متن سخنرانی:
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السّماوات و خافض الأرضين و صلّی الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبی القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».
سومين روز از ماه عزيز و مبارک و پُرخير و برکت رمضان را پشت سر ميگذاريم. اين ماه سراسر ماه معرفت و آگاهي و شناخت و ماه ارادت و تقرّب به ساحت الهي است. عرض شد که ماه رمضان به مثابه منجي است و ما مخصوصاً در شرايطي قرار داريم که بايد به ماه مبارک رمضان با اين نگاه بنگريم و آن را منجي جامعه و نظام و جنبههاي اجتماعي و فردي اين ملّت و مردم بدانيم. به حق اگر ما به ماه مبارک رمضان به مثابه منجي که نجاتبخشنده است که مسير خير و صلاح را به انسان مينماياند و دستگيري ميکند و ما را و جامعه و نظام ما را که به گرداب و مردابي سخت مبتلاست، راه نجاتش را ميآموزاند. ماه مبارک رمضان به مثابه منجي است.
يکي از جهاتي که در اين ماه بدان تأکيد ميشود، مسئله آگاهي و شناخت و هوشياري و بيداري است. دعاي امروز را ملاحظه فرموديد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ»؛[1] خدايا! آگاهي، شناخت، فکر، ذهن، روشنايي و بيداري را به من ارزاني بدار و مرا از سفاهت، از کم خردي، بيخردي، دور بودن از انديشيدن و تأمل کردن خدايا! مرا از اين جهات بدي و سفاهت و سفله و انحراف دور بدار: «وَ أَبْعِدْنِي [وَ بَاعِدْنِي] فِيهِ عَنِ [من] السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيه»[2] اينها آموزههاي ماه رمضان است. آدم يک تلاش و کوششي ميکند، به هر حال مقداري درس و بحث و مانند آن کمک ميکند، ولي ذهن کجاست؟ تنبيه کجاست؟ دور بودن از نابخردي و ناآگاهي و سفاهت کجاست؟ اين فقط و فقط به دست خداست، انسان با تضرّع و لابه در ماه رمضان با زبان روزه ميتواند اين مواهب را از خداي عالَم دريافت کند. مگر به همين راحتي ذهن پيدا ميشود؟! مگر به همين راحتي تنبيه و آگاهي و بيداري و هوشياري نصيب انسان ميشود؟! «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ»؛ خدايا مرا آگاه کن! مرا خردمند کن! مرا از سفاهت و جهالت و تمويه و انحراف و تحريف دور بدار! اين با تضرّع و لابه و با دست نياز نزد پروردگار عالَم در ماه رمضان دراز کردن امکان پذير است.
به هر حال قدر بدانيم، سفره کرامت و خير و برکت ماه رمضان پهن است و خداي عالَم اينگونه سخاوتمندانه و با کرامت تمام و بدون منّت و با اغماض از همه چيز و همه آنچه را که انسان انجام داده، اين سفره را باز و گسترانيده است. خدايا ما را بر اين خوان کرامت و بر اين نعمتهاي مدام ماه مبارک رمضان بهرهمند بفرما! و از بديها و زشتيها همه ما را دور بگردان! به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
در اين جمع گرامي و در اين ايام ارجمند و ارزشمند، بحثي را با دوستان و مؤمنان و برادران و خواهران گرانقدر مطرح ميکنيم و محور اصلي اين بحث يادکرد و تذکر معاد است که خداي عالم همه ما را به ﴿ذِكْرَي الدَّارِ﴾[3] فرا خوانده است. ولي عنواني که براي اين بحث مطرح ميکنيم اين است که انسان در قلمرو هستي و خصوصاً نقش معاد در سرنوشت انساني، چگونه بايستي مورد تحليل و بررسي قرار بگيرد؟ انسان در قلمرو هستي با تأکيد بر نقش معاد در سرنوشت انسان!
اين بحث يک پيشينه بسيار مفصّل و عميقي دارد. البته ما نميتوانيم در اين روزها و در اين جمع گرامي از اين سابقه علميِ بحث، مطالب چنداني را يادآور بشويم؛ ولي دو علم عظيم و گسترده بايد سرمايه ما در اين بحث و در اين سخن باشد. يک عنوان بحث قلمرو هستي است. اين قلمرو هستي از جايگاه دانش فلسفه و جهانبيني براي انسان روشن ميشود. ما چه ميدانيم محدوده هستي چيست؟ از کجا آغاز ميشود و به کجا ميانجامد؟ ابتدا و انتهاي هستي کجاست؟ ميدانيم ما که از کجا آمديم و انتهاي هستي ما تا کجا ادامه دارد؟ چه دانشي و چه علمي ميتواند ما را به اين امر عظيم رهنمون باشد و راهنمايي کند و ما آغاز و انجام عالم را بخواهيم بفهميم؟ اين هستي تا چه حدّي گسترده است؟ ما متأسفانه وقتي چشم باز ميکنيم همين دنيا را ميبينيم و چشم هم که بسته ميشود همين دنيا هم ديگر ديده نميشود؛ اما انسان از کجا آغازيده و به کجا نهايت سر ميبرد و سرنوشت او مشخص ميشود را ما نوعاً خبري نداريم.
البته قرآن عظيم به اين مسئله بهاي فراواني بخشيده و ازل ما را و ابد ما را روشن کرده است. از کجا آمديم و ابتداي هستي ما کجا بوده است را خداي عالم در بهترين و زيباترين و اصيلترين کسوت معرفتي بيان ميفرمايد. خدايي بود، فرشتگاني بودند و اراده خداي عالم بر آفرينش انسان قرار گرفت. انسان بنا شد که به جهان هستي پا بنهد، فرشتگان پرسش داشتند سؤال داشتند ابهام داشتند، اين انساني که اهل فساد و اهل خونريزي است او چگونه ميتواند به عنوان جانشين و خليفه خدا قرار بگيرد؟ اين ماجراي عظيم آفرينش انسان که سراسر پيچيدگي معرفتي دارد را خداي عالم در قرآن مکرر و در چند سوره خصوصاً سوره مبارکه «اعراف» بيان فرموده است. ده آيه راجع به خلافت انسان است و خدا ـ إنشاءالله ـ والد بزرگوار را سلامتي و طول عمر عنايت بفرمايد، اين ده آيه در يک جلد شرح و تفسير شده است. بسيار بحث پيچيده و ناظر به عالم غيب و اينکه آغاز هستي انساني کجاست و چگونه بوده است؟ بنده و جنابعالي هم تا حدّي از اين درياي معرفتي آگاهي خيلي کوتاه و اجمالي داريم. به هر حال خداي عالم ارادهاش بر اين بود که انسان پديد بيايد و در اين گستره نظام هستي جاي خودش را پيدا بکند.
آمدن ما دست خود ما نيست و رفتن ما هم دست خود ما نيست. همواره با فعل مجهول ما در موقع مراجعت در قرآن مواجه هستيم: ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾،[4] ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾،[5] اين ﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ يعني چه؟ يعني در اختيار نيست، ما به وسيله خودمان و به اراده خودمان که رجعت نداريم، انقلاب نداريم. ﴿إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ﴾، بخواهيد نخواهيد به سمت خدا در حرکت هستيد.﴿إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾.
بنابراين همانطوري که آمدن ما در اختيار ما نبوده است، رجعت و انقلاب و تحوّل و صيرورت و بازگشت ما هم در اختيارمان نيست. ما موجودي در اين عالم عظيم هستي و قلمرو گسترده وجود، آمديم و بناست با معيارهاي بسيار مهم و اساسي زيست کنيم و با اراده خودمان راه انتخاب کنيم و براساس اراده خودمان هم حرکت کنيم و آينده خودمان را بسازيم، ﴿فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر﴾،[6] ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾؛[7] اين اراده براي انسان يکي از بهترين مواهب پروردگاري است. انسان يک موجود مختار، مريد و با اراده است و آن قدر اين اراده در هستي انساني نقشآفرين است که ميتواند حتي با خدا هم مخالفت کند، با خدا هم دشمني کند. انسان با خدا دشمني کند؟! بله با خدا دشمني کند و عدوات داشته باشد. اين را خداي عالم در اختيار انسان قرار داده است.
پس يک بحث مفصّل و عمده است که ما بايد به صورت سريع از آن رد بشويم تحت عنوان «قلمرو هستي»؛ البته دانشهاي ديگري هم مانند دانشهاي فلسفه و عرفان اسلامي، ذيل اين آيات وحياني حقايقي را هم واکاويدند و بررسي کردند و مطالبي را در اختيار بشر قرار دادند؛ اما نسبت به آنچه را که وحي و خداي عالم از جايگاه انبيا و سُفراي الهي و اوليايش به بشر آموخته، بسيار بسيار ناچيز است. فلسفه و عرفان در اين راه بسيار عاجز و کورمال حرکت ميکنند؛ اما اين چراغ روشن وحي است که از زبان قرآن و عترت به صورت روشن در جلوي ديدگان ما هست. اين يک دانش است که به قلمرو هستي پرداخته است.
دانش ديگري در اين رابطه نقشآفرين است و آن بحث «انسانشناسي» است. انسان در اين قلمرو هستي تا چه حدّي حضور دارد؟ آيا در تمام مراتب هستي انسان حضور دارد؟ يا بخشي از مراتب هستي ميدانِ آمد و شد انسان است؟ و انسان در يک نشئه يا چند نشئه زيست ميکند؟ اين را بايد کدام دانش به ما بياموزد؟ به عبارت ديگر انسان از آن جهت که انسان است، دايره وجودي او چقدر وسيع است؟ عمده بشر، امروز فکر ميکنند که دايره هستي انساني همين حيات دنياست، عالم طبيعت است: ﴿نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾.[8] امروز بخش عظيمي از جامعه انساني از نظر حضور انسان در قلمرو هستي به همين ميزان اکتفا کردهاند که مقدار حضورشان در عرصه هستي عبارت است از عالم دنيا و آنهايي هم که از آخرت انسان سخن ميگويند، چيزي جز بسيار بسيار اندک از جريان قيامت و حشر انسانها و رسيدگي به اعمال انسانها و کيفر و پاداش و وضعيت انساني آگاهي و شناخت ندارند. ما چقدر بايد خدا را شاکر باشيم که اين راه معرفت را خداي عالم براي ما گسترانيده و اين چراغ وحي را فراسوي ما روشن نگاه داشته و اين جلوههاي دين که از برترين آنها همين ماه مبارک رمضان است، چه زيبا به ما راه ميآموزد و عرصه انساني را به او مينماياند.
اين هم يکي از مهمترين مباحثي است که خيلي نميشود راجع به آن بحثهاي فلسفي و عرفاني داشت که انسان در اين قلمرو هستي از کجا آغاز ميشود و به کجا منتهي ميشود؟ و اين جهل نسبت به اين دو جريان علمي و معرفتي، انسان را در يک معيشت ضنک و يک فضاي تاريکي قرار ميدهد که نميتواند به درستي راجع به خودش و آيندهاش تصميم بگيرد؛ واقعاً آينده ما به کجاست؟ و ما بعد از مفارقت نفس از بدن به کجا ميرويم؟ چه ميشود اين انسان؟ آيا به فراموشي سپرده ميشود؟ آيا همانگونه که بدن انسان به خاک مبدل شد و استخوانهاي انسان پوسيده شد ﴿عِظَاماً نَخِرَةً﴾،[9] آيا روح و جان و حقيقت انساني هم چنين سرانجامي دارد؟ روح هم گم ميشود؟ انسان نسبت به بعد از مرگ خود چقدر آگاهي و شناخت دارد؟ که اين آگاهي و شناخت انسان است که ميتواند دنياي انساني و حيات طبيعي انساني را بسازد.
خداي عالم در قرآن مجيد ميفرمايد اگر شما در دنياي خود مشکل داريد چون آخرت خود را نشناختيد و باور نکرديد: ﴿بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ﴾،[10] اين ﴿بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ﴾؛ يعني چون شما آخرت را و روز قيامت را که روز حسابرسي است، روز رسيدگي است، روز شناخت موقعيت انساني است وقتي اين را فراموش کرديد ديگر ﴿فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسَوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هذَا﴾؛[11] ما در روز قيامت عدهاي را فراموش ميکنيم و ميگذاريم تا پنجاه هزار سال بمانند، چرا؟ چون اينها فراموش کردند. ما به اينها هر روز تذکر ميدهيم، آنها را به ياد معاد دعوت ميکنيم، به انسان دهها واعظ و پنددهنده ميدهيم، مريضي را به يادشان ميآوريم، مرگ ديگران را به آنها تذکر ميدهيم، آيات الهي را، تاريخ را، قصص انبيا را، توجه و اعتنا نميکنند.
﴿الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسَوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هذَا وَ مَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ﴾؛ آنهايي که ـ معاذالله ـ چشم بستند، گوش بستند، دَرِ عقل و قلب را از درون به سوي خود مسدود داشتند، چنين انساني نميتواند از معاد و آينده خويش اطلاعي داشته باشد. وقتي آينده را اطلاع ندارد، دنيا را نميتواند بسازد. تمام همّش را و تمام تلاش و کوشش را براي اين مصروف میدارد که دنيا را آباد کند. بارها و بارها ميگويند که دنيا جاي شما نيست؛ دار ممرّ است، دار مقرّ نيست: ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾،[12] حيات شما آنجاست. شما «خُلقتم للبقاء لا للفناء»؛ شما براي دار بقا آفريده شديد، شما که نيامديد تا چند صباحي باشيد و تمام بشود. تمام مشکل بشر اين است که خود را در همين دنيا محصور کرده و همه هستي و لذائذ و غرايز و کمالات و بهرهمندي را در همين دنيا خلاصه کرده است و لذا همه سعي ميکنند که براساس خواستههاي نفساني و هوي و هوس مسير زندگي خودشان را بسازند و براساس آن زندگي کنند.
اگر بشر به آخرت ايمان بياورد و عالم پس از مرگ خود را باور داشته باشد و آنچه را که از آيات الهي که مُعظَم آيات الهي در باب معاد و حشر انسانها و نشر انسانها و بحث تطاير کتب، بحث صراط، بحث کيفرهاي دردناک آيا خداي عالم با چه زباني تهديد بکند؟ ﴿وَ لاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾،[13] ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾،[14]﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾،[15] آيا از اين تندتر؟! از اين تهديد سنگينتر و سهمگينتر؟! اين سخن خداست، اين حرف پروردگار عالم است، اين کلام وحي است، دستور خداست نسبت به کساني که انکار کردند معاد را و آخرت را و تمام تلاش را براي دنيا صَرف کردهاند، اين تهديد خداست. اما آن کساني که کتاب به دست چپ آنها برسد ـ واي به حال آنها! ـ فرياد برميآورند اي کاش ما کتابمان را تحويل نميگرفتيم! سلطنت ما، مقام ما، پولهاي ما، کاري نميتواند انجام بدهد: ﴿هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾؛[16] سلطنت ما، قدرت ما تا همين لب گور بوده است. دستور ميداديم، فرمان ميداديم، جنگ ميکرديم، صلح ميکرديم، عدهاي را به هلاکت ميرسانديم، کجا رفته؟ ﴿هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ﴾. نه مالش، نه سلطنتش، نه امکاناتش هيچ کدام الان در اختيار او نيست. اينها نبايد به ياد ما بيايد؟! و نبايد اين ماجراي سراسر حقيقت در باور ما، در معرفت ما و در معيشت و زندگي ما کارساز باشد؟! اگر بنا نيست که اينها ـ معاذالله ـ کار بکند خدا چرا اينها را نازل کرده است؟! اين همه تهديد، اين همه وعدههاي سنگين! البته رحمت خدا هم سرجاي خودش محفوظ است. خدا با دو بال تشويق و تنبيه مسير را براي ما مشخص کرد؛ چه رحمتي! چه وعدههايي! چه نعمتهايي! وقتي وارد آيات رحمت الهي ميشويم انتها ندارد و پاياني براي او نيست: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾،[17] ﴿مَا تَشْتَهِيهِ الأنفُسُ وَ تَلَذُّ الأعْيُنُ﴾؛[18] هر چه که ميخواهي با اراده در نزد تو حاضر است: ﴿مَا تَشْتَهِيهِ الأنفُسُ وَ تَلَذُّ الأعْيُنُ﴾.
اين وادي رحمت به اين عظمت ما را تکان نميدهد؟! اين سرزمين عذاب با اين همه وسعت و سهمگيني و توفندگي، ما و جامعه ما را تکان نميدهد؟! کجاييم؟! به کدام سمت حرکت ميکنيم؟! نظام ما، جامعه ما، مردم ما، مردان و زنان ما، اين آيات الهي پس براي چه آمده است؟! مگر ما مسلمان نيستيم؟! مگر قرآن کتاب هدايت ما نيست؟! مگر ما بنا نيست براساس اين نسخه شفابخش و درمانآفرين زندگي و معيشت خودمان را بسازيم؟! راه ديگري مگر داريم؟! اگر اين نداريم ـ معاذالله ـ برويم اقلاً مانند ديگران زندگي کنيم، نه اينکه اصلاً نه اينطرف و نه آنطرف! مگر ميشود يک مسلمان بگويد من مسلمان هستم و از کتاب و آيين الهي فاصله بگيرد و بگويد که من حالا کاري به اينها ندارم.
آنچه ما به آن نياز داريم و جامعه ما به آن نياز دارد، نظام ما و مرد و زن ما به آن نياز دارند اين است که اين قلمرو هستي را بشناسند و بدانند که انسان در يک بخش از اين هستي زندگي نميکند. انسان فقط در دار دنيا حياتش محصور و بسته نيست. انسان چه بخواهد چه نخواهد ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾،[19] ﴿إِلَيْهِ أُنِيبُ﴾؛[20] بازگشت همه ما به وادي الهي است. ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾؛[21] همه ما با خدا ملاقات ميکنيم، واي! خوشا به حال کساني که با چهره جمال و رحمت الهي ملاقات ميکنند. چه شيرين است، شيرين! لذتبخش و نميشود واژه و عبارتي را از اين ملاقات بين انسان و رحمت خدا! واي! آنجايي که بحث رحمت الهي است، بحث لقاي انسان با چهره جمال و رحمت الهي است، آنقدر گوارا و هنيء است که انسان نميتواند در مقابل آن چيزي را ياد کند.
بالاترين و برترين هديهاي که بشر ميتواند تصور بکند، آن گاهي است که با چهره الهي با وجه خدا روبهرو ميشود؛ البته ذات احدي آن حقيقت «لا يتناهي» که جاي ملاقات ندارد. با وجه خدا و چهره رحمت الهي که آنچه بهشتآفرين است با اسم رضاي خدا انسان روبهرو ميشود. ما يک بهشت داريم و يک بهشتآفرين؛ لذا دوتا جنّت به ما وعده دادند: يک جنّت اين است که انسان به بهشت ميرود و جنّت ديگر آن است که با بهشتآفرين ملاقات ميکند. اينها وعدههاي الهي است، آنها هم وعيد است و اينها اگر در سرنوشت ما دخالت نکند و ما بساط زندگي خودمان را براساس اين معرفتها نسازيم و معيشت خود را بر اين اساس بنيان ننهيم ـ معاذالله ـ معيشتي ضنک در انتظار انسان است: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾.
مرحوم خواجه نصير الدين طوسي ـ که رحمت خدا و رضوان خدا و درود پروردگاري و انبيا و ملائکه بر اين بزرگان خصوصاً مرحوم محقق طوسي که آبرويي براي جهان اسلام و مکتب تشيّع شده است و قبر شريف او پايين پاي حضرت امام باب الحوائج إلي الله موسي بن کاظم(عليهما آلاف التّحيّة و الثّناء) است که فرمود بر بالاي قبرم اين آيه را بنويسيد که ﴿وَ كَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ﴾،[22] آفرين به اين معرفت! آفرين به اين آگاهي و شناخت و ايمان! خود را اينگونه در درگاه اهل بيت خاضع ميبيند ـ او کتابي دارد به نام آغاز و انجام،[23] بخشي از مطالبي که خدمت شما تقديم ميکنم از اين کتاب شريف است. در بخش اوّل اين کتاب يک چنين عبارتي دارد که ثمره ترک معاد و ياد معاد، با همين عنوان است اين آيه است: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي﴾؛ آن کسي که از ياد من که معاد ياد خداست؛ همانطوري که مبدأ ياد خداست معاد هم ياد خداست. اگر کسي از ياد من و ذکر معاد غافل شد: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾؛ خدا نکند! خدا نکند! معيشت ضنک! آدم در دنيا همه چيز، شرايط و به هر حال امکانات هست؛ اما آنجا همه درها به روي انسان بسته است ـ معاذالله ـ و يک تنگناي معيشتي را خداي عالم براي انساني که همه نعمتها را ديد، اين باغ و بستان و گلستانِ ماه رمضان را ديد و اعراض کرد، بيتوجّهي کرد، به شبها و روزها، سحرگاهان و شامگاهان و بامدادان اين ماه بيتوجّهي کرد. خدا کسي را عذاب نميکند، ميگويد معيشت روشن و گسترده ميخواهي بيا از ماه رمضان استفاده کن، اگر از ماه رمضان استفاده نکني معيشت ضنک دارد، ما تو را عذاب نميکنيم. کيفري که خدا نسبت به افراد دارد در حقيقت همان کاري است که خود بنده با خودش دارد انجام ميدهد، مانند کسي که ـ معاذالله ـ سمّ بخورد؛ کسي که سمّ بخورد ديگري که کيفرش نميدهد.
مرحوم خواجه نصير الدين طوسي در اين کتاب شريف آغاز و انجام در اين رساله کوتاه اما پُرمغز، پُرمعنا، نکاتي را ميآموزد، بعد در همين فصل اوّل ميفرمايد ثمره بيتوجّهي نسبت به معاد و بياعتنايي به روز قيامت و اينکه انسان چنين سرنوشتي در انتظار اوست همين است که ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾.
اميدواريم که خداي عالم همه ما را به ياد خودش، به نام خودش، به مبدأ و منتهاي خودش بيش از پيش آشنا بفرمايد! و سرنوشت ما را در معاد به برکت ماه مبارک رمضان و جلوههاي اين ماه قرآن عزيز به بهترين سرنوشت مبدل بفرمايد!
«نسئلک اللّهم و ندعوک بأسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
اين روزها، اين شبها، اين اعمال، اين طاعات از همگان و از امت اسلام از جمع حاضر برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!
ذخيرهايي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!
خدايا معرفت و ايمان به معاد را در سرزمين قلبها و جامعه ما و نظام ما حاکم بگردان!
بار پروردگارا گناهان ما، گذشتگان ما، آنهايي که در سالهاي گذشته در اين جمع بودند از اين طايفه و از اين محل، خدايا همه آنها را ببخش و بيامرز!
ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بگردان!
خدايا کشور ما را، مملکت ما را، نظام اسلامي را، جامعه اسلامي، حوزههاي علميه، دانشگاهها، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي اهل بيت(عليهم السلام) محشور بفرما!
قلب مطهّر آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بالنبي و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص123.
[2]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص123.
[3]. سوره ص، آيه46.
[4]. سوره عنکبوت، آيه 21.
[5]. سوره بقره، آيه28؛ سوره يونس، آيه56؛ سوره قصص، آيه70.
[6]. سوره کهف، آيه29.
[7]. سوره انسان، آيه3.
[8]. سوره جاثيه، آيه24.
[9]. سوره نازعات، آيه11.
[10]. سوره ص، آيه26.
[11]. سوره اعراف، آيه51.
[12]. سوره عنکبوت، آيه64.
[13]. سوره فجر، آيه26.
[14]. سوره فجر، آيه25.
[15]. سوره حاقه، آيات 30و31.
[16]. سوره حاقه، آيه29.
[17]. سوره رعد، آيه35.
[18]. سوره زخرف، آيه71.
[19]. سوره بقره, آيه156.
[20]. سوره هود, آيه88؛ سوره شوری، آيه10.
[21]. سوره انشقاق, آيه6.
[22]. سوره کهف، آيه18.
[23]. آغاز و انجام، نشر وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص6.