05 05 2021 279926 بطاقة تعريف:
image

«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» جلسه بیست و سوم

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ،

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ، هر روز ساعت 14 عصر  از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» از شبهای گرانقدر و لیالی ارزشمند قدر باز میگردیم و قطعاً با امید به رحمت الهی و سرازیر بودن لطف و مِهر پروردگاری امید داریم به اینکه إنشاءالله مورد غفران الهی و آمرزش و عفو آن حضرت قرار گرفته باشیم که نه تنها دست و پای ما و جوارح و جوانح ما بلکه نفس و جان و عقل و قلب ما هم در این راه آزاد شده باشند که هم گذشته و هم آینده نه خوفی بر ما باشد و نه حزنی از ساحت پروردگاری با کمال خضوع و تواضع سپاسگزاریم که فرصت دریافت و درک لیالی قدر را به ما مرحمت فرمود و به ما اجازه داد که در پیشگاه او سر تسلیم و عبودیت و خضوع به زمین بساییم و از ساحت قدسش تقرّب به سوی او را مسئلت کنیم که این تقرّب همان معنویت است همان طمأنینه و آرامش است همان امید به آینده است همان رهایی از هر قید و بندی است ﴿وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ به هر حال یک فرصتی را خدای عالم برای زمینیان قرار داد این منطق را خدای عالم به مراتب روشنتر و با وضوح بیشتری در قرآن بیان فرموده است که دنیا جایی بس خطرناک و بس دشوار است زیستن در دنیا دقیقاً مثل زیستن در مرداب و در حوزه گرداب است و همواره نیاز است که مددهای غیبی برای انسان بیاید زیرا از یک طرف شیطان با همه دشمنی و عداوتش که گفت ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ بعد برای انسان خط و نشان کشید و راههای انحراف و اعوجاج او را برای او بازگو کرد و از هر راهی میآید از چپ میآید از راست میآید از جلو میآید از پشت‌سر میآید از هر راهی که آنطوری که علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) در نهج البلاغه در باب نفوذ شیطان ﴿إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ﴾ وقتی اینها میآیند تا نزغ و نیش خودشان را بزنند ﴿وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾ به هر حال دنیا جای خطرناکی است کسی که فکر میکند در دنیا میتواند به راحتی از این جاده عبور کند سخت در اشتباه است در آن دنیایی ما میزییم که آن دنیا نفس اماره او را هر لحظه به ویلی فرا میخواند ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی به هر حال دنیای غرور دنیای مکر و فریب دنیای به دورغ زینت شده از سویی و وعدههای دروغین شیاطین از سویی و وسوسههای نفس اماره از سوی دیگر انسان را در یک گرداب و مردابی بس خطرناک قرار داده زندگی در دنیا بسیار بسیار سخت و دشوار است مبادا فکر کنیم که ما میتوانیم از این گذرگاه به راحتی بگذریم تمام همّت ما باید این باشد که این راه را این راه سخت و دشوار را با احتیاط با اجتناب با رعایت «أَخُوکَ‏ دِینُکَ فَاحْتَطْ لِدِینِک» یک برادر داری و آن هم دین توست که سخت باید مراقب او باشی و دورش حائط بکشی و اجازه ندهی که غیر آن وارد حریم نفس جان تو بشود عقلانیت را از درون و دین را از بیرون کنار هم قرار بده فرمود که «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏» انسان یک دوست دارد و یک دشمن تنها دوست انسان عقل اوست این بیان از بیانات ارزشمند مولایمان حضرت ابالحسن علی بن موسی الرضا(علیهما آلاف التحیة و الثناء) است که فرمود «صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه‏» مقدم داشتن واژه «صدیق» خبر را آدم مقدم میدارد به جهت انحصارش تنها انسان یک دوست دارد و آن عبارت است از عقل او و انسان تنها یک جهل دارد یک دشمن دارد و آن هم جهل اوست با عقل دین را میگیرد و با جهل بیدینی را و لذا انسان اگر عاقل و خردمند باشد برادری را انتخاب میکند به نام دین دین را برادر معرفی کردند «أَخُوکَ‏ دِینُکَ» انسان یک برادر دارد و آن دین اوست برای اینکه این برادر را انسان اتخاذ بکند باید با عقل و چراغ درونی حرکت بکند لذا عقل یک چراغ درونی است که این اخوت و برادری بین انسان و دین را برقرار میکند و احتیاط مانع از این میشود که دیگران در حریم جان انسانی نفوذ پیدا بکنند به هر حال ما عالم سختی را و دنیای دشواری را داریم پشت‌سر میگذاریم و این شبهای قدر برای نجات ماست هر سال این لیالی قدر میآید تا دست ما را بگیرد از گرداب طبیعت و مرداب عالم دنیا نجات بدهد رهایی ببخشد دست و پای ما چشم و گوش ما جوارح و جوانح ما را از آلودگی و تباهی نجات بدهد بلکه جان ما را عقل ما را قلب ما را و سرّ و سویدای وجود ما را آزاد کند که «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم‏» لذا سپاسگزار درگاه خدا باشیم این شبها را خدای عالم برای اینکه یک مراسمی باشد و یک مجالسی باشد و یک محافلی باشد قرار نداد خدا حق است و جز حق از او صادر نمیشود و لیالی قدر حق هستند بطلان در کار خدا معنا ندارد او حق مطلق است ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ آن خدایی که حق مطلق است جلوههای حقانی خودش را در لیالی قدر اظهار میکند آشکار میکند و ما هم در سایه این معانی حقه لیالی قدر که استغفار است که طلب عفو و رحمت است که هدایت است که نورانیت است که فروغ است که بهرهمندی از قرآن است و استفاده از عترت است و نظایر آن بهره ببریم و خود را نجات ببخشیم امیدواریم که آحاد امت اسلام هر کجا که هستند در هر سرزمینی در هر قلمروی در هر مکانی در هر زمانی در هر شرایطی که هستند إنشاءالله از فرصتهای لیالی قدر بهرهمند شده و خداوند فیاض علی الاطلاق إنشاءالله فیض رحمتش را شامل حال اینها کرده باشد و اینها را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار داده باشد همچنان بحث ما در چگونه زیستن بر پایه عقلانیت وحیانی است مستحضرید که چگونه زیستن به این بایدها و نبایدهای زندگی و حیات دنیایی ما کاملاً مرتبط است این بایدها و نبایدها خیلی میتواند در محفل چگونه زیستن ما نقشآفرین باشد از باب نمونه شما ملاحظه بفرمایید در شریعت مقدس نبوی ما ما پنج حکم داریم که از اینها به عنوان احکام تکلیفیه یاد میکنیم آنهایی که حتماً باید انجام بشود و ترکش ممنوع و حرام است از آن به عنوان واجب یاد میکنیم آنهایی که انجام دادنش خوب است و فضیلت دارد و رجحان دارد و ترکش سزاوار نیست شایسته نیست ولو بایسته نیست اما شایسته نیست از آن به مستحب یاد میکنیم این دو قسم واجب و مستحب در بخش سلبی هم برخی از موارد است که حتماً باید ترک بشود به هیچ وجه نباید انجام بشود آنها را منهیات و زواجر و محرّمات میشناسیم اینها حرام است برخی که باید ترک بشود برخی موارد هست که در آن حد از شدت حرمت و ممنوعیت نیست بهتر آن است که ترک بشود رجحان و فضیلت در ترک آن است آنان را به عنوان مکروهات مینامند پس اینها شد چهار تا دو تا در بخش اثباتی که اثبات مؤکد میشود واجب اثبات غیر مؤکد میشود مستحب در بخش سلبی هم نفی مؤکد میشود حرام و نفی غیر مؤکد میشود مکروه و یک حکم هم که عبارت است از اباحه یعنی انسان آزاد است میتواند انجام بدهد و میتواند انجام ندهد اینها را میگویند احکام خمسه تکلیفیه انسان برای زیست خودش بر مبنای شرع مقدس اسلام باید همواره این پنج امر را مدّ نظر قرار بدهد آیا کاری که میخواهد انجام بدهد مباح است میتواند انجام بدهد میتواند ترک بکند یا حتماً باید انجام بدهد یا بهتر است که انجام بدهد یا حتماً نباید انجام بدهد یا بهتر است که انجام ندهد این پنج تا در حقیقت نحوه زیست ما را در حوزه شریعت مقدس اسلامی دارد خوب مشخص میکند بنابراین ما با بایدها و نبایدهایی که در حوزه تکالیفمان داریم زیستنمان را رقم میزنیم زیستنمان را تقدیر میکنیم و تنظیم میکنیم اما فراتر از این معنا یک حقایق دیگری وجود دارد که آنها هم میتواند در چگونه زیستن ما بسیار دخیل باشد و مؤثر باشد یکی از آن مواردی که مورد توصیه دین است و عقل وحیانی آن را کاملاً پذیرفته و از آن دارد دفاع میکند حمایت میکند و انسان را به این جهت سوق میدهد و دارد او را راهنمایی میکند مسئله صداقت است در قرآن خدای عالم این معنا را به صورت صریح و روشن فرموده است که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ در این جلسهای که امروز به عنوان روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان سال 1400 هجری شمسی و 1442 هجری قمری هستیم در باب همراهی و مصاحبت با صدیقین و صادقین مطالبی را عرض کنیم که از باب بایدهای دینی است چون خدای عالم در خصوص چگونه زیستن یک سلسله بایدهایی را و یک سلسله نبایدهایی را بیان میفرماید که اینها فرازمندتر از مسایل تکلیفیاند و آنها به شریعت به معنای خاص فقه مرتبط نیستند بلکه بالاتر و برترند بلکه ریشه و اساس این تکالیف هستند آنها را خدای عالم بعضاً با تعبیر ﴿کُونُوا﴾ یعنی اینگونه باشید اینگونه زیست کنید اینگونه حیاتتان را تنظیم کنید یا ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾ اینگونه نباشید به این منهج و شیوه و با این روش نباشید بیان میفرماید ما باید در قرآن جستجو کنیم آن مواردی که با فعل امر ﴿کُونُوا﴾ یعنی باشید یعنی اینگونه باشید اینگونه عمل کنید اینگونه بزیید و زندگی کنید اینها را از یک سو و از سوی دیگر آنهایی که خدا میفرماید ﴿وَ لا تَکُونُوا﴾ اینجوری نباشید به این صورت نباشید زندگیتان را و مرامتان را و مسلکتان را با این ادبیات نسازید آنها را هم بشناسید و راجع به آنها هم موضع نهی و نفی و امثال ذلک را در وجودمان تقویت کنیم مگر ما نمیخواهیم بهترین نوع زیستن را یاد بگیریم شما میبینید که امروز روانشناسان بعضاً جامعهشناسان یا کسانی که در این حوزه چگونه زیستن دارند اظهار نظر میکنند بسیار موارد جزئی را به میدان آوردند آنها هم خوب است سخنان آنها را هم آدم باید بشنود اما از باب ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ آنها را مورد ملاحظه هم قرار بدهد سخنان درست و حکیمانهای هم بعضاً در آنها یافت میشود نباید آنها را نادیده گرفت چه بسا آنها در عمل همان توصیههای قرآنیاند بر مبنای سیره و سنت اهل بیت عطمت و طهارت شکل گرفتند یا حتی منقطع از آنها هستند اما عقل فطری آنها و فطرت شریف انسانی به درستی قضاوت کرده و یک سخنی را گفته بسیار پذیرفته است و درست است اما وقتی ما به دامن وحی برمیگردیم کنار ساحل وحی مینشینیم یک دُررها و گوهرهای گرانبهایی و حقایق والایی را میبینیم که اصلاً قابل مقایسه با آنچه که اندیشه خرد بشری در حقیقت دارد مطرح میکند نیست یکی از مواردی که الآن میخواهیم از آن به عنوان آن جنبه اثباتی و آن هم مؤکد یاد بکنیم همین جمله کریمه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ که اهل تفسیر هم پیرامون این آیه مطالب فراوانی را بیان داشتند ما هم استفاده میکنیم از نظرات ارزشمند مفسّرین و خلاصه و عصاره از آنها را به این جلسه و در جمع دوستان مطرح میکنیم اجازه بدهید در قبل از ورود به تبیین این کریمه قرآنی راجع به صداقت به عنوان یکی از جلوههای والای انسانی یاد کنیم که خدای عالم این را در وجود انسانی میخواهد مستقر کند و این مصاحبت و همراهی با صدیقین و صادقین را هم از این راه در حقیقت دارد جناب حکیم فردوسی که به حق حکیم است و سخنان حکیمانهای را در کتاب شاهنامه خودش آورده است در لابهلای این اشعار موج میزند سخنان حکیمانه میگوید که «به گیتی به از راستی پیشه نیست * ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست» او راستی را و درستی را به عنوان بهترین و بالاترین پیشه و هنر انسانی معرفی میکند «به گیتی به از راستی پیشه نیست * ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست» در آن جایگاهی که این راستی به میدان است پرچم وجود راستی در سرزمین انسانی برافراشته است و انسان بر مبنای صداقت و راستی حرکت میکند بیانی دارد صداقتی در همه وجودش هست این انسان انسان هنرمندی است «به گیتی به از راستی پیشه نیست» آن گاهی که این پرچم راستی و درستی در قلعه وجود انسان برافراشته است انسان در اوج هنر و والایی است در صداقت این هماهنگی بود و نمود بسیار روشن و واضح است این هماهنگی بود و نمود را توضیح بدهیم که یعنی چه ما متأسفانه در جامعهای زندگی میکنیم که بین این بود و نمود ما بسیار فاصله است ما در یک جامعهای که نفاق و شقاق بین این ظاهر و باطن ما داریم بود ما یک چیزی است نمود ما یک چیزی است در برخی از جوامع اینگونه از مسایل یا نیست یا کمتر است اما در جامعه ما متأسفانه این دوگانگی بین بود و نمود بین ظاهر و باطن بسیار فراوان است و جامعه ما به شدت از این دارد رنج میبرد پدران مادران همسران فرزندان مسئولین مقامات همه کسانی که بالأخره دارند زیست میکنند یک دوگانگی بین بود و نمود آنها هست بین ظاهر و باطن هست که صداقت است که این دوگانگی را و این کجی و اعوجاج را از وجود انسان برمیدارد و آن هنر هماهنگی بین ظاهر و باطن را برای انسان آشکار میکند ما اگر بخواهیم ببینیم که چگونه باید زیست بکنیم زیستی که ظاهر و باطن ما یکسان باشد هماهنگ باشد و این آنچه را که در درون ماست او آشکار بشود نه اینکه برون درون را خفه بکند و درون هم آنچه را که بخواهد اظهار نکند این شقاق و نفاق بین ظاهر و باطن یکی از دشوارترین اموری است که زندگی و زیست جامعه انسانی ما را به چالش جدی کشانده است نمیتوانیم صادقانه زیست کنیم زبان ما در ید قدرت صداقت درونی ما نیست این مسئله از رنجآورترین مسایلی است که در زندگی و نحوه زیست ما وجود دارد ما این را باید درمان کنیم که درمان این قصه میتواند انسان را نجات بدهد به حق جناب حیکم فردوسی این را به عنوان بهترین شیوه و پیشه معرفی کرده است «به گیتی به از راستی پیشه نیست» چون یا راستی است یا کژی «ز کژی بتر هیچ اندیشه نیست» اگر راستی نباشد کجی و اعوجاج است و اعوجاج کاملاً انسان را به سقوط و انحطاط میکشاند ما در باب صداقت و راستی فرمایشات بسیار ارزشمندی را از صاحبان صداقت و راستی داریم «النجاة فی الصدق» سعادت را نجات را و رهایی از هر قید و بند اسارت را در گرو صداقت و راستی میدانند این یکی از توصیههای حکیمانهای است که هم عقل فطری بر آن نظر دارد و فتوا میدهد هم صراحت دستورات دینی نسبت به آن بسیار واضح و روشن است اما این کریمه با یک ویژگیهای برتری همراه است اولاً خطاب این آیه به انسانهای با ایمان است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ خدا میخواهد انسانها را به کمال برساند به قله برساند یک سلسله کارهای عادی که انسان به وسیله آن به قله و به اوج نمیرسد سعادت به معنای واقعی کلمه در اینگونه از حقایق است صدیقین چه جایگاهی دارند چه معرفتی دارند چه هنری دارند که در پیشگاه پروردگار عالم خدای عالم وقتی از صداقت یوسف صدیق سخن میگوید این صدیقی برای یوسف(علیه السلام) به عنوان یک کمال برجسته و هنر رادمردی جناب یوسف(علیه السلام) یاد میشود حکیمان بزرگوار هم همانند شیخ الرئیس بوعلی سینا و محققینی همانند خواجه نصیر الدین طوسی در مبنای معرفتی عمیق برهانی را به عنوان برهان صدیقین یاد میکنند عدهای بر مبنای آیات آفاقی خدا را میشناسند عدهای خدا را بر مبنای آیات انفسی ایمان دارند و اعتقاد دارند اما صدیقین کسانیاند که خدا را به خدا شناختم به خدا خدا را آن وجهه وجه اللهی خدا باعث شده است تا انسان توحید را در آن اوج قلهاش بشناسد ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید عدهای براساس آیات آفاقی ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ عدهای براساس آیات انفسی ﴿سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ﴿أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید وای که چه این توحید عظیمی است عدهای رادمرد هستند عدهای صدیقاند که برای شناخت خدا به هیچ چیزی توجه نمیکنند «آفتاب آمد دلیل آفتاب» نه اینکه چون کوه و در دشت وجود دارد نه اینکه چون باد و ابر و مِه و فلک وجود دارد یا عرش و کرسی وجود دارد نه، نه اینکه چون نفس انسانی و حقایق اینها آیات آفاقی و انفسیاند نه چون او هست او هست چون او هست حقیقت ابدیت و ماندگاری او و سایر اوصاف وجود دارد این از اوصاف صدیقین است که خدا را به خدا شناختند خدا را این مرتبه البته برای اوحدی از انسانهاست ولی به ما گفتند ای انسانهای مؤمن ای کسانی که ایمانپیشهاید و پیشه و هستیتان را بر مبنای ایمان و اعتقاد بنیان نهادهاید شما تقوا به خرج بدهید ﴿وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ این ادبیات را دقت بفرمایید ما اول مخاطبمان مؤمناناند دستور اول الهی تقواست و مبتنی بر تقوا همراهی و مصاحبت با صدیقین است پس چند پله ما باید جلو باشیم پیشفرضهایمان یا برخواستههایمان باید که قبلاً آماده باشد تا همراهی و مصاحبت با صدیقین را بتوانیم تحصیل کنیم اولاً انسان ایمان داشته باشد به خدا و به پیامبر او و به وحی او و به رسالت او و آنچه که از ناحیه پیامبر گرامی اسلام رسیده است این ایمان و این اعتقاد به جهان غیب سرمایه اولی انسان است بدون این سرمایه انسان نمیتواند همراهی و مصاحبت با متقین را و با صدیقین را با خود داشته باشد بعد از اینکه این سرمایه حاصل شد یک اندوخته دیگر لازم است یک ذخیره دیگر ضرورت دارد تا انسان بتواند آن مصاحبت و همراهی و معیّت با صدیقین را و صادقین را با خود داشته باشد فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ این تقوا هم یک تقوای ویژهای است چرا برای اینکه میخواهد مبنای معیت و همراهی را برای انسان فراهم بیاورد درست است که واژه تقوا یک واژه عامی است اما تقوا مثل یک شجره طیبهای است که شاخ و برگهای فراوانی و جلوههای گوناگونی دارد و تا آن شجره اصلی تقوا غرس نشود آن جلوههای تقوا آشکار نخواهد شد بنابراین این تقوا تقوای پایداری است تقوای مقاومت است تقوای استواری است انسان میخواهد یک معیتی را یک همراهی را برای خود فراهم بیاورد که این نیازمند به یک نوع تقوای خاص است مثلاً اگر کسی گفت که شما آمادهای ما فردا برویم برای کوه دماوند قله را میخواهیم فتح بکنیم آن کسی که کوهنورد نباشد یک یا کوهنورد باشد اما آن آمادگی روحی و جسمی لازم را در خودش ایجاد نکرده باشد نمیتواند جواب مثبت به این شخص و دعوت این شخص را اجابت بکند باید دو تا ویژگی در خودش باشد اولاً کوهنورد باشد و ثانیاً در خودش یک نوع استقامت مضاعفی را ایجاد کرده باشد که با این استقامت مضاعف این دعوت فتح قله دماوند را بخواهد بپذیرد و اجابت بکند ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ این مقاومت با آن سرمایه ایمانی همراهی و مصاحبت با پیامبر و آل او را که صادق هستند حالا طبق روایاتی فراوانی هم که در ذیل این کریمه است برای انسان فراهم میکنند گاهی اوقات در قرآن به جهت شرافت انسانهای مؤمن یک سخنی هست یک کلامی هست که این کلام بسیار شریف است آدم باید خودش را قربان این کلام بکند ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ این معیتی که خدای عالم در این آیه نسبت به همراهان پیامبر گرامی اسلام یاد میکند چقدر عزیز است درود و سلام خدا بر کسانی که خودشان را به این پایه رساندند که در باب آنها خدای عالم بفرماید که رسول گرامی اسلام و کسانی که با او هستند ﴿وَ الَّذِینَ مَعَهُ﴾ این خیلی مهم است خیلیها هستند ایمان آوردند اما این معیت و همراهی را ندارند این مصاحبت دائمی را ندارند اینها کسانی نیستند که در میدان نبرد و کارزار پیامبر را ترک بکنند رها بکنند اگر او دستور به امر قیام داد قائماند به قعود دستور داد قاعدند همینجا اجازه بدهید من نکتهای را عرض کنم ما باید بدانیم که این همراهی و مصاحبت باید برای ما خیلی معنا داشته باشد لحظهای نبایستی از پیامبر گرامی اسلام در سلمش و حربش «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُم‏» ما ممکن است در آن جایی که «حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُم‏» باشیم اما در آن جایی که «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ‏» نباشیم خیلیها فکر میکنند اگر کسی اهل جنگ بود انقلابی است اگر کسی اهل میدان رزم بود انقلابی است دیروز عرض کردیم علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) هم در میدان خندق و احزاب و سایر جنگها و غزوات و سرایا سرآمد بود انقلابی بود هم آن وقتی که در خانه نشست و اهانت را پذیرفت و به همسرش اهانت کردند هم انقلابی بود انقلابی بودن معنایش این نیست که شمشیر به دست بگیرد و به میدان بیاید هر جا که مصالح امت اسلام اقتضاء میکرد همان را داشته باشد عدهای با پیغمبر در سرایا و غزوات بودند اما وقتی جای پیامبر گرامی اسلام دستور به صلح داد نپذیرفتند در باب صلح حدیبیه حتماً دوستان ملاحظه کنند پیامبر گرامی اسلام در قضیه صلح حدیبیه به گریه افتاد به خیمه خودش برگشت همراهی احدی با او نبود جز علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) اینها آمدند تا پشت دروازه مکه اما اراده الهی بر این بود که اینها حمله نکنند با قتل و غارت وارد نشوند قطعاً میتوانستند با قتل و غارت پیروز بشوند اما مکه حرم امن خداست بایستی آنجا محفوظ باشد باید سازگار با جلوههای رحمت باشد آنجا بلد امن الهی است خدای عالم فرمود این پیغمبر من امسال صبر کن و سال بعد با قدرت معنوی و اقتدار معنوی آنجا را فتح میکنی این را خدای عالم از راه وحی به پیغمبرش آموخت این قضیه صلح حدیبیه که بایستی بسیار درسآموز باشد برای جامعه ما و نظام ما و مخصوصاً کسانی که مدعی انقلابیگری هستند همین خلفایی که با پیغمبر بودند همین اولی و دومی شمشیر کشیدند یا مقابله کردند یا نپذیرفتند پیامبر گرامی اسلام گفت ما همین جا حلق میکنیم سر را میتراشیم و برمیگردیم نپذیرفتند تمکین نکردند حتی همسر رسول گرامی اسلام گفت شما این کار را بکنید دیگران بالأخره تبعیت میکنند تا این حد شما حساب کنید سال هشتم یا نهم هجری است و این مؤمنان هم در رکاب پیغمبر از مکه بعضاً هجرت کردند آمدند مدینه هفت هشت سال هم با پیغمبر بودند آمدند پشت دروازه مکه میتوانند حمله کنند میتوانند پیروز بشوند اما اراده خدا بر چیز دیگری است پیامبر گفت نه همه در مقابل آن حضرت ایستادند در مقابل پیغمبر ایستادند نه در مقابل علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) ما فکر میکنیم که انقلابیگری یعنی شمشیر بدست گرفتن و سلاح بدست گرفتن به این ناسزا گفتن و به آن فحش گفتن و به آن اهانت کردن و آن را تحقیر کردن و اینها اینکه بارها و بارها در زیارت عاشورا میگوییم که «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُم‏» یعنی صلح شما را ما میپذیریم جنگ شما را ما میپذیریم چرا رسول گرامی اسلام فرمود «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا» حسن و حسین(سلام الله علیهما) هر دو اماماند اگر دستور به صلح دادند اماماند و اگر دستور به جنگ دادند اماماند عدهای از کسانی که به همین ظاهر فکر میکنند در مقابل امام مجتبی(علیه السلام) این امام معصوم شمشیر کشیدند همین نانجیبهایی که همراهی و مصاحبت نکردند با خطاب «یا مضل المؤمنین» خنجر به پای امام مجتبی(علیه السلام) کوبیدند به اینکه شما چرا با معاویه صلح کردید همانگونه که در مقابل علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) عدهای هم چنین سخنی گفتند خوارج حرفشان این بود حضرت فرمود من که حَکَمیت را نپذیرفتم حکَمیت را شما تحمیل کردید من که به مالک اشتر گفتم حالا که حکمیت پذیرفته شد که نباید اینگونه برخورد کرد لذا فکر نکنیم که انقلابیگری به اسلحه به دست گرفتن و به میدان رفتن و امثال ذلک است انقلابی آن کسی است که مبنای امامت را همراهی کند ﴿وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ را در صحیفه نفسش مستقر کند اگر صادقین دستور به جنگ و حرب دادند جنگ و حرب اگر صادقین دستور به صلح و آرامش و سلم دادند صلح و آرامش و سلم «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُم‏» این همراهی و مصاحبت با صادقین یک کار بسیار بسیار سختی است ما فکر نکنیم که بله ما با پیغمبر هستیم ما با امام هستیم آقا علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) فرمود آن قدر من راست گفتم که یک دوست برای من نماند مگر همراهی با علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) کار شدنی است در آن مراتب عالیه که قطعاً کسی با آنها نمیتواند مصاحبت و همراهی داشته باشد در همین مراحل نازله چه کسانی توانستند علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) را در بیان راستیاش تحمل کنند لذا آن حضرت فرمود که مرا رها کنید من نمیتوانم برای شما امام باشم زیرا شما مرا برای خودتان میخواهید و من شما را برای خدا میخواهم و لذا فرمود «دَعُونِی» مرا رها کنید من وزیر باشم شما را کمک میکنم اما اگر بخواهم امیر باشم شما نمیتوانید با من همراهی کنید همینهایی که اینجور هیاهو کردند حسنین زیر دست و پا ماندند که حضرت با آنها به اصطلاح حکومت را بپذیرد و گفتند که ما با تو بیعت میکنیم بیعتی که بعد از جریان خلافت خلیفه سوم اتفاق افتاد یک بیعت بیمانند بود و انکار علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) در اوج بود و اصرار دیگران و حضرت فرمود که «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِر» اگر حجت الهی بر من تمام نشده بود من «لَأَلْقَیْت» من میانداختم این رسن حکومت را به گردن خودش اما آیا تا چه حدی توانستند همراهی بکنند همین کسانی که ادعای همراهی و مصاحبت با علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) را در قالب بیعت سیاسی داشتند چکار کردند اینها یا جنگ جمل را بر پا کردند یا جنگ صفین را بر پا کردند و یا جنگ نهروان را عده قلیلی بودند که این مصاحبت را همراهی را داشتند لذا علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) در باب آنها به عنوان عمار یاد میکند عمار کجا مگر الآن عمار پیدا میشود عمار یک تنه بود که در همه حالات با علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) بود این همراهی و مصاحبت آقا علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) یعنی با آن حضرت یکی از ویژگیها و مختصات والایی است که انسانهای مؤمن آن را خواهند داشت إنشاءالله راجع به این مسئله و مباحث دیگری که در چگونگی زیست ما میتواند مؤثر باشد و بایدهای اعتقادی و اخلاقی ما را در کنار بایدهای رفتاری و تکلیفی ما مشخص بکند را إنشاءالله در روزهای بعد خواهیم داشت همچنان در شبهای گرانقدر و روزهای ارزشمند قدر هستیم خدا را به این ایام و لیالی سوگند میدهیم که إنشاءالله همه ما را مورد مرحمت خاص و ویژهاش قرار داده و مِهر و شفقت و مهربانیاش را نسبت به ما در همه بخشها از جوارح و جوانح و نفوس ما و قلوب ما و عقول ما إنشاءالله شامل بگرداند و مورد رحم و لطفش قرار بدهد

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات