پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه ، هر روز ساعت 14 عصر از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» به حق سبحانه و تعالی پناه میبریم و در این ایام و لیالی پایانی ماه مبارک رمضان با حالت استعاذه و تضرّع از ساحت کبریاییاش مسئلت میکنیم که ما را مورد آمرزش و مغفرت خودش قرار بدهد و راه آینده را با هدایتش برای ما هموار بفرماید «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ أَنْ یَنْقَضِیَ عَنِّی شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَیْلَتِی هَذِهِ وَ لَکَ قِبَلِی ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِی عَلَیْه» به هر حال فرصتهای گرانقدری را داریم پشتسر میگذرانیم و عنایتهای الهی را با خود داریم و إنشاءالله خدای عالم هم ما را از لطف و کرمش محروم نخواهد کرد «اللَّهُمَّ ... وَ اجْعَلْنَا مِنَ الْمَرْحُومِینَ وَ لا تَجْعَلْنَا مِنَ الْمَحْرُومِینَ» خدایا ما را در زمره افرادی قرار بده که از رحمت تو برخوردار و بهرهمندند و هرگز ما را محروم از درگاه خودت نکن گرچه از ناحیه حق سبحانه و تعالی فیض سراسری همواره بوده و خواهد بود اما لیاقت قابلیت استعداد و آمادگی ما در مقابل این فیض باید که فراهم بشود و این زدودن و دور کردن بدیها و رذایل و آزادسازی نفس که به تعبیر رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) «فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم» و با طلب مغفرت از درگاه الهی کردن این کار امکانپذیر است ما همچنان در بحث چگونه زیستن بر پایه عقلانیت وحیانی هستیم از عمدهترین و اساسیترین پرسشهایی که همواره بوده است و امروزه این پرسش بسیار جدّیتر و با یک اهتمام بیشتری است آنچه که امروز به عنوان پرسش جدّی در مقابل بشر در شرق و غرب عالم وجود دارد این است که چگونه بایستی زیست و چه نوع زیستنی شایسته انسان است انسان از آن جهت که انسان است بایستی چه نحوهای از زیست و چه شیوه و روشی را از زندگی تجربه کند از عمدهترین پرسشهایی است که بشر با خود دارد و آنچه که جواب و پاسخ این پرسش است تنها و تنها از راه منابع وحیانی در اختیار بشر قرار میگیرد البته عقل بشر و قدرت خرد و دانایی بشر در اینجا کمک میکند تا این چراغی باشد برای یافتههای وحیانی و درک حقایق الهی و ربوبی بنابراین این سؤال بسیار سؤال جدی است بسیار سؤال استواری است و همواره انسان باید برای پاسخش بکوشد و تلاش بکند و بر مبنای آن پاسخ زیستن خود را بسازد عرض شد که گرچه امر و نهی در قرآن یا در منابع دینی ما در سیره معصومین و پیامبر مکرم اسلام کم نیست اما زبان همه آنها یکسان نیست در یک لحن و با یک بیان ارائه نشدهاند برخی از آنها اتفاقاً ناظر به بودن و زیستن و نظایر آن است که با تعبیر ﴿کُونُوا﴾ ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾، خصوصاً در قرآن مجید آمده است برخی از این توصیههایی که به بایدها نه به عنوان یک امر بلکه به نحوه زیستن و چگونگی حیات در حقیقت برمیگردد را در جلسات قبل در بخش اثباتی بیان کردیم البته در قرآن این معنا و همچنین در سنت و سیره رسول مکرم اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) این مسئله فراوان است بایستی یک استقصایی بشود و آن بیاناتی که در این قالب دارد ارائه میشود که اینگونه باشید یک وقت میفرمایند که این کار را بکنید آن کار را نکنید آن امر است آن نهی است آن دستور است آن زجر است این با این لحن با این ادبیات ارائه میشود اما برخی از آنها نه اینگونه نیست بلکه به مراتب جدّیتر و بیان سلوک و نحوه زندگی است ﴿کُونُوا﴾ اینگونه باشید ﴿کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ ﴿کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ که این لحن از بیان و سخن که اینگونه باشید کاملاً به نحوه زیست و چگونه زیستن ما مربوط است به همین میزان در بُعد سلبی که چون انسان هم باید یک سلسله امور اثباتی را در خود ایجاد بکند و یک سلسله امور سلبی را باید از خودش دفع بکند که اتفاقاً این سلبیات اهتمام بیشتری و جدّیت بیشتری را از انسان میطلبد و لذا در قرآن در این رابطه هم دستوراتی است که نحوه زیست را در جانب سلب که مسایلی که ما باید در زیستنمان از این جهت رعایت کنیم که آنها را به درون وجودمان راه ندهیم آنها را نسبت به اینکه بتوانند در خیمه وجود ما راه پیدا کنند نفوذ کنند و وضعیت زندگی ما را بر مبنای آن امر سلبی بخواهند بسازند این شایسته نیست حیاتی شایسته است که آن بایدهای زیستی را به همراه آن نبایدهای زیستی بسازد و آنچه که شایسته است برای انسان معماری بشود در باب ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾ که عرض کردیم غیر از نهیهای دیگر است یک وقت میگویند آن کار را نکنید یک وقت میگویند اینگونه نباشید خیلی تفاوت دارد ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾ نه یعنی این کار را نکنید بلکه اینگونه نباشید مثلاً در یکی از موارد صریح و روشن قرآنی که در سوره مبارکه حشر آمده است آیه نوزده میفرماید که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ لحن آیه را ملاحظه کنید یک وقتی میفرماید که خدا را فراموش نکنید ﴿وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُم﴾ مثلاً یک وقت است که نه اینگونه نباشید وقتی میگویند اینگونه نباشید یعنی شیوه و روش زندگی شما بر این مبنا بایستی استوار باشد که هرگز خدا را فراموش نکنید این خیلی مسئله جدّیتری است یک وقت دستور میآید که خدا را فراموش نکنید یک وقت میفرماید که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ هرگز مبادا همانند انسانهایی باشید ببینید لحن آیه را و بیان را و کیفیت ادبیاتی که خدای عالم برای دقت در مسیر زندگی و اینکه چگونه انسان زیست بکند را دارد اعلام میکند میفرماید که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ بنابراین آن کسانی که معاذالله در زندگی خدا را فراموش میکنند حالا بعضیها مثلاً نماز میخوانند روزه میگیرند در امر عبادی متوجه هستند اما عدهای هستند که واقعاً در مسیر زندگیشان در حلال و حرامشان در صحیح و فاسدشان در نجسی و پاکی و طهارتشان در آمد و شدهای خود در سفرها و حضرهای خود در معاشرتهایشان و امثال ذلک معیار زیست و زندگی را خدا قرار نمیدهند حتی ممکن است نمازشان را هم بخوانند یا روزهشان را إنشاءالله میگیرند و بگیرند اما این سبک از زندگی و این چگونه زیستن بحث دیگری دارد که انسان در مسیر زندگی خودش خدا را فراموش نکند باز توضیح بدهیم که این خدا را فراموش نکردن یعنی چه و آیه که میفرماید مبادا مثل کسانی باشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ لحنها و ادبیات در این آیات خیلی مسیر اندیشه و افکار را دارد برای انسان با اهمیت و دقت دارد نشان میدهد عرض کردیم یک حرف نهی است که این کار را نکنید یک وقت هم میفرماید که خدا را فراموش نکنید یا بیان دیگر اما این لحن که همانند کسانی نباشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ یعنی این چند درجه دارد انسان را از آن امر بد و ناصواب دور میدارد که مسیر زندگی خودتان را به این صورت قرار ندهید که خدا معاذالله در زندگی شما حاکم نباشد اشراف بر زندگی شما نداشته باشد بر حلال و حرام شما بر صحت و فساد زندگی شما آیا این معامله صحیح است آیا این معامله فاسد است آیا این کاری که داریم میکنیم این کار درست است مبنای شرعی دارد خدای عالم این کار را حلال شمرده صحیح شمرده درست دانسته نصیحت و توصیهای دارد اگر