28 04 2021 280118 بطاقة تعريف:
image

«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» جلسه شانزدهم

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ،

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ، هر روز ساعت 14 عصر  از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» سپاس پروردگار عالم را که در ماه مبارک رمضان با همه زیباییها و جمال و جلالش به صورت خاص تجلی کرد ظاهر شد و خود را نمایاند تا بندگان در این فرصت مغتنم و گرامی بتوانند خودشان را بیابند بسازند و برای آماده شدن برای صحنهای که آن تحول و آن دگرگونی لازم در ماه مبارک رمضان تحقق بیابد مهیا شدند خدا را بر این نعمت سپاسگزاریم بر این منّت شکرگزاریم شانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان را با دعاها و نیایشهای ارزشمندش پشت‌سر میگذرانیم و نحوه زیست و چگونه زیستن را در سایه این ادعیه و این مناجات داریم میآموزیم و پرورش پیدا میکنیم و روحمان را با این جهات معنوی جلاء میبخشیم و صفا میدهیم آنچه که در روزهای گذشته پیرامون آن سخن میگفتیم که به برکت منابع وحیانی برای ما گوارا و عزیز و اطمینانبخش است مسئله چگونه زیستن است پرسشی که همواره در برابر ما حضور دارد و ما را به پاسخ درخور فرا میخواند پرسشی نیست که برای یک زمان خاص و یک شرایط خاص باشد بلکه همواره این پرسش زنده است و مطالبهگر است و راه صحیح را برای چگونه زیستن از انسانها انتظار میبرد یک وقت یک سؤالی است که این سؤال به لحاظ ذهنی میتواند در یک تاریخی جواب خودش را بگیرد مثلاً فاصله بین زمین و خورشید چقدر است زمین و ماه چقدر است نوع ارتباط و مناسباتی که مثلاً بین آسمان و بین ماه و خورشید است چگونه است اینها پرسشهایی است که جواب روشن مقطعی دارد اما اینگونه پرسشها مثل چگونه زیستن و چگونه شدن برای هر انسانی در هر دورانی در هر فصل و ماه و شب و روزی متفاوت است و جواب متفاوتی را انصافاً میطلبد براساس همین معنا ما بحث را جلو بردیم و این پاسخ را فی الجمله داریم مطابق با منابع وحیانی برای این پرسش مطرح میکنیم که یک زیست عقلانی زیست مبتنی بر عقلانیت میتواند زمینه چگونه زیستن را و جواب این پرسش را برای ما فراهم کند عقلانیت را در زندگی و در حیات انسانی بایستی که مورد توجه و مبنا قرار داد اما عقلانیت یک امر واضح و روشنی نیست که در هر زمینهای در هر زمانی در هر مکانی با یک جواب خاصی باشد بلکه عقلانیت ظهوراتی دارد تجلّیاتی دارد و در هر دورانی به گونهای است «بت عیار» است اینجور نیست که عقلانیت دیروز با عقلانیت امروز با عقلانیت فردا یکسان باشد این شرایط است این اوضاع است این مصالح و مفاسدند این منافع و مضارّ هستند که راه تجلی عقلانیت را برای انسان باز میکنند اما آن قوهای که بتواند همواره فعال و با نشاط در صحنه باشد و با لحاظ شرایط و اوضاع و مصالح و مفاسد و نظایر آن بتواند یک تصمیم درستی را اتخاذ کند و بر مبنای آن تصمیم هم راه و روش ویژهای را هم اعمال کند و بخواهد پیاده بکند که این تجلیات عقل است این ظهورات عقل است این تظاهرات عقل است عقل تظاهراتی دارد عقل نمایشهایی دارد که انسان براساس آن تظاهرات و ظهورات و نمایشها بتواند چگونه زیستن خودش را براساس آن تأمین کند یکی از مسایلی که برای ظهور این عقلانیت ما نیاز داریم و شدّت بخشیدن و قوّت بخشیدن به آن نیاز داریم این است که جهالت را که در مقابل عقلانیت است از خود دور کنیم اتفاقاً شاید راحتترین و امکانپذیرترین مسیری که برای عقلانیت است این است که ما جریان جهالت را و ضلالت و غوایت را که در مقابل عقلانیت است بشناسیم آن را کنار بزنیم و برای عقلانیت مسیر ظهور و بروز فراهم بشود اجازه بدهید امروز میخواهم بخشی از آن آیاتی که در فضای رفع جهالت زدودن جهالت و اینکه از آن حجاب و ستاری که جهالت برای عقلانیت ایجاد میکند چون آن جهل ظلمت است و عقل نورانیت است و اگر جهل باشد از نور بهره و استفادهای نمیشود بُرد لذا ما گاهی اوقات باید کار اثباتی بکنیم و گاهی اوقات باید کار سلبی بکنیم مثلاً تسرّع و عجلهکردن یک کار شیطانی است یک کار جهالتآمیزی است بر مبنای جهالت است اما تأنّی آرامش احتیاط مشورت گرفتن اینها جهاتی است که عقل قوت و شدت مییابد برخیها به آن جهت اثباتی توجه میکنند یعنی دنبال این هستند که به هر حال آرامشی باشد طمأنینهای باشد احتیاطی باشد مشورت و همفکری باشد اما از آن طرف برای اینکه بشود اینگونه از جلوهها در عقل فعّال بشود و انسانها براساس این کار بکنند این بخش جهالت را که عجله کردن است تسرّع است بیدقتی است بدون مشورت و کمک گرفتن از دیگران است بدون استفاده از مشارکت در عقول است و نظایر آن این جهالت میآورد اتفاقاً حدیث شریف امام صادق(علیه السلام) که در یک سیما و تصویر مثالی فوق العاده جریان عقل و جهل را بازگو میفرمایند که 75 سرباز و جندی برای عقل و 75 سرباز و جندی برای جهل ذکر شده است این همه این جهات برای ما بایستی مغتنم و خیر و مبارک باشد چه آن جنبههای اثباتی که به عنوان جنود عقل باید در خود تقویت کنیم زنده کنیم آن بنیانهای حضور آن ویژگیها و اوصاف و خصایص را در خود ایجاد کنیم چه آن 75 سربازی که به عنوان جندی جهل و سربازان جهل معرفی شدهاند را باید بشناسیم یک وقت تشویق میشویم که از درگاه صداقت و راستی سخن بگوییم یک وقت ما را بر حذر میدارند که معاذالله درب دروغگویی و کذب و نظایر آن را بر خود ببندیم انسان نمیتواند جنبههای اثباتی را در خود تقویت کند مگر اینکه اول جنبههای سلبی را از خود دور کرده باشد بعد از مرحله بیداری و یقظه تخلیه است تخلیه یعنی چه یعنی انسان خود را از رذایل از بدیها خبائث و جلوههای جهالت دور کند انسان نمیتواند اهل تأنّی و آرامش و استفاده از نظرات دیگران باشد مگر اینکه قبلاً تسرّع و عجله کردن و بدون استفاده از دیگران در حقیقت کار کردن و امثال ذلک یعنی اینها را از خود دور نکند اینها سربازان و جندیان جهلاند و صداقت و راستی و امانت و نظایر آن از سربازان عقلاند اول بایستی که آن جهات ناصواب از انسان دور بشود لذا خیلیها میخواهند تمرین صداقت و راستی و اینها را داشته باشند زحمت هم میکشند اما میبینند که در بین راه موفق نمیشوند چرا چون آن جهات از انسان دور نشده آن تخلیه اتفاق نیفتاده آن دورداشت و پرهیز از این بدیها و زشتیها و خبائث از انسان اتفاق نیفتاده و لذا انسان هر چه که این آب زلال صداقت را میریزد باز آن تهمانده بدیها و کذب و دروغ آن رسوبات این آب زلال صداقت و راستی تیره میکند تباه میکند اجازه نمیدهد که آنچه که به عنوان آب زلال صداقت و امانت و عدالت و نظایر آن در صحنه نفس ریخته شده است اینها باعث قوتگیری و شدتگیری باشد لذا در قرآن این ﴿أَ فَلاَها ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ بسیار زیاد است نمیخواهید تعقل کنید نمیخواهید از جهالت به در بیایید نمونههایی را امام کاظم(علیه السلام) به جناب هاشم میآموزد چقدر این توصیهها حکیمانه و ارزشمند است ما فکر میکنیم که این ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ و امثال ذلک اینها چون به لحاظ ظاهر شبیه هم هستند به معنا و حقیقت هم شبیه هماند نه اینطور نیست کنار هر جهلی کنار هر امر خبیثی یک ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَی هست که این ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ در مقابل آن جهل و جهالت است که اگر انسان بخواهد به این مرحله از عقل برسد و چگونه زیستن را در سایه این عقل خاص تجربه بکند باید از این جهل و ظلمت خودش را نجات بدهد یکی از موارد را امروز به عنوان امر ناصواب و از سربازان و جندیان جهل معرفی کنیم بشناسیم که امروز در جامعه ما هم متأسفانه بسیار فراوان است رنگ عوض کرده است چهره تغییر کرده است و این مانع بزرگی در مسیر عقلانیت است ما تا این حجابها و ستارهای مسیر انسانی را کنار نزنیم و به تعبیر اهل فنّ تخلیه نکنیم از صحنه نفس اینها را کنار نزنیم آن خوبیها و زیباییها نمیتوانند زینت جان محسوب بشوند نمیتوانند قوت و شدتی برای انسانها ایجاد بکنند مثلاً ملاحظه بفرمایید بحث عبادتها ممکن است یک انسانی بیست سال سی سال چهل سال نمازش ترک نشده باشد اول وقت هم باشد اما بسیاری از بدیها و خبائث در آن وجود دارد و این نماز نتوانسته آنها را از آن دور بکند اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَر﴾ نتوانسته این نماز آن اثرگذاری را داشته باشد خدای عالم بله نماز را قرار داده است تا این تکبر و غرور انسانی بشکند و انسان در درگاه الهی خاضع و راکع و ساجد باشد یکی از جهاتی که برای فلسفه و حکمت نماز یاد میکنند این است اما برای اینکه این نماز کارآمد باشد مؤثر باشد و بتواند کارآیی لازم خودش را داشته باشد ما چه فکری کردیم بددهنی داشتن ناسزا گفتن برخورد تند و خشن و افراطی داشتن قساوت قلب را اعمال کردن اینها اتفاقاً همان مسایلی است که در روزمرّه و زندگی روزانه ما وجود دارد و ما با آنها روبه‌رو هستیم و متأسفانه چگونه زیستن ما را تیره و تار کرده است به ما آموختند که خودتان را قبل از اینکه به این اوصاف متصف بکنید قلب را صاف کنید پاک کنید طاهر کنید آنگاه زلال اینگونه از معارف بیاید میگوید نمیشود که نماز و صلات که این قدر به عنوان «الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ‏ المُؤْمِن» یا «إنَّ الْمُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» و امثال ذلک باشد این همه آموزههای عرشی پیرامون نماز و جلوههای نماز و آثار نماز باشد اما ما در خودمان چنین واقعیتی را احساس نکنیم این اثربخشی و این نتایج گرانبها را در وجود خودمان احساس نکنیم چرا اینجوری است چون آن جنبههایی که در قلب بایستی ایجاد بکنیم و زمینه‌های رفع آن جهالتها را در خودمان ایجاد بکنیم آنها را متأسفانه به آن توجه نکردیم اینها اتفاقاً در قرآن دارد بازگو میشود و در کنار آنها هم مسئله ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ را ذکر میکند امام کاظم(علیه السلام) هشام را به عنوان یک شاگرد مستعد در مقابل دارد و یکایک این توصیههای حکیمانه را در باب پرورش و تربیت عقل برای انسان بازگو میکند در این توصیه حکیمانه امام کاظم(علیه السلام) به هشام میفرماید یا هشام «یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ» عقل زمانی میتواند عقل باشد قوت و توان داشته باشد که با علم و آگاهی و معرفت توأم باشد بیسوادی ناآگاهی ناشناختی نمیتواند آن قوت و شدت لازم را برای عقل انسانی فراهم آورد آگاهی و شناخت را بایستی زیاد کرد و امام(علیه السلام) برای این مسئله که انسان برای اینکه عاقل بشود نیازمند به این است که علم و آگاهی بیابد تجارب دیگران را هم به تجارب خودش ضمیمه بکند این آگاهی و شناخت زمینه را برای عقلانیت فراهم میکند حضرت این آیه را میخواند ﴿وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُون﴾ این را هم همانطور که مستحضر هستید از کتاب کافی شریف میخوانیم و کتاب عقل و جهل که موجب تقویت و رشد و شکوفایی عقلانیت است در پرتو وحی امام کاظم(علیه السلام) دارد به هشام بن حکم به عنوان یکی از شاگردان مکتب اسلام و تشیع این نکته را میآموزد که انسان اگر بخواهد به مرحله عقل برسد و عاقل بشود این حتماً نیازمند به این است که از آگاهی و شناخت برخوردار باشد و این آیه را که آیه 43 سوره مبارکه عنکبوت است میخوانند که ﴿وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُون﴾ اما آن نکتهای که در کنار این مطلب امام(علیه السلام) به جناب هشام میآموزند این است میفرماید که «یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُون‏» خدای عالم در قرآن میفرماید که ما رجس را و آلودگی را بر آن کسانی که اهل تعقل نباشند قرار میدهیم این رجس و آلودگی آلودگی جهالت است اگر کسی بخل دارد امساک دارد یا قساوت قلب معاذالله مبتلا هست یا به زبان بد و ناسزا گفتن و امثال ذلک مبتلا هست که اینها رجساند و آلودگیهای انسانیاند که جان انسانی را آلوده میکنند ﴿وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ آیه را ملاحظه بفرمایید انسانهایی که اهل خرد و تعقل نباشند اینها جهل و رجس بر آنها این ﴿وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ این رجسی که بر انسانهای غیر خردمند خدای عالم میگذارد چیست به قرینه تقابل ما چه باید متوجه بشویم این رجس همان پلیدیها و پلشتیهایی است که از راه جهالت و جندیان جهالت برای انسان فراهم میشود بله عقل در مقابل رجس قرار گرفته است از این تقابل ما باید یک فهم درستی برای خودمان ایجاد بکنیم ﴿وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ﴾ این رجسی که بر انسانها غیر خردمند خدای عالم قرار میدهد یعنی چه چون نسبت بین عقل و جهل نسبت عدم و ملکه است جهل عدم است و عقل ملکه است مثل نور و ظلمت مثل هدایت و ضلالت وقتی هدایت رفت ضلالت میآید وقتی نور رفت ظلمت میآید وقتی عقل رفت جهالت میآید کما اینکه وقتی جهالت رفت عقل میآید ظلمت رفت نور میآید ضلالت رفت هدایت میآید ما امر سومی نداریم ﴿فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاّ الضَّلاَلُ اگر حق نبود گمراهی است اگر گمراهی نبود حق است و خیر و صلاح اینجا خدای عالم میفرماید که ما رجس را و پلیدی را بر کسانی که اهل خرد نباشند قرار میدهیم این پلیدی چه چیزهایی هستند و چه چیزی به عنوان پلیدی در مقابل عقلانیت مطرح است جلوههای جهل اگر نور صداقت عقلانیت است از جندیان و سربازان عقل محسوب میشود ظلمت کذب و دروغ و افتراء و بهتان و نظایر آن در مقابل رجس است و انسانی که اهل صداقت نباشد اهل بهتان است اهل افتراء است اهل دروغ است و نظایر آن این یک قاعده است این یک فرمول است اینجا خدای عالم دارد مذمت میکند این بیان امام کاظم(علیه السلام) به جناب هشام است «ثُمَّ ذَمَّ اللَّهُ تعالی» خدای عالم یک عدهای را مذمت میکند چه کسانی هستند آن کسانی که تعقل نمیکنند «ثم» این مذمت الهی است ببینید تعابیر مختلف است یک وقت میگوییم نور که رفت ظلمت میآید یک وقت میگوییم خیر که رفت شر میآید عدل که رفت ظلم میآید یک وقت میگوییم که خدای عالم با بردن عقل جهل را به جایش مینشاند با بردن عقل رجس و پلیدی را به جایش مینشاند اینجا میفرماید که خدای عالم با این تعبیر با این بیان «ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُون»‏ خدای عالم کسانی که اهل خرد نیستند را مذمت کرد ببینیم آنچه که خردمند نیست چیست و آن کسانی که اهل خردمندی نیستند چرا مورد مذمت الهیاند خدای عالم میفرماید که وقتی ما انبیا را فرستادیم انبیا آمدند با آنها از درِ استدلال و برهان و بروز‌ رسانی این عقل و آن فطرت ذاتی و فعال کردن آنها و به فعلیت رساندن آنها اینها را به مسایل عقلی آشنا کردند به توحید که از خاستگاه جان و نفس انسانی برمیآید آنها را آشنا کردند و از شرک و بتپرستی آنها را دور داشتند اما اینها در مقابل انبیا نپذیرفتند تمکین نکردند در برابر توحید سر خم نکردند بلکه از درِ شرک و بتپرستی و کفر و نظایر آن برخورد کردند اینجا خدای عالم دارد مذمت میکند چرا مذمت میکند میگوید اینها اگر به توحید نرسیدند برای اینکه استدلالشان این بود حرفشان این بود ادعایشان این بود که ما از پدرانمان و نیاکانمان نمیتوانیم دست برداریم اینها در حقیقت مبنای کار ما هستند قائد و زعیم و راهنمای ما هستند ما هر چه پدرانمان و نیاکانمان گفتند این را گوش میکنیم میخواهیم عرض کنیم که امروز این بحث را میخواهیم در جمع خودمان داشته باشیم که یکی از نمادهای جهالت را بشناسیم ابعاد و کارکردش را بدانیم و بخواهیم با زدودن آن و طرد آن از عرصه جامعه عقلانیت را جایگزین کنیم اینجا مستقیماً امام کاظم(علیه السلام) به هشام میآموزند که خدای عالم این دسته از افراد را مذمت کرده و فرموده است چرا تعقل نمیکنید چرا عقلانیت به خرج نمیدهیم چرا اینجوری است این چیزی که الآن وجود دارد این است که آن جهالت تبعیت از آباء و اجداد و نیاکان از انسان سلب نشده است تا انسان این ارتباط با نیاکان و اجداد را برای خودش اصل قرار داده و مبنای کار هست و رویکردش این است که اجداد و نیاکان را در عرصه اجتماعی خودش و چگونه زیستنش در حقیقت بزرگ کند و به صحنه بیاورد طبیعی است که سخنان حکمتآموز انبیا(علیهم السلام) برایش جذابیت ندارد به این سمت روی نمیآورد به ادله اینها و به براهین اینها توجه نمیکند بلکه اینها را اسطوره و داستان میداند این خیلی مهم است این مسئلهای که ما امروز مورد ابتلایمان هست و در چگونه زیستن بسیار نقش اصلی و اساسی دارد که ما آیا بر مبنای خردمندی و برهان و استدلال داریم زیست میکنیم و زندگیمان را پایهریزی میکنیم یا نه چون نیاکانمان اجدادمان طایفهمان قبیلهمان و امثال ذلک هستند و از آنها باید تبعیت بکنیم آن باعث میشود که از سخن انبیا باز بمانیم در گذشته البته مسئله طایفه و قبیله و عشیره و مسئله نیاکان یک امر بسیار قوی و در حقیقت تعیین کننده بود در سرنوشت انسانها آنهایی که از نیاکانشان و اجدادشان و بزرگانشان از فاصله گرفتن گویا هویتشان را از دست دادند دیگر هیچ چیزی ندارند آن جامعهای که آن مردمی که آن قوم و قبیلهای که تمام هویتش را براساس وضعیت قبیلگی و طایفگی پایهریزی کرده و بزرگان و رهبران آن قبیله هم کارآمد هستند و بایستی همواره مورد اعتنا باشند در چنین قبایلی طرح مسئله توحید و خداپرستی و یگانگی جا نمیگیرد جواب نمیدهد بزرگترین مشکلی که انبیای الهی با آن روبه‌رو بودند و از عمق جهالت و نادانی و بیخردی آن جوامع حکایت میکرد همین مسئله تبعیت از نیاکان است شما آیات الهی را بررسی کنید ببینید که چقدر این سخن را این فرمول اجتماعی را در مقابل انبیا و پیامبران الهی اینها اظهار میکردند به حدی که خدای عالم در قرآن به زبان پیامبرش آورده است فرموده است که ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شَیئاً﴾ اینهایی که مدام اصرار دارند پدران ما پدران ما ببینیم آیا پدران آنها چه دارند چه داشتند که در مقابل انبیا شما حرف انبیا را گوش نمیکنید حرف آنها را اگر ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یعْلَمُونَ شَیئاً﴾ اگر حتی آنها به جایی رسیدند که هیچ چیزی را پدرانشان آگاه نبودند شناختی نداشتند اینها فقط قتل و غارت فقط پیروزی در جنگ فقط غلبه و قهر برای اینها موضوعیت داشت و دیگر هیچ تمام موفقیت و چیرگی و غلبه را در سوارکاری و در نبرد و در میدان جنگ میدیدند و دیگر هیچ این دسته از افراد اگر بناست قائمه یک جامعه را بدست بگیرند و قوام جامعه به لحاظ هویت آن جامعه بدست این دسته از افراد باشد طبیعی است که اینها در مقابل انبیا صف میکشند و قبول نمیکنند این جهالت بزرگ در عصر انبیای الهی همواره نمود داشته است دوران قبیلهسالاری طایفهسالاری عشیرهسالاری در گذشته تنها و تنها امری که آنها را به آن امر و در حقیقت قائم بودن مسئله قوام به بزرگانشان و نیاکان و اجداد بوده است اینجا در این حدیث شریف امام کاظم(علیه السلام) به جناب هشام میفرماید که هشام خدای عالم آن دسته از انسانهایی که اهل تعقل و تفکر نیستند را مذمت کرده آنها چه کسانی هستند آن کسانی هستند که در حقیقت با رهبری و زعامت نیاکانشان اینها در مقابل انبیا تمکین نکردند این بیان را ملاحظه بفرمایید «یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُون» خدای عالم انسانهای ناخردمند را مذمت کرد چه گفته «فَقَالَ ﴿وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً﴾» ببینید امام(علیه السلام) دارد به جایگاه مفسر و مبین حقیقت قرآنی این معنا را دارد تبیین میکند اگر اینجا خدای عالم فرمود ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ این بیان را داشتند ﴿أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً﴾ این یک نوع تعقل خاص است ببینید عرض کردیم به تعقل و عقلانیت نمادهایی دارد ظهوراتی دارد تظاهراتی دارد یکی از تظاهرات عقلانیت این است که ما تابع حق و برهان باشیم هر جا که حق بود هر جا که برهان بود برهان و یا نقل معتبر و یا برهان یقینی بود ما تابع آن باشیم ما تابع حق باشیم نه تابع آنچه را که ﴿أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا﴾ پدران ما اینطور میگفتند نیاکان ما اجداد ما اینگونه بودند ما این خُلق و خو داریم چرا که در طایفه ما در عشیره ما در قبیله ما مسئله مثلاً اینگونه زیستن اینگونه معاشرت کردن وجود داشته است بنابراین یکی از مهمترین مسایلی که قرآن روی آن دست گذاشته و در باب چگونه زیستن دارد آموزش میدهد و امام کاظم(علیه السلام) به عنوان امام و مباشر بر تفسیر و تبیین این آیات الهی دارد بیان میکند به هشام میگوید که ای هشام مواظب باش این ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ همیشه یک معنا را ندارد این عقلانیت ظهوراتی دارد تظاهراتی دارد در یک مورد خاص مسئله توجه به نیاکان و توجه به ویژگیهایی که در یک قبیلهای قومی بوده و براساس این ویژگیها و این خصایصی که در قوم و قبیله بوده است کسی بخواهد تبعیت بکند از حق و از پیامبر و از وحی و امثال ذلک نه اینها در برخی از موارد به صورت مسلّم و روشن میدیدند مییافتند که پیغمبر بر مبنای صدق و صداقت و درستی مثل روز روشن برای آنها حرف میزند چون این سخن پیامبر که سخن عادی نبود او ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾ بود اما آنچه که باعث میشد نپذیرند همان جهالتی است که در نفس سکنی گزیده جایگاه گرفته تمکّن یافته اینکه میگوید ما ﴿أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا﴾ ما باید ببینیم که پدران ما چه میگویند یعنی سخن تو ولو حق است ولو نور است ولو درست است ما مبنا و منشأمان این است مشی ما و شیوه زیست ما این است که قوم خودمان را حفظ بکنیم لذا یکی از مسایلی که باید به آن توجه کنیم و در برابر عقلانیت صف میکشد و قد علَم میکند این است که این نوع جهالتها که جندیان و سربازان جنگ هستند را بشناسیم حالا ما میخواهیم این قصه را روزآمد بکنیم نسبت به عصر و روزگار خودمان بله ما الآن مسئله قبیلگی و طایفهگری را نداریم ما مسئله آباء و اجداد به عنوان یک شأن تعیین‌کننده در زندگی چندان نداریم اما جریانهای امروز جایگزین شدند در یک نظام شهروندی که آن جریانها در حقیقت دارند آن مهارت عقلانیت را از انسان میگیرند اجازه نمیدهند که عقلانیت شایسته در حقیقت حاکم بشود و آن بحث دوستان است بحث دوستگرایی است بحث جناحگرایی است بحث حزبگرایی است اینگونه از مسایلی که امروز در یک نظام شهروندی جایگزین نظام آباء و اجداد و نیاکان شده است امروز باید برای ما خیلی مورد توجه باشد ما میخواهیم این قاعدهای که خدای عالم پایهریزی کرده و مذمت کرده انسانهایی که اینگونه نمیاندیشند بلکه براساس نگرشهای ناصواب گذشتگان بر مبنای اینکه پیشینیان چگونه بودند و ما تابع پیشینیان باشیم امروزه باید این مسایل را در جامعه خودمان حل کنیم یکی از مسایلی که امروز به صورت جدّی مطرح است مسئله دوستی است این دوستگرایی که امروز خیلیها در حقیقت بر مبنای این دوستگرایی زندگیشان را دارند میسازند خدای عالم در باب دوست و اخلّاء دوستان یک سخن بسیار شریفی دارد که جا دارد آن سخن را ما با هم مرور کنیم خدای عالم این بحث الأخلاء الأخلاء یعنی کسانی که در حقیقت به عنوان دوستان برای انسان تعیین‌کننده میشود در زندگی داشتن دوست داشتن یک انسانی که رفیق است مرافقت دارد ملایمت دارد با انسان در حقیقت از دم دوستی و رفاقت و رفق و نرمی همراهی میکند بسیار شریف است انسانها نمیتوانند بدون دوست باشند رفاقت دوستی و صمیمیت بسیار شأن ارزشمند و زنده و مورد تأکید دین است این رفاقت مورد پذیرش است اما اینکه در نظام دوستی چه کسانی دوستاند و چه کسانی دوست نیستند رفاقت در چه چیزی بایستی که دیده بشود این از مسایلی است که قابل توجه است و باید از جایگاه قرآن این معنا را ما بیابیم خدای عالم مسئله اخلّاء را و دوستان را اینگونه مطرح میکند در سوره مبارکه زخرف میفرماید که ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ ببینید از اینکه خلیل داشتن دوست داشتن رفیق داشتن در زندگی انسانی یک ضرورت است بحثی نیست و انسانها حتماً باید در همراهی و مصاحبت با رفیقان زیست خودشان را داشته باشند هیچ سخنی نیست اتفاقاً زندگی را برای انسان شیرین میکند گوارا میکند دوست خوب در مسیر زیستن مناسب و شایسته نقش بسیار بسیار تعیین‌کنندهای دارد ولی آیا این به صورت مطلق است هر کسی میتواند دوست باشد هر کسی میتواند رفیق باشد آیا ما میتوانیم در این دوست یا رفیقیابی هر کسی را که به ما مراجعه کرد یا ما دوست داشتیم آیا میتوانیم رفیق بگیریم آیا این رفیق گرفتنها موجب سقوط و هلاکت بعضاً نخواهد بود در این آیه خدای عالم میفرماید که ﴿الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِینَ انسانهایی که به عنوان دوست و برادر و رفیق میآیند همیشه دوستی و محبت ندارند چه بسا دشمنی و عداوت در این دوستی ظاهری نهفته باشد خدا دارد پردهبرداری میکند میفرماید که آنهایی که شما بعضاً دوست میپنداشتید اینها حقیقتاً دوست نبودند بنابراین ما یک نحوه تعقل را یک نحوه ظهور و شأن عقل را بخواهیم به جامعه برگردانیم جامعهای عقلانی است که از اینگونه گرایشها و تمایلاتی که مبنای حقانیت و اصیل بودن در آن وجود ندارد برهانی نیست یا نقل معتبری با آن نیست یا عقل برهانی با اوست یعنی یا سخن وحیانی درست و روشنی باشد اینکه خدا در قرآن میفرماید که ﴿ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ﴾ یعنی ما دو تا چراغ داریم یک چراغ عقل که باید آن را خوب خوب روشن کنیم یک چراغ نقل که آن را هم بایستی روشن نگه داریم که نقل معتبر باشد که این هر دو دارد از یک حقیقتی به نام وحی پردهبرداری میکند به هر حال یکی از مسایل زندهای که در نحوه چگونگی زیست برای ما بسیار مؤثر و لازم است مسئله زدودن جهل و جهالت است و برای اینکه عقلانیت در نفس انسانی مستقر بشود و حتماً و ضرورتاً قبل از آن جهالت به کناری برود و لذا سربازان جهل را شناختن و در مقابلش سربازان عقل را یافتن هر دو لازم است با یکی دست سلب و با دیگری دست اثبات بایستی که تلاش و کوشش بشود تا عقلانیت حاکم بشود به هر حال از خدای عالم در این ماه عزیز و گرامی مسئلت میکنیم که آنچه که عامل سعادت ما و خیر و نیکبختی ماست در پرتو عقلانیت وحیانی برای ما مرحمت بفرماید

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات