أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَي مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِينَ لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَیٰ وَ النَّبَإِ الْعَظِيم».[1] شب بيستم ماه عزيز و عظيم رمضان است. اين شبها را به عنوان شبهاي قدر ميشناسند و در فرهنگ ديني ما اين شبها بسيار گرانقدر و ارزشمند و بسيار تعيين کننده و سرنوشتساز است. خدا را به حقايق شب قدر، خصوصاً قرآن و نزول قرآن سوگند ميدهيم که گناهان همه ما را ببخشد و بيامرزد و راه رحمت و نورانيت و هدايت را در برابر و پيشگاه همه ما بگشايد و مسير خير و سعادت را با عنايت خود همه ما را بدان موفق بفرمايد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!
اجازه بدهيد امشب در پيرامون شب قدر و سوره مبارکه «قدر» توضيحات بيشتري داده شود، گرچه در شب گذشته راجع به فلسفه شب قدر و اهميت و جايگاه آن در نظام هستي توضيحاتي داده شد؛ اما ما همچنان بايد اين معنا را بهتر بفهميم، بهتر بدانيم و راه ارتباط خود را با اين شبها و اين ليالي و ايام به درستي بسازيم.
مرحوم کليني صاحب کتاب شريف کافي حتماً ـ إِنشَاءَاللَّه ـ سروران بزرگوار اگر توفيق شرفيابي به زيارت عتبات را در کشور عراق پيدا نموديد، اگر بغداد رفتيد، حتماً به مزار مرحوم کليني مشرف بشويد و کنار اين بارگاه مضجع شريف اين انسان بزرگ و استوانه ديني و علمي که تشيّع و شيعه بسيار به همت والاي او افتخار ميکند و اين کتاب شريف کافي مرهون تلاش و مجاهدت اين بزرگمرد است. مزاري هم در بغداد براي اين مرد بزرگ الهي هست، توفيقي بود امسال ما به بغداد که رفتيم، در آنجا من اصرار داشتم که اين قبر شريف و مضجع کريم اين بزرگوار را زيارت کنم و چون به هر حال در گذشته بغداد يک موقعيت ويژه و استثنايي داشت، بزرگان شيعه هم در آنجا هستند، همانطوري که بزرگان اهل تسنن هم آنجا هستند؛ ولي ما بايد جايگاه مرحوم کليني اين بزرگمرد عالم تشيّع را عظيم بدانيم و آنچه که امروز به عنوان برترين ميراث بعد از قرآن براي ما فراهم آمده است، مسئله کتاب شريف اصول و فروع کافي است که محصول مجاهدت و تلاش فوقالعاده ارزشمند اين مرد الهي و ديني است. در بحران سياسي و در حکومت عباسيها وضعيت شيعه در يک محدوديت و محروميتي بود و اين بزرگوار با تلاش و کوشش اين تراث ارزشمند شيعه که برخورداري از فرهنگ امامت و آثار و گفتهها و نوشتهها و فرمودههاي اين مردان الهي و اولياي بود را اين بزرگوار به نگارش درآورد و حديثشناس فوقالعادهاي بود و اينکه ميگويند «ثقة الاسلام کليني»؛ يعني معهد اطمينان و ثقه بودن و موثق بودن اسلام، اين بزرگمرد است. وقتي مرحوم کليني در کتاب شريف کافي خود يک حديث را نقل ميکند، چون او حديثشناس بود و قريب به عهد امامت بود و آثار خود را با همه حساسيتها و دقتها مينگاشت و نگارش فوقالعاده منظم و مرتبي داشت و والد بزرگوار ما هم در اين بيانات اخيرشان از عظمت و بزرگي مرحوم کليني در کتاب شريف کافي، خصوصاً آن مقدمهاي که در اين کتاب نوشتهاند، يک مقدمه کوتاه هفت ـ هشت صفحهاي است؛ ولي عبارتهاي پولاديني در فضاي حديث و جايگاه عقل دارد که بسيار ارزشمند و عزيز است.
