أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبِی الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد(صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي(رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء) بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرّءُ إِلَي اللَّه».
روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان و مصادف است با شهادت مولاي متّقيان امير مؤمنان, سيّد اولياي عالم و سيّد اوصياي رسول خاتم علي بن ابيطالب(عليه السلام) «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَي خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَى وَ النَّبَإِ الْعَظِيم».[1] به روح مطهّر آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) صلواتي اهدا فرماييد!
طبق برنامه هر روز يك اشاره مختصري به نيايش و مناجات روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان داشته باشيم. اين دعاهايي كه شما ملاحظه ميفرماييد هر فرازي از آنها به حق, فصلي از معرفت و آگاهي و شناخت است. درست است كه دعاست و خواسته است؛ اما آگاهي و معرفت و شناختي كه در اين دعاها تعبيه شده است، بسيار گرانقدر و ارزشمند است. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلى مَرْضاتِكَ دَلِيلًا وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلًا وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ مَنْزِلًا لِي وَ مَقِيلا»؛[2] اين سه خواستهاي است كه ما در روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان معمولاً بين نمازها ميخوانيم. ما ميخواهيم به رضايت خدا برسيم يا نه؟ ميخواهيم خشنودي خدا را تحصيل كنيم يا نه؟ ميخواهيم خدا از ما راضي باشد يا نه؟ ميخواهيم به جايي برسيم كه خداي عالم ما را مخاطب به اين خطاب شريف: ـ چه خطابي! فكر نميكنم از اين خطاب بالاتر در عالم هستي باشد! ـ ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً ٭ فَادْخُلي في عِبادي ٭ وَ ادْخُلي جَنَّتي﴾.[3] اين آيات در سوره مباركه فجر است و اين سوره را سوره امام حسين(عليه السلام) ميدانند و به خاطر همين آيات پاياني سوره مباركه فجر كه خطابش به حسين بن علي و مخاطبش در اوج و در قلّه اين خطاب هست، اينگونه خطاب ميكند: اي صاحب نفس مطمئنّه! اي كه تلاش و كوشش كردي به رضايت الهي و به طمأنينه الهي بار يافتي، اكنون با جذبه و كِشش الهي حركت ميكني و به سوي خدايت ميآيي. يك تعبير زيبا و رسايي والد بزرگوار دارند ميفرمايند انسانها براي رسيدن به مقصود دو جهت دارند: يك جهت كوشش و يك جهت كِشش; كوشش با انسان است و كِشش به لطف و عنايت الهي. كوشش براي آن است كه انسان خود را به نفس مطمئنه برساند و كشش آنجايي است كه خداي عالم اين نفس را و صاحب اين نفس را به مقام رضا و خشنودي خويش ميرساند. ﴿يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة﴾؛ اي انساني كه در مسير ايمان و ايقان و يقين، سخت كوشيدي و تلاش و كوشش كردي، بر اين ايمانت استوار ماندي، هرگز هيچ چيزي ايمانت را نلغزاند و حركت نداد، «كالجبل الراسخ» در مسير ايمان و باورهاي اصيلت پايدار بودي و به مقام طمأنينه و اطمينان رسيدي، از اين به بعد ما تو را دستگيري ميكنيم. اينجا جايي نيست كه انسان بتواند راه برود، اينجا از اين به بعد به لطف الهي مانند معراج پيغمبر است. تا حدّي پيامبر گرامي اسلام تلاش و كوشش ميكند؛ اما از يك حدّ ديگري ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ﴾.