أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السّموات و خافض الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين ابی القاسم المصطفي محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي هَذَا الْيَوْمِ فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ] مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الْقَانِتِينَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ أَوْلِيَائِكَ الْمُتَّقِينَ [الْمُقَرَّبِينَ]».[1] چه نياشهايي، چه ستايشهايي و چه ارزشهاي والاي انساني! خدا را سپاسگزاريم روز پنجم ماه مبارک رمضان را با هم پشت سر ميگذاريم. با اين نيايشها، با اين دعاها و با اين قدرشناسيها چقدر ما آقا هستيم! چقدر ما بزرگوار هستيم! چقدر خداي عظيم به ما ارزش و بها داده است و به ما فرصت داده است که ما از اولياي مقرّب او محسوب شويم: «وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ أَوْلِيَائِكَ الْمُتَّقِينَ [الْمُقَرَّبِينَ]». اين تعبير را والد بزرگوار ما زياد دارند، ميفرمايند که اگر امکان نداشت که به ما نميگفتند اينگونه بخواهيد و اينگونه بخوانيد. خدايا ما را جزء اولياي مقرّب خودت قرار بده، بهبه! آيا از اين جايگاه و از اين موقعيت بالاتر؟! ماه رمضان است گوارا باد بر ما اين رحمت و برکت و لطف الهي و اين مائدههاي آسماني. اين دعاها به حق، سفره کرامت خداست، ما خدا را چگونه شاکر باشيم که به ما اين فرصت را داد که با او اينگونه مناجات کنيم، نيايش کنيم. اوّلاً در درگاه خداي عالم از مستغفرين و آمرزشطلبان باشيم؛ يعني «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي هَذَا الْيَوْمِ فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ] مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ». تا خودمان را پاک نکنيم به ساحت الهي راه نداريم. يکي از مسائلي که بايد خوب بدانيم اين است که خوبيها زماني خوب هستند که با بديها آغشته نشوند؛ مانند آب زلال اگر يک قطره خون در آن بريزد، همه آب زلال از بين ميبرد. ساحت الهي يک ساحت پاکي است، پاکيزه است و جز پاکي به سمت خدا نميرود: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾.[2] بايد پاک کنيم، بايد پاکيزه کنيم و آنچه که ما را پاک و پاکيزه ميکند استغفار است. در روايات ما اينگونه آمده است که ما تعجب ميکنيم که مردم امکان استغفار دارند و در عين حال در حيرت و نگراني هستند.[3] استغفار بسيار موهبت ارزشمند و والايي است. اوّلين چيزي که ميخواهيم اين است که خدايا! ما را جزء مستغفرين خود و آمرزشطلبان درگاه خودت قرار بده: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي هَذَا الْيَوْمِ فِيهِ [فِي هَذَا الْيَوْمِ] مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الْقَانِتِينَ». اين قنوت که خضوع در درگاه خداست، خيلي در پيشگاه خدا گرامي و عزيز است. انسانها ممکن است خواستهايي داشته باشند؛ اما اين خواسته را اگر با خضوع با تواضع با خشوع، فروتني و اينکه در درگاه خداي عالميان هستند. درست است که خداي عالم به ما فرصت داد که ما به حضورش شرفياب شويم؛ ولي ما هم ادب حضور را رعايت کنيم و از جمله آداب حضور در محضر پروردگاري قنوت، خضوع و خشوع است. اينها چقدر زيباست! اينها چه ملکات ارزشمندي است! مَلَکي در عالم هستي است به نام ملک قنوت. فرشتهاي در عالم وجود دارد به نام فرشته خضوع، اينها مَلَکات است و انسان با اين فروتني و خضوع و خشوع راه به ساحت الهي پيدا ميکند. اگر کسي اهل قنوت شد، اهل خضوع شد، اهل خشوع شد، چه انسان والايي است در جامعه! آنچه انسانها را اينگونه خوار و ذليل ميکند در پيشگاه خدا و مردم، اين است که انسان خودش را از ديگران برتر ببيند و بالاتر ببيند. اهل خضوع نباشد، اهل خشوع نباشد. اينها کمال است، اينها سعادت انساني را تأمين ميکند. «وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ أَوْلِيَائِكَ الْمُتَّقِينَ [الْمُقَرَّبِينَ]»؛ خدايا! در اين روز که روز پنجم ماه مبارک رمضان است به همه ما آن توفيق را عنايت بفرما که در درگاه تو از اولياي مقرّبت باشيم. مقرّبين آقايان! بسيار جايگاه عظيم و بالايي دارند. وقتي خداي عالم اوصاف مقرّبين را در قرآن ياد ميکند، ميفرمايد ابرار که خيلي مقام بالايي است. «بِرّ»؛ يعني نيکوکاران، شايستگان، صالحان، اينها از امکانات خوبي برخوردار هستند؛ اما وقتي اينها را با مقرّبين مقايسه ميکنند، ميگويند اينها کساني هستند که آن چشمهاي که از آن چشمه ميجوشد ﴿مِزَاجُهُ مِن تَسْنِيم﴾،[4] تسنيم چيست؟ تسنيم آن چشمهاي است که مقرّبان از آن مينوشند. ابرار و نيکان مقداري از چشمه تسنيم براي آنها وجود دارد. خيلي مقام بالايي است! به هر حال از خداي عالم عاجزانه مسئلت ميکنيم که اين نيايشها، اين دعاها، اين مناجاتها در حق همه ما اجابت شود و خداي عالم ما را از صالحان و شايستگان و اولياي مقرّب خودش قرار دهد به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد.
در موضوعي که با هم راجع به آن سخن ميگفتيم برخي از مباحث را مرور کنيم و تا آنجايي که فرصت و شرايط اقتضا ميکند بحث را جلو ببريم. از مهمترين مسائلي که در هستي انساني مداخله دارد و مؤثر است معرفت نسبت به اين امر که انسان تا کجا ادامه دارد؟ محدوده هستي انساني تا کجاست؟ قلمرو وجود انساني تا کجاست؟ و انسان سرمنزل مقصودش را کجا بايد بيابد؟ اگر يک انسان نيمهراهي باشد که قبلش را نميداند بعدش را نميداند و پايان هستي خودش را مرگ قرار ميدهد اين زندگي خيلي پوچ است، خيلي بيهوده است، خيلي بيسامان است. اگر بنا باشد که مرگ پايان هستي انسان باشد، اصلاً همه آنچه را که در دارِ وجود هست تلخ است. اين عالم عدل و ظلمش، خوب و بدش، حق و باطلش، خير و شرّش، زشت و زيبايش سامان ندارد. آدمهايي ميآيند سر کار که اصلاً هيچ چيزي نيستند. انسانهاي فرهيخته، والا، شايسته، صاحب کمال، صاحب علم، اينها را کنار ميزنند. اين چه عالمي است؟ اين چه نشئهاي است؟ انبياي الهي را اولياي الهي را انسانهايي که سراپا نور هستند، سراپا عشق هستند سراپا عاطفه و محبت هستند، اينها را از دم شمشير ميگذرانند. اسبها را نعل تازه ميبندند و از بدنهايشان ميگذرانند. اين چه عالمي است؟ اين چه نشئهاي است؟ ﴿وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ﴾؛[5] بسياري از انبيا را به ناحق ميکشند، اين چه عالمي است؟ آيا واقعاً اگر همين باشد اعتراض و سخن ابهامدار فرشتهها در پيشگاه پروردگار عالم چه ميشود؟ واقعاً اين عالم يعني چه؟ عدهاي بيايند اينطور قدّارهبندي کنند قُلدري کنند و انسانها؛ زنها و مردها و فرزندان و اهلاک حرث و نسل يعني چه؟ چه ميشود مثلاً؟ بر مبناي ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلي﴾[6] هر کسي که قدرت بيشتري داشت توان بيشتري داشت ثروت بيشتري داشت اينکه نميشود. اين چه نظامي است؟ اين چه عالمی است؟ اگر انسان عقل نداشت، انديشه نداشت، اهل معرفت نبود، اهل فکر نبود، ـ معاذالله ـ مانند ساير حيوانات بود نميفهميد که يعني چه و چه اتفاقي ميافتد. حيوان که نميداند کجا بود و چه بود و چه اتفاقي ميافتد؟ چگونه اينطور دارند به آن غذا ميدهند؟ پروار ميبندند او را شب و روز در فضاي سبز قرار ميدهند؟ نميداند چه خبر است! اما انسان انديشه دارد و قدرت فهم آينده را دارد.
مطلبي است که حاجآقا اين روزها خيلي بر آن تأکيد ميکنند بحث عقلانيت انسان و قدرت عقل انسان است که خداي عالم به انسان عقلي داد که ميتواند با خدا احتجاج کند. با خدا از سر اعتراض و سؤال محاجّه کند. اگر خدا پيغمبر نميفرستاد، به خدا عرض کند خدايا چرا براي ما پيغمبر نفرستادي؟ ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾،[7] تعابيري که حاجآقا در اين زمينه دارند تعابير بسيار روشن و شفافي است و اگر سخنان والد بزرگوار نبود آدم جرأت نميکرد اينطور حرف بزند. ايشان مستغرق در فهم و درک و شهود و يافت اين حقايق وحياني است. با نهايت خضوع و ادب در پيشگاه قرآن با نهايت تکريم و تعظيم در برابر اين موهبت الهي و آسماني يعني قرآن است. فکر نکنم کسي به اندازه حاجآقا در بحث قرآن اين غور و اين غوص و غواصي را داشته باشد. گاهي اوقات ميفرمودند ما تمام تفاسير بيش از هزار سال تاکنون را ديدهايم. تفسيري شايد نباشد که حاجآقا آن تفسير را نديده باشد؛ البته سخنان همچنان فراوان است آن مقداری که در اختيار هست؛ مثلاً در باب رباخواري اين تعبير را حاجآقا داشتند؛ ميفرمودند که خدا راجع به شيطان در قرآن سخنان فراواني دارد او را «عدو مبين»[8] معرفي ميکند او را مورد لعن و طرد خودش قرار ميدهد، او را رجيم ميخواهد؛ اما فرمود من نديدم که خداي عالم اينطور که با رباخوار برخورد ميکند با شيطان برخورد کند. اين تعبير ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾[9] را خدا يک جا دارد و آن در ارتباط با رباخواري است. هيچ کسي آنقدر بد نشده، بد نبوده که خداي عالم اينگونه در ارتباط با او حرف بزند. ديگر بدتر از شيطان که نيست، شيطان رجيم است؛ يعني مورد لعن و طرد و نفرين خداست. اما اينکه خداي عالم بيايد بگويد شيطان به من اعلام جنگ کرده و من با شيطان در جنگ هستم اين تعبير را ندارد؛ اما در باب رباخوار اين تعبير را دارد، اين چقدر بد است. يعني قطعاً از شيطنت بايد بدتر باشد و إلا اين تعبير را خدا نميکرد. اين زيرساخت اجتماع و جامعه را از بين ميبرد. با رباخواري خدا با همه وجود به ميدان آمده ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَ يُرْبِي الصَّدَقَاتِ﴾،[10] اينکه شما ميبينيد حاجآقا واقعاً در باب مسائل بانکي و بانکداري که امروز ـ متأسفانه ـ اسم اسلامي را هم يدک ميکشد و نام اسلام را ـ متأسفانه ـ تيره کرده است اين نحوه رباخواري رسمي نظامهاي بانکي کشور، اين را حاجآقا صريحاً دارد ميگويد اين اعلام جنگ با خداست: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾، اين تعبير را يک شخصيت قرآني مانند آقاي جوادي دارد حرف ميزند، کسي که تماماً با همه پيوندهاي معنايي قرآن در تماس و ارتباط است. اين تفسيري که به عنوان تفسير تسنيم هست و ادامه راه تفسير الميزان است ويژگي بارز و رکن اصلي و بلکه تمام رکن اين تفسير به تعبير يکي از محقّقين اين است که آيت الله جوادي آملي به دنبال پيوند معنايي آيات قرآن است. حالا ما آيهايي را در سوره مبارکه «حمد» ميبينيم آنقدر بايد مرتب با اين آيات، با اين سورهها با اين فرهنگ با اين سياق با همه جلوههاي قرآني آشنا باشيم که اگر رگهايي از اين مطلب که در سوره مبارکه «حمد» هست در سوره مبارکه «ناس» که آخر قرآن هست را پيدا کرديم در تفسير آن يک آيه بايد بياوريم. در فهم معناي آن بايد بياوريم. تمام تلاش مفسّر، مفسّري که از قرآن براي قرآن هزينه ميکند را بايد ببينيم اين است که دارد تلاش ميکند ببيند که اين پيوند معنايي بين آيات الهي کجا شکل گرفته است؟ اين خيلي مهم است. از کنار برخي از آيات ما رد ميشويم نميدانيم که اين آيه مفسّر آن آيه است، اين آيه دارد آن آيه را شرح ميکند؟! فهم پيوند معنايي آيات که تمامي آيات قرآن را يکدست ببيند و يکجا ببيند در خصوص اينکه در عصر بعد از رسول گرامي اسلام حضرت محمّد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم) حجت چيست؟ مردم بايد چه کار بکنند؟ در عصر بعد از پيغمبر اين امت اسلام، اين جامعه، اين دين چه سرنوشتي دارد؟ اين فقط بحث کنار زدن علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) و ائمه معصومين نيست، اين به هم زدن بساط وحي و نبوت و رسالت است. چه شد؟ پيغمبر آمد و اين دين را به نهايت رساند و فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً﴾[11] و تمام شد. تمام شد؟ اين دين سرپرست نميخواهد؟ اين دين وليّ نميخواهد؟ اين جامعه نبايد از اين دين برخوردار باشند؟ نوع ارتباط دين با جامعه، جامعه با دين، همين! اينها علي بن ابيطالب را کنار زدن که «خذلهم الله» آنها فکر کردند که حالا حکومت را گرفتند، خيلي خب! بر سرتان! حکومت هم به کنار! اين دين چه ميشود؟ اين آيين الهي، اين وحي چه ميشود؟ اينکه خداي عالم اينگونه فرستاده است که ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛[12] مگر قرآن براي ما نازل نشده؟! چه کسي بايد اين قرآن را براي مردم تفسير کند و تبيين کند؟ معلم اين قرآن کيست؟ چه کساني هستند؟ اينهايي که سقيفه بنيساعده تشکيل دادند؟ اينها اهل تشخيص هرّ را از برّ نيستند! اينها صفر هستند در مقابل وحي. هيچ چيزي نميدانند به اذعان خودشان، به تصديق خودشان خبري ندارند. حالا معارف بماند، حِکَم بماند، همين احکام اوّليه قرآني را چه کسي خبر دارد؟ اينها ميتوانند؟
آمدند چه کار کردند؟ آمدند گفتند تنها مرجعي که عصر بعد از پيغمبر دارد عبارت است از امت! از امت! چه سندي براي اين سخن هست؟ آيا سندي براي اين داريد که امت تازه امت به معناي واقعي، الآن مثلاً ميگويند امت، آيا زهراي مرضيه(سلام الله عليها) آيا علي بن ابيطالب آيا سلمان آيا ابوذر آيا مقداد اينهايي که مقرّب در درگاه رسول گرامي اسلامي بودند اينها جزء امت نيستند؟ اينها که نبودند. شما رفتيد تصميم گرفتيد يک چند نفر دور هم جمع شديد و خودتان را اصحاب حلّ و عقد ناميديد، اينها که نبودند اينها که امت اصلي هستند و رسول گرامي اسلام اهتمام تمام به آنها داد نه تنها دخيل نبودند طرف مشورت شما هم نبودند، حالا فرض کنيد درست است؛ اما اين نکته را ميخواهم عرض کنم به آنها گفتند که شما سندتان چيست؟ که بعد از پيغمبر فقط و فقط امت است؟! آيا از قرآن آيهاي هست نشان بدهد که سندي بعد از پيغمبر جز امت وجود ندارد؟ يکي از علماي تفسير و علماي قرآن گفت من سيصد بار ـ دقت بفرماييد ـ سيصد بار از اوّل تا آخر قرآن را خواندم ببينم که آيا آيهايي وجود دارد که اين آيه امت را به عنوان يک سند به عنوان حجّت، به عنوان مرجع براي جامعه و براي دين قرار بدهد. حالا اگر همه امت فرض بفرماييد غير از معصوم همه امت آمدند آراي خود را کنار هم گذاشتند گفتند فلان مطلب، آيا اين درست ميشود؟! آيا اين حق است؟! الآن اين هفت ميليارد جمعيت جمع بشوند فرضاً بيايند بگويند که آقاي زيد اين مثلاً آدمي است که ميتواند؟ آيا واقعاً ميتواند؟! ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛[13] آنجايي که بناست رسالت باشد دين باشد وحي باشد عصمت باشد فقط و فقط خدا! کجا رسالت باشد؟ کجا ولايت باشد؟ خضر بايد وليّ باشد موسي بايد نبيّ باشد؛ موسي بايد احکام را بگويد و خضر بايد حِکَم را بگويد. چه کسي ميفهمد اينها را؟ در يکجا خضر بايد از موسي تبعيت کند، در جاي ديگر موسي هم نميتواند از خضر شاگردي و تبعيت کند، اينها را چه کسي ميفهمد؟ ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾، گفت من سيصد بار از اوّل تا آخر قرآن را بررسي کردم، تنها يک آيه را ديدم که ﴿وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[14] اين آيه ميتواند سند کار آنها و حجّت آنها باشد.
ببينيد انساني که مفسّر است با قرآن حشر و نشر دارد، براي پيدا کردن يک چيز بايد سيصد مرتبه از اوّل تا آخر قرآن را بررسي کند و بفهمد آيا اين ميشود؟! پيدا کردن يک پيوند آيهاي خيلي کار ميخواهد. خيلي نياز به تأمّل و تعمّق فراوان دارد. اين آيت الله هست، اين آشناي به حقيقت قرآن است ميگويد من در سراسر قرآن نديدم جايي که خداي عالم اينگونه غضب کند و خشم داشته باشد و بر مبناي خشم و غضب بفرمايد که اگر کسي بخواهد رباخواري کند با خدا در جنگ است اعلام جنگ با خداي عالم داده است. اينها نکاتي است که بايد با دقت پي بگيريم.
در سرزمين وجود انساني آنقدر وسعت و عمق وجود دارد که انسان ميتواند در قلمرو همه هستي حضور و ظهور داشته باشد اين خيلي مهم است. جماد در يک نشئهايي حاضر هستند، نبات در يک نشئهايي حاضر هستند، حيوان در يک نشئهايي حاضر است، فرشته در يک نشئهايي حاضر است؛ اما انسان آنقدر قلمرو وجودش وسيع است که ميتواند سراپاي هستي را درنوردد و دو سرحلقه وجود را به هم پيوند بزند و تا مقام ﴿دَنا فَتَدَلَّي ٭ فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنيٰ﴾[15]جلو برود. اين چه انساني است؟ اين چه موجودي است؟ اين قلمرو هستي است براي انسان.
اگر اين انسان را ما اينگونه بيابيم نه يک انسان يک موجود مقطعي، يک موجود تاريخي، يک موجود زمانمند و مکانمند، موجودي که امروز او را به عنوان طبيعتگرا دارند معرفي ميکنند. انسان را يک موجود طبيعي ميخوانند و مرادشان از موجود طبيعي اين است که روزي سر از خاک برآوردند و روزي هم سر در خاک فرو خواهد برد. اين ميشود موجود طبيعي، اما خداي عالم اين انسان را الهي معرفي کرده است و با عنوان ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾،[16] به او شرافتي بخشيد اين «ياء» نسبت چه ميکند با انسان! هر وقت خدا ميخواهد نهايت تشريف را، نهايت عظمت و کرامت را به موجودي ببخشد او را با «ياء» نسبتي که به خود ميدهد معرفي ميکند. اين «ياء» نسبت بالاترين و ارزندهترين تعبيري است که ميشود در فرهنگ ديني و قرآني آن را يافت. وقتي درباره کعبه سخن ميگويد ميفرمايد که يا ابراهيم يا اسماعيل! برخيزيد و اين بيت مرا طاهر بگردانيد: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾،[17] اين «ياء» نسبت بالاتر از آن نداريم. ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾.[18] اين «ياء» نسبت يعني مرتبه وجودي انسان ارتباط پيدا ميکند با ساحت پروردگاري. هيچ موجودي اينگونه راجع به او خداي عالم سخن نميگويد. فرشتهها عزيز و مقرب هستند، عالم و همه موجودات مخلوقات خدا هستند و خدا به اين مخلوقات هم بهاي ويژهاي بخشيده است؛ اما انسان جايگاه ويژهاي دارد و به تعبيري گل سرسبد عالم وجود است.
انسان هستياش محصور به طبيعت و عالم دنيا نيست. اين را چه وقت ميشود انسان بفهمد؟ اين چند روز روزگار گذرا و دار ممرّ و جاي استراحت چند روزه را چرا انسان بايستي که دار مقرّ بداند و همه سرمايه خودش را در همين ظرف قرار بده؟ حالا اصطلاح بازاري اين است که ميگويند همه تخممرغها را در يک سبد قرار ندهيم. يکي از بهترين داستانهايي که خدا عالم در سوره مبارکه «قصص» آورده است داستان قارون است. اين چند آيهايي که راجع به قارون خداي عالم در قرآن دارد سراسر پند و حکمت و اندرز و خير است. آدم وقتي نگاه ميکند ميبيند که چقدر زيبا و چقدر راحت و چقدر روشن! درود الهي بر خدا باشد: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ﴾[19] اينقدر آدم راحت ميتواند حرف بزند. ﴿وَ ابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾،[20] قارون کسي بود که سرمايه هنگفتي داشت و خيلي خودش را کارشناس و آدم اقتصادداني ميدانست. خيلي خودش را قوي ميدانست. وقتي به او گفتند که بيا ﴿أَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ﴾،[21] بيا تو هم به مردم خيري برسان همانطور که خدا به تو خير رسانده است، ميگويد ـ معاذالله ـ خدا چيست؟ من خودم دانشي داشتم: ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾؛[22] من خودم براساس تخصّص خودم، براساس کارشناسي خودم، من خودم فکر کردم. خداي عالم در کنار اين سخن ناصواب قاروني چقدر زيبا ميفرمايد! آيا قارون نميداند که خداي عالم عدهايي را که به مراتب از او قويتر و شديدتر بودند آنها را به هلاکت رساند؟! قارون کجا و کساني که قبل از او بودند و خدا از شدت و قوّت آنها سخن ميگويد کجا!
اين توصيهايي که روشن و شفاف ميگويد که ميخواهي زندگي کني؟ زندگي کن! ولي بخشي از آن را برای الآن خود قرار بده! و بخش عمده آن را براي آن عالمي که ابديت تو ميخواهد در آنجا باشد. ما بحث «معاد» را وقتي ميبريم به اينکه يک عالم ديگري است يک نشئه ديگري است انسان ميميرد بعد از عالم برزخ دوباره قيامت ميشود و معاد ميشود، يک مقدار دور از دسترس ميشود، ولي شما در اين آيه ملاحظه بفرماييد: ﴿وَ ابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾، آقاجان تو در پس پرده اين دنيا يک نشئه ابد داري. اين بين من و شما يک پرده آويخته شده به نام مرگ، همين! اين پرده را کنار بزني ميبيني که پشت آن چه خبر است! ﴿وَ ابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾، البته ﴿وَ لاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾؛ بهرهات را از دنيا ببر، نوش جانت حلال توست هر چه ميخواهي استفاده بکن، ولي آنکه بيشتر بايد به آن توجه کني ابديت است، اين پرده را لطفاً يک مقدار کنار بزن، ببين پشت آن چه خبر است؟ براي آنجای خود کار کن. ما که نميگوييم به ما بده. آن کاري که براي ابد تو هست آنجا را مواظب باش. ما معاد را فکر ميکنيم که جرياني است حالا ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ﴾؛[23] بعيد است که معاد اتفاق بيفتد! نه آقاجان! دم دست ماست، فقط کافي است که يک غطاء و پردهايي وجود دارد: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾،[24] اين پرده هم روي چشم خودت است، روي عالم که خدا پرده نگذاشته است. خيلي روشن خدا حرف ميزند، خيلي صريح و شفاف، با هيچ کس هم تعارف ندارد و در زيباترين و رساترين و شيواترين بيان را خدا دارد. ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾، مرگ يک غطاء است يک پرده است يک پوشش بسيار نازکي است يک لحظه مرگ است و تمام ميشود و ميرود. اين لحظه يعني چه؟ اين لحظه يعني «النّاسُ نِيامُ إذا مَاتُوا اِنْتَبَهُوا»؛[25] مثل اينکه آدم از خواب بيدار ميشود. اگر چنين نگاهي به معاد باشد و معاد دور از دسترس نباشد و معاد فرداي ما باشد، بسياري از آياتي را که خداي عالم در باب معاد ميگويد، عمده آيات با زمان گذشته و ماضي است: ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ٭ لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ﴾،[26] ﴿إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ يعني چه؟ يعني آن گاهي که قيامت اتفاق افتاد نه اينکه اتفاق ميافتد. نوع آياتي که خداي عالم در باب معاد ميگويد در زمان گذشته است «محقق الوقوع» است و آهنگ سخن آهنگ قطعي صددرصد است: ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لاَ رَيْبَ فِيهَا﴾،[27] خداي عالم با چه زباني به چه بياني با چه لحني بخواهد اين معنا را بگويد که آقا! الان قيامت است. در روايات ما آمده است که از ما نيست کسي که فکر کند بهشت و جهنم بعداً ساخته ميشود.[28] خير! الآن است، هماکنون ما يا در بهشت زندگي ميکنيم ـ إنشاءالله ـ و ـ إنشاءالله ـ که ديگران ـ اهل عناد ـ در دار ديگر هستند.
ماه رمضان است و براي همه رحمت بخواهيم، براي همه آمرزش بخواهيم، براي همه خير مسئلت کنيم. اميدواريم که خداي عالم اين اعتقاد و باور را در وجود ما راسخ بفرمايد و ايمان به معاد را سرلوحه همه شئونات زندگي ما قرار بدهد.
«نسئلک اللّهم و ندعوک بأسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
خدايا اين ماه مبارک رمضان را براي همه ما و براي آحاد امت اسلامي، تکتک انسانها همه کساني که آن رگ فطري آنها همچنان به جوش است، خدايا براي همه خير و سعادت و صلاح دنيا و آخرت مقرّر بفرما!
خدايا مرضاي مسلمين خصوصاً منظورين شفاي عاجل کرامت بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي علي و اولاد علي(عليهم السلام) محشور بفرما!
معارف قرآنيات را در اين ماه قرآن در دل و جان همه ما مستقر بگردان!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و امام شهدا را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص127.
[2]. سوره فاطر، آيه11.
[3]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حکمت87؛ «عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَار».
[4]. سوره مطففين، آيه27.
[5]. سوره آلعمران، آيه181؛ سوره نساء، آيه155.
[6]. سوره طه، آيه64.
[7]. سوره نساء, آيه165.
[8] . سوره بقره، آيه168 و 208؛ سوره انعام، آيه142؛ سوره اعراف، آيه22.
[9]. سوره بقره، آيه279.
[10]. سوره بقره، آيه276.
[11]. سوره مائده، آيه3.
[12]. سوره نحل، آيه44.
[13]. سوره انعام، آيه124.
[14]. سوره نساء، آيه115.
[15]. سوره نجم, آيات8 و9.
[16]. سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[17]. سوره بقره، آيه125.
[18]. سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[19]. سوره مؤمنون, آيه14.
[20]. سوره قصص، آيه77.
[21]. سوره قصص، آيه77.
[22]. سوره قصص، آيه78.
[23]. سوره ق, آيه3.
[24]. سوره ق, آيه22.
[25]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج8، ص293.
[26]. سوره واقعه، آيات 1و2.
[27]. سوره غافر، آيه59.
[28]. ر. ک: عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص116. «فَقَالَ عليه السلام لَا هُمْ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ صَلَّی الله وَ عَلَيه وَ آلِهِ وَ سَلَّم».