أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
يازدهمين شب از ماه عزيز و گرانقدر رمضان را در اين جمع گرامي و سروران ايماني پشتسر ميگذاريم و بر اين نعمت الهي هم خداي بزرگ را شاکر و سپاسگزاريم. به حق نعمت بزرگي در پرتو اين ماه نصيب ما شده و اين نسيم شبهاي ماه مبارک رمضان بر اين دلها و جانها، صافي و صفا و مِهر و وفا مينشاند و انسانها را در راه رضاي خود قرار ميدهد. اميدواريم که همه آحاد جامعه اسلامي، خصوصاً جمع حاضر از برکات اين ماه به صورت مضاعف بهرهمند باشند و خدا از همه ما راضي و خشنود باشد و اين خشنودي سرمايه ورود به بهشت و سعادت الهي و رستگاري در پيشگاه پروردگار عالم محسوب آيد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(صلي الله عليه و آله و سلم)!
خداي عالم در قرآن در چهرهها و پردههاي مختلفي ظاهر شده است، گاهي در چهره مِهر و گاهي هم در چهره قهر، گاهي در چهره علم و گاهي در چهره قدرت، گاهي به سيماي اراده و گاهي هم در کسوت عمل جنبههاي مختلفي است که خداي عالم در مقام فيض، در مقام ظهور آشکار و هويدا ميشود؛ اين دست خداست، اين «يد الله» است، اين «عين الله» است، اين قدرت خداست که با جلوههاي مختلف آشکار ميشود؛ ولي همانطوري که ملاحظه فرموديد! چهار اسم و چهار جريان را خداي عالم در قرآن به صورت جامعه و فراگير مطرح ميکند که اگر ما با اين چهار جهت آشنا شويم، اينها جوامع الکلم هستند، اينها جامع همه جهات الهي هستند که اينها را خداي عالم به عنوان ارکان هستي هم معرفي کرده است. آن حديث شريف را بار ديگر در جمع شما عزيزان ما مرور ميکنيم تا به عظمت اين چهار رکن، التفات بيشتري پيدا بکنيم. وقتي سؤال ميکنند که کعبه چرا چهار ضلع است، چون مکعب است، چهار رکن دارد، فرمودند: چون اين کعبه در مقابل بيت المعمور است، بيت المعمور در عالم ملکوت جايگاه مکانتي است نه خانه. ما در طبيعت ميگوييم مکان، ولي در ماورأي طبيعت ميگوييم مکانت، جايگاه، مقام. در عالم ملکوت يک مکانتي است، جايگاهي است که فرشتگان در آن جايگاه خدا را عبادت ميکنند، گرچه همه فرشتهها در تمام حالات مشغول تسبيح و تقديس و تحميد و تحليل الهي هستند؛ اما يک مکانتي است، يک جايگاهي است که در آن مکانت و جايگاه، فرشتگان خدا را بهگونه ديگر، با وضع ديگرند؛ مثل اينکه ما در منازلمان، محل کارمان، محل زراعتمان خدا را عبادت ميکنيم؛ ولي در مسجد يک احساس ديگري است، يک نياز و يک ارتباط ديگري را ما احساس ميکنيم. آنجا هم در آن مکانت و جايگاه که از آن به بيت المعمور ياد ميشود، چنين موقعيتي است؛ آن هم چهار رکن دارد. اين چهار رکن که در خانه کعبه است، تجلّي آن چهار رکني است که در بيت المعمور است و سؤال کرد که چرا بيت المعمور چهار رکن دارد؟ فرمودند: چون عرش الهي داراي چهار رکن است و چرا عرش چهار رکن و ضلع دارد؟ فرمودند: چون کلمات الهي چهار تاست؛ «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[1] و مراد از کلمات الهي، نه يعني اين کلمهاي که ما ميگوييم. کلمات ما اعتباري است، الفاظ است، نقش چنداني جز يک نقش ظاهري که روي ديوار هست، ندارد؛ اما کلمات الهي حقايق عيني و خارجي است که بر اساس آن هستي و جهان عين و خارج تحقق پيدا ميکند، اگر آسمان و زمين است، اگر عرش و فرش است، اگر لوح و قلم است، اگر کرسي و نظاير آن است، همه اينها بر اساس اين چهار بُعد و چهار ضلع است که عبارت است از «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»؛ لذا برادران بزرگوار و خواهران گرامي اين ذکر تسبيحات اربعه را بزرگ بشماريم، عظيم بدانيم: ﴿فَسُبْحانَ اللَّهِ حينَ تُمْسُونَ وَ حينَ تُصْبِحُونَ﴾؛[2] هر صبحگاه و هر شامگاه خودمان را در کنار اين ذکر شريف ببينيم، بسيار پُر معنا و پُر مغز و به تعبير رسمي روايي ما از جوامع الکلم است. آدم وقتي ميخوابد بخواهد سه مرتبه: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» و ارکان هستي اين اشاره ميکند به اجمال، ولو در حدّ يک وجود لفظ و اعتباري.
صبحگاهان هم وقتي ميخواهد وارد کار و زندگي بشود باز همين ذکر تسبيحات اربعه را که از ارکان اذکار ماست که حتي در روايات آمده که سيد تسابيح، يعني هر چيزي سيدي دارد، بزرگي دارد، برجستهاي دارد؛ برجستهترين تسابيح و تسبيحها و «سيد التسابيح» همين: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر» است. ما حالا اين شبها مرور ميکنيم و با اين اذکار خودمان را مأنوس ميکنيم، يک مقدار خودمان را به اين ذکرها مشغول ميکنيم، معاني و حواشي که بر او وجود دارد، خودمان را نزديک ميکنيم ـ إنشاءالله ـ خدا در دل ما، در جان ما نورانيت تسبيح را و نورانيت حمد را قرار ميدهد. ما فکر نکنيم که به راحتي اين حقايق به دست ميآيد، اينها بايد که مدام مداومت بشود، ممارست بشود، تمرين بشود، ذهن با آنها انس بگيرد تا کمکم بارقههايي از آن به جان وارد شود. مگر به هر راحتي ميشود اينها را دريافت کرد، شرارهاي از اينها و شمهاي از اينها هم به سمت انساني بيايد، اين باز خيلي ارزش دارد. اين تسبيحهايي که احياناً ما گاهي اوقات بيتفاوت از کنار آنها رد ميشود و اين اذکار خيلي نقشآفرين است، اينها انس ايجاد ميکند و البته از آن طرف بارقه الهي است.
ميفرمايند که: ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾؛[3] يک درس و بحثهايي داريم که در حوزه و دانشگاه ميخوانيم با مطالعه، با مباحثه، به درس رفتن، اينها هنگام تحصيل است. آنچه را که ما ميتوانيم تحصيل بکنيم، اين دنيايي است, آن که تحصيل کردني نيست، موهبت الهي است، اين اخروي است؛ مثلاً رسالت و ولايت و امامت اينها که با تحصيل نميشود که کسي برود حوزه صد سال درس بخواند، مگر پيغمبر ميشود و مگر امام ميشود، مگر ولي ميشود. اينها برای اولياي الهي است که به ارث خدا که خدا وارث است، اينها را عطا ميکند. ما ميتوانيم در دانشگاه و در حوزه دکتر بشويم، آيت الله بشويم، اينها عناوين ظاهري و اعتباري است؛ اما امام شدن، حجت الهي شدن، نور خدا شدن، «وجه الله» شدن، اينها با درس و بحث که حاصل نميشود، پس آن که انسان از راه درس و بحث گيرش ميآيد، اين به درد همين دنيا ميخورد؛ اما اگر بخواهد چيزي داشته باشد که جانش و روحش متعالي شود، اين موهبت الهي است، اين را خداي عالم به عنوان «إنا اعطينا» از آن مطرح ميکند.
﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾؛ ما سواد ميتوانيم ياد بگيريم؛ ولي يقين که انسان با حقيقت ارتباط وجودي برقرار کند و يقين شهودي نصيبش شود، اين از کجا حاصل ميشود؟ ﴿وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ﴾؛ نه اينکه خدا را عبادت کن تا برسي به يقين، نه؛ اين يقين موهبت است، عطا شدني است و انسان بايستي که در اين رابطه از خدا مطالبه کند و بخواهد، نه اينکه احياناً فکر بکند که ميشود؛ مثلاً اين گونه از مواهب را از جايگاه دنيايي مطالبه کرد، نه؛ آدم هر چه درس بخواند «حجت الاسلام» به معناي واقعي نميشود که خدا بر او احتجاج بکند، بگويد چرا اين آقا اين حرف را زد، گوش نکردي؟ اين بشود مورد احتجاج خدا. ما يک «حجت السلام» ظاهري دنيايي داريم که حوزه و دانشگاه ميگويند؛ يک حجت الهي است که خدا ميگويد و آن در ارتباط با اوليايش است. اينکه ميگوييم «أيها الحجج» و الآن لقب شريف حضرت بقيت الله(ارواحنا له الفداه) حضرت امام عصر(عليه السلام) «حجة الله» است، «حجة بن الحسن»؛ با اينکه همه ائمه(عليهم السلام) حجت خدايند؛ اما ما تنها لقبي که به آقا امام زمان ميدهيم، ميگوييم «حجة بن الحسن». اين «الحجة» لقب شريف آقا امام زمان است، ساير امامان بزرگوار ما در اين لقب به صورت عمومي مشترک هستند همه حجج هستند؛ اما آن لقب غالب، وقتي ميگوييم «السلام عليک ايها الحجة»؛ يعني حضرت بقيت الله، حضرت امام زمان، حضرت امام عصر.
اين لقب حجت؛ يعني خداي عالم به خاطر او بر ما احتجاج ميکند و اين دليل و برهان خداست در عصر غيبت، اوست که ميتواند بين ما و خداي عالم، بين خدا و ما رابط باشد و حجت باشد و مورد احتجاج باشد. به هر حال اين اسامي، اين اذکار، اين اوراد، براي ما بايد عزيز باشد. من يک آياتي را امشب براي شما تلاوت ميکنم که خداي عالم به پيغمبرش ميفرمايد: به بندگان، به مؤمنين بگو که اينها بگويند «الحمد لله». اين «الحمد لله» گفتن، درست است که خوب است و ثواب دارد؛ اما اين خوب و ثواب را ما بگذاريم، براي يک چيز ديگر. معرفت ما، انديشه ما، جان ما، روح ما با اينها بايد ارتباط برقرار کند. ما ـ متأسفانه ـ تا ميگوييم مستحب است؛ يعني ثواب دارد، ارزش ثواب را نميدانيم چيست؛ مگر ميتوانيم ثواب و اجري که خداي عالم ميفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ﴾ اين يعني چه؟ ميفهميم واقعاً؟ خداي عالم اجر انسانهاي نيکوکار را ضايع نخواهد کرد. ما کنار اين اجرهايي که از قرآن هست، ميگوييم ثواب دارد؛ حالا اين کار را بکن ثواب دارد، باشد چشم! ثواب دارد ـ متأسفانه ـ فرهنگ برخورداري ما از قرآن در اين حداقلي هم گاهي وقتها نيست؛ حالا ثواب نبرديم، نبرديم؛ اما بحث ثواب فقط نيست، بحث اجر نيست، بحث هويتسازي است، جان و روحساختن انسان است. ما روح داريم يا نداريم؟ اگر داريم اين روح با چه چيزي ساخته ميشود؟ غير از اين است که با اين چهار ذکر اين روح جان ميگيرد، توان ميگيرد، قوي ميشود، قوّت پيدا ميکند و اين روح قوي ميتواند با فرشتهها همصحبت بشود. همين روح وقتي قوي شد با فرشتهها مصافحه ميکند و گفتگو دارد ما ميخواهيم با فرشته همصحبت بشويم، با ملک همنشين و همجليس بشويم. فرشته چکار ميکند؟ کار فرشته تسبيح و تقديس است، بدن ندارد؛ اما روحش مدام در حال تسبيح و تحميد و تقديس ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾؛[4] آن روايت را خدمت شما خوانديم که سؤال ميکنند که جبرائيل غذايش چيست؟ «سبحان الله»، آب چه ميخورد «الحمد لله»؛ او که بدن ندارد تا مثل ما به غذا و آب احتياج داشته باشد، او روح است و آن روح همواره با اينها خود را زنده ميدارد؛ لذا خدا در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد که ﴿قُلْ﴾ به بندگانم بگو که اينها بگويند «الحمد لله»! ﴿لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ﴾؛[5] خداي عالم ما را به رحمت خود فرا ميخواند و از اينکه انسان با نااميدي و يأس بخواهد در مقابل اينگونه از موارد موضع بگيرد و حرکت بکند، اين را نميپسندد.
حالا اجازه بدهيد فقط به برخي از آيات الهي که آيات رحمت است و امشب هم شب جمعه است، شب رحمت و بخشايش است، شب يازدهم ماه مبارک رمضان و درهاي رحمت به حق به سوي ما باز است، باز هم در پيشگاه خداي عالم سپاسگزاريم، شاکريم، اظهار کنيم: ﴿وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ﴾؛[6] اين نعمت را آگاه کنيم خودمان را و جانمان را. ميگويند وقتي وارد منزلي شديد کسي نيست، به خودتان سلام کنيد، ما به خودمان تبريک بگوييم، به خودمان وجود مبارک اين ماه را و اين شبها را خصوصاً شبهاي جمعه اين ماه را که مضاعف در ثواب و اجر هست، داشته باشيم!
عرض شد که اين حمد، در دو مقطع عمومي است: يک اين است که انسان کمالي را، جمالي را، بهايي را، قدرتي را، علمي را و ارادهاي را به عظمت و جلال و شکوه الهي اين را فهم بکند که خداي عالم صاحب علم است، قدرت بينهايت است، اراده خدا «کن فيکون»ي است؛ در مقابل اين جلال و شکوه انسان شکر ميکند و حمد ميکند. بسياري از آيات الهي ما را به تفکر در خلقت و آفرينش دعوت ميکند. بعد ميفرمايد که نگاه کنيد اين زيبايي، اين نظم، اين اتقان، اين صلابت را ببينيد. ببينيد که اين آسمانها چگونه بدون ستون اينگونه ايستادهاند، جاي حمد ندارد، جاي شکر و سپاس و ستايش پروردگاري ندارد؟!
همه عزّي و جلالي همه علمي و يقيني ٭٭٭ همه نوري و سروري هم جودي و سخايي
وقتي يک حکيم سخن ميگويد اين جور خدا را وصف ميکند:
همه عزي و جلالي همه علمي و يقيني ٭٭٭ همه نوري و سروري هم جودي و سخايي
همه درگاه تو جويم همه در فضل تو پويم ٭٭٭ همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايي[7]
او به حق، به ثنا، به ستايش سزاوار است و بايستي در مقابل او کرنش کرد و تواضع داشت. در سوره مبارکه «عنکبوت» اين را به عنوان نمونه عرض ميکنم، در آيه 63 اين سوره مبارکه است که ميفرمايد: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾؛ وقتي به مردم ميگويند که اين باران از کجا نازل ميشود و چه کسي باران را نازل ميکند؟ ميگويند خدا نازل ميکند. ميگويد اگر خداي عالم اين امکان و شرايط را فراهم ميکند در طبيعت که بتواند باران نازل شود و خدا باران نازل ميکند، جاي حمد و شکر نيست، وقتي باران نازل ميشود، انسان بايد بگويد «الحمد لله رب العالمين»؛ ﴿بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾، توجه نميکنند، تعقّل نميکنند. قبل از اينکه باران بيايد خدايا اين وضعيت خشکسالي، خشکي و فلان است؛ وقتي باران آمد بيتفاوت هستند: ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ﴾، اگر از آنها سؤال بکنيد که ﴿مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً﴾ چه کسي از آسمان آب ميفرستد؟ ﴿فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ﴾ و اين زمين مرده و خشک را اينطور زنده ميکند و اين همه گياهان و نباتات ميرويند، چه کسي اين کار را ميکند؟ در جواب ميگويند: ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ خداي عالم باران ميفرستد. ميگويد حالا خدا باران فرستاد، تمام شد؟! اين نظم را نديديد، اين احيايي که از جايگاه خداي عالم نسبت به اين موات انجام شده، اين جاي ثنا و ستايش و شکر ندارد؟! چرا ما کور هستيم، چرا ما نابينا و قدرت ديد اين حقايق را نداريم؟! ميفرمايد که ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾ و توجه به اين امر ندارند.
نگاه دومي که خداي عالم ما را به حمد توصيه ميکند؛ همانطور که در آيه ملاحظه فرموديد، فرمود: ﴿قُلْ﴾ به آنها بگو! اگر شما ميفهمي که خداي عالم است و تنها اوست که ميتواند باران را نازل کند، پس در مقابل اين معنا شکر بکنيد! ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾. در مورد ديگري که خداي عالم به انسانها نعمت ميدهد و جاي حمد و ثنا و شکر دارد، آن وقتي است که خداي عالم به انسان به صورت خاص يک نعمت را عطا ميکند؛ يک وقت است که ما جلال و شکوه را ميبينيم خدا را حمد ميکنيم، يک وقت يک نعمتي را. يکي از قضاياي مهمي که در طول تاريخ انبيا اتفاق افتاده، جريان حضرت نوح است. اين قصص انبيا در قرآن بسيار مطلب مهم و جريان فکري و معرفتي بسيار ارزشمند و عميقي است حدود سي پيغمبر اسمشان در قرآن آمده و جريان زندگي آنها و نوع برخورد آنها با طواغيت زمان و بتپرستها و مشرکين بيان شده و هر کدام يک جريان و ماجرايي دارند، حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت لوط، حضرت موسيٰ، حضرت عيسيٰ، حضرت يعقوب، حضرت يوسف، حضرت داوُد و ساير انبيايي که اسامي شريفشان و قصههايشان در قرآن هست؛ البته خدا در قرآن به پيغمبرش ميفرمايد که ما اسامي و قصص برخي از انبيا را براي تو نقل کرديم و برخي را هم نقل نکرديم؛ البته همه آنچه که در جهت کمال انسانها هست، در اين کتاب جمع شده است. از جمله مسايلي که قابل توجه است، مسئله حضرت نوح است. يک سلامي در قرآن هست که اين سلام به صورت خاص براي حضرت نوح است که فرمود: ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾.[8] حضرت نوح خيلي مقاومت کرد، خيلي سعي و تلاش کرد و هر چه تلاش و کوشش بيشتري ميکرد ـ متأسفانه ـ کمتر گرايش پيدا ميکردند؛ اما نوح هيچگاه نااميد نميشد و بر استقامتش در راه تبليغ دين و بيان احکام الهي بيشتر افزوده ميشد و اين باعث شده است که چنين سلامي را که ﴿سَلامٌ﴾ که اين «تنوين» جهت تعظيم و تفخيم است؛ ﴿سَلامٌ عَلي نُوحٍ فِي الْعالَمينَ﴾، در همه عوالم وجود همه و همه بر نوح پيغمبر سلام ميفرستند بر اساس مقاومت و پايداري که در مسير تبليغ دين داشت. آدم يک سال، دو سال، ده سال، بيست سال، پنجاه سال، صد سال، دويست سال، سيصد سال، هفتصد سال، هشتصد سال، بيش از 850 سال حضرت حرف بزند، سخن بگويد، تبليغ بکند و گرايش کمتري شود، خيلي مقاومت عجيبي است و فرماني آمد که به هر حال کشتي را بساز. وقتي کشتي ساخته شد، خداي عالم در سوره مبارکه «مؤمنون» که اين قصه را نقل ميکند ميفرمايد که من تا توان رحمت من اقتضا ميکرد، صبر کردم. گاهي اوقات سخن خدا عجيب است، به حضرت نوح ميفرمايد: مبادا راجع به کسي به من سفارش بکني! مبادا توصيه کسي را به من بکني! ﴿وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا﴾؛ نسبت به کساني که در طول اين مدت ظلم کردند، بگويي فاميل من است، دوست من است، پسر من است و مانند آن، در رابطه با اين فرمود اين بحث را با من نکن! براي اينکه تمام رحمت را با تمام قدرت و وسعت من براي اينها فراهم کردند ديگر با من حرف نزن! ميگويند غيض و غضبي که خداي عالم در باب قوم حضرت نوح داشتند، بينظير است؛ کسي مثلاً در باب هيچ قومي اينطوري سخن نگفتند، وقتي حضرت نوح ميگويد که اين فرزند از من هست؛ خدا با يک غيضي و ناراحتي ميفرمايد که: ﴿إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلينَ﴾،[9] مبادا تو از جاهلين باشي و من تو را موعظه ميکنم. خيلي پروردگار عالم مسئله مهم و جدي گفت، به فرمود که ﴿وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ ميدانست که ممکن است حضرت نوح راجع به فرزندش بخواهد يک سفارشي بکند، فرمود: ﴿وَ لا تُخاطِبْني فِي الَّذينَ ظَلَمُوا﴾، در باب کساني که ظلم کردند، هر کسي ميخواهد باشد، با من سخن نگو؛ براي اينکه من تمام زمينههاي رحمت را براي آنها فراهم کردم، فقط و فقط در عالم هر چه که بود، غيض خدا بود، خدا قهري داشت که ميگويند اين طوفان نوح، فقط يکجا نبود؛ حالا در ساير انبيا يک منطقه، يک ناحيه مثلاً عذاب ميآمد؛ اما در باب حضرت نوح آن قدر غيض و غضب الهي بود که همه زمين را آب گرفت و آن هم ﴿وَ فارَ التَّنُّورُ﴾[10] يک وقت است که يک باراني ميآيد، يک مقدار بيشتر، اين نه؛ اين از جايگاه غيض خداست، غضب خداست. همانطوري که آتش ميتواند برد و گلستان بشود، آب هم ميتواند غضب و سخط الهي را نشان بدهد که اينگونه بوده است. به هر حال فرمود: ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾؛ وقتي که سوار کشتي شديد، بگوييد که ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ﴾[11] اينکه انسان و يک گروهي و يک جامعهاي پيروز ميشود، پيروزي را از خود نداند پيروزي و ظفرمندي نعمت خداست؛ نجات از دست کفار و مشرکين و مستبدّين و مستعمرين و مستکبرين فقط و فقط از ناحيه پروردگار است. ما يک تلاشي ميکنيم؛ اما نجات از اوست، نجات يک موهبت الهي است: ﴿فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ﴾.
بنابراين يکي از مواردي که حمد توصيه شده است، مسئله نجات از ظالمين و مستکبران است. اين آيه را ديشب به صورت اجمال بيان کرديم؛ اما باز مخصوصاً چون ماه قرآنی است، ماه نزول قرآن است و جاي توجه دارد، من عمداً خواستم اين آيه را باز بخوانم. اول سوره مبارکه «کهف» است: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ٭ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلي عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً﴾. داشتن يک صراط مستقيمي که بين ما و هدف و سعاتمان و مقصدمان بدون هيچ اعوجاج و کجي و انحراف باشد، اين فقط و فقط يک موهبت الهي است. شما در هر کاري ميخواهيد اقدام بکنيد به هر حال تا يک حدي پنجاه درصد، شصت درصد، هفتاد درصد درست است به هر حال ما شواهدي داريم؛ هيچ کسي نميتواند صد درصد بگويد. يک کتاب آمده صد درصد، «لا ريب فيه»، بدون هيچ ترديدي و شکي بگويد اين راه شماست، اگر بخواهي به سعادت برسي اين کار را بکن، اين کار را نکن؛ اين اخلاق فضيلت است، آن اخلاق رذيلت است، اين عمل صالح است، آن عمل طالح است، اين حق است، اين باطل است، اين عدل است، اين ظلم است. والد بزرگوارمان مخصوصاً در ديدارهايي که با اين مهمانهاي خارجي که ميآيند، يک جملهاي به آنها ميگويند، ميگويند ما در مباني مشترک هستيم: عدالت، امانت و رعايت حقوق انسانها، اما عدل چيست؟ عدل از کجا ميآيد؟ عدل بين اشخاص، عدل براي اشخاص، عدل براي اشياء. شما دو تا گياه کنار هم هستند، نميدانيد چگونه آب بدهيد، چقدر به اين آب بدهيد چقدر به آن آب بدهيد؛ براي اين انسان ميخواهيد عدالت ايجاد کنيد؟ بين زن و مرد حقوقشان را رعايت کنيد؟ مگر انسان و بشر عادي ميتواند به اين حد برسد که حق انسان را، انسانيت را، حق مرد را، حق زن را، حق جامعه را، حق اشياء را، مناسبات بين اشياء و اشخاص را؛ تا يک حد بسيار ناچيزي يک سلسله اطلاعاتي انسان دارد، مگر اينها حق را ميتوانند مشخص کنند، مبنا ميخواهد و منبع ميخواهد و منبعش جز وحي چيز ديگري نيست. اين حقوقي که به عنوان حقوق بشر ميگوييم، اين بشر اصلاً يعني چه شما ميتوانيد بشر را تعريف بکنيد؟ يک بشري به عنوان بشر مادي داريم که يک سلسله حقوق عادي دارد، اين آب و خاک و اين هواست. آقا مثال ميزدند ميفرمودند که هم عرق از بدن ما خارج ميشود هم بول خارج ميشود، اين عرق نجس نيست، اشکالي ندارد، آن بول نجس است بايد اينطوري شسته بشود؛ شما چه ميدانيد؟! خون هم از بدن خارج ميشود، عرق هم از بدن خارج ميشود، بول خارج ميشود؛ اينها يکسان که نيست؛ براي افراد عادي اينها يکسان است؛ اما احکام اينها چيست، فرق بين عرق و بول چيست؟ يک گاوي را ميبرند يکي را بدون اينکه ذکر خدا روي آن باشد و رو به قبله باشد و مانند آن همينطور سر ميبُرند، يکي هم نه رو به قبله است، با احکامش هست و ذکر خدا روي آن هست؛ اين را ميگويند تذکيه شده. اين مردار است، اين را نميشود خورد، اين حرام است و آن حلال است، ميشود خورد؛ اين را چه کسي ميفهمد؟ فرق بين حلال و حرام. پاکي و نجسي، طهارت و نجاست، خوب و بد، حق و عدل، زشت و زيبا، نيک و بد اينها به راحتي قابل فهم است، ما ميتوانيم اينها را تشخيص بدهيم؟! کدام منبع است که ميگويد آبي که به عرق باشد، اشکالي ندارد؛ نيازي به طهارت آن چناني ندارد؛ ولي اگر بول باشد، بايد اينطوري شسته شود، اگر خون باشد بايد اينطور شسته شود، خون مثلاً با يک بار تميز ميشود، بول بايد مثلاً سه بار باشد؛ اينها را چه کسي ميداند، اينها چيست، جز منبع وحي کسي ديگر نميتواند از اينها خبر بدهد؛ لذا ما فکر ميکنيم که اينها يک سلسله امور عادي هستند. از نظر مسايل و احکام را از کنار رسالهها ما خيلي راحت رد ميشويم، حالا حلال است حرام است. اينکه فقيه جان ميکَنَد، اين همه تلاش ميکند چهل سال پنجاه سال در اين همه روايتها خُرد ميشود، براي اينکه بفهمد که اين خون است و اين خون بايد يک مرتبه شسته بشود يا آن بول است بايد دو مرتبه يا سه مرتبه شسته شود. افرادي عادي ميگويند حالا يک مرتبه شسته شد نه؛ اينطور نيست اينها احکام الهي است: «وَ لَا تَتَعَدَّوْا حُدُودَ اللَّه»[12] به حدود خدا نزديک نشويد. اينها مرزهاي خداست، اينها خط قرمز است. ما چطور در مسايل سياسي و اجتماعي خود ميگوييم اين خط قرمز است؛ خداي عالم ميگويد اين خط قرمز من است، از احکام تعدي نکنيد: «وَ لَا تَتَعَدَّوْا حُدُودَ اللَّه»! اگر گفتيم حرام است، اين حرام يعني يک خط قرمز است، خيلي قرمز، خيلي قرمز که آن طرفش جهنم ميشود، اين طرفش ميشود عذاب. خداي عالم اينجا با حرام جهنم را نشان ميدهد، اينجا با حلال بهشت را نشان ميدهد. ديروز در همين جلسه از کتاب حضرت والد بزرگوارمان آيت الله جوادي آملي اين مطلب را خوانده بودم که فرمودند در دنيا حلال و حرام اين پردهاي است که اگر اين پرده کنار برود، آن طرف حلال بهشت است، آن طرف حرام جهنم است همين! در قرآن ميفرمايد: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾.[13]
در قرآن خداي عالم ميفرمايد ما روي واقع پرده نگذاشتيم، خيلي عجيب است اين آيه، واقع پرده ندارد، آن چيزي که پرده هست، روي چشم شما افتاده؛ ما روز قيامت اين پرده را کنار ميزنيم و شما ميبينيد که چه اتفاقي افتاد: ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ﴾، ما از روي چشم ما اين پرده را برميداريم و روشن ميشود که آن طرف حلال بهشت است، ما اينجا حالا حلال و حرام مگر چقدر فرق ميکند؛ اينها باريکه راه است. شما الآن در قوانين همين دنيايي يک خط اين طرفتر بنويسيد اين ميشود ظلم، يک خط اين طرفتر بنويسيد ميشود عدل؛ اين حلال و حرام هم همين است. ما اينها را ـ متأسفانه ـ سبک و آسان ميگيريم به اين معنا، آسان که به لحاظ فطرت آسان هست؛ اما بايد اينها را رعايت کنيم. «وَ لَا تَتَعَدَّوْا حُدُودَ اللَّه»؛ يعني مرزهاي خدا را نشکنيد اين خط قرمزها را زير پا نگذاريد، اين پرچينهايي که براي شما گذاشته شده است، براي اينکه آن طرف جهنم است به آن طرف نرويد! گاهي وقتها ما بيالتفات هستيم.
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَنْزَلَ عَلي عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً﴾. ما بايد مخصوصاً ماه مبارک رمضان که ماه نزول قرآن هست، خدا را سپاس بگوييم شکر بکنيم، «الحمد لله» زياد بگوييم. در مقابل اين نعمت هر چه هم خدا را شکر بکنيم؛ اين کتاب، اين کتاب، هر چه هست خير است و سعادت است و نورانيت است: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً﴾.[14]
اميدواريم که خداي عالم از نورانيت قرآن و از حقايق قرآن در دل و جان ما بهره ما در ماه مبارک رمضان قرار بدهد و به اوامر الهي ـ إنشاءالله ـ همه ما قدرت تمکين عطا بفرمايد و نسبت به محرّمات و نواهي هم قدرت زجر و طرد به ما مرحمت بفرمايد و بتوانيم به رضايت و خشنودي الهي دست پيدا بکنيم!
«نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
ماه مبارک رمضان است، شب يازدهم اين ماه است، شب جمعه است، شب رحمت و بخشايش است، براي همگان، گذشتگانمان آنهايي که واقعاً ذوي الحقوق هستند، انتظار دارند، حق دارند، به ياد آنها باشيم؛ پدرانمان، مادرانمان، ارحاممان و بستگانمان اينها به حق با يک فاتحه دلشاد ميشوند، خشنود ميشوند و در حق شما هم دعا ميکنند، در حق ما هم لطف و دعا خواهند داشت؛ از خداي عالم ميخواهيم خدايا گناهان همه ما و گذشتگان ما را ببخش و بيامرز!
همه ما و گذشتگان ما را با اوليايمان و با ائمه اطهار(سلام الله عليهم اجمعين) محشور بفرما!
دنيا را اکبر همّ ما قرار مده!
در دنيا و آخرت با ولاي قرآن و عترت محشور بفرما!
آني و لحظهاي ما را از حق و عدل و فضايل و کمالات و جلوههاي توحيدي دور و جدا مفرما!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
امت اسلام، حوايجشان برآورده به خير بفرما!
بار الها ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، شهداي عزيزي که تصاويرشان اينجا هست، روح عالي امام امت، همه و همه را با ارواح انبيا و اولياء محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنّبيّ و آلِهِ وَ عَجِّلِ اللَّهُمَ تَعَالَي فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبَ الزَّمَان»
[1]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191.
[2]. سوره روم، آيه17.
[3]. سوره حجر، آيه99.
[4]. سوره بقره، آيه30.
[5]. سوره زمر، آيه53.
[6]. سوره ضحی، آيه11.
[7]. ديوان اشعار، سنايي، قصايد و قطعات، شماره203.
[8]. سوره صافات، آيه79.
[9]. سوره هود، آيه46.
[10]. سوره مؤمنون، آيه27.
[11]. سوره مؤمنون، آيه28.
[12]. تحف العقول، ص513.
[13]. سوره ق، آيه22.
[14]. سوره اسراء، آيه82.