07 05 2019 313853 شناسه:

«مباحث قرآنی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان (جلسه اول)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين و صَلَّي اللهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

شب دوم ماه عزيز رمضان در اين جمع گرامي و در اين محفل قرآني از صاحب اين ماه و صاحب قرآن عاجزانه مسئلت مي‌کنيم که هدايت را و سعادت را به برکت اين ماه نصيب همه ما بفرمايد و حشر ما را با معارف قرآني در دنيا و آخرت قرار بدهد و يکايک آيات الهي را در جان‌هاي ما نوراني و منوّر بگرداند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

در سال‌هاي گذشته توفيق بود که در ظلّ آيات الهي و معارف قرآني مسايلي تقديم دوستان، قرآن‌دوستان قرآن‌پژوهان و علاقمندان به فرهنگ قرآني در اين شب‌هاي عزيز ماه مبارک رمضان مي‌شد و اُنس با قرآن به عنوان منبع وحي، به عنوان کلام خدا، به عنوان حقيقتي که در خدا در آن حقيقت تجلّي کرد و ظاهر شد، آيات، حکَم، احکام، معارفِ اين قرآن عزيز است که منبع لايزال وحي است و يک کتاب در مقابل کتاب‌هاي ديگر نيست، بلکه سيّد کُتب است و مراد از سيد کُتب؛ يعني همه آنچه را که در کُتب پيشين و صحف و زُبر انبياي الهي بوده است همه و همه در اين کتاب جمع‌ هستند؛ البته قرآن نه تنها جامع اينهاست، بلکه به کمال رسيده و به بلوغ نهايي رسيده و ديگر برتر از اين نوع هدايت وجود ندارد؛ ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾،[1] مطمئن‌ترين مستحکم‌ترين و قوي‌ترين راه براي وصول به ساحت الهي همين آياتي است، حکَمي است و معارفي است که در قرآن آمده است؛ لذا اين‌طور نيست که اگر کسي قرآن بخواند فقط قرآن خوانده است، نه؛ انجيل عيسيٰ را، تورات موسيٰ را، زبور داوُد را، صحف ابراهيمي را همه و همه در اين کتاب جامع و کامل موجودند و انسان با همه انبيا، با همه سفرا و پيامبران الهي از طريق اين کتاب محشور است، مأنوس است، با زندگي آنها، با سنت و سيره آنها، با اعتقادات آنها و با باورهاي آنها کاملاً مأنوس است؛ مضافاً به اينکه خداي عالم در اين قرآن در جاي‌جاي اين کتاب عزيز، داستان و ماجراي نبوت و رسالت اين انبياي الهي را هم ذکر کرده است، از آدم تا حضرت نبي خاتم حضرت محمدّ مصطفيٰ(صلي الله عليه و آله و سلم)، تمام آنچه را که براي انبياي پيشين بوده است را خداي عالم بيان فرموده است و اين‌طور نيست که در حقيقت فقط سنت و سيره رسول گرامي اسلام باشد.

 قرآن نه تنها به صحف و کتب انبياي پيشين نظر دارد و هر چه را که در تورات و زبور و انجيل و صحف ابراهيمي ياد شده است را يادآوري مي‌کند: ﴿إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْري﴾؛[2] در يادآوري قرآن نسبت به آنچه را که انبياي الهي داشتند، ترديدي نيست. صحف ابراهيم و تورات موسيٰ گوشه‌هايي و بخش‌هايي از اين کتاب عزيز هستند؛ لذا قرآن به عنوان سيد کتب، محور رسالت، نبوت و وحي براي همه انبياي الهي است؛ آن هم بدون کمترين تحريف، کمترين انحراف و کج‌روي در مسير انديشه انبياي الهي، اين کتاب چقدر عزيز است، چقدر عظيم است، چقدر ارزشمند است! شما ملاحظه بفرماييد تاريخ امروز ما تحريف مي‌شود، انحراف پيدا مي‌کند، در مسير خوانش‌هاي مختلف قرار مي‌گيرد؛ اما اين وحي چگونه از زمان حضرت آدم تا خود رسول مکرّم اسلام بي‌پيرايه، پاکيزه، پاک و بدون هيچ‌گونه انحراف، تحريف، کجي و در کمال اتقان و صلابت، آن هم با زبان الهي، ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ﴾.[3] اين کتاب خيلي عظيم است آقايان! خيلي ارزشمند است! ما نمي‌دانيم چه گنجينه بي‌انتهايي از خير و کمال در اختيار ماست و آنچه که در طول تاريخ بر بشريّت گذشته است، از خير و شر، از بد و خوب، از زشت و زيبا، از حق و باطل همه و همه در اين کتاب در بهترين و زيباترين شأن آمده است. صلواتي اهدا بفرماييد!

 بنابراين باورمان را نسبت به کتاب بايستي که عميق کنيم، توسعه بدهيم و شناختمان و معرفتمان و ارادتمان را به اين کتاب عزيز مضاعف کنيم. ماه، ماه نزول قرآن است، ماهي است که مي‌توان به برکت اين ماه اُنس و الفت و اهتمام و توجه به اين قرآن را در دل عميق‌تر کرد و در جان‌ها اين بذر محبت و ارادت به قرآن را نشاند. هيچ چيزي هم جاي قرآن را نخواهد گرفت، هيچ انساني، هيچ وحي‌ايي، هيچ رسالتي، اين سخن مستقيم پروردگار عالم است که ﴿لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ﴾؛[4] اين قرآن چنين جايگاه عظيمي را دارد و مناسب است که ما يک‌بار ديگر به برکت ماه مبارک رمضان اصلاح کنيم، تصحيح کنيم و توسعه ببخشيم و ارتقاء ببخشيم به يک معرفت قرآني و از بارگاه الهي با همه ارادت و اخلاص بخواهيم که با اين کتاب عزيز به گونه ديگر، از منظري ديگر، آشنايي عميق‌تري پيدا بکنيم، خيلي اين کتاب پُربار است! «بَحْرٌ عَمِيقٌ»،[5] اين سخني نيست که به راحتي قابل شناخت باشد، وقتي علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) در باب قرآن سخن مي‌گويد، مي‌فرمايد اين کتابي است که خداي عالم در اين کتاب تجلي کرد: «مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ»،[6] ما فقط خدا را با چشم سر در اين قرآن نمي‌توانيم ببينيم؛ ولي خدا را در قامت معارف، حقايق، حکَم و احکام مشاهده مي‌کنيم؛ کتابي است به نهايت درجه از اتقان و صلابت و إحکام.

 بنابراين يک شناخت در اين اولين جلسه‌اي که در محضر شما عزيزان و علاقمندان به قرآن داريم، اين توجه را داشته باشيم. موضوعي که در اين شب‌ها، در اين محفل داريم تحت عنوان «مباحث قرآني» است. چند بحث از موضوعات قرآني را با هم مرور مي‌کنيم بر اساس آيات الهي و آنچه که بارها شنيديم، تلاوت کرديم، قرائت کرديم و خوانديم؛ حالا يک‌بار ديگر از يک منظر ديگر با يک نگاه ديگر آنها را ببينيم و اين بهانه بسيار خوبي است براي ارتباط عميق‌تر با قرآن و لذا اين شب‌ها با مباحث قرآني، خودمان را با حقيقت قرآن آشناتر و نزديک‌تر کنيم.

براي اولين موضوع در اين نشست‌ها، عنوان «خدا در قرآن» را مي‌خواهيم مورد صحبت قرار بدهيم؛ «خدا در قرآن»! هر نحله‌اي، هر جرياني يک تفسير خاصي از خدا دارند، عارفان به گونه‌اي خدا را تعريف مي‌کنند و با خدا اُنس و الفتي دارند، ارتباط قلبي و شهودي دارند. خدا را در يک چهره‌اي ديگر و يک مرآت و آينه‌اي ديگر مشاهده مي‌کنند؛ اينها صفي جدا هستند، در يک مستواي ديگر، در يک سطح ديگر، با خداي خودشان انس دارند و خلوتي که با خداي خود دارند و ارتباطي که دارند با نوع بشر متفاوت است. آنها انتظاري که از خدا دارند، انتظاري که از پروردگار عالم دارند، اين انتظار زميني نيست. خودشان را و آنچه که در سطح جامعه و بشر وجود دارد، آنها را مستقيماً مورد ملاحظه خود قرار نمي‌دهند؛ تمام وجود خودشان را متوجه به ساحت الهي مي‌کنند و از جايگاه خدا فقط خدا را مي‌طلبند؛ «رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند»،[7] نه خود را مي‌بينند نه احدي ديگر را و مستغرق در درياي الهي‌ هستند. خدايي که اين همه عظمت دارد، اين همه جلال و شکوه دارد، اين همه نعمت‌ها و هدايت‌ها و انبيا و عالم و آدم به اراده‌اي «طرفة العين»ي از او صادر مي‌شود، اين خدا ديدني است؛ اين خدا فقط و فقط از منظر اينها بايد مورد مشاهده قرار بگيرد و ديگر هيچ! اينها يک سطح ديگري‌ هستند ما با آنها کاري نداريم در يک مستواي ديگري با خداي خودشان گفتگو مي‌کنند. در برخي از آيات الهي هم خداي عالم خيلي به صورت اجمال از اينها سخن مي‌گويد. در اين حد گاهي اوقات خدا آياتي را بسيار کم و نادر، ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ﴾،[8] ﴿أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ﴾،[9] ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ﴾،[10] ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ ٭ وَ لَمْ يَكُن لَهُ كُفُواً أَحَدٌ﴾؛[11] اين دسته از آيات براي اين دسته از انسان‌هايي هستند که مستغرق هستند، تمام وجودشان به سمت خداست و هيچ نه به خود و نه به هيچ چيز ديگر، اشتغالشان به خدا به گونه‌اي است که از خود و «ماسوي‌ الله» در حقيقت غافل هستند. اين يک دسته است و برخي از آيات الهي هم به حال اينها و اوضاع اينها اشاره دارد.

 دسته ديگري از انسان‌ها هستند که از آنها به حکيمان و فيلسوفان ياد مي‌کنند. آنها هم خدا را در جلوه‌اي ديگر و در يک ستار و پرده ديگري مي‌بينند. آنها قدرت ديدن خدا را و جلوه‌هاي الهي را مستقيماً ندارند؛ اما از راه آيات آفاقي و آيات انفسي به دنبال آن هستند که خدا را بشناسند و اين حقيقت پشت‌پرده هستي را که مبدأ است و منتهاست او را مورد معرفت قرار بدهند: ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾.[12] اينها با اين دسته از آيات مأنوس هستند، دنبال خدايي هستند که آن خدا مبدأ هستي است، منتهاي هستي است، همه چيز از اوست، او مبدأ است، او مُبدِع است، از ساحت او همه چيز صادر مي‌شود، به او برمي‌گردد. او «مبدا المبادي» است، او «غاية الغاياة» است و مانند آن؛ اين هم خدايي ديگر، يک تصويري ديگر، يک پرده‌اي ديگر که حيکمان و فيلسوفان خدا را در اين پرده و در اين وضع مشاهده مي‌کنند و ارتباط دارند.

 دسته ديگري از افراد جامعه هستند که به دنبال اوصاف الهي هستند؛ خدا را خالق هستي مي‌دانند، ربّ هستي مي‌شمارند، خدا را مبدأ حکمت و عدالت مي‌دانند. او را در سرزمين عدل معاد مشاهده مي‌کنند و به دنبال اوصاف الهي هستند. اينها را اصطلاحاً مي‌گويند متکلّمين. متکلّمين کساني هستند که در جلوه‌هاي الهي، در اوصاف الهي، در افعال الهي به صورت کلي بحث و گفتگو مي‌کنند. خالق کيست، رب کيست، رازق کيست و انسان در مقابل اين دسته از اوصاف و جلوه‌هاي الهي بايد چگونه وظيفه‌اي داشته باشد؟ اين هم باز يک جريان ديگري است، اينها براي خودشان آثاري کتاب‌هايي و تحقيقاتي عميق دارند. حالا ما آنها در فضاي گفتگوي آنها قرار نمي‌گيريم. ما مي‌خواهيم ببينيم که آن خدايي که به صورت عام، به صورت فراگير، به صورت همگاني و هميشگي در قرآن ظهور مي‌کند آن کدام خداست؟ در چه پرده‌اي و ستاري و وضعي مي‌توان خدا را از پس آيات الهي ديد؟ خدا با کدام چهره‌اش ظاهر شده است؟ قطعاً خداي عرفان، خداي حکمت، خداي کلام اينها در عين حالي که حق هستند و «لا ريب فيه»؛ آن خداي همگاني و هميشگي براي همه انسان‌ها اين‌طور نيست. شما آن چيزي را که در يکايک آيات الهي از ابتداي ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ﴾ سوره مبارکه «حمد» تا آخرين آيه سوره مبارکه «الناس» ملاحظه مي‌فرماييد، يک خداي عمومي است، يک خدايي است که همه جا هست، در همه چيز حضور دارد. هيچ چيزي نيست که خداي عالم در او نباشد، در او ظاهر نشود، در او خود را ننمايانده باشد.

 وقتي حضرت ابراهيم خليل از خداي عالم سخن مي‌گويد، مي‌فرمايد اگر از من سؤال کنيد که خداي من کيست؟ من مي‌گويم خداي من همان کسي است که ﴿الَّذي خَلَقَني﴾،[13] او مرا خلق کرده است؛ نه عالم را، نه خالق کل عالم، من به آن چکار دارم، فعلاً به صورت شخصي مرا خلق کرده است. آن خدايي است که اگر من مريض شدم: ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾؛ او همان خدايي است که مرا شفا مي‌دهد. من وقتي مريض شدم، او مرا شفا مي‌دهد؛ وقتي من تشنه شدم، او به من آب مي‌دهد؛ وقتي من گرسنه شدم، او به من غذا مي‌دهد: ﴿يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ ٭ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ﴾.[14]

 شما وقتي به آيات الهي مي‌نگريد مي‌بينيد که عمده آيات الهي در قرآن به اين صورت ظاهر و روشن در ميدان و صحنه زندگي هست. امروزه مي‌گويند مديريت‌ها دو‌گونه است: يک مديريت‌هاي ستادي، يک مديريت‌هاي ميداني. آنهايي که مديران ستادي هستند، در ميدان حاضر نيستند و آنهايي که مديريت‌هاي ميداني دارند، در ستاد نيستند؛ اما خداي عالم خود را در هر دو صحنه مدير مي‌بيند هم آن جايي که دستگاه آفرينش بايد تنظيم شود و نظم نوين هستي را همواره در درون خود داشته باشد هم اوست؛ ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾؛[15] ما هر لحظه در حال توسعه هستيم، ما در جايگاه تصميم‌گيري نسبت به کل جهان هستي آماده‌ايم و هر لحظه داريم تصميم مي‌گيريم: ﴿إِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ و در عين حال در تک‌تک موارد زندگي انسان‌ها حضور داريم. همين دعايي که امشب قاري بزرگوار ما تلاوت کردند: ﴿إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾؛[16] اي پيغمبر من، «يا رسول الله»! اگر از تو سؤال کردند خدا کجاست؟ ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي﴾، خدا کجاست؟ اينکه تو از خدا حرف مي‌زني، خدا در آسمان‌هاست؟ طبقه هفتم آسمان است؟ کجا هست؟ زمين است، آسمان است؟ چکار مي‌کند؟ ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي﴾؛ تو در جواب به آنها بگو ﴿فَإِنِّي قَريبٌ﴾، من نزديک شما هستم، از شما دور نيستم، بيگانه نيستم، از رگ گردن به شما نزديک‌ترم؛ بلکه بالاتر! ﴿أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾،[17] بين شما و خود شما من فاصله هستم. شما فکر نکنيد که من حرف شما را نمي‌شنوم. اگر در سويداي دلتان، در آن نهانخانه جانتان يک صدا بزنيد «يا الله»! من جواب مي‌دهم: ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ﴾، من خودم جواب مي‌دهم، به کسي نمي‌گويم، به زمين بگويم، به آسمان بگويم نه! ﴿أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ﴾؛ اگر يک نفر گفت «يا الله»! لبّيک مرا مي‌شنود، با همه من هستم؛ مثل اين خورشيد، الآن خورشيد يکي بيشتر که نيست در اين منظومه شمسي، اما با همه موجودات در اين مجموعه منظومه هستي هست. هيچ موجودي نيست که بگويد در اين مجموعه منظومه هستي بگويد که من خورشيد را نمي‌بينم يا او مرا نمي‌بيند. نور وجود خدا که ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ﴾؛[18] با اين تلألؤ و درخشش فوق العاده، در همه‌جا حضور دارد. آن قدر اين وجود قوي و قوي و قوي است! اصطلاح فلسفی قوّت وجود را مي‌گويند وجوب. وقتي مي‌گويند «واجب الوجود»؛ يعني يک هستي که از بس شديد است، از بس مؤکّد است که همه هستي را او پُر کرده است، هيچ جايي نيست؛ تنها ديار عدم است که جايگاهي براي ظهور حضرت حق نيست: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ﴾.

 راجع به اين خدا مي‌خواهيم بحث بکنيم، چون امروزي‌ها، خصوصاً غربي‌ها در خصوص اينکه خدا کيست؟ به قرآن مراجعه مي‌کنند و بدون اينکه شناخت جامع و کاملي از قرآن داشته باشند با مواجه شدن با برخي از آيات مي‌گويند خدا ـ معاذالله ـ يک موجود خشني است، يک موجود تُندي است، برخورد تُند مي‌کند، جهنم مي‌فرستد، عذاب مي‌کند، عده‌اي را گمراه مي‌کند، قلب عده‌اي را همانند سنگ مي‌کند. اين دسته از آياتي را که اينها بي‌توجه و بي‌دقت نسبت به قرآن و آيات الهي مي‌نگرند را ما مي‌خواهيم يک بار در نگاه خودمان بازبيني کنيم، آيا واقعاً خدا ـ معاذالله ـ يک موجود خشن است، يک حقيقت ـ معاذالله ـ بي‌رحمي است که با خشونت و با ـ معاذالله ـ بي‌رحمي، با موجودات و با انسان‌ها برخورد مي‌کند؟! بياييم و خدا را بر اساس کلام خود او و سخن وحي بشناسيم که خداي عزيز ما چگونه خدايي است؟ پس اولاً توجه داشته باشيم که خدا يک موجود غيبي به معناي اينکه ما او را در آسمان‌ها و پشت پرده‌هاي غيب و ظلماتي ﴿بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾[19] و مانند آن بخواهيم ببينيم، نيست.

حالا اين آياتي که به قرابت و نزديکي و همراهي و اُنس خداي عالم با بشر دارد خدا از اين باب صحبت مي‌کند و گفتگو مي‌کند را با هم ـ إن‌شاءالله ـ مرور خواهيم کرد؛ ولي به اين نکته توجه کنيم که خدا در چه صورتي و در چه سيمايي در قرآن آشکار شده و براي ما ظاهر شده است. خدا يک حقيقت دست نايافتني است، يک حقيقت مطلق و نامحدودي است که ما هيچ ارتباطي با اين خدا ـ معاذالله ـ نداريم؟ خدا يک حقيقت غيبي است و آشکار و ظهوري براي او نيست؟ او فقط اول و انجام هستي است و ديگر هيچ؟ يا نه، آن خدايي که در تمام حالات زندگي با ما هست، از مبدأ خلقت تا نهايت مرگ با ما همسفر است، همراه است، همراز است و با ما گفتگو مي‌کند، دستگيري مي‌کند؟ آن داستان موسيٰ و شبان را ملاحظه فرموديد! وقتي يک شباني با خداي خود به گونه‌اي سخن مي‌گفت که گويا با يک محبوبه‌اي از نزديک دارد حرف مي‌زند: «تو کجايي تا چارقت دوزم کنم شانه سرت»؛[20] تا اين حد وقتي با اين‌طور، با اين بيان و با اين ادبيات، اين چوپان و شبان داشت با خدا سخن مي‌گفت؛ حضرت موسيٰ(عليه السلام) با نهيبي آمد گفت چکار مي‌کني؛ تو مگر نمي‌شناسي که خداي عالم اين حقيقت نامحدود، مطلق، بي‌کران، بي‌انتها تو فکر کردي موجود عادي است؟ آن نهيب الهي به موسيٰ آمد و گفت موسيٰ چکار مي‌کني، چه کسي به تو گفت اين بنده ما را از ما براني. اين آمده دارد با ما حرف مي‌زند، من همين هستم، من براي اين شبان همين هستم؛

تا تواني پا منه اندر فراق ٭٭٭ ابغض الأشياء عندي الطلاق[21]

 تو آمدي که بين انسان‌ها و خدا وصل ايجاد کني، آمدي فاصله‌اي را از بين ببري!

تو برای وصل کردن آمدی ٭٭٭ يا برای فصل کردن آمدی

 چرا جدا کردي؟! برو شبان را پيدا بکن و دوباره برگردان به همان حالت خود. وقتي يک شبان دارد با خداي عالم اين‌طوري حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مي‌زند، گويا يک محبوبه‌اي است که در کنار او نشسته؛ وقتي موساي کليم مي‌خواهد خدا را از منظر ستادي ببيند، مي‌گويد نه من در صحنه هستم.

تا تواني پا منه اندر فراق ٭٭٭ ابغض الأشياء عندي الطلاق

جدايي بين انسان‌ها و خدا از بدترين و مبغوض‌تري امر است که بايد او را دور داشت؛ بايد تلاش کنيم تا انسان‌ها را به خدا وصل کنيم، ارتباطشان را با خدا يک ارتباط کارآمد و مؤثر و بروز داشته باشيم؛ اين خدايي است که در قرآن ظاهر شده است.

 اگر بخواهيم خدا را در اين آمد و شدها ببينيم؛ حالا آيات الهي را ـ إن‌شاءالله ـ در شب‌هاي آتي هم، ما چند جلسه‌اي راجع به خدا در قرآن با هم صحبت مي‌کنيم و آن آياتي که حضور خدا را در صحنه زندگي، در متن زندگي، در سختي‌ها و شدائد، در سرّاء و ضرّاء و در خلوت و جلوت با انسان‌ها حضور الهي را و خود را نشان مي‌دهد، آن را ببينيم، آن چهره خدا را ببينيم. خدا در غيب نيست، خدا در نهان نيست، خدا در پس‌پرده نيست. خدايي که با ماست، براي ما ماه رمضان آورده، براي ما اين‌طور رحمت آورده، اين‌طور درهاي دعا را براي يکايک امور باز کرده؛ اين خدا در غيب نيست، در آشکار است، در نهان نيست، در هويداست؛

غيبت نکرده‌اي که شوم طالب حضور ٭٭٭ پنهان نگشته‌اي که هويدا کنند تو را[22]

 خدا کجا غيبت کرده، کجا خدا پنهان شده! اين ما هستيم که در غيبت هستيم، گاهي اوقات خودمان را در اوهام و خيالات قرار مي‌دهيم. اين خدايي که اين رمضان عزيز را با اين سحرها و افطارها و اين دعاها براي ما آورده است، آيا اين خدا، خداي دور است، خداي دور از انديشه و دور از جان و قلب انسان است؟!

اميدواريم که رحمت الهي شامل حال بشود و همه با آن چهره آشکار و ظاهر الهي آشنا بشويم؛ بله، خدا باطن است؛ اما ظاهر هم هست؛ خدا اول است؛ اما آخر هم هست هم با چهره اولش و هم با چهره آخر، هم با چهره ظاهرش و هم با چهره باطن با ما هست و گفتگو مي‌کند.

از پروردگار عالم عاجزانه مي‌خواهيم که در اين شب‌ها که شب‌هاي قرآني است و حضور فيض الهي را ما ـ إن‌شاءالله ـ خواهيم داشت، قلوب همه ما را به نور ايمان منوّر بفرمايد و از رحمت‌هايش و کرامت‌هايش همه ما بهره‌مند بفرمايد! از حضور همه سروران بزرگوار خصوصاً استاد بزرگوار جناب حاج آقاي رجايي، دوست عزيزمان جناب آقاي يگانه و همه سپاسگزاريم!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

 بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

 توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

 از اين ماه عزيز، شب‌ها و روزهايش همه ما را بهره‌مند بفرما!

 از موهبت والاي اين ماه يعني قرآن کريم همه ما را بهره‌مند بفرما!

 ايمان و معرفت و ارادت ما را به ساحت خود و قرآن و عترت خود بيش از پيش بفرما!

 ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

 در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت بيش از پيش آشنا بفرما!

 خدايا! اين کشور را، اين مملکت را، اين نظام اسلامي را، اين مردم عزيز و خوب را، اين شخصيت‌هايي که براي دين و نظام اسلامي در تلاش‌ هستند، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

 کشور را از هر خطري مصون و محفوظ بدار!

 شرّ استکبار و استعمار و صهيونيسم بين‌الملل را به خودشان باز بگردان!

 قلب مطهر آقايمان و مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»



[1]. سوره إسراء، آيه9.

[2]. سوره زمر، آيه21؛ سوره ق، آيه37.

[3]. سوره بقره، آيه138؛ سوره مائده، آيه50.

[4]. سوره زخرف، آيه4.

[5]. نهج‌البلاغة(للصبحي صالح), حکمت293.

[6]. نهج‌البلاغة(للصبحي صالح), خطبه147.

[7]. ديوان سعدي، غزل18؛ «رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند ٭٭٭ بنگر که تا چه حد است مکان آدميت».

[8]. سوره آلعمران، آيه18.

[9]. سوره فصلت، آيه53.

[10]. سوره حديد، آيه3.

[11]. سوره، آيات1 ـ 4.

[12]. سوره فصلت، آيه53.

[13]. سوره شعراء، آيه78.

[14]. سوره شعراء، آيه79 و 80.

[15]. سوره ذاريات، آيه47.

[16]. سوره بقره، آيه186.

[17]. سوره انفال، آيه24.

[18]. سوره نور، آيه35.

[19]. سوره نور، آيه40.

[20]. مولوی «مثنوی معنوی» دفتر دوم، بخش35؛ «تو کجايی تا شوم من چاکرت ٭٭٭ چارقت دوزم کنم شانه سرت».

[21]. مولوی «مثنوی معنوی» دفتر دوم، بخش36.

[22]. فروغی بسطامی «ديوان اشعار»، غزل شماره9.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب