متن سخنرانی:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَی مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَنِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاح الْعالَمِين لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّیٰٰ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».
در شب چهارم ماه مبارک رمضان هستيم و خدا را سپاسگزاريم که توفيق درک اين ماه را به سهم خود به ما عطا فرموده است و اشتغال به قرآن عزيز و اين کتاب آسماني که سيد کتب است را به ما مرحمت فرمود و ما الآن در سيد شهور که ماه مبارک رمضان است، به سيد کتب که قرآن است و در ايامي که در اين ايام، ليالي ارزشمند قدر را هم در پيش داريم که اينها هم سيد ليالي هستند، اين اجتماع نوراني و گرامي و ايماني را تشکيل داديم و بر اين نعمت الهي خدا را سپاسگزاريم، از پروردگار توفيق درک اين معارف و ارادت به اينها را مسئلت ميکنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
در شعاع تفسير تسنيم سوره مبارکه «حمد» را موضوع بحث و گفتگو قرار داديم و در خصوص آيه عظيم ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾[1] مباحثي تقديم شده است. عرض شد که سوره مبارکه «حمد» هر آيهاي از آن فصل عظيمي از معارف را تحت پوشش خود دارد. در سورههاي ديگر که همه سورهها نور هستند و همه آيات الهي هم به نوبه خود شعاعي از نور وحي الهي هستند؛ اما هيچ يک از سورهها در اين حدّ از صلابت و استحکام و قدرت معنايي نيستند و هر يک از آيات الهي در سوره مبارکه «حمد» ناظر به بخشي و جرياني از جريانهای اعتقادي و باورهاي اصلي و اساسي ماست يا راجع به ذات پروردگاري است که او با «الله» و با «رحمٰن» شناخته ميشود؛ يا با اسما و اوصاف والاي الهي است، اسماي کليه رحمت و رحمت رحمانيه و رحمت رحيميه است؛ يا با اسم والاي ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾، خداي عالم معرفي ميشود؛ يعني يا با توحيد ما معرفت خودمان را سامان ميدهيم يا با معاد و اعتقاد به روز رستاخيز و حشرِ همه انسانها در پيشگاه پروردگار عالم و يا با جريان رسالت و وحي و نبوت و ولايت و امامت که با آيه شريفه ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[2] اين معنا را ـ إِنشَاءَاللَّه ـ با هم مرور خواهيم داشت.
بنابراين سوره مبارکه «حمد» يک سوره «جامعة الاطراف»ي است که همه معارف و حکَم و احکام را در درون خود دارد و اگر کسي با اعتقاد و با معرفت عميق، اين سوره را بخواهد دنبال کند و از نظر معنايي مورد بحث و بررسي قرار دهد، اين حقيقت را باز خواهد يافت. الآن راجع به آيه شريفه ﴿مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ﴾ بحثهايي مطرح است.
عرض شد که خداي عالم عنوان «مالک» را يا «مَلِک» را براي خود در خصوص روز قيامت انتخاب فرمود. خداي عالم در روز قيامت با همه اسمای خود ظاهر ميشود؛ او عليم است، او قدير است، او حکيم است، او قاضي است، او شاهد است. خداي عالم با اسماي جماليه و اسماي جلاليه خود ظهور ميکند، ترديدي در اين نيست؛ اما آن عنواني که براي روز قيامت خداي عالم انتخاب فرمود، عنوان «مالک» است و مالک آن انساني است که هم مُلک دارد، هم مِلک دارد و هم قدرت تصرف و سلطنت دارد و فرمانروايي با اوست. روزي است بس عظيم و شگفت و احدي را ياراي فهم و درک معناي اين روز نيست! روز ظهور حق است، روز ظهور عدل است و روزي است که خداي عالم در اين روز تجلي کامل دارد.
از اين جهت که عنوان مالک انتخاب شده، راجع به اين عنوان يک مقدار با هم صحبت کنيم و راجع به اين عنوان توضيح دهيم. مالکيت عبارت است از اينکه انسان يا هر مبدأ ديگر امکان تصرف و امکان آمد و شد بر آن مملوک خود را داشته باشد، بتواند در هر راهي که ميخواهد صرف کند، اهدا کند، ببخشد يا براي خود نگاه دارد. اين که انسان بتواند در يک امر تصرف کند و نفع ببرد يا نفعش را به ديگري ببخشد يا حتي آن مِلک و مملوک را به ديگري عطا کند، از اين جهت او را مالک ميدانند.
