مراسم عزاداری و سوگواری شهادت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در دهه اول ماه محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی و با موضوع «نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری»، در مسجد هدایت شهر آمل برگزار می شود.
لازم به ذکر است این مراسم به مدت ده شب از شب اول محرم (سه شنبه 27 تیر ماه) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء ساعت 21:30، در محل حسینیه هدایت طایفه آملی واقع در آمل، پایین بازار برگزار است
لینک پخش زنده مراسم : https://el.esra.ir/ch/ostad-morteza-javadiamoli
أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين، باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين، ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ، لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء، بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب هشتم ماه عزيز و عظيم محرّم حسيني است. توفيق اين را داريم که در اين شبها بهنام مبارک سالار شهيدان و اصحاب کرامش دور هم اجتماع داريم و در پرتو نهضت و اين قيام سراسر الهي و وحياني آن حضرت گفتوگو ميکنيم. در هر جلسهاي و شبي، بُعدي از ابعاد و جهتي از جهات والاي اين نهضت را واکاوي ميکنيم تا در سايه اينگونه از جلسات هم معرفت و شناخت اصيل و زندهاي نسبت به آن نهضت نصيب شود و هم ارادت و محبت ما نسبت به آن حضرت مضاعف گردد. اين محافل بايد دو نوع ثمر را باهم داشته باشد؛ يک ثمر، ثمر معرفتي، آگاهي، شناخت، همانگونه که در بيانات، گفتهها، مکاتبات و نوشتههاي آن حضرت اين روشنگري و احياگري بود. جهت ديگر، مسئله ارادت و محبتي که بايد از اين سرزمين و وادي قدس إيمن نهضت اباعبدالله کسب بکنيم که اين هر دو سرمايه ماست و اين هر دو ذخيرهاي است که بايد براي امروز ما و فرداي ما و قيامت ما مفيد و کارساز باشد.
بنابراين حضور در اينگونه از محافل صرفاً يک نشستن و برخواستن نيست بلکه به انگيزه آگاهي و شناخت بيشتر و عميقتر و وسيعتر نسبت به اين نهضت و همچنين دلمايه و جانمايه محبت و عشق را نسبت به نهضت حسيني به همراه داشتن است. به نثار ارواح تابناک شهداي اسلام بالأخص سيد الشهداء صلواتي اهدا بفرماييد!
بحثي که در اين محفل الهي و حسيني مطرح بود جهاني بودن اين نهضت و بشري بودن آن و آن اينکه اين نهضت محدود و محصور به تاريخ يا جغرافيا نيست. محدود يا محصور به يک دين يا فرقه و مذهب نيست. محصور به يک نژاد، طايفه و قبيله نيست. يک حقيقت عالَمي و بشري است که ميتواند الگوي همه انسانها تا روز قيامت محسوب بشود. هر چه که انسان از کمالات انساني، از عقايد توحيدي، از اخلاق و تربيت والاي انساني، از احکام الهي بخواهد در اين نهضت وجود دارد. ما در شبهاي گذشته به جهاتي از نهضت ابي عبدالله پرداختيم و اين بحث را در اين جمع گرامي مايه گفتوگو و بهانه سخن داشتيم که اين نهضت عالَمي و جهاني است، زيرا ارکان اين نهضت، عناصر نهفته در اين نهضت و حقائق و شعائري که حضرت بر آن اصرار داشت کاملاً يک حقيقت جهاني و بشري است و در اين جلسه و امشب به بُعدي ديگر از ابعاد اين نهضت خواهيم پرداخت.
يکي از جهاتي که اين نهضت را جهاني ميکند، اين است که حضرت به دنبال تحقق حق و عينيت بخشيدن به حق بود. براي احياء حق و زنده کردن حق اين قيام را انجام داد. اجازه بدهيد در همين آغاز سخن، کلام سالار شهيدان حسين بن علي را مدّ نظر قرار بدهيم و شما با توجه به اين سخن ابي عبدالله جهت بحث را بنگريد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا»، اين سخن يکي از برجستهترين و ارزشمندترين سخناني است که سالار شهيدان حسين بن علي در اين نهضت از آن سخن گفته و گفتوگو کرد. آيا نميبينيد «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ»؛ آيا نميبينيد که به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميشود؟ اگر در چنين حالي که حق مورد عمل نيست و باطل ترک نميشود، يک انساني خود را در مسير لقاء الهي قرار بدهد و خدا را در اين رابطه ملاقات کند، البته اقدام شايستهاي است «لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّا».
اين کلام حسين بن علي را شرح بدهيم. اين بُعد از نهضت جهاني حسين بن علي را تبيين کنيم. مستحضريد که حق محدود به يک زمان و مکان نيست. حق منحصر به يک جهت و دو جهت نيست. به يک دين و دين ديگر نيست. به يک مذهب و فرقه نيست. حق يک وسعت و ميدان وسيعي دارد که در همه جهات، اين حق وجود دارد. اجازه بدهيد برخي از آيات الهي را که ناظر به حق در نظام هستي است اشاره کنيم و شما اين معنا را از قرآن کريم بيابيد که خداي عالم راجع به حق چگونه سخن ميگويد؟ ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميل﴾، يکي از آياتي که خداي عالم در قرآن از حق سخن ميگويد و نظام هستي را بر مدار حق تعريف ميکند همين آيه است.
ما آسمان و زمين را جز به حق نيافريديم. آقايان، برادران و خواهران ملاحظه کنيد اگر آسماني است زميني است ستارگانياند اگر خورشيد و ماهي است اگر فلک و کوکبي است اگر عرش و فرشي است هر چه که در نظام هستي وجود دارد، آفريده نشده مگر بر مبناي حق. بسيار امر اساسي و بنياني است که خداي عالم همه ما را متذکر ميشود متوجه ميکند که کل نظام هستي بر مبناي حق پايهريزي شده. شما ماه ميبينيد ما ماه ميبينيم ستاره و خورشيد ميبينيم ما زمين و آسمان ميبينيم ما عرش و فرش و فلک و ملک ميبينيم؛ اما اين از منظر حق جلوههاي حقاند ما ظاهر را ميبينيم اما حق سبحانه و تعالي باطن را مينگرد. يک وقت يک حقي جلوه ميکند جلوه او شمس است. يک وقت حق ديگري تجلي ميکند، جلوه آن ماه است. بخشي ديگر از حق در کسوت آسمان و زمين و نظاير آن آشکار ميشود.
بنابراين آن چه را که ما ماه و خورشيد ميبينيم آسمان و زمين ميبينيم اينها جلوههاي حقاند و يک روز که همه اينها از بين ميروند آن حق به عنوان وجه الله باقي ميماند. اين يک پرده از بيان الهي است ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميل﴾. اين بالنسبه به نظام تکوين و حقائق عيني و خارجي و وجودي.
اما راجع به قرآن؛ قرآن هم از طرف حق سبحانه و تعالي نازل شده است. فرمود: ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾[1] آنچه که شما به عنوان قرآن ميبينيد آياتي را مشاهده ميکنيد راجع به توحيد راجع به شرک راجع به ايمان راجع به کفر راجع به فسق راجع به صلاح، اينها پردههاي ظاهري قرآن است. اما آنچه که باطن قرآن را تشکيل ميدهد حق است. عارفان به آن جلوه باطني مينگرند.
روي خوبت آيتي از لطف بر ما کشف کرد ٭ زان زمان جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما
عارفان وقتي جلوه حق را در اين رابطه ملاحظه کردند کل هستي را چه آيات تکويني و چه آيات تدويني و قرآني را در کسوت حق ميبينند نگاه حقاني دارند. ما اگر از ظاهر مينگريم آنها از باطن به اين حقائق مينگرند. فرمود: ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ﴾، اين قرآني که شما ميبينيد در کسوت حق است اگر سخن از توحيد و جلاي توحيد دارد، يک حقي است. اگر سخن از ابطال کفر و شرک دارد، يک سخن حقي است و نظاير آن.
بعد به ما دستور داد: ﴿وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون﴾، حق را نپوشانيد، حق را کتمان نکنيد، به حق عمل کنيد، از حق تبعيت کنيد و حق را اطاعت کنيد. مبادا اهل باطل باشيد! مبادا حق را کنار بگذاريد و آنچه را که غير حق است که باطل است عمل کنيد! بله، دنيا را خدا آفريد، دنيا زيباييهاي فراواني دارد ارزشهاي دنيايي کم نيست، زيباييها و جمال دنيا کم نيست، اما معنايش اين نيست که شما خود را فريفته و گولخورده اين دنيا قرار بدهيد و اين متاع دنيا شما را بفريبد. بله، آسمان و زمين دنيا بسيار زيباست آسمان و زمين حقيقت دنيا کلاً از جايگاه زيبايي و طراوت و نشاط برخوردار است اما معنايش اين نيست که ما فريفته دنيا بشويم دنيا ما را بفريبد و تمام توجه و تلاش و کوشش خود را براي دنيا انجام بدهيم.
بنابراين هيچ چيزي در عالم هستي نيست مگر اينکه به حق آفريده شده ولي هر کدام را بايد در جايگاه خودش ملاحظه کرد ﴿وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون﴾.
اين يک مطلب خيلي گذرا نسبت به حق که در قرآن آمده است؛ اما ما به نهضت ابي عبدالله مراجعه کنيم و بخواهيم حق را در اين نهضت کندوکاو کنيم و حق را از اين نهضت به در آوريم و براي خود بهره ببريم و استفاده کنيم.
فرمود اين نهضت يک منبع خروشان و جوشاني است که اين منبع همه امور در آن هست. ما ميتوانيم از منبع الهي احکامي را استنباط کنيم. اما اين منبع اختصاص به احکام فقهي ندارد ما ميتوانيم از منبع لايزال نهضت ابي عبدالله بهره فقهي و احکام فقهي را ببريم اما هرگز نهضت يک نهضت فقهي نيست. منحصر به احکام نيست. اينجور نيست که ما فقط احکام را و مسائل فقهي را بخواهيم از نهضت به درآوريم. اين يک بُعد از نهضت است.
اخلاق و تربيت در اين نهضت موج ميزند. مسائل اخلاقي و تربيتي از آغاز اين نهضت در مدينه تا انجام آن در گودي قتلگاه جز اخلاق، جز تعالي انساني و اوصاف کرائم نفساني نبود. هيچ خردهاي، هيچ اشکالي، هيچ شائبهاي در اين نهضت به لحاظ تربيتي نبود. اما نهضت منحصر به مباحث تربيتي نيست. نهضت مختص به مسائل اخلاقي و تربيتي نيست. در اين نهضت مسائل عقيدتي و کلامي و ايماني موج ميزند. توحيد، رسالت، وحي، نبوت، امامت و ساير مسائل اعتقادي ما در اين نهضت بسيار فراوان است از هر کجا که شروع کنيد در هر بُعدي که باشد چه در مدينه چه در بين راه مدينه به مکه، چه در خود مکه، چه از مکه تا کوفه، چه از کوفه تا کربلا چه از کربلا تا گودي قتلگاه توحيد است وحدانيت پروردگار است. ابي عبدالله در گودي قتلگاه آنگاهي که آماده ميشود تا سر مطهر از بدنش جدا بشود: «الهي رضا برضائک تسليما لأمرک لا معبود سواک»[2] اين سخنان توحيدي از زبان مبارک ابي عبدالله در گودي قتلگاه شنيده ميشود. اما آيا اين نهضت منحصر به مسائل اعتقادي است؟ آيا محدود به مباحث کلامي و ايماني است؟ نه. نه منحصر است به بحثهاي فقهي و احکام، نه منحصر است به مسائل اخلاقي و تربيتي، نه منحصر است به مسائل کلامي و اعتقادي؛ بلکه فراتر از همه اينها دايره شمول نهضت ابي عبدالله حق است.
ممکن است کسي معاذالله به خدا اعتقاد نداشته باشد، معاذالله به مباحث اخلاقي و تربيتي اين نهضت توجهي نداشته باشد، يا به مسائل فقهي و احکامي اين نهضت اعتنايي نداشته باشد، يک انسان آزادي است ميخواهد اگر حقي در ارتباط با امري وجود دارد آن حق را تبعيت کند، آن حق را ملاکش قرار بدهد، او هم ميتواند از اين نهضت فراگير بهره بگيرد.
بنابراين مدار نهضت ابي عبدالله نه مسائل فقهي و احکام است، نه مسائل اخلاقي و تربيتي است، نه مسائل ايماني و عقيدتي است؛ بلکه همه جلوههاي حق در اين نهضت حضور دارند. فقه پردهاي از حق است، احکام الهي پردهاي از حقاند، اخلاق و تربيت پردهاي و بُعدي از ابعاد حقاند، مسائل ايماني و اعتقادي پردهاي از حقائق الهياند. اما حق به مراتب وسيعتر است. ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾[3] ما چه مکتب عزيزي داريم برادران و خواهران! اي عاشقان حسين بن علي! اي محفلنشينان و مجلسنشينان حسين بن علي! چقدر بايد به خود بباليم که در چنين فضاي فکري و معرفتي و ايماني زندگي ميکنيم.
شايد متوجه نباشيم، شايد به تفصيل علم نداشته باشيم، اينگونه از مسائلي که در مراکز علمي و تحقيقي مورد بحث است شايد مدّ نظر شما برادران و خواهراني که در صحنه اجتماع زندگي ميکنيد مورد توجه شما نباشد اما حال و هوايي که از مسائل ايماني و اسلامي ما ميبينيم و شاهديم که جلوه بارز آن نهضت ابي عبدالله است که در همين طبل و شيپورها و سنج و دمامها وجود دارد نشان از آن حقيقت دارد «آنقدر هست که بانگ جرسي ميآيد». بله، اينها به ما نشان ميدهد که حقائق پسِ پرده بسيار عظيم و والاست.
بنابراين اين نهضت مدارش حق است حالا حق براي عدهاي مسائل فقهي و احکام است. براي عدهاي مسائل اخلاق و تربيتي است. براي عدهاي مسائل ايماني و عقيدتي است. براي عدهاي تجليات ربوبي است و بالاتر و بالاتر. آن چيزي که ديگر از آن بالاتر نيست و حقي که از آن بالاتر در مقام فعل وجود ندارد در اين نهضت کبريايي ابي عبدالله هست.
وقتي علي اصغر در روي دست ابي عبدالله(عليه السلام) يک دفعه يک تير سه شعبهاي از گوش تا گوش اين طفل خردسال و شيرخوار را ميدرد ببينيد حسين بن علي(عليهما السلام) چه واکنشي دارد؟ ما حالا گريه ميکنيم مصيبت هست غم هست به حق است درست! اما ببينيد ابي عبدالله چگونه حرف ميزند؟ خدايا، چون تو داري ميبيني تحملش براي من آسان است. اين کجاست؟ اين کجاست خدايا، چون تو داري ميبيني يعني حسين دارد خدا را ميبيند که خداي عالم او را ميبيند و بچه او را ميبيند و شهادت بچه او را ميبيند. حسين بن علي به خدا خطاب ميکند گويا باهم دارند حرف ميزنند در اين نهضت. خدايا، اگر مصلحت ميداني که الآن اين قوم را عذاب نکني، اين بچه در نهايت مظلوميت است هر وقت خودت خواستي. اينجوري سخن گفتن مدارش از مدار فقه و اخلاق و اعتقاد و باور به مراتب بالاتر است. اوست و خداي او! اوست و نگاهش به رب العالمين! «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»؛[4] واقعاً اين سخنان در نهضت ابي عبدالله است.
خيلي دوست و دشمن همه و همه حسين را از اين سفر بازداشتند. حسين نرو به اين سفر مگر نديدي کوفيان با پدرت و برادرت چگونه بدعهدي کردند و نکث عهد کردند و پيمانشکني کردند، چرا ميروي؟ حالا اگر ميروي، چرا زن و بچه را ميبري؟ اينها ناجوانمرد هستند، اينها پيمانشکن هستند، اينها وعدههايشان ارزشي ندارد، اين نامهها، اين پيکها، اين پيامها، اين سفيراني که براي تو فرستادهاند هيچ کدام از اينها ارزش انساني ندارد اينها اين هستند. حسين بن علي نرو! چقدر در مدينه آن حضرت را از اين سفر خواستند باز بدارند! چقدر در مکه، چقدر در بين راه وقتي ابي عبدالله با برخي از افراد مثل فرزدق در مسير رفتن به کوفه ديدار کرد گفت از کجا ميآييد؟ گفتند از کوفه. از کوفه چه خبر؟ کوفه اين است مردم دلشان با شماست اما شمشيرشان عليه شماست. باشد! چند منزل ديگر ناگهان خبر شهادت مسلم بن عقيل را شنيدند اما هرگز حضرت از اين سفر دست برنداشت چرا؟ «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا»؛ خداي عالم اين اراده را دارد و حسين بن علي با اراده الهي حرکت ميکند.
حسين، اين دين احياء نميشود مگر به خون پاک تو و ياران تو. برخيز برو و به اين نهضت و به اين قيامت نهايت ببخش و شهادت ببخش تا اين دين بماند. الآن مسيحيت مانده؟ الآن يهوديت مانده؟ الآن اديان ديگر با اينکه همهشان پيامبراني همانند ابراهيم، موسي، عيسي، آن کتاب تورات و انجيل و صحف ابراهيم و موسي هيچ کدام نمانده، چون حسين نداشتند. يک انساني که در اين حد جانفشاني کند و با همه وجود ايثار کند نبوده است. لذا مداري که براي نهضت ابي عبدالله است نه فقه است نه اخلاق و تربيت است نه عقايد است که البته همه اينها هست اما محدود به اينها نيست منحصر به اينها نيست آن وسعت ميداني که ابي عبدالله در اين نهضت منتشر کرد و فراهم آورد همه حق است همه حق. ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾[5] آن حقي که همه جلوههايش در عاليترين سطحي قابل رؤيت و شهود است در اين نهضت وجود داشته است.
لذا اين نهضت يک نهضت جهاني است يک نهضت انساني و بشري است محدود به هيچ فرقهاي به هيچ گروهي به هيچ ديني به هيچ مذهب و آييني نيست. بلکه مدار اين نهضت حق است «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ»، اين سخن، سخن ابي عبدالله است که در مسير کربلا بيان شده است. اگر ما ميگوييم اين نهضت يک نهضت جهاني و بشري است براي اينکه هر چه ما بيشتر در اين نهضت غور بکنيم و در اين درياي معارف الهي غواصي کنيم اين جلوهها را بيشتر ميبينيم. جهات ديگري باز در اين نهضت وجود دارد که إنشاءالله در جلسات آتي از آن سخن خواهيم گفت اما جهاني بودن و بشري بودن اين نهضت را در پسِ اين تابلوها و در اين عناوين شاهد باشيم.
بياني را از علي بن ابيطالب را در پايان عرايضم عرض کنم و مکمّل اين بحث باشد؛ آقا علي بن ابيطالب يک بيان شريف و والايي در نهج البلاغه دارد و اين نهج البلاغهاي که والد بزرگوار حضرت آيت الله العظمي جوادي آملي به عنون «سلوني قبل از تفقدوني» اين کتابها بايد براي شما خصوصاً شما آمليها از يک جايگاه ويژهاي برخوردار باشد. شما اين مرجع ديني و علمي و آسماني را ميشناسيد سالها در اين منبر براي شما سخنان را از قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و نظاير آن بيان کردند. نهضت ابي عبدالله را در جلوههاي مختلف براي شما ذکر کردند. گاهي اوقات تحت عنوان شکوفايي عقل در پرتو نهضت حسيني بالاي همين منبر در همين ايام و ليالي براي شما سخن گفتند.
يکي از کتابهايي که به عنوان منبع يک کتاب عادي نيست، به عنوان منبع معرفت الهي و وحياني است کلام علي بن ابيطالب نهج البلاغه است. مستحضريد که رسول گرامي اسلام راجع به علي بن ابيطالب فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»[6] «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُمَا دَار»[7] ما بحثمان راجع به حق است. قامت بلند حق علي بن ابيطالب است. علي بن ابيطالب در عاليترين و برترين جلوه حق آمد. اخلاق را، احکام الهي را، عقايد و ايمان را، سياست را، فرهنگ را، ارتباط با مردم را، مِهر و محبت نسبت به آحاد افراد را ووو هر بُعدي از ابعاد انساني را نگاه کنيد، اين انساني که به عنوان آيت برتر خداست حق را آشکار کرد.
«مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»[8] آيتي از حق بزرگتر از علي بن ابيطالب نيست. اين کتاب نهج البلاغه مورد شرح واقع شد و کلماتش و خطبههايش و نامههايش الحمدلله شرح شد و اين کتاب شايد بالغ بر پانزده جلد إنشاءالله به عنوان يک متن الهي و وحياني در اختيار جامعه ديني و ايماني ما قرار بگيرد که تاکنون حدود شش جلد از اين کتاب منتشر شده است. اين بايد براي همه ما اين کتاب قابل توجه و مطالعه و تحقيق باشد، زيرا اين علي بن ابيطالب است که طبق بيان پيغمبر مصاحبتش با حق بهگونهاي است که از حق جلو زده و حقّ برتر شده است. «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»، «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُمَا دَار»، خدايا، حق را با مِحوريت علي پيش ببرد. علي يک حق برتر است.
در مسائل اجتماعي، در مسائل تربيتي، در مسائل انساني، آيا علي بالاتر است يا عدالت؟ آيا علي بالاتر است يا شجاعت؟ شجاعت حق است اما شجاعت تابع علي است. عدالت حق است اما عدالت تابع علي است. ايمان حق است اما ايمان تابع علي است. به خليفه دوم گفتند علي را چگونه شناختي؟ اگر در يک کفه از ترازو ايمان علي بن ابيطالب باشد و در کفه ديگر اصل ايمان باشد ايمان علي بن ابيطالب برتر است. آيا عبادت که حق است بالاتر است يا علي بن ابيطالب که او منشأ عبادت است؟ که فرمود من خدا را عبادت نميکنم مثل «عِبَادَةُ الْعَبِيدِ» من خدا را عبادت نميکند که عبادت سوداگران و تاجران باشد. بلکه عبادت ميکنم خدا را چون خدا را شايسته عبادت ديدم «بَلْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ»،[9] اين علي بن ابيطالب است که بالاتر از حق است لذا رسول گرامي اسلام فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ»، خدايا، حق را با محوريت علي بن ابيطالب داشته باش. چون عبادت هر چه که بزرگ باشد، شجاعت هر چه که عظيم باشد، عدالت هر چه که عظيم باشد، هرگز به پاي عدل علي نميرسد. ايمان علي نميرسد. عبادت علي نميرسد. اينها همه حقاند اما علي بن ابيطالب مادر حق است پدر حق است منشأ حق است ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ﴾ و اين علي بن ابيطالب است که در مقام فعل هر آنچه که از او صادر ميشود جز حق چيز ديگري نيست و حسين بن علي فرزند اين شخصيت است که نهضت او سراسر حق است. احکامش حق است، اخلاق و تربيتش حق است، ايمان و عقايدش حق است، حکمت و عرفانش حق است، شهودش نسبت به پروردگار عالم حق است.
خدايا، چون تو ميبيني تحملش براي من آسان است. ما در سايه اين نهضت زندهايم. در سايه اين مکتب و فکر ميزييايم افتخار ميکنيم حسين عزيز، با همه وجود با همه هستي اقرار ميکنيم اذعان و تصديق داريم که افتخار ميکنيم به اين نهضت و بر خود ميباليم که در اين حسينيه مينشينيم تا سخن تو را و پيام و کلام تو را بشنويم و به جان بنشانيم و در مقام عمل تبعيت کنيم.
شب هشتم محرم ابي عبدالله است شبي بسيار والاست که منسوب است به جوان آن حضرت، علي اکبر(سلام الله عليه). او يک انسان عادي که نبود. وقتي ابا عبدالله(عليه السلام) ميخواست ايشان را اعزام بکند چون بعد از اينکه اصحاب به شهادت رسيدند نوبت بنيهاشم شد و در نوبت بنيهاشم اول جوان بنيهاشم حضرت علي اکبر بود. يک مهندسي فوق العادهاي در اين نهضت وجود داشت در شب عاشورا اصحاب و ياران باهم سخن گفتند گفتند ما تا زنده هستيم بنيهاشم نبايد به ميدان بروند. بنيهاشم هم گفتند تا ما زنده هستيم سپر بلاي حسين هستيم. وقتي اصحاب يک به يک به شهادت رسيدند نوبت جوانان بني هاشم شد.
اينجا علي اکبر به ميدان آمد، عرض کرد پدرجان، اجازه ميدهي؟ ابي عبدالله بدون درنگ، بدون فاصله فرمود برو پسرم. هيچ کس نبود از اصحاب و ديگر جوانان بني هاشم وقتي قاسم بن الحسن آمد اجازه نداد. حتي عباس بن علي قمر بنيهاشم اولش اجازه نداد. اما چه سرّي بود چه راز و رمزي بود که وقتي علي اکبر از حضرت اجازه خواست بدون درنگ، بدون وقفه فرمود برو پسرم برو! اين پسر خيلي مورد علاقه بود وقتي امام اين پسر را اعزام کرد علي اکبر رو به سمت دشمن کرد آقا امام حسين دو دست مبارک دو انگشت مبارک را به آسمان «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك»، خدايا، تو شاهد باش شبيهترين انسان به پيغمبر از نظر گفتار، رفتار، منطق و خُلق و خوي علي اکبر است براي تو فرستادم. «اللَّهُمَّ اشْهَد»؛ خدايا، تو شهادت بده «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ» يک جواني را من فرستادم که «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك».
حالا وقتي ميرفت دل ابي عبدالله هم ميرفت اما در مقابل اراده الهي است. همانگونه که ابراهيم خليل به اراده الهي اسماعيل را به قربانگاه بُرد براي آنهايي که خدا را مينگرند و اراده الهي را ميبينند اينها برايشان دشوار نيست يک جلوه ظاهري دارد بعد از مدتي آقا علي اکبر آمد عرض کرد که پدرجان، سنگيني سلاح و هواي گرم کار را سخت کرده، آيا آبي هست که من بتواند بهتر بجنگم و مبارزه کنم، اينجا ابي عبدالله فرمود: «هات لسانک»؛ زبانت را در کام پدر بگذارد. حضرت به او فهماند که اين کام پدر از زبان پسر خشکتر است. فرمود برو اميدوارم به دست جدّم رسول الله سيراب بشوي.
علي اکبر اين سخن را شنيد آويزه گوش قرار داد به ميدان رفت. بعد از مدتي صداي استغاثه را شنيد ابي عبدالله ولي علي اکبر در آن صداي استغاثه يک مطلبي گفت که دل حسين را خنک کند. عرض کرد پدرجان «هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ»؛ اين جدّ من پيغمبر است چون اينها در آن حال چشم برزخي باز ميشود ميبينند حقائق پسِر پرده را. «هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ» و قدحي از آب به من داد که «لا أظمأ بعدها أبدا» ديگر من تشنه نيستم. ولي به شما پيام داد فرمود به پسرم حسين بگو «العجل العجل»، بشتابد اين پيامهاي از عالم غيب است.
ابي عبدالله کنار بدن پاره پاره و قطعه قطعه آقا علي اکبر جوانش نشست. خيلي سخت بود گفتند فقط يک بار زينب(سلام الله عليها) به ميدان در اين صورت آمد ديد ابي عبدالله کنار بدن پاره پاره جوانش بيش از اندازه معطل شده زينب(سلام الله عليها) آمد تا توجه حسين را به خود جلب کند و حسين تا نگاهش به قامت کبريايي زينب افتاد برخواست. فرمود يا جوانان بنيهاشم «احْمِلُوا أَخَاكُمْ» بياييد جنازه برادرتان را به خيمهها ببريد من طاقت اين ندارم در کنار بدن فرزندش گفت: «لقد استرحت من همّ الدنيا و غمّها و بقي ابوک فريدا وحيدا» علي جان رفتي و از همّ و غمّ دنيا راحت شدي. اما پدرت را تنها و تنها گذاشتي «لقد استرحت من همّ الدنيا و غمّها و بقي ابوک فريدا وحيدا».
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[10] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[11] «نسئلک اللّهمّ و ندعوک، باسمک العظيم الأعظم الاعزّ الأجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار پروردگارا، اين قليل توسلات، حضور، جمع، گفتوشنودها، مصائب، عزاداري، همه خدماتي که دارند انجام ميدهند، إطعام، نظم و برنامهاي که از سوي جوانان اين طايفه و اين هيئت دارد برقرار ميشود همه و همه به همّت اين دوستان است خدايا از همه مخصوصاً بانيان و واقفان به أحسن وجه قبول بفرما!
ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا، مرضاي مسلمين خصوصاً جانبازان عزيز شفاي عاجل مرحمت بفرما!
کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان، هدايت و حمايت بفرما!
در دنيا و آخرت ما را به ولاي علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش محشور بفرما!
قلب مطهر آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. سوره اسراء، آيه105.
[2]. حماسه حسينى، ج1، ص157، به نقل از مقتل الحسين، مقرم، ص357.
[3] . سوره لقمان، آيه30.
[4]. اللهوف علي قتلي الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص65.
[5]. سوره آل عمران، آيه60.
[6]. الفصول المختاره، ص135.
[7]. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج1، ص102.
[8]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج3، 98.
[9]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج2، ص11.
[10] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[11]. سوره شعراء، آيه227.