أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب بيست و دوم ماه مبارك رمضان است و عقائق شب قدر و عنايتهاي پروردگاري بر جامعه اسلامي و ايماني همانند باران رحمت بر دل و جان جامعه ما ميبارد و اين نزول خير و رحمت را بايد قدر دانست و مغتنم شمرد. اين فرصتها بسيار محدود, گذرا و در عين حال در نهايت گرانقدري است. خدا را به اين شبهاي عزيز سوگند ميدهيم كه همه ما را از بهترينهاي مقدّرات امر در اين شبها برخوردار بفرمايد و از مهمترين آنها آمرزش و بخشايش گناهان است، خدا از گناهان همه ما در گذرد و گذشته پاك و پاكيزهاي را به همه ما ارمغان دهد و آيندهاي را از هدايت و نورانيت و معرفت و ارادت به همه ما مرحمت بفرمايد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد!
نظم عالم فوقالعاده در متقنترين و در زيباترين، نظم استواري است. هيچ كسي نميتواند در نظام هستي خلل و فتوري مشاهده كند يا بگويد؛ مثلاً اگر اينطور بود، بهتر بود. در آفرينش پشه, مگس تا كهكشانها، هر چيزي را انسان در نهايت نظم و اِتقان ميبيند. تمام آنچه را كه يك موجود به اصطلاح ذرّهبيني دارد، از دست و پا و مانند آن يك موجود بزرگتر هم دارد و با سبك و وضع خاص خود، اين نظم, اين اتقان, اين صلابت، اينها در نظام هستي و آفرينش تعبيه شده است و سراسر حكمت است, سراسر زيبايي است, سراسر اتقان و صلابت است به همان صورتي كه در نظام تكوين اين اتقان و اين احکام و اين صلابت هست؛ خداي عالم, عالم تشريع و عالم دين را هم همينطوري معرفي كرد، به همان ميزاني كه در عالم تكوين، يعني موجودات نظام هستي از آسمان و زمين و ستارگان و كواكب و انجم و درياييها و صحراييها، همه موجودات برّي و بحري كه در نهايت انسجام و هماهنگي در يكپارچگي نظام تكوين و به تعبير جناب سعدي در گلستان؛
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند ٭٭٭ تا تو ناني به فك آري و به غفلت نخوري[1]
اين نظم، نظام هستي را در متقنترين وجه آن خداي عالم ايجاد كرده است و اين نظم باعث ميشود كه موجودات هر كدام نقش خودشان را داشته باشند و اثر خود را. همانطوري كه در نظام تكوين ما چنين نظم و انضباطي را ميبينيم، در نظام ديني هم همينطور است. اگر كسي به باران نگاه كند؛ اما آثار باران را در نظام طبيعت نداند؛ يكجا مثلاً «در لانه مور شبنمي طوفان است»، آنجا را بگويد ويران شده؛ اما آثار وجودي باران را در نظام تكوين نبيند. ممكن است بخواهد نقد يا اعتراضي داشته باشد، به همين مقدار آيات تدوين و كتاب تشريع هم به همين صورت خداي عالم ميفرمايد که اين قرآن حكيم است، در نهايت حكمت و اتقان است، صلابت دارد.
ما در شب قدر همان چيزهايي را كه در نظام برتر داريم، اينجا از باب ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾،[2] همه را بر اساس يك اندازهگيري مناسب و قدر و به اندازه ايجاد ميكنيم: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾، هر آنچه را كه در نظام تدوين با اِحكام و با صلابت ديده شده است. در چنين شبي كه شب قدر است، بر اساس تفريق و تفكيك و تفصيل همه موجودات در جايگاه خود از رزق, از حيات, از كمال برخوردار هستند.
بنابراين شب قدر كه مجموعه اين شبها را ما يك شب ميدانيم، يك بخش از شب قدر را در شب نوزدهم و بخشي از شب قدر در شب بيست و يكم و نهايتاً در شب بيست و سوم به امضاي الهي ميرسد: «تُقَدِّرُ مِنَ الْأَمْرِ الْعَظِيمِ الْمَحْتُومِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ مِنَ الْقَضَاءِ الَّذِي لَا يُرَدُّ وَ لَا يُبَدَّل»؛[3] امر محتوم يعني چه؟ يعني آن امري كه ديگر حتمي شده, قطعي شده، ديگر هيچ ترديدي در آن نيست. ما همچنان فرصت داريم، خصوصاً فردا شب كه شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان است و شب «جهني» ناميده ميشود، از يك موقعيت استثناييتر و كاملتر برخوردار است. دلها و جانها را مصفّا كنيم و خدا را به اين بهترينهاي شب قدر سوگند بدهيم كه ـ إِنشَاءَاللَّه ـ آنچه تقدير ماست در اين شبها امر خير, صلاح, كمال, دور بودن از بديها و زشتيها و باطلها و هر آنچه که انسان را به چالش و دشواري ميكشاند و بهرهمندي از خير و كمالات را عنايت نمايد!
