05 06 2018 314630 شناسه:

«در شعاع تفسیر تسنیم؛ سوره مبارکه حمد» جلسه هجدهم

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبِی الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء)‏ بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّءُ إِلَي اللَّه».

 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِيم‏».

شب بيست و يكم ماه عزيز و عظيم رمضان است. بسيار شب عظيم و والا و گرانقدري است هم به جهت نزول قرآن كريم كه فرمود: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾,[1] ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ﴾[2] و هم صعود قرآن ناطق، حضرت مولاي متّقيان امير مؤمنان يعسوب الدين علي بن ابيطالب(عليه السلام) كه شب شهادت و رحلت آن حضرت به ديار ابد است. ما شيعيان و ارادتمندان, امام عزيزي را از دست دادهايم كه تمام مِهر و محبّت و تمام علم و درايت و معرفت الهي در وجود اين شخصيت نازنين در حدّ اعلا موج مي‌زد «عظّم الله اجُورنا و اجُوركم بمصابنا بمولانا امير المؤمنين علي بن ابيطالب(عليه السلام)» و اميدواريم كه خداي عالم ما را در اين مصيبت مأجور بگرداند و بهره ما را در اين مصيبت, محبت و معرفت و ارادت به مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) قرار بدهد به روح مطهّر آقا علي بن ابيطالب صلواتي مرحمت بفرماييد!

در معادل بودن و مساوي بودن قرآن و عترت مباحث فراواني مطرح است. بيان واضح و روشن رسول گرامي اسلام اين است كه «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍ‏»[3] اين معيّت و همراهي و اين تسويه و معادل بودن قرآن با عترت, با علي بن ابيطالب(عليه السلام) در چنين شبي شايسته است كه همه ما راجع به آن معرفت بيشتري تحصيل كنيم. اوّلاً اين شب را به خود اين شب, به ماه رمضان و به عظمت اين ماه سوگند مي‌دهيم كه خدا بر همه ما اين شب را مبارك بفرمايد و بر معرفت و ارادت ما نسبت به اين شب و شئون اين شب بيافزايد! برادران و خواهران گرامي اين فرصت گرانقدر را مغتنم مي‌شمريم و شب‌هاي عزيز قدر را با آگاهي و شناخت و معرفت نسبت به قرآن و عترت براي خودمان, ابواب خير و رحمت را به بركت اين ماه بگشاييم! اين تذكّر و يادآوري براي آن است كه چنين شبي را بايستي با يك حضور قلب, يك توجّه بيشتر, يك دقت افزون‌تر و يك خواست جدّي‌تر از درگاه الهي بخواهيم. ما نوعاً به هر حال اهل دعا و اهل خواسته‌ در درگاه الهي هستيم؛ اما امشب را قدر بدانيم يك دعاي امشب برابر است با هزار دعا وقتي سؤال مي‌كنند اينكه گفته مي‌شود: ﴿لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[4] يعني چه؟ امام(عليه السلام) در جواب مي‌فرمايند يعني يك عمل در امشب برابري مي‌كند با هزار بار آن عمل را در شب‌هاي ديگر انجام دادن. دو ركعت نماز كه ـ ان‌شاءالله ـ فراموش نكنيم براي شب قدر, حالا اگر توانستيم آن ويژگي‌ها و دعاهايي كه در اين نماز وجود دارد و سوره‌هايي كه هست اگر توفيق داشتيم خوانديم وگرنه تخفيف بدهيم و كمتر هم بشود اين دو ركعت نماز شب قدر را حتماً بخوانيم كه اين برابری مي‌كند با هزار دو ركعتي, يك صدقه, يک درهم و يك دينار برابري مي‌كند با هزار درهم و هزار دينار، اين شب يعني اين! يك دعا يعني هزار دعا, با توجّه و با عنايت و با جديّت و عزم و اراده, بسيار شب عظيمي است اين دهه پاياني ماه مبارك رمضان خصوصاً اين شبي كه شب‌هاي فرد هست؛ شب بيست و يكم, بيست و سوم از يك جايگاه ويژه و والايي برخوردار است مغتنم بشمريم و خواسته‌ها و نيايش‌ها را در درگاه الهي با جديّت و با عزم و با معرفت و دقت اين را از خداي عالم بخواهيم. اين خواسته‌ها در چنين ايامي و چنين ليالي, چنين جايگاهي را دارد.

بحث معادل بودن قرآن و عترت است و رسول گرامي اسلام اين دو را يك حقيقت در دو كِسوت معرفي كرد فرمود: «وَ لَنْ يَفْتَرِقَا»؛ اينها هرگز از هم جدايي ندارند, هرگز از هم جدا نمي‌شوند «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛[5] تا اينكه در كنار حوض كوثر اينها بر ما وارد مي‌شوند. مراد از معادل بودن, مساوي بودن و عدم افتراق بين قرآن و عترت چيست؟ موجودي به نام قرآن و حقيقتي به نام امام چگونه است كه در همه جهات با هم برابرند, عِدل هم هستند؟در جهت معرفت و آگاهي و شناخت كه اوّلين جهت است هر آنچه را كه خداي عالم در قرآن كريم آورده است از معارف توحيدي, از اسما و صفات توحيدي, از آنچه خداي عالم در جهان از جهت رحمانيّت و رحيميّت مؤثر است در اوج و در قلّه‌اش امام(عليه السلام) داراي آن ويژگي و آن خصوصيت است. وقتي خدا را با اسم رحمانيّت و رحيميّت مي‌شناسيم مي‌گوييم: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ و همه كمالات و همه جهات خير و نيكي را از جايگاه او مي‌دانيم، اين خدا با اين ويژگي‌ها در مقام فعل, در مقام عمل آيا مظهري دارد؟ نمونه‌اي دارد؟ نماينده‌اي دارد يا نه؟ خدا رحمان و رحيم است, خدا رئوف و رحيم و غفور است, خدا عزيز حكيم است آيا اين عزّت, اين حكمت, اين رأفت, اين غفران، اينها در نظام هستي جلوه‌اي دارند؟ اين حقايق, اين اسما كه اسم نيستند, لفظ نيستند, رأفت, رحمت, غفران, جود و سخا اين ويژگي‌ها و اوصاف الهي اينها كه يك سلسله عبارت‌ها و الفاظ نيستند اينها حقايق وجودي هستند، اينها در نظام هستي آيا عيني, حقيقتي و وجودي را به عنوان يك انسان يا خليفه الهي دارند يا ندارند؟ خداي عالم خودش را در بهترين كِسوت در قرآن معرفي كرد در سوره مباركه حمد با ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ٭ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[6] خود را با اين اسما و اوصاف والا و عظيم ستود. در سوره مباركه توحيد و اخلاص در عالي‌ترين جمله و جهات ويژگي‌هاي خودش را با ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾[7]  اين جلوه‌هاي توحيدي, اين اسما و صفات، اينها در نظام هستي آيا حقيقتي عيني و خارجي دارند كه توحيد را, وحدانيّت خدا را, صمديّت پروردگار عالم را بتوانند نشان بدهند و نشانه بگيرند و خود از اين حقيقت نمايندگي كنند, محض عبوديت و بندگي باشند, محض بنده پروردگار باشند و لحظه‌اي از او تخطّي نكنند آيا دارند يا ندارند؟ در اين بُعد, در اين بخش, اهل بيت عصمت و طهارت نمايندگان الهي در اين اسما هستند، اينها به عنوان «نحن اسماء الله» كه ما اسماي الهي هستيم دارند در نظام هستي و انساني از خداي عالم و ربّ‌العالمين حكايت مي‌كنند, نمايندگي مي‌كنند. آنچه را كه خدا در قرآن راجع به اسما و اوصاف و كمالات توحيدي خود بيان فرمود همه اينها را در متقن‌ترين وجه رسول گرامي اسلام و علي بن ابيطالب و عترت طاهرين نشان مي‌دهند. اين عِدل, اين برابري, اين مساوات بين قرآن و عترت در وجه اعلا وجود دارد.

نسبت به اوصاف اخلاقي, كمالات والا و فضايل الهي آيا خداي عالم اخلاقي دارد يا ندارد؟ اخلاق الهي, آداب الهي, علم الهي آيا اينها در عالي‌ترين شكلي در قرآن مجيد بيان شده يا نه؟ وقتي خداي عالم پيغمبرش را در اين وصف صاحب خُلق عظيم مي‌ستايد. يكي از اوصاف والاي رسول الله كه خداي عالم به عظمت و بزرگي در قرآن از آن ياد مي‌كند اين است كه ﴿إِنَّكَ لَعَلي‏ خُلُقٍ عَظيمٍ﴾؛[8] اي پيغمبر من! تو صاحب خُلقي عظيم هستي! اين خُلق عظيم, اين اخلاق كريم از كجا آمده؟ خود پيغمبر به عنوان يك انسان مي‌تواند صاحب اخلاق حَسن باشد؛ اما صفاياي از اخلاق و كرائم از اخلاق «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»[9] اين اخلاق كريمانه پيغمبر از كجاست و پيامبر اين حقيقت را از كجا آموخته؟ فرمود: «أَدَّبَنِي رَبِّي فَأَحْسَنَ تَأْدِيبِي‏»[10] اين ادب, اين اخلاق, اين كرامت از سايه پروردگار است, از ساحت خداي عالم است. يك وقت است كه انسان بر اساس نظم انساني و اخلاقي به يك سلسله اوصاف انساني پي مي‌برد. ما اگر گذشت كنيم خوب است, اگر با ديگران از راه حُسن خُلق برخورد كنيم خوب است؛ ولي شما وقتي به قرآن مراجعه مي‌فرماييد مي‌بينيد كه خداي عالم دستوري مي‌دهد فراتر از اخلاق, فراي از اخلاق است، نمي‌توانيم آن را در سطح اخلاق ارزيابي كنيم. به پيغمبرش مي‌فرمايد: ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾[11] ببينيد همين يك درس, همين يك آموزه وحياني و الهي چقدر گواراست! به پيغمبرش مي‌فرمايد در مقابل بدي تو نه تنها بدي نكن, بلكه خوبي كن, بلكه به احسن وجه در مقابل بدي پاسخ بگو, بدي را نه تنها با خوبي پاسخ بدهد, بلكه به احسن خوبي پاسخ بده ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ اين را بشر از كجا آموخته؟ اگر بشر باشد و بشر، آيا به چنين جايگاهي از اخلاق و ادب و انسانيّت بار مي‌يابد؟! ما يك وقت مي‌توانيم بگوييم اين شخص رفتار انساني دارد, رفتار اخلاقي دارد, رفتار مثلاً حقوقي دارد؛ اما اين رفتار ديگر انساني نيست, زميني نيست اين اخلاق, اخلاق الهي است. اينكه رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»، اخلاق كريمانه و مكارم اخلاق, صالح از اعمال, بهترين‌ها, پاك‌ترين‌ها, پاكيزه‌ترين‌ها, خالص‌ترين‌ها، اينها كه زميني نيست، اينها مائده‌هاي آسماني است, اينها جلوه‌هاي الهي است، «بشر بما أنّه بشر» اينها را نمي‌تواند بفهمد؛ حتي به پيغمبرش فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ﴾[12] همان‌طوري كه به جامعه فرمود: ﴿عَلَّمَكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[13] نسبت به انسان‌ها فرمود ما يك سلسله اموري را به شما مي‌آموزيم كه شما از آن جهت كه بشر هستيد اينها را بلد نيستيد و نمي‌توانيد اينها را بيابيد؛ حتي به پيغمبرش كه عقل كلّ است و كلّ عقل است. بله, انسان از آن جهت كه انسان است كمالاتي دارد, خردي دارد, خرد و عقل انساني بسيار مائده ارزشمند الهي است. عقل, عقل, عقل آن فراز نعمت‌هاي الهي به بشر است كه انسان بتواند با قدرت تفكّر و انديشه, حقايق را تشخيص بدهد, بد و خوب را امتياز بدهد, حق و باطل را بتواند جدا كند و به حق تسليم شود در مقابل باطل مقاومت كند. اين فهم از حق، در عقل نظري و مقابله با باطل در عقل عملي، اين دستاورد بزرگي است كه خداي عالم به بشر داده است. اين كفِ حقيقت وحي است، تازه از اينجا وحي شروع مي‌شود. اگر كسي به قلّه عقل رسيد مي‌تواند زمينه را براي دريافت فهم داشته باشد. وقتي اين انبيا به سنّ رشد, به كمال و به جهت بالغه عقلي رسيدند و عقلانيّتشان به كمال رسيد، آنها را اگر شايسته ديديم در مسير دعوت به نبوّت، آنها را فرا مي‌خوانيم. انبيا كه يك انسان‌هاي عادي نبودند, افراد متوسط جامعه به لحاظ عقل و خرد نيستند, خردمندترين انسان‌ها, عاقل‌ترين و انديشمندترين انسان‌ها هستند هم به لحاظ طهارت روح و جان و هم به لحاظ بزرگي و عظمت انديشه و تفكّر. وقتي ما در او رشد را, بلوغ و كمال عقلي را ديديم او را انتخاب كرديم حالا تازه پيغمبر در نهايت عقل و خرد تازه دارد انتخاب مي‌شود ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفي﴾[14] خدا انتخاب مي‌كند حالا اين پيغمبر را به كجا مي‌برد در چه مسيري سوق مي‌دهد؟ از اين به بعد ديگر كسي نيست كه انسان را معلّم باشد جز پروردگار عالم كه خدا معلّم انسان است ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنْسانَ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيانَ﴾[15]  اين معلّم انساني كه به اين درجه از كمال رسيده است مي‌شود خداي عالم.

