30 05 2018 314902 شناسه:

«در شعاع تفسیر تسنیم؛ سوره مبارکه حمد» جلسه چهاردهم

دانلود فایل صوتی

 

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السماوات وَ خَافضِ الإرَضِين ‏وَ الصَّلَاة وَ السَّلامُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَی مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَم الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَن‏ِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين ‏‏لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّهِ».

شب پانزدهم ماه مبارک رمضان است و نيمه اين ماه متعلق است به کريم اهل‌بيت حضرت ابا محمد، امام حسن مجتبيٰ(عَلَيْهِ ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) به اين امام بزرگوار تولي داريم و از دشمنان و معاندان اين امام تبري مي‌جوييم و از ذات پروردگاري عاجزانه مسئلت داريم که ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ ما را جزء ارادتمندان و محبّان نسبت به ساحت کبريايي و عزت‌آفرين حضرت امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) قرار بدهد و توفيق ارادت و معرفت ما را نسبت به اين امام عزيز مضاعف بگرداند. به روح مطهر آن حضرت صلواتي اهدا بفرماييد!

از سروران گرامي اجازه مي‌خواهم که امشب بحثمان در خصوص امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) و برخي از جنبه‌هاي حيات‌بخش زندگي آن حضرت و زمينه‌اي براي ازدياد ارادت و محبت نسبت به آن حضرت با هم مروري داشته باشيم.

 يکي از واجبات ديني ما بحث تولي و ارادت‌ورزي نسبت به خاندان عصمت و طهارت است: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي،[1] در قرآن عزيز مسئله مودّت و دوستي نسبت به اهل‌بيت(عَلَيْهِمُ السَّلام) به عنوان يک رکن اعتقادي شناخته شده است. اي پيغمبر من! به مردم بگو، به امتت بگو که در مقابل اين تلاش و کوشش و جهاد و مجاهدت تو در امر رسالت و نبوت و ابلاغ دين، هيچ انتظاري و توقعي و به تعبيري اجري از امت تو انتظار نيست. تنها مطلبي که توقع هست اين است که نسبت به اهل‌بيت تو، محبت و مهر و عطوفت از ناحيه امت ديده شود. آنها نسبت به خاندان تو و عترت و اهل‌بيت تو مهرورزي کنند و ادب و انسانيت و اخلاق و محبت را نسبت به تو داشته باشند. اين از مواردي است که هم در بيان الهي آمده است و هم خود پيامبر گرامي اسلام اين معنا را بارها و بارها تذکر فرموده است. از جمله مواردي که پيامبر گرامي اسلام بر آن تأکيد داشت، نسبت به تک‌تک از اهل‌بيت خود از فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها)، از علي بن ابي‌طالب، از امام حسن و امام حسين(عَلَيْهِم ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) اين مسئله بوده است و اين محبت و ارادت هم، نه از باب اينکه خاندان و خانواده آن حضرت هستند؛ بلکه صاحب و مقام ولايت هستند و از جايگاه ولايت برخوردارند و اينها را خداي عالم مأمور به امر هدايت و امر راهنمايي و ارشاد امت کرده است.

بنابراين هم از جايگاه نسبتي که با پيامبر دارند و هم از جايگاه اينکه اين خاندان، خاندان ولايي هستند و ولايت و سرپرستي امت اسلام از جايگاه پروردگار عالم به اين عترت سپرده شده است و اينها هم تمام آنچه را که خداي عالم به آنها داد، در مسير رضايت الهي هزينه کردند. زندگي‌ علي بن ابي‌طالب، فاطمه زهرا، حسنين(عَلَيْهِم ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) زندگي الهي و بر اساس آموزه‌هاي وحياني بود، اينها برای خودشان زندگي نمي‌کردند، به لحاظ خودشان يا به لحاظ خواسته‌ها و تمنّياتشان نبوده است؛ واقعاً آنچه را که در زندگي آنها نقش داشته و مؤثر بوده اين بود که اراده الهي را در تحقق و اجراي احکام الهي از يک سو و همچنين محبت و ارادت نسبت به آنچه را که خداي عالم به عنوان کتاب و سنت رسول‌الله عطا فرموده است؛ لذا جامعه و امت اسلام سرمايه‌اي دارد بس عظيم، به نام سرمايه محبت و مودّت نسبت به خاندان عصمت و طهارت.

اجازه بدهيد در ارتباط با اين سرمايه و اين ثروت بزرگي که خداي عالم در اختيار اين جامعه قرار داد، مقداري سخن بگوييم. بدون ترديد انسان‌ها با ميزان عقل و معرفتشان زمينه زندگي و معياري را براي زندگي انتخاب مي‌کنند؛ اما صرفاً اين عقل و آگاهي نيست که احياناً انسان را در ساخت يک زندگي شايسته و در ايجاد و تأسيس يک بنيان اعتقادي اصيل و ماندگار کمک بکند. ما اگر عقل و شناخت و آگاهي داشتيم؛ اما اين عقل و شناخت را با محبت، با ارادت با مودّت و دوستي همراه نکرديم، يک اعتقاد دلپسند و مرضي پيدا نمي‌کنيم. اين محبت، اين دوستي، اين علاقه به آنچه را که انسان باور دارد و بدان شناخت دارد، اين در استقرار و نفوذ آن مسئله‌اي که به عنوان معرفت براي انسان حاصل مي‌شود، بسيار نقش اساسي دارد. الآن اين همه مکاتبي که در نزد بشر وجود دارد، آيا هيچ کدام آنها با محبت و مودّت آميختگي دارد؟ مي‌گويند اين راه را ما تشخيص مي‌دهيم حالا بر اساس تشخيص خود حرکت مي‌کنيم. سرمايه محبت، سرمايه مودّت و دوستي، مهرورزي، سرمايه و ثروت تولّي از بهترين و ارزشمندترين سرمايه‌هايي است که مي‌تواند در اختيار بشر قرار بگيرد.

اگر محبت را و عاطفه را و عشق و علاقه نسبت به دين را از انسان بگيرند، انسان دين را يک حقيقت نوراني مي‌بيند، انساني که دين دارد، راه دارد، چراغ دارد، راهنما دارد، هدف دارد، اينها را مي‌داند؛ اما اگر محبت و علاقه و دوستي نسبت به اين را در دل نداشته باشد، مي‌گويد اين يک راه است که من بايد بروم، اين مسير مرا به يک مقصد صحيح و مقصدي که سعادت مرا تأمين کند، من منتهي مي‌شوم؛ اما مضاف بر مسئله علم و آگاهي و معرفت، ارادت و دوستي و محبت به اين راه، به اين مقصد، به اين مقصود، از مهم‌ترين مؤلفه‌هايي است که دين در اختيار ما قرار داده است. قدر اين محبت را ما بدانيم! «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟»؛ مگر دين غير از محبت چيز ديگري است؟ يک شخصي از راه دور آمد خدمت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) و عرض کرد که «أَيْنَ السَّاعَةِ؟»؛ روز قيامت چه وقت ظهور مي‌کند؟ رسول گرامي اسلام در آستانه نماز بودند و وقتي سؤال کرد که «أَيْنَ السَّاعَةِ؟»، روز قيامت چه وقت ظهور مي‌کند؟ حضرت «الله اکبر» نماز را گفتند و مشغول نماز شدند. بعد از اينکه نمازشان تمام شد، برگشتند و فرمودند: «أَيْنَ السَّائِلُ عَنِ السَّاعَةِ؟»؛ آن کسي که از روز قيامت سؤال کرد، چه کسي بود؟ آن شخص آمد عرض کرد «يَا رَسُولَ اللَّهِ»! من سؤال کردم. حضرت فرمود براي روز قيامت شما چقدر آمادگي داريد؟ شما که سؤال مي‌کنيد روز قيامت چه وقت ظهور مي‌کند، آيا آمادگي داريد؟ آيا عملي، ثوابي، عبادتي کاري انجام دادي؟ عرض کرد، نه «يَا رَسُولَ اللَّهِ»؛ من کشاورزم يا دامدارم، در اطراف شهر زندگي مي‌کنم، خيلي فرصت براي نماز و عبادت و اينها ندارم. من فقط شما را دوست دارم و اين دوستي و علاقه نسبت به شما مرا به اينجا مي‌کشاند که بيايم گاهي اوقات در نماز شما شرکت بکنم. حضرت با يک اشاره فرمود: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْت‏‏»، تو با محبوب خود محشور مي‌شوي.[2] «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟»؛ مگر دين غير از محبت چيز ديگري است؟

