19 05 2019 313533 شناسه:

«مباحث قرآنی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان (جلسه سیزدهم)

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ ‏وَ صَلَّي اللهُ عَلَيٰ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏ بِهِمْ نَتَوَلَّيٰ‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

شب چهاردهم ماه عزيز و گرامي و ارجمند رمضان را با لطف و عنايت الهي پشت‌سر مي‌گذاريم و از درگاه الهي عاجزانه و صميمانه سپاسگزاريم که توفيق حضور در اين ماه عزيز که منسوب به پروردگار عالم است و خدا اين ماه را با جلوه‌هاي رحمت خود به تمام رسانده، به کمال رسانده و زمينه خير و سعادت را براي بندگانش فراهم آورده است و از اين جهت از درگاه الهي سپاسگزاريم، عابديم، ساجديم، شاکريم، خاضع و خاشع هستيم و اميدواريم که اين رحمت براي همگان خصوصاً جمع حاضر مستمر و مستقر باشد و زمينه بهره‌مندي کامل براي همگان فراهم آيد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد!

در سوره مبارکه «يوسف» خداي عالم بعد از بيان داستان حضرت يوسف و آنچه که بر آن حضرت گذشت و ماجراي بسيار عجيب و شگفت حضرت يوسف در آيات پاياني اين‌گونه مي‌فرمايد که: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾؛[1] اين توجه به اين نکته است که ما آيات و نشانه‌هاي فراواني را در عالم و در جهان مي‌بينيم؛ ولي از کنار اين آيات بدون توجه و غافلانه رد مي‌شويم و مي‌گذريم، نه تنها غفلت داريم، بلکه ـ معاذالله ـ اعراض داريم و رو برمي‌گردانيم: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ يعني چه بسيار نشانه‌هايي و علامت‌هايي از خداي عالم در نظام هستي وجود دارد و انسان‌ها از کنار آن رد مي‌شوند: ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾ و بدون توجه‌اند، غافل هستند و آن اهتمام لازم را در درک و ارتباط ندارند. البته انسان‌هاي خردمند، انسان‌های مغزگرا، انسان‌هايي که صاحب لُبّ، خِرَد و عقل هستند، اين حقايق را مورد توجه قرار مي‌دهند و عبور نمي‌کنند، با تأمل و تعمق نسبت به اينها تفقه و بررسي دارند. اين آيات هم در نظام تکوين است، از آسمان و زمين و آنچه که در صحاري هست، آنچه که در براري هست، آنچه که در بحار است، آنچه که در جبال است؛ شما مي‌بينيد که يک معدن‌شناس، يک معدن‌کاو، نه يعني يک معدن‌دار، چون معدن‌دار کاري به اين چيزها ندارد، فقط دنبال است که به هر حال اقتصاد او تأمين شود؛ ولي يک معدن‌کاو، کسي که اهل کاوش در خصوص درياست يا صحراست يا کوه است يا در و دشت هست، او کاملاً دقت دارد که آنچه در اين حقايق وجود دارد، چقدر ارزش دارد، چقدر هنرمندانه است. گاهي اوقات وقتي راجع به اين‌گونه از امور کاوشگران و محققان با تحقيقاتشان و کاوش‌هايشان مطالبي را ارائه مي‌کنند، انسان در اعجاب و شگفتي به حدّي خيره مي‌ماند که هرگز تصور اين چناني واقعاً براي او نبوده است؛ اينها را مي‌گويند «اولوا الألباب»؛ يعني کساني که صاحب لُب هستند، صاحب مغز هستند. از کنار خاک به صورت غافلانه عبور نمي‌کنند، از کنار آب غافلانه و اعراض‌گونه عبور نمي‌کنند، بلکه تأمل مي‌کنند: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ چه بسا نشانه‌هاي و علائم فراواني در نظام هستي هست، در آسمان و زمين وجود دارد؛ ﴿يَمُرُّونَ عَلَيْها﴾ مرور مي‌کنند، ﴿وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ﴾؛ در حالي که اعراض مي‌کنند و بي‌توجه هستند.

