أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السموات و خافض الأرضين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبي القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
چهارمين روز از اين ماه عزيز و عظيم رمضان را پشت سر ميگذرانيم و از خداي عالَم عاجزانه مسئلت ميکنيم که ما را بر اقامه امورش و احياي سنّتهايش قوت ببخشد: «اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلي إِقامَةِ أَمْرِك».[1] قوّت و سلامت و عافيت، سرآمد نعمتهايي است که خدا به لحاظ نعمتهاي دنيايي به بشر عطا فرموده است؛ اما به کارگيري اين نعمتهاي ارزشمند در مسير اقامه امر خدا و احياي سنّتهاي الهي ميتواند براي انسان مفيد و کارساز باشد. از بزرگترين اوامر الهي مسئله ماه مبارک رمضان است. کدام امر از امر ماه رمضان عظيمتر و بزرگتر است؟ در اين ماه خداي عالم با همه جلوههاي رحمتش ظهور و تجلّي فرموده است و ما را به سنّتهاي ارزشمند الهي رهنمون گرديده است. صيام در اين ماه در روزهايش و قيام در شبهايش و حشر با قرآنش و اُنس با معارف ادعيه و مناجاتش، همه و همه انسانساز است و وقتي انسان در پرتو اين امر بزرگ الهي ساخته شد جامعه ساخته ميشود، نظام ساخته ميشود و انسانها ميتوانند براساس آنچه شايسته انسانيت است، زيست مناسب داشته باشند. ماه رمضان تنها براي اين نيست که انسانها جنبههاي عبادي خودشان را تقويت کنند؛ البته اين بُعد هم از ابعاد عظيم و عمده و از اوامر الهي است؛ اما کلّ ماه مبارک رمضان براي اصلاح امور انسانها، جامعه، نظام و ارتباطاتي که بين انسانها وجود دارد.
به هر حال دعاهاي اين ماه را ارج مينهيم. خداي عالم را بر اين ادعيه و اين مناجاتها سپاسگزاريم و پيشاني عبوديت و بندگي در پيشگاه خدا به جهت اين امر عظيم رمضان، به سجده ميساييم و بر اين نعمت و منّت بزرگ الهي پروردگار را شاکريم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
موضوعي که در اين جمع گرامي مطرح است و راجع به آن گفتگو ميکنيم و از آيات و روايات و انديشههاي والاي بزرگان که در ظلّ کتاب و سنّت شکل گرفته است بهره ميبريم، عبارت است از «انسان در قلمرو هستي و نقش معاد در سرنوشت انسان». دو جلد کتاب، والد بزرگوار ما در اين رابطه به عنوان معاد در قرآن نوشتهاند و عمده مباحثي که راجع به معاد هست، در اين کتاب عزيز آمده است و کوتاهي است که اگر ما با معارف و با احکام و حِکَم اين جريان عظيم؛ يعني معاد، به قلم و بيان استاد آشنا نباشيم. به هر حال ما اعتقاد برتر داريم و برترين اعتقاد اعتقادي است که ـ الحمدلله ـ ما شيعيان به برکت آميختگي قرآن و عترت براي خودمان داريم. ما سرمايهاي در اختيار داريم که احدي آن سرمايه را ندارد. ندارد نه يعني اينکه خدا به آنها نداده است، نه! خدا به همه اين سرمايه را داد. عترت متعلّق به ما و شما و اينها نيست، عترت متعلّق به جهان انساني است. همانگونه که قرآن به همه انسانها تعلّق دارد. قرآن که اهل کتاب را با غير آنها جدا نکرده، آنها را بعضاً به خطابههايي مخاطب کرده تا با دانشها و گرايشهاي آنها، آنها را به سمت دين حقيقي و راستين فرا بخواند؛ ولي همه انسانها مخاطب به خطاب خدايي هستند. درست است که ما خدا را شکر ميکنيم که برترين دين و مذهب و اعتقاد را داريم؛ اما اين به معناي آن نيست که خداي عالم اين عطاي والاي وحيانياش را فقط به ما بخشيده، به همه انسانها داده است. اين کتاب براي همه انسانها هدايت است: ﴿هُدي لِلْعَالَمِينَ﴾،[2] ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾،[3] ﴿كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾.[4] اتفاقاً ما بايد اين کار را انجام بدهيم که اين کتاب را جهاني کنيم. بعضيها متأسفانه فکر ميکنند حالا که ما صاحب اين عقيده هستيم، اين عقيده را به نفع خودمان مصادره کنيم؛ براي ما نيست براي همه است و به همه بشر بايد اهدا کرد. اين هديه الهي براي هدايت همه انسانهاست. اگر ما اين ثروت و سرمايه الهي را داريم اوّلاً بايد خدا را شاکر باشيم و ثانياً با عملمان، با رفتارمان، با کردارمان، با حفظ اين عقايد و ايمانمان جامعه و نظام اسلامي را، بعد نظام بشري را و بعد آحاد جامعه بشري را مورد توجه قرار بدهيم؛ اين اختصاصي به ما ندارد. الآن عدهاي ـ معاذالله ـ موش ميپرستند، بت ميپرستند، گاو ميپرستند، شيطان مي پرستند، از آن چيزي که بدتر از آن نيست و کثيفتر از آن نيست ميپرستند. ما فقط نبايد با افسوس از کنار اينها رد شويم، بلکه بايد دل بسوزانيم و براي هدايت آنها از توان خود و جامعه و نظام استفاده کنيم. اين نظام را خداي عالم در اختيار امت اسلام و شيعه قرار داد، تا به وسيله نظام، جهان را، انسانها را، همه اديان و ملل را و همه فرقهها و مذاهب را به سمت اسلام راستين و مکتب حياتبخش قرآن و عترت فرا بخواند. اما گاهي اوقات ما متوجه نيستيم که اين ثروت عظيم و اين سرمايه هنگفت الهي بايستي چگونه به کار گرفته شود!
بحثي که در اين روزها مطرح است اين است که انسان در گستره هستي در کجا جاي دارد و آغاز و انجامش کجاست و سرنوشت انساني به کجا منتهي ميشود؟ خداي عالم بحث سرنوشت و پاياني انساني را با تمام تأکيدات و اصرارها به زيبايي و کمال اعلام فرموده است. در سوره مبارکه «قصص» وقتي جريان قارون را ذکر ميکند ميفرمايد: ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الأرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾،[5] از بهترين و ارزشمندترين آيات الهي در باب «معاد» است، ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ﴾؛ با عظمت و با بزرگي اين دار را و قيامت را ياد ميکند. آن دار، عظيم است، والاست، بزرگ است، ارزشمند است. آن دار و آن سَرا و سرزمين براي کساني است که در نشئه طبيعت اهل استعلا و برتري و برتريجويي نبودند. آقايان اين استعلا چقدر بد است! اينکه انسان خودش را بالاتر از ديگران بداند، افکار، انديشه و خودش را بخواهد بر ديگران ترجيح بدهد، از بديهاي انساني است. ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ﴾، آيا ميدانيد که خداي عالم آن سراي گوهر و ارزشمند را چگونه اراده کرده است و براي چه انسانهايي اين دار آخرت را ذخيره کرده است و چه سرنوشت شايستهاي براي انسانهای متّقي و پرهيزکار قرار داده است؟ ﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الأرْضِ وَ لاَ فَسَاداً﴾، آيا از بهترين مواهب الهي ميخواهيد بهرهمند شويد؟ آيا از نعمتهاي بيکران، بيمنّت، بيپايان که هيچ آفتي و آسيبي آن را تهديد نميکند، ميخواهيد بهرهمند شويد؟ اهل اعتلا، اهل برتريجويي و خود را برتر از ديگران ديدن نباشيد. اهل فساد، اهل انحراف و تحريف در جامعه و در نظام، در انديشه انساني نباشيد و بدانيد که خداي عالم اين سراي آخرت و اين جايگاه را براي انسانهاي باتقوا و اهل پرهيزکاري قرار داده است: ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾.