اين محدّث بزرگوار که پايهگذار حديث در فرهنگ تشيّع بر اساس يک نظم علمي و قويم فرهنگي است، نقش بسيار بزرگي را در فرهنگ تشيّع دارد. خود مرحوم کليني هم در کلين؛ «کلين» يک روستايي است نزديک شهر ري، آنجا هم ما توفيق داشتيم رفتيم؛ الآن قبر پدر مرحوم کليني در روستاي «کلين» که شايد ده ـ بيست کيلومتري شهر ري؛ شاه عبدالعظيم باشد؛ چون آنها در حقيقت زادگاه او همين کلين است که کلين يک روستايي است در نزديکي شهر ري و ايشان اينجا متولد شده و پدر والا و بزرگوار مرحوم کليني هم در آنجا قبر و مزار شريفي دارد. ما شيعيان مديون اينها هستيم، ما پيروان اهلبيت نسبت به اين بزرگان و اساطين از حديث و رواياتي که اينگونه دستهبندي شده و منظم فراهم شده، محصول تلاش علمي اين بزرگان، ما به اينها مديون هستيم، بايد اينها را إحيا بکنيم.
به هر حال مرحوم کليني در کتاب کافي شريف، در شأن، ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾؛[2] يعني در شأن سوره مبارکه «قدر» احاديث را جمع کردند. احاديثي در باب شأن و عظمت سوره مبارکه «قدر». اين سوره را اين شبها زياد بخوانيم آقايان! برادران و خواهران گرامي! اين سوره روح تشيّع است، روح اعتقاد و ايمان به قرآن و عترت است. اين سوره محملي است و موطني است، براي ظهور کتاب الهي و همچنين عترت. اين حديث را به ارمغان بدهيم امشب به جمع دوستان و پيروان علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) که اين ايام و ليالي به اين امام بزرگوار متعلق است. روزي رسول گرامي اسلام ظاهراً در مسجد بودند و علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) ـ به روح مطهر رسولالله و علي بن ابيطالب صلواتي مرحمت بفرماييد ـ و رسول گرامي اسلام سوره مبارکه «قدر» را تلاوت ميفرمودند و همراه با تلاوت سوره مبارکه «قدر» از چشمان مبارک حضرت اشک جاري بود. دو تا خليفه؛ يعني خليفه اول و خليفه دوم ـ عمر و ابوبکر ـ وارد شدند و ديدند رسول گرامي اسلام، مشغول تلاوت سوره مبارکه «قدر» است و همچنان از چشمان مبارک آن حضرت اشک جاري است. خليفه اول سؤال کرد «يا رسولالله»! چگونه است شما هر وقت سوره مبارکه «قدر» را ميخوانيد، از چشمان مبارک شما اشک جاري است و گريان هستيد و دلتان ميسوزد؟ سوره مبارکه «قدر» چه دارد که شما در ارتباط با اين سوره اينگونه حزين هستيد و اينگونه ناراحت هستيد و اينگونه گريان هستيد؟ عرض کرديم اين حديث شريف را مرحوم کليني در اصول کافي در باب شأن سوره مبارکه «قدر» بيان ميفرمايند. چند تا حديث را در باب شأن سوره مبارکه «قدر» ذکر ميکنند، از جمله اين حديث نوراني است که خليفه اول ابوبکر به رسول گرامي اسلام اينگونه عرض ميکنند و ميپرسند که چگونه است، شما هر وقت سوره مبارک «قدر» ميخوانيد، دلي حزين و چشماني گريان داريد و دلتان ميسوزد نسبت به اين سوره. رسول گرامي اسلام فرمودند: اگر آنچه را که من نسبت به اين سوره ميدانستم و آنچه که در شب قدر نازل ميشود را ميديدم، ميدانستي! قطعاً ميتوانستي بفهمي که من چرا گريان هستم و چرا دلم نسبت به اين سوره ميسوزد! عرض کرد شما مگر چه ديديد؟ آيا در شب قدر آن حقيقتي که شما را اينگونه حزين، اينگونه نالان و اين گونه چشمانتان را گريان ميکند، چيست؟ حضرت فرمود: من سلام فرشتگان را، آمد و شد ملائکه را و دريافت آن اموري که در اين شب براي اداره نظام هستي هست را ميديدم و ميبينم، آن باعث ميشد که اين سنگيني اين عظمت و اين شکوه آن لحظات براي من اينگونه اين حالت را ميآورد.[3]