از سوي ديگر هم يكي از بهترين حقايقي كه در اين شبها مورد توجه است، بحث ولايت است, بحث ولايت علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) و اولاد معصومين اوست. يك شِمّهاي را از كمالات علي بن ابيطالب در اين جمع ايماني و در اين فضاي گرامي قرآني عرض كنيم تا ارادت و معرفتمان نسبت به ساحت اهلبيت عصمت و طهارت افزون شود و اين نكته را هم تأكيد كنيم كه ما ولايتي را در حقيقت به دنبالش هستيم كه روح ولايت از جايگاه توحيد بجوشد. ما آن ولايتي را به آن اعتقاد داريم كه سرچشمه از توحيد و وحدانيت ميگيرد، وقتي گفته ميشود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»،[4] اين سخن راه را براي «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[5] هموار ميكند. چه مناسبتي است بين اينكه بگوييم؛ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» و بگوييم «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي»، آيا اينها دو قلعه هستند دو حِصن هستند؟ ما دو حصن داريم: يكي حصن توحيد, يكي حصن ولايت؟ يا حِصن ولايت همان ظهور توحيد است. علي بن ابيطالب كه ـ مَعَاذَالله ـ جلوهاي در عرض خداي عالم كه ندارد كه بگوييم ما يك حقيقت داريم به نام توحيد, يك حقيقت به نام ولايت علي بن ابيطالب، ما دوتا قلعه داريم؛ اينكه نيست يك قلعه بيشتر نداريم و آن قلعه, قلعه توحيد است و اين قلعه توحيد در نظام انساني و ديني ما در ولايت علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) تجلّي كرده. آن كسي كه به ولايت علي بن ابيطالب پناه بياورد، او وارد قلعه توحيد شده است، چون علي بن ابيطالب چيزي جز توحيد نيست، سراپا خداست, سراپا جلوههاي الهي است: ﴿إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً﴾،[6] به اندازه سر سوزني علي بن ابيطالب غير خدا در جانش نيست. اين خيلي مهم است، خيلي اين مسئله مهم است كه انسان بنده مخلَص خدا شود، نه تنها كارهايش مخلِصانه باشد, جانش مخلَص باشد. يكي از برترين مقامات انساني و ولايي مقام مخلَصين است: ﴿إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾،[7] انسانهايي كه در مقام جان و روح و حقيقت از هر چه كه غير خداست، پاك شدهاند و منزّه هستند و هيچ چيزي غير از خداي عالم در جان آنها راه ندارد. اينها هر چه كه ميگويند از توحيد ميگويند, از خدا ميگويند؛ يعني چيزي جز جلوههاي الهي در آن حقيقتشان تجلّي نكرده است: ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ﴾.[8]
يك تعبيري را خداي عالم در باب انبياي الهي مطرح ميفرمايد در حقّ علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) ـ به روح مطهّر آن حضرت يك صلواتي اهدا بفرماييد! ـ اين خداي عالم است، اين را به صورت يك سنّت، به عنوان يك قانون, به عنوان يك اصل براي خود بيان ميفرمايد: ﴿إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ﴾، قرآنشناس هستيد ـ ألْحَمْدُ لِلَّه ـ با آيات الهي مأنوس هستيد! اين دسته از آيات بسيار سرآمدند، بايد اينها را آدم حفظ كند. گاهي اوقات شما يك آيه را حفظ ميكنيد، گويا اين آيه صد آيه است، ميگويند اگر كسي موقع خواب سه مرتبه سوره مباركه اخلاص، يعني همين ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[9] را بخواند، تمام قرآن را خوانده است، يك بخش از قرآن ناظر به ذات الهي است, يك بخش از قرآن ناظر به اوصاف الهي است, يك بخش از قرآن هم ناظر به افعال الهي است و اين توحيد همه جنبهها را دارد: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾،[10] اين سوره چقدر عزيز است و چقدر دوست داشتني است براي اهل توحيد! در يكي از سرايا آن جنگي كه خود پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) در آن شركت نداشت را ميگويند «سريه», يك «غزوه» داريم و يك «سريه», آقا رسولالله، علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) را به همراه جمعي ميفرستد براي دفع يك آفت و آسيبي از ناحيه منافقين, از ناحيه يهود, از ناحيه نصارا و مانند آن. من به اصطلاح سخني را امروز شنيدم كه يك خانم در ديار كفر، در يكي از كشورها، تقريباً داشت تاريخ اسلام را تحليل ميكرد، چه وقت اسلام شكل گرفته، چطوري شكل گرفته و الآن قدرت اسلام را به اصطلاح كه هميشه با شمشير بوده، با جنگ بوده، با فلان بوده؛ بعد جنگهايي را كه در زمان رسول گرامي اسلام بود، همه را به هواي اين زده كه پيغمبر با آنها ميجنگيده است؛ در حالي كه كاملاً پيامبر گرامي اسلام عهدنامه و پيمانهايي را با آنها داشت؛ اما كفار و مشركين با اينها همدست ميشدند و اينها دشمني و عداوت ميكردند و در حقيقت براي دفع شرّ آنها، اسلام مجبور ميشد كه احياناً دست به شمشير ببرد. قضيه مباهله، يكي از قضاياي جدّي است و در قرآن اين مباهله با يهود را خداي عالم دارد بيان ميكند. استدلال كردند و احتجاج كردند؛ اما آنها نپذيرفتند، حتي به مباهله هم پيغمبر راضي شدند؛ اما اينها تمکين نكردند. بنابراين اسلام عمده جنگهايش، جنگهاي دفاعي است و براي حفظ و مرزداري از جامعه اسلامي و امت اسلام است و الاّ ﴿وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾،[11] ـ متأسفانه ـ اينها خبر هم كه ندارند، از قرآن هم كه نميگيرند، تفسيرها و تحليلها از اين طرف و آن طرف, آن كسي كه ميآيد از تاريخ اسلام بگويد، لااقل به اين ادب واقعي و ارزشمند قرآن بنگرد كه چقدر مؤدبانه, چقدر كريمانه با اهل كتاب سخن ميگويد: ﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُم﴾![12] با يهوديها با نصارا, در يكجا خداي عالم به اينها ميگويد: ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ﴾،[13] اگر راست ميگوييد توراتتان را بياوريد، نشان بدهيم كه اين مطالبي كه درباره پيغمبر است، همه را ما به موساي كليم گفتيم, در توراتتان هست, در انجليتان هست. اسلام در نهايت ادب و كرامت با اهل كتاب سخن گفته ﴿وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتاب﴾[14] با عظمت از آنها ياد كرده است. در اين كليپها ميآيد، شما ميبينيد متوجه باشيد، اينها جز با تحليلهاي مستشرقين و صهيونيستها و اينها، در حقيقت اين تحليلها صادر نشده است. به هر حال آنچه در فضاي ديني ما وجود دارد, آنچه در نظام تدوين ما وجود دارد، در بهترين و زيباترين شاكله ديني ارائه شده است و خداي عالم اين دين را در يك نظم و انضباط فوقالعاده ايجاد كرده و ما بايد اين نظام ديني را آنگونه كه هست، بيابيم.
فرمود: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم﴾؛ در شب قدر ما همه آنچه را كه در نظام هستي، در آن ملأ اعلا, در ملكوت تدوين شده بود و به اِحكام در آمده بود، اين را تفصيل داديم، روشن كرديم و براي جامعه اين را داريم پياده ميكنيم. اين نظم علمي و انضباط وجودي از هداياي شب قدر است. در شب قدر چنين اموري را خداي عالم تقدير ميكند و به همراه با سلام و امنيت الهي دارد اين شبها، براي بندگانش خداي عالم توزيع ميكند.
