أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
روز بيست و چهارم اين ماه عزيز و گرانقدر است، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ وَ أَعُوذُ بِكَ فِيهِ مِمَّا يُؤْذِيك»،[1] تمام شأن و تلاش و کوشش انسان در مسير تحصيل رضايت و خشنودي پروردگار عالم مصروف ميشود. انساني که خود را بنده پروردگار عالم ميداند و خدا را صاحب همه خيرات و کمالات و مبدأ فيض و فوز انساني ميداند، جا دارد که به گونهاي زندگي خود را تمشيت کند که رضايت و خشنودي خداي عالم را تحصيل کند. در دعا و مناجات روز بيست و چهارم ماه مبارک رمضان اين خواسته را مطرح ميکنيم که خدايا از تو ميخواهيم و مسئلت ميکنيم و درخواست ميکنيم که ما را موفق بدار به آنچه که موجب رضايت و خشنودي توست و از تو عاجزانه ميخواهيم نسبت به آنچه که موجب اذيت و آزار و تأسف و تعذر شماست، ما را باز دار!
چه کاري و چه شأني خدا را خشنود ميکند؟ و چه عملي و چه رفتاري موجب نارضايتي الهي و تأثر و تأسف الهي است؟ هر آنچه که در مسير بندگي و عبوديت انسان است که همه کمالات به خود انسان برميگردد. اگر انسان اطاعتي ميکند، عبادتي انجام ميدهد، تلاش و کوششي براي عمل صالح يا خدمت به جامعه يا تحصيل کمالات ميکند، همه و همه به خود انسان برميگردد و الا خداي عالم که نه نيازي به اين دارد، اولاً بلکه هر چه که خير است، از او صادر ميشود. معنا ندارد که ما بگوييم کمالي را و خيري را ـ مَعَاذَالله ـ به ساحت الهي برسانيم. اين باور اگر براي انسان حاصل شود، اين معرفت و شناخت براي انسان حاصل شود که انسان هر کاري که ميکند، هر تلاش و کوششي که انجام ميدهد، ناني است که روي سفره خود ميگذارد. براي کسي کار نميکند، ما که نماز را براي خدا که نميخوانيم. بله، به سوي او هست، «قربة الي الله» هست؛ اما معناي «قربة الي الله» نه اين است که خداي عالم از اين کار سود و نفعي بخواهد ببرد.
انسان اگر بخواهد صاحب کمال شود، مبدأ کمال پروردگار عالم است. عبادت موجب کمال و رشد و عقلانيت و يقين انساني است: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾.[2] اين يقين از ناحيه پروردگار عالم ميآيد. طبيعي است که انسان بايد به گونهاي عمل کند که رضايت و خشنودي پروردگار عالم فراهم شود.
بار الها توفيق آنچه که تأمين کننده رضايت توست را به همه ما مرحمت بفرما و هر آنچه که موجب نگراني و اذيت ساحت الهي است، خدايا ما را از آن دور بفرما و توفيق تحصيل خير و کمالات را هم به ما عنايت بگردان، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
موضوعي که در اين ماه شريف و عزيز در جمع شما برادران ايماني مطرح بود، با عنوان انسان در قلمرو هستي و نقش و تأثير معاد در سرنوشت انسان بود. يکي از عمدهترين آثار و نتايجي که از اعتقاد و باور به معاد فقط براي انسان حاصل ميشود و هيچ امر ديگري نميتواند اين اثر و اين نتيجه پُر فايده را براي انسان بياورد، ايمان و باور به معاد است. ذکر معاد و آنچه که در عرصه معاد هست، از لحظه مرگ تا به برزخ تا به قيامت تا به رسيدن به بهشت ـ إِنشَاءَاللَّه ـ همه اين مقاطع و مواقف يادآوري و تذکرش منشأ حرکت، تلاش، کوشش و باعث جهتگيري صحيح و منطقي انسان است. انساني که مرگ را پايان زندگي ميداند، تلاش نميکند؛ اما انساني که مرگ را آغاز زندگي ميکند، او اهل تلاش و کوشش است. ياد مرگ افسردگي نميآورد؛ بلکه ياد مرگ معيشت زندگي معيشت و زندگي جديدي را نويد ميدهد.
بله، آناني که مرگ را هلاکت ميدانند، در حقيقت چنين انساني وقتي به ياد مرگ ميافتد، نگران ميشود، غصهاش ميگيرد و غم او را ميگيرد. ميگويد آقا! به ياد مرگ چرا هستي؟ اين غم ميآورد، در حالي که به ما گفتند براي رفع غم به قبرستان مراجعه کنيد. براي اينکه نگرانيها از انسان دور شود، به زيارت مشاهد مشرفه و قبور مؤمنان برويد و با آنها گفتگو کنيد. بله، آن کسي که مرگ را هلاکت و نابودي و فناي هستيِ انساني ميداند، او قطعاً با ياد مرگ غم و اندوه نصيبش ميشود؛ اما آن انساني که واقعاً مرگ را سرآغاز يک زندگي بسيار بسيار وسيعتر، مهمتر و با کيفيت و کميت بيشتري ميداند، هر وقت به ياد مرگ ميافتد، تلاش و کوشش خود را افزون ميکند. خدمت خود را به خود و جامعه مضاعف ميکند. براي ماندگاري در آن عالم و رهتوشه فراهم کردن، سعي و تلاش دارد.
ما دو گونه زندگي داريم و طبعاً دو نوع مرگ داريم: يک زندگي، زندگي مُلکي و ظاهري است و احکامش را ميبينيد، عوارض را ميبينيم. اين زندگي دنيايي ما که از او به حيات مُلکي و ظاهري ياد ميشود، همين است که ملاحظه ميفرماييد. اين آمد و شدها، اين رفت و آمدها، اين خورد و خوابها، اين پوششها، اين رفت و روبها، اينها همين معيشت دنيايي است که احياناً غم و شادي آن با هم است و انسانها تلاش ميکنند که شادي اين دنيا را براي خودشان بگيرند و از غمهاي آن فاصله بگيرند. يکي از جهات سکريتي که در عالم غرب به صورت عمومي وجود دارد، براي اين است که ميخواهند دائماً نشاط داشته باشند ـ مَعَاذَالله ـ يک نشاط کاذب از راه ناصواب و حرام ميخواهند نشاط داشته باشند. فکر ميکنند که اين نشاطآور است! شايد به لحاظ طب امروز بدون توجه به حيات واقعي انسان و نفسانيت انسان اين بدن را که مورد بررسي قرار ميدهند ميگويند؛ مثلاً اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ فلان ماده را مصرف کند، بدنش با نشاط است، چرا؟ چون آنها از دنيا ميخواهند نشاطش را بيشتر داشته باشند. غرايزشان را بيشتر اعمال کنند. بيشتر لذت ببرند، بيشتر منفعتجويي کنند، سودجويي کنند. تمام تلاش دنياگرايان و منحصردانندگان هستي و نظام طبيعت و عالم دنيا تلاششان اين است که يک زندگي و معيشتي براي خود درست کنند که اين معيشت سودآور باشد، نشاطآور باشد و غم و اندوهي در آن نباشد، شما ديديد در جهان غرب ممکن است عزيزترين انسان آدم پدر و مادر، يک مجلس تشريفاتي و بعد بنا دارند که به همديگر به گونهاي تعامل کنند که زود انسان فراموش کند و تمام شود. حتي اين خانه سالمندان و امثال آن به صورت يک فرهنگ درآمده که به هر حال انسان اگر پدرش يا مادرش کمي بيمار هست و در خانه هست، چرا ببيند غمناک بشود، ناراحت بشود؟ برود در اين خانه سالمندان همانجا باشد، هر از گاهي برود يک سري به او بزند و تمام بشود، چرا ناراحت باشد؟ اين شصت ـ هفتاد سال زندگي ميکند، چرا غم داشته باشد؟
آن کسي که واقعاً حيات دنيا را پايان زندگي انساني ميداند و مرگ را هلاکت ميداند، غير از اين نبايد فکر کند. اين خانه سالمندان و فرستادن پدر و مادر و يا کساني که از اقوام بيمار هستند، اين لازم است، به هر حال انسان که نبايد بيش از هفتاد سالي که هست، رنج ببرد. يک وقت هست که اين پدر و مادر ولي هستند، شفيع هستند، دعاي آنها انسانها را ميسازد و انسان را به لحاظ خود و آيندگانش اين دعاها تأمين ميکند و... دست و پايش را هم ميبوسد، پدر را هم در همه حالات حفظ ميکند، مادر را در تمام حالات سعي ميکند که او را مراقبت کند، رضايتش را، خشنودي او را، اين براي آن کسي که با چنين باور و اعتقادي زنده است؛ اما کسي که ـ مَعَاذَالله ـ چنين باوري ندارد که دعاي مادر ولايت خير و نيکي را براي انسان ميآورد، سعادت ميآورد، شفاعت ميآورد، رضايت خداوندي را به همراه دارد، اينها را که باور ندارد؛ مثلاً چرا پدر و مادر را نگه دارد؟ لذا آن اعتقاد و باور چنين فرهنگي را هم ميآورد و بناست انسانها بيش از شصت ـ هفتاد سالي که زندگي ميکنند، سالم زندگي کنند، خوب زندگي کنند، بيشترين لذت را ببرند و غم و غصهاي نداشته باشند و همين! آن کسي که حيات دنياي را پايان زندگي ميداند و انسان را فقط بدن ميشمارد، از نفسانيت و روحانيت و حقيقت روح انسان و بقا و تجرد و اينها خبري ندارد، اين چرا اين کار را بکند؟ اينها ارزشهايي است که نظام فکري و فرهنگي غرب امروز ـ متأسفانه ـ براي جوامع اسلامي هم به ارمغان آورده و اگر ما اين قرآن و عترت را نداشتيم، ما هم قطعاً کما اينکه تا حدودي هم جامعه ما متأثر از اين فکر و فرهنگ هست؛ اما دينباوران، خداباوران، رمضانباوران، قرآنشناسان، علاقمندان به فرهنگ قرآن و عترت، با يک فکر و با يک مکتب ديگر زندگي ميکنند و بر اساس آن ارزشهايي را و قِيَمي را در حقيقت معتقد هستند.
اين زندگي را ميگويند زندگي دنيايي، مُلکي و ظاهري. همين زندگي مُلکي و ظاهري، يک باطن دارد که اين باطن گاهي اوقات با ظاهر 180 درجه متفاوت است. يک وقت انسان فکر ميکند دارد حلواي شيرين ميخورد، در حالي که ـ مَعَاذَالله ـ اين قي کرده افعي است. آن کسي که مال حرام را از راه رشوه و ربا و مال مردم خوري و دزدي و امثال آن ميآورد و سر سفره قرار ميدهد، ظاهر آن غذاي خيلي خوب و شيرين و مصفايي است؛ اما اين باطنش چيست؟ اينکه علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) به آن شخصي که آورده بود يک حلواي شيريني را که حضرت به او فرمود تو مخبط و ديوانهاي که اين را براي من آوردي، چون من ميدانم که اين باطنش قي کرده افعي است. اين را براي چه آوردي براي من؟ آيا ميخواهي علي بن ابيطالب را بفريبي؟[3] حضرت با نگاه به باطن ظاهر را ميبيند. آنهايي که فقط به ظاهر نگاه ميکنند و لذتهاي ظاهري براي آنها ملاک است، اينها از باطن خبر ندارند.
بنابراين گاهي اوقات ممکن است فکر کنيم که اين غذا، اين ماشين، اين خانه، اين مقام، اين رفت و آمد، اين به اصطلاح باديگاردهاي آن چنان،ي خيلي اينها کمال و خير و زيبايي است. در حالي که ملکوتش و باطنش و جان اين زندگي و معيشت، با خود سختيها و دشواريهايي را همراه دارد. اين زندگي را ميگويند زندگي برزخي. ميگويند زندگي بعد از مرگ. ما دو نوع معيشت داريم: يک معيشت دنيايي، يک معيشت برزخي و بعدش هم قيامت ميآيد. معيشت دنيايي با همين اموري است که ما با آن روبهرو هستيم همين که عرض کردم؛ ولي معيشت برزخي که بعد از مرگ شروع ميشود، ما يک مقطع داريم و يک مفصل داريم به نام مفصل مرگ که در اين مفصل دار، دار انتقال است، از عالم دنيا به عالم آخرت انسان منتقل ميشود؛ حالا براي بعضيها به سرعت منتقل ميشود، همين که از اين دنيا رخت بربست به سرعت منتقل ميشود؛ ولي بعضيها طول ميکشد. بستگي به نوع تعلقي که به دنيا دارد، اينگونه هست. اين معيشت دوم که ما راجع به مرگ در جلساتي صحبت کرديم، گرچه اينها مرگ يک حقيقت آسماني است، به اين راحتي مرگ يک امر مجرد است، قابل شناسايي مادي نيست که در آزمايشگاه برود انسان تشريح بکند، بگويد الآن مثلاً اين فرش، يک فرش مادي است، تارش چيست؟ پودش چيست؟ دوختش چيست؟ بافتش چيست؟ نقشهاش چيست؟ اجزايش چيست؟ حاشيهاش چيست؟ وسطش چيست؟ رنگش چيست؟ همه اينها را ميشود درآورد و تشريح کرد. همه اينها هم مادي است؛ ولي مرگ آغازش، انجامش، کيفيتش يک چيزي است که فقط و فقط آيات الهي و کلمات وحياني عترت طاهره و رسولالله ميتواند براي ما تشريح بکند و ما هيچ راهي براي شناختن مرگ نداريم. هيچ کسی نميتواند، اين يک حقيقت غيبي است، اينکه عالم به غيب و شهادت است ميتواند به ما خبر بدهد، آن که انباء ميکند و از جهان غيب خبر ميدهد که رسولالله و اهلبيت(عَلَيْهِمُ السَّلام) هستند، ميتواند بيايند به ما بگويند که مرگ يعني اين. فرشتهاي هست به نام مرگ، دار انتقال است، در اين انتقال انسان اگر خوب باشد: ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾[4] و اگر نه ـ مَعَاذَالله ـ به انسان سيلي ميزنند: ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ﴾؛[5] اينها مسايلي است که از راه غيب ميآيد. هيچ بشري نميتواند ادعا کند که مرگ چگونه است. مگر يک بشر الهي که به او وحي ميشود، او ميتواند از اين جزييات ما را آگاه کند. همانگونه که خداي عالم از دريچه آيات الهي زواياي حقيقت مرگ را و ابعاد اين فرشته آسماني و اين پديده الهي را براي ما باز کرده است.
بعد از دار انتقال، اگر حالا اسمش را بتوانيم دار بگذاريم يا حالت انتقال، وارد يک زندگي ديگري ميشويم. يک معيشت ديگر و يک زندگي ديگر، خانه، کاشانه، ناهار، شام، صبحگاهان، شامگاهان، پوشش آدم، رفت و آمد آدم، مؤانست، همه آنچه را که شما در دنيا داريد، عيناً در عالم برزخ انجام ميشود؛ مگر اينکه باطن همان چيزي است که ما در اين شصت ـ هفتاد سال داشتيم. يک مقدار تأمل بفرماييد منظور چيست؟ ما دو گونه زندگي ميکنيم: يک زندگي ظاهري داريم که از آن به زندگي دنيايي و مُلکي ياد ميکنيم. همين باطني دارد. الآن اگر فرض بفرماييد يک نفر آمد کنار دست ما نشست، يک مطلب را گفت، اين مطلب هم مطلب حقي بود، راجع ما بود، صدق بود، حق بود؛ اما ما نگران شديم، ناراحت شديم ـ مَعَاذَالله ـ کينه و حسد اين شخص را در دل گرفتيم، اين حرفي که اين آقا زده، حرف حقي است؛ ولي آن که الآن ـ مَعَاذَالله ـ در دل ما نشست، يک حقد است، يک ناراحتي است. من يک جايي بايد انتقامم را بگيرم، اين باطن اين عمل است. ما فردا مهمان همين عمل هستيم. يا يک وقت انسان يک حرفي ميزند، ناراحت کننده است؛ اما انسان با گشادهرويي بله، حق با شماست! متشکرم که تذکر داديد! اين عيب من است، اين نقص من است من واقعاً شما را به عنوان دوست و رفيق خودم ميشناسم که اين عيبم را به من تذکر داديد، واقعاً از شما متشکرم خدا پدر و مادرت را رحمت بکند! فردا ما مهمان همين عمل هستيم. اينجا ممکن است يک ظاهری داشته باشيم که اين ظاهر به گونهاي باشد که با آن باطن فرق بکند. اگر ما باطن آن چه را که آشکار ميکنيم با ظاهرش يکسان باشد و واقعاً در مقابل اين حرف نگران کننده يا انتقادي يا اعتراضي اين شخص انسان بفهمد واقعاً حق با اوست، سخن صدق با اوست و کوتاه بيايد و عذرخواهي بکند و او را در اين سخنش تأييد بکند و بر نقص و ضعف و اشتباه خود صحه بگذارد و به او دعا بکند که اين انتقاد را کردي و اين اشکال را به من گرفتي و من از تو متشکرم، اين انسان ضمن اينکه در دنيا يک آسودگي دارد، در آخرت مهمان چنين عملي است.
اجازه بدهيد اول از آيه قرآن کمک بگيريم و بعد وارد روايات بشويم در اين زمينه، فراوان هم هست. در همين کتاب معاد در قرآن، در همين جلد اولي که حاج آقا اين کتاب شريف را دارند، حدود ده آيه را در باب حيات برزخي ذکر ميکنند که انسان بعد از اينکه مُرد، وارد عالم برزخ ميشود؛ يعني يک زندگي دنيايي دارد انسان، بعد يک مقطع، يک مرحله، يک مفصلي است از دار دنيا، منتقل ميشود به دار برزخ و اين دار برزخ، يعني زندگي برزخي او شروع ميشود، تا روز قيامت. حالا آياتش را بعضاً خدمت شما تلاوت ميکنيم شما هم ـ الْحَمْدُ لِلَّه ـ انس با قرآن داريد، از کنار اين آيات ـ إِنشَاءَاللَّه ـ با تأمل ميگذريد!
اولين آيهاي که ميتواند در اين رابطه يادآوري خوبي داشته باشد و واژه معيشت را براي ما زنده کند، همين آيه شريفه است که فرمود: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾،[6] اين آيه در حقيقت ناظر به سه مرحله از هستي است: يک مرحله دنيا، يک مرحله برزخ و يک مرحله قيامت. يک عده از انسانها هستند که ـ مَعَاذَالله ـ از خداي عالم در دنيا که هستند، اعراض ميکنند و روی برميگردانند. از خدا اعراض ميکند؛ يعني چه؟ يعني ماه رمضان 24 روزش گذشته، رنگ مسجد را نديده! از ماه و جلوههاي ماه و ماه رمضان و افطار و سحر خبري ندارد. فردا که «لَيْلَةَ الْجَوَائِز»[7] است و عيد فطر است و «يَوْمُ الْجَوَائِزِ»[8] است؛ مثل روزهاي ديگر ـ مَعَاذَالله ـ در غفلت است. اين روي برگردان است، اين اعراض کرده است. ـ إِنشَاءَاللَّه ـ خدا همه ما را هدايت کند! ما چنين کسي نداريم؛ ولي به هر حال اين معنا را بايد بدانيم، اين باور را بايد ـ إِنشَاءَاللَّه ـ ايجاد بکنيم که همواره توجه به جلوههاي الهي داشته باشيم: ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي﴾؛ يعني چه؟ کسي که از ياد من اعراض کند و روی برگرداند. ياد من چيست؟ آيا ما بالاتر از رمضان «ذکر الله» داريم؟ من فکر نميکنم که بالاتر از ماه رمضان و شبهاي قدر ما «ذکر الله»يي داشته باشيم. بالاتر از شب قدر ما «ذکر الله» نداريم: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ٭ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ٭ تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾،[9] اين از اين بالاتر ما «ذکر الله» ميخواهيم؟! نزول قرآن، فرشتههاي آسماني. اگر کسي از ماه رمضان ـ مَعَاذَالله ـ اعراض کند، اين ظاهراً يک زندگي دارد ميکند، اين زندگي شبها، مثلاً ولو مهماني است، تلويزيون است، يا هر طور که هست، دارد اين ميگذراند. اين کار را و بيتوجه و بيرغبت و چه بسا ـ مَعَاذَالله ـ هم در جهت تکذيب و امثال آن. اين آقا يا اين خانم، بعد از اينکه از اين دنيا رخت بربست، وارد يک عالمي ميشود به نام عالم برزخ که در آن عالم شروع ميکند به زندگي کردن. از اول خانه ميسازد، لباس ميپوشد، بامداد و شامگاه دارد و آنچه که از اعمال براي او هست، در حقيقت هر آنچه که انجام داده، هر آنچه که انجام داده. الآن آن روايت را هم خدمت شما عرض ميکنم. اين به صورت معيشت و زندگي برزخي براي او آشکار ميشود: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾، «معيشة» يعني چه؟ همان عيش و زندگي است. يک زندگي ديگر، يک حيات ديگر، هنوز قيامت قيام نکرده، روز رستاخيز هنوز برپا نشده است. فرمود: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾، در روز قيامت او را آنگونه محشور خواهيم کرد؛ ولي اکنون وقتي از عالم دنيا رخت بربست، به آن عالم سفر ميکند.
سؤال، هنوز که قيامت برپا نشده، جهنم و بهشتي حاصل نشده، قصه چيست؟ خدا در قرآن ميفرمايد که ما در روز بعد از مرگ که وقتي وارد برزخ شد، هر روز جايگاهش را در جهنم و يا جايگاهش را در بهشت به او نشان ميدهيم. ميگوييم اينجا جاي شماست ـ إِنشَاءَاللَّه ـ «رزقنا الله و اياکم»، به ما نشان ميدهند که ما در بهشت ـ إِنشَاءَاللَّه ـ در چه مرتبهاي هستيم و در چه درجهاي هستيم. به کساني که ـ مَعَاذَالله ـ بيتوجهي کردند هم نشان ميدهند، جاي شما در جهنم و در عذاب چگونه هست. عذاب الآن نميکنند؛ ولي ﴿يُعْرَضُونَ﴾؛[10] اينها را نشانشان ميدهند، عرضه ميکنند و ميگويند که اين انسان است و جايگاهش و موقعيتش و اينکه اگر ـ إِنشَاءَاللَّه ـ به درجات بهشت رسيد؛ چه آثاري و چه برکاتي و با چه کساني، چه مواهبي، چه نعمتهايي، همه اينها براي او فراهم است.
حيات برزخي تقريباً حالا اگر بخواهد انسان از باب نمونه داشته باشد؛ مثل عالم رؤياست؛ مثل آن هست و فاصله هم زياد است، چون در عالم دنيا در عالم خواب ما به هر حال يک سلسله حجابهايي داريم، يک سلسله غواشي با ما هست، ما خوب شفاف نميتوانيم آنچه که در عالم برزخ هست، همانگونه که هست، آن را بيابيم، ضعيف مييابيم، خيلي ضعيف. بله، آنهايي که روح مصفا و جان پاک دارند، وقتي از عالم دنيا با خواب کَنده شدند، چون شواغلي آنها را مشغول نميکند، اشتغالي به مسايل دنيايي چندان ندارند، تمام روح متوجه به عالم برزخ است و حقايق را آنگونه که هست. صاف و مصفا مشاهده ميکنند.
اجازه بدهيد امروز به همين ميزان اکتفا بکنيم و راجع به عالم برزخ و شئونات عالم برزخ و اينکه انسانها در عالم برزخ چگونه زيست ميکنند؟ و احکام عالم برزخ چگونه است؟ در پرتو آيات و روايات بيشتر استفاده کنيم. اينها انسان را ميسازند و هويت انساني را بر اساس باورها و اعتقادات و انديشهها و افکار انسان هويت را دگرگون ميکنند. اميدواريم که خداي عالم به همه ما توفيق فهم اينگونه از معارف را مرحمت بفرمايد و بر اساس اين باورهاي اصيل و صحيح، يک زندگي و حيات سعادتمندانه و دنيوي و اخروي و ـ إِنشَاءَاللَّه ـ قيامت، براي همه ما تأمين بگردد.
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمٰن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي، از ما سلب مفرما!
خدايا اين ماه مبارک رمضان را، براي ما کشور ما، جامعه ما، نظام ما، امت اسلام، آحاد امت اسلام، پُر خير و برکت قرار بدهد!
خدايا اين ماه رمضان را، عامل غفران ما و عامل رضوان همه ما قرار بده!
در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهلبيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!
مرضاي مسلمين، مخصوصاً منظورين، شفاي عاجل مرحمت بفرما!
عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!
حوايج مشروعه امت اسلام و جمع حاضر برآورده به خير بگردان!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت، محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط _ الحديثة)، ج1، ص392.
[2]. سوره حجر، آيه99.
[3]. نهجالبلاغه(للصبحی صالح)، خطبه224.
[4]. سوره نحل، آيه32.
[5]. سوره انفال، آيه50؛ سوره محمّد، آيه27.
[6]. سوره طه، آيه124.
[7]. الأمالي (للمفيد)، ص232؛ «فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِيَ تُسَمَّي لَيْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَي اللَّهُ الْعَالَمِينَ أَجْرَهُم...».
[8]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِيُّ صل الله عليه و آله و سلّم): إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَd مُنَادٍ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَي جَوَائِزِكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَيْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوكِ ثُمَّ قَالَ هُوَ يَوْمُ الْجَوَائِزِ».
[9]. سوره قدر، آيه1_4.
[10]. سوره غافر، آيه46؛ سوره شوری، آيه45.