أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ وَ صَلَّي اللهُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين أَبَا الْقَاسِم الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيٰ الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة بْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ الْعالَمِين لَهُ الفِداء بِهِمْ نَتَوَلَّي وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».
شب پانزدهم ماه مبارک رمضان و مصادف است با سالروز ميلاد موفور السرور، حضرت أبا محمد و أبو محامد، امام حسن مجتبيٰ(عليه آلاف التحية و الثناء) براي امت اسلام و پيروان اين مکتب عزيز و ارزشمند و متعالي تشيّع، فروغ وجود کريم اهلبيت، آقا امام حسن مجتبيٰ(عليه السلام) يک جايگاه و موقعيت ويژه و استثنايي است. به اين امام بزرگوار تولّي داريم و ولايتش را از جان و دل ميپذيريم و با همه وجود به اين حقيقت گرانبهايي که به عنوان اولين ثمر خاندان عصمت و طهارت و فرزندان امام علي بن ابيطالب و فاطمه زهرا(سلام الله عليهما) هست با همه وجود ايمان داريم و اعتقاد و باور به امامت و «مفترض الطاعة» بودن آن حضرت و از درگاه الهي هم عاجزانه مسئلت ميکنيم که اين ايمان و اين اعتقاد را براي ما در تمام مواقف در دنيا و برزخ و قيامت حفظ بفرمايد و در همه مراحل از شفاعت آن حضرت ما را بهرهمند بگرداند، به روح مطهر آقا امام حسن مجتبيٰ صلواتي اهدا بفرماييد!
اين امام عزيز از ابتدا تا انتهاي زندگاني گرانقدرش سراسر خير و رحمت و کرامت بود و حُسن و زيبايي و کمال و همه آنچه را که يک انسان متعالي و يک انسان الهي ميتواند داشته باشد او دارا بود. از علم، اخلاق، مروّت و جوانمردي، از شجاعت و رشادت، از حضور در صحنه دين، ايمان و اجتماع، در تمام مقاطعي که جدّ بزرگوارش رسول گرامي اسلام حضور داشت، امام مجتبيٰ(عليه السلام) تحت ظل هدايت و سرپرستي رسول الله همواره از تربيت ويژه و از اخلاق فوق کرامت رسول گرامي اسلام بهره ميبرد و بسيار عجيب است که رسول گرامي اسلام دست حسن و حسين را ميگرفت و به جامعه و در ميان مردم ميآورد و ميفرمود: خدا اينها را دوست دارد، من اينها را دوست دارم و از خدا ميخواست که خدايا هر کس که حسن و حسين را دوست دارد، تو او را دوست داشته باش!
مستحضر هستيد که سخن پيغمبر، کلام او و دعاي او يک سخن عادي نيست، يک دعاي معمولي نيست؛ اين دعايي است که به اجابت قرين است، اين دعايي است که خداي عالم او را مشفوع به اجابت داشته است. وقتي حبيبش رسول گرامي اسلام اينگونه اظهار محبت و دوستي نسبت به فرزند ميکند و دست او را ميگيرد در ميان جامعه ميآورد و از زيبايي و محامد و خوبيهاي او ميگويد و از خداي عالم ميخواهد که هر کسی حسن را دوست ميدارد تو او را دوست داشته باش! اين جلوه برتر ايمان است، اين اعتقاد برين است که انسان در هيچ حالتي و در هيچ شرايطي دست از اين دوستي و محبت و همراهي و مصاحبت با امامش بر ندارد؛ بلکه بر اين امر اصرار بورزد و همواره خود را در رکاب اين امام عزيز ببيند.
در تمام اين دوران شش يا هفت سالگي که آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) در زمان حيات رسول گرامي اسلام زيست داشت به اين زيبايي و به اين خير گذشت و رسول گرامي اسلام اين فرزند را همانند برادر او تکريم ميکرد و در جامعه مورد تکريم و تعظيم رسول الله بودند. حالا اين دوران شش، هفت سال چقدر گوارا و شيرين براي پيامبر و علي و زهرا(عليهم السلام) بود به جاي خود محفوظ؛ اين يک فصل از زندگي است که رسول گرامي اسلام با به ميدان آوردن فرزند و امام مجتبيٰ(عليه السلام) آن تربيت الهي، آن آداب، آن اخلاق، آن رشدي که يک فرزند بايد در دامن پدر و مادر و بزرگترهايش داشته باشد را به ميدان آورد، نام نيکوي حسن را براي او انتخاب کرد، از انتخاب اسم تا همه آنچه که به تربيت اين فرزند برميگردد، تحت ولايت و تدبيري رسول گرامي اسلام گذشت.
يکي از مسايلي که در جهان اسلام مطرح است و بسيار بر آن تأکيد شده و ـ متأسفانه ـ جامعه اسلامي ما و حتي پيروان مکتب اهلبيت از آن غافل هستند، مسئله تربيت اولاد و فرزندان است، يکي از ضعفهايي که شما امروز در بحث ازدواج و طلاق شما در جامعه ميبينيد، براي آن است که استخوانبندي تربيت و رشد اخلاقي و انساني انسانها در اين دوران طفوليت محکم بسته نشده است. صبوري، تحمل، گذشت، عطوفت و مهرباني اينها در وجود اين فرزندها خيلي نشانه نرفته، خيلي رسوخ نکرده، خيلي نفوذ نکرده و لذا به اندک امري اينها ناراحت ميشوند، حساس ميشوند و پرخاش ميکنند بهگونه ديگر ناسزا ميگويند، اهل گذشت نيستند، اهل صبوري و حلم و بردباري نيستند، تحمل در آنها بسيار کم است. اين دو رکن اساسي که والد بزرگوار همواره اصرار ميکنند که مودت و رحمت، دوستي و گذشت به عنوان دو رکن پايهگذار زندگي هست که امروزه در جامعه ما بسيار ضعيف شده است.[1] ميفرمايند که دو عنصر است که فرعي است به جاي اصل نشسته و آن دو عنصر اصلي فراموش شده است، آن دو عنصر اصلي عبارت است از مودت و گذشت. در زندگي اين دو به عنوان رکن اصلي و اساسي است. خداي عالم ميفرمايد تا قبل از عقد ازدواج بين اين دختر و پسر ارتباطي نبود؛ ولي به محض اينکه اين عقد ازدواج آمد، ما قرار ميدهيم دو رکن اصلي را که اينها براي زندگي نياز دارند: يکي محبت را در دلها ميگذاريم و ديگري گذشت را؛ اين دو از ارکان اساسي و اصل هستند.
دو رکن ديگر فرع هستند که ـ متأسفانه ـ اينها جاي اصل نشستهاند: يکي بحث مهريه است و ديگري بحث جهيزيه. اين دو تا فرع آن زندگي هستند و آن دو اصل هستند و چون اين دو اصل ضعيف شده است، آن دو فرع جاي اصل نشسته است. امروز قبل از اينکه اصلاً با هم صحبتي کنند و اينگونه از مسايلي که بنيان يک زندگي را دارد پايهريزي ميکند از آن حرفي بزنند، سخن اين است که مهريه چيست؟ جهيزيه چيست؟ اين زندگي که ميخواهد بر مبناي مهريه و جهيزيه بسته بشود، معلوم است که چه ميشود! اين هيچ چيزي به همراه نخواهد داشت و آنچه که امروز در جامعه ما ـ متأسفانه ـ حاکم شده، اين مستقر خواهد شد.
آنچه که آنها در مقام تربيت و رشد صحيح اخلاقي و اجتماعي براي فرزندان داشتند به تمام معناي کلمه رعايت ميشد؛ از اسم گذاري تا آنچه که به عنوان رکن تربيتي و اخلاقي بايستي که رعايت شود. خودش يک بحث مفصلي دارد، از اينکه چه نامي را براي فرزند انتخاب بکنند، يکي از حقوق فرزند است. اين بچه که به دنيا ميآيد که نميتواند براي خود اسم انتخاب بکند، اين پدر و مادرند که برايش اسم انتخاب ميکنند؛ حالا چه اسمي انتخاب ميکنند به سليقه خودشان، يکي اسم يک گلي را ميگذارد، يکي اسم سنگ ميگذارد، اسم عقيق، اسم فلان. اين حق فرزند است که از پدر و مادر بعداً سؤال بکند که اين اسمي که تو انتخاب کردي بر اساس چه سليقهاي بوده، چه تربيتي بوده، چه آگاهي و شناختي بوده، «أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَه»،[2] بايد اسم خوب براي فرزند انتخاب بکنند و اينها از ارکان مباحث اخلاقي و تربيتي در اين وادي است؛ لذا وقتي که قنداقه آقا امام مجتبيٰ، اين فرزند را آوردند، به علي بن ابيطالب(عليه السلام) عرض کردند که شما يک اسمي براي اين فرزند انتخاب بفرماييد! علي بن ابيطالب(عليه السلام) فرمود من در اسمگذاري براي اين فرزند از پيغمبر سبقت نميگيرم، منتظرم که رسول الله براي او نامي بگذارد و وقتي خدمت رسول گرامي اسلام دادند هم منتظر نام غيبي بود که خداي عالم جبرائيل را مأمور کرد و نام حسن را معرفي کرده است.
حالا اين بحثهاي خاص خودش را در حقيقت دارد؛ اما دوران بعد از رحلت رسول گرامي اسلام کمکم سختيها و دشواريها آغاز شد و جرياني که بعد از رحلت پيغمبر بود و خانهنشيني علي بن ابيطالب(عليه السلام) و انزواي آن حضرت و برخورد ناجوانمردانهاي که با اين خاندان عليرغم همه توصيهها و تأکيداتي که پيامبر گرامي اسلام به امر خدا و به فرمان خدا از غدير تا همه صحنههاي اجتماعي و سياسي داشت، آن برخورد آن چناني بود و دشواريها يکي پس از ديگري، شهادت حضرت زهرا(سلام الله عليها) و بعد جريان انزواي علي بن ابيطالب تا 25 سال؛ اين خاندان عصمت و طهارت که غرق در الوهيت و معنويت و روحانيت و تربيت آسماني بودند و آمده بودند تا جامعه را بسازند و انسانها را بر اساس تربيت الهي رشد بدهند و آموزههاي والاي وحياني و الهي را براي بشر در همه صحنههاي زندگي از نقطه آغاز انعقاد نطفه تا هنگام مرگ، براي اين بشر برنامه زندگانيشان را بر اساس دستورات الهي طرّاحي کنند، اين فرصت فوقالعاده گرانبهايي که علي بن ابيطالب(عليه السلام) داشت، در خلوت و انزوا و در سقايت درختها و در بيرون شهر مدينه، براي آبياري درختها و اينها داشت. اين فرصت طلايي که بشر داشت که از امامت مولاي موحدان امير مؤمنان که عين حق است، عين عدل است، عين درستي و صواب است، عين آن چيزي است که انسان ميتواند بر مبناي او يک پرورش درست داشته باشد، اين به کنار زده شد و 25 سال خيلي دوران حسرت و خسران است که يک جامعهاي، امامي همانند علي بن ابيطالب داشته باشد و به انسانهايي تن بدهد که بويي از دين و معنويت و الهيتي که خداي عالم براي بشر داشته، به اذعان خودشان، به اعتراف خودشان، به هرحال نبردند و مسايل گذشت.
وقتي نوبت به علي بن ابيطالب(عليه السلام) رسيد، در اين پنج سال دوران مشکلات و دشواريهاي اهلبيت بود و امام علي بن ابيطالب(عليه السلام) در اين دوران چهار سال و اندي در حقيقت با سختيهايي، از جمله جنگ قاسطين و مارقين و ناکثين داشت و اينها سختترين جنگهايي بود که علي بن ابيطالب داشت؛ نه به لحاظ مسايل نظامي که البته آنها هم باز قابل توجه است، بلکه به لحاظ مسايل اجتماعي که در درون جامعه اسلامي چنين اتفاقي افتاده است، سخت و دشوار بود. بسيار گران بود براي علي بن ابيطالب، هم جنگ صفين، هم جنگ جمل و هم جنگ خوارج. هر کدام از اينها دشواريهاي خاص خود را داشت و علي بن ابيطالب(عليه السلام) در اين جنگها چه صحنههايي و چه حوادثي را پشتسر گذاشت و علي بن ابيطالب با فرزندانش حسن و حسين در صحنه سياست و اجتماع بودند و آنچه که گذشت بر امام مجتبيٰ هم اين سنگيني و دشواري بود.
از اين مرحله هم بگذريم به آن مرحلهاي که در طول حيات ده ساله، بعد از شهادت مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) اتفاق افتاد که مخصوص دوران امامت و ولايت امام مجتبيٰ(عليه السلام) است ميخواهيم مطالبي داشته باشيم، چون از سال چهل تا سال پنجاه، ده سالي بود که امام مجتبيٰ(عليه السلام) امامت دين را و قيادت و زعامت جامعه اسلامي را در باطن داشت، گرچه در ظاهر با غصب جايگاه حکومت و خلافت، جريان معاويه و بنياميه، اجازه حاکميت و اجازه خلافت و جانشيني پيغمبر به امام مجتبيٰ(عليه السلام) داده نشد. آغاز دوران امامت امام مجتبيٰ(عليه السلام) از شب بيست و يکم يا سحرگاه 21 ماه مبارک رمضان آغاز شد. وقتي بدن مطهر آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) را در وادي نجف، وادي غريب به خاک سپردند و آمدند، در همان سحرگاهان امام مجتبيٰ(عليه السلام) به ميان جمعيت آمد، فرمود: من از آن خانداني هستم، «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً» من از آن خانداني هستم که خداي عالم رجس و آلودگي را از آنها دور کرده است و آنها را به طهارت ويژهاي مطهر ساخته است. «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»؛ من از آن خانداني هستم که خداي عالم آن خاندان و مودت نسبت به آنها را اجر رسالت قرار داد. «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِهِ». ببينيد اينها سخنان عادي نيست، اينها ملهم از وحي است، اينها از قرآن کريم و مجيد است، از بيانات رساي رسول گرامي اسلام است در حق اهلبيت عصمت و طهارت. آيا خداي عالم نفرمود که: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾؟[3] آيا خداي عالم در قرآن نفرمود که ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾؟[4] فرمود: من از آن خاندان هستم، من از آن اهلبيت هستم، من از جايگاهي هستم که خداي عالم به يک طهارت ويژهاي ما را مطهر ساخته است و در ما اشتباه غفلت، سهو و نسيان، خطا و خطيئه به هيچ وجه راه ندارد، ما علم خداييم، ما مخزن سرّ پروردگار هستيم، ما الوهيت خدا را در زمين خلافت و نمايندگي ميکنيم، ما اراده پروردگار در زمين هستيم، ما قدرت الهي و ولايت الهي در زمين و آسمان هستيم. «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ افْتَرَضَ اللَّهُ حُبَّهُمْ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبی﴾[5]»،[6] يک جامعه ايماني، يک جامعهاي که بر مبناي آيات الهي زندگي اعتقادي و ايماني خود را ساخته در مقابل اين اراده و اين سخن امام مجتبيٰ بايد چگونه برخورد بکند؟ واي به حال آن جامعهاي که امامشان همانند امام مجتبيٰ(عليه السلام) بود؛ اما يک جامعه پراکنده، يک جامعه سستعنصر، يک جامعه دنيازده، يک جامعه در غفلت، يک جامعه در حال هويٰ و هوس، دوامي نياوردند؛ لذا مدت حکومت را براي امام مجتبيٰ(عليه السلام) طبق آنچه در تاريخ هست، شش ماه ذکر کردند؛ بعد از شش ماه جريان صلح امام مجتبيٰ(عليه السلام) اتفاق افتاد که بنده در پايان عرايضم ميخواهم راجع به اين مسئله صلح و عظمت اين کار و فلسفه اين صلح مطالبي را عرض بکنم و به موقعيت و جايگاه، اين تصميم عظيم و سنگين امام بيشتر آشنا بشويم.
به هر حال اينها انسانهاي عادي نيستند. اگر يک فرد عادي بود، ما وقت تلف نميکرديم، وقت شما را بگيريم، وقت خودمان را بگيريم، راجع به مسئله تاريخي و سياسي و اجتماعي حرف بزنيم، نه. اگر بحث، بحث ولايت است، اگر بحث، بحث امامت است، اگر بحث، بحث امام مجتبيٰ(عليه السلام) کريم اهلبيت و فرزند علي و زهرا، فرزند رسول گرامي اسلام است، امام «مفترض الطاعه»اي که تا همان لحظهاي که زنده هستيم، لحظهاي نبايد از ايمان و اعتقاد خود نسبت به آن حضرت کوتاهي کنيم؛ بلکه تولي نسبت به آن حضرت و تبرّي نسبت به دشمنان آن حضرت را در دل داشته باشيم، اين مسايلي است که ما را وادار ميکنند در چنين شبهايي به نام او و به ياد او عرض ارادت کنيم و او را از خانداني بدانيم که به عنوان: «أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً» معرفي ميکند. از خانداني معرفي ميکند که خداي عالم اجر رسالتش را در مودت نسبت به آنها ميداند؛ اينها مهم است ما نسبت به اينها وظيفه داريم. ما امشب بايد به مناسبت سالگرد ميلاد آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) کريم اهلبيت دلدادگي را، ارادت را، محبت و معرفت را نسبت به آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) نشان بدهيم، عرض ارادت کنيم، دوستي خودمان را تولي نسبت به آقا و تبرّي و برائت نسبت به دشمنان، منافقان، بد عهدان و عهدشکنان و خصوصاً جريان خبيث اموي و دستگاه ظالمانه معاويه اظهار کنيم.
يکي از مسائلي که ـ متأسفانه ـ ما کمتر به آن بها ميدهيم، مسئله تولّي و تبرّي است. يکي از واجبات؛ مثل نماز و روزه اگر گفتند فروع ده تاست؛ يعني کدام؟ نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهي از منکر، تولي و تبرّي اينها واجب است. در چنين فضايي، در چنين موقعيتي، در ماه مبارک رمضان، در نيمه اين ماه که مصادف است با سالروز ميلاد مسعود حضرت ابا محامد، امام مجتبيٰ(عليه السلام)، بر ما فرض و لازم است که محبت و دوستي نسبت به آن حضرت را در دل تجديد کنيم، ارادت خودمان را و علاقه و دوستي نسبت به آن حضرت را اظهار کنيم، به آن حضرت درود بفرستيم و سلام و صلوات بر امام مجتبيٰ(عليه السلام) را تکرار کنيم؛ به روح مطهر آقا امام مجتبيٰ صلواتي اهدا بفرماييد!
شما مستضحر هستيد که شيعه به اين امامانش زنده است، افتخار ماست، مايه مباهات است، مايه عظمت ما اين امامان بزرگوار ما هستند. الآن شما ملاحظه بفرماييد بر اساس ساختاري که امروز جهان استکبار دارد درست ميکند، يک چهرههايي درست ميکند به اصطلاح به نام سلبريتيها، اشخاصي که با يک جلوههاي دروغين با يک فضاي ساختگي رسانهاي، در چشم اين دخترها و پسرها دارند بزرگ ميشوند. نگاه کنيد سابقه اين سلبريتيها چيست و کجا بودند، حالا سر و صورتي و يک دستکاري روي صورت و يک صنعتي است، اين طبيعت که نيست، چشم آنطوري، دماغ آنطوري ومانند آن؛ يک قدّي و بعد هم مدام در رسانه بگويند و بگويند و بگويند و آرمان درست بکنند، اين مسايل رسانهاي جوانها را هم اينطور؛ اين شده شخصيت، اين شده الگو، اين شده نمونه رفتاري و کرداري يک جامعه انساني؛ اينها ميخواهند انسانساز و جامعهساز باشند. الآن دخترها و پسرهاي ما نوعاً حالا آنهايي که در فضاي ايمان هستند بايد خدا را سپاس گفت؛ اما بخش قابل توجهي از جوانان ما دنبال همين سلبريتيها هستند، همين افراد ساختگي هستند که رسانه اينها را به اين صورت آورده و آرماني کرده و چهرههاي دروغي، بعد از يکي دو سال هم دوامي ندارند، حداکثر چهار پنج سال، بعد اين را کنار ميندازند يک نفر ديگر را ميآورند، همين مشغول کردن جامعه جوان است.
اما يک شخصيتهايي همانند امامان بزرگوار و اصحاب کرامي داريم که اينها هميشه ماندگارند، هميشه جاودانه هستند؛ آن کمالات آنها، آن خلايق و خصلتهاي والا و آن رفتار، آنچه که از خود به يادگار گذاشتهاند و ميراث انساني خود نهادهاند، اينها ـ متأسفانه ـ مورد غفلت است. مگر نبايد مسجدهاي ما در چنين وقتهايي پُر از جمعيت و مالامال از دوستان و محبتداران و عشقورزان به اهلبيت عصمت و طهارت باشد؟ اينها کساني هستند که به حق خداي عالم اينها را معرفي کرد، اولين ويژگي که در باب اين اهلبيت(عليه السلام) ما ميشناسيم، چيست؟ اينها که مفترض الطاعه هستند؛ يعني خداي عالم اينها را براي جامعه اسلامي معرفي کرد تا جامعه اسلامي آنها را الگوي وجودي خود قرار بدهند در همه ابعاد و از اينها اطاعت کنند و اينها بشوند امام جامعه، زعيم جامعه و جامعه به هدايت اينها حرکت کند و الا بايد به دست همين سلبريتيها بدهيم و دست همين چهرههاي ساختگي؛ حالا يا غربي هستند يا شرقي هستند يا داخلي هستند يا خارجي هستند، اين ميشود ساختار يک انسان و يک جامعه و يک اجتماع. اگر ما الگوي جوامع خودمان را با داشتن حسن و حسين و عباس و زينب و شخصيتهاي ممتازي همانند خديجه کبريٰ(سلام الله عليها) که روز دهم ماه مبارک رمضان که گذشت، سالروز رحلت و هجرت اين بانوي آسماني بود؛ اگر اينها نباشند، همين سلبريتيها جاي آنها را ميگيرند، همينها زمامدار جامعه ميشوند. وقتي اينها زمامدار جامعه شدند، شما انتظاري از يک جامعه اسلامي نداشته باشيد که ماه رمضانشان شاداب و طراوت از ايمان و صيام و قيام باشد. چه انتظاري است، اگر بناست اين رسانههاي ما در يک سطحي برنامههايي دارند؛ اما روح برنامههاي آنها حاکميت همين سلبريتيها بر جامعه و افراد است و دارند به اين سمت جامعه را خواسته يا ناخواسته سوق ميدهند، يک تهافت آشکار در بين فرهنگ ما و آنچه که ما ادعا ميکنيم و آنچه که عمل ميکنيم وجود دارد.
ادعا ميکنيم که يک جامعه اسلامي هستيم، ادعا ميکنيم که امامان ما قائدان آسماني و زعامداران الهي هستند؛ اينها زعيم هستند، اينها دستپرورده الهي هستند. ما تابع اين ادعاي ماست؛ اما در مقام عمل از کساني الگو و رفتار خودمان را ميگيرم که اينها کاملاً ضد هستند اين تهافت فرهنگي کشور را ويران کرده است، اين اختلافي که در درون جامعه ما وجود دارد، از يک زبان، زبان دين و امامت و ائمه را فرياد ميزنيم و از جايگاه ديگر سخن ديگري داريم، اين شقاق و اين نفاق دروني در جامعه منتهي ميشود به اين وقايعي که ملاحظه ميفرماييد!
به هر حال امام مجتبيٰ(عليه السلام) که کريم اهلبيت است و او را مکنّي کردند، کنيه آن حضرت «ابومحامد» است. «محامد»؛ يعني مجموعه خوبيها، مجموعه زيباييها، مجموع کمالات. وقتي رابطه او را با خداي عالم ميبينيم، ميبينيم که يک تماماً يک بنده محض و فدايي در درگاه خدا، هر وقت به ياد خدا، در باب زندگي و مرگ ميافتد، از چشمان مبارکش اشک جاري است. طبق آنچه که در تاريخ آمده است؛ چند مرتبه پياده با پاي برهنه زيارت بيت الله ميرود، چند مرتبه اموالش را در راه خدا انفاق ميکند،[7] کريمانه زيست و زندگي دارد، مروت و جوانمردي موج ميزند؛ يک شخصي از شام آمد در مقابل امام مجتبيٰ او را ساخته بودند، پخته بودند، آن قدر حرف به او زده بودند، در مقابل امام مجتبيٰ(عليه السلام) آمد، هر چه بدگويي بود، هر چه طعن بود، هر چه زخم زبان بود، هر چه بدنامي بود را به آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) گفت. حضرت وقتي حرفهايش را شنيد، گفت حتماً ما خاندان را نميشناسي که چه کساني هستيم، شما لابد از يک جاي ديگري آمدي و ما را نميشناسي اشکال ندارد؛ به هر حال تو مهمان ما هستي، اگر خانه ميخواهي، اگر غذا ميخواهي، اگر لباس ميخواهي، هر چه از دست ما ساخته است، بفرماييد منزل ما جاي شما مهمان ما هستيد و اينها وقتي اين منطق را ديد اين رفتار را ديد آدم به يک نفر يک حرف ميزند، اين قدر انسان به خروش درميآيد؛ خشونت و تُندي و عصبانيت بدون اينکه هيچ کدام از اينها را داشته باشد، با نهايت صبوري او را آرام کرد؛ گفت حتماً تو ما را نميشناسي، تو خاندان ما را نميشناسي. يک نفري آمد خدمت آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) راجع به يک شخصي که آن آقا درباره شما اينطوري گفته است بدگويي کرد. امام مجتبيٰ(عليه السلام) به اين شخص گفت، با اين حرفت براي من زحمت درست کردي، هم من بايد استغفار بکنم، براي اينکه غيبت شنيدم، هم بايد دعا بکنم در حق آن فرد؛ چرا اين حرف را ميزني؟! الآن شما حساب بفرماييد وقتي به ما ميگويند که آن آقا در باب شما اينطوري گفت ما ده تا چيز روي آن ميگذاريم و ـ معاذالله ـ اضافه ميکنيم؛ اين حقد و کينه و دشمني و نفاق و شقاق را در جامعه منتشر ميکند، ولي وقتي اين شخص بدگويي کرد؛ گفت کاري که تو کردي براي من زحمت درست کردي؛ من اولاً بايد براي خودم استغفار کنم که غيبت شنيدم و ثانياً درباره آن شخصي که پشتسر من حرف زد، من بايد دعا بکنم، براي من زحمت درست کردي.
اينها مرد مردانگي و مروت و اخلاق کرامت هستند، ما راجع به اينها چه ميگوييم ما يک اخلاقي ميگوييم، يک حرفي ميزنيم، مگر اينها در اين سطح هستند؟ مگر اينها در حد همين گذشت و مردانگي و اينها هستند. اينها به اخلاق کريمانه متصف هستند، اينها آمدهاند تا اخلاق کريمانه را به تمام برسانند، اينها فرزند رسول اللهي هستند که فرمود «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق»[8] اخلاق سرآمد جلوههاي ديني است و اينها امام اخلاق هستند، امام تربيت هستند، امام ادب هستند. اگر فرمودند «وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَام»[9] ما فرمانروايان کلام و سخن هستيم، نه فقط سخن؛ بلکه هر خوبي، هر زيبايي، هر کمال، هر جمال، اينها ميداندار هستند، اينها امير هستند، اينها فرمانروايند.
به هر حال ما بايد زياد راجع به اين امامان بزرگوارمان حرف بزنيم و اينها را به جامعه معرفي کنيم، آيا الآن واقعاً شهر آمل نشان ميدهد که روز يا شب ميلاد آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) هست؟! آيا مساجد ما، منابر ما، محافل ما، خانههاي ما از اين ولادت امام مجتبيٰ(عليه السلام) طرْفي بسته، بهرهاي برده، محبتي کسب کرده؟! نسبت به دشمنان اهلبيت و خاندان کثيف و خبيث بنياميه يک کينهاي و برائتي نسبت به آنها در دل ايجاد شده؟! ما توانستيم يک قطرهاي از قطرات محبت نسبت به آنها را در دلمان بياوريم؟! آيا وظيفه ما اين نيست که نسبت به اين خاندان با اين همه خدمتي که اينها به امر الهي داشتند و کمترين توقعي نداشتند؟ ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً﴾؛ «قل لا أسألکم عليه مالا»؛ هيچ چيزي اينها توقع ندارند. خداي عالم آنچه که به آنها داده است فراتر از آن است که مال و مانند آن بخواهد در ارتباط با آنها معنا پيدا بکند. اين مودت و اين دوستي که معرفت ميآورد، علم ميآورد، يقين و ايمان ميآورد و انسان را بر سر ارادت مينشاند، چيزي ديگري که اينها توقع ندارند. به هر حال من حيفم ميآيد در باب صلح آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) يک مطلبي را عرض نکنيم؛ البته مسئله صلح امام مجتبي کاملاً با وضعيتي که در کشور هست، متفاوت است، آن عصر حکومت بود اينها اصلاً قابل مقايسه نيست.
اما آنچه که در فضاي صلح بود را دو سه جمله را عرض کنم و اين به بيان خود آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) است، فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا ثَنَانَا عَنْ قِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ ذِلَّةٌ وَ لَا قِلَّةٌ»، قسم به خدا بر اساس اينکه ما ترس داريم يا کم هستيم از اهل شام و معاويه ما دست برنداشتيم. اينطور نيست که اگر در جنگ و خصومت با اهل شام الآن داريم سستي ميکنيم، به خاطر اين است که هراسي درايم و يا قلتي براي ما هست، نه؛ اما به هر حال ظرفيت جامعه را بايد سنجيد، امکانات را بايد ديد، شرايط را بايستي مورد بررسي قرار داد و بعد تصميم گرفت. «أَمَا وَ اللَّهِ مَا ثَنَانَا عَنْ قِتَالِ أَهْلِ الشَّامِ ذِلَّةٌ وَ لَا قِلَّةٌ»؛ نه بر اساس ذلت و خواري يا قلّت نيست؛ بلکه بر اساس اين است که در گذشته ما که با هم بوديم، صبوري و تحمل اصل بود و اهل جزع و فزع نبوديم. دوستي و محبت در بين ما حاکم بود و دشمني و عداوت نبود، اختلاف نبود، وحدت حاکم بود. «فَشِيبَتِ السَّلَامَةُ بِالْعَدَاوَةِ وَ الصَّبْرُ بِالْجَزَع». سه تا عامل اساسي را آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) بيان فرمود.
فرمود: اگر ما الآن دست از جنگ با اهل شام و معاويه برميداريم به خاطر اين سه جهت است: جهت اول اين است که وحدت امت اسلامي شکسته شد. آن محبت، آن دوستي، آن صفايي که در ابتدا بود، اين الآن نيست. «فَشِيبَتِ السَّلَامَةُ بِالْعَدَاوَةِ وَ الصَّبْرُ بِالْجَزَع»؛ اين محبت اين وحدت اين رکن اصلي است. آن چيزي که مجموعه يک جامعه را در مقابل دشمن ميتواند مقاوم و بردبار و صبور نگاه بدارد، وحدت است. اگر جامعهاي به شقاق و تفرّق و اختلاف دچار بشود اين جامعه قدرت مقاومتش را از دست خواهد داد. فرمود: «فَشِيبَتِ السَّلَامَةُ بِالْعَدَاوَةِ» اين يک مسئله است. عدوات و دشمني داخلي اختلاف نفاق رو در روي همديگر بودن، به صورتهاي يکديگر پنجه کشيدن؛ اينها از مسايلي است که قدرت جامعه را ميگيرد، قوّت جامعه را ميگيرد و جامعه در مقابل دشمن ضعيف ميشود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾؛[10] بله ممکن است در وضعيت عادي اين اختلافات خيلي معنا نداشته باشد؛ ولي وقتي يک قدرتي از بيرون بخواهد حمله بکند، اولين رکن براي جامعه وحدت است. وحدت، اتحاد، انسجام، با هم بودن و همدلي کردن رکن اساسي براي حفظ و تحفظ يک جامعه است.
رکن ديگري که براي مقاومت لازم است، مسئله صبوري و تحمل است. تحمل جامعه بايستي بالا باشد، صبر جامعه بايستي که زياد باشد. اگر صبر و آستانه صبر جامعه پايين بيايد، خسته بشود، نگران باشد، به آينده اميدش را از دست بدهد، اين جامعه قدرت مقاومت نخواهد داشت. «وَ الصَّبْرُ بِالْجَزَعِ»؛ اين صبر، اين استقامت، اين پايداري، براي لشکر امام مجتبيٰ(عليه السلام) تبديل شده بود به جزع، اين امر دوم.
امر سوم فرمود «وَ كُنْتُمْ فِي مُنْتَدَبِكُمْ إِلَی صِفِّينَ وَ دِينُكُمْ أَمَامَ دُنْيَاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ الْيَوْمَ وَ دُنْيَاكُمْ أَمَامَ دِينِكُم»؛ آن وقتي که در ابتداي جنگ صفين با پدرم علي بن ابيطالب بوديد، شما دنيا را پشتسر گذاشتيد و دين را جلو گذاشتيد؛ اما امروز آمديد برعکس دين را پشتسر و دنيا را جلو گذاشتيد، آن جامعه دنياگرا، آن جامعهاي که رو کرده است به تشريفات و به جلوههاي ديني و مال و مقام و صندلي و مانند آن مگر راضي ميشود. «وَ كُنْتُمْ فِي مُنْتَدَبِكُمْ إِلَی صِفِّينَ وَ دِينُكُمْ أَمَامَ دُنْيَاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ الْيَوْمَ وَ دُنْيَاكُمْ أَمَامَ دِينِكُم». اين سه رکن اساسي براي حفظ يک جامعه که بتواند مقاومت و پايداري را در خود متمرکز کند و بتواند در مقابل دشمن بايستد، لازم است. اين سه تا را حضرت فرمود.
بعد فرمود که «وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَدْ دَعَا إِلَی أَمرٍ» پيشنهادي را معاويه داد که «لَيْسَ فِيهِ عِزٌّ وَ لَا نَصَفَةٌ» نه عزت در پيشنهاد او هست و نه انصافي در آن هست، او پيشنهاد صلح داد، عزت در آن نيست، انصاف هم در آن نيست. اگر شما حيات را دوست داريد، «فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْحَيَاةَ قَبِلْنَاهُ مِنْهُ وَ أَغْضَضَنْا عَلَی الْقَذَی وَ إِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ بَذَلْنَاهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ حَاكَمْنَاهُ إِلَی اللَّه». به تعبيري به آراء مردم گذاشت، به مخاطبينش گفت. گفت به هر حال يک پيشنهادي از سوي معاويه آمده؛ معاويه يک پيشنهادي دارد ميدهد که هيچ عزتي در آن نيست و هيچ انصافي در آن نيست. اگر شما اهل دنياييد و ميخواهيد زنده باشيد، ما اين را قبول ميکنيم و حکومت را هم رها ميکنيم «أَغْضَضَنْا عَلَی الْقَذَی» و اما اگر مرگ را انتخاب ميکنيد، بيايد ما اهلش هستيم، «بَذَلْنَاهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ وَ حَاكَمْنَاهُ إِلَی اللَّه»؛ اگر شما اهل مرگ هستيد، اهل شهادت هستيد، اهل قتل هستيد، ما زعيم و زمامدار شهادت و رشادت هستيم، بياييد. «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ بَذَلْنَاهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ» مرد چه چيزی هستيد؟ مرد زندگي هستيد يا مرد شهادت هستيد؟ طبق آنچه که گفته شده است «فَنَادَی الْقَوْمُ بِأَجْمَعِهِمْ بَلِ الْبَقِيَّةَ وَ الْحَيَاةَ» همه آنها گفتند که ما ميخواهيم زنده باشيم «بَلِ الْبَقِيَّةَ وَ الْحَيَاةَ»،[11] ما نميخواهيم با او بجنگيم. حضرت فرمود: بسيار خب، اگر چنين ارادهاي داريد، ما چارهاي نداريم و اين بار سنگين صلح را امام مجتبيٰ(عليه السلام) براي اينکه عزت جامعه اسلامي حفظ بشود، متني را، قراردادي را تنظيم کردند و چقدر براي امام(عليه السلام) سخت بود!
امام راحل ما اين همه مدت در مقابل دشمن ايستادند، هيچ نگران نبودند، وقتي بحث صلح پيش آمد، فرمودند: اين جام زهري است که بايد ما تحمل بکنيم. بله واقعاً سخت است براي يک انسان مجاهد وقتي شرايط بر او تحميل بشود؛ اما استقامت، مردانگي، صبوري، دنيا پشتسر دين باشد، دينگرايي، دين مقصد باشد، وحدت محفوظ باشد، صبر و استقامت باشد، کوه هم باشد، انسان ميتواند او را از کنار بردارد. فرمود: «فَإِنْ أَرَدْتُمُ الْحَيَاةَ قَبِلْنَاهُ مِنْهُ»، اگر ميخواهيد زندگي کنيد، ما اين صلح را قبول ميکنيم «وَ أَغْضَضَنْا عَلَی الْقَذَی» و اين به اصطلاح خس و خاشاک دنيا را رها ميکنيم؛ اما «وَ إِنْ أَرَدْتُمُ الْمَوْتَ بَذَلْنَاهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ»، اگر اهل شهادت هستيد، اهل رشادت هستيد، بحث، بحث ديگري است.
به هر حال امام مجتبيٰ(عليه السلام) بايد حقش محفوظ باشد، جايگاه اين امام عزيز که با همه وجود به ميدان آمد و کرامتش را در دست گرفت تا بتواند کيان اسلام و موقعيت امت اسلامي، خصوصاً پيروان اهلبيت و مکتب تشيع را حفظ کند، بسيار نقش حياتي و عزيزي بوده است! خيلي بر حضرت سخت گذشت، با کسي همانند معاويه نشستن و شرايطي را به نام صلح داشتن بر حضرت بسيار سخت گذشت؛ اما آنچه که بر او گذشت، هرگز قابل توصيف نيست نيست که واقعاً نيست، همان تعبير جام زهر است. به هر حال ارادت ميورزيم به ساحت امام مجتبيٰ؛ محبت نسبت به آن حضرت دوستي و علاقه و عشق به آن حضرت و آشنايي به کرامت و معرفت به آن حضرت را بار ديگر در شب ميلاد آن حضرت تکرار ميکنيم و نسبت به دشمنان آنها اين ستيزگران و اين کينهجويان، اين قاسطان، اين دروغگويان عصرش، يعني جريان بنياميه و در رأس و صدر آنها معاويه(عليه الهاويه) را در حقيقت کينه و نفرت نسبت به آنها را در دل بايستي که زيادتر کنيم و برائت بجوييم ـ إنشاءالله ـ همگان از شفاعت آن حضرت هم برخوردار باشيم. از حضور همه سروران بزرگوار و برادران و خواهران گرانقدري که اظهار لطف فرمودند و در اين مجلس آقا امام مجتبيٰ(عليه السلام) در نيمه ماه مبارک رمضان حضور پيدا کردند، خصوصاً اساتيد بزرگوار و دوستان و برادران روحاني، دعا ميکنيم دعا ميکنيم چند جمله؛
نَسْئَلُك اللَّهُم وَ نَدْعُوك بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!
بار الها همه ما را در دنيا موفق به زيات قبر مطهر آقا امام حسن مجتبيٰ و در آخرت موفق به شفاعت آن حضرت بفرما!
قلب و جان مطهرش را از همه ما راضي و خرسند بدار!
محبت نسبت به آن حضرت را در دل و جان بيش از پيش بفرما!
عداوت و دشمني و برائت نسبت به دشمنان آنها را در دل و جان ما بيش از پيش بفرما!
در دنيا و آخرت ما را با ولاي امام مجتبيٰ(عليه السلام) و خاندان عصمت و طهارت آشنا و محشور بگردان!
آني و لحظهاي بين ما و آنها فاصله و جدايي مينداز!
خدايا مرضاي مسلمين، اگر در مجلس مريضي هست مريض دارد، خدايا به حق محمد و آل محمد شفاي عاجل مرحمت بفرما!
حوايج مشروعه امت اسلام برآورده به خير بفرما!
خدايا کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، جوانهاي ما، حوزههاي ما، دانشگاههاي ما، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
قلب مطهر آقايمان، مولايمان، حضرت «بقية الله الاعظم»، امام زمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بِالنَّبِيِّ وَ آلِه وَ عَجِّلِ اللَّهُم تَعَالَی فِي فَرَجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَان»
[1]. سوره روم، آيه21.
[2]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت399.
[3]. سوره احزاب، آيه33.
[4]. سوره شوری، آيه23.
[5]. سوره شوری، آيه23.
[6]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص8.
[7]. الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج2، ص141 و 142؛ «إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع قَاسَم رَبَّهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی نَعْلًا وَ نَعْلًا وَ ثَوْباً وَ ثَوْباً وَ دِينَاراً وَ دِينَاراً وَ حَجَّ عِشْرِينَ حَجَّةً مَاشِياً عَلَی قَدَمَيْه».
[8]. مجمع البيان، ج10، ص500.
[9]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، حکمت233.
[10]. سوره أنفال، آيه46.
[11]. أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص 292 و 293؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص21.