علي بن ابيطالب كه امشب سالگرد شهادت اين امام مظلوم, امامي كه در قلّه امامت و ولايت است چه امامي! ما چقدر بايد خدا را شكر كنيم و سپاسگزار درگاه الهي باشيم كه چنين امامي, چنين وليّ‌اي خداي عالم به ما داد و ما مِهر او را در دل داريم به او علاقه‌منديم و عشق و ارادت مي‌ورزيم. اين علي بن ابيطالب(عليه السلام) در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد من همانند يك بچه‌شتري كه در بيابان براي اينكه گُم نشود به دنبال مادرش حركت مي‌كند «أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ»؛[16] همان‌جايي كه مادرش دست گذاشت, دست مي‌گذارد كه گُم نشود، من هم نسبت به پيغمبر گرامي اسلام اين‌گونه تبعيّت كردم, اين‌گونه مراعات كردم لحظه‌اي از پيغمبر دور و جدا نشدم. اين ادب, اين جايگاه, اين اخلاق, اين وضعيت والاي ولايت علي بن ابيطالب اين است كه معلّمي همچون پيغمبر داشته و پيغمبر هم معلّمي از جايگاه الهي و ﴿عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوي‏ ٭ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوي‏ ٭ وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلي‏﴾[17] جبرائيل معلّم رسول گرامي اسلام در نشئه طبيعت و عالم دنيا بود گرچه خود پيغمبر, معلّم همه فرشتگان در عالم اعلا و ملكوت است.

اين ادب, اين جايگاه, اين اخلاق, اين كرامت انساني هيچ‌جا پيدا نمي‌شود. ما اين را از كوچه و بازار, از خيابان, از حوزه و دانشگاه, از كتابخانه و امثال آن نمي‌توانيم پيدا كنيم اينها فقط و فقط در مكتب قرآن و عترت است و لاغير, ﴿ادْفَعْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾ آيا اخلاق كريمانه رسول گرامي اسلام و علي بن ابيطالب معادل دارد؟ در شجاعت, در سخاوت, در كرامت, شما فضايل علي بن ابيطالب را زياد شنيديد هر چه هم بشنويد باز جا دارد و آن‌قدر فضايل آن حضرت زياد و فراوان هست كه ما نمي‌توانيم شماره كنيم فرمود: ﴿كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ﴾[18] و امام مُبين همان علي بن ابيطالب(عليه السلام) است[19] كه همه كمالات در وجود اين امام مُبين وجود دارد.

سخن در معادل بودن و عِدل قرآن كه عترت است, هست. اينكه مي‌گوييم قرآن, عِدل عترت است و عترت, عدل قرآن است يعني چه؟ اينكه رسول الله فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍ‏» اينكه علي بن ابيطالب فرمود: «لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا»[20] نه ما از قرآن جدا مي‌شويم و نه قرآن از ما جدا مي‌شود كه همان سخن رسول الله است كه «لَنْ يَفْتَرِقَا» اين دوتا را آقايان امشب كه شب نزول قرآن از يك سو و صعود قرآ‌ن از سوي ديگر است. عترت, علي بن ابيطالب امشب به ديار الهي و جايگاه والاي خود هجرت مي‌كند و از آن سو هم به عنوان شب قدر, قرآن نازل مي‌شود. اين نزول و صعود را در باب قرآن و عترت بفهميم اين يادگار و ميراث گرانقدر رسول گرامي اسلام است. آن چيزي كه حضرت همه ما را به آن توصيه كرد يا احياناً قرآن را امت گرفتند گفتند: «حسبنا كتاب الله» و از عترت باز ماندند يا احياناً عترت را گرفتند گفتند: «حسبنا العترة» از كتاب باز ماندند و اگر ما وضع امت اسلام را در اين پراكندگي و آشفتگي در دنياي امروز مي‌بينيم و اينكه احياناً ديگران به عنوان مكاتب شرق و غرب اين ‌طور در مقابل جبهه عظيم اسلامي دارند قد برمي‌افرازند و از خود سخن مي‌گويند، براي اين است كه فروغ اسلام و درخشندگي اسلام كه در پناه اين دو حقيقت است الآن افسرده است. آنهايي كه كتاب را گرفتند و عترت را رها كردند از كتاب بهره‌اي ندارند، كما اينكه از عترت هم بهره ندارند, آنهايي كه عترت را گرفتند و از كتاب بي‌بهره شدند كتاب را ندارند عترت را هم ندارند مگر مي‌شود عترت را بدون كتاب گرفت؟! چطور واقعاً كساني كه دنبال عترت هستند دنبال اين امام و آن امام هستند؛ اما از حقيقت قرآن, از حقايق قرآن, از كرائم قرآن, از توحيد, از اخلاق, از معارف, از حقانيّت قرآن بي‌خبرند دنبال حسين و حسن و علي و فاطمه هستند واقعاً چطور چنين چيزي مي‌شود؟ اين علي بن ابيطالب از جايگاه خدايي مي‌آيد كه قرآن از آن جايگاه نازل شده و قرآن مفسّر اين حقيقت و امام است اين ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾[21]  كسي كه برود بگويد آقا علي بن ابيطالب در نماز انگشترش را داد و بعد بزند زير گريه اين فايده دارد؟! اين اصلاً ارزش ولايي دارد؟! ارزش ولايي ندارد هيچ, با توحيد و معارف هم سازگاري ندارد عترت بدون كتاب يعني چه؟! به همان صورتي كه امروز كتاب دارند و قرآن را مرتب دارند مي‌خوانند؛ اما هيچ از قرآن و حقايق قرآن و كرائم قرآن و اخلاق قرآن به معناي واقعي كلمه برخوردار نيستند آنهايي هم كه مدّعي‌ هستند و اهل عترت هستند و از امامان سخن مي‌گويند؛ اما از معارف قرآن و كرائم قرآن و حقايق توحيدي قرآن اطلاعي ندارند مثل همان‌هايي هستند كه با كتاب‌ هستند و از عترت بهره‌اي ندارند اصلاً يعني چه؟ خدا وقتي ولايت را دارد تعريف مي‌كند, امامت را دارد تعريف مي‌كند, مبناي ولايت و امامت را دارد بيان مي‌كند ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ﴾ شما از جايگاه توحيد بايد شروع كنيد خدا را بشناسيد, اوصاف الهي, اخلاق الهي, مگر بدون شناخت اخلاق الهي مي‌تواند كسي از امام تبعيّت كند اصلاً شدني است؟ اينها هر چه دارند از معارف توحيدي دارند. اين علي بن ابيطالب است كه وقتي در محراب عبادت قرار مي‌گيرد «يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِين‏»[22] كسي كه به عبادت علي, به ولايت آن حضرت در ارتباط با پروردگار عالم اقتدا نكرده باشد به چه چيز علي مي‌خواهد اقتدا كند؟ اگر رسول گرامي اسلام فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍ‏» به همان شدّتي كه قرآن نسبت به كفار و مشركين غضب مي‌كند، علي بن ابيطالب غضبناك است و به همان مقداري كه قرآن نسبت به مؤمنان و موحّدان, نسبت به اهل عمل صالح محبّت مي‌كند و علاقه نشان مي‌دهد و مِهر و رحمت خدا را بازگو مي‌كند به همان ميزان علي بن ابيطالب نه كم نه زياد, اين معادل بودن را ما مي‌فهميم؟! آن كسي كه از قرآن اين مِهر و محبّت را نيابد, آن كسي كه اين شدّت و غضب را نسبت به مشركان و كفّار نيابد مي‌فهمد كه ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ﴾[23] يعني چه؟ به هر ميزاني كه از قرآن جامعه ما فاصله بگيرد به همان ميزان از عترت فاصله گرفته ولو در ظاهر عكس بزند و بنر بزند و تبليغات بكند و روزه‌اش را بخواهد بگيرد و امثال آن.

روح قرآن, حقيقت توحيدي, انسان را به صحنه انسانيّت مي‌كشاند ما با بعضي از چهره‌هاي علي بن ابيطالب, با برخي از قصّه‌ها و داستان‌ها و خاطرات و خواب‌هاي علي بن ابيطالب در منبرها و گفته‌ها‌ و در اين شبكه‌ها آشنا هستيم. بنيان‌هاي معرفتي علي بن ابيطالب در قرآن شكل مي‌گيرد. آنكه مي‌فرمايد: ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنْسانَ﴾ آن انسانيّتي كه مرهون قرآن است آن انسانيّت مي‌تواند صاحب مقام ولايت و امامت باشد. اينكه شما مي‌بينيد در اين عكس‌ها از چشم و ابرو مي‌كِشند, از لب و دندان مي‌كشند از يك انسان بسيار سطحي و نازل دارند حرف مي‌زنند. آن انساني كه بنيانش در عرش شكل مي‌گيرد و عبوديّت و بندگي و تضرّع او در پيشگاه پروردگار عالم, آن انسان كجا يك انسان سياسي و اجتماعي كجا, يك انسان فرهنگي كجا! ما علي بن ابيطالب را از صحنه توحيد جدا كرديم او را در صحنه سياست و فرهنگ و اقتصاد داريم مي‌بينيم و اين‌طوري تعريف مي‌كنيم. اگر اين تفكيك و اين تفريق بخواهد اتفاق بيفتد نه قرآن, قرآن است و نه عترت, عترت. امشب آن شبي است كه بايد اين دو با هم بودن و عِدل همديگر بودن را ما خوب بفهميم و هيچ منبع و مصدري در خصوص معرفي حقيقت ولايت وجود ندارد ﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ﴾[24] اينها هر آنچه از خيرات و نيكي‌ها و زيبايي‌ها دارند بر اساس يك جلوه وحياني و آموزه الهي است، اين را بايد در جامعه‌مان و در نهادهاي فرهنگي و اجتماعي‌مان ببينيم. از بزرگ‌ترين و مهم‌ترين شئوني كه در شخصيت علي بن ابيطالب متأسفانه گُم است و نمي‌شود به راحتي اظهار كرد مسئله حريص بودن به وحدت امت اسلامي است. آقايان از مهم‌ترين و اصلي‌ترين شئوني كه علي بن ابيطالب براي آن همه جهات را داد حتي حاضر شد به اهل بيتش, به زهراي مرضيه اهانت بشود و نتوانست دفاع كند براي اينكه وحدت امت اسلامي حفظ شود, اگر علي بن ابيطالب دست به شمشير مي‌برد مي‌توانست عده‌اي را به هلاكت برساند، مگر با شمشير و به هلاكت رساندن كار درست مي‌شود؟ تازه اوّل دعوا و منازعه بود. به زهراي مرضيه فرمود اگر مي‌خواهي بالاي اين مأذنه صداي توحيد و رسالت پدر بزرگوارت باشد من بايد ساكت باشم. آن كسي كه انگيزه وحدت امت اسلامي دارد يك رهبر آسماني به وحدت امت اسلامي قبل از همه چيز مي‌انديشد. همه چيز بايد فداي وحدت و امت بودن يك امت برسد و بايد اين ويژگي‌ها در حدّ اعلا حفظ بشود و علي بن ابيطالب(عليه السلام) در همه ابعاد و در همه جنبه‌ها عِدل قرآن بود.

چند نمونه را عرض كنيم و ـ ان‌شاءالله ـ عرض ارادت و ذكر مصيبت; شما هر كجا كه قلّه قرآن است و آيات الهي در نهاني‌ترين وضعش است مي‌بينيد كه در شأن علي بن ابيطالب است كه اگر علي بن ابيطالب(عليه السلام) نبود قرآن در اين سطح نازل نمي‌شد ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾[25] آن كساني كه به جايگاهي رسيدند كه جز براي رضاي خدا اقدامي نمي‌كنند ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً﴾[26]  اين براي كيست؟ اين آيات كريمه سوره «انسان» كه ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾ در صدرش علي‌ بن ابيطالب(عليه السلام) و زهراي مرضيه است. وقتي بحث آيه مباهله است كه ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾[27] آنكه به مثابه جان پيغمبر است. والد بزرگوار ما در بحث مباهله و اينكه علي بن ابيطالب(عليه السلام) به جايگاه جان پيغمبر رسيده و ديگر همه حرف‌ها ساكت! به همين اصل اكتفا مي‌كنند و شاهدشان همين آيه مباهله است كه ﴿وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾ اين علي بن ابيطالب به جاي نفس پيغمبر و جان پيغمبر است ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾،[28] ﴿وَ يُؤْثِرُونَ عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ﴾.[29] در روايات آمده است كه هر كجا كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ هست نمونه بارزش وجود مبارك علي بن ابيطالب(عليه السلام) است يكي از مسائلي كه در قرآن به آن تأكيد شده است مسئله بي‌توجّهي و بي‌رغبتي نسبت به دنياست. توجّه به آخرت و بي‌توجّهي به دنيا. آنهايي كه امروزه اسم از علي بن ابيطالب و حسين و بحث عترت را مطرح مي‌كنند به زندگي دنيايي‌شان هم فكر كردند؟ آنهايي كه اهل بيت را به اصطلاح الآن پرچمداري مي‌كنند و زير سايه اين اسم دارند براي خودشان نام و نان درست مي‌كنند فكر كردهاند كه علي بن ابيطالب راجع به دنيا و بي‌رغبتي نسبت به دنيا چه موضعي داشت و چطور عمل مي‌كرد؟ آنهايي كه اهل آلاف و الوف هستند متأسفيم كه گاهي اوقات مي‌بينيم شرايط به گونه ديگري است؛ اما مسئله بي‌رغبتي نسبت به دنيا و رغبت و ميل به آخرت در وجود علي بن ابيطالب(عليه السلام) گاهي اوقات مي‌فرمايد: «إِنَّ دُنْيَاكُم‏»؛ در نزد علي بن ابيطالب دنياي شما از آن برگي كه در دهن يك ملخ است ارزشش كمتر است «لَأَهْوَن‏»؛[30] براي من ضعيف‌تر و كمتر است از آن برگي كه, آن خس و خاشاكي که در دهان ملخ است. «أَلاَ حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا»؛[31] آيا يك آزاده‌اي و يك انسان حُرّي پيدا نمي‌شود كه از اين لماظه يعني اين گوشت لاي دندان يعني دنيا دست بردارد و بي‌ميل باشد و توجّه او به عالم الهي باشد. آيا اينهايي كه امروز از عترت دم مي‌زنند و اين‌گونه مراسم را دارند اين ويژگي‌هاي علي بن ابيطالب را كه برآمده از قرآن و آموزه‌هاي قرآني است را به آن توجه دارند؟ اين ميل به آخرت, اين توجّه به ساحت الهي, اين بندگي به سَمت پروردگار عالم كه در وجود علي بن ابيطالب موج مي‌زند آيا اين امر وجود دارد؟ حالا عدالت علي كه معادل ندارد, قابل مقايسه نيست, جنس عدالت علي متفاوت است, همين علي بن ابيطالب(عليه السلام) كه مي‌گويد وقتي از كنار قبرستان عبور مي‌كند با مُرده‌ها سخن مي‌گويد, حرف مي‌زند, مدت‌ها با آنها حرف مي‌زند آنهايي كه در اطراف بودند عرض مي‌كنند يا علي با چه كسي صحبت مي‌كني؟ مي‌فرمايد با اين مُردگان, اينها بيشتر از شما مي‌شنوند و مي‌فهمند, اگر مجاز بودند كه به شما خبر بدهند مي‌گفتند كه «إِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوی‏»؛[32] بهترين رهتوشه تقواست. همين علي بن ابيطالب كه اين‌گونه حرف مي‌زند «خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوی‏» همين علي بن ابيطالب مي‌فرمايد: «بِئْسَ الزَّادُ إِلَي الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَي الْعِبَادِ»؛[33]  بدترين زاد و رهتوشه, دشمني با بندگان خداست, دشمني با بندگان خدا, تعدّي به اموال, به حقوق, به عِرض, به شخصيت انسان‌ها بدترين رهتوشه‌اي است كه انسان مي‌تواند از دنيا همراه خود ببرد. آقا از ظلم بترسيم, از تعدّي به عرض و آبرو و مال و موقعيت انسان‌ها بترسيم, اگر بهترين رهتوشه عدالت و تقواست كه ﴿فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوي﴾[34] بدترين رهتوشه, دشمني و بدي كردن به جامعه و تعدّي به جامعه است. «بِئْسَ الزَّادُ إِلَي الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَي الْعِبَادِ» اينها ادبيات زندگي علي بن ابيطالب است، ما كجا هستيم؟! با سياه پوشيدن و با پرچم سياه زدن و امثال آن كه عزا نمي‌شود، اين يك تشريفات و يك رسم است. آن كه حقيقت علي بن ابيطالب است و بايستي آنها را مورد توجّه قرار داد اين ويژگي‌ها و اين امتيازات است. عدالت علي بن ابيطالب, اخلاق علي بن ابيطالب, گذشت علي بن ابيطالب. سه جنگ سنگين بر حضرت تحميل كردند اينها كساني بودند كه علي بن ابيطالب را به عظمت و به بزرگي مي‌شناختند. علي بن ابيطالب دومين شخصيت جهان اسلام بود بعد از پيغمبر تمام بار اسلام به دوش علي بن ابيطالب بود. رسول الله فرمود من در هيچ مأموريتي علي بن ابيطالب را نفرستادم مگر اينكه رفت و با موفقيت برگشت. عظمت وجود حضرت را نه فرصت هست و نه بيان ما, فهم ما, معرفت و ادراك ما نسبت به اين حقيقت آسماني و علمي «شهد الله» كه ما كمتر از آن هستيم كه بتوانيم اين شخصيت ممتاز را توصيف كنيم كه رسول الله فرمود يا علي! غير از خدا و من تو اي علي را كسي نفهميده و نشناخته است.[35] اين علي كه از اسم عاليِ حق منشقّ است، وقتي از شجاعتش سخن گفته مي‌شود اين شجاعت كه زميني نيست اين مقابله با مرحب و با عبدود و امثال آن اينها كه ما فكر مي‌كنيم كه حضرت مثلاً قدرتي داشته اين قدرت به تعبير جناب مولوي مطبخ كه نيست، اين از جبرئيل امين اين قدرت را مي‌گيرد, از جايگاه ملكوت اين قدرت را مي‌گيرد. وقتي وارد ميدان مي‌شود زره حضرت پشت ندارد مي‌گويد من به دشمن پشت نمي‌كنم, يك اسب معمولي سوار مي‌شود مي‌گويد نه من كسي هستم كه اگر از كنار شمشيرم كسي فرار كرد من تعقيبش كنم كه او را بكُشم و نه فرار مي‌كنم، من نيازي به اسب آن‌چناني ندارم. زماني هيكل داشتن و آن‌چنان انديشيدن به اصطلاح معيار قدرت بوده است؛ اما معيار قدرت در اينجا ايمان است, اخلاق است, كرامت نفس است اينها با اين ادبيات وارد مبارزه مي‌شدند. البته سلحشوري و جنگاوري هم تا حدّي وجود داشت، ولي حضرت سوار بر اسبي مي‌شد خيلي معمولي, مي‌فرمود نه من آن كسي هستم كه اگر كسي از كنار شمشير من بگذرد او را تعقيب كنم و نه كسي هستم كه فرار كنم و نياز به اسبي داشته باشم كه تندرو باشد. زِره حضرت پشت نداشت.

به هر حال يك انسان آسماني است. ما امشب هم از قرآن سخن مي‌گوييم, هم از ولايت علي بن ابيطالب و از اين آميختگي, اين با هم بودن, اين عدم مفارقت بين قرآن و عترت است را در جامعه ترويج كردن. حضرت فرمود: «لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يُفَارِقُنَا»؛ نه ما از قرآن فاصله مي‌گيريم و نه قرآن از ما فاصله مي‌گيرد. قرآن اگر بخواهد در دل‌هاي ما, در جان‌هاي ما, در جوارح و جوانح ما خودش را نشان بدهد ما آن وقت بهتر مي‌توانيم مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) را بشناسيم, ارادت بورزيم به اين مولاي عزيز و خدا را سپاس بگوييم و شاكر باشيم كه اين خداي بزرگ اين انسان را به عنوان امام به جامعه انساني ارزاني داشته است. در چنين ايامي روح بلند علي بن ابيطالب(عليه السلام) آسماني مي‌شود. در جمعه آخر ماه شعبان وقتي رسول گرامي اسلام داشتند خطبه مي‌خواندند در اواسط يا اواخر خطبه وقتي نگاهشان به چهره آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) مي‌افتد، ناگهان از چشمان آن حضرت اشك جاري مي‌شود. علي بن ابيطالب عرض مي‌كند يا رسول الله چرا شما گريان هستيد و اشك از چشمانتان جاري است؟ فرمود اكنون نگاهم به چهره تو افتاد و به ياد آن صحنه‌اي افتادم كه چهره‌ات با خون سرت در ماه مبارك رمضان خضاب مي‌شود. يعني سيّد اولياء يعني علي بن ابيطالب در سيّد شهور يعني در بهترين ماه‌ها و در بهترين شب‌ها شربت شهادت مي‌نوشد و از آن طرف دشمن در نهايت كينه و عداوت و دشمني! آن شمشيري كه آن تيغ كيني كه «اشقي ‌الأشقياء» بر فرق علي بن ابيطالب وارد كرد درست است به ظاهر با هزار درهم مسموم و هزار درهم هم خريداري شده؛ اما تمام كينه, تمام عداوت, تمام دشمني, تمام كفر, تمام الحاد و شرك, تمام كج‌فهمي, تمام جهالت و ضلالت در وجود اين ابن‌ملجم جمع بود و همه و همه در اين بود, اين را مي‌گويند شمشير كِين, تيغ كين, يعني درست است كه به لحاظ ظاهر چنين بود؛ اما كينه, عداوت, جهالت, ضلالت, شرك و الحاد و كفر و همه و همه پشت اين تيغ جمع است. اگر فرق نازنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) سراسر توحيد و توحيد بود او شرك و الحاد و كفر بود، اينها دو جهت هستند.

اجازه بدهيد وضعيت شهادت علي بن ابيطالب را عرض كنيم چه موقعيتي را علي بن ابيطالب فتح مي‌كند. مرگ حق است هيچ ترديدي در آن نيست؛ اما شريف‌ترين و كريم‌ترين مرگ چيست؟ كجاست؟ چطوري است؟ در چه حالتي است؟ «إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْل‏»؛[36] كريمانه‌ترين نوع مرگ, قتل است و شهادت است. شما حساب كنيد يك شخصيتي مثل علي بن ابيطالب موقع ولادت كه در كعبه بوده است؛ اما وضع و موقعيت آن حضرت را در باب شهادتش ملاحظه بفرماييد. از نظر زماني بهترين زمان كه زماني ديگر بالاتر از اين نيست ماه مبارك رمضان, شب قدر, هنگام سحر و نماز, ما ديگر به لحاظ زماني از اين زمان بالاتر و گرانقدرتر نداريم. به لحاظ مكان, مكاني بالاتر از مسجد و آن هم محراب عبادت علي بن ابيطالب باز نداريم, حالتي هم بالاتر از حالت ركوع و سجود نيست و شهادتي هم بالاتر از شهادت در محراب عبادت نيست. همه ما به هر حال بايد به يك نحو بميريم. ـ ان‌شاءالله ـ به بركت اين ماه رمضان مرگي كه انتقالش به ديار ابد با آسودگي و راحتي و  كمك و عنايت اهل بيت براي ما باشد. همه انسان‌ها مي‌ميرند؛ اما نحوه اين مرگ و شهادت كه معادل ندارد. در همان شبي كه قرآن نازل مي‌شود, در همان شبي كه ستارگان و اختران آسمان با يك درخشش خاصي فرشته‌ها را دارند بدرقه مي‌كنند ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[37] اكنون همه فرشتگان هستند روح وجود دارد, ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾[38] در چنين وضعيتي مولاي متّقيان ناگهان فرق عزيزش شكافته مي‌شود و آن اشقي‌الأشقياء با اين نداي نحس, ببينيد با چه سخني «الحكم لله لا لك يا علي» ابن‌ملجم وقتي اينكه عرض مي‌كنم اين شمشير, شمشير جهالت است, شمشير ضلالت است وقتي اين نانجيب شمشير را بالا بُرد شعارش چه بود؟ شعارش اين بود كه «الحكم لله لا لك يا علي»؛ حكم براي خداست براي تو نيست, براي خداست؛ اما اين حكم خدا را چه كسي بايد نمايندگي كند؟ چه كسي مي‌تواند از جايگاه خدا حكم خدا را بيان كند؟ غير از حاكم الهي؟ غير از ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا﴾ جهل چه مي‌كند, جهالت و ضلالت چه مي‌كند, اين نانجيب براي اينكه گفت: «حسبنا كتاب الله» به اينجا رسيد كه كتاب الله را و عِدل كتاب را و معادل با حقيقت قرآن را اين‌گونه دو شقّه مي‌كند و فكر مي‌كند دارد به قرآن عمل مي‌كند. اين به هواي حكم خدا دارد كار مي‌كند, به هواي «حسبنا كتاب الله» دارد كار مي‌كند؛ ولي با حقيقت قرآن, همان قرآني كه رسول الله فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ» جهل است با جهل نمي‌شود كاري كرد. همين علي بن ابيطالب به ابن‌ملجم گفته بود تو مرا مي‌كُشي تو قاتل من هستي؛ اما هرگز دست به سوي او بلند نمي‌كرد. اين به اصطلاح اوّلين تروري بود در عالم تشيّع كه به اين صورت اتفاق افتاد. شيعيان و پيروان اهل بيت(عليهم السلام) همواره اين امامشان را اين‌گونه شناختند. به هر حال وقتي اين شمشير به فرق نازنين علي بن ابيطالب(عليه السلام) وارد شد حضرت اين جمله را فرمود: «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»؛[39] قسم به خداي كعبه من رستگار شدم, خستگي, زحمت, رنج, تهمت‌ها, افتراها همه اينها بود و علي بن ابيطالب براي اسلام و براي امت اسلام همه اينها را تحمّل كرد «فُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة» با اين آهنگ قصد سفر كرد در كنار محرابش اين آيه را تلاوت مي‌كرد ﴿مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْري﴾.[40]

حضرت را به منزل بردند و بعد وصايايي شد. شب بيست و يكم ماه رمضان و شب شهادت آقا علي بن ابيطالب است من تذكر بدهم و يادآوري كنم برادران و خواهران شب مهم و عظيمي است شب شهادت مولايمان هست دارد وصيت مي‌كند به حسن و حسين وصيت مي‌كند كه حسن‌ جان, حسين جان جنازه‌ام اين‌گونه است شما جلوي جنازه را رها كنيد پشت سر جنازه را بگيريد، فرشتگان هستند و جلوي جنازه را مي‌برند در سرزميني به نام وادي غَري آنجا اين فرشته‌ها جلوي جنازه را پايين مي‌آورند و توصيه‌هاي لازم؛ اما يك دفعه گفت همه بروند و بچه‌هايم بمانند. اينجا داشتند بچه‌ها خارج مي‌شدند حتي عباس‌بن علي قمر بني‌هاشم هم داشت خارج مي‌شد، فرمود عباس جان! تو بمان! عباس ماند كنار بستر بيماري حضرت نشست. توصيه‌هايي داشت فرمود گوشات را نزديك بياور حالا يا خواست كسي نشنود يا ضعف بر وجود مبارك علي بن ابيطالب غلبه كرد نمي‌دانستند چه مي‌گويد فقط مي‌ديدند كه عباس بن علي مي‌گويد چشم, «علي رأسي, علي عيني», حتماً انجام مي‌دهم «علي رأسي و علي عيني» بعد اينجا ديدند دست حسين را گرفت و در دست عباس بن علي قمر بني‌هاشم گذاشت؛ اما آنچه در شب بيست و يكم ماه رمضان علي بن ابيطالب به فرزندانش گفت در روز عاشورا مشخص شد كه تا آخرين لحظه عباس بن علي قمر بني‌هاشم دست از برادرش حسين برنداشت. «ألا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون».

ان‌شاءالله مراسم قرآن سر گرفتن كه يكي از سُنن و مستحبات شب‌هاي قدر يعني شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم هست ـ ان‌شاءالله ـ با هم انجام خواهيم داد، از بهترين سنّت‌ها و مراسم عبادي است و حقيقت قرآن به سر كردن؛ يعني تسليم امر و فرمان الهي بودن و در برابر آيات الهي و سوره‌هاي قرآني انسان خود را در چنين شبي كه شب نزول قرآن است محيّا مي‌كند و از خداي عالم مي‌خواهد كه بنيان‌هاي وجودي‌اش را بر اساس كتاب و عترت و سنّت بسازد.

بارالها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

خدايا اين شب قدر كه شب بخشايش است, شب آمرزش است, شب رحمت است, شب هدايت است, شب نزول قرآن است خدايا بهترين‌هاي از تحف و حقايق خود را به همه ما, به جمع حاضر برادران و خواهران عنايت بفرما!

 خدايا يكي از بهترين محبت‌ها و عنايت‌ها و رحمتت را در اين شب آمرزش گناهان است. خدايا همه ما را ببخش و بيامرز!

خدايا آينده ما را با رحمتت, با عنايتت, با لطفت و با هدايت قرآني‌ات خدايا همه ما را روشن و منوّر بفرما!

جان ما را به ايمان و قرآن روشن بفرما!

گذشتگان ما را غريق رحمت خويش بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات, ارواح طيّبه شهدا, روح عالي امام امت كه اين روزها متعلّق است به اين امام عزيز همه را مهمان كرامت آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) قرار بده!

ما را در دنيا موفق به زيارت بيت‌الله و قبر مطهّر رسول الله و ائمه بقيع و ساير امامان و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!

كشور ما, نظام ما, مملكت ما, حوزه‌ها و دانشگاه‌ها, مراجع عظام تقليد, مقام معظم رهبري, همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب آقای ما مولاي ما حضرت بقيّةالله اعظم را از همه ما راضي و خرسند بفرما! «بالنبيّ و آله والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته».

برای شادی همه مؤمنين و مؤمنات ارواح طيبه شهدا و امام راحل «رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات».



[1]. سوره قدر, آيه1.

[2]. سوره دخان, آيه3.

[3]. الأمالي(للطوسي)، النص، ص460.

[4]. سوره قدر, آيه 3.

[5]. دعائم‌الاسلام، ج1، ص28.

[6]. سوره فاتحةالكتاب, آيات1ـ4.

[7]. سوره اخلاص, آيات1ـ4.

[8] . سوره قلم, آيه 4.

[9]. مكارم الأخلاق، ص8.

[10]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏68، ص382.

[11] . سوره مؤمنون, آيه 96.

[12]. سوره نساء, آيه113.

[13]. سوره بقره, آيه239.

[14]. سوره بقره, آيه132.

[15]. سوره الرحمن, آيات 1ـ4.

[16]. نهجالبلاغه(للصبحی صالح)، خطبه192.

[17]. سوره نجم, آيات 5 ـ 7.

[18]. سوره يس, آيه12.

[19]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص170.

[20]. كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج‏2، ص606.

[21]. سوره مائده, آيه 55.

[22]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص625.

[23]. سوره فتح, آيه29.

[24]. سوره انبياء, آيه73.

[25]. سوره بقره, آيه207.

[26]. سوره انسان, آيه9.

[27]. سوره آل‌عمران, آيه61.

[28]. سوره مائده, آيه55.

[29]. سوره حشر, آيه9.

[30]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه224.

[31]. تحف العقول، النص، ص391.

[32]. من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص180.

[33]. تحف العقول، النص، ص91.

[34]. سوره بقره, آيه197.

[35]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص267.

[36]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه123.

[37]. سوره قدر, آيه5.

[38]. سوره قدر, آيه4.

[39]. إعلام الوری بأعلام الهدی(ط ـ القديمة)، النص، ص87.

[40] . سوره طه, آيه 55.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت