شب یازدهم؛ سخنرانی استاد در دهه اول محرم الحرام؛ نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری

29 07 2023 1730369 شناسه:

مراسم عزاداری و سوگواری شهادت سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) در دهه اول ماه محرم الحرام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد مرتضی جوادی آملی و با موضوع «نهضت حسینی حقیقت جهانی و بشری»، در  مسجد هدایت شهر آمل برگزار می شود.
لازم به ذکر است این مراسم به مدت ده شب از شب اول محرم (سه شنبه 27 تیر ماه) بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء ساعت 21:30،  در محل حسینیه هدایت طایفه آملی واقع در آمل، پایین بازار برگزار است

لینک پخش زنده مراسم : https://el.esra.ir/ch/ostad-morteza-javadiamoli

دانلود فایل تصویری
دانلود فایل صوتی

أعوذ باللَّه من الشَّيطان الرَّجيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين، باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين، ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين، سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ، لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء‏، بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و اجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عليه السلام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مع امام المهدي(عليه السلام)».[1]

شب يازده محرّم سال 1445 هجري قمري است و يادآور شام غريبان سالار شهيدان حسين بن علي است که با نهايت بيرحمي و جفا و جنايت و خيانت نسبت به خاندان عصمت و طهارت برخورد کردند و اين کاروان عزت و عظمت را که يادگاران رسول گرامي اسلام به عنوان عترت طاهره بودند در نهايت بيادبي، جسارت، هتاکي و حرمتشکني با خاندان عصمت و طهارت برخورد کردند.

به نثار ارواح تابناک شهداي کربلا، خصوصاً سالار شهيدان حسين بن علي صلواتي اهدا بفرماييد!

دنيا با همه زيباييها و طراوتهايي که خداي عالم براي آن آفريد چنين ظرفيتي دارد که بدترين و زشتترين و پليدترين جريانهاي انساني و اجتماعي را شاهد باشد. به هر حال در طول تاريخ اينگونه جنايتها کم و بيش وجود داشت. از زمان حضرت آدم و جريان هابيل و قابيل و تاکنون و براي هميشه تا زمان برپايي قيامت و پايان اين دنيا مسئله همين است. امتحان و ابتلاي الهي در همين عالم محقق ميشود. در غير از اين عالم گناهي معصيتي خطا و خطيئهاي وجود ندارد. همين عالم است که افساد است تبعيض است خيانت و جنايت است و انسان بايد در چنين سرزميني و در چنين عالمي که از آن به عالم دنيا ياد ميکنند دنيا يعني ادني و پستتر. عالمي پستتر از اين عالم وجود ندارد. عالمي که در آن جنايت و جُرم و خطا و خطيئه اتفاق بيفتد، عالمي که در آن عالم معصيت و نافرماني امر الهي بشود آن عالمي که رحم و رحمانيت از انسان رخت بربندد و افساد و اهلاک حرث و نسل جايگزين بشود اين عالم اسمش دنياست. در دنيا همه اينگونه از امور امکانپذير است اما آن انسانهاي شريف آزاده حقطلب عدالتخواه ميتوانند انسانهاي کريم و بزرگواري باشند که براي خود و جامعه عزت بياورند معرفت و محبت بيافرينند و انسانها را بر عرش بنشانند همانگونه که حسين بن علي و اصحاب و يارانش اينگونه درس عزت، درس شرف، درس حقطلبي، عدالتخواهي، به بشريت آموختند. از سوي ديگر هم عدهاي انسانهاي پليد، خائن، جنايتکار، انسانهايي که در رده افرادي همانند يزيد و عمر سعد و نظاير آن هستند هم در طرف مقابل جريان جهالت و ضلالت را ايجاد کنند.

اين اسمش دنياست. دنيا يعني همين. دنيا يعني جنگ بين حق و باطل. دنيا يعني جنگ بين ظلم و عدل. دنيا يعني تقابل بين زشت و زيبا، خوب و بد و در اين تقابل، انسانها رشد ميکنند. انسانها پرورده ميشوند. اگر عالم عالم ثواب و دوستي و مِهر و محبت باشد و در آن عالم عقل حاکم باشد و هرگز جهل و جهالت و ضلات و غوايتي وجود نداشته باشد آن عالم عالم فرشتگان است عالم کرائم انساني است عالم انسانهاي شريفي است که براي حيثيتها و اوصاف نفساني جايگاه رفيعي را براي خود انتخاب کردند. اين ما هستيم که در اين وادي ظلم و عدل در اين سرزمين حق و باطل در اين اقليم خوب و بد و زشت و زيبا اهل چه معنايي هستيم؟ آيا اهل حق هستيم؟ اهل عدالت هستيم؟ اهل علم و آگاهي و معرفت هستيم؟ يا معاذالله اهل جهل و ضلالت هستيم؟ اهل خيانت و جنايت هستيم؟

اين انسان است که بايد مسيرش را انتخاب کند. تا قبل از اينکه اين دنيا سقفش پايين بيايد و نابود بشود اين قصه هست حتي اگر امام زمان(عليه السلام) هم بيايد عدهاي با امام زمان هم در جدال و ستيز هستند. همانطوري که با پيغمبر جنگيدند با حسين بن علي جنگيدند با حق ولو در کسوت حضرت بقيت الله باشد هم ميجنگند. ما بايد خوب باشيم ما بايد اينها را ببينيم و در مسير عبرتگرفتن قرار بگيريم و خوبيها را برگزينيم آنگونه که مولايمان امام علي بن ابيطالب(عليه السلام) فرمودند در نهج البلاغه: «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار» چقدر عبرته فراواناند اما عبرت گرفتن کم است!

ما الآن چرا نبايد از عاشورا عبرت بگيريم؟ چرا حکومت ما نظام ما جامعه ما مسئولان ما و همه و همه نبايد از عاشورا و کربلا و اين نهضت عبرت بگيرند؟ ما که قصه نميگوييم. ما که اين همه جمعيت را براي عزاداري و سينهزدن که نميخواهيم قصه تاريخي بگوييم، ماجرا نقل بکنيم! اگر کسي نهضت را يک ماجرا و يک تاريخ و يک قصه بداند که خسارت است. اين همه هزينههايي که براي حسينيهها و تکايا ميکنند اين همه هزينههايي که براي محرم ميکنند براي چيست؟ يک قصه ميخواهيم بگوييم؟ تاريخ ميخواهيم نقل کنيم؟ بگوييم حسين بن علي را شهيد کردند؟ يا نه، تا روز قيامت بايد اين چراغ روشن باشد و ما در بين حق و باطل حق را انتخاب کنيم باطل را کنار بزنيم. ما در مسير زشت و زيبا و خوب و بد و ظلم و عدل در صف خوبان و عادلان و زيباحقيقتان قرار بگيريم و خود را از صف ديگران جدا بکنيم.

اگر کسي ملتي حالا اگر ملتي اين نهضت کربلا را نداشت، قيام عاشورا را نداشت، آن حجت ندارد. اما ما حجت داريم، ما چراغ داريم، ما معيار داريم. چطور نبايد اين معيار را براي خودمان جامعهمان و نظاممان ملاک قرار بدهيم و حرکتهاي انساني اجتماعي سياسي اخلاقي و تربيتي را بر مبناي اين عيار الهي تنظيم بکنيم چرا؟ اين خسارت است. و الا اين واقعيت هست ما تا روز قيامت جنگ بين حق و باطل را داريم جنگ بين عدل و ظلم را داريم جنگ بين خوب و بد را داريم بايد انتخاب بکنيم بايد اهل اختيار و انتخاب باشيم نه ساکت باشيم نه در صف معاذالله دشمن قرار بگيريم. اين نهضت براي اين است احياء قيام عاشورا براي اين است.

به هر حال بحثي که در اين ده شب در اين جمع گرامي و در اين محفل حسيني داشتيم راجع به اين بود که اين نهضت يک نهضت جهاني و بشري است. ظرفيتي که براي اين نهضت است تواني که در اين نهضت نهفته است يک حقيقت جهاني است. ممکن است بفرماييد يعني چه اين در يک تاريخ و در يک جغرافيايي قرار گرفته افراد خاصي بودند انسانهاي ظالم و ستمخويي بودند در مقابل انسانيهاي عالم و عادل. چه ربطي به جهاني بودن دارد؟ ما ميخواهيم بگوييم اين نهضت ظرفيت جهاني بودن را دارد. توان اينکه از اين نهضت براي جهان و جهانيان و همه انسانها و افراد بشر مسير انسانيت، مسير حقطلبي و عدالتخواهي، مسير تعالي و رشد انساني را اگر بخواهيم بجوييم در اين نهضت وجود دارد.

بله، خود پيغمبر گرامي اسلام هم از آن وقتي که سخنش و بعثتش را آغاز کرد مگر چه کساني بودند؟ يک عدهاي در حجاز. چند هزار نفري مثلاً در مکه بودند در مدينه بودند. اما آن نهضت آن بعثت آن رسالت يک رسالت جهاني است. درست است که محدوده تحقق آن زمانش حجاز بود، اما آن قدر وسعت ميتوانست بيابد که روم را تسخير کند ايران صاحبان کسري را و قيصرهاي روم را به حق دعوت بکند و فرا بخواند. اين ظرفيت و اين توان در بعثت پيامبر بود. گرچه آن وقتي که مطرح شد يک عده محدودي بودند.

بله، ابوسفيان بود ابوجهل بود ابولهب بودند اما اينها نمايندگان اشرار بودند نمايندگان انسانهاي پليدي که شيطانصفتاند و در مکتب شياطين درس آموختند بودند. نماينده آنها بودند ابوجهل، ابولهب، ابوسفيان و همه قريشياني که در مقابل پيغمبر صف کشيدهاند اينها فقط همان چند نفر که نبودند اينها نماينده افکاري آرائي نظراتي در جهان هستند عدهاي در جهان هستند ابوسفيانخو. عدهاي در عالم هستند ابوجهلخو. عدهاي در عالم هستند با خصلتهاي مذموم و نکوهيده ابولهب. همانطوري که در مقابل اويس قرن هست، بلال حبش هست، ابوذر غفاري هست، سلمان فارسي هست که اينها نمايندگان انسانهاي شريف، آزاده، حقخواه، حقطلب هستند اين دسته هم همينطور.

مگر ما ميتوانيم بگوييم که رسالت پيغمبر محدود به يک زمان و مکان و نسبت به يک عده خاصي است؟ خطابهاي قرآني، خطابهاي عام است همه انسانها «يا ايها الناس»، «يا ايها الناس» همه اهل کتاب «يا اهل الکتاب، يا اهل الکتاب». با جوامع مختلف سخن ميگويد: «قل تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم» با جوامع سخن ميگويد دين ما را نپذيرفتيد نپذيرفتيد، اما بياييد با معيارهاي انساني با هم زندگي کنيم. يک زيست مسالمتآميز داشته باشيم ما دين را مطرح ميکنيم پذيرفتيد پذيرفتيد. نپذيرفتيد به عهده خودتان. اما معيارهاي انساني را از دست ندهيد. «قل تعالوا الي کلمة سواء بيننا و بينکم» آن سخنان انساني آن بياناتي که ميتواند پايه انسانيت را استوار کند، مبناي مذاکرات ما باشد، مبناي معاهدات و قرادادهاي ما باشد. اين سخن دين است. اين سخن خداست. خدا مگر قدرت کمي دارد؟ مگر خدا اگر اراده بکند همه را نميتواند موحد بکند؟ اگر خداي عالم اراده بکند «ولو شاء الله لجعلکم امة واحدة» اگر خداي عالم بخواهد همه ملت را در صف ميکند و مسير هدايت را ميدهد. اما خدا بناست امتحان بکند اين چراغ را روشن ميکند ببينيد چه کسي چشمش را ميبندد و چه کسي چشمش را باز ميکند و چه کسي چاه را و چه انساني راه را انتخاب ميکند؟

اين بناي آفرينش است اين سنت هستي است. ما در چنين نشأهاي داريم زندگي ميکنيم. بار ما اين است. بنابراين دين به هيچ وجه تحميلي نيست. دين را نميتوان بر جامعه تحميل کرد به هيچ وجه. اين خود اراده الهي است که فرمود «لا اکراه في الدين» ما دين را بيان کردهايم «قد تبين الرشد من الغي» براي شما آن رشد و بالندگي و پويايي و عظمت را در نظر گرفتيم از آن طرف هم غي و ضلالت و رسوايي و خذلان را هم بيان کرديم خودتان مختاريد اين را انتخاب بکنيد يا آن را انتخاب بکنيد «قد تبين الرشد من الغي». يک عدهاي هستند که «فمن يؤمن بالله» ايمان به خدا ميآورند و آن مسير را انتخاب ميکنند يک عدهاي هم آن مسير را انتخاب ميکنند. خيلي خوب، هر کدام که مايل هستيد ما اينجا بناي بر تسلط و بگير و ببند و بر زد و خورد و اين حرفها نداريم ميخواهيد هر جور راحت هستيد اما بايد بدانيد که اگر درست عمل کرديد ثواب است و بد عمل کرديد کيفر است. اين تقصير ما هم نيست. مثل اينکه کسي سَم بخورد يا کسي غذاي خوبي بخورد. اگر کسي سَم خورد، نبايد کسي را ملامت بکند، بايد خودش را ملامت بکند. اگر کسي معاذالله به اعتياد خودش را رساند و معتاد شد و هستي را از خود ساقط کرد خود و اهل و عيال را بيچاره کرد چه کسي را بايد ملامت بکند؟ اين مسيري است که انسانها بايد با هدايت عاقلان و فرزانگان انتخاب کنند.

به هر حال اين چراغ روشن شده به دست ابي عبدالله به عنوان مصباح هدايت براي اين منظور است که همه انسانها آحاد بشر جوامع انساني، عالم انسانيت، بتواند از اين بهره ببرد و مبادا فکر کنيم که حالا اگر در يک زمان محدودي بود در يک مکان محدودي بود يک عده خاصي در آنجا حضور داشتند در صف حسين بن علي در صف يزيدي، اين باعث نميشود که اين نهضت محدود بشود بلکه جهاني بودن و عالمي بودن به جاي خودش محفوظ است.

شب آخري است که بنده در خدمت شما هستم براساس سنتي که در اينجا بود والد بزرگوار ما(دام ظله) ميفرمودند در همين حسينيه دو ماه روضه بود شب و روز روضه بود تا اين مکتب تا اين مرام سرّ اينکه در گذشته عاشورا با عظمت و شکوه با جلال و جبروت برگزار ميشد و مردم با پاي برهنه در صحنه عاشورا بودند براي آن بود که آن حسينيهها آن نهضتها آن قيامها از متن نهضت سخن ميگفت از اين طرف و آن طرف حرف نميزد. از حکومت و قدرت و دولت و ملت حرف نميزد. از مکتب حرف ميزد. از حسين سخن ميگفت. آموزههاي وحياني حسين را معيار قرار ميداد. آن عاشورا را توليد ميکرد و اگر امروز به گونه ديگر است مايهها و اندوختهها به گونه ديگري است.

سخني را در اين آخرين جلسهاي که بنده در خدمت شما هستم به عنوان يکي از آموزههاي بلند وحياني نهضت عرض کنم تا جهاني بودن و بشري بودن اين نهضت را بهتر بيابيم.

​​​​​​​

يکي از مسائلي که بشر همواره به آن مي انديشد و راجع به آن تفکر مي کند، اين است که زعيم جامعه، رهبر جامعه، حاکم جامعه و به تعبيري ديني، امام جامعه بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟ چه کسي شأنيت را دارد لياقت و شايستگي آن را دارد که امامت جامعه و زعامت انسان ها را به عهده بگيرد؟ چه کسي لياقت اين را دارد؟ از نهضت حسين بشنويم از مکتب ابي عبدالله بشنويم که قسم ياد مي کند «فَلَعَمْری ما الامامُ الّا الحاکمُ بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحقّ الحابس نَفْسَه علی ذاتِ الله» چهار ويژگي را امام حسين(عليه السلام) براي امام جامعه، رهبر و زعيم و قائد جامعه بيان مي کند. اگر اين چهار ويژگي وجود داشت شخص مي تواند زعامت جامعه را به عهده بگيرد. ولي جامعه باشد زعيم جامعه باشد. اين را ابي عبدالله بالصراحه در مسير رفتن به کوفه و کربلا بيان مي کند.

يک بار ملاحظه بفرماييد: «قال الحسين عليه السلام فَلَعَمْری ما الامامُ الّا الحاکمُ بالکتاب القائم بالقسط الدائن بدین الحقّ الحابس نَفْسَه علی ذاتِ الله ​​​​​​​»؛ اگر اين چهار ويژگي بود اين براي فقط مسلمان ها نيست فقط شيعيان نيست انسانيت، بشريت، بشر از آن جهت که بشر است اگر بخواهد يک رهبر و زعيمي شايسته داشته باشد بايد اين ويژگي ها را داشته باشد اين محدود به زمين و زمان اين ملت و آن ملت اين دين و آن دين، اين مذهب و آن مذهب نيست. اين يک انديشه جهاني است. اين يک فکر بشري است. اولين ويژگي اي که يک رهبر آسماني يک ولي جامعه بايد داشته باشد اين است که براساس کتاب الهي که جز حق چيز ديگري نيست حکم بکند. تشخيص خودش، نظر خودش، معنا ندارد! حتي پيغمبر هم حتي پيغمبر و امام هم اجازه ندارند بر مبناي نظر خودشان جامعه را اداره بکنند. «آمن الرسول بما انزل عليه من ربه» خود پيغمبر خدا در قرآن او را تهديد مي کند يکجا خدا پيغمبرش را در قرآن تهديد مي کند «لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين» اگر پيغمبر بخواهد يک کلمه يک واو از خودش در دين اضافه بکند رگ گردنش را ما مي زنيم محکم او را مي گيريم رگ گردنش را مي زنيم. «لو تقول علينا بعض الأقاويل» اگر بيايد يک حرفي را به ما نسبت بدهد که ما نگفتيم، او چه وظيفه اي دارد؟ خداي عالم براي بشريت يک جايگاه ويژه اي قائل است که فقط و فقط خودش بايد حکومت باشد نه پيغمبرش نه امامش پيامبر و امام نماينده خدايند در حکمراني.

«فَلَعَمْری ما الامامُ الّا الحاکمُ بالکتاب» ببينيد ما چقدر فاصله داريم به آن انديشهاي که اينگونه ما را بدان آموزش دادند. امام جامعه رهبر جامعه ولي جامعه آن انساني است که اول و آخر، آغاز و انجام حکمرانياش بر مبناي کتاب الهي باشد «و ما الإمام الا الحاکم بالکتاب» اين ويژگي اول.

ويژگي دوم: «القائم بالقسط» عدالت، يکي از موهبتهاي ارزشمند الهي است. مگر عدالت به اين راحتي است؟ «لا يجرمنّکم شنئان قوم علي أن لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي» اين توصيه پروردگار عالم است جامعه انساني را به عدالت فرا ميخواند. مگر اين راحتي است عدالت؟ اجراي عدالت بسيار سخت است؟ انبياء آمدند «ليقوم الناس بالقسط» تا قسط و عدل را در جامعه محقق کنند. تحقق عدالت از امور بسيار دشوار و سختي است که حاکمان با آن روبرويند.

ديگر ويژگياي که خداي عالم براي امام و حاکم اسلامي پسنديده است براي رهبر بشري فراهم آورده عبارت است از حکومت به عدل. قائم به قسط باشد. نه اينکه عادل باشد. مگر کسي که عادل باشد ميتواند حاکم باشد؟ نه، قائم به قسط. خدا حفظ کند والد بزرگوار ما را ميفرمودند که برخي از کارها نه تنها عدالت ميخواهد نه تنها قائم به قسط بودن ميخواهد بلکه بايد قوّام بالقسط باشد. «قوامون بالقسط» اين قوّام صيغه مبالغه است يعني در مقام عدالت با همه وجود، آن قدر بايد کار بکند فکر بکند روح متعالي انسان مستعد آمادگي ذهني، روحي، قوامون بالقسط. بله يک وقت شما در خانه خودتان نشستيد بايد عادلانه زندگي کنيد. يا يک پشت ميز عادي هستيد قائم به قسط بايد باشيد. ولي وقتي در مقام حکمراني هستيد قائم به قسط هم کافي نيست قوام به قسط بايد باشد انسان. اين ويژگي دوم.

اما ويژگي سوم فرمود «الدائن بدين الحق»؛ ما بايد روش حق را منهج حق را انتخاب بکنيم. بسياري از مسائل حق بودنش روشن است چون حق در مقابل باطل يک معناي روشني دارد حق هر چيزي مطابق همان است. حق يک مصداق که ندارد. بله، خداي عالم حق است اما مصداق حق است حقيقت حق است معناي حق که نيست. «ذلک بان الله هو الحق» او عين حق است متن حق است. حق چيست؟ حق آن حقيقت ثابتي است که براي هر چيزي براي هر حقيقتي يک جلوهاي دارد. خورشيد حق است ماه حق است آسمان و زمين حق است قبر و قيامت حق است ميزان و صراط حق است مرگ حق است حيات حق است اينها همه و همه مصاديق حقاند. به ما گفتند اين مصاديق حق را خصوصاً در قيامت بشناسيم «ان الصراط حق و الميزان حق و تطائر الکتب حق» و امثال ذلک.

ما بايد حق هر چيزي را بشناسيم و بر اساس آن عمل بکنيم هرچه باشد. آن چيزي که ظهورش و تجلياش به اقتضاي ذات اوست آن حق آن شيء است. شما اگر يک لامپ صد داشته باشيد حقش چيست؟ اين است که صد درجه به شما نور بدهد. اگر شما آمديد آن را محدود کرديد حقش را گرفتيد. يک لامپي که هزار وات مثلاً هست، اين بايد هزار درجه به شما نور بدهد. اگر آمديد بستيد، اين اگر يک کسي مثل امام حسين(عليه السلام) که امامي است که «حاکم بالکتاب، قائم بالقسط، دائن بدين الحق و حابس نفس علي ذات الله» است اين امام است. «ألا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي» شما مردم، اي جامعه، اي کوفيان، اي همه کساني که در اين رابطه هستيد آيا چه کسي شأنيت اين را دارد که حاکم جامعه اسلامي باشد؟ زعيم جامعه اسلامي باشد؟ يک انسان سگباز، پليد، معلوم نيست ريشه خانوادگياش چيست اين بايد بيايد حکومت بکند؟ يا يک انساني که به عدل و داد مشهور است به حق و حقيقت شهرت دارد، جز حق از زبانش جاري نيست و جز به عدل حکم نميکند اين بايد امام شما باشد.

اگر ابي عبدالله فرمود من اليق هستم و شايستهتر هستم به اين امر حکومت، براي آن است که در جايگاه حق نشسته است و اقتضاي حقانيت او حکمراني براي اوست. اين هم ويژگي سوم و ويژگي چهارم «الحابس نفسه علي ذات الله»؛ اين ويژگي ديگر برترين ويژگي است آن کسي که ميخواهد زعيم يک جامعه باشد رهبر يک جامعه و ولي يک امت و اجتماعي باشد بايد کسي باشد که همه وجودش را بر ذات الهي حبس بکند. لحظهاي از اراده الهي بيرون نيايد. خواست و مشيت الهي را براي خود مشيت و خواست قرار بدهد «رضي الله رضانا اهل البيت» اگر خداي عالم اراده کرده است که ما اينجور کشته بشويم بدنهاي ما اين، سرهاي ما اين، خانوادههاي ما اين، ما پذيرش داريم و پذيرفتهايم. «الحابس نفسه علي ذات الله» اين معناي حقيقت است اين انسانها را خداي عالم شايسته امامت ميداند رهبري ميداند.

اگر خداي عالم در قرآن ميفرمايد: «و إذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهمن قال اني جاعلک للناس اماما» ابراهيم خليل را با آن همه مقام، با آن همه شأنيت و اخلاص وقتي خواست امام جامعه قرار بدهد او را امتحان کرد. چندين امتحان بزرگ «و إذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتهمن» حالا آن امتحانها چه بوده ما نميدانيم يکياش اين است که اسماعيل را به قربانگاه ببر. يکي اين است که هاجر را کنار کعبه بگذار. وقتي هاجر با فرزندش اسماعيل کنار کعبه قرار گرفت حضرت ابراهيم مأمور شد که برگردد. حضرت هاجر گفت ما را به کي سپردي؟ اينجا که هيچ احدي نيست، کبوتر پر نميزند! نه آبي نه هوايي نه هيچ چيزي نيست! ما را به چه کسي ميخواهي بسپاري؟ همسر ابراهيم به ابراهيم گفت که ما را به چه کسي ميخواهي بسپاري؟ فرمود «لي رب هذا البيت» من مأمور هستم که به صاحب اين خانه بسپارم. هيچ کس نيست نه آبي نه غذايي نه انساني الآنش هم که نگاه ميکنيد کوههاي صخرهاي سياه در آن زمان چگونه بود؟ اين امتحان الهي است ميخواهد امام جامعهاش بکند ميخواهد رهبرش بکند. «إني جاعلک للناس اماما».

بله، امامت يک کار آساني نيست که شما بيا امام بشو! شما بيا رهبر بشو! شما بيا ولي جامعه بشو! اينطوري باشد نيست «و إذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات» مگر علي بن ابيطالب با آن همه مقام از آن «و أنذر عشيرتک الاقربين» مکه شروع کرد همه سختيها و مشکلات را آنگاه خداي عالم او را شايسته مقام امامت دانست «اليوم الکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيتم لکم الاسلام دينا» هيچ چيزي مظلومتر از دين نيست. هيچ چيزي مظلومتر از اسلام نيست. ما فکر نکنيم که اين همه بوق و کَرنا، چقدر در روز اين رسانهها از اسلام و دين و قرآن و مظلومتر از اينها ديگر پيدا نميشود.

به هر حال شب يازدهم است شام غريبان ابي عبدالله(عليه السلام) است عرض ارادتي کنيم و ذکر مصيبتي، إنشاءالله مأجوريم همه کساني که در تکيه نشستهاند يا بيرون تکيه به نام حسين بن علي حاضرند اينها هم بهرهمندند. يک زيارتي از ناحيه مقدسه حضرت بقيت الله الاعظم هست. امام زمان نسبت به جريان کربلا با يک حساسيت فوق العادهاي مينگرد و نظارهگر است و بناست وقتي انشاءالله ظهورش را شاهد باشيم ظاهر شد، در ارتباط با جريان کربلا تصميم بگيرد. اين حضرت در ارتباط با مصيبت آقا ابي عبدالله(عليه السلام) يک زيارتي دارد که اين زيارت در حقيقت يک عزاداري و مصيبت و نوحهاي است نسبت به عزاي ابي عبدالله.

آن وقتي که اسب بيصاحب ابي عبدالله(عليه السلام) به خيمهها برميگشت اين يک شرايط ويژهاي دارد تا آخرين لحظه ابي عبدالله(عليه السلام) توصيه ميکرد به اهل و عيالش که شما از خيمهها بيرون نياييد و امنيت شما بايد حفظ بشود حرمت شما حفظ بشود. چقدر اين مسئله در فرهنگ ديني ما جايگاه عظيمي دارد که ابي عبدالله(عليه السلام) اين توصيهها را داشت. اما يک چند لحظهاي و چند قدمي اهل حرم بعد از شنيدن خبر شهادت آقا ابي عبدالله طاقت نياوردند با کاشفات الرؤوس، يعني روسري نداشتند لاطمات الوجوه به صورتهايشان سيلي ميزدند با اين حال يک چند قدمي آمدند تا کنار ذو الجناح قرار بگيرند اين صحنه براي آقا امام زمان(عليه السلام) از همه صحنهها دشوارتر است.

وقتي فرس ابي عبدالله برگشت «اسرج» آن زماني که زين برگشته بود «باکيا مهمهما و سرجه عليه ملويا» آن وقتي که اسب بيصاحب ابي عبدالله در حالي که زين برگشته بود همهمه ميکرد شيهه ميکشيد «الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيه» واي بر دست آن امتي که فرزند دختر پيامبرشان را به شهادت رساندند در آن چند لحظه در حالي که دختران و زنهاي حرم با وضع لاطمات الوجوه به صورتهايشان سيلي ميزدند کاشفات الرؤوس اين لحظه بسيار سخت و سنگين بود که آقا امام زمان(عليه السلام) اين را به مصيبتي بزرگ ميخواند.

اما روز يازدهم وقتي خواستند اين بدنها را در معرض ديد خاندان عصمت و طهارت قرار بدهند بسيار صحنه شکنندهاي بود. زينب(سلام الله عليها) بدن برادرش را روز عاشورا شناخت نشانهاي و علامتي را ديد شناخت اما ديگران نميشناختند دختران ابي عبدالله هم نميشناختند حضرت سکينه(سلام الله عليها) جلو آمد ديد عمهاش زينب(سلام الله عليها) کنار يک بدن بيسري دارد حرف ميزند دارد گريه ميکند نميدانست کيست! عرض کرد «عمّتي هذا نعش من؟» عمهجان اين نعش کيست؟ فرمود حق داري نشناسي «هذا نعش ابيک الحسين» اين نعش پدرت حسين است.

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[2]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[3] «نسئلک اللّهمّ و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعزّ الأجلّ الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».

بار الها، اين قليل توسلات و عزاداري از جمع حاضر برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!

از بانيان و واقفان و زحمتکشان و دوستان و برادراني که در نظم اينگونه از جلسات تلاش کردند در مراسم عزاداري ابي عبدالله در روز عاشورا و در شبهاي قدر از قبل تدارک کردند زحمت کشيدند خدايا از همه آنها خصوصاً بانيان و واقفان به أحسن وجه قبول بفرما!

بار پروردگارا، توفيق درک حقيقت اين ماه و نهضت ابي عبدالله را به جامعه اسلامي ما بيش از پيش مرحمت بفرما!

در دنيا ما را موفق به زيارت قبر مطهر ابي عبدالله و در آخرت ما را مورد شفاعت آن حضرت بفرما!

مرضاي مسلمين خصوصاً جانبازان و التماس دعاگويان را خداي عالم شفاي عاجل مرحمت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، آنهايي که در درون و بيرون اين تکيه آرميدهاند اين امامزاده بزرگوار، امام راحل، همه و همه را در جوار رحمت سالار شهيدان حسين بن علي مهمان بفرما!

خدايا، کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، همه کساني که در مسير اعتلاي دين راستين و ولايت حقيقي تلاش ميکنند خصوصاً مراجع عظام تقليد مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مقدس آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بدار!

«بالنبي و آله و عجّل اللهمّ في فرج مولانا صاحب الزمان»

 

[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[3]. سوره شعراء، آيه227.

​​​​​​​