همين خدا وقتي ميخواهد بحث هدايت انسانها را بيان كند، ميفرمايد: اگر كسي خدا بخواهد او را هدايت كند: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾.[15] يكي از خصلتهاي والايي كه انسان مؤمن بايد داشته باشد، شرح صدر است. شرح صدر؛ يعني سِعه وجودي انسان, وسعت وجودي پيدا كردن, اخلاق كريمانه يافتن, حلم را, بردباري و صبوري را, اين شرح صدر بسيار نكته اساسي و جدّي است، از خانواده انسان ميتواند شروع بكند، صبوري را, بردباري را و تحمل را, شكيبايي را و همراهي را, اينها از ويژگيهايي است كه انسان براي رسيدن به يك هدايت بيشتر و برتر به آن نياز دارد، خداي عالم ميفرمايد: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ﴾؛ آنگاه كه خداي عالم ميخواهد يك انسان را هدايت كند، چه كار ميكند؟ ﴿يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾، شرح صدر به او ميدهد و در مقابل ـ در سوره مباركه انعام آيه 125 ـ آن كسي كه خداي عالم ميخواهد راه را بر او ببندد؛ البته خدا راه را براي كسي نميبندد، انسانها با بياعتنايي, بيتوجهي نسبت به ماه رمضان, اين ماه مبارك رمضان رسيد، امشب هم شب بيست و دوم, يك هفته ديگر هم اين ماه عزيز و عظيم تمام ميشود. تمام اين ايام روزها و شبها متوجه خود و هيچ. او چه انتظاري دارد؛ اينكه خداي عالم اين فرصت گرانقدر را در اختيار او قرار داد و او عالمانه و عامدانه گفت، چه اتفاقي افتاده، مگر چه شده؟ مگر ماه رمضان با ماههاي ديگر چه فرقي ميكند، مگر شب قدر يعني چه؟ با اين ادبيات و با اين بيايماني سخن ميگويد چه ميشود؟ اين زده كنار، خودش طرد كرده؛ لذا خداي عالم كسي را منحرف و گمراه نميكند؛ بلكه خداي عالم هدايت را و مسير معنويت و روحانيت را همواره جلوي عباد باز ميكند.
يك هدايت مطلقه داريم, يك هدايت در مقابل ضلالت. اين را دقت بفرماييد؛ مثل يك رحمانيت مطلقه داريم و يك رحمانيت كه در مقابل غضب است. رحمانيت مطلقه اين زمامدار است، اين رحمانيت مطلقه ميگويد كجا رحمت، كجا غضب. آنجايي كه غضب هم هست، باز جاي رحمت است. الآن وقتي يك طبيب مجبور ميشود، براي اينكه يك بيمار را نجات بدهد، دست به چاقوي جرّاحي ميبرد و دست يا پا را قطع ميكند؛ اين رحمت هست يا نيست؟ يك جايي را قطع ميكند، براي اينكه سلامت شخص را تأمين كند. آنگاه هم كه طبيب دارد جايي را قطع ميكند و ميبُرد، اين غضب نيست، اين هم جا، جاي رحمت است. خداي عالم جز رحمت چيز ديگري ندارد و اگر احياناً يك غضب هست، اينها نِسبي است. ما يك مطلق داريم يك نِسبي؛ خداي عالم آن رحمت مطلقهاش مطلق است. يك رحمت در مقابل غضب دارد كه نِسبي است. يك جايي مِهر است، يك جايي قَهر است؛ ولي آنجايي كه قهر هم هست، مِهر است. اگر پدر يك وقت عصباني ميشود به فرزندي تندي ميكند، يك تشرّ ميزند، تنبيه ميكند، اين تنبيه از سر لطف است. ترديدي نيست كه پدر و مادر نسبت به فرزندي، جز خوبي نميخواهند. آن رحمت مطلقه پدر و مادر است كه گاهي اوقات اقتضا ميكند نسبت به فرزند تندي كند يا او را احياناً تنبيه كند. گاهي اوقات تشويق ميكند، گاهي وقتها تنبيه ميكند؛ ولي پدر و مادر جز محبّت كه چيزي نميخواهند، جز رحمت از پدر و مادر هم متوقّع نيست. آنجايي هم كه پدر هم تنبيه ميكند، رحمت است. عذاب خدا رحمت است, جهنم خدا رحمت است, اين همه انسانهاي فاسد و تبهكار كه اينطور جامعه را به چالش ميكشند و با اين اختلاسها اينطور جامعه را به لحاظ اقتصادي به سختي و زحمت مياندازند، كسي نبايد اينها را تنبيه كند؟ همين! بيايند بخورند، بيتالمال را ببرند، اختلاس بكنند و اينطور جوانها و دختران و پسران در سختي و مشكلات قرار بگيرند، هزارها هزار ميليارد! اينها بايد تنبيه بشوند. اين رحمت خداست كه عدهاي را بايد سرجايشان بنشاند و آنها را بايد تنبيه كند. چه آنجايي كه جهنم است، رحمت خداست؛ چه آنجايي كه بهشت است، رحمت خداست. پس ما يك رحمت مطلقه داريم, يك رحمت و غضبي كه اينها نسبي هستند.
در فضاي هدايت هم همينطور است. يك هدايت مطلقه داريم, يك هدايت در مقابل ضلالت؛ بله, خداي عالم يك اسمي دارد به نام «هادي», يك اسمي هم دارد به نام «مُضلّ». «مضلّ»؛ يعني گمراهكننده, «هادي» هم يعني هدايتكننده؛ «يَا هَادِي و يَا مُضِل». خدا مگر گمراه ميكند؟ اصلاً اضلال و گمراهي در باب خدايي كه عين هدايت است و حقيقتي جز هدايت ندارد، اصلاً معنا دارد؟ خداي عالم سراسر عين هدايت است؛ اگر اسمي به نام اسم «مضلّ» دارد؛ يعني چه؟ اسم «مضلّ»؛ يعني اينكه اگر كسي اين هدايت الهي ماه رمضان را، بحث ماه نزول قرآن را, اين مغفرت و رضوان ماه رمضان را، عالماً و عامداً، همسايه مسجد بيرغبت، اصلاً پيدايش نشود. اگر كسي در جوار مسجد باشد و احياناً در طول ماه خود را ملتزم به دستورات و توصيهها و آموزههاي دين نكند و ـ مَعَاذَالله ـ پشت بكند، به تعبير قرآن اِعراض كند: ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾،[16] اين انساني كه عالمانه و عامدانه در را به روي خود بست، خداي عالم اين در هدايت را ميبندد, اين ميبندد نه يعني ـ مَعَاذَالله ـ خدا كسي را گمراه ميكند؛ آن كه بست، رفت زير زمين، از نور خورشيد بهرهاي ندارد، اين ميشود اسم مضلّ خدا؛ لذا خدا يك اسم هادي دارد؛ چون شما در اين شبها، در دعاي «جوشن كبير» با اسماي الهي آشنا ميشويد. يك اسمي دارد خدا به نام «مُعزّ»؛ اين خيلي روشن است، «معزّ»؛ يعني چه؟ يعني عزّتبخشنده, خدا عزّتبخشنده است: ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشاء﴾،[17] يك اسم ديگري هم دارد به نام «مذلّ»؛ يعني خدا ذليل ميكند, يك اسم ديگري هم دارد به نام «هادي»؛ «يا هادي»، يك اسم ديگري هم دارد خدا به نام «مُضل»؛ «مضل» از اضلال است؛ يعني گمراهكننده, خدا مگر كسي را گمراه ميكند؟ جز هدايت از جايگاه الهي اصلاً شدني نيست: ﴿الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّه﴾,[18] «وَ الْخَيْرُ فِي يَدَيْكَ وَ الشَّرُّ لَيْسَ إِلَيْك»؛[19] هدايت از ناحيه توست و بدي اصلاً در راه خدا معنا ندارد؛ مثل اينكه شما در ارتباط با خورشيد كه سراسر نور است، احياناً ظلمت و تاريكي معنا ندارد, كسي ميتواند تصور كند از خورشيد تاريكي و ظلمت بزايد, شدني نيست، او عين نور است: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ﴾،[20] اينكه خدايي كه سراسر نور است؛ يعني چه كه مُضلّ است؟ اضلال يعني چه؟ گمراهي يعني چه؟ ذليل كردن يعني چه؟ اينها همه برميگردد به خود انسانها، يعني انساني كه راه هدايت را به روي خود بسته است، اين بستن راه هدايت به روي خود، اين ميشود اسم مضلّ الهي. آنجايي كه خداي عالم عزّت ميدهد; يعني انسان به مسير دين آمده در راه توجه به «ربّالعالمين» است، خداي عالم عزّت ميدهد. عزّت يك امر وجودي است؛ اما ذلّت يك امر عدمي است، هدايت يك امر وجودي است, ضلالت يك امر عدمي است؛ مثل نور و ظلمت, ظلمت كه امر وجودي نيست، اين نور وقتي خاموش شد، ميشود ظلمت, تاريكي, مگر سايه وجود دارد؟ سايه يعني عدم نور, وقتي نور نبود، سايه است. وقتي هدايت نبود، ضلالت است. وقتي عزّت نبود، ذلّت است. وقتي علم نبود، جهل است. وقتي غنا نبود، فقر است. فقر و عجز و جهل و اينها كه وجودي نيستند. علم وجود است، جهل عدم علم است، هدايت وجود است، ضلالت عدم هدايت است، عزّت وجود است، ذلّت عدم ذلّت است؛ اينها كه وجود ندارند كه ما به خدا اِسناد بدهيم و اگر بگوييم خدا مُضلّ است يا مذلّ است و مانند آن؛ يعني انسان راه را به روي خود بسته است، راه هدايت را به روي خود بسته است؛ وقتي راه بسته شد، اين چراغ خاموش ميشود.
خداي عالم اين شبها را، شبهاي هدايت قرار داده و آن كسي را كه خداي عالم ميخواهد هدايت كند: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾؛[21] آقايان تحمّل را بالا ببريم! آقايان صبر و شكيبايي داشته باشيم! آقايان از نداري و مشكلات و مانند آن, البته اين معنايش اين نيست كه عقلانيت و درايت و تدبير را كنار بگذاريم نه, بعضي ميگويند آقا توكل كن! نه، همه تلاش را انسان بايد انجام بدهد، بدون كمترين كوتاهي. اگر در چنين حالتي انسان مجبور شد كه صبر كند، بايد صبر كند, اين صبر را علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) داشت و فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ في الْعَيْنِ قَذي وَ في الْحَلْقِ شَجاً»،[22] اين خطبه نهجالبلاغه را آقايان حتماً زيارت كنيد، حتماً تلاوت كنيد. اين خطبه نهجالبلاغه خيلي خطبه عجيبي است: «فَصَبَرْتُ وَ في الْعَيْنِ قَذي وَ في الْحَلْقِ شَجاً»، اين در حالي كه استخوان در گلو و خار در چشم داشتم، صبر كردم. اين صبوري, اين بردباري و اين حِلم علوي، مثالزدني است. هيچ كسي مثل علي بن ابيطالب نميتواند صبر بكند؛ البته آنهايي كه به صبر علي اقتدا كردهاند، موفق هستند. آنهايي كه به بردباري و شكيبايي علي بن ابيطالب اقتدا كردهاند، در اين ايام موفق هستند. صبر و شكيبايي زمينه را براي هدايت الهي فراهم ميكند: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ﴾، آن كسي كه خداي عالم اراده كرده است: ﴿أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾؛ اما در مقابل, ﴿وَ مَنْ يُرِدْ﴾ اگر كسي خداي عالم در او اراده كرده است كه ﴿أَنْ يُضِلَّهُ﴾ گمراهش كند: ﴿يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً﴾.[23] اين ضيّق و حَرج وقتي كنار هم قرار گرفتند؛ يعني بسيار سخت و دشوار و تنگدل, كمترين چيز او غَليان ميكند، نميتواند تحمل كند، بيصبري ميكند، بيشكيبايي ميكند و قرآن يك تعبير معجزهآسايي است، ميفرمايد: ﴿كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ﴾، وقتي آدم ميرود جاهاي مرتفع سينهاش درد ميگيرد و نميتواند نفس بكشد: ﴿كَأَنَّما يَصَّعَّدُ فِي السَّماءِ﴾؛ گويا اينكه دارد به آسمان ميرود. اين بيصبري كردن, ناشكيبايي كردن و صبور و بردبار نبودن، اين مسير ايمان را در حقيقت ميبندد. ما از خداي عالم در چنين شبهايي بايد شرح صدر را تقاضا كنيم. شرح صدر راه براي ايمان و ايقان الهي را در جانها فراهم ميكند: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ﴾.
از بهترين تحفههايي كه ما ميتوانيم در اين شبها از خداي عالم درخواست كنيم، همين بحث شرح صدر است و از كمالات والا و ارزشمند آقا علي بن ابيطالب مسئله شرح صدر است. فقط يك داستان را راجع به شرح صدر علي بن ابيطالب عرض كنم، ديگر تصديع ندهم. خدا در قرآن ميفرمايد: شرك همه اعمال انسان را حبط و باطل ميكند اگر كسي ـ مَعَاذَالله ـ به غير خدا پناه ببرد و خدا را از جايگاه توحيد و وحدانيت و يكتايي و يگانگي به آن توجه نكند و اعراض بكند، دنياي سختي در انتظار اوست, دنياي دشواري در انتظار اوست, اگر ـ خداي ناكرده ـ كسي به جايي برسد كه خدا او را رها بكند, او را به حال خود واگذار كند، بدترين درد و مشكل براي آن انسان اين است كه انسان به خود رها بشود و خداي عالم زمامداري اين انسان را به عهده نگيرد. بگويد خيلي خب، خودت كه پناهگاهي داري برو سراغ پناهگاه خودت. انسان در اين عالم وانفسا هيچ پناهگاهي ندارد و سرگردان و حيران است. بدترين درد و مشكل اين است كه انسان لحظهاي از تحت عنايت الهي بيرون بيايد و خدا او را به حال خود بگذارد. گاهي اوقات خدا به پيغمبر خود ميفرمايد: اينها را رها كن! ﴿قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾؛[24] اين آيه چقدر تهديد است! اين آيه چقدر چالش و مشكلات را براي آن دسته ايجاد كرده است! ﴿قُلِ اللَّهُ﴾ تو كه گفتي, تو كه بيان كردي, تو كه ابلاغ كردي, تو فقط خدا را بگو، بعد آنها توجه كردند كردند, نكردند هم نكردند، مستغرق در باطل خودشان هستند: ﴿قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾. برخي از آيات واقعاً وحشت دارد، از آن آياتي كه خيلي بايد بترسيم، خيلي بايد هراسناك باشيم، همين آيه است، وحشت دارد كه ـ مَعَاذَالله ـ خداي عالم به انسان بگويد برو دنبال كار خود، تو ديگر همه زمينههاي هدايت را قطع كردي و اعراض كردي، جايي اين «ارحمالراحمين» بيايد به پيغمبرش بفرمايد كه اي پيغمبر من! اينها ديگر حرف گوش نميکنند, اينها ديگر به جايي رسيدهاند كه تكذيب ميكنند، تو را ـ مَعَاذَالله ـ كافر ميدانند، دروغگو ميدانند، تو را مشرك ميدانند. در قرآن خداي عالم راجع به شرك بسيار با حساسيت فوقالعادهاي برخورد ميكند و ميفرمايد، اگر كسي شرك بورزد، همه عملش حبط است: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾،[25] اينهايي كه از خوارج بودند؛ مثل همين نهروانيها, مثل همين ابنملجمها, يكي از اينها شخصي است به نام ابن كوّاء، اين انسان ملعون ميآيد در مقابل علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) قرار ميگيرد و اين آيه را در مقابل علي بن ابيطالب ميخواند كه: ﴿أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَی الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك﴾؛ خدا به پيغمبر خود دارد اين معنا را الهام ميكند, ميفهماند, وحي ميفرستد كه به تو و انبياي پيشين گفتيم كه اگر كسي شرك بورزد، عمل او حبط و باطل است و خدا او را به خود واگذار خواهد كرد. اين ابن كوّاء نانجيب در جهل و ضلالتمانده، ميآيد در مقابل علي بن ابيطالب، اين آيه را ميخواند كه ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾؛ تو مشرك شدي. علي بن ابيطالب در موقع خلافت است، صبوري ميكند، شكيبايي ميكند, يك بار, دو بار, سه بار, وقتي او سه بار اين آيه را خواند و تمام كرد، اين آيه را در مقابل ميخواند كه ﴿وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ﴾؛[26] به پيغمبر خود خداي عالم ميفرمايد: صبوري كن, بردباري كن! ﴿وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ﴾؛ آنهايي كه به يقين و به ايمان نرسيدهاند و كافر هستند، مبادا تو را از صبر و شكيبايي در بياورند، صبر كن! اين صبوري را شما حساب كنيد، يك انساني است خليفه مسلمين, خليفه مسلمين در آن حدّ.[27] والد بزرگوار ميفرمودند كه خليفه مسلمين؛ آن موقع در كلّ خاورميانه، يعني همين 52 كشور. الآن اگر ما يك كشور هستيم، آن وقتي كه علي بن ابيطالب خليفه مسلمين بود، همه خاورميانه در اختيار او بود. در آن حال يك شخصي ميآيد در مقابلش به او ميگويد تو مشرك شدي و علي بن ابيطالب در مقابلش اين آيه را ميخواند كه ﴿وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُونَ﴾.
آقايان اين حكومت كجا، اين علي بن ابيطالب كجا، آن جايگاه ولايي آقا علي بن ابيطالب كجا و ما كجا! مبادا خودمان را مقايسه كنيم، ما اصلاً قابل مقايسه نيستيم، اصلاً در مسير نيستيم؛ چه برسد به اينكه بخواهيم مقايسه كنيم. يك امام در اين حدّ از قدرت و صلابت، يك شخصي ميآيد و اينگونه با حضرت تندي ميكند و در مقابل مظهر تمام توحيد ميايستد و او را به شرك و مشرك بودن متّهم ميكند و ميگويد تو چون مشرك شدي، عمل تو حبط و باطل است و او در مقابلش صبوري ميكند. اينها انسانيّت است, اينها آداب ولايي است, اينها ولايت است, اينها حقيقت امامت است, آنها حقيقت وليّامر بودن را در معناي اصلي داشتند و حفظ ميكردند و ما بايد به آنها اقتدا كنيم كه اينگونه زيستند.
درود و سلام خدا بر مولاي متّقيان علي بن ابيطالب، يك جمله عرض كنيم در رساي آن حضرت، در شام شهادت آقا علي بن ابيطالب هستيم. اكنون ديگر از مسجد كوفه خبري نيست، خانه علي را غم گرفته است، حسنين و زينبين زانوي غم در آغوش گرفتند، ديگر صداي اذان و نماز علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) به گوش نميرسد. در آن شب آقا امام حسن(عَلَيْهِ السَّلام) آمد، فرمود: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَی مَوَدَّتَهُم»، من از آن خانداني هستم كه خداي عالم مودّت آنها را بر ما واجب كرده است و بر همگان واجب نموده است.[28]
«عَلَي لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛ ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾[29]»!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بارالها گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!
قلب مطهّر آقايمان، علي بن ابيطالب, مولايمان, اميرمان, وليّمان را از ما راضي و خرسند بفرما!
در شب اول قبر علي بن ابيطالب و اولاد معصومينشان را به فرياد همه ما برسان!
مرضاي مسلمين، لباس عافيت بپوشان!
خدايا اين عبادتها, اين طاعتها, اين طاعتها، اين توسّلات از همگان, جمع حاضر, برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!
ذخيرهاي براي عالم قبر و قيامت ما قرار بده!
بارالها دنيا را اكبر همّ ما قرار مده!
در دنيا ما را به زيارت خاندان عصمت و طهارت و در آخرت به شفاعت آنها موفق بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات, گذشتگان از اين جمع, ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت كه اين ايام متعلّق به اوست را مهمان علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) قرار بده!
كشور ما, نظام ما, مملكت ما, جوانهاي ما, حوزهها و دانشگاههاي ما, مراجع عظام تقليد, مقام معظّم رهبري همه را در پناه امام زمان، هدايت و حمايت بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان!»
[1]. گلستان سعدی، ديباچه.
[2]. سوره دخان، آيه4.
[3]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص615.
[4]. التوحيد (للصدوق)، ص25.
[5]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص136.
[6]. سوره انسان, آيه 9.
[7]. سوره حجر, آيه 40.
[8]. سوره ص, آيه 46.
[9]. سوره اخلاص، آيه1.
[10]. سوره اخلاص, آيات 1 ـ 4.
[11]. سوره انبياء, آيه 107.
[12]. سوره آلعمران, آيه 64.
[13]. سوره آلعمران, آيه 93.
[14]. سوره آلعمران, آيه 199.
[15]. سوره انعام, آيه 125.
[16]. سوره طه, آيه 124.
[17]. سوره آلعمران، آيه26.
[18]. سوره آلعمران، آيه73؛ سوره حديد، آيه29.
[19]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج3، ص310.
[20]. سوره نور, آيه 35.
[21]. سوره انعام, آيه 125.
[22]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه3.
[23]. سوره انعام, آيه 125.
[24]. سوره انعام, آيه 91.
[25]. سوره زمر, آيه 65.
[26]. سوره روم, آيه 60.
[27]. تفسير القمي، ج2، ص160.
[28]. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط ـ القديمة)، ص208.
[29]. سوره شعراء، آيه227.