برنامه تلویزیونی شعائر حسینی، سلسله سخنرانی استاد مرتضی جوادی آملی که در آن به تبیین شعائر حسینی پرداخته و در هر قسمت از آن، یکی از #شعائر_حسینی را شرح می نماید.
تاریخ: محرم و صفر 1446هـ
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».
نهضت سالار شهيدان منبع معرفت وحياني است و به هر گذرگاهي از اين منبع بايد با تأمل و توجه قابل ملاحظهاي گذشت. آنچه که به عنوان شعائر حسيني مطرح است آن گذرگاههاي ويژهاي است که سالار شهيدان که تجلّي وحي بودند، بياناتشان و رفتارشان نشانگر آن است که آنچه که حق است و حقيقت، بايد ملاحظه و ديده بشود و باطل بايد از جايگاهي که غصب کرده طرد بشود.
وارد سرزمين کربلا ميشويم. روز دوم محرّم است و روز نزول حسين بن علي در نينواست. روز بسيار سنگيني است و حوادث بسيار قابل توجهي در اين روز اتفاق افتاده است. يکي از آن حوادثي که در ابتداي روز دوم محرّم هنگام حضور حضرت در سرزمين کربلا و صحراي نينوا اتفاق افتاد، پيامي بود که از کوفه به کربلا رسيد و سفير مستقيم عبيد الله بن زياد(عليه لعائن الله) براي جناب حُر آورده بود. ابي عبدالله(عليه السلام) براي اينکه در مسير کوفه قرار بگيرند براساس اينکه راه کوفه را طي کنند مصمّم بودند، اما مأموران و نگاهبانان اموي و حاکميت يزيدي مهلت و اجازه ندادند و جناب حُرّ بن يزيد رياحي با تأکيدات فراوان و اصرار حضرت را از مسيري که اراده داشتند کنار زدند و در جايي نشاندند که دور از آب و دور از امکانات طبيعي باشد. به هر حال در آن منطقه مکانهاي مناسبتري ميتوانست براي اسکان و اقامت سالار شهيدان حسين بن علي مهيا باشد اما اساس ارادهاي که از حاکميت کوفه رسيده بود اين بود که نسبت به اباعبدالله(عليه السلام) سختگيري شود.
آن شخصي که پيامآور نامه عبيد الله بن زياد بود در حقيقت اينگونه ورود به نينوايش را ترسيم ميکند ميفرمايد که «رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ عَلَيْهِ سِلَاحٌ مُتَنَكِّباً قَوْساً مُقْبِلًا مِنَ الْكُوفَةِ» يک شخصي با قدرت و با هيمنه و سلطهاي از طرف کوفه آمد و وارد سرزمين کربلا شد «فَوَقَفُوا جَمِيعاً يَنْتَظِرُونَهُ» همه به او مينگريستند و مترصّد او بودند که او حامل چه پيامي است و چگونه سخن حاکميت يزيدي را ابلاغ خواهد کرد «فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِمْ» وقتي اين شخص بر اين دو دسته از گروهي که در کربلا توقف داشتند وارد شد - دستهاي که به رهبري و زعامت سالار شهيدان حسين بن علي بودند و دستهاي که به عنوان سربازان حرّ بين يزيد رياحي در آن سرزمين اقامت کرده بودند - همه منتظر بودند تا بفهمند که چه ميگويد؟
«فَلَمّا انتَهَي إلَيهِم سَلَّمَ عَلَى الْحُرِّ وَ أَصْحَابِهِ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَيْنِ» اين شخص وقتي وارد شد بر حُر و همراهان حُر سلام فرستاد اما بر حسين بن علي و همراهان او درود و سلامي نداشت. بعد نامهاي را به حرّ بن يزيد رياحي داد «وَ دَفَعَ إِلَى الْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ» لعنت خدا و نفرين انبياي الهي و اولياي الهي بر عبيد بن الله بن زياد که اين نامه را و اين پيغام را براي جناب حُر فرستاد بود. اين نامه مشتمل بر اين مسئله است «أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ حِينَ بَلَغَكَ كِتَابِي هَذَا» وقتي نامه من به تو رسيد به حسين بن علي سخت بگير و با دشواري و صعوبت او را نگاهدار «وَ يَقْدَمُ عَلَيْكَ رَسُولِي» پيامآور من به سوي تو ميآيد و متوجه است که تو چکار ميکني. تمام حرکات تو را براي من بايد گزارش کند. وقتي اين کتاب به دست جناب حُر رسيد حُر هم به حسين بن علي گفت که اين شخص مأمور است که من با سختي و صعوبت با تو برخورد کنم و آسودگي و امن و آسايش را از تو سلب کنم «هَذَا كِتَابُ الْأَمِيرِ عُبَيْدِ اللَّهِ يَأْمُرُنِي أَنْ أُجَعْجِعَ بِكُمْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يَأْتِينِي كِتَابُهُ وَ هَذَا رَسُولُهُ».
بعد از اينکه اين نامه را جناب حر براي ابي عبدالله(عليه السلام) و اصحاب خواند يک اتفاقي اينجا دارد ميافتد که ميتواند به عنوان زمينهاي براي يکي از شعائر حسيني محسوب بشود. قابل توجه است که آنچه را که در باب نهضت ابي عبدالله بايد بدانيم يک طرفه نيست، بلکه هم طرف اثباتي دارد و هم طرف سلبي. طرف اثباتي را حسين(عليه السلام) و اصحاب و يارانش تأمين ميکنند اما جهت سلبي را يزيد و همراهان و همفکران او تأمين ميکنند آنچه که دارد اتفاق ميافتد اين است که تقابل بين سلب و اثبات، تقابل بين حق و باطل، تقابل بين خير و شر اينجا دارد اتفاق ميافتد. به هر حال شخصي آمد که از طرف عبيد الله مأمور خاصي است و بناست دستور عبيدالله را اجرا بکند. اينجا يکي از اصحاب ابي عبدالله(عليه السلام) با ناراحتي و نگراني به اين شخص، به اين مأمور يزيدي خطاب ميکنند - و اين شخص که از اصحاب ابي عبدالله است بنام يزيد بن مهاجر کندي و از اصحاب امام حسين است - با تندي به اين شخصي که از کوفه آمده است خطاب ميکند ميفرمايد که «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ» مادرت به عزايت بنشيند «مَا ذَا جِئْتَ فِيهِ» اين چه نامهاي است که تو آوردي؟ حامل چه پيامي تلخ، ناگوار و ناصواب بودي.
اينجا سخني که اين شخص ميگويد آن جنبه باطل را آشکار ميکند ميگويد «أَطَعْتُ إِمَامِي وَ وَفَيْتُ بِبَيْعَتِي»[1] من کاري که کردم اين است که نسبت به امام خودم اطاعت کردهام و بيعتم را وفا کردهام. او يزيد را و عبيدالله را به عنوان امام خود انتخاب کرد و اطاعت از او را وفاي به بيعت ناميد. اين مسئله قابل توجه است کساني که در مقابل حسين بن علي(عليه السلام) بودند - از يزيد و يزيديان - اينها هم سلسلهاي را تشکيل دادند که در رأسشان امامي بود - معاذالله - بنام يزيد و اصحاب و ياراني داشتند بنام عبيدالله و عمرسعد و امثال ذلک. اينجا جناب ابن مهاجر اين صحابي سالار شهيدان فرمود: اين اطاعت نيست. اين عصيان پروردگار است. يک سخن معروفی از رسول گرامي اسلام، علي بن ابيطالب و ساير ائمه (عليهم الاسلام، سلام الله عليهم اجمعين) است که به ما رسيده است که «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[2] آن جايي که – معاذالله - خالق مورد عصيان و معصيت واقع ميشود هرگز آنجا اطاعت مخلوق معنا ندارد «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق». آيا اگر کسي به امامت يک امام ظالم و جائري تن بدهد و او را امام خود قرار بدهد بايد در مسير اطاعت او خدا را نافرماني کند و خدا را غضبناک کند؟ غضب خدا را براي خود بخاطر اطاعت از اين سلطان جائر فراهم کند؟ اين يک منطقي بسيار روشن و آشکار در نظام فکري و معرفتي اسلام دارد که هر جا هر کسي چنين مطلبي را دريافت که اطاعت از امامش، اطاعت از مقتدا و مهتدايش مستلزم آن باشد که خدا نافرماني بشود و معصيت نافرماني حق - سبحانه و تعالي - انجام بپذيرد، هرگز در جايي که معصيت خالق مطرح است اطاعت از مخلوق معنا ندارد و لذا آن شخص يعني آن صحابه سالار شهيدان اين آيه را در مقابل خواند فرمود: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ﴾[3].
بنابراين يکي از شعائر والاي حسيني آن است که جامعه اسلامي همواره بايد امامشناس باشند اولاً، اطاعت از امام را در دستور کار قرار بدهند ثانياً، و وفاي به بيعت را تا آخرين لحظه داشته باشند، اينها کسانياند که ميتوانند با امام محشور باشند.
«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي أولاد الحسين و علي اصحاب الحسين السلام عليهم جميعاً و رحمة الله و برکاته».
[1] . الارشاد، ج2، ص83.
[2] . مجموعه ورام ج1، ص51 ؛ نهج البلاغه، حکمت165؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص124.
[3] . سوره قصص، آيه41.