[4] اين كِشش الهي و ربّاني فوقالعاده است، اينكه انسان در ملكوت سير كند ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾،[5] اينجا البته قلب ابراهيمي ميخواهد, ايمان توحيدي ابراهيمي ميخواهد كه خداي عالم او را به سفرهاي الهي سير بدهد و حقايق ملكوتي را به او بنماياند و جهان كرّوبيان و مقرّبان را به آنها نشان بدهد. ﴿وَ كَذلِكَ نُري﴾؛ ما نشان داديم و ارائه كرديم، ﴿إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾. چه مقامي را خداي عالم براي انسانهاي شايسته در نظر گرفته است! اما براي رسيدن به اين جايگاه يعني به رضايت الهي دليل ميخواهيم، راهنما ميخواهيم. دليل يعني راهنما؛ ما يك دلاّل داريم و يك دليل, دلاّلي كار بسيار خوبي نيست، بلكه چه بسا مذمّت هم شده است. والد بزرگوار ما ميفرمايند در هيچ كجا، حتي در مسائل علمي آدم نبايد دلاّلي كند؛ بلکه بايد دليل بشود نه دلاّل, مسيري را تعيين كند، يك قدم جلوتر ببرد و راه را و مسير علمي را نشان بدهد. اين مردم را ـ متأسفانه ـ دلاّلها دارند اداره ميكنند؛ دلاّلان سياست هستند، دلاّلان اقتصاد هستند، ده بار بيست بار پنجاهبار يك خبر معمولي را ميگويند و مرتب تكرار ميكنند، اين دلاّلي است. يك خبر درست و اصيل و متين كه انسان را پيش ببرد و راهنمايي كند در آن وجود ندارد. در همين مسير اقتصادي چقدر از اين دلاّلها هستند كه بازار ـ متأسفانه ـ اينگونه آلوده است. يك وقت دليل است يعني آقايي راهنمايي ميكند، اين خانه يا اين ماشين و مانند آن؛ اما نظام دلاّلي گونه ديگري است، بعضيها دلاّلان سياست هستند, بعضي دلاّلان اقتصاد میباشند, بعضي در فضاي اجتماعي اين دلاّلگريها را انجام ميدهند، اما دليل نيستند که راهنمايي كنند، مسير را مشخص كنند، بد و خوب را بگويند, زشت و زيبا را بگويند, حق و باطل را بگويند، نه! يك چيز را همينطور مدام تكرار ميكنند. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلى مَرْضاتِكَ دَلِيلًا»؛ خدايا در مسير رضايت و خشنودي خودت، راهنمايان و دلايلي را قرار بده تا من از آن مسير به راه تو و رضايت تو ره بسپارم! دعاي ديگر و خواسته ديگر اين است كه «وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلًا»؛ آقايان اين خيلي مسئله مهمّي است! به حق و بدون ترديد شيطان يك موجود و يك عنصر بسيار دشمن و خنّاس که انسان را رها نميكند، تا لب مرگ با انسان هست. بارها و بارها خداي عالم در قرآن خطرات شيطان را بازگو كرده است، همه راهها و همه ترفندها و شگردهاي شيطاني را هم بازگو كرد؛ حتي گفتگوي خود با شيطان را واضح و روشن بيان كرده است. يکي از جاهايي كه خيلي جاي تعجب است اين گفتگوي شيطان با خداست؛ اين چه عنصري است! اين چقدر پليد است! و اين چقدر دشمني دارد! موجودي بايستد در مقابل خدا و به عزّت خدا قسم بخورد بگويد: ﴿فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ﴾،[6] خيلي جسارت ميخواهد! خدا را ميشناسد، او ميداند خدا كيست، چقدر خدا به او مهلت داد! البته خداي عالم ـ اين قابل توجّه است، ملاحظه بفرماييد ـ وقتي عالم طبيعت را ايجاد ميكند، تا انتهاي عالم طبيعت بايد برويم؛ حتي اين عالم طبيعت و دنيا آنقدر گاهي اوقات مذموم و بد هست كه خداي عالم از بدي اين عالم چقدر مينالد: ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾؛[7] مُرده باد انسان چقدر كفر ميورزد! خيلي عجيب است! اين همه آيات, اين همه نشانهها, اين همه بيّنات، ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾؛ چقدر اين انسان كافر است! چقدر كفر ميورزد! اين نشئه طبيعت است، اين را خدا خودش خلق كرده است, اين طبيعت را ميشناسد، ميداند كه انسان به جايي ميرسد كه اگر مانند روز دليل و راهنما براي او بيايد، باز طرد ميكند و قبول نميكند: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾؛[8] با اينكه به يقين رسيدند باز انكار ميكنند.
بارها و بارها حضرت موسي(عليه السلام) به روح حضرت موسي صلواتي اهدا بفرماييد! (اينها پيامبران بزرگواراني هستند كه خداي عالم در قرآن به آنها سلام فرستاد: ﴿سَلامٌ عَلي مُوسي﴾،[9] ﴿سَلامٌ عَلي إِبْراهيمَ﴾[10] و بخش قابل توجّهي از اين جلوههاي وحياني در قرآن كريم ما، از همين انبياي عظام و اولواالعزم به ما رسيده است. البته همه اينها شاگرد ولايي رسول گرامي اسلاماند؛ اما كسانياند كه از جايگاه نبوّت و ولايت و رسالت برخوردارند، كليمالله هستند خدا با آنها سخن گفته است و مسير هدايت را به آنها آموخته و جلوههاي بَرين دين را هم به آنها تعليم داده و البته داستانهاي آنها ميتواند براي همه ما مؤثر باشد. اين دليل و راهنمايي براي مرضات الهي را از طريق همين انبياي الهي ما ميتوانيم داشته باشيم كه خداي عالم اينها را براي ما به عنوان راهنما مشخص كرده است و از سوي ديگر هم به ما تأكيد فرمود كه از خدا بخواهيد كه اين عداوت و دشمني شيطان از شما گرفته شود: «وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطانِ فيهِ عَلَي سَبيلاً»؛ خدايا مسير نفوذ و سلطه شيطان را در قلب ما مسدود كن و اجازه نده كه اين موجود خبيث با اين همه خباثتش بيايد!) موساي كليم به فرعون ميگفت تو به صورت روشن ميبيني و ميداني آنچه بر من آمده است وحي است، چرا باور نميكني! از بس اينها حرف گوش نكردند خدا در قرآن ميفرمايد اينها ما را غضبناك كردند: ﴿فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا﴾،[11] خدا به اين زودي انتقام نميگيرد، آنقدر آيات بيّنات را بر آنها فرستاد گوش نكردند و مانند روز روشن ميديدند، ﴿فَلَمَّا آسَفُونا﴾؛ وقتي ما را ناراحت كردند، اين غضب خداست كه دريا را اينگونه ميكند, اين غضب خداست كه از آسمان و زمين صاعقه و عذاب و طوفان و مانند آن ميآيد؛ مثل جريان طوفان نوح ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾.[12]
به هر حال آقايان! دشمني و عداوت شيطان سنگين است، بايد به خدا پناه ببريم و اينها جز از طريق مناجات و استدعا و درخواست و تقاضاي در پيشگاه الهي امكان ندارد. اميدواريم كه خداي عالم جنّت و بهشت را منزل و مَقيل همه ما قرار بدهد! سلطه و سلطنت شيطان را از همه ما خدا دفع و رفع بفرمايد! و دلايلي را در مسير خشنودي و رضايت خودش قرار بدهد به بركت صلوات بر محمّد و آل محمّد!
روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان است و متعلّق است به مولاي كونين, مولاي همه اولياي الهي كه او سيّد اولياست، يك انسان به تمام معنا, انساني كه هر خصلت خوب و نيكي را در عاليترين شكل و خالصترين شكل دارا و واجد است. اگر به جنگ و سلحشوري و مجاهدت و شجاعت و ايثار بنگريم علي بن ابيطالب در اوّل صف است. اگر به عبادت و بندگي و تذلّل و تضرّع در پيشگاه پروردگار عالم بخواهيم نگاه كنيم احدي نيست كه از او سبقت بگيرد. اگر به صبوري, حلم, بردباري از اين جهت بخواهيم بنگريم كسي به اين صبر و حلم و بردباري و پذيرش همه امور و تحمّل همه امور بدون اينكه كمترين گلايه و شكايتي داشته باشد باز علي بن ابيطالب است. درست است كه در ميدان بدر و حنين و احد و مانند آن اين ضربت علي بن ابيطالب بود كه اينگونه كارساز بود و در روز خندق «ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن».[13] چقدر اين عبارتها واقعاً سنگين است! اگر پيغمبر نبود و اين روح بلند و فكر و انديشه آسماني و وحياني او نبود، اين حرفها چگونه است؟ اصلاً كسي ميتواند اينطور حرف بزند؟! «ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن»؛ در آن روزي كه تمامي كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بود، تنها يك ضربت توانست اين فاصله بين حق و باطل و كفر و توحيد را جدا كند و آن ضربت, ضربت علي بن ابيطالب بود. اين بيان رسول الله خيلي بيان والا و عظيمي است! يك ضربت علي, «ضَرْبَةُ عَلِيٍّ»؛ يعني يك ضربت, يك ضربت در روز خندق از عبادت ثقلين تا روز قيامت بالاتر است. اين را به دو نحو ميشود تفسير كرد يا چند نحو که حالا اين دوتا را عرض کنيم: يك نحوه اين است كه تمام كفر در مقابل تمام ايمان ايستادند و اگر آن روز كفر غالب ميشد چون چند مرتبه هر كسي كه رفت ناموفق بود. روز قبلش رسول الله فرمود من فردا اين رايت و پرچم را به دست كسي ميدهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. همه منتظر بودند كه اين پرچم به دست چه كسي داده ميشود. ديدند رسول گرامي اسلام صدا زد علي بن ابيطالب كجاست و اين پرچم را به دست حضرت سپرد و با اين كارزار علي بن ابيطالب بين حق و باطل فاصله انداخت. از آن به بعد عبادت بندگان آغاز شد، چون تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاد. يك تفسير ديگر اين است كه اين ضربت علي بن ابيطالب ضربت عادي نيست، يك شمشير نيست كه به يك نفر زده و او را از بين بُرده كه مثلاً عمروبن عبدود بوده يا مَرحب، اينها نيست؛ آنقدر ايمان و باور و معرفت پشت اين ضربت است كه اين ايماني كه در اين ضربت نهفته است و پشتوانه اين ضربت است، همه جن و انس هم اگر ايمانشان را جمع كني به اين ايمان نميرسي؛ مانند كفر و شرك و جهالت و ضلالتي كه امروز پشت شمشير ابنملجم بود، ابنملجم هم همين ضربت را زد, تمام كفر, تمام جهالت, تمام ضلالت و گمراهي, تمام كين و كينه و حِقد و همه بديها و قبايح و زشتيها پشت اين ضربت «أشقي الأشقياء» بود, چرا؟ براي اينكه با حقيقتي مقابله كرد كه اين حقيقت همه خوبيها بود ايمان بود, حق بود, تقوا بود, عمل صالح بود, اخلاق بود, بندگي بود، همه اين خوبيها در وجود علي بن ابيطالب در حدّ اعلا بود، چه كسي به خود جرأت ميدهد چنين كار فجيعي را بخواهد انجام بدهد! «وَ الْفَضْلُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الْأَعْدَاء»؛[14] فضل آن است كه دشمن بر آن شهادت بدهد. اين اوّلي و دومي نسبت به علي بن ابيطالب(عليه السلام) بنيانهاي ظلم را بنا نهادند «أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْم»[15] چه كساني بودند؟ اينها بودند, اينها بودند كه علي بن ابيطالب را خانهنشين كردند، سقيفه را در مقابل غدير عَلَم كردند و تاكنون هم سقيفه ادامه دارد. سقيفهنشينها گاهي وقتها در اين لباس, گاهي وقتها در آن لباس هستند؛ آنهايي كه حق و عدل را و زيبايي و حقانيّت را كنار ميزنند سقيفهنشين هستند، حالا در اين لباس يا آن لباس فرقي نميكند. به هر حال بنيان ظلم را بر خاندان عصمت و طهارت داشتند ولي در عين حال وقتي سؤال كردند كه ايمان علي بن ابيطالب را شما چگونه ديديد، اين خليفه دوم ميگويد اگر همه آسمان و زمين را در يك كفّه ترازو بگذارند و ايمان علي بن ابيطالب را در يك كفّه ديگر, اين ايمان علي بن ابيطالب سنگينتر از همه آسمانها و زمين است,[16] اصلاً نميدانيم يعني چه! ما ايمانمان اين است كه مثلاً اگر حادثهاي اتفاق بيفتد ممكن است فاصله بگيريم؛ اما 25 سال خانهنشيني علي بن ابيطالب! حضرت ميرفت اطراف مدينه تا همان يَنبُع علي، چاههاي حضرت علي که ميگويند 165كيلومتر با مدينه فاصله داشت، صد يا صد و ده چاه ـ حالا آنطور كه در كتابهاي تاريخي آمده است ـ آنجا حفر كردند[17] و اين ثروتي است كه هماكنون هم آن چاهها بركتش هست و همه اينها را هم حضرت گفتند كاغذ و قلم بياوريد به عنوان صدقه جاريه وقف كردند. اين بيابانهاي ما همينطور افتاده به عنوان منابع طبيعي و مانند آن هيچ خبري هم نيست، به قول حاجآقا علف را از برزيل ميآورند! آن زمان كه ـ الحمدلله ـ اين حرفها نبود علي بن ابيطالب ميتوانست برود بيابان چاه بكند و چاه را وقف كند. 110 چاه در منطقهاي كه 165 كيلومتر با شهر فاصله داشت رفت و چاه زد و آبهايي آنجا ايجاد كرد و مدينه را اينگونه آباد كرد. همين كنار مسجد شجره طبق نقل، حضرت بيست چاه زد و همه اينها را وقف كرد[18] «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَي وَ لَذَّةٍ لاَ تَبْقَي»؛[19] ميگويد علي بن ابيطالب كجا و اين نعمتهاي پَست دنيايي كجا! صد و ده چاه ميدانيد چقدر ارزش داشت! به هر حال تا حدّي اين امكان وجود داشت كه بتواند درآمدي براي حضرت باشد ولي باز براي اداره زندگي قرض ميكرد، همه اينها را وقف كرد «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَي وَ لَذَّةٍ لاَ تَبْقَي»؛ علي كجا و لذتهاي فناپذير كجا! حيف انسان نيست كه خودش را در رهن اين لذتها و اين نعمتهاي دنيايي قرار بدهد «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَي وَ لَذَّةٍ لاَ تَبْقَي». اين علي بن ابيطالب(عليه السلام) همان كسي است كه حقّش را گرفتند و مظلومانه او را خانهنشين كردند و او هم دم بر نياورد. در نهجالبلاغه ميفرمايد: اما حقّي كه از من گرفتند من حرفي نميزنم، ما كه مقام نميخواهيم. در يكي از بياناتش حضرت فرمود به اندازه آن كاهي كه در دهان يك ملخ هست براي من اين دنياي شما اينقدر نميارزد «إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا»؛[20] از آنچه در فَمِ جراد در دهان يك ملخ هست از يك كاه براي من اين دنيا بيارزشتر است. واقعاً اين معرفت علي بن ابيطالب از كجاست؟! براي ما تا يك پيشنهادي ميدهند روميزي و زيرميزي زود هر چه داريم تقديم ميكنيم از ايمان و از دنيا و از آخرتمان را ميدهيم.
در قرآن كريم همه چيز شرح داده شده است بيان شده است و تبيين و توضيح آن به بيان رسول گرامي اسلام آمده است. يكي از مسائلي كه در قرآن بسيار در موارد متعدّد نسبت به آن تصريح شده است مسئله مسئوليت انسان است. انسان در نظام هستي يك موجود مسئول است، موجودات ديگر مسئول نيستند، براي اينكه اختياري ندارند تكليفي ندارند. خداي عالم در بين همه موجودات انسان را مسئول قرار داده است. مسئول يعني چه؟ مسئول اين است كه ما به تو نعمت ميدهيم, به تو امكانات ميدهيم, به تو شرايط ميدهيم, به تو عقل ميدهيم, به تو اختيار و اراده ميدهيم, حتي به تو عقل و اختيار ميدهيم به حدّي كه بتواني با خدا هم مقابله كني ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾،[21] اين كفرِ انسان آنقدر زياد است كه خدا را به تعجب در آورده است ﴿قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ﴾، آدم خورشيد را وسط روز در آسمان ببيند و انكار كند؟! بله ميشود, ميشود انسان انکار كند «حُبُّكَ لِلشَّيْءِ يُعْمِي وَ يُصِم»،[22] محبّت به دنيا انسان را كور ميكند, كَر ميكند.[23] گفتند آقا دين را آنگونه كه هست بشناسيم، نه آنگونه كه ميخواهيم تفسير كنيم، الآن بحث اين است دين چگونه است؟ علي بن ابيطالب كيست؟ شما علي بن ابيطالب را هر طور بخواهيد ميتوانيد تفسير كنيد. يكي از اين آقايان در عصر خود علي بن ابيطالب(عليه السلام) همينطوري دين را تفسير ميكرد. حضرت به عمار گفت: «دَعْهُ»؛ او را رها كن, او كارش همين است، او دنبال متشابهات است و دين را ميخواهد بر اساس فهم خودش تفسير كند، نه آنكه هست, نه آنطوري كه واقعيت دارد، فرق خيلي است! حضرت فرمود از همين عبارتهاي ديني, از همين واژهها, از همين آيات؛ مگر در آيات قرآن، در سنّت علي بن ابيطالب كم ميشود پيدا كرد كه به عنوان متشابهات باشد و بيايد معيار كار و برنامه قرار بگيرد. ﴿جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضينَ﴾؛[24] يك عدّه آمدند در قرآن تبعيض روا داشتند؛ اين بخش را ميگيرند آن بخش را نميگيرند مثل اين اخبار گزينشي هست كه ميدهند قطع و صل ميكنند اوّل و آخر را ميزنند و وسط را ميگيرند چيزي درست ميكنند كه معلوم نيست چه كسي هست و چه چيزي بود. والد بزرگوار ما در بحث عدم تحريف قرآن ميفرمايند اگر يك آيه، ولو يك آيه الآن از قرآن موجود نبود تحدّي به تحريف قرآن نميتوانست درست باشد؛ چون قرآن تحدّي كرده گفته اگر كسي ميتواند مانند قرآن بياورد، در قرآن اختلافي نيست: ﴿لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً﴾؛[25] اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود اختلاف در آن زياد بود، ولي چون از ناحيه خداست و همهاش از اوّل تا آخر به كلام الهي آمده است اين اختلاف در آن نيست. اگر يك نفر ادّعا كند يك آيه در آن نيست، اگر اين بود ميتوانست بگويد چون اين آيه نيست من نميتوانم بگويم اختلاف هست يا نيست؛ بنابراين همه آيات در قرآن بايد باشد و تحريف در قرآن محال است و إلاّ تحدّي معنا نداشت. كسي از سيره علي بن ابيطالب امروز حرف بزند و همه سيره و همه جهات اين شخصيت يگانه را نبيند، اينكه نميشود. علي بن ابيطالب به عمّار گفت اين شخصي كه الآن دارد از اسلام حرف ميزند از آيات و روايات پيغمبر دارد ميگويد، او دنبال متشابهات است «دَعْهُ يَا عَمَّار»؛[26] او را رها كن، او هميشه همين طور بوده است. اين زندگي يكپارچه علي بن ابيطالب براي ما خيلي درسآموز است. ما بايد يكسره با همه قهر و مهرش, با همه آمد و شدهايش, آن خلوت 25 ساله علي بن ابيطالب را بايد كنار بدر و اُحد و حُنين و كنار جمل و صفين و نهروان گذاشت كه علي را شناخت، اينها يكپارچهاند.
به هر حال رسول الله فرمود كه انسان مسئول است و در آيات متعدّدي از مسئوليت انسان سخن رفته است، يك جا هم فرموده است ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾؛[27] در روز قيامت ميفرمايد يك عده را نگه ميدارند ميفرمايند از اينها سؤال كنيد و اوّلين چيزي كه از آنها سؤال ميكنند ولايت علي بن ابيطالب است. آقايان! امروز را گرامي بداريم خدايا ما روزهايم با زبان روزه و با اعتقاد به روزه و با اعتقاد به ماه مبارك رمضانت در اين روزي كه متعلّق است به مولاي متّقيان امير مؤمنان علي بن ابيطالب و حال و هواي نزول قرآن است، شهادت مولاي متّقيان است، خدايا تو را به اين روز و به عظمت اين روز قسمات ميدهيم كه مهر و محبّت علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش را در قلب ما بيش از پيش بفرما و اين مهر و محبّت را در دل و جان ما مستقر بفرما و لحظهاي ما را از اين محبّت و دوستي و عشق و ارادت و معرفت دور مفرما و آنها را در همه مقاطع دنيا و برزخ و قيامت به فرياد همه ما برسان!
يك جمله هم عرض ارادت كنيم. امروز روز عزاي امّت اسلام است «أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بعلي بن ابيطالب(عليه السلام)»، خيلي اين مصيبت سنگين است! خيلي اين مصيبت دردناك و كُشنده است! كسي از بين ما رفته است كه همه كرّوبيان و همه مقرّبان درگاه الهي غبطه حالش را دارند. او صفاي محض بود, مِهر محض بود, بندگي محض بود, خوبي و نيكي محض بود. ما به او سرسپردهايم، او وليّ ماست, او مولاي ماست, او عزيز دل ماست! ما هر چه از امامان بزرگوار داريم از حضرت بقيّةالله الأعظم كه اكنون وليّ ماست, امام ماست, آقاي ماست و سرپرست ماست ما داريم به بركت مولايمان علي بن ابيطالب است. او سيّد اولياست, او سيّد اوصياست؛ اگر امام زمان وصياي از اوصياي الهي است، سيّد اوصيا و سيّد اوليا علي بن ابيطالب(عليه السلام) است. چنين امامي را ما از دست داديم.