دين را در حقيقت محبت مي‌سازد. آشنايي ما نسبت به دين بسيار آشنايي سطحي و گذراست. از ما دو تا سؤال بکنند، چهار تا پرسش در باب مهدويت بکنند، در باب قيامت بکنند، در باب توحيد بکنند، ما چقدر آشنايي داريم؟ دو تا سه تا حکم نماز را از ما سؤال بکنند ما بلد نيستيم. آشنايي با احکام و آشنايي با حکَم، آشنايي با معارف، چقدر داريم؟ اما آن که در حقيقت ما الآن داريم و بزرگ‌ترين سرمايه ما محسوب مي‌شود، مسئله ارادت و محبت و دوستي است. ما دين را دوست داريم. ما ماه رمضان را دوست داريم. ما جلوه‌هاي اين ماه که قرآن است و تجليات الهي در اين ماه هست را دوست داريم؛ اين محبت سرمايه ماست. اين را بايد قدر بشناسيم و اينها هم کساني‌ هستند که «يَلِيقُ‏ بالمَحَبَّتِه‏»؛ يعني حتماً شايستگي فراواني دارند. تک‌تک امامان بزرگوار ما، علي بن ابي‌طالب، امام مجتبي، سالار شهيدان، فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) تا خود آقا امام زمان، انسان‌هايي طاهر، طهور، شايسته، متخلق، صاحب علم، صاحب معرفت، همه خوبي‌ها و محاسن و کمالات را دارند. اسمايي که براي آنها هست، کاظم است، رضاست، جواد است، تقي است، نقي است. اينها جلوه‌هاي الهي هستند، مظاهر پروردگار عالم هستند، آن قدر زيبايي و کمال دارند که هر چه انسان آنها دوست بدارد و در دل و جانش محبت اينها را قرار بدهد، جا دارد! همين رسول الله هست که دست حسن و حسين(عَلَيْهِمُا السَّلام) را مي‌گيرد، مي‌آورد در بين مردم و دعا مي‌کند: خدايا تو شاهد باش من حسن و حسين را دوست دارم و هر کس که حسن و حسين را دوست دارد، تو آنها را دوست داشته باش! «اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمَا»؛[3] هر کسي که حسن و حسين(عَلَيْهِمُا السَّلام) را دوست دارد، تو او را دوست داشته باش!

اين محبت که کار انساني نيست، آدم مي‌تواند برود در حوزه و دانشگاه يک سوادي را ياد بگيرد؛ ولي محبت را در کجا مي‌دهند؟ ارادت را کجا مي‌دهند؟ عشق و دوستي و مودت کجاست؟ اين فقط و فقط در دست پروردگار عالم است که «مقلّب القلوب» است. گنجينه محبت و مودت، موهبت الهي است. خدا در قرآن به پيغمبر خود مي‌فرمايد: اي رسول من! اگر همه کوه‌هايي که هستند را طلا بکني و مال بشوند و تو انفاق بکني، تازه اول دعوا و نزاع است: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعاً؛[4] هر آنچه را که در زمين بود همه‌شان را اگر به مردم بدهيد و انفاق بکني، تازه اول دعوا و نزاع است. مگر مال مي‌تواند اُلفت بياورد؟ مال خصومت مي‌آورد، مال دشمني ممکن است بياورد؛ ولي مال که محبت نمي‌آورد. مال را خداي عالم در اختيار قرار داد تا انسان به وسيله آن بتواند استقامت زندگي و جامعه را تأمين بکند. خداي عالم در قرآن فرمود، فلسفه مال اين است؛ اولاً فکر نکنيد که اين مال‌ها، مال شماست. اگر بناست چيزي به مردم بدهيد و انفاق کنيد، اينها از هداياي الهي است، مالي است که خدا به شما داده است[5] و اين مال فلسفه‌اي دارد؛ ممکن کسي بگويد خدا که مي‌داند، اين مال اين همه فتنه دارد: ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ﴾،[6] چرا در اختيار بشر قرار داد؟ براي اينکه اگر اين نباشد، عامل قيام جامعه نيست. آن که جامعه را قائم و مقاوم مي‌کند از نظر اقتصادي مال است، مال مي‌تواند قوام جامعه باشد؛ اما اگر کسي بخواهد اين مال را ذخيره‌سازي بکند، مدام افزونش بکند، محبت و علاقه به مال پيدا بکند: ﴿حُبّاً جَمّاً﴾،[7] اين مي‌شود فتنه، اين مي‌شود اساس برهم زدن نظام اجتماعي، اين مي‌شود گسست‌هايي را در جامعه ايجاد کردن، اين مي‌شود نفاق و شقاق اجتماعي و لذا اين نمي‌تواند عامل محبت و دوستي و مودت باشد.

به پيغمبر خود مي‌فرمايد: ﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعاً﴾، اگر همه آنچه که روي زمين است تو انفاق بکني، از راه مال نمي‌تواني الفت و دوستي را ايجاد کني. الفت دست خداست، محبت دست خداست، اين «مقلب القلوب» است که مي‌تواند دل‌ها را به يکديگر منعطف بکند؛ لذا دارد دعا مي‌کند: «اللَّهُمَّ ... أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمَا»؛ خدايا آن کسي که حسن و حسين را دوست مي‌دارد، تو نسبت به آنها با مهر و محبت برخورد کن! ما ـ بدون تعارف عرض مي‌کنيم ـ سرمايه‌اي جز محبت نداريم و آنهايي که مي‌توانند در دنيا زندگي ما را و همچنين در برزخ و قيامت ما را تأمين کنند، جز اولياي الهي کسي نيست؛ براي اينکه عمل ما که مشخص است، اين نماز ماست، اين روزه ماست، اين واجبات ماست، اين ترک محرمات ماست، ما هستيم و يک ثروت و يک سرمايه به نام محبت اين را قدر بدانيم! يک روز مي‌رسد که در آن روز انسان‌ها نداي حسرتشان بلند است، مي‌گويند اي کاش در دنيا يک باريکه راهي با پيغمبر و آل او ما ايجاد مي‌کرديم! ﴿يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً﴾،[8] يک راهي، يک دوستي، يک محبتي باشد. اينها کاملاً شايستگي اين را دارند که انسان جانش و قلبش را موطِن مهر و محبت نسبت به آنها داشته باشد و لذا خدا به پيغمبر خود فرمود که اي رسول من! به جامعه‌ات بگو، هيچ انتظاري از شما نيست؛ تنها امري که مي‌تواند دنيا و آخرت شما را تأمين کند و رضايت و خرسندي پيامبر گرامي اسلام را تأمين نمايد، محبت نسبت به خاندان عصمت و طهارت است: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي.[9]

امشب که حالا متعلق است به امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) شب‌هاي آتي هم در پيش است و کسب معنويت و معرفت و ارادت و محبت نسبت به مولايمان آقا علي بن ابي‌طالب هست و اين مي‌تواند يک دين گوارا و عزيزي را براي انسان فراهم کند. ما دين گوارا مي‌خواهيم، دين حتي اگر همه جنبه‌هاي مثبت را داشته باشد، همه جنبه‌هاي علمي و شناخت و آگاهي را داشته باشد، يک دين استدلاليِ برهانيِ عقليِ فطرت‌پذيري داشته باشد؛ اما سرمايه محبت در آن دين تعبيه نشده باشد، اين دين گرچه کامل است، گرچه تمام است؛ اما مرضي نيست. اين سه تا جنبه را ما بايد داشته باشيم: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ﴾، يک؛ ﴿وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي﴾، دو؛ ﴿وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً،[10] سه؛ يک دين مرضي، ديني که مورد رضايت است و خشنود است انسان از او، از رسول‌الله و عترت او بالاتر چيست؟! از فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) و اولاد معصومينش کيست؟ همه خوبي‌ها و همه محاسن در اين خاندان جمع است. ما اين سرمايه را بايد داشته باشيم. سرمايه محبت در جامعه ما ـ متأسفانه ـ کم شده، تشريفاتي شده، محرّم و صفر ما تشريفاتي است، جلسات ما به تبليغات و تشريفات و بنرها و تلويزيون و مانند آن مي‌گذرد. آن روح عطوفت و محبت و دوستي و تعلق و وابستگي حقيقي و اينکه انسان سراپا خود را در مسير بندگي و اطاعت و تبعيت از اين گوهرهاي الهي بخواهد قرار بدهد، اين خيلي کمرنگ شده. در گذشته و حتي قبل از انقلاب مي‌شود اذعان کرد که اين محبت و اين دوستي نسبت به خاندان عصمت و طهارت بسيار اصيل، بدون زرق و برق، بدون حاشيه، با يک ارادت به حق و شايسته همراه بوده است. ما اين سرمايه را داريم، بايد اين را احيا بکنيم. همان‌طوري که فرهنگ ديني را به لحاظ مسايل آگاهي و شناخت بايد احيا بکنيم، اين محبت را اين دوستي را اين را بايد احيا بکنيم. خيلي چيزهاي ما از دست رفت، خيلي از باورها و معرفت‌ها و جنبه‌هاي ديني ضعيف شد، ذليل شد، بايد اينها احيا بشود به برکت اين ماه و جلوه‌هاي اين ماه.

ما يک محبت عقلاني داشتيم، يک محبت عرفاني داشتيم، يک محبت بر مبناي آگاهي و شناخت درست؛ اما الآن محبتي که از اين شبکه‌ها و از اين اخبار و اطلاعات مي‌رسد، يک محبت عاطفي است، يک محبت است که احياناً از جايگاه عاطفه مادر به فرزند و مانند آن، براي ما تزريق مي‌شود. آن محبت عقلي کجا و آن جايگاهي که از آن به عنوان وُدّ و دوستي ياد مي‌کنيم در فرهنگ دين کجا؟! آن که حالا در اين شب‌ها شما مي‌بينيد که اين قنوات و شبکه‌هاي مجازي و مانند آن، همين‌طور روي تبليغات دارد اظهار مي‌شود، نه! محبت عاطفي که اشک مي‌آورد؛ ولي هر اشکي اشک نيست، هر گريه‌اي که گريه نيست. آن که مي‌فرمايد: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَة»،[11] من کشته اشک‌هايي هستم که از چشم صادر مي‌شود؛ هر اشکي که از چشم مي‌آيد که نمي‌تواند سرمايه باشد، اندوخته الهي باشد و شفاعت کند. آن اشکي که ريشه در معرفت و شناخت عميق در ولايت اهل‌بيت عصمت و طهارت نياورد و يک جنبه سطحي و گذرا و خاطرات و داستان‌ها و خواب‌ها و احياناً حرف‌هاي بسيار سخيفي که در اين طرف و آن طرف گفته مي‌شود، اين ملاک نيست.

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً،[12] مگر ودّ و دوستي به همين راحتي حاصل مي‌شود؟ ما فکر کرديم يک شب اشک ريختيم، اين مي‌شود محبت! نه، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً، اگر محبت و دوستي که به عنوان اجر رسالت ما بايد آن را بشناسيم، اين منوط به ايمان و معرفت صحيح نسبت به اهل‌بيت و شناخت سيره و زندگي آن و تبعيت از آنها معنا پيدا مي‌کند. آن محبت مي‌آيد؛ والا يکي از اين آقايان ديشب در يک جايي مي‌گفت که همين تعزيه‌خوان‌ها سي شب، چهل شب در آلمان در ايتاليا هر شب برنامه تعزيه داشتند، چه گريه‌هايي مي‌گرفتند. از اين‌طور گريه‌هاي عاطفي که مبناي آن ارادت و معرفت صحيح نباشد، اگرچه يک ثواب کم و اندکي مي‌تواند داشته باشد؛ اما ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً، اين يک بحث ديگر است. آن محبت و دوستي يک بحث ديگر است.

شناخت سيره آقا امام حسن(عَلَيْهِ السَّلام) اين حضرت مستحضر هستيد که در سال سوم هجري به دنيا آمدند و سال هفت هجري، جدّ بزرگوارشان رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) رحلت فرمودند و پدر بزرگوارشان علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) 25 سال هم در انزوا و خانه‌نشيني بود. بعد از سال چهل هجري، چون در سال چهل هجري علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) شربت شهادت نوشيد. شامگاه 21 ماه رمضان سال چهل هجري، امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) در بين جمعيت آمد و خود را معرفي کرد: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِه‏»؛[13] مي‌خواهيد مرا بشناسيد، من کيستم؟! من از خانداني هستم که خداي عالم آن خاندان را به طهارتي الهي مطهر گردانيد: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»، من از آن خانداني هستم که خداي عالم محبت و دوستي آن خاندان را فرض و لازم کرد: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِه‏». اين قرآن است، اين خاندان پيغمبر هستند، اين حسن و حسين است که روي زانوان پيامبر گرامي اسلام رشد کردند و آن سخنان گرانقدري است که راجع به آنها پيامبر فرمود و راجع به علي و زهرا که هم شناخت در جامعه بود، چکار کردند؟ آنهايي که احياناً به عنوان امت اسلام شناخته شده بودند، چگونه امام حسن را فروختند و معاويه را خريدند؟! و چگونه معاويه آنها را از راه مال و مقام و مانند آن تطميع کرد و اين خاندان را اين‌گونه به انزوا و خانه‌نشيني کشاند؟! اين سرمايه محبت و مودت گم شده بود. همه مي‌دانستند که امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) محبوب دل رسول‌الله است، همه مي‌دانستند که امام حسن جز زيبايي، جز محامد، جز خوبي‌ها و جز ستايش و ثنا هيچ چيزي در مورد او نمي‌شود گفت. کمترين نقطه تاريکي در زندگي اين امامان بزرگوار نبود. اصلاً او را به عنوان «ابو محامد» کنيه داده بودند. «ابو محامد»؛ يعني چه؟ يعني پدر محْمِدت‌ها، پدر امور ستوده شده. همواره مورد ثنا و ستايش همگان بود. هيچ کسی نبود که امام حسن را نشناسد، همه کساني که در صف معاويه قرار گرفتند، مي‌شناختند، با همه وجود مي‌شناختند. معرفت بود؛ اما ارادت نبود، محبت نبود، سرمايه اصيل نبود، مي‌گيرند از آدم. اگر شما بهترين علم را داشته باشيد، يقين هم باشد به معناي يقين فلسفي حتي، نه يقين عرفاني. آن يقين عرفاني و نورانی بحثي ديگر است. اگر انسان علم داشته باشد صد درصد، اما اگر ايمان نباشد، اين علم را براي انسان به جهل تبديل مي‌کند. عمر سعد نمي‌دانست که امام حسين کيست؟ نمي‌دانست چه راهي را دارد انتخاب مي‌کند؟ آقا علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) فرمود که «لَا تَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا وَ يَقِينَكُمْ شَكّا»؛[14] علمتان را به جهل تبديل نکنيد و يقينتان را به شک و ترديد مبدل نکنيد، آن چيزي که اين علم را مستقر مي‌کند و نگه مي‌دارد، محبت است. قلعه محبت و دوستي دين را حفظ مي‌کند، آيين را حفظ مي‌کند، دانش انسان را مي‌تواند نگاه بدارد: «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟»؛ مگر دين غير از محبت چيز ديگري هست؟ الآن چيزي که شيعه را حفظ کرد، آيا دانش شيعي بوده؟ آيا آگاهي‌ها و شناخت شيعه است؟ آيا فقه شيعه است؟ آيا فلسفه و کلام و تفسير شيعه است؟ يا عاشورا و محبت به حسين بن علي است که شيعه را حفظ کرد؟ شب‌هاي قدر و احياي شهادت مولاي متقيان علي بن ابي‌طالب شيعه را حفظ کرد و الا از اين‌گونه معارف کم نبوده؛ مگر مسيح پيغمبر نبود؟ مگر موسي‌ٰ پيامبر نبود؟ مگر اين ده فرمان از فرامين عاليه الهي نبودند که در قرآن اين ده فرمان آمده؟ آن چيزي که مي‌تواند آگاهي و شناخت انسان را حفظ بکند، محبت است و اين محبت را خدا در دينش تعبيه کرده و دين را با محبت و ارادت و دوستي عجين کرده، فرمود: «وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ؟» و انسان با محبوب خود محشور مي‌شود.

ما امشب را که شب ميلاد امام حسن مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) است، از اين نقطه‌نظر گرامي مي‌داريم و از پروردگار عالم عاجزانه و در عين حال با مغزای قلب و جانمان استدعا مي‌کنيم که محبت، عاطفه، ارادت، عشق و علاقه و وابستگي نسبت به اهل‌بيت عصمت و طهارت را در دل و جان ما مستقر بفرمايد و در پايه اين استقرار محبت، اين دين را در خانه محبت نسبت به اهل‌بيت بيشتر بفرمايد! اجازه بدهيد دو تا حديث هم از آقا امام مجتبي(عَلَيْهِ السَّلام) که با دو خاطره است همراه کنم و ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ اينها زمينه‌اي براي ارادت و محبت بيشتر باشد!

در يک مجلسي بود و امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) در آن مجلس حاضر بودند، کنيزي آمد و يک بوته‌اي از گياهي را و گلي را به آقا امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) تقديم کرد. امام(عَلَيْهِ السَّلام) در جواب اين محبت و هديه‌اي که او داد، فرمود: من تو را آزاد کردم، تو اين هديه را براي من آوردي و من در مقابل اين هديه تو را آزاد کردم. يک شخصي آنجا بود، عرض کرد «يَا ابْنَ رَسُول الله‏» او يک گلي آورد، شما در مقابل او را آزاد کردي؟ فرمود: «أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَی»؛ خدا ما را اين‌طوري ادب کرده، خدا فرمود: ﴿إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ﴾، ما شيعه چه کساني هستيم؟ پيرو چه کساني هستيم؟ فرمودند: «أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَی»؛ خداي عالم ما را اين‌طوري ادب کرده که فرمود: ﴿إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ﴾،[15] اگر کسي به شما يک هديه‌اي داد، يک محبتي کرد: ﴿فَحَيُّوا﴾، شما هم در مقابل محبت کنيد، به مثل او يا ﴿بِأَحْسَنَ مِنْهَا﴾ و من ديدم، أحسن از اين گل و ريحانه‌اي که آورده، عبارت است از آزادي اين کنيز، او را آزاد کردم.[16] «أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَی»؛ خداي عالم ما را اين‌طوري ادب کرده که اگر کسي به ما محبتي کرد، ما لااقل در مقابل اين محبت، همان محبت يا بالاتر از اين محبتي که او کرده، آزادي اوست و اين آزادي را به او عطا کردم: «أَدَّبَنَا اللَّهُ تَعَالَی»؛ اينها ادب انساني که نيست، اينها ادب الهي است. فرمودند: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏»،[17] «تأدبوا بآداب الله». اينکه اصرار داريم که همه ما، تابع اينها باشيم، دوست داشته باشيم، معناي آن اين نيست که بخواهيم يک نفر را دوست بداريم، نه! اينها مظهر همه خوبي‌ها هستند، همه زيبايي‌ها هستند، خداي عالم در اينها تجلّي کرد، اينها جلوه الهي‌ هستند. خدا اگر بخواهد در زمين بيايد و با مردم سخن بگويد مي‌شود رسول‌الله، مي‌شود علي مرتضي، مي‌شود امام مجتبيٰ. تمام جلوه‌هاي اينها خوبي و زيبايي است «ابو محامد» هستند.

يک داستان ديگر؛ يک پيرمردي آمد خدمت آقا امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) حضرت تکيه داده بودند. اين پيرمرد شکايت کرد، عرض کرد «يَا ابْنَ رَسُول الله‏»! از دست اين ستمکار، تمام روزم شب شده، تو را به خدا قسم، تو را به همان کسي که به اين مقام تو را رسانده و بدون هيچ واسطه‌اي اين مقام را خداي عالم به تو داد؛ مرا از اين کسي که هيچ رحمي به صغير نمي‌کند، رحمي به کبير نمي‌کند، بزرگ و کوچک را دارد ظلم مي‌کند، نجاتم بده! حضرت تکيه داده بودند، يک دفعه برخواستند و نشستند، گفتند کيست؟ اين ستمکار کيست؟ به من معرفي کن تا من شرّ او را از سر تو بکَنم! آمد عرض کرد که «يَا ابْنَ رَسُول الله‏»! اين فقر است که مرا به هلاکت رسانده، کبير و صغير نمي‌شناسد، و اين‌گونه دارد همه را هلاک مي‌کند. حضرت يک تأمل کردند، سر را پايين انداختند و بعد از لحظه‌اي به اين مستخدمشان فرمودند: «أَحْضِرْ مَا عِنْدَكَ مِنْ مَوْجُود»؛ هر چه که داري بياور! او کيسه‌اي و همياني داشت و بررسي کرد، گفت پنج هزار درهم است؛ فرمود: بده به اين شخص. هر چه هست بده به اين شخص. بعد اين‌طور به او فرمود: قسم به آن قسمي که تو آن قسم را دادي! هر وقت اين ستمکار به سراغ تو آمد، باز هم بيا نزد من، متظلمانه بيا تا من اگر چيزي داريم بتوانم به تو بدهم. اينها را مي‌شناسند که چه کساني هستند! اينها اصحاب و افرادي هستند که معرفتشان را خوب آموختند. او آمد گفت که من گرفتار يک چيزي هستم که اين چيز همه را به هلاکت مي‌رساند: «لَا يُوَقِّرُ الشَّيْخَ الْكَبِيرَ وَ لَا يَرْحَمُ الطِّفْلَ الصَّغِير»؛ نه انسان بزرگ را تکريم مي‌کند، نه به طفل صغير رحم مي‌کند، چيست؟ چرا اين‌طوري شدي؟ مي‌گويد فقر است، فقر است که مرا اين‌طوري کشانده است. حضرت سر انداختند پايين و اين‌طور شد.[18]

ما تابع چنين امامي هستيم، چرا جامعه ما اين‌طوري است؟ چرا از فقر ديگران نمي‌ناليم و نگران نيستيم؟ چرا جامعه ـ متأسفانه ـ به اين صورت، اين‌طور فشار و شکاف بر او هست؟ ما با داشتن اين الگوها و اين اسوه‌هاي انساني، چرا به سنت‌ها و سيره آنها تأسي نمي‌کنيم و اينها نمي‌تواند براي ما الگوي ايماني باشد و مؤثر باشد؟ لذا حضرت به اين شخص فرمود، قسم به آن سوگندي که مرا به آن سوگند قسم دادي، هر وقت اين سراغ تو آمد بيا؛ متظلمانه بيا تا من حق تو را بگيرم و او را سر‌جايش بنشانم.

به هر حال ميلاد آقا امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) را به همه امت اسلام، به شما برادران و خواهران ايماني تبريک عرض مي‌کنيم! تهنيت عرض مي‌کنيم و از خداي عالم به حرمت امشب، به حرمت ماه مبارک رمضان، به حرمت کريم اهل‌بيت امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) عاجزانه مي‌خواهيم که محبت و دوستي و ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت را در دل و جان ما مضاعف بفرمايد و هرگز لحظه‌اي بين ما و خاندان عصمت و طهارت جدايي ميندازد! خدايا تو را به نعمت ولايت امام مجتبيٰ شاکريم! خدايا اين نعمت بزرگ وجود آقا امام مجتبيٰ و محبت و دوستي نسبت به او سرمايه‌اي است! خدايا اين سرمايه را براي ما و جامعه ما مضاعف بفرما و اين دوستي نسبت به آقا امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) را براي دنيا و برزخ و قيامت ما سرمايه و شفاعت قرار بده! در دنيا ما را موفق به زيارت قبر مطهرش در مدينه و در آخرت از شفاعت او، همه ما را بهره‌مند بفرما!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها! اين ماه مبارک رمضان که ماه برکت است و مغفرت است و رضوان است، براي همه و امت اسلام و نظام و جامعه اسلامي پُر خير و برکت قرار بده!

گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!

اين اعمال و طاعات را براي عالم ابد، براي همه ما ذخيره مفرما!

رضايت و خرسندي‌ خود را خدايا نسبت به همه ما ارزاني بدار!

در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل‌بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!

عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!

مرضاي مسلمين، مخصوصاً منظورين شفاي عاجل کرامت بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را، با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، جامعه اسلامي، حوزه‌هاي علميه، دانشگاه‌ها، دختران و پسران جامعه ما، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان، هدايت و حمايت بفرما!

قلب مطهر آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه ‏وَ عَجِّلِ اللَّهُم‏َََََ تَعَالَََی فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره شوری، آيه23.

[2]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج8، ص80.

[3]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج‏2، ص28.

[4]. سوره انفال، آيه63.

[5]. سوره نور، آيه33؛ ﴿وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ﴾.

[6]. سوره انفال، آيه28؛ سوره تغابن، آيه15.

[7]. سوره فجر، آيه20.

[8]. سوره فرقان، آيه27.

[9]. سوره شوری، آيه23.

[10]. سوره مائده، آيه3.

[11]. الأمالي(للصدوق)، ص137.

[12]. سوره مريم، آيه96.

[13]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص8 .

[14]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت274.

[15]. سوره نساء، آيه86.

[16]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص18.

[17]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج58، ص129.

[18]. العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص359.

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات

محتوای سایت