درست است که قلب پيغمبر بسيار قلب عظيم و بزرگي است و هيچ قلبي و هيچ جاني به وسعت جان رسولالله نيست: ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ ٭ وَ وَضَعْنَا عَنكَ وَزْرَكَ ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ ٭ وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ﴾![4] بله، پيامبر گرامي اسلام صاحب شرح صدر است و آن هم به «اذن الله» به اراده خداي عالم، خدا اين سينه را منشرح کرده است، آن قدر آن سينه عظيم و والا و بزرگ است که در حقيقت تمام آنچه را که اراده الهي است را ميتواند حضرت تلقي بکند. اين سينه فوقالعاده وسيع و منشرح است و آن قدر وسعت و عظمت دارد که ميتواند قرآن را و وحي الهي را در بالاترين و مهمترين شکل خود تلقي کند: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾![5] اين قلب بايد خيلي وسيع باشد. حقيقت قرآن يک حقيقت فوقالعادهاي است، معادلي براي قرآن نيست، قرآن کلام خداست در عاليترين جلوه خود، ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾،[6] ديگر بالاتر از اين راه براي هدايت و براي سعادت و براي کمال وجود ندارد. خداي عالم هر آنچه را که براي سعادت بشر، سعادت دنيوي و اخروي او هست، در اين قرآن در عاليترين شکلش بيان فرمود. هيچ چيزي را در قرآن خداي عالم فروگذار نکرد: ﴿ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ﴾؛[7] اين ﴿مِنْ شَيْءٍ﴾ به تعبير اهل ادب، اين نکره در سياق نفي مفيد عموم است؛ يعني هيچ مطلبي که در جهت کمال و خير و سعادت بشر باشد و بشر براي رسيدن به اقصا مقصد کمالش بدان نيازمند باشد، در اين کتاب فروگذار نشده: ﴿تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ﴾[8] هست و اين کتاب متني است الهي و آسماني، ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،[9] هيچ باطلي در اين کتاب راه ندارد. اين کتاب جز حق چيز ديگري نيست. قرآن کتاب حکيم است، قرآن کتاب مجيد است، قرآن کتاب کريم است: ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾؛[10] آن کتاب نشان عظمت و بزرگي است.
در چنين شبي که شب قدر است، اين کتاب نازل ميشود؛ البته مراتب عاليه اين کتاب در لوح محفوظ در پيش پروردگار عالم، ﴿مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾[11] وجود دارد. اين قرآن يک طرفش عربي مبين است، يک طرفش علي حکيم است. ما بايد اين عربي مبين را بگيريم تا به آن علي حکيم برسيم. آن مقداري که از قرآن در مقطع عربي مبين رسيده است، حد نازل، مرتبه دانيه قرآن است؛ لذا فرمود اين کتاب دو طرف دارد: يک طرف به دست شما و طرف ديگرش به دست خداست،[12] اعتصام کنيد، تمسک کنيد، از اين عربي مبين بهره ببريد تا به «علي حکيم» برسيد. ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ﴾، اين کتاب کتابي است که همه ويژگيها را دارد، عربي مبين هست: ﴿لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾، آن که الآن شما ميبينيد که حقيقت قرآن نيست، اين يک جلوه و يک پردهاي از قرآن است؛ آن هم نازلترين پرده از پردههاي قرآن. همين قرآني که عالم را به شگفتي و تعجب وادار کرد؛ همه عرفا، همه حکما، همه دانشمندان، همه ادبا همه فصحا، همه کساني که در صنعت علم و بلاغت و فصاحت و ادبيات در اوج هستند، خود را در مقابل عزت و عظمت ادبي اين کتاب عاجز ميبينند، اين نازلترين پرده قرآن است. حالا حقيقت قرآن را خداي عالم ميفرمايد: ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾،[13] يک روزي تأويل قرآن را ما براي شما ميآوريم، اينجا جايش نيست: ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾، تأويل قرآن روزي خواهد آمد و آن در ﴿يَوْمُ الدِّينِ﴾[14] است که در تفسير ﴿يَوْمُ الدِّينِ﴾، نکاتي که عرض شد از جمله اين نکته بود.
آن که الآن در اينجا هست؛ مثل يک خواب است، از قرآن ما يک صورت ظاهري داريم؛ اما حقيقت قرآن روزي خواهد آمد که انسان تعجب ميکند، اينها حقيقت قرآن بود؟! در بحث حفظ قرآن اين روايت هست که يکي از مؤمنان در درجات بهشت به يک صورت، به يک هيأت، به يک تمثلي روبهرو ميشود، ميبيند اين صورت فرقالعاده عزيز است، فوقالعاده شريف است. ميگويد تو چه کسي هستي؟ تو چه چيزي هستي؟ تو چقدر عظمت داري؟ اي کاش تو مال من بودي و من با تو مأنوس بودم! او در جواب ميگويد، من تمثل فلان سوره در قرآن هستم، تو مرا قبلاً حفظ کرده بودي؛ ولي بعد فراموش کردي. من تمثل همان سورهاي هستم که تو در دنيا آن را ميخواندي.[15] اينهايي که الآن در پيش ما هست و ما از آن به عنوان قرآن ياد ميکنيم، عرض کرديم، نازلترين پردهاي است که در نظام طبيعت و نظام دنيا ميشود پيادهاش کرد؛ والا اينکه قرآن نيست: ﴿لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾. در آن سرا که ﴿يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ﴾، مشخص ميشود که حقيقت قرآن چيست. اين را خداي عالم فرستاده که ما از نشئه طبيعت بگيريم تا به نشئه آخرت و عالم اله اين مسير را طي بکنيم.
به هر حال رسول گرامي اسلام ميفرمايد که من اگر سوره «قدر» را زياد ميخوانم و اگر در خواندن سوره «قدر»، دلم سوزان و چشمم گريان و قلبم نالان است؛ براي اين است که من حقايقي را در اين سوره و اين شب ميبينم، فرمود: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾؛ خيلي اين آيات آقايان سنگين است! در سوره مبارکه «حم دخان» اين آيه تلاوت ميشود که ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾؛ در شب قدر آن حقايق حکيمانه، آن «علي حکيم» به صورت قرآن کريم براي جامعه مهيا ميشود.
حالا کنارشان علي بن ابيطالب نشستهاند و آن شخص و خليفه سؤال کرد که چرا شما سوره «قدر» را زياد ميخوانيد و در حال سوره «قدر» خواندن گريان و دلتان سوزان است؟ فرمود آنچه که من ديدم و ميبينم و در شأن سوره «قدر» و شب قدر ميديدم، اگر تو ميديدي، قطعاً شايد همين حالت براي تو بود. بعد حضرت وارد يک مجال ديگر و عرصه ديگر ميشود.
به ابوبکر فرمودند که آيا شب قدر فقط مال زمان حيات من است يا بعد از من هم هست؟ عرض کرد «يا رسولالله»! اين برای هر شب است، هر شب از ماه مبارک رمضان است، آن ايام و ليالي قدر، شب قدر تکرار ميشود، يکبار نيست. اين سؤال! بعد سؤال کرد، آيا در اين شب قدر که خداي عالم فرمود: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾، اين فرشتهها نازل ميشوند، بر چه کسي نازل ميشوند؟ مگر نه آن است که اينها حامل امر الهي هستند و خدا فرمود: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾؛[16] همه آنچه را که در تقدير عباد است، خداي عالم نازل ميکند و فرشتگان و حاملان امر الهي اين را براي شخصي ميآورند؟ بله، همه چيز را ميآورند. تحويل چه کسي ميدهند؟ ابوبکر گفت به شما «يا رسولالله»! به شما تحويل ميدهند. رسولالله فرمود: بعد از من به چه کسي ميدهند؟ شب قدر که هست و در شب قدر فرشتهها که امر الهي را به امور عباد و عالم و آدم در آن امر وجود دارد را ميآورند، به چه کسي تحويل ميدهند؟ اين دو نفر عمر و ابوبکر عرض کردند که نميدانيم به چه کسي تحويل ميدهند! اينجا حضرت فرمود: «إِنْ لَمْ تَدْرِيَا فَادْرِيَا هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِي»؛ اگر شما نميدانيد، بدانيد که آن که بعد از من فرشتهها بر او نازل ميشوند و امر الهي را به او تحويل ميدهند و سلام الهي را به او ابلاغ ميکنند، او بعد از من اميرمؤمنان، علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) است. «إِنْ لَمْ تَدْرِيَا» اگر نميدانيد، «فَادْرِيَا» بدانيد، «هُوَ هَذَا مِنْ بَعْدِي»؛ آن کسي که فرشتهها در شب قدر بر او نازل ميشوند و امور عباد را در تقدير شده در اختيار او قرار ميدهند، بعد از من علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) است.[17]
تعجب است! اتفاقاً يکي از نکاتي که در همان روايت هست، اين است که در شب قدر اين دو تا به خود ميپيچيدند، ميهراسيدند؛ چون ميدانستند که وضعيت چگونه است، ميدانستند آنچه که رزق و تقدير اينها هست، به دست علي بن ابيطالب است. ما فضايل علي را از صبح تا شب و از آغاز تا انجام عالم هم بگوييم کم است! اجازه بدهيد يک فضيلت ديگر هم در مورد علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) عرض کنيم و هم به شخصيت آن حضرت آگاهي و معرفت بيشتري و هم ارادت و مِهر افزونتري در دل نسبت به آن حضرت داشته باشيم که «يَا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوَی وَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ كُفْرٌ وَ نِفَاق»؛[18] رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) محبت علي بن ابيطالب را همه ايمان ميداند و ـ مَعَاذَالله ـ بغض و کينه نسبت به آن حضرت را همه کفر ميداند: «يَا عَلِيُّ حُبُّكَ تَقْوَی وَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ كُفْرٌ وَ نِفَاق». دانشمندان يهود و نصارا هم بودند، خداي عالم در قرآن بعضاً از علما و قصيصين ياد ميکند و آنها را به عظمت ميستايد که اينها بعضاً کساني بودند که به رسول گرامي و اسلام ايمان آوردند و مؤمن شدند. بعد از رحلت رسول گرامي اسلام خليفه وقت، خليفه اول ابوبکر بود؛ عالمي از علماي نصارا و مسيحي به همراه جمعي از علماي مسيحي آمده بودند، از روم آمده بودند، آنگونه که در فضايل اميرمؤمنان علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) ثبت است. اينها آمدند و به مسجد پيغمبر وارد شدند؛ اين قصيصين و کشيشها و راهبها اينها با يک هيبت و با يک جلال و شکوهي حرکت ميکردند. الآن شما وقتي اين کليساها را ميبينيد، ميبينيد که چه عظمت ظاهري اينها داشتند، در عين حالي که عيساي مسيح در کمال زهد و سادگي بود؛ اما اينها براي خود يک تشکيلات عظيمي از سلطنت ظاهري تشکيل دادند. به هر حال اينها اينگونه زيست ميکردند، ادبياتشان و سبک زندگي اينها اينگونه بوده است. با يک تشريفاتي آمدند وارد مسجد پيغمبر شدند و سؤال کردند که بعد از پيغمبر چه کسي به عنوان جانشين و خليفه پيغمبر است، اينها گفتند که جناب ابوبکر خليفه است و جانشين پيغمبر است. رفتند و با او احوالپرسي کردند؛ بعد گفتند ما چند تا سؤال داريم، اگر جواب سؤالهاي ما را داديد، ما حجم زيادي ـ از درهم و دينار بود يا طلاي آن موقع بود، هر چه بود ـ با خود آورديم که به شما تحويل بدهيم؛ ولي به شرط اينکه شما به سؤالات ما جواب بدهيد. سه تا سؤال هم داريم؛ اول شما اسمتان چيست؟ او اعلام کرد که ابوبکر است. اسم ديگري شما داريد؟ گفت من به صديق معروف هستم! اسم ديگري هم داريد؟ گفت نه، من به همين دو اسم معروف هستم. گفت اعلم بعد از پيغمبر کيست که من بخواهم سؤال بکنم؟ گفت شما سؤالتان را بکنيد، ببينيم که آيا ما جواب بدهيم يا نه؟ سؤالش را کرد، سؤالش اين بود که آنچه که خداي عالم نميداند چيست؟ چه چيزي در نزد خدا نيست؟ و چه چيزي را خدا ندارد؟ اين سه تا سؤال؛ چه چيزي را خدا نميداند؟ چه چيزي در نزد خدا نيست؟ و چه چيزي در حقيقت براي خدا وجود ندارد و خدا آن را ندارد؟ اين گفت اجازه بدهيد که من از عمر سؤال بکنم. گفتند که عمر آمدند به عمر از او سؤال کردند، اسمت چيست؟ و او اسمش را گفت؛ البته اينها اول خواستند که اگر آزاد هستند، سؤالشان را داشته باشند و مطالبشان را بگويند! گفتند شما آزاد هستيد. بعد از عمر هم سؤال کردند، ايشان هم نتوانست پاسخ بدهد. در مجلس جناب سلمان حضور داشت، وقتي اين ماجرا را ديد، با شتاب خدمت علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) رفت، عرض کرد! ماجرا اين است، يک جمع عظيمي با جلال و شکوهي آمدند و سؤالاتي را دارند و در اين رابطه اين دو خليفه نتوانستند جواب بگويند و اينها دارند برميگردند روم و دستشان از پاسخ خالي است. اگر صلاح ميدانيد تشريف بياوريد. علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) دست حسنين را گرفتند، آمدند وارد مسجد شدند و مردم به احترام علي بن ابيطالب تجليل کردند، تعظيم کردند و اينجا يکي از اين دو خليفه ظاهراً گفت هر سؤالي داريد از علي بن ابيطالب سؤال کن که او عالم به همه آنچه را که از پيغمبر هست را ميداند.
اين راهب و اين عالم مسيحي سؤال کرد که شما اسمتان چيست؟ چون اينها در حقيقت در کتابشان اسم جانشين پيغمبر را داشتند. حضرت فرمود: اسم من در تورات «إليا»ست، در انجيل «ايليا»ست، در نزد پدرم به «علي» معروف هستم و مادرم هم مرا «حيدر» ناميده است. تا اين اسامي را گفت، اين عالم مسيحي گفت قسم به خدا همان کسي را که ميخواستم همين تو هستي. اسمم در تورات إلياست، در انجيل ايلياست و مادرم مرا حيدر و پدرم مرا علي صدا ميکرد. گفت اين سؤالات من است، اگر شما سؤالات مرا پاسخ بدهيد، آن مقداري که از ثروت به همراه آوردم، من مأمورم که به خدمت شما بدهم و ايمان ميآورم. فرمود: سؤالات شما چيست؟ سؤال اول است که آنچه که خداي عالم ندارد، چيست؟ آن که در نزد خدا نيست، چيست؟ و آن که خداي عالم نميداند، چيست؟
در مورد سؤال اول آن چيزي که خداي عالم آن را ندارد، فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَحَدٌ لَيْسَ لَهُ صَاحِبَةٌ وَ لَا وَلدٌ»؛ يعني خدا زن و فرزند ندارد، اگر سؤال کردي که خدا چه ندارد؟ خدا جسم نيست، خدا انسان نيست که زن و فرزند داشته باشد: ﴿لاَ وَلَداً﴾،[19] نه فرزند دارد و نه شريک و همسري و مانند آن. اين مطلب اول و سؤال اول.
اما آن که خداي عالم نميداند، فرمود خداي عالم هرگز شريکي براي خود نميداند، همتايي ندارد که بياييد بگويد که مثلاً يک کسي همتاي من است، شريک من است! خدا شريک براي خود نميداند و نميشناسد. سؤال کرده بود که چه چيزي را خدا نميداند و نميشناسد؟ فرمود براي خداي عالم شريکي نيست و خدا براي خود شريکي را نميداند.
سؤال سوم اين بود که چه چيزي در نزد خدا نيست؟ فرمود ظلم به احدي در پيشگاه پروردگار عالم نيست. خدا نسبت به احدي ظلم نميکند: ﴿لَيْس بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾.[20] وقتي اين جوابهاي قاطع را شنيد؛ در روايت هست که اين کمربند را گذاشت، خود را به آقا علي بن ابيطالب رساند، حضرت را در آغوش گرفت و به او ايمان آورد و به رسالت رسولش و به ولايت علي بن ابيطالب گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ الْخَلِيفَةُ وَ أَمِينُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَعْدِنُ الدِّينِ وَ الْحِكْمَةِ». اين جايگاه و مقام والاي مولايمان علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) است. بعد سؤال کرد، چيست قصه شما و جانشيني پيغمبر؟ که حضرت فرمود: منصرف باش از اين مسايل بگذر.[21] اما آنچه که از علم و حکمت و نورانيت و هدايت پيغمبر ميخواست، علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) بر او به زيبايي و به کمال داد و وقتي اين اموال را آورد، حضرت همانجا اموال را بين مسلمين تقسيم کرد. کار علي بن ابيطالب تسويه به عدل است و از ظلم و از دشمني و از عداوت به دور است. روح محبت و روح مِهر و روح صفا در اهلبيت عصمت و طهارت و وجود علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) موج ميزد.
شب بيستم ماه مبارک رمضان است و اکنون علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) در بستر بيماري است. براي دوستان و محبان و شيعيان آن حضرت بسيار لحظات سخت و دشواري بود. امشب هم که در حقيقت شب چهارده خرداد و يا روز چهارده خرداد که متعلق است به امام راحل که ـ رضوان خدا بر او باد! ـ در 29 سال قبل وقتي که ايشان در بستر بيماري بودند، به عنوان يکي از شيعيان وارسته و فرزانه علي بن ابيطالب، دلها مضطرب بود، نگران بود، همه ناراحت بودند، همه در فراق اين وليّ خدا، اين محبّ نسبت به اهلبيت، اين انسان شجاع و انقلابي و انسان فرزانهاي که به حق براي دين و براي عدل و براي قسط قيام کرد و براي إحياي احکام الهي و سنن الهي و إماته سنتهاي باطل قيام کرد، براي مردم بسيار تلخ و ناگوار بود.
در آن شب که شب بيستم ماه مبارک رمضان سال چهل هجري بود، براي مؤمنان و براي شيعيان آن حضرت سخت و دشوار بود. يکي از اصحاب و ياران علي بن ابيطالب حضرت را در کنار بسترش همراهي ميکرد و سؤال ميکرد و سخنان گرانقدري از آن حضرت ميشنيد؛ يکي از مطالبي که سؤال کرد، اين بود که چه حالي شما داريد؟ اين وضعيت و حال چگونه است؟ و اين اشک و گريهاي که هست، براي چيست؟ حضرت فرمود: اين اوضاعي که براي من ايجاد شده در آن نجاتي نيست، من از اين کسالت و مرضي که عارض شده است، جان سالم به در نخواهم برد. اين نانجيب با هزار درهم شمشيري را فراهم کرد و با هزار درهم مسموم کرد و ديگر جايي براي نجات نبود. در کنار بسترش، حضرت ام کلثوم اين سخنها را ميشنيد و گريست و اشک از ديدگانش جاري شد. حضرت سؤال کرد، از دخترش که «مَا يُبکِيکِ»؟ چرا گريه ميکني؟ عرض کرد: پدرجان اين حالت شما را ميبينم، گريه نکنم؟ فرمود: اگر تو ميدانستي و ميديدي آنچه را که من ميبينم، هرگز گريه نميکردي؟ اکنون رسولالله است که به استقبال من آمده است و اکنون فاطمه زهراست، اين اصحاب و ياراني هستند که با من بودند؛ آنها الآن به استقبال من آمدند و اين حال براي علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) گواراست.[22]
اما «بأبي و أمي يا امير المؤمنين» براي اين خانواده، براي اين بچهها، براي حسنين و زينبين، چقدر سخت و دشوار است که در فراق شما، شما را در اين حال ببينند که چشمانتان و چهرهتان از خون سرتان اينگونه خضاب شده است و فرق سر تا مغز شکافته شده است، براي آنها ديدن اين صحنه بسيار دشوار و سخت است.
«عَلَي لَعَنَهُ اللَّهُ عَلَی الْقَوْمِ الظَّالِمِين؛ ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾[23]»!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها در دنيا و آخرت، ما را با ولاي قرآن و عترت بيش از پيش آشنا و موفق به وظايمان در راه ولايت بفرما!
توفيق تبعيت و پيروي از اين مولاي عزيز را به همه ما مرحمت بفرما!
اين فضايل و اين کمالات که براي علي بن ابيطالب(عَلَيْهِ السَّلام) برشمرده شده است، زمينهاي براي معرفت و ارادت افزونتر ما نسبت به آن حضرت بگردان!
در سراشيبي قبر علي و اولاد علي(عَلَيْهِمُ السَّلام) را به فرياد همه ما برسان!
حشر با قرآن را و با عترت را براي ما و کشور ما و نظام ما و جامعه اسلامي در دنيا و برزخ و قيامت قرار بده!
خدايا در دنيا ما را موفق به زيارت بيتالله و قبر مطهر رسولالله و ائمه بقيع و ساير امامان بزرگوار و در آخرت به شفاعت آنها همه ما را موفق بفرما!
مرضاي مسلمين، لباس عافيت بپوشان!
عواقب امور همه ما را به خير و سعادت ختم بفرما!
مشکلات اين کشور، خصوصاً مشکلات اقتصادي، اجتماعي را، خصوصاً از جوانان کشور مرتفع بفرما!
کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، دانشگاههاي ما، حوزههاي ما، جوانان ما، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيبه شهدا، گذشتگان از اين جمع، روح مطهر و بزرگوار امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص60.
[2]. سوره قدر، آيه1.
[3]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص249.
[4]. سوره انشراح، آيات1 ـ 4.
[5]. سوره نمل، آيه6.
[6]. سوره إسراء، آيه9.
[7]. سوره انعام، آيه38.
[8]. سوره نحل، آيه89.
[9]. سوره فصلت، آيه2.
[10]. سوره بقره، آيه2.
[11]. سوره نمل، آيه6.
[12]. الخصال، ج1، ص66؛ «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَيدِيکُم».
[13]. سوره اعراف، آيه53.
[14]. سوره فاتحة، آيه4.
[15]. لئالى الاخبار، جلد3،ص 303.
[16]. سوره قدر، آيه4.
[17]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص249.
[18]. الأمالي(للصدوق)، النص، ص25.
[19]. سوره جن، آيات1 و2 و3.
[20]. سوره آلعمران، آيه182؛ سوره انفال، آيه51...
[21]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج1، ص205 ـ 207.
[22]. الأمالي(للصدوق)، ص318 ـ 319.
[23]. سوره شعراء، آيه227.