آيات الهي در قرآن مجيد هم همين‌طور هست. بسياري از آيات فوق‌العاده پُر مغز است، فوق‌العاده باطن و جان دارد و از «جوامع الکلم» است که محققان و کاوشگران در آن خيره مي‌مانند. يک شخصيت مفسِّري، مثل والد بزرگوار ما حضرت آيت الله جوادي آملي، کمتر کسي حالا در طول تاريخ، بدون اغراق و مبالغه مي‌شود گفت که اين‌گونه کاوشگري و تحقيق و بررسي و کنکاش‌گرانه در آيات الهي غور بکند، در کلمه، کلمه، در حرف، به حرف و بخواهد مطلب دربياورد. يکي از روايات و احاديثي که در مجامع روايي ما هست اين است که خيلي‌ها کارشان استنباط است. استنباط يعني چه؟ يعني اکتشاف مي‌کنند، استخراج مي‌کنند، از دل زمين، از دل کوه و دشت، از تهِ اقيانوس يک حقايقي را اکتشاف مي‌کنند، استخراج مي‌کنند. الآن اين مواد معدني مثل نفت و اينها گاهي اوقات زير اقيانوس است، کيلومتر‌ها زير زمين است؛ اين را مي‌گويند استنباط. استنباط يعني نبط کردن و از درون يک حقيقت را درآوردن. و اين ملکه اجتهاد و استنباطي که فقها و دانشمندان دارند هم همين است. علوم فراواني وجود دارد؛ اما يک عده مستنبط‌ هستند، غور مي‌کنند، غوص مي‌کنند، تا اعماق فرو مي‌روند، يک چيزي را درمي‌آورند، اين را مي‌گويند مستنبط. واقعاً مستنبطانه، مجتهدانه غور مي‌کنند و در آيات حرف‌ها را درمي‌آورند. اگر شما مي‌بينيد مثلاً تفسير تسنيم مي‌شود هشتاد جلد؛ اين نشان از همين است، آن هم نوشته‌هايي که اين استاد دارد بدون حشو و زوايد، بدون اضافه و اغراق‌آميز بودن. اين مجموعه‌اي که ـ يعني يک جلد ـ مي‌شود هشتاد جلد؛ يعني تحقيق کردن، يعني بررسي کردن، يعني دامنه‌ها را ديدن، يعني چندين برابر ارتقاي علمي به دانش تفسيري و قرآني دادن. شما چهل سال قبل که به جامعه قرآني ما مراجعه بکنيد، مي‌بينيد که آشنايي و سطح معلومات جامعه ما نسبت به قرآن در همه ابعاد، حتي در اين تجويد، اين قرائت‌ها، اين ترتيل‌ها، اين تلاوت‌ها، خيلي ما ضعيف بوديم، اصلاً نامي نداشتيم. ما الآن به برکت اين حماسه قرآني که ـ الحمد لله ـ به برکت مرحوم علامه طباطبايي(رضوان خدا بر او باد) و همچنين والد بزرگوار، دامنه اين علم گسترده شده است. ما الآن متوجه نمي‌شويم، بعدها مي‌دانند که اين تحقيقاتي که راجع به اين معادن و اين منابع انجام شده به نام قرآن و حديث چقدر ارزش دارد. ما الآن خيلي خبر نداريم، شايد به تعداد انگشتان نباشند کساني که فهم درستي از تفسير تسنيم دارند. بهره‌هاي عمومي فراوان است؛ ولي مستنبطانه و مجتهدانه غور بکنند و اين‌گونه اين دُرَر را و اين گران‌بها کالا را از متن اين آيات الهي استخراج کنند، اين يک غور عجيبي مي‌خواهد. مي‌فرمايد که گاهي اوقات در کنار برخي از آيات انسان احساس عجز و ناتواني مي‌کند. کتاب کلام خداست.

حالا من امشب بحثي که در حقيقت می‌خواهيم داشته باشيم در خصوص همان تهليل و «لا اله الا الله» و اينکه «لا اله الا الله» يک رکن از ارکان هستي است، توضيحي بدهم. ظاهر «لا اله الا الله» هم اين است که هيچ معبودي جز خداي عالم نيست، اين بسيار معناي سطحي و عبوري و گذرا از اين بالاترين و برترين کلمه که از اين کلمه ما بالاتر در نظام هستي نداريم. حرف زياد است، مطلب زياد است؛ اما اين کلمه بزرگ‌ترين و عظيم‌ترين کلمه‌اي است که آفريده شده است. «لا اله الا الله» که هيچ معبودي جز پروردگار عالم نيست. حالا چرا و چه عقبه‌اي و چه پشتوانه‌اي، پشت اين کلمه وجود دارد که اين قدر اين کلمه را قرص و محکم کرده، اين قدر متقن کرده که هيچ کلامي به ارزش و بها و وزانت و ثقالت اين کلمه «لا اله الا الله» نيست، چرا؟

يک تفسيري عرض بکنيم، يک تحليلي از اين مسئله بگوييم. از خودمان شروع مي‌کنيم، ملاحظه بفرماييد ما مي‌خواهيم يک کاري بکنيم؛ مثلاً فرض بفرماييد يک صندلي که اينجا هست، قبلاً نبود مي‌خواهيم مثل اين توليد بکنيم؛ چکار مي‌کنيم؟ اول مطالعه مي‌کنيم، بررسي مي‌کنيم، اين صندلي چه وزني بايد داشته باشد، چه کمّي بايد داشته باشد، از چه جنسي بايد باشد، چقدر حجم داشته باشد، چقدر توان بايد داشته باشد و اين مطالعات را اول انجام مي‌دهيم؛ اين بخش اول. به تعبيري مي‌گويند تصور مي‌کنيم، تصديق مي‌کنيم، بعد مي‌گوييم ما به صندلي نياز داريم، به تعبيري تصديق به فايده مي‌کنيم، مي‌خواهيم يک صندلي ايجاد بکنيم؛ اين يک مرحله علمي که يک فرآيند طولاني هم دارد. تصور کردن نسبت به تک‌تک اين اجزاء؛ مواد آن چه چيزي باشد، کمّ آن چه چيزي باشد، کيف آن چه چيزي باشد، رنگ آن چه چيزي باشد، اندازه و قدّ آن چقدر باشد، چقدر جا بخواهد بگيرد؛ اين همه مطالعات را دارد تا يک صندلي بخواهد توليد شود، اين يک. بعد از اينکه از نظر مهندسي بررسي کرديم و از باب اينکه خداي عالم يک مهندس است؛ يکي از اسماي حسناي الهي مهندس است، خدا اول همه چيز را اندازه‌گيري مي‌کند.[2] «قَدر»؛ يعني اندازه «مقدار»؛ يعني اندازه و خداي عالم همه چيز را در همه مقاطع هستي به اندازه آفريده است.[3] اگر حجم کره زمين اين قدر هست و شکل آن کروي هست، همه و همه در حقيقت اندازه‌گيري است. هيچ چيزي نه زياد است و نه کم، به قدر و اندازه‌اي که لازم است، خداي عالم به مقدار داده است: ﴿وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[4] هر چه که در نظام طبيعت است که هزاران هزار هزار هزار برابر آمده تنزل پيدا کرده شده خاک، آب، هوا و آتش و مانند آن؛ اينها که اين‌طور نيستند، اينها همه در پيشگاه خدا هستند، خدا در پيش خود آهن دارد: ﴿وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ﴾؛[5] اما نه آهن چهارده و شانزده‌اي که اين‌طوري حساب بشود، آهني که در آنجا هست، آهن علم است آهن معرفت است، وقتي تنزّل پيدا مي‌کند، هزاران هزار برابر نازل مي‌شود، مي‌شود اين آهني که در معادن وجود دارد.

پس مرحله اول عبارت است از علم و آشنايي نسبت به اينها آن هم با يک مهندسي دقيق، اين مرحله اول است. مرحله دوم آدم وقتي مي‌خواهد ايجاد بکند، امکاناتش را بايد فراهم بکند، مواد را بايد کنار هم بياورد و بعد اراده را داشته باشد، شوق و ميل و همّت و بعد تحريک عضلاني و کارش را بخواهد، شروع بکند؛ بعد از مدتي مثلاً آمد و شد به هر حال استاد و کارگر و اينها اين صندلي چوبي يا پلاستيکي يا آهني ساخته مي‌شود. اين يک کاري است از بشر که براي ايجاد يک صندلي مثلاً يا يک ميز اين فرآيند را و اين مسير کم و بيش طولاني را دارد.

حالا اگر اين خواست تبديل بشود به يک فرش؛ اين پيچيدگي‌اش بيشتر مي‌شود. فرش به لحاظ تنوع رنگ‌هايي که دارد، به لحاظ طرح و نقاشي که براي آن وجود دارد، نقشه‌هايي که برايش هست و شرايطي که براي توليد يک فرش هست، همين فرآيند هست؛ اما سخت‌تر، دشوارتر، هم علم هم هنر هم دقت بيشتر است. حالا اگر اين آمد و مي‌خواهد؛ مثلاً فرض کنيد يک متاع مهم‌تري بشود و يک کالاي مهم‌تري بشود؛ مي‌خواهد ماشين درست بکند، مي‌خواهد خانه درست بکند، مي‌خواهد کارخانه درست بکند، مي‌خواهد مثلاً يک پالايشگاهي درست بکند، مي‌خواهد يک ماهواره‌اي بفرستد؛ همه اينها مي‌بينيد که يک فرآيند طولاني دارد، مطالعات سنگيني دارد؛ مثلاً مي‌گويند برخي از برنامه‌ها، پنج هزار مهندس از سراسر جهان جمع مي‌شوند، يک برنامه نرم‌افزاري بنويسند؛ اين هم يک کار است، اين هم برنامه است يک مطالعات بسيار دقيق و همه جانبه‌اي مي‌خواهد تا يک قدرت ايجاد بشود و يک ابر رايانه‌اي که مي‌خواهند بسازند، همين مطالعات بيشتر و بيشتر است. الآن تمام بشر مي‌خواهند جمع بشوند و يک محصولي ايجاد کنند؛ اولاً در خصوص خلقت و آفرينش، اگر همه اين هفت ميليارد بشر جمع بشوند، بخواهند يک مگس خلق بکنند نمي‌توانند، چون خلق يک مگس به حيات برمي‌گردد و زندگي را مي‌خواهد بدهد و انسان قدرت حيات‌بخشي و ايجاد ندارد. انسان حداکثر مي‌تواند در فضاي صنعت يک کاري بکند؛ اما در فضاي طبيعت بخواهد يک کاري بکند، اصلاً او عاجزتر از اين است. خدا در قرآن مي‌فرمايد که اگر کسي همه هم جمع بشويد ﴿وَ لَوِ اجْتَمَعُوا﴾[6] اگر همه هم جمع بشوند، بخواهند يک مگس خلق بکنند، کار آنها نيست. حيات يک حقيقت آسماني است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ وَ الْأَحْيَاءِ وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْيَاءِ»؛[7] خداي عالم آن مبدأيي است که احيا و إماته به دست اوست: ﴿هُوَ الَّذي يُحْيي‏ وَ يُميتُ﴾؛[8] فقط و فقط اوست که احيا و اماته دارد: ﴿الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوتُ﴾؛[9] مرگ و فنا و نابودي در باب او نيست.

حالا اين مسير را ادامه بدهيم! مي‌خواهيم «لا اله الا الله» را تفسير کنيم، مي‌خواهيم اين تهليل اينکه مي‌گوييم «لا اله الا الله»؛ يعني چه؟ اين «لا اله الا الله» به عنوان يک رکن از ارکان هستي است و خدا بر مبناي «لا اله الا الله» عالم را ايجاد کرده و انسان به جايي مي‌رسد که به جاي خدا مي‌نشيند و به اذن خدا اراده مي‌کند يک فعلي را يک صُنعي را خلق مي‌کند؛ اين يعني چه؟ مي‌خواهيم همين را توضيح بدهيم.

پس ما براي اينکه بخواهيم يک کاري بکنيم، يک فعلي را يک صُنعي را ايجاد بکنيم، اين مراحل را داريم که بخشي به علم برمي‌گردد، بخشي هم به قدرت برمي‌گردد. هر چه هم آن صنع و آن آفريده و آن خلق شده سنگين‌تر، پيچيده‌تر، دقيق‌تر، هوشمندانه‌تر باشد، نيازمند به علم و آگاهي و شناخت بيشتر است و بشر هم از طبيعت الهام مي‌گيرد تا بتواند صنعت را کامل‌تر بکند. اين قدرت بشر است و آنچه که الآن بشر ساخته و دارد مي‌سازد، همين‌هايي است که در مثلاً فضا هست و در جريان دانش‌هاي هوافضا هست و اينها دقيق‌تر است، حساب‌شده‌تر است، مهندسي‌اش حساس‌تر است و همين‌طور تا بخش‌هاي جدّي‌تر. بعضي هم در رشته‌هاي ظريف‌تري، مثل کامپيوتر و بخش‌ها رايانه‌اي کار مي‌کنند، آنها هم باز از يک جهت ديگر نيازمند به مطالعه هست؛ ولي بخواهد ايجاد بشود اين فرآيند را دارد؛ اما خداي عالم که وقتي مي‌خواهد اين عالم را ايجاد بکند، هيچ چيزي که نبود، هيچ چيزي وجود نداشته است، خدا بوده و هيچ «و کان الله و لم يکن له شيء»، در ازل خداي عالم حالا مي‌خواهد عالم را بيافريند، هيچ چيزي هم وجود ندارد. خاک که نيست مثلاً يکي مي‌گفت خدا اين خاک‌ها را از کجا آورده، اينجا گذاشته ريخته. فکر مي‌کنند که اين خاک مثلاً جابجا شده ـ معاذالله ـ خدا در يک مقطع خاکي داشته و از آنجا با ماشين و چيزي آوردند اينجا ريختند و شده خاک که مثلاً کره زمين و کره ماه. اينکه نيست، اين به هر حال اين مجموعه نظام هستي که اين‌گونه هست اين به يک اراده خلق شده است. شما حساب بفرماييد يک مبدأيي است به لحاظ علم، در نهايت علم و نهايت قدرت و نهايت فاعليت و مبدأيت؛ آن کاري که يک انسان براي توليد يک صندلي، يک فرش، يک ماشين، يک خانه، با مدت‌ها تلاش علمي و مجاهدت‌ها، انجام مي‌دهد اين خداي عالم کل مجموعه هستي را به يک لحظه و به يک چشم بهم زدن خلق مي‌کند: ﴿الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي‏﴾[10] او وقتي بر عرش تکيه مي‌کند، تمام اين حقايق را دارد تدبير مي‌کند و البته از کجا گرفته شده، مي‌گويد قبلاً يک دخاني و گازی بوده اين گاز در نشئه طبيعت توليد شده. ما يک قدرتي داريم، اين قدرت الهي چکار مي‌کند، در يک لحظه، در يک آن، کمتر از آن، چون آن، در زمان است يا طرف زمان است و خداي عالم «لا زمان و لا مکان» کار مي‌کند. در فارسي مي‌گويند به يک چشم بهم زدن؛ در عربي مي‌گويند «طرفة العين»؛ «طرفة العين»؛ يعني يک چشم بهم زدن. خداي عالم مي‌فرمايد که ما بساط اين عالم را جمع مي‌کنيم، اين عالم به همه عظمت را و بساط عالم آخرت را پهن مي‌کنيم: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾[11] «لمح بصر»؛ يعني يک چشم بهم زدن به اندازه يک چشم بهم زدن يا کمتر. ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب‏﴾،[12] اين لوله‌کردن اين کتاب‌ها و کاغذها را مي‌گويند سجلّ، ما اين عالم را لوله مي‌کنيم، جمعش مي‌کنيم، يک عالم ديگر پهن مي‌کنيم، به اندازه يک چشم بهم زدن، ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب‏﴾؛ ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾.

اين چه قدرتي است! ما براي اينکه يک صندلي ايجاد کنيم يا همه اين هفت ميليارد بخواهند يک ماهواره‌اي را يا يک کار سنگيني را انجام بدهند با همه قدرتشان مي‌آيند؛ نخبه‌هايشان، انسان‌هاي تيزهوش آنها، هوشمندان آنها که قدرت تجربي بالا و دانش فلان و تيزهوشي و هوشمندي دارند، مي‌آيند مثلاً يک ماهواره مي‌برند؛ اين قدرت انسان است؛ ولي خداي عالم در آفرينش هستي هيچ، نه نيازي به شريکي دارد، نه نيازي به ظهيري دارد، نه عديلي دارد، نه پشتيباني ندارد، نه مسيلي ندارد، هيچ و قدرت زور و بازو هم که نمي‌خواهد چنين قدرتي است.

اين قدرت شأنيت اين را دارد که در مقابل او، انسان سجده کند و خضوع کند و او را به عنوان معبود خود انتخاب بکند و در مقابل او بندگي بکند. اگر خداي عالم اين شأنيت عبوديت و بندگي را براي انسان‌ها کمال مي‌داند و خود را در جايگاه کبريايي و در جايگاهي مي‌داند که شأنيت عبادت و بندگي را دارد، براي اينکه داراي چنين قدرتي و چنين علمي است. يک علمي که در هر چه که مي‌آفريند، در نهايت اتقان و زيبايي و کمال است؛ حالا ما که در عالم طبيعت هستيم، ما که موجودات دنيايي هستيم؛ آن موجودات سماوي، آن ملائکه، آن مقربين، آن کروبيان؛ چه دنيايي است، چه جهاني است!

ما مي‌خواهيم اين «لا اله الا الله» را تفسير کنيم که به ظاهر مي‌گوييم که هيچ معبودي جز خداي يگانه نيست. عبادت جز به درگاه حق سبحانه و تعالي معنا ندارد، اين قدرت، اين علم، اين آگاهي که در نهايت است و وقتي مي‌خواهد يک کاري را انجام بدهد، آن کار در نهايت زيبايي و اتقان و در نهايت قدرت و سرعت انجام مي‌شود: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾؛ ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب‏﴾؛ ما يک روز بساط اين آسمان و زمين را انجام مي‌دهيم و شما فکر نکنيد که اين کار براي ما سخت است، انجام مي‌دهيم: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾ به اندازه يک چشم بهم زدن يا کمتر از آن، اين را انجام مي‌دهيم.

اين همان قدرتي است که از او به الوهيت ياد مي‌شود. «الوهيت»؛ يعني خدايي، يعني اينکه خداي عالم با قدرت ايجادش هستي را اين‌گونه با تمام آنچه را که هستي بدو نياز دارد، يک چيزي در عالم نيست که نيازش باشد؛ ولي متعلق نياز نباشد؛ مثلاً تشنگي باشد و آب نباشد، گرسنگي باشد و غذا نباشد؛ اين معنا نمي‌دهد. اول بايد آب باشد بعد تشنه بيافريند، اول بايد غذا باشد بعد گرسنه باشد، «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْق‏»،[13] اين‌طور نيست که اول گرسنه را ايجاد کند بعد غذا را بدهد، اول پاانداز را مي‌اندازد بعد انسان را ايجاد مي‌کند. انسان آخرين نوع آفريده شده در عالم خلقي است. حالا چه موجوداتي بودند، چه درياها، صحراها مثلاً اين دايناسورها وو ... اينها، آمدند و رفتند، آمدند و رفتند، آخرين نوعي که در عالم هستي ايجاد شد، انسان است و همه پاانداز انسان‌اند، همه آمدند تا در خدمت و در رکاب انسان باشند و اين انسان به عنوان سيّد عالم و گل سرسبد هستي، دارد خود را به صحنه مي‌آورد و جلوه‌هاي هستي را دارد نشان مي‌دهد.

آنچه که در فضاي آفرينش و الوهيت معنا پيدا مي‌کند، از او به «لا اله الا الله» ياد مي‌کنيم، اين رکن هستي است، اين رکني است که خداي عالم بر اساس او عالم را ايجاد کرده است. اگر الوهيت نبود، طعباً ايجاد و انشايي هم معنا نداشت. ما وقتي از نظر فلسفي مثلاً داريم نگاه مي‌کنيم، اين شأن را شأن ايجاد و انشاء مي‌دانيم و اگر مي‌گويند «لا اله»؛ يعني «لا موجود إلا الله» که حالا اينها بحث‌هايي است که خيلي شايد ضرورتي نداشته باشد؛ ولي به همين مقدار يک اشاره‌اي خواسته بکنيم؛ اما آن که ما مي‌گوييم «لا اله الا الله»؛ يعني چه؟ خداي عالم اسمي دارد به نام الوهيت و از جايگاه الوهيت عالم را و هستي را آفريده است و خلق کرده است. انسان در بيانش که مي‌گويد «لا اله الا الله»؛ يعني به الوهيت خدا، به آفريدگاري او، به حيثيت انشاء و ايجاد الهي و احياي الهي دارد اشاره مي‌کند. وقتي مي‌گويد «لا اله»؛ يعني هيچ مبدأيي در عالم که انشاء کند، ايجاد کند، آفرينش داشته باشد، الوهيت داشته باشد، وجود ندارد جز پروردگار عالم؛ «لا اله الا الله». وقتي انسان چنين حرفي مي‌زند، چنين اعتقادي دارد، چنين باوري دارد، در مسير اين باور هم تلاش مي‌کند، مي‌گويد بله! اين خدايي که نبود را و هيچ را به هستي مبدل کرد به يک هستي اين‌گونه ايجاد کرد و جهان را پُر کرد، اين ﴿اللَّهُ الصَّمَدُ﴾[14] که مي‌گوييم؛ اين «صمد»؛ يعني پُري، يعني ملأ، يعني همه هستي پُر است، هستي يک جاي خالي ندارد، در سراسر هستي يا علم است يا قدرت است يا حيات است يا اراده است، همه اينها با هم‌ هستند، هيچ جايي در اين هستي شما نمي‌بينيد که يک‌جا متخلخل باشد؛ مثلاً يک چيزي باشد و يک چيزي نباشد. همه هستي را، آن منافذ نهايي را در عمق زمين و يا اوج کهکشان‌ها که شما نگاه کنيد، هر جا که دايره هستي هست، علم است، قدرت است، هنر است، اتقان است، صلابت الهي است؛ کجاي يک کهکشان را مي‌تواند انسان برود و ادعا بکند که اينجا مثلاً ـ معاذالله ـ خبري نيست، عبث است، خلأ است؛ اين حرف‌ها معنا ندارد. کل جهان هستي صمد است، پُر است، پر از علم، قدرت، نظم، هنر و حيات است؛ همه اينها جلوه‌هايي است که در آفرينش هست، اينها همه و همه بر مبناي الوهيت است.

وقتي شما مي‌گوييد «لا اله»، به اين حيثيت هستي داريد اشاره مي‌کنيد که هر چيزي که در جهان هستي از جايگاه الوهيت خداي عالم ايجاد شده، مبدأش اوست، او اله است و هيچ موجودي در مقابل او قدرت آفرينش و آفريدگاري و الوهيت ندارند. حالا داريم به نتيجه بحثمان مي‌رسيم. ما مي‌گوييم «لا اله الا الله»؛ يعني چه؟ يعنی اين را اعتقاد داريم، اين را باور داريم که خدايي هست، يک و اين خدا مبدأ آفرينش و خلقت و الوهيت است، دو و هيچ موجودي در عالم نيست که چنين قدرتي داشته باشد و خداي در اين قدرت‌نمايي از هيچ کسي و احدي کمک نمي‌گيرد، ظهير نمي‌گيرد و پشتيبان نمي‌خواهد، خود هست و خودش و تنها و تنها، او واحد است، يگانه و يکتاست؛ اين معناي «لا اله الا الله» است. اگر کسي اين را بگويد، يک و اين را باور داشته باشد، دو؛ روي اين باور خود اصرار و تأکيد بورزد و ايمان و عمل صالحش را بر همين ايمان ببندد، ببندد، ببندد، به جايي مي‌رسد که خداي عالم او را مظهر الوهيت خود قرار مي‌دهد و مي‌گويد تو که اين باور را پيدا کردي و در راستاي اين باور استقامت کردي، پايداري کردي، اطاعت و بندگي خود را در اينجا به تمام رساندي، من تو را به جايي مي‌نشانم که تو هم بتواني اين شأن ايجاد را داشته باشي.

من اين حديث را براي شما به عنوان پايان عرضم بخوانم و شما ببينيد اين احاديث يک سلسله احاديث فوق‌العاده است، فقط به دست يک عده خاصي اين احاديث مي‌گردد با اينکه در منابع ما هست؛ ولي فهم اين احاديث کار آساني نيست. مي‌فرمايد که اي بندگان من وقتي مي‌خواهيد عبادت بکنيد، طوري خدا را عبادت بکنيد که گويا شما داريد خدا را مي‌بينيد. اگر اين قدر نتوانستيد، يک‌طوري عبادت کنيد که گويا خدا شما را مي‌بيند؛ شما با اين فرض نماز بخوانيد با اين فرض روزه بگيريد که طوري داريد عبادت مي‌کنيد که در محضر خداييد و خدا دارد اين دو رکعت نماز صبح شما را مي‌بيند؛ «سبحان الله سبحان الله سبحان الله» چيست؟! سر بر سجده گذاشتن و تا نگذاشته برداشتن، اين چيست؟! اين براي چه کسي به درد مي‌خورد واقعاً. ما براي همه کارهايمان وقت مي‌گذاريم، ولي مي‌خواهيم ده دقيقه يک نمازي را بخوانيم، مي‌بينيم که در خواندن اينها چه تنبلي چه کسالت، به عنوان يک تکليف، به عنوان يک الزامي که به هر حال پس‌فردا جهنم است، پس‌فردا فلان است، اين همه وعده دادند، اين‌طوري داريم ـ متأسفانه ـ عمل مي‌کنيم.

اولاً مي‌فرمايد به گونه‌اي عبادت کنيد که گويا خدا را مي‌بينيد که اين خيلي کار سنگيني است؛ اگر نه، اين حدّ باشد که خدا در عبادت شما شما را مي‌بيند، چگونه داريد نماز مي‌خوانيد، چگونه داريد روزه مي‌گيريد، چگونه داريد صدقه مي‌دهيد. گاهي اوقات وقتي انسان صدقه مي‌دهد، ببخشيد با هزار تا منّت و ريا و سمعه و همه چيز ـ متأسفانه ـ اينکه نمي‌شود اين عبادت نيست. آقا رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ»؛ خدا را به گونه‌اي عبادت کن که گويا خدا را مي‌بينی، «فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ»؛[15] اگر اين حد از توان ايماني و ايقاني در شما نيست به گونه‌اي عبادت کنيد که گويا خدا شما را مي‌بيند؛ بله اين ترديدي نيست، خدا انسان را در حقيقت مي‌بيند؛ ولي در موقع عبادت اين توجه را بيشتر داشته باشيد.

اما اين حديثي که همه عرايض امشب مقدمه شرح اين حديث يا معناي اين حديث بود را مي‌خواهم عرض بکنم که انسان وقتي مي‌گويد «لا اله الا الله»، اين اصنافي هم دارد: «لا حول و لا قوة إلا بالله» هم هست؛ «لَا إِلَهَ إِلَّا الَّلهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبِين‏»[16] هم هست؛ «لا اله الا الله حسبي الربّ» هم هست و اينها اصناف و زير مجموعه آن «لا اله الا الله». اين «لا اله الا الله» جنس است يا نوع است و زير مجموعه آن هم اصناف و افراد فراواني هستند. هر کدام ما يک ربّي از زير مجموعه آن ربّ بزرگ داريم که به او مرتبط هستيم و در روايات ما هست که به عدد نفوس خلايق، رابطه بين انسان و خدا وجود دارد. ما اگر هفت ميليارد هستيم، خدا يکي است؛ اما راه‌هاي ارتباط ما با خدا به ميزان خلايق و تعداد خلايق است.

اين حديث هم باز از رسول گرامي اسلام است که ظاهراً حديث قدسي است باز هم به روح مطهر رسول الله صلواتي اهدا بفرماييد! رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد: «يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ كُنْ فَيَكُونُ»؛ من خدا وقتي بخواهم چيزي را بيافرينم، فقط يک اشاره مي‌کنم، يک اراده مي‌کنم. من کسي هستم که ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾،[17] خدا براي اينکه اين آسمان را بيافريند که کارگر و بنّا و مهندس که نداشت، خود همه اينها را ايجاد مي‌کند؛ ولي با اراده ايجاد مي‌کند؛ مي‌گويد باش مي‌باشد. «أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْ‏ءِ كُنْ فَيَكُونُ»؛ من به يک شيئي مي‌گويم باش، او هم هست، اين بر اساس اراده است. بعد مي‌فرمايد: «أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِشَيْ‏ءٍ كُنْ فَيَكُونُ»؛[18] تو اگر عبادت کني و مسير عبوديت و بندگي خدا را با همين فرضي که عرض کرديم، باورمندي و ارادت و عمل صالح و از حوزه اراده الهي بيرون نبودن، هيچ معصيتي را انجام ندادن، امتثال واجبات، ترک محرّمات اينها اگر انجام شد، تو را به جايي مي‌رسانم که: «تَقُولُ لِشَيْ‏ءٍ كُنْ فَيَكُونُ»؛ تو هم به جايي قرار مي‌گيري که مي‌تواني اين کار را انجام بدهي؛ يعني مظهر الوهيت پروردگار عالم باشي. اين به «اذن الله» کاملاً شدني است. مگر احياء امواتي که حضرت عيسيٰ(عليه السلام) انجام مي‌داد به «اذن الله» اين شدني نبود! اين قدرت کاملاً وجود دارد. اميدواريم که اين معارف براي ما و دل و جان ما مؤثر باشد و فهم صحيح و درستي براي ما نسبت به اين معارف ايجاد بکند. شما مي‌دانيد کلمه‌اي بالاتر از «لا اله الا الله» وجود ندارد؛ «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ قَوْلُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه»‏[19] و ما بايد وقت بگذاريم، مخصوصاً شب‌هاي ماه رمضان اين زماني که شما مي‌گذاريد يک زمان بسيار ارزشمندي است؛ در اين ماه، در اين شب‌ها، حشر را معارف قرآني، حشر با مباحث قرآني ـ إن‌شاءالله ـ براي همه ما خير و برکت را به همراه خواهد آورد!

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

بار الها گناهان ما را ببخش و بيامرز!

اين معارف عاليه اين تسبيحات اربعه اين تسبيح، تحميد، تهليل، تکبير که اينها ارکان اربعه نظام هستي هستند، خدايا معرفت نسبت به اينها را در دل و جان ما مستقر و مستمر بفرما!

مرضاي مسلمين خصوصاً منظورين کساني که در اين مجلس مريض دارند و مريض هستند، خدايا به حق محمد و آل محمد لباس عافيت بپوشان!

مشکلات را از جوامع اسلامي ما ريشه‌کَن بفرما!

 کشور ما، نظام ما، مملکت ما، مراجع عظام تقليد، حوزه‌هاي علميه، مقام معظم رهبري همه و همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا، اموات، روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه ‏وَ عَجِّلِ اللَّهُم‏ تَعَالَی فِي‏ فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»



[1]. سوره يوسف، آيه105.

[2]. سوره رعد، آيه8؛ ﴿وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدار﴾.

[3]. سوره قمر، آيه49؛ ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾.

[4]. سوره حجر، آيه21.

[5]. سوره حديد، آيه25.

[6]. سوره حج، آيه73.

[7]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص87.

[8]. سوره مؤمنون، آيه80؛ سوره غافر، آيه68.

[9]. سوره فرقان، آيه58.

[10]. سوره طه، آيه5.

[11]. سوره نحل، آيه77.

[12]. سوره انبياء، آيه104.

[13]. کافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص177.

[14]. سوره إخلاص، آيه2.

[15]. مصباح الشريعة، ص8.

[16]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص‏7.

[17]. سوره يس، آيه82.

[18]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص310.

[19]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج90، ص190.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب