پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه ، هر روز ساعت 14 عصر از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» گرامی میداریم همه روزها شبها دقایق ساعات آنات لحظات از این ماه عزیز و گرامی را و به همه علاقهمندان و ارادتمندان به ساحت ماه مبارک رمضان این فرصت طلایی و زرّین را تبریک عرض میکنیم و امیدواریم که خدای عالم توفیق درک همه آنات و لحظات و بهرهمندی از مواهب والای این ماه عزیز را به همه ما مرحمت بفرماید «قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست» متأسفانه انسان را از آن جایگاه اصلی و رفیعش به پایین کشیدند و تعریفی که از انسان ارائه نمودهاند در حد حیات طبیعت است حتی با عنوان انسانگرایی و انسانمحوری اما حقیقت انسانی را تنزّل دادند کاهش دادند و در حدّ دون انسانیّت پایین آوردند و از آن قوت اصلی و غذای حقیقیاش او را دور کردند «قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست» در ماه مبارک رمضان توفیق بهرهمندی از مواهب پروردگاری بسیار فراهم است و از خدای عالم سپاسگزار و شاکریم که ما را موفق گردانیده است به نور خودش و از جلوههای خودش بهرهمندیم در این فرصتی که در جمع دوستان و گرامیان اهل شهر صیام عنوانی را مورد بحث و گفتگو قرار دادهایم که عبارت است از چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی لازم است که مباحث اصلی و مبنایی در این روزهای اول گفته بشود و چارچوب و ساختار اصلی این بحث بسته بشود و سپس در حول خصوص چگونه زیستن مطالبی مطرح شود عرض شد که انسان سه چگونه و چگونگی برای او مطرح است چگونه بودن و چگونه زیستن و چگونه شدن این سه پرسش اساسی را همه انسانها بایستی هر روز هر لحظه در جلوی چشمان خودشان مرور کنند و برای آن پاسخ روشنی و صریحی را دریافت بدارند و بر مبنای آن پاسخ و جواب مسیر اصلی حرکت خود را استوار کنند و برقرار و پاینده نگاه دارند در جلسه گذشته راجع به این سه چگونگی و اینکه این چگونگیها چیستند مطالبی عرض شد که نقطه آغاز هستی انسانی را چگونه بودن تأمین میکند و نقطه انجام و پایانی انسانی را چگونه شدن مشخص میکند و بین چگونه بودن و چگونه شدن هم چگونه زیستن است که هر روز این مسیر بایستی با روشنی و وضوح بیشتری برای ما جلوه کند و ما با اعتماد و اطمینان خاطر این مسیر را طی کنیم مسیر ناهمواری است البته اگر معرفت و شناخت نسبت به آن مسیر باشد بخش قابل توجهی از این ناهمواریها برای انسان هموار خواهد شد. اما نکتهای که در این جلسه باید بیشتر راجع به آن توضیح بدهیم این است که مبنای عقلانیت وحیانی چیست اگر بیان شد که چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی اساساً عقلانیت وحیانی چیست و چرا چگونه زیستن را باید مبتنی بر عقلانیت وحیانی ارائه کرد طبیعی است که چگونه زیستن همانطوری که توضیح داده شد به بایدها و نبایدهای اخلاقی و روانی و جوانحی و جوارحی ما برمیگردد یعنی کارهایی که انسان باید در حوزه نفسش انجام بدهد یا احیاناً مواردی است که از باب کفّ نفس است و نباید آن را انجام بدهد اوامر و زواجر چه در حوزه مسائل اخلاقی و نفسانی و جوانحی انسان و چه در باب امور جوارحی انسان و اعضا و جوارح که تکالیف و وظایف انسانی در حقیقت به آنها وابسته است عرض شد که دو دانش مهم و اساسی که عبارتند از دانش اخلاق و دانش فقه در جهان اسلام تأمین کننده این بُعد چگونه زیستن هستند که بایدها و نبایدها را در دو حوزه درون و بیرون جوانح و جوارح برای انسان تأمین میکنند که این دو البته شاخ و برگهایی را دارد فروعاتی را هم با خود دارد مطالعات فرهنگی و اجتماعی که امروز جوامع بشری در هر کجا و جای جای این کره خاکی انجام دادند تحقیقاتی که بر مبنای عقلانیت و خردگرایی یا بر مبنای تجربه و حسگرایی و نظایر آن انجام دادهاند همه آنها میتواند در طراز یک عقل اصیل وحیانی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد و بعضاً مورد استفاده و بهرهبرداری هم قرار بگیرد از این نقطهنظر ما نیاز داریم که این چگونه زیستن را که مبنای معرفتی بایدها و نبایدهاست چه در حوزه اخلاق و چه در حوزه فقه بر مبنای عقلانیت وحیانی توضیح بدهیم که اساساً عقلانیت وحیانی به چه معناست و چرا این پایگاه و سامانه معرفتی برای بشر فراهم آمده است تا هم چگونه بودن را هم چگونه شدن را و هم چگونه زیستن را بر مبنای این معرفت و این پایگاه معرفتی فرا بگیرد این نیاز به یک تبیینی دارد که امیدواریم دوستان با ما همراه باشند و این مسائل را یک مقداری در پسِ پرده اذهان قویتر إنشاءالله بپرورانند که ما با یک اعتقاد و یک اطمینان معرفتی بیشتری گام در حوزه چگونه زیستن داشته باشیم ما اگر بخواهیم چگونه زیستن را بر مبنای یک معرفت اصیل بسازیم و این مسیر طولانی چگونه بودن و چگونه شدن را با چگونه زیستن به درستی تأمین کنیم این نیازمند به این است که این سامانه معرفتی به درستی شناخته بشود از آن جهت که انسان یک موجودی برآمده از طبیعت است و همه جلوههای طبیعت در نهایت و بلوغ نهاییاش زمینهساز حضور انسان شده است عرش و فرش پاانداز وجود انسانیاند همانطوری که جماد و نبات و حیوان از نظر علت قابلی و عرش و کرسی و لوح و قلم از جایگاه افاضه ربّانی برای انسان فراهم آمدهاند تا این انسان را به جایگاه اصیلش برسانند چگونه بودن را برای او ترسیم کنند چگونه شدن را برای او تصویر کنند و چگونه زیستن را به او بنمایانند این عرش و فرش پاانداز انسان شده است تا انسان بتواند به درستی آن جایگاه خودش را بیابد و به کمال خودش برسد بنابراین انسان یک موجودی است که همه آنچه را که در نظام هستی وجود دارد زمینهساز این حقیقت والا و ارزشمند است اینجاست که انسان باید قدر خودش را بداند او از عرش و فرش بالاتر است از لوح و قلم بالاتر است و اگر انسان را کاهش دادند تنزّل بخشیدند و او را در حد یک موجود طبیعی و مادی دانستند و با عنوان مسئله انسانگرایی و خردگرایی و اومانیسم و نظایر آن خواستند که انسان را تنزّل ببخشند این یک فریب و نیرنگ چیز دیگری نیست این وحی است که جایگاه انسان را ترسیم میکند هم حضور او را در عرصه طبیعت به عالیترین درجه تثبیت میکند و هم حرکت او را به جهان غیب از جایگاه وحی ترسیم درستی دارد انسان مرکّب از عالم غیب و شهود است بدن او و جسم و جوارح او از عالم شهود و حس و طبیعت گرفته شده است و نفس او از عالم غیب و از جایگاه الهی آمده است که این طُرف معجون که اصلاً خود این اشتقاق خود این افتراق از یک سو و این اتحاد از سوی دیگر یک اعجاب و شگفتی در کل آفرینش است همه وجودات همه حقایق هستی در وجود انسان جمع است هم از لوح و قلم گرفته هم از جماد و نبات گرفته این چه نوع حقیقتی است که ترکیب بین عالم غیب و شهود برای انسان یک موقعیت فوقالعاده ایجاد کرده است جسم او بدن او طبیعت او از خاک برآمده از آب و هوا و عناصر طبیعی استفاده کرده و نفس و روح او از جایگاه الهی آمده است که ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ ﴿خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ چه جایگاه رفیع و عظیمی است انسان به این سخنان الهی اگر تمام هستیاش را در مقابل این سخنان بدهد و ارزش و بهای خودش را در این ساحت بجوید بسیار دارای ارج و قرب و منزلت خواهد شد از یک سوی انسان یک جنبه الهی مییابد و از سوی دیگر یک جنبه جسمانی و مادی بخشی از وجود او به عالم غیب برمیگردد و بخشی هم به عالم حس اگر انسان تمام هستیاش متعلق به عالم حس و ماده و طبیعت بود نیازی نبود که از جایگاه وحی یا حقایق غیبی بخواهد هستیاش و کمالاتش تأمین بشود مثل جماد و نبات و حیوان و آسمان و زمین بوده است که تأمینش با جهاتی است که در درون آنها وجود دارد آن غرایز و آن هدایتهای تکوینی که در درون اشیاء است اشیاء را به سامان میبرد و هدف و غایت آنها را برای آنها هم ترسیم نموده و هم تحقق میبخشد اما سخن این است که انسان فراتر از جنبههای عالم شهود به عالم غیب تعلق دارد وقتی به عالم غیب تعلق داشت طبعاً برای تأمین این موجودی که یک ترکیبی از عالم حس و عقل است عالم شهود و غیب است بایستی یک تدبیری و یک زمینهای که هدایتبخش است و تأمین کننده این حقیقت ترکیبی هست فراهم بیاید درست است که خدای عالم به انسان این عقل را عطا کرد این نفس ناطقه را موهبت بخشید و به انسانی ارزانی داشت اما این موجود به نام عقل بسیار دریای عمیق و پهناوری است دریای وسیعی است که اگر در عالم طبیعت بخواهد بدون سرپناه وحی باشد بدون کمک گرفتن از حقایق غیبی باشد در چنبره عالم طبیعت ممکن است گرفتار بیاید و نتواند آن رسالت و مأموریت اصلی خودش را به درستی انجام بدهد عالم حس عالم طبیعت همه را به درون خود و به کام خود مردابوار میکشد گرداب حس و خیال و وهم گاهی اوقات به گونهای عقل انسانی را درهم میپیچد که این عقل به اسارت در میآید و گرفتار هوا و هوس و گرفتار شهوت و غضب و نظایر آن میشود اگر این عقل قدرت این معنا را داشت که بتواند هم روی پای خود بایستد هم قوای زیرمجموعه خود را کنترل کند تعدیل کند آنها را به سامان ببرد و هم خود را به عالم غیب بسپرد این عقل میتواند زمینه را برای رشد و تعالی انسانی فراهم بیاورد چون عقل در عالم طبیعت ممکن است گرفتار بیاید و حتی اگر هم گرفتار نشد و توانست قوای زیر مجموعه خود از حس و خیال و وهم گرفته تا شهوت و غضب و جهات دیگر همه جهات زیر مجموعه خود را کنترل کند هدایت کند آنها را به سامان ببرد تعدیل کند و جایگاه اصلی آنها را به آنها بنمایاند اما در عین حال فروغ عقل و تابش نور عقل محدودیت دارد و قدرت این را ندارد که سراسر جهان غیب و عوالم برتر را بشکافد و آن حقایق کاملتر را به انسان بنمایاند بنابراین اگر انسان فقط یک موجود حسی و متعلق به عالم شهادت و طبیعت بود ممکن بود مثل سایر موجودات کیهانی موجودات سماوی افلاک و اقمار تا موجودات نباتی و حیوانی و جمادی و عنصری بتواند خودش را کنترل کند و با هدایت درونی خودش را تأمین کند اما چون انسان برخوردار از عالم غیب است و حقیقتی به نام نفس و روح در وجود او نهادینه شده است که این متعلق به جهان دیگری است از ساحت دیگری بایستی تأمین بشود معرفت او و راه او و مسیر او به گونه دیگری است پس بایستی یک چراغ دیگری یک راه دیگری برای او حاصل بشود اگر ما انسان را فرو کاستیم در طبیعت دفن کردیم او را در بدنش به قبر سپردیم که به تعبیر قرآن ﴿وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ﴾ آن کسی که روحش را و نفسش را و عقلش را در این بدن انسانی دفن کرد این را اگر انسان از بدن طبیعت عقل را در آن دفن بکند و این عقل مرده بشود طبیعی است که جایی برای رهنمون شدن انسان برای سفر ابد نیست امروزه جهان جهان خرد متأسفانه بشری و عقل خودبنیاد آمده و چنین ساحتی را برای انسان تعریف کرده و این را هم به عنوان کمال انسانی به او نمایانده است که انسان بر مبنای خرد خود بخواهد خود را تأمین کند اما آیا این خرد آزاد است این عقل آزاد است آیا این عقل در اسارت وهم و خیال و حس و تجربه قرار نمیگیرد آیا این عقل در اسارت و در بند خرافات و نظایر آن قرار نمیگیرد در بند شهوت و غضب و تحریکات حسی و نظایر آن قرار نمیگیرد این تعبیر لطیف قرآنی این است که آنانی که عقل را در این بدن دفن کردهاند اینها نمیتوانند حرف حق را بشنوند حقایق را ببیند و بشناسند «طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن» تا زمانی که انسان با طبیعت و جانش با طبیعت گره خورده است طفل وجودش با طبیعت سرگرم شده است خودش را به طبیعت و آنچه که در عالم دنیاست و ماده است بسته است این انسان در حقیقت جای رشدی ندارد اما اگر طفل جان را از این شیطنت طبیعت و عالم طبیعت رها کرد «بعد از آنش با ملک انباز کن» چون بشر متأسفانه امروز اینگونه تعریف شده است و اینگونه تنزّل داده شده است و اینگونه قدر و منزلتش کاهش پیدا کرده که در حد طبیعت و جهان ماده تعریف میشود و در طبیعت میروید و از طبیعت میروید و در طبیعت دفن میشود طبیعی است که خودش را مثلاً بینیاز از وحی بداند اما جنبههای معرفتی اصیل به ما مینمایاند که انسان چون مرکب از عالم غیب و شهادت است عالم شهادت او را با جهان طبیعت و ماده میتواند تأمین کند اما عالم غیب او هرگز از امکانات طبیعت نمیتواند خودش را تأمین کند بلکه نیازمند به خردگرایی و جریانی برتر و والاتر از عقل متداول است بلکه وحی است که تأمین کننده این انسان است اگر انسان به این نقطه از معرفت و منزلت شناخت و آگاهی برآید در این جایگاه قرار بگیرد و نیازمندی و افتقار خودش را به جهان وحی از درون بیابد و بفهمد که این عقل نیازمند به وحی است و خود را محتاج و فقیر به وحی بداند دستش را در دست وحی قرار بدهد از این به بعد این چراغ یعنی چراغ و سراج عقل از یک روشنایی و فروغ ابدی و الهی برخوردار آنگاه است که این عقل میدرخشد و روشنایی دارد و همه جهان را در پناه ارتباط با آن وحی تأمین میکند این مطلبی است که ما در حوزه عقلانیت وحیانی به آن نیاز داریم ما اگر بخواهیم به عقل مستقل بیندیشیم و تمام توجهمان را به همین عقل بسپاریم و احتیاج او را به وحی و منبع لایزال علم الهی در حقیقت برای او تثبیت نکنیم این عقل یا دچار افسردگی میشود یا دچار اسارت هوا و هوس از یک سو و ظن و گمان از سوی دیگر ﴿إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَی الْأَنْفُسُ﴾ اگر انسان خودش را در حوزه طبیعت بخواهد خلاصه بکند این عقل کمکم فرسوده میشود و تحت فشار هوا و هوس و تحریکات و خواستههای درونی و از سوی دیگر ظن و گمان و غفلت و سهو و اشتباه و نظایر آن این افسردگی پیدا میکند و به اسارت میرود و عقل به اسارت رفته دیگر انسانی شایسته نمیتواند تحویل بدهد «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر» این فرمایش کلیدی مولایمان علی بن ابیطالب(علیه السلام) میفرماید که بسیاری از این عقول هستند که این عقلها تحت اسارت هوا و هوس و تحت اسارت جریانهای نفسانی به گرفتاری و به بند در میآیند و قدرت این را ندارند که بتوانند مقاومت بکنند از اینرو عقل در سایه وحی فروغی مییابد تازگی مییابد و از آن افسردگی و خاموشی به در میآید و ساحتی دیگر و میدانی به مراتب وسیعتر مییابد اینجاست که این عقل میشود عقل وحیانی اگر ما به عقل وحیانی تکیه نکنیم یا بایستی به نقل و به ظاهرگرایی و نظایر آن بپیوندیم که آن آفات و آسیبهای فراوانی با خود دارد یا باید به عقل خودبنیادی که این عقل در اسارت وهم و خیال و نظایر آن قطعاً قرار خواهد گرفت به آن تکیه بکنیم که این هر دو عامل سقوط است هم افراط عقلگرایی و هم تفریط نقل به این معنا که از عقل انسان فاصله بگیرد این هر دو عامل سقوطاند این به اصطلاح یمین و یسار عامل سقوطاند اما آن طریق اصیل و جاده اصلی عبارت از عقلانیت وحیانی ما راجع به عقلانیت وحیانی بایستی که بهتر و بیشتر بدانیم اما جلسات ماه مبارک رمضان چندان ظرفیتی شاید برای اینگونه از بحثها ندارد اولاً و آن بحثی که در این ایام بناست راجع به آن صحبت بشود چگونه زیستن بر مبنای چنین عقلی است این عقلی که پیوند خودش را با وحی درست کرده است و بسته است و باعث شده است که فروغ و روشنایی را در این راه بیابد این قصه را ما بتوانیم اینگونه هم بیان کنیم که در حقیقت عقل اگر بخواهد روشنایی و فروغ خودش را به درستی داشته باشد بایستی که خود را در مقابل وحی قابل تعلیم کند «قابل تعلیم و فهم است این خرد لیک صاحب وحی تعلیمش میدهد» این عقل حقیقتی است که از حس و خیال برتر است از وهم برتر است عقل قابل مقایسه با آنها نیست هیچ چیزی با عقل هیچ قوهای از قوای نفسانی با عقل قابل مقایسه نیستند اما وقتی به جایگاه اصلی خودش رسید و خود را در جایگاه تسلط و سلطهاش بر قوا معرفی کرد از آن به بعد دستش را در دست وحی قرار میدهد «قابل تعلیم است این وحی و خرد» لیک صاحب وحی او را تعلیم میدهد اگر بناست به تعلیمی عقل درآید خود عقل که خودش جایگاه معلم بودن را دارد در مقابل وحی شاگرد است و شاگردی میکند «قابل تعلیم است این وهم و خرد لیک صاحب وحی تعلیمش میدهد» این قصه را ما بایستی کاملاً در نسبت بین عقل و وحی داشته باشیم اگر عقل و وحی چنین نسبتی و رابطهای را برقرار کردهاند و ما توانستیم در حوزه نفسانی خودمان این عقل آسمانی را این عقلی را که نفس ناطقه است این عقلی که از جهان غیب آمده و این عقلی که سفیر الهی در نهان و در حقیقت انسانی است که «حجة الله الباطنة» است در مقابل «حجة الله الظاهرة» این نیازمند به این است که ما این نسبت بین عقل و وحی را تقویت کنیم عدهای به تعارض بین این دو میاندیشند در حالی که عقلی که از ناحیه پروردگار عالم است خود را مهیّا کرده است تا در مقابل وحی آماده و پذیرای تعلیمات او بشود «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه» اولین چیزی را که اولین حقیقتی را که وحی در نظام انسانی میپروراند و به او تعلیم میدهد این است که عقل را این قوه متفکره را این قوهای که کارآمدی فراوانی و کارآیی فراوانی دارد این قوهای که امیر قافله وجود انسانی است و همه جهات انسانی را در تحت کنترل خودش دارد که اگر این سلطان عقل بتواند جهات وجودی و جوارح و جوانح را به صورت جنود و سربازان خود درآورد میتواند از یک جایگاه رفیعی برخوردار باشد این قصه را ما بایستی به درستی بیابیم و جهات نسبت بین عقل و وحی را به درستی تقویت بکنیم میفرماید که «چون ببازی عقل در عشق صمد عشر امثالت دهد تا هفت صد» اینها بیاناتی است که بزرگان اهل معرفت و حکمت در حقیقت در سایه وحی خودشان را به یک معرفت برتر رساندند آن کسی که از عشق سخن میگوید سلطان سخن عشق اینگونه راجع به عقل سخن میگوید که اگر این عقل در راه عشق و شهود و وحی قرار گرفت و نسبت خودش را با وحی به درستی برقرار کرد این عقل میتواند تا عشر و امثالها جلو برود بلکه تا هفت صد برابر حاصل بشود اگر در باب انفاق گفته شده است که ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾ که یک حبه تبدیل به هفت سنبله میشود و هر سنبله هم صد دانه میشود هفتصد دانه و بعد این هفتصد دانه تبدیل میشود ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ به هزار و چهارصد تا اگر عقل خودش را در سرزمین وحی بگستراند و وحی بخواهد این عقل را این بذر را به سنبله تبدیل بکند و ﴿یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ داشته باشد این عقل انسانی میشود عقل پرورده شده در کمال وحی و در کنار وحی آنگاه است که روشنی و فروغ میدهد میگوید اگر عقل را در کنار وحی قرار بدهی «عشر و امثالت دهد تا هفت صد» دهها برابر این عقل روشنی و فروغ مییابد عقل در کنار حس و خیال و وهم فقط و فقط اگر قدرتی بیابد قدرت امارت و سلطه مییابد اما هرگز آن شکوفایی آن رشد آن بلوغی که بتواند خود را به عرش الهی نزدیک کند این جز در سایه وحی امکانپذیر نیست از این رهگذر این عقل وحیانی است که میتواند برای ما چگونه زیستن را ترسیم کند امروز حالا میخواهیم نتیجه بگیریم میخواهیم بگوییم که اگر بحث چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی است یعنی اینکه ما اگر بخواهیم به نقل به تنهایی اکتفا بکنیم و بدون برخورداری از عقل بسیاری از این ظواهرند که انسان را ساقط میکنند و حقیقت درون اینها را که عقل باید بشکافد مشخص نمیشود و موجب گمراهی و انحراف میشود بسیاری از انحرافاتی که امروز بشر پیدا کرده چه در جانب افراط و چه در جانب تفریط براساس همین نقلگرایی است همانطوری که عقلگرایی و خردگرایی صرف موجبات سقوط و انحطاط و انحراف جوامع بشری را امروز به همراه آورده است نقلگرایی که بدون استناد به یک عقلانیت صحیح و اصیل وحیانی باشد باز هم این هم عالم سقوط است این هر دو عقلگرایی بدون استفاده از وحی نقلگرایی بدون بهرهمندی از عقلانیت وحیانی برای انسان ارمغان معرفتی اصیل به همراه نخواهد داشت نمیتواند یک معرفت صحیح و اصیلی را به همراه بیاورد تا انسان چگونه بودن را چگونه زیستن را و چگونه شدن را براساس آن معرفت بتواند به سامان ببرد لذا ما نیازمندیم بشر امروز خودش را باید به این سطح و به این حد از معرفت برساند گرفتاری شرق و غرب این است شرق به نقلگرایی افراطی بدون بهرهمندی از عقلانیت وحیانی و غرب به افراطیت در عقلگرایی و خردگرایی بدون بهرهمندی از این عقلانیت وحیانی این هر دو مایه سقوط و انحطاط هستند این انحرافاتی که امروز در جهان غرب مشاهده میکنید و این تحریفها و سقوط و انحطاطی که در جهان شرق به معنای نقلگرایی صرف داریم میبینیم براساس این است که از حالت اعتدال عقلانیت وحیانی خارج شدهاند و ما باید اصرار کنیم به هر حال إنشاءالله در جلسات بعد عقلانیت وحیانی که پایگاه و سامانه معرفتی ماست ما را به چگونه زیستن و زیستی شایسته و مسیری بین بودن و شدن را برای ما تعلیم میدهد ما خودمان را به برکت این ماه مبارک رمضان که ماه چگونه زیستن است ماه سازندگی و ساخته شدن انسانی است و از مکارم و مکرمتهای والای این ماه که منابع سرشاری از وحی را همین ماه مبارک رمضان از قرآن گرفته تا ادعیه تا مناجات تا نیایشهای ویژه سحرگاهان اینها برای ما منابع معرفتی هستند که عقل ما در کنار این وحی میتواند درخشان شود تابناک بشود حقایق را ببیند و شاهد باشد و براساس شهود حقایق راه درست را به ما بنمایاند مشکل امروز بشر بخشی به دانش برمیگردد و بخشی هم به گرایش اگر دانش او بر مبنای عقلانیت وحیانی اصلاح شد گرایش مطابق با این دانش هم میتواند اصلاح بشود و آنگاه سعادتی که برای بشر در نظر گرفته شده است قابل تأمین است به هر حال بحث امروز خودمان را هم بر مبنای عقلانیت وحیانی به پایان میبریم و امیدواریم یک ترسیم درستی را از عقلانیت وحیانی داشته باشیم و بگوییم که اگر عقل دستش را در وحی قرار بدهد و وحی سایهافکن عقل بشود این عقل را غنی و قوی و شدید کند او را از بند هوا و هوس و بند شهوت و غضب و ظن و گمان نجات بدهد از قید و بند اسارت آزاد کند او را به اطلاق وجودی خودش در آورد و یک عقل سرشار برخودار از وحی درست کند آنگاه است که میتواند یک معرفت اصیل و صحیح به انسان بدهد و چگونه زیستن را به انسان به درستی بنمایاند ما اگر چنین ترسیمی را از عقل وحیانی داشته باشیم و فکر نکنیم که احیاناً عقل در مقابل نقل و یا در مقابل وحی معاذالله قرار میگیرد نه عقل خود را کمتر از آنی میداند که احیاناً بخواهد در مقابل وحی بلکه عقل خاضعانه و ساجدانه وحی را میپذیرد در برابر او خاضع است و با پذیرش وحی خود را به کمال رسانده و سامان میدهد امیدواریم که إنشاءالله از جلسه بعد چگونه زیستن را بر مبنای عقلانیت وحیانی به پیش ببریم و راه درست زندگی را بر مبنای عقلانیت وحیانی بیابیم با آرزوی توفیقات و قبولی طاعات و اعمال و آن حفظ آن معنویت آن اخلاق آن حال و هوای ماه مبارک رمضان در تمام جهات وجودیمان از درون و بیرون از منزل گرفته تا محل کار تا مزرعه و مصنعه و امثال ذلک إنشاءالله با این کار رضایت خدا را چون اگر بخواهیم در پیشگاه خدا محترم باشیم باید حکم خدا در پیشگاه ما محترم باشد و رمضان حکم خداست صوم حکم خداست و جلوههای این ماه از جایگاه الهی برآمده است با آرزوی توفیقات
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»