کسی اینگونه اشراف خدا را و حضور خدا را و نظارت خدا را در وجودش و شئوناتش نبیند و خود را در مرآی و منظر الهی نبیند طبیعی است که خدا را معاذالله ممکن است فراموش بکند و نسیان خدا و فراموشی خدا بدترین و دشوارترین آسیبی را که برای انسان میآورد این است که انسان خودش را فراموش میکند تو که هستی از کجا آمدی به کجا میروی آیا بنده خدا هستی یا نیستی یا یک انسانی هستی که خودت را آزاد میپنداری و آزاد آمدی آزاد میروی و خودت را در حلقه بندگان پروردگار عالم نمیدانی این میشود اینکه انسان خدا را فراموش بکند معاذالله خدای عالم هم او را از یاد خودش میبرد چون انسان یک خودی دارد که خود جمادی و نباتی و حیوانی اوست یک خود انسانی دارد این خود انسانی انسان است که انسانیت انسان به آن است و الا آن خودی که حیات دنیایی و نباتی و حیوانی ما یعنی شهوت و غضب ما را غذا و رشد و تغذیه ما را تأمین بکند این انسان نیست آن انسانی که انسانیت انسان بر آن پایه استوار است انسانی است که اهل تعقل است اهل تفکر است اهل قلب است اهل مشاهده است اهل ارتباط با پروردگار عالم است خودش را بنده خدا میداند و این ویژگیها انسان را در یک حلقهای میبرد که این حلقه نحوهاش با حلقه قبل متفاوت است لذا میفرماید که اگر معاذالله در زندگیتان در نحوه زیستتان در چگونه زیستنتان حاکمیت را با خدا قائل نشوید و اشراف بر زندگی خودتان را با اشراف الهی همراه نکنید طبعاً خدا از صحنه زندگی شما میرود کنار وقتی خدا از صحنه زندگی شما رفت کنار شما هم که بنده او هستید این بندگی فراموش میشود این حلقه عبودیت و بندگی انسان در پیشگاه پروردگار عالم فراموش میشود ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ آنهایی که معاذالله به انحراف و فسق کشیده میشود در ابتدا اولین مسئلهاش این است که اشراف خدا و نظارت خدا را بر زندگی و مرام و مشی انسانی خود کنار گذاشتند آن گام اول است اولین و آغازین نقطه انحراف این است که انسان خود را در مرآی و منظر خدا نبیند اینکه عالم در محضر خداست انسان هم در محضر پروردگار عالم است و این را اگر انسان بیابد همه چیز را یافته است ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ یک برداشت بسیار لطیفی را آیت الله جوادی آملی در تفسیر دارند میفرمایند که سوره مبارکه علق از عتائق سورههای قرآنی است یعنی آنهایی که عتیقاند ارزش فوق العادهای دارند آن که آغازین چهرههای وحی در آن سورهها آمده است ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ٭ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الأکْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ﴾ این سوره مبارکه علق است در این سوره خدای عالم این بیان را این نوید را این حضور خود را که حضور حیامند انسان در پیشگاه پروردگار عالم را تأمین میکند را بیان فرموده است ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ آن برداشت لطیف آیت الله جوادی آملی این است که بحث از جهنم و بهشت مطرح نیست قبل از اینکه خدای عالم از بهشت و جهنم سخن بگوید از معرفت شهودی و حیای انسانی سخن میگوید انسانی که در این سطح میاندیشد و باور دارد که خدای عالم مشرف بر حیات و زندگی انسان است و انسان در مرآی و منظر پروردگاری است این حیامندی انسان به گونهای است که او را وادار میکند که اهل معصیت و اهل طغیان و عصیان نباشد بلکه اطاعت و پیروی را شیوه و روش زندگی خودش قرار بدهد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ با این منطق با این قاعده در زندگی که اینها قواعد زندگیاند اگر ما این قاعده را در چگونه زیست خود رعایت بکنیم که خدای عالم بر مبنای حضور خودش و نظارت خودش و اشراف خودش بر حیات انسانی انسان را قوام بخشیده و هستی انسانی را در جایگاه اشراف خودش قرار داده است با همین بیان که ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ اگر این قاعده در زندگی انسانی دخیل باشد دیگر لازم نیست که انسان از جهنم بترسد به معنای «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» یا به بهشت مشتاق باشد به عنوان «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ» او با معاد کاری ندارد بلکه با توحید کار دارد آن خدایی که جلوه رحمانیاش را برای انسان آشکار کرده و انسان در مقابل او دارد بندگی میکند این مسیر آن قدر شیرین و شیوا و عزیز است که انسان اصلاً نه بهشت فکر میکند و نه به جهنم میاندیشد لذا این مسیر را خدای عالم برای انسان تعیین فرموده است که این را ما باور کنیم که در زندگیمان خدای عالم حضور دارد انسان احساس اینکه تنهاست یا خودش میتواند در سرنوشت خودش بدون هدایت و راهنمایی خدا پیش ببرد نیست این را اجازه بدهید یک توضیحی عرض بکنیم این یعنی چه که خدای عالم مشرف است و یعنی چه که انسان چنین باور و چنین اعتقادی داشته باشد که خدای عالم میبیند این باور به مثابه یک آیینهای است یک شیء جلادادهشدهای و مصفّایی است که نور حق را میگیرد یعنی درست است که انسان ممکن است درسی نخوانده باشد سوادی و علم و آگاهی از مراکز علمی نگرفته باشد اما آن نور فطرت اگر به سمت شمس هدایت الهی باشد و این باور در وجود انسان باشد که خدای عالم دارد هدایت میکند راهنمایی میکند و انسان را در تنهایی تنها نمیگذارد این باور باعث میشود که انسان در نحوه اندیشه و تفکر از یک سو و عمل و اطاعت و پیروی از سوی دیگر این رابطه را احساس بکند آیا خدای عالم که دارد اینجور حرف میزند ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ آیا واقعاً در وجود انسان اگر چنین نقطهای نباشد اگر چنین فضای روشنی وجود نداشته باشد آیا خدا اینجوری حرف میزند اینکه خدای عالم میگوید آیا انسان نمیداند که خدای عالم او را میبیند یعنی قطعاً انسان به لحاظ فطری و علم ذاتی این مقدار را میبیند که خدای عالم او را آفریده او را رها نمیکند و هدایت و ربوبیت و رازقیتش را به دست خودش گرفته است آن خدایی که ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ مگر رها میکند هدایت انسان را ولی کافی است که انسان از این طرف به این فطرت خودش باور کند و رو کند به سمت الهی و جریان اشراف و حضور الهی را در عرصه زندگی او بیابد و مشاهده کند دلها را روشن میکند خیلی از افراد بودند سوادی نداشتند درسی نخواندند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند اما خانه دلشان روشن بود و اینها به روشنی عقل فطری که متوجه جانب الهی است خودشان را روشن نگه میداشتند از معاصی و گناهان دور میبودند و خود را به زیباییها و کمالات الهی میآراستند اخلاق آنها آداب آنها سیره و روش و رویه آنها انسان سالک و بنده خالصی بوده است که قطعاً مورد رضایت الهی بودهاند بله اگر کسی این ندای فطرت را و چراغ عقل فطری را در وجود خودش مشتعل و به سمت پروردگاری نگاه بدارد این معنا را مییابد ﴿أَ لَمْ یَعْلَمْ﴾ نه «یعمل الانسان بان الله سبحانه و تعالی یراه» میبیند او را این نظارت و این اشراف که فطری هست از راه دین و از راه وحی و انبیای الهی و ائمه(سلام الله علیهم اجمعین) دارد فعلیت بیشتری پیدا میکند و این نورانیت دارد تقویت میشود چون آنها میآیند تا این فطرت را بجوشانند به خروش درآوردند و إثاره کنند «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» کار انبیا و اولیای الهی چیزی جز رویاندن بذر فطرت نیست ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها﴾ این فطرت همان دین بسته است کما اینکه دین همان فطرت شکوفا شده است به هر حال این منطق را ما باید در زندگی خودمان داشته باشیم و خدا را در زندگی حاضر و ناظر ببینیم و هرگز خود را مستقل نبینیم به اینکه تشخیص خودمان فهم خودمان و امثال ذلک بله این فهم و این تشخیص حتماً باید به میدان بیاید اما آن اشراف نباید رها بشود این عقل زمانی میتواند برای انسان بهره هدایتی را به همراه داشته باشد و خسران و ضرر و زیان را متوجه نکند که در وحی و با حقایق وحیانی گره بخورد و ارتباط داشته باشد بنابراین مبدأ آغازین انحراف این است که انسان آن نقطه اشراف و حضور الهی را در صحنه زندگی خودش محو بکند این نور الهی را در محاق ببرد در چنین وضعیتی است که در تاریکی قرار میگیرد وقتی تاریک شد دیگر خودش را هم نمیبیند وقتی خودش را ندید معاذ الله انحراف پیدا میکند و در زمره فاسقین قرار میگیرد ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ در مقابل این دسته از انسانها دقت بفرمایید خدای عالم در مقابل این دسته از انسانها که معاذالله ممکن است همانند کسانی باشند که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را از یاد خودشان بُرد و منحرف شدهاند کسانی هستند که متوجه این نکته هستند چون بر مبنای حضور و اشراف خدا زیست میکنند و تجربه زیستن را با خدای عالم دارند ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ دقت کنید آن آیه در مقابل این آیه است انسانهایی که مبنای زندگیشان را اشراف و نظارت پروردگار قرار دادهاند و خدا را ناظر و حاضر بر زندگی خود میدانند اینها اگر احیاناً وارد مجلسی بشوند وارد جایی بشوند در یک شرایطی در یک اوضاعی ببیند احیاناً شیاطین هم بخواهند اطراف قلب آدم بگردند بگردند طواف بکنند تا راه نفوذی پیدا بکنند که راه نفوذشان باعث بشود که خدا را از زندگی بردارند اینها یک دفعه متوجه میشوند آن چیزی که دارد از دستشان میرود آن نقطه اصلی است آن چراغ است آن راهنما و آن هادی است آن دارد از دست میرود ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ وقتی که یک عدهای از شیاطین طواف میکنند طائف یعنی طواف میکنند اطراف قلب انسان تا راه نفوذی پیدا بکنند به محض اینکه اینها چنین احساسی کردند ﴿تَذَکَّرُوا﴾ متوجه میشوند ما داریم از نور خدا از آن اشراف رب فاصله میگیریم آن نور دارد از ما دور میشود و ما داریم فاصله میگیریم ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ نه برمیگردند میگویند نه خدایا ما را حفظ کن خدایا ما متوجه به تو هستیم خدایا جانب تو برای ما اصل است آنجا فرمود ﴿فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ در آن آیه فرمود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ انسانی که بصیر است باطن وجود خودش را در سایه نور حق مشاهده میکند این انسان منحرف نمیشود چون آن نور هست دارد او را متوجه خودش میکند که تو بندهای و بدون هدایت رب و رزق و ربوبیت و تربیت پروردگاری این امر بر تو ممکن نیست نمیتوانی به هدف برسی لذا ﴿تَذَکَّرُوا﴾ یک دفعه یادشان میآید ﴿فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ﴾ آنها در آن هنگام میگویند شیطان را از خود دور میکنند همان که فرمود ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه﴾ خدای عالم میفرماید که وضعیت شیطان وضعیت نیش مار است کار شیطان نزغ است نزغ یعنی نیش زدن در دل انسان انحراف را و کجی را ایجاد کردن خدای عالم میفرماید که به هر حال انسان انسان است و شریک النسیان است و بسیاری از مسایل دیگر راه عصیان هم در مسیر انسان بسته نیست انسان میتواند خلاف بکند میتواند معصیت بکند میتواند نافرمانی داشته باشد اینها هست مثل فرشته نیست که این راهها برای او بسته باشد که او یک وجود یک طرفه است انسان هم وجود ناری دارد و هم وجود نوری دارد و هم وجود ترابی دارد که میتواند انحراف و کجی را در خودش هم جای بدهد همانطوری که میتواند نورانیت را در خودش جای بدهد لذا میفرماید که به محض اینکه نیش شیطان آمد نیش شیطان چکار میکند نیش شیطان یعنی انسان را از نور خدا دور میکند و نور خدا را از انسان میگیرد وقتی نورانیت و ربوبیت و هدایت الهی از انسان دور شد انسان در تاریکی قرار میگیرد وقتی در تاریکی قرار گرفت طعمه شیاطین خواهد شد بنابراین یکی از مواردی که با صراحت تام خدای عالم نفرمود این کار را نکنید بلکه اینگونه نباشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ یک مورد دیگری را هم باز از همین دسته از آیات به نظر شما برسانیم در خصوص این مسئله خدای عالم میفرماید که راهی که برای انسانها وجود دارد این است که مسئله گوشفرا دادن به قرآن را با عدم استماع حقیقی با هم خلط نکنید یک بیانی هست که میفرماید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا﴾ مبادا همانند کسانی باشید که گفتند ما شنیدیم اما حقیقتاً کلام خدا را نشنیدند ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا﴾ آنانی که گفتند ما شنیدیم اما حقیقتاً سخن خدا را نشنیدند و دقت و توجهی نسبت به کلام الهی نداشتند این آیه، آیه 21 سوره مبارکه انفال است ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ این هم باز یکی دیگر از شیوههایی است که بایستی در زندگی آن را مورد توجه قرار داد خیلیها هستند میگویند ما این را شنیدیم این حرف بوده این را در قبل ما شنیدیم حتی در مقابل پیامبر(صلوات الله و سلامه علیه) هم میگویند ما این حرف را شنیدیم شنیدن دو جور است یک وقت است که انسان با همین گوش سر میشنود این گوش سر یک درگاهی است تا انسان از آن طرف به وسیله گوش سر با گوش جان بشنود خدای عالم در قرآن میفرماید که بعضیها هستند که اینجوری هستند قرآن میخوانند قرآن میشنوند سخن قرآن را میشنوند اما نه نشنیدهاند ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ باز هم ملاحظه بفرمایید میخواهد انسانهای مؤمن را از انسانهایی که انحراف پیدا کردند دور نگه بدارد یک وقت میفرماید که اینجوری نباشید یک وقت میفرماید که مثل کسانی که گفتند ما شنیدیم ولی نشنیدند مثل آنها نباشید این یعنی چه این یعنی میخواهد شرافت ایمانی مؤمن را حفظ بکند و آنها را یک پله بعد بداند یک عدهای در جامعه هستند که اینها میگویند ما شنیدیم اما واقعاً نشنیدند چون شنیدن دو قسم است یک وقت است که انسان میشنود از گوش سر وارد میشود اما به گوش جان نمیرود و در دل انسان نمینشیند و آن التزامی که به تبع این شنیدن باید در قلب و جان انسانی حاصل بشود اتفاق نمیافتد وقتی این التزام اتفاق نیفتاد عملاً گویا که انسان نشنیده چه فایدهای دارد وقتی که این بدن از انسان جدا شد انسان نسبت به آنچه را که میگفته من شنیدم میگویند که در باب دیدن و رؤیت هم همینطور است خدای عالم میفرماید که یک عدهای در آخرت کور محشور میشوند به خدا عرض میکنند خدایا ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾ چرا شما ما را کور محشور کردی ما در دنیا بصیر بودیم میدیدیم چرا ما الآن اینجا کور هستیم ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً﴾ چرا مرا کور محشور کردی و من در حالی که در دنیا بودم بینا بودم جواب چیست جواب این است که ﴿کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها﴾ ما تو را کور محشور نکردیم اگر دنیا بود تو همچنان بینا بودی اما اینجا عالم آخرت است و در عالم آخرت آن حقایقی دیدنی است و تو میتوانی ببینی که به آنها ایمان آورده باشی و در جانت جای داده باشی و ملتزم به آنها شده باشی ما تو را کور نکردیم ما اینجا تو را با یک بدنی محشور کردیم که این بدن با یافتههای جانت با یافتههای قلبت دارد مدیریت میشود در دنیا بدن ما یک حقیقتی است نفس ما یک حقیقتی این بدن با نفس گرچه متحد است اما لوازم خودش را هم دارد اقتضائات خودش را هم دارد اما این بدنی که در عالم قیامت با انسان هست این بدن کاملاً تابع نفس است مطابق نفس ایجاد میشود این بدن، بدن این شخص است بدن همین شخصی است که در دنیا بوده است اما این بدن چون با حقایق غیبی ارتباط نداشت و نفس آن حقایق غیبی را ندیده بود آنجا کور محشورمیشود چرا عدهای بینایند و عدهای نابینا در قیامت منافقین کوردل در قیامت به انسانهای مؤمن میگویند ﴿انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ﴾ اجازه بدهید صبر کنید ما هم از نورتان استفاده کنیم ﴿قیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ به اینها گفته میشود که اینجا جای تهیه نور نیست نور را باید در دنیا تهیه میکردید که به شما گفتند گوش کنید شما گفتید ما گوش کردیم ولی گوش نکردید با گوش سر بله اما با گوش جان نه خدای عالم میفرماید مثل کسانی نباشید ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا یَسْمَعُونَ﴾ ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ آنهایی که ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها﴾ اینها این دسته از انسانها که خدای عالم همانطوری که چشم و گوش ظاهری به آنها داد چشم و گوش باطنی هم داد بناست این چشم و گوش ظاهری منتقل بکند به چشم و گوش باطنی این یک درگاه مادی است چون ما در عالم طبیعت و ماده زندگی میکنیم ناچاریم که از این درگاه بشنویم او را به جای چشم و گوش باطنی قرار بدهیم تا انسان به وسیله او بینا بشود و شنوا بشود گوش دل باز کند یا چشم دل باز کند که بینا بشود و شنوا بشود اما اگر انسان همین در حد سر ظاهری و گوش ظاهری شنید اما به دل راه نداد این طبعاً مسیر زندگیاش متفاوت خواهد شد بنابراین ما داریم براساس این ادبیات پیش میرویم اینکه خدای عالم فرمود اینگونه باشید ﴿کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَ بِمَا کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ﴾ یا ﴿کُونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ﴾ همانطوری که در جنبههای اثباتی مواردی هست که در شیوه و روش زندگی ما بایستی دخیل باشد و انسان کاملاً اینها را در زندگی خودش قرار بدهد مستقر کند در بخش سلبی هم از این دست از موارد فراوان است که إنشاءالله در جلسات بعد هم این روش سلبی را بعضیهایش را که قابل توجه است إنشاءالله اعلام کنیم و این را به عنوان یک قاعدهای در مسیر زندگی خودمان دنبال کنیم بنابراین این وضعیت ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾ که متفاوت است با سایر نواهی و زواجر این معنا را دارد به ما نشان میدهد که نحوه زندگی و روش زیست ما براساس این بایدها و نبایدها متفاوت خواهد شد خدای عالم به چگونگی زیست انسان اشراف دائمی و همیشگی دارد و همه انسانها برای همیشه حیات و زندگی خود این معنا را باید داشته باشند اولاً خدا را فراموش نکنند ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ﴾ مبادا همانند کسانی باشید که ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ﴾ مبادا همانند کسانی باشید که گفتند ما شنیدیم اما سخن حق را آنگونه که هست نشنیدند و به جان و دل راه ندادند امیدواریم که خدای عالم مسیر زندگی صحیح و چگونه زیستن شایسته را برای همه ما به برکت ماه مبارک رمضان فراهم کند بشر به حق این پرسش را دارد و بر ماست که بر مبنای عقلانیت وحیانی این سخن را و این جواب را به بشر برسانیم که راه درست زیستن را بایستی که با چه وضعی تجربه کرد و شرایط زیست را مناسب و شایسته قرار داد به امید لطف و رحمت حق و هدایت و ربوبیت پروردگاری
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»