خداي عالم مالک سماوات و أرض است، همه آنچه که در آسمان و زمين است در يد قدرت خدا و تحت تصرف اوست و احدي در برابر قدرت لايتناهي پروردگار عالم از خود ادعايي ندارد. چه کسي ميتواند ادعا کند که اين ماه و خورشيد را، اين منظومههاي عظيم کيهاني را، اين زمين و آسمان را او آفريده او خلق کرده، او نگاه ميدارد، حتي همين مشرکيني که ـ مَعَاذَالله ـ بتها را خدايان خود قرار داده بودند، در خصوص مالکيت و خالقيت نسبت به آسمان و زمين، همه آنها پذيرفته بودند که به يد خداست: ﴿لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه﴾[3] وقتي از آنها، از همين مشرکين سؤال ميکنيد که اين آسمان و زمين را چه کسي آفريده؟ با تأکيد و با قوّت ميگويند خداي عالم، ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّه﴾؛ با «لام» تأکيد و «نون» تأکيد که بله خداي عالم آفريده است. چه کسي ميتواند اين مجموعه عظيم را خلق کند و بيافريند، جز خدايي که علم او و قدرت او و اراده او نامحدود است.
پس مالک آسمان و زمين پروردگار عالم است. مالک موجوداتي که در آسمان و زمين هستند چه؟ موجودات برّي و بياباني، موجودات بحري و دريايي، اينها خلقت، آفرينش، زيست و حياتشان از چيست و چه کسي اينها را آفريده است؟ کسي ميتواند ادعا بکند که حتي يک مگس را ميتواند خلق کند و بيافريند؟ خداي عالم در سوره مبارکه «حج» ميفرمايد که اگر جنّ و انس اجتماع کنند تا بخواهند يک مگس را بيافرينند، قدرت آفرينش يک مگس و پشه را ندارند.[4] خلقت آفرينش جز به يد قدرت و اراده پروردگاري نيست، پس خداي عالم مالک آسمان و زمين است و مالک همه موجوداتي است که در بين آسمان و زمين است از جمله انسان. انسان هم مملوک پروردگار عالم است. چه کسي انسان را خلق کرده است؟ ﴿ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾،[5] کار انسان که خلقت نيست، کار انسان امناء است. و الا آفرينش و خلقت فقط از جايگاه پروردگار عالم است: ﴿أَ فَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾؛[6] ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ٭ أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[7] زارع کيست؟ فلّاح کيست؟ خداي عالم فلّاح و کشاورز است. خداي عالم زارع است. انسانها فقط کارشان اين است که اين بذرها را، اين دانهها را، اين هستهها را از انبار ميبرند ميگذارند داخل زمين. اين را اصطلاحاً ميگويند حرث. با «حاء» جيمي و «ثاء» سه نقطه؛ يعني در درون زمين قرار دادن. انسانها حارث هستند؛ حارث، يعني آن کسي که بذر را در درون زمين قرار ميدهد؛ زارع که نيستند، اينها را بشکافند، درون هسته را، درون حبه و دانه را انفلاق و شکاف ايجاد کنند و اينها از درون رستن آغاز کنند و سر از خاک درآورند و به ثمر بنشينند؛ اين کار، کار الهي است انسان که زارع نيست انسان که فلّاح نيست. فقط و فقط خداي عالم زارع است: ﴿أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾.
بنابراين خلقت و آفرينش فقط و فقط به دست خداي عالم است. خدا که آفريد، او مالک است و جهان مملوک اوست: ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، همه آنچه که در آسمان و زمين است به يد قدرت خداست. اين را اعتراف کنيم: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِيمُ الْكَرِيمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ»،[8] خدايي که پروردگار آسمانها و زمين است، مالک و آفريدگار اينهاست. اين اعتراف خيلي شريف و عزيز است. آقايان اين اعتقادها و باورها را در اين أدعيه مرور ميکنيم. آن کسي که معتقد است که خدا مالک اوست، خدا در آفرينش او تمام سهم را دارد، از تحت مالکيت خدا به درميآيد؟ به انساني که اهل تمرّد و اهل عصيان و نافرماني باشد، ميگويند عبد آبق! عبد آبق؛ يعني چه؟ يعني آن بندهاي که از تحت ربوبيّت و خالقيت و مالکيت پروردگار عالم خارج شده است. ميدانيد معناي عصيان چيست؟ ميدانيد معناي نافرماني و از فرمان الهي سرپيچي کردن؛ يعني چه؟ يعني خدايا! تو مالک من نيستي، تو قدرت بر تصرف مرا نداري! مالک من، خالق من و رب من تو نيستي! آن کسي که به خود اجازه ميدهد در مقابل امر الهي نافرماني و طغيان بکند، اين را اصطلاحاً ميگويند عبد آبق؛ يعني يک بنده فراري! اما آنهايي که خدا را مالک خودشان ميدانند، خود را مملوک خدا ميدانند، خدا را خالق و رب خود ميدانند، هرگز از تحت مالکيت الهي جدا نميشوند و تعدّي و تمرّدي نخواهند داشت: «لَا يُمْكِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُكُومَتِك».[9] خدايا من اعتراف ميکنم، باور دارم با همه وجود اين معنا را اذعان دارم، تصديق ميکنم که تو خالق من هستي، تو رب من هستي، تو مالک هستي و من مخلوق تو هستم، من عبد تو هستم و من مملوک و فرمانبردار تو هستم. اين اعتراف خيلي شريف است، اين اعتراف خيلي عزيز است. انساني که چنين اعترافي داشته باشد، گناه نميکند، معصيت و نافرماني ندارد. وقتي خود را مملوک پروردگار عالم که مالک سماوات و أرض است: ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، کسي که خود را مملوک چنين خدايي ميداند، او هرگز از فرمان الهي تمرّدي نخواهد داشت. اين اعتقادها و اين باورها سازنده است. سازنده است؛ يعني چه؟ يعني انسان را در مسير زندگي خود با برنامه، با آگاهي و شناخت ميپروراند و ميسازد و انسانها بر اساس اين آگاهي و شناخت ساخته ميشوند، تربيت ميشوند، آموزش ميبينند: ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾.
خدا مالک ماست، خدا مالک چشم و گوش ماست، خدا مالک دست و پاي ماست، خدا مالک جوارح و جوانح ماست. اگر ما به چنين امري اعتقاد داشته باشيم، چشممان را به حرام و گوشمان را به غير حق و دل و جانمان را به غير آنچه که خداي عالم فرمان داده است، ميدوزيم؟ ممکن نيست! ﴿وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ﴾،[10] خدا به پيغمبر خود ميفرمايد: چشمانت را به سوي آنچه که من آنها را منهي و زشت ميدانم ندوز! ما چون خود را مالک چشم و گوش ميدانيم، هر کجايي اين چشم را باز ميکنيم، هر کجاي اين گوش را باز ميکنيم. چون خود را مالک دست و پا ميدانيم، در هر مجلسي حاضريم و زير هر ورقهاي امضا ميکنيم، چون خود را مالک ميدانيم؛ اما اگر کسي خود را مملوک بداند، تحت تصرف پروردگار عالم خود را بداند، هرگز به خود اجازه نميدهد که چنين مسئلهاي را داشته باشد.
البته اين مالکيت در روز قيامت آشکار ميشود، او خدايي است که در روز قيامت همه قدرتش را و همه مالکيتش را به ميدان ميآورد و احدي نيست که در مقابل پروردگار عالم و قدرت او بتواند سخني بگويد. خداي عالم به پيغمبرش ميفرمايد: اي پيغمبر من! به اين مشرکين بگو، اينکه ديگران را مورد توجه قرار ميدهند، اينها دليلش چيست؟ به چه دليلي اينها ديگران را به عنوان شفيع يا به عنوان ربّ خودشان انتخاب ميکنند؟ در سوره مبارکه «سبأ» آيه 22 و 23 که امشب مهمان اين آيه باشيم که چقدر آيه شريف و عزيزي است و تثبيت کننده مالکيت خداست و ما را به مالکيت مطلقه پروردگاري آشنا ميکند!
خداي عالم ميفرمايد که ما چهار نوع مالکيت ميتوانيم تصور کنيم؛ ببينيم آيا براي غير خدا هر يک از اين چهار نوع از مالکيتي که تصور ميشود، اصلاً امکان دارد که وجود داشته باشد؟ اجازه بدهيد اول اين آيه را تلاوت کنم و بر اساس اين آيه کريمه ما آنچه را که از جهت مالکيت پروردگاري است را فهم درست پيدا کنيم: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم، ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَ لاَ فِي الأرْضِ وَ مَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ ٭ وَ لاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاّ لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾.[11] اين آيه کريمه چهار نوع مالکيت را تصور ميکند؛ بعد به پيغمبر ميفرمايد: به مشرکين بگو! کدام از يک از اين انحاء مالکيت را براي خودتان و يا بتهايتان تصور ميکنيد؟ به هر حال انسان بايد به چيزي معرفت و اعتقاد داشته باشيد، شما به چه چيز غير خدا اعتقاد داريد که آنها را مالک بدانيد و ربّ بدانيد و خود را تحت ولايت آنها دربياوريد و در برابر آنها کُرنش و پرستش کنيد و آيين نيايش و پرستش را در مقابل اين بتها بخواهيد قرار بدهيد؟
نوع اول اين است که آيا آنچه را که شما به عنوان بتها ميپرستيد، اينها چيزي را در عالم خلق کردند؟ زميني را، آسماني را، ستارهاي را! آيا چيزي از موجودات برّي و بحري، يک مگس خلق کردند؟ شما اين همه بت داريد، بتهاي آن چناني، آنها را با طلاهاي آن چناني مزيّن کرديد، زخرفهايي به آنها بستيد. شما وقتي به برخي از اين بتکدههاي چين و مانند آن ميرويد، بت درست کردند به ارتفاع چند متر با يک عظمت و جلال و شکوهي اين بت بزرگشان هست، اين هُبل آنهاست. با چوب، با سنگ، با ﴿عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾،[12] چنين هيبتهايي بتهاي ساختند. در قرآن راجع به اين مسئله بسيار تأکيد شده است که اين بتها دستساخته خودتان است، اينها که مالک نفعي نيستند و يا قدرت دفع ضرري را از شما ندارند، چرا به دنبال اينها خودتان را سرگرم کرديد و مشغول کرديد؟ به هر حال آدم وقتي ميخواهد در مقابل يک امري سر فرود آورد، خضوع کند، کرنش کند، نيايش کند، پرستش کند و در مقابل او تضرع و لابه کند، اشک بريزد، اينطوري است! در مقابل بتها تضرع ميکردند، نيايش ميکردند، ادب به خرج ميدادند، سجده پيشاني بندگي به زمين ميساييدند. اينها چيست؟ اينها چه چيزهايي دارند که شما اين گونه در مقابل اينها داريد تسليم ميشويد و کرنش ميکنيد؟
يکي از جهاتش اين است که شما بفرماييد اينها مالک هستند! يکي چيزي را خلق کردند، يک چيزي را آفريدند؛ آيا اينها در بين همه موجودات آسماني و زمين به اندازه سر سوزني چيزي را آفريدند؟ اين بخش اول، ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ﴾ يعني بگو! آنهايي که گمان ميکنند که غير خدا مالک است، آيا در کل اين عالم هستي، اين همه آسمان و زمين، آيا يک مثقال ذرهاي را اينها مالک هستند؟ چيزي را خلق کردند؟ چيزي را ايجاد کردند؟ آفريدند؟ يا تربيت آنها به دست اين بتهاست؟ يک پشه را، يک مگس را ميتوانند تربيت بکنند؟ ﴿لاَ يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماوَاتِ وَ لاَ فِي الأرْضِ﴾.
پس نوع اول که مالکيت است، براي احدي غير از پروردگار عالم نيست. اينها باورهاي ماست، اينها اعتقاد ماست. خدا را مالک سماوات و أرض بدانيم: ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ﴾، اين اعتقاد انسان را ميسازد. ما اعتقاد نداريم، ما با اين باور زيست نميکنيم. سبک زندگي ما اين نيست که با مالکيت خدا کنار بياييم. با خالقيت خدا کنار بياييم. با ربوبيّت خدا کنار بياييم. خدا مالک ماست، چرا ما کنار نميآييم؟ چرا دست و پايمان را، چشم و گوشمان را، دلهايمان را به دست مالک حقيقي نميدهيم و هويٰ و هوسمان را مالک چشم و گوش و دست و پا و جوارح و جوانحمان داريم، چرا؟ انسانها دو گونه زندگي ميکنند: يا سبک زندگي که امروز خيلي از آن بحث و سخن است، يا سبک زندگي اين است که اين هويٰ و هوس بر وجود انسان حاکم باشد: ﴿أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾[13] اين هويٰ و هوس حاکميت داشته باشد و چشم و گوش به فرماندهي اين هويٰ و هوس جابجا بشود، اين يک سبکي از زندگي است. ببينيد که عدهاي از انسانها اين سبک از زندگي را ـ مَعَاذَالله ـ براي خود انتخاب کردند. هر جا دوست دارند، هر جا دلشان بخواهد، هر جا خواستههاي نفساني داشته باشند، هر چه غذا بخواهند بخورند، مال اين را بخورند، مال آن را بخورند، اين زمين، آن زمين، اين مال، آن مال، آن مقام، آن حب! اين يک سبکي از زندگي است.
اما عدهاي باور دارند که نه. اين دست و پا، اين چشم و گوش، اين آمد و شد، اين حشر و نشر، اين معاشرت نبايد به دست هويٰ و هوس و از جايگاه زمامداري هويٰ و هوس باشد. خداي عالم بايد زمام وجود انسان را به عهده بگيرد. او مالک است، او خالق است، او رب است و انسان مملوک است، مخلوق است و مربوب پروردگار عالم است، نبايد خود را به دست اين و آن بسپارد. اين دو سبک از زندگي است: يک سبک زندگي شيطاني و هوامدارانه و يک سبک زندگي انساني و خدامدارانه. اين يک سبکي است از زندگي.
پس مطلب اول اين است که نوع اول از مالکيت که خالقيت باشد و آفريدگاري باشد، مال احدي نيست، هيچ کس نميتواند ادعا بکند. در سوره مبارکه «حج» عرض کرديم خداي عالم ميفرمايد که همه انس و جن جمع بشوند بخواهند که يک مگس را خلق بکنند، نميتوانند. اگر هم انسان از مگس چيزي را بربايد، نميتوانند بروند از او بگيرند. اين مگس نه خلقتش و نه ربوبيتش به دست انسان نيست. همه انسانها جمع بشوند، ميتوانند؟! اين انساني که اين همه ادعا دارد، وقتي خداي عالم داستان حضرت ابراهيم را نقل ميکند، پادشاه عصر حضرت ابراهيم شخصي بود که از او به عنوان نمرود ياد ميکنند. روزي نمرود با حضرت ابراهيم وارد بحث و گفتگو شد، ابراهيم خليل از عمدهترين ويژگيهاي او اين بود که ميرفت بحث ميکرد، ميرفت احتجاج ميکرد. به چه دليلي شما اينها را ميپرستي؟ به عمويش آزر ميگفت که اين بتها را ميپرستيد، اين به نفع شما نيست، اينکه چيزي ندارد، نميتواند ضرري از شما را دفع بکند، نميتوند خيري به شما برساند، براي چه اين را ميپرستيد؟ با عمو صحبت ميکرد، با مردم صحبت ميکرد. اينکه شما ميبينيد حضرت ابراهيم يک روز تبر به دست گرفت و رفت همه بتها را شکست: ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً﴾[14] همه را نابود کرد و تکهتکه کرد، اول اين کار را نکرد. اول با همه آنها بحث و گفتگو کرد؛ با ستارهپرستها، با ماهپرستها، با خورشيدپرستها، با بتپرستها، با تکتک آنها رفت نشست، با سلطانشان و بزرگشان رفت، نشست و صحبت کرد. آن نمرود گفت که خداي تو کيست؟ گفت خداي من کسي است که حيات و مرگ به دست اوست: ﴿يُحْيي وَ يُميتُ﴾[15] او خالق مرگ و حيات است. ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ﴾. نمرود هم گفت من هم خالق مرگ و حيات هستم، من هم ميتوانم دستور بدهم که اين زنداني را اعدام بکنند، آن را آزاد بکنند! فکر کرد که مرگ و حيات يعني اين! گفت حالا که اين طور فکر ميکني، خداي من کسي است که خورشيد را از مشرق ميآورد، تو اين خورشيد را از مغرب بياور! ﴿فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ﴾، ﴿فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾، خداي من کسي است که خورشيد را از مشرق ميآورد، تو بيا اگر قدرت داري و ميگويي من خدا هستم ـ مَعَاذَالله ـ بيا خورشيد را از مغرب دربياور! ﴿فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ﴾.
اينها که در اختيار انسان نيست، هيچ انساني حتي انبياي الهي قدرت اينکه بخواهند چيزي را بيافرينند، همين ابراهيم خليل به خداي عالم عرض ميکند، خدايا به من نشان بده! ﴿رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي﴾، چگونه مردگان را زنده ميکني؟ خدا به حضرت ابراهيم فرمود تو مگر ايمان نداري؟ ﴿أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَي وَ لكِن لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي﴾،[16] من ميخواهم ببينم. ميخواهم ببينم تو چگونه مردهها را زنده ميکني؟ از ايمان و اعتقاد ميخواهد برگذرم و به ايقان و يقين برسم. ايمان از پس غيب براي انسان حاصل ميشود؛ اما ايقان از پس غيب نيست، بلکه شهود است و مشاهده است و مکاشفه است: ﴿رَبِّ أَرِني﴾، خدايا نشانم بده! نه اينکه من ايمان ندارم. بله، تو هر چه گفتي من با همه وجود ميپرستم؛ ولي ميخواهم ببينم: ﴿أَرِني﴾ يعني به من نشان بده که ﴿كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتي﴾؛ چگونه مردهها را زنده ميکني؟ حضرت حق سبحانه و تعالي به او فرمود که چهار تا پرنده بگير، سرشان را جدا بکن، بعد گوشتهاي آنها را مخلوط کن، کنار هم قرار بده، بعد سر هر کوهي اين گوشتها را قرار بده، بعد هر کدام را صدا بزن، به «إذن الله» آنها به سوي تو برميگردند.
اين نوع آفرينش است، نوع خلقت است، به دست احدي نيست. کسي نميتواند مردهاي را زنده کند يا زندهاي را بميراند، جز به اراده حضرت حق سبحانه و تعالي. اين مالکيت را انسان بايد اعتراف بکند که از آن پروردگار عالم است و «لاغير»، اين يک نوع از مالکيت است.
ـ إِنشَاءَاللَّه ـ اين چهار نوع از مالکيتي که در اين آيه کريمه آمده است، همه اين چهار نوع نفي ميشوند و يک نوع از آن را امشب در ذيل اين آيه کريمه که قرائت و تلاوت شد به عرض رسانديم که مالکيت است و احدي در نظام هستي جز پروردگار عالم مالک نيست. اگر کسي به مالکيت خدا اعتراف بکند و خود را مملوک پروردگار عالم بداند، سبک زندگي او و مسير معيشت و زندگي او متفاوت خواهد شد. اميدواريم که خداي عالم اين ايمان را اين معرفت را و اين باور را در دل و جان مضاعف بگرداند و اين حقايق قرآني را در قلبها مستقر بفرمايد!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
اين ماه رمضان را براي امت اسلام و نظام اسلامي منجي و نجاتبخش، قرار بده!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
مشکلات را از جوامع اسلامي و جامع ما، مرتفع بفرما!
خدايا کشور ما را، مملکت ما را، جوانان ما را، نظام اسلامي، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
خدايا سراسر اين ماه عزيز از خير و رحمت و برکت، از عنايتها ربوبي مشحون است، ما را از اين برکات و از سحرگاهان و شامگاهان صبحگاهان از صيام و قيام و اين شب و اين ماه و اين ايام، برخوردار بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي علي و اولاد علي(عَلَيْهِمُ السَّلام)، محشور بدار!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت، محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ عَجِّلِ اللَّهُم تَعَالَی فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»
[1]. سوره فاتحه، آيه4.
[2]. سوره حمد، آيه6.
[3]. سوره لقمان، آيه25؛ سوره زمر، آيه38.
[4]. سوره حج، آيه73؛ ﴿إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ﴾.
[5]. سوره واقعة، آيه59.
[6]. سوره واقعة، آيه58 و 59.
[7]. سوره واقعه، آيه63 و 64.
[8]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج3، ص122.
[9]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص845.
[10]. سوره کهف، آيه28.
[11]. سوره سبأ، آيه22 و 23.
[12]. سوره اعراف، آيه148؛ سوره طه، آيه88.
[13]. سوره جاثيه، آيه23.
[14]. سوره انبيا، آيه58.
[15]. سوره بقره، آيه258.
[16]. سوره بقره، آيه260.