وقتي نوبت به خود رسول گرامي اسلام رسيد، رسول الله فرمود علي جان! از من فاصله نگير هنگام رحلت من تا آخر بايد كنار من باشي. همه مشغول امر ديگرند، اما تو لحظهاي مرا ترك نكن، تو مرا غسل بده، هيچ كس لازم نيست باشد، «إنّ معك مَن يعيننك»؛ با تو فرشتگان هستند تو را كمك ميكنند. وقتي بدن مطهّر رسول الله را حضرت علي غسل ميداد بسيار راحت و روان اينطرف و آنطرف ميرفت و علي بن ابيطالب آمد و شد فرشتهها و ملائكه را ميديد، آب ميآوردند، فضا را آماده ميكردند؛ چون اين بدن حبيب خداست، اين بدن يك انسان عادي كه نيست! به حضرت فرمود علي جان كنار من باش و لازم نيست كسي با تو همراهي كند: «إنّ معك من يعينك»؛ هستند كساني كه تو را كمك كنند. بدن مطهّر رسول الله با آن عظمت و عزّت به خاك سپرده شد و علي بن ابيطالب(عليه السلام) هم به تعبير پيغمبر كه فرمود: «خُذْ بِمَجَامِعِ كَفَنِي»؛[28] گوشههاي كفن مرا بگير و بنشان و هر چه ميخواهي بپرس و علي بن ابيطالب فرمود من اين سؤال را كردم براي من مطلبي آموخت كه از آن مطلب هزار در علم و از هر در علمي هزار در علم به روي من باز شده است. درود و سلام خدا بر اين بساط, بر اين سازوكار عالم كه چه زيبا تنظيم شده است؛ آن رسول الله است! آن وليّ الله است! چه معركهاي است آمد و شد اين فرشتهها؛ اما وقتي نوبت به خود علي بن ابيطالب رسيد، حضرت فرمود حسن جان! شبانه مرا غسل بده, شبانه مرا كفن كن و شب مرا به خاك بسپار، مخفيانه, شبانه, هيچ كس نباشد؛ چون اينها همانطوري كه به من در دنيا رحم نكردند، به قبر من هم رحم نميكنند، حتماً به قبر من اهانت ميكنند و نبش قبر ميكنند. شبانه مرا غسل بده, شبانه مرا كفن كن, شبانه مرا به خاك بسپار و فرشتگان و ملائكهاي هستند که تو را کمک میکنند. در وادي غَري يعني همان نجف امروز در آنجا قبري را حضرت نوح براي من آماده كرده است، مرا در همان قبر بايستي دفن كنيد.[29] آدم چه ميداند اين بساط و اين نظام را! چند هزار سال قبل حضرت نوح قبري را براي سيّد اوليا آماده ميكند! سرّ عالم كدام است را كه نميدانيم؟! اين مراسم انجام شد و حسنين و برخي از اصحاب خاص از كوفه تا نجف اين مسير را شبانه رفتند تا بدن مطهّر علي بن ابيطالب را شبانه، مظلومانه و مخفيانه به خاك بسپارند، از چه کسي و چه هراسي بود؟ انسانهايي همانند ابنملجم بودند كه محيّاي هر نوع جسارت و بيادبي بودند. اما وقتي شبانه برميگشتند حسنين از خرابهاي ميگذشتند و صداي حزيني را شنيدند, يك صداي گريان و نالاني را شنيدند. ديدند شخصي است نابيناست دارد گريه ميكند رفتند جلو گفتند چرا گريه ميكني؟ گفت من يك آدم كور و نابينا هستم خانهام در اين خرابه است كسي از من خبر ندارد، فقط آقايي بود هر شب براي من نان و غذا ميآورد و الآن دو, سه شبي است كه از او خبري نيست، نميدانم از من بيادبي سر زده يا چه اتفاقي افتاده خبري ندارم. آيا نشانهاي از اين آقا داري؟ گفت من نابينا هستم؛ اما وقتي وارد خرابه ميشد دلم روشن ميشد كنار من مينشست با من حرف ميزد، دردودل ميكرد. نشانهها را كه گفتند, گفت اين آقا علي بن ابيطالب حاكم جهان اسلام بود, او با اين حال نان و خرما براي اينها ميآورد، قربان تو يا علي! ما استغفار ميكنيم كه از عدل تو حرف زديم، از حكومت تو حرف زديم! وقتي حسن و حسين اين حرفها را شنيدند گفتند اين پدرمان علي بن ابيطالب بود و ما الآن از مسير به خاكسپاري بدنش برميگرديم, اين انسان فقير و نابينا گفت هر طور هست مرا به مزارش برسانيد، او را رساندند.
«نسئلك اللهمّ و ندعوك بأسمك العظيم الأعظم يا الله و ... .»
بارالها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي علي و اولاد معصومينش محشور بفرما!
خدايا اين شبها و روزهاي قدر را براي همه ما از بهترينها و كرائم اخلاقي و معنوي و روحاني مقدّر بفرما!
خدايا بديها را, زشتيها را, قبايح را, باطل و شرّ را از ما و جامعه ما و نظام اسلامي ما دور بفرما!
خدايا كشور ما, مملكت ما, نظام اسلامي را, مراجع عظام تقليد, مقام معظّم رهبري, جوانان ما را, دانشگاههاي ما را, حوزههاي ما را خدايا در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
خدايا مرضاي مسلمين را شفاي عاجل كرامت بفرما!
عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!
مشكلات را از جوامع اسلامي، خصوصاً جامعه اسلامي ما، «بالأخص» مشكلات اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي را از جوانهاي ما از اشتغالشان, از مسكنشان, از ازدواجشان خدايا دور بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات, گذشتگان از اين جمع, ارواح طيّبه شهدا, روح عالي امام امت كه اين ايام متعلّق به آن امام و آن شاگرد و آن سرباز آقا امام زمان(عليه السلام) هست، حشرشان را با رسول الله و علي بن ابيطالب(عليهما السلام) قرار بده!
قلب مطهّر آقايمان, مولايمان حضرت بقيّةالله الأعظم را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بالنبيّ و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص60.
[2]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج1، ص369.
[3]. سوره فجر, آيات27 ـ 30.
[4]. سوره اسراء, آيه1.
[5]. سوره انعام, آيه75.
[6]. سوره ص, آيه82.
[7]. سوره عبس, آيه17.
[8]. سوره نمل, آيه14.
[9]. سوره صافات, آيه120.
[10]. سوره صافات, آيه109.
[11]. سوره زخرف, آيه55.
[12]. سوره هود, آيه40.
[13]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص467.
[14]. عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار، النص، ص258.
[15]. المزار(للشهيد الاول)، ص180.
[16]. الأمالي(للطوسي)، النص، ص238؛ «أَتَی عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَجُلَانِ يَسْأَلَانِ عَنْ طَلَاقِ الْأَمَةِ، فَالْتَفَتَ إِلَى خَلْفِهِ فَنَظَرَ إِلَی عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَقَالَ: يَا أَصْلَعُ، مَا تَرَی فِي طَلَاقِ الْأَمَةِ فَقَالَ لَهُ بِإِصْبَعِهِ هَكَذَا، وَ أَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَ الَّتِي تَلِيهَا، فَالْتَفَتَ إِلَيْهِمَا عُمَرُ وَ قَالَ: ثِنْتَانِ. فَقَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ! جِئْنَاكَ وَ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، فَسَأَلْنَاكَ فَجِئْتَ إِلَی رَجُلٍ سَأَلْتَهُ وَ اللَّهِ مَا كَلَّمَكَ. فَقَالَ عُمَرُ: تَدْرِيَانِ مَنْ هَذَا قَالا: لَا. قَالَ: هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ: لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعَ وُضِعَتَا فِي كِفَّةٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ عَلِيٍّ فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِيٍّ».
[17]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج41، ص32؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لإبن شهرآشوب)، ج2، ص123.
[18]. ر.ک: بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج41، ص32 و 33.
[19]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه224.
[20]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه224.
[21]. سوره عبس, آيه17.
[22]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380.
[23]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص136؛ «فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْيَا يُعْمِي وَ يُصِم».
[24]. سوره حجر, آيه91.
[25]. سوره نساء, آيه82.
[26]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حکمت405.
[27]. سوره صافات, آيه24.
[28]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلي الله عليهم، ج1، ص284.
[29]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج42، ص294 و 295.