اين آيهاي است که تفسير بسيار ارزشمندي دارد بماند. يک ترجمهگونهاي عرض شد که ميخواهيم در ارتباط با بحثمان از آن استفاده کنيم. محقّقين هم اين معنا را تصريح کردند. اگر نظام هستي فقط منحصر به عالم طبيعت و دنيا بود، تمام دارِ وجود در همين دنيا خلاصه ميشد، چقدر اين عالم نقص داشت! ضعف داشت! بيهوده و عبث بود! يک عده بيايند، مدتي هم زندگي کنند و تمام شود برود؛ اين همه نعمتها، اين همه آفرينش، اين آسمانها، اين زمين، بعد چه؟! يعني انسان به همين ميزان در نظام هستي زيست کند و ديگر تمام؟! اين هم عبثِ در فعل خدا ـ معاذالله ـ پيش ميآيد، هم بيهودگي در هستي و عالم و هم بينتيجه ماندن انسانها؛ انسان نتيجهاش چيست؟ بهرهاش چيست؟ پايانش چيست؟ کارنامهاش چيست؟ انسان عادل و ظالم يکي هستند؟! انسان مؤمن و کافر يکيهستند؟! عالم و جاهل هيچ فرقي نميکنند؟! انساني که صاحب عمل صالح است با انساني که عمل طالح و ناصواب دارد يکسان است؟! اين ميشود عالم؟! اين ميشود هستي اين مجموعه نظام وجود؟! اگر اين دنيا آخرتي نداشت، اگر انسان از اين نشئه به نشئه ابد و دار آخرت که ساز و کارش کاملاً متفاوت است نداشت، همه جهان ـ معاذالله ـ بيهوده بود. خداي عالم در قرآن ميفرمايد آيا شما فکر ميکنيد که ما شما را بدون سرانجام و بدون هدف آفريديم: ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾[6] همينطوري بياييد مدتي باشيد و يک آب و علفي بخوريد و لباسي بپوشيد و تمام بشود برود؟! ﴿أَ يَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدي﴾، بلکه خداي عالم براي انسان بساطي پهن کرده، براي انسان يک آينده و فرجامي بسيار شگفت ايجاد کرده است، چرا ما به فرجام خود فکر نميکنيم؟! چرا به عاقبت و انجام هستي خود نميانديشيم؟! چرا تمام همّ و غمّ خود را معطوف به حالت دنيا و دار دنيا گذاشتهايم؟! اين دنيايي که ممرّ است و مقرّ نيست، «دار القرار» نيست، اينجا جايگاه گذر و جايگاه امتحان و ابتلاي الهي است. خداي عالم با چه زباني، با چه بياني، با چه صراحت و تأکيدي به بشر بفهماند که دنيا جاي ماندن نيست، جاي بقا نيست و اين انسان هستي، حقيقت و روحش يک روح ماندگار و باقي است. «خُلقتم للبقاء لا للفناء»؛ ما براي ابد آفريده شدهايم، ما براي بقا خلق شدهايم و انساني که به بقا نينديشد و دنبال همين عالم فاني باشد، اين انسان يک انسان ناقص است، يک انسان ناتمام است، يک انسان بيفرجام است، انساني است که به هستي خود و به جايگاه وجودي خود نرسيده است. اگر خداي عالم انبياي عظام را و سرآمد اين انبيا رسول معظّم حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به اين ويژگي معرفي کرد و ستود؛ يعني ما هم بايد از سنّت پيغمبر درس بياموزيم: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّار﴾.[7] دوتا تفسير براي اين آيه خدمت شما عرض کنم، در همين کتاب معاد در قرآن ذيل همين آيه اين دو بيان آمده است، ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّار﴾، منظور اين است که خداي عالم انبيا را خالص کرد، انبيا را منزّه کرد، از تعلّقات به دنيا و شوائب عالم طبيعت آنها را دور داشت. خوشا به حال کساني که تعلّقشان نسبت به اين دنيا به حداقل است. آنهايي که واقعاً اهل تعلّق نيستند، اهل نجات هستند. «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»،[8] اين مولايمان علي بن ابيطالب که سيّد اولياست هر شب بعد از نماز عشا رو ميکرد به جمعيت اين آهنگ آسماني و نواي دلنشين وحياني را در دل و جان نمازگزاران و مؤمنان قرار ميداد: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»؛ خودتان را سبک کنيد، تعلّقهاي خود را کم کنيد، آرزوها و تعلّقات خود را به حداقل برسانيد، خود را به جهان پس از مرگ ملحق کنيد: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِك»،[9] چقدر ما را به استعداد آمادگي و تهيّؤ براي عالم ابد و سراي پس از اين نشئه پست و دني دنيا ما را فرا خواندهاند.
يکي از تفسيرها و بيانهايي که ذيل اين آيه است که ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّار﴾، اين است که ما انبياي الهي را منزّه و منقّح کرديم، تا آنها نسبت به روز قيامت و ياد معاد همواره متوجه باشند، هميشه متوجه معاد باشند، ياد معاد از دل و جان، زبان و چشم و گوش آنها بيرون نرود. آيا ممکن است کسي ياد معاد بر او حاکم باشد و در عين حال گناه کند؟! هرگز! آيا امکان دارد کسي ياد قيامت باشد، ياد روز حشر باشد، ياد سَکرات موت باشد، ياد سوخت و سوزها از يک سو؛ و نعمتهاي دائمي الهي از سوي ديگر باشد و در عين حال بخواهد خواستههاي خود و هوي و هوس خود را اعمال کند؟! هرگز! اينکه شما ميبينيد انبياي الهي کمترين تعلّقي به عالم دنيا نداشتند، به مال دنيا، به مقام دنيا، به تعلّقات دنيا اصلاً دل نبستند؛ براي اينکه قيامت در نزدشان حاضر بود، اينها اوّل بهشت و جهنم را ميديدند و بعد دنيا را ميبينند. آن کسي که بداند درون اين عمل، درون اين رفتار، درون اين گفتار، درون اين کردار چه اتفاقي ميافتد، اين دروغ يعني چه؟ اين سرقت و تجاوز به حقوق ديگران يعني چه؟ «حق الناس» را خوردن يعني چه؟ آبروي مردم را بُردن يعني چه؟ اينکه گفته ميشود آبروي مؤمن از کعبه بالاتر است[10] يعني چه؟ آن که خداي عالم ما را دستور داده است که از آنها پرهيز کنيم و از نواهي اجتناب کنيم يعني چه؟ اگر کسي آينده اينها و عقبه اينها را بداند، مگر ممکن است دست به اينها ببرد؟! آن قصّه حلوا بردن شبانه به در منزل علي بن ابيطالب را شما شنيديد[11] ـ خدا حفظ کند والد بزرگوارمان را که در همين شهر بارها اين داستان را براي متدينين و مردم اين شهر بيان فرمودند ـ وقتي علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) به حکومت رسيد، به قدرت رسيد و امر قضا و حکومت به دست او شد، بعضيها طمع ميکنند فکر ميکنند که با دادن هدايايي يا رشوهاي احياناً ممکن است که تقرّب بجويند و نوعاً هم همينطور است، نوع ماها گرفتاريم با هديه، با رشوه، سويچ ماشين ميآورند، کليد در منزل را ميآورند، باغ نشان ميدهند، راغ نشان ميدهند. آدمها هم قيمت دارند، گاهي وقتها با هزارتا، گاهي وقتها با دلار، گاهي وقتها با يورو، انسانها فريفته ميشوند. همه ما گرفتاريم چه کسي ميتواند سالم از اين فضاها دربيايد؟! بسيار نادر و استثنايياند که اينها آنها را نفريبد و گول نزند، خيلي محدودند همه شما بهتر ميدانيد، انسانها قيمت دارند؛ حالا قيمت بعضيها بيشتر و بعضيها کمتر. کم، نادر و استثنا هستند آنهايي که از باب معاد دنيايشان را ميبينند، از جايگاه آخرت به دنيا و به زندگيشان توجه ميکنند.آمدند خدمت علي بن ابيطالب شبانگاهان يک حلوا آوردند. حضرت فرمود اين چيست؟ گفت که حلوايي است تقديم ميکنيم. فرمود اگر اين امري است که براي من به عنوان صدقه آوردي که من نيازي ندارم؛ اما اگر ـ خداي ناکرده ـ به عنوان رشوه و مانند آن آوردي تو مخبَّط هستي؛ براي اينکه من ميدانم که اين باطنش قي کرده افعي است. براي تو حلواست؛ اما اگر کسي اين حلوا را امروز بخورد، فردا در قيامت بايد قي کرده افعي را بخورد.[12] اگر کسي ببيند که رشوه درونش اين است به سمت رشوه ميرود؟ به سمت مال حرام ميرود؟ به سمت تعدي به حقوق و نواميس انسانها ميرود؟ هرگز! خدا ميخواهد از راه و عترت چشم درون ما روشن بشود ما اوّل معاد را ببينيم بعد خودمان را و دنيا را. اوّل آخرت را ببينيم بعد دنيا را ببينيم. اگر کسي اوّل آخرت را ديد و از جايگاه آخرت دنيا را ديد اين انسان موفق است و دنياي خود را به درستي ميسازد براساس گناه و معصيت و نافرماني دنيا را نميسازد و آباد نميکند؛ اما اگر کسي بخواهد ببيند بعدها چه ميشود و با نگاهِ به دنيا بخواهد آخرت را بسازد اين شدني نيست، اين نميتواند. نوع انسانها گرفتار هستند، براي اينکه حجاب دنيا آنها را از ياد آخرت در غفلت ميبرد. ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾،[13] آنچه ما الآن به آن نياز داريم اين است که حجابها را، موانع را، حواجب و شوائب را از جلوي ديدگانمان، از جلوي عقلمان و جلوي قلبمان کنار بزنيم و اين شدني است و اين امکانپذير است و اين براي انسان امکان دارد که انسان اوّل آخرت را ببيند و بعد دنيا را ببيند.
البته برخيها يک نگاه عرفاني و آن چناني دارند، نه! آن توقّع نيست. ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ ٭ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ﴾،[14] اين مخصوص اوحدي از انسانهاست که هماکنون هنرمندانه اوّل قيامت را ببينند و مشاهده کنند، بعد دنيا. اين نگاه علوي ميخواهد، اين نگاه فاطمي و حسني و حسيني ميخواهد. آنهايي که چشم جانشان بيناست و چشم دنياييشان محجوب نيست. اينها را کنار زدند و چشم اخرويشان باز و روشن است اينها خيلي راحت هستند. شما فکر نکنيد که پيغمبر و اهل بيت به سختي زندگي کردند. ما به سختي زندگي ميکنيم. آنکه تعلّق دارد حالا متعلّق آن يا هست يا نيست گرفتار است.
غلام همت آنم که زير چرخ کبود ٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلّق پذيرد آزاد است[15]
اين که جناب حافظ خود را غلام کسي ميداند که در اين دايره هستي و عالم وجود، خودش را از فضاي تعلّق و علاقه به دنيا و مافيها کنار کشيده. آن بزرگمرد و آن انسان فرزانه و فرهيختهاي که از عالم طبيعت هيچ چيزي را در دل نگذاشت و علاقهاي به آنها در دل نسپرد اين انسان آزادمرد است. اين حُرّ است. «أَلا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ الْلُمَاظَة»[16] علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) در نهج البلاغه آيا آزادمردي هست که از اين لماظه دنيايي خودش را دور کند و فاصله بگيرد؟ «أَلا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ الْلُمَاظَة» اين وضعيت انساني است که در نشئه طبيعت با چنين وضعي بخواهد زندگي کند.
حالا حواجب چيست؟ شواغل چيست؟ و انسانها چگونه بايد خودشان را از اين حاجبها و موانع دور کنند؟ بحث بسيار فراوان است و امروز به همين اکتفا کنيم و ـ إنشاءالله ـ در جلسات آتي اين بحث را پي بگيريم که خداي عالم همه ما را براساس ايقان و اگر نشد ايمان راه ديدن آخرت را مسير ديدن دنيا قرار بدهد و نسبت بين دنيا و آخرت را براي ما هموار بفرمايد.
«نسئلک اللّهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي خصوصاً در اين ماه عزيز از ما سلب مفرما!
بار پروردگارا همه کساني که در مسير اعتلاي دين و جامعه اسلامي و اوامر الهي تلاش ميکنند خدايا همه آنها را در اين اقامه امرت موفق بفرما!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
مشکلات را خصوصاً مشکلات اقتصادي، اشتغال و مسکن را از جامعه ما و از جوانان ما دور بفرما!
بار الها در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت آشنا و محشور بفرما!
آني و لحظهاي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!
ارواح مؤمنين و مؤمنات و گذشتگان از اين جمع ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان امام زمانمان را از همه راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج1، ص257.
[3]. سوره مدثر، آيه36.
[5]. سوره قصص، آيه83.
[6]. سوره قيامت, آيه36.
[7] . سوره ص، آيه46.
[8]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه167.
[9]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص139.
[10] . الخصال، ج1، ص27؛ «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَة».
[11] .
[12] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه224.
[13]. سوره ق، آيه22.
[14]. سوره تکاثر، آيات5 ـ 8.
[15]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت465.