26 04 2021 280133 بطاقة تعريف:
image

«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» جلسه چهاردهم

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ،

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه‍ ، هر روز ساعت 14 عصر  از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.

 

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» چقدر رحمت و لطف الهی و تفضّل ذات ربوبی در این ماه عزیز فراوان و متکثّر و متنوع است این ضیافت الهی که به همه خوبیها و خیرات فراهم شده است میتواند انسان را در ابعاد مختلف بپروراند و جنبه وجودیاش را کامل کند به هر حال انسان گرچه یک حقیقت واحد است اما جهات متعددی دارد و این جهات متعدد اگر به درستی و متوازن شکل نگیرد رشد نکند و با هم و هماهنگ به سمت تعالی و پیشرفت نرود طبیعی است که نمیتواند انسان آن جایگاه شایسته خودش را پیدا بکند بلکه این عدم توازن موجب سقوط و انحطاط است یکی از بهترین توصیههای دین همین مسئله توازن و اعتدال است یک وقت ما به دنبال یک تعادل و یک اعتدال اجتماعی هستیم که یک بحث بسیار گستردهای است و یک پدیده واقعاً شریفی است که در مسایل اجتماعی مؤثر و کاربرد فراوانی دارد اعتدال در عرصه اجتماع و صحنه جامعه اما قبل از اینکه این اعتدال در حوزه جامعه اتفاق بیفتد بایستی که در حوزه نفس انسانی اتفاق بیفتد و این توازن ایجاد بشود و تقویت بشود خیلی از انسانها هستند که انسانهای معتدلی نیستند یعنی ممکن است به لحاظ مسایل فکری و نظری انسانهای قوی باشند اما به لحاظ اخلاقی و رفتاری انسانهای تند و خشن و نامربوطی واقعاً باشند یا بالعکس اینکه مولایمان علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) فرموده است که از دو نفر یا از دو دسته من در گریز و فرار هستم یا عالم متهتّک یا جاهل متنسّک یعنی این انسان توازن ندارد تعادل ندارد چون عالم بودن فرزانگی و خردمندی و اندیشه بسیار ارزشمند است اما آن انسانی که جسور است گستاخ است بیادبی میکند از مرز انسانی خارج میشود و رعایت نکات اخلاقی را نمیکند گرچه علم دارد گرچه به لحاظ دانش و آگاهی سطح بالایی را هم دارد اعراض کرده است اما از آن جهت که جایگاه اخلاقی او و رفتاری او صحیح و مناسب نیست این توازنی ندارد به رغم اینکه علم دارد اما عدم رفتار صحیح و اخلاق شایسته او را به مرز عقلانیت نرسانده و لذا این انسان بسیار انسان نامربوط و انسانی است که آقا علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) از چنین انسانی در فرار و گریز است «عَالِمٌ مُتَهَتِّک‏» یا برخی از انسانها در مقام عمل انسانهای خوبیاند شریفیاند اهل عبادتاند اهل خدمتاند اما در مقام فکر و اندیشه در مقام نظر به آن آگاهی و شناخت لازم و شایسته نرسیدهاند به لحاظ عقل نظری به تعبیر این بیان وحیانی مولایمان علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) جاهلاند ناآشنایند حقایق را نمیشناسند سوادی نسبت به آنچه که در عالم بود و هست و خواهد بود ندارند این انسان فقط دنبال کار و دنبال عمل و امثال ذلک است متنسّک هست اهل عبادت و خدمت هست اما این عبادت و خدمت را در کدام جهت بخواهد اعمال بکند آشنا نیست این هم از دسته افرادی است که علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) از آنها در گریز بودند عدهای در جنگ جمل حضور داشتند عدهای هم در جنگ نهروان و خوارج آنانی که در جنگ جمل بودند عالم بودند آشنا بودند به موقعیت والای علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) آگاهی داشتند میدانستند که او نفر دوم در اسلام است هم قدرت علمی او و قدرت توان و بازوان عملی او در صحنهها نبرد در کارزارها چکار که نمیکرد وقتی رسول گرامی اسلام میفرماید که در باب جنگ خندق فرمود فردا این پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد همه در این فکر بودند که این چه شخصیتی است که مولای همه سید الکونین رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود فردا من این پرچم را به دست این انسان میدهم یعنی هم آگاه است و هم شناخت دارد و قدرت عملی دارد ﴿وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾ این از شریفترین آیاتی است که باید این را الگو قرار داد هم جنبههای علمی را تقویت کرد هم جنبههای عملی را عدهای متأسفانه یک جنبه را که در خود تقویت کردند دنبال آن جنبه دیگر نیستند علم را تقویت کردند از عمل و اخلاق و رفتار عقب ماندهاند یا در عمل و رفتار پیشگام شدند در علم و آگاهی از کاروان شناخت و معرفت دور ماندند این هر دو مصیبت است این هر دو میتواند عامل شکست یک حکومت و یک جامعه و یک نظامی همانند نظام علوی باشد آنانی که در جنگ جمل حضور داشتند طلحه و زبیرها و دیگران کاملاً به شخصیت متعالی علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) به عنوان نفر دوم اسلام جانشین پیغمبر وصی رسول گرامی اسلام وزیر او آشنا بودند هیچ تردیدی در این شخصیت متعالی نداشتند لذا همه اینها آمده بودند تا خود را وقف خدمت به او بکنند و بیعت کردند اما انسانهای گستاخی بودند انسانهای جسوری بودند خودشان را صاحب منصب و مقام میدانستند و همین باعث میشد که در حقیقت در مقابل نظام عدالتگستر علوی مقاومت بکنند قبول نکنند از نظام حقوقی و مالی علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) اظهار ناخرسندی میکردند و نهایتاً دیدند که نه علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) مرد عدالت است و از راه حضرت به آنها چیزی گیرشان نمی‌آید بهانه کردند و بهانههای پیراهن عثمانی و نظایر آن تا در مقابل علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) این جنگ ناصلاح و ناسالم و ناصحیح جمل را بر حضرت تحمیل کردند اگر سؤال بفرمایید که بنیانگزاران و کارگزاران این جنگ نسبت به علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) چه کسانی بودند همان دسته از افرادی بودند که علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) فرمود عالم متهتّک بودند در مقابل یک جریانی قد عَلم کرد و مسئله حَکَمیت علی بن ابی‌طالب(علیه السلام) را که تحمیلی بود بهانه قرار دادند و حضرت را میخواستند وادار به استغفار و نظایر آن بکنند اینها کسانی بودند که متنسّک بودند اهل عبادت بودند اهل خدمت بودند با نماز عشاء نماز شب میخواندند نماز صبح میخواندند اهل قرائت قرآن بودند متنسّک بودند اما در مقام آگاهی و شناخت از کاروان معرفت و شناخت علوی دور مانده بودند چه زیبا در دعاهای مختلف خصوصاً دعایی که در ماه شعبان هست این است که «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق‏» انسانها براساس این دسته و این تقسیمبندی به سه دسته تقسیم میشوند انسانهایی که خودشان را برتر و بالاتر و خوشفکرتر و بروزتر و آگاهتر از امام میدانند اینها مارقاند اینها پیشگامان دروغیناند یک دسته کسانیاند که از کاروان علم و معرفت و آگاهی و عمل از امام دور افتادند «وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ‏» اما آنهایی که همراهاند ملازماند همراهی با امام را در علم و عمل دارند اینها را اصطلاحاً میگویند لازم «وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِق‏» این سه دسته هم سه نحوه زیستن است سه چگونگی زیستن است که بایستی الهام بگیریم به هر حال ماه مبارک رمضان ماه توازن و تعادل است هم جنبههای عملی و اخلاقی را در انسانها احیاء میکند و هم جنبههای معرفتی را و مهمتر از همه جنبههای معنویت و گرایش به پروردگار به ذات الهی را آن چیزی که ما به آن به شدّت نیاز داریم اصل این گرایش و تمایل و میل به ساحت ربوبی است این معنویت است ممکن است انسانها اهل کار باشند اهل تلاش باشند یا اهل آگاهی و شناخت باشند اما این آگاهی و شناخت فلش آن و سمت و سویش به جهت عبودیت و بندگی و معنویت و در سرای الهی قرار گرفتن نباشد این نقص بسیار عمده است این حلقه عمل و معرفت و معنویت و گرایش به سمت پروردگاری از آن بهترین و زیباترین جلوههایی است که توازن ایجاد میکند چه بسا اگر آن گرایش و تمایل به ساحت ربوبی در انسان ضعیف بشود فروکش بکند فقط جنبه عمل و علم باشد اینها هم یک مقدار قوت پیدا بکنند اما بر سر خود انسان خراب بشوند چه بسا این علم و عمل بر سر خود انسان ویران بشود و خود انسان را ویران کند آنچه که انسان را تعالی میبخشد این سلوک بندگی و احساس عجز و تضرّع در پیشگاه پروردگار عالم است یکی از بیانات و روایاتی که در منابع وحیانی ما وجود دارد و در همین کتاب شریف کافی مرحوم کلینی این حدیث را هم آورده این است که امام موسی کاظم(علیه افضل صلوات المصلین) به هشام دستور میدهد ای هشام «فَلْیَتَضَرَّع‏» برای تحصیل عقل و عقلانی اندیشیدن و عقلانی عمل کردن به تضرّع و زاری و لابه در پیشگاه خدا قرار بگیر یکی از بهترین ویژگیها و ارزشهای انسانی آن گرایشها و میل به ساحت ربوبی است اینکه انسان همه چیز را از او بداند و همه چیز را به سوی او بداند و او را محبوب خود بداند مقصود خود بداند او را معشوق خود بداند و با او از در عشق و دوستی با او گفتگو کند و سخن بگوید خدا این دوستی را خیلی دوست دارد این محبتی که بنده میتواند در پیشگاه خدای عالم اظهار بکند از آن ویژگیها و امتیازات است و این ویژگی خصوصاً در دعاها و نیایشها و مناجاتها که خدا این فرصت را در همه احیان و خصوصاً در ماه مبارک رمضان قرار داده است به این بایستی که اندیشید و فکر کرد که خدای عالم نمیخواهد این جلوههای اولین در سطح عمل یا در سطح علم بدون گرایش و معنویت صحیح و شایسته برای انسان اتفاق بیفتد چون آنها تا زمامشان تا افسارشان به دست پروردگار عالم قرار نگیرد و انسان این زمامداری را به ساحت ربوبی نسپارد و بندگی در آن ساحت اتفاق نیفتد این مشکل وجود دارد که ممکن است خدای ناکرده انسان ساقط بشود بنابراین ما این توازن را در حوزه عمل و رفتار اخلاق عقل و معرفت و معنویت و ارتباط با پروردگار عالم نیاز داریم که همه اینها در جلوههای ماه مبارک رمضان قابل مشاهده و رؤیت است خدا را بر این منّت و نعمت سنگینش سپاسگزاریم همچنان بحث از چگونگی و چگونه زیستن است که این چگونه زیستن برای ما چگونه شدن را که نهایت و پایان هستی ماست به ابدیت ما با آن گره میخورد را در حقیقت بایستی که برای خود به ارمغان ببریم خیلی باید راجع به چگونه زیستن سخن گفته بشود در جلسات اخیری که با هم مرور میکردیم بحثها را به بحث چگونه زیستن بر پایه عقلانیت اشاره کردیم بله عرض کردیم که هم مسایل جزئی در این چگونه زیستن قابل طرح و بحث و بررسی است که امروز جامعهشناسان روانشناسان مردمشناسان این مسیر را دارند طی میکنند باید هم طی بشود بسیار توصیههای عقلپسند و خردپسندی مطرح میشود که البته اینها در تحت لوای عقلانیت وحیانی خوب میتوانند معنا پیدا بکنند اما آن راهبردها آن مسایل کلیدی و اصلی که در عقلانیت است این را بایستی ما یک مقداری با هم مرور بکنیم عرض کردیم که اگر انسان بخواهد این عقلانیت را در خودش احیا بکند اولین کاری که یا حتی اولین و آخرین کاری که باید در این رابطه انجام بدهد این است که عقل در جایگاه خودش بنشاند نشاندن عقل در جایگاه و او را از شرّ نفس و دسیسههای نفس نجات بخشیدن و از اسارت گرفتن نفس این انسان را و این عقل را نجات دادن از آن ضروری‌ترین و نخستین فعالیتهایی است که انسان باید در حقیقت داشته باشد ما یک عقلی داریم و یک نفسی این را معمولاً اهل معرفت اهل حکمت اهل اخلاق بیشتر از این دو اصطلاح یاد میکنند عقل را احیاناً به عنوان یک موجود مذکر و نفس را به عنوان یک موجود مؤنث نه مرد و زن مصطلح زیرا خود مرد هم دارای عقل و نفسی است خود زن هم دارای عقل و نفسی است چه بسا عقل یک زن زمامدار نفسش باشد و جایگاه امارت را به عقل بسپارد و این زن به کمال و سعادت خودش برسد و یا معاذالله مرد نفسش را به جای عقل بنشاند و عقل را تحت سلطه نفس درآورد و به اسارت بگیرد بنابراین مراد از این مذکر و مؤنث یا نر و ماده بحث زن و مرد جامعه انسانی نیست این یک اصطلاح حِکمی و فلسفی و عرفانی است که از عقل به موجود مذکر و نر یاد میکنند و از نفس به عنوان یک موجود ماده و مؤنث یاد میشود این تشریح یک اصطلاح است فکر نکنیم که اگر احیاناً این اصطلاح گفته میشود مراد معاذالله این است که حالا رتبهای برای مرد یا درجهای برای زن است نه مرد و زن در این حکم مشترکاند که آیا عقل را امیر قافله خود قرار بدهند یا نفس را فرمانروای سرزمین وجودشان قرار بدهند این مسئله بسیار مهم است یک حقیقتی در وجود انسان هست که از آن به نفس یاد میکنیم و یک حقیقت دیگری در انسان وجود دارد که از او به عقل یاد میکنیم و این هر دو باید باشد یکی عطا‌کننده است و دیگری هم پذیرنده این انسان در بستر این تعامل عقل و نفس رشد میکند سعادت پیدا میکند این را باید اجازه بدهید اول آن مسیر صحیحش را با هم مرور بکنیم و بعد آن مسیر ناصحیح و ناصوابش را در مسیر صحیح این است که عقل چون یک موجود آسمانی است و سپهری است و ارتباط با جهان غیب دارد و سر عقل در جهان غیب است گرچه اعضاء و جوارحش در جهان ماده است این سرسپردگی عقل به جهان غیب برای یک انسان یک کمال است ما باید این سرسپردگی عقل به جهان غیب را برای خودمان یک فرصت قرار بدهیم انسانی میتواند رشد و سعادت داشته باشد که از جهان غیب و از عالم وحی و حقایق غیبی اخبار را بگیرد انباء غیبی را بگیرد در سرزمین نفس آن را منتشر کند شکوفا کند و انسان کامل بشود انسانی که در نشئه طبیعت زندگی میکند نفس یک موجود طبیعی است نفس ناظر به جهان طبیعت حس است و خیال است و وهم است و همین که در جماد و نبات و حیوان وجود دارد این حد به عنوان نفس نامیده میشود آن که از جهان غیب به عنوان اخبار غیبی گرفته میشود عقل نامیده میشود اگر عقل کارآیی خودش را داشت و اتفاقاً نفس این معنا را فهمید دست و پای عقل را باز کرد که او پرواز کند او خودش را به لاهوت برساند به ملکوت برساند به صحنههای غیبی برساند حقایق را دریافت بکند بیاید به نفس بدهد و در گستره نفس منتشر بکند و نفس را در همه بخشها به کمال برساند این نظام صحیح انسانی است انسان یعنی این انسان یعنی اینکه این گستره نفسش کاملاً مهیا و آماده آنچه در آسمان وجود انسانی به وسیله عقل فراهم آمده است در زمین وجود انسانی به نام نفس پیاده شده اجرا شده و انسان توانسته آنها را به کمال برساند این راه درست است یک وقت است که ما یک عقل نازل داریم یک وقت یک عقل متنزّل داریم یک وقت یک اندیشه نازل داریم یک اندیشه متنزّل داریم یک اخلاق نازل داریم یک اخلاق متنزّل داریم اخلاق نازل این است که مثلاً یک فردی به دیگری یک اطعامی بکند اکرامی بکند انفاقی بکند این خوب است ولی یک اخلاق نازل است اما اگر کسی بیاید از مبنای اینکه ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ شما این انفاق را ملاحظه کنید با آن انفاقی که انسان برای دلرحمی و برای تشفّی خاطر خودش و برای محبت نفس خودش به دیگری بخواهد یک کمکی بکند اصلاً قابل مقایسه نیست یکی را انفاق نازل میدانیم سطحی میدانیم در عالم طبیعت میدانیم یکی را از جایگاه الهی میدانیم و تعامل با الهی میشناسیم ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ﴾ انفاق یک حرکت الهی است قرض الحسنه و صدقه یک حرکت الهی است و این را عقل برای بشر به ارمغان میآورد از حقایق غیبی میآموزد و انسان را با چنین اخلاقی و چنین خدماتی در حقیقت مجهز میکند این میشود اخلاق متنزّل این میشود انفاق و ایثار متنزّل وگرنه یک سلسله خدمات اجتماعی است که در بین ملّتها وجود دارد ملّت اسلام ملّت کفر ملّتهای بیگانه از دین و ادیان الهی همه اینها به تعبیری به اصلطاح کمیته امام دارند صندوقهای خیرات دارند بنیادهای خیریه دارند همه اینها هست اما اگر کسی انفاق را قرض الحسنه را صدقه را یک کار الهی بداند عبادت بشمارد و براساس آن تقرب و قرب به حق را و آن معنویت را بخواهد تأمین کند این خیلی فرق میکند اینها عقل وحیانی میآورد این را نفس انسانی نمیتواند فهم بکند بیابد و براساس آن عمل بکند لذا آن مسیر صحیح و فرمول و قاعدهای که خدای عالم برای تعالی و رشد و سعادت بشر آورده است این است که انسان بین این عقل و نفس یک تعادلی را ایجاد بکند و تعادل یعنی این که نفس پذیرای آنچه را که از ناحیه عقل آمده است باشد و آنچه را که عقل فرمان داده است را او بتواند بپذیرد و عمل کند این خیلی مسئله مهمی است در مقابل یک حرکت ناصوابی است و آن حرکت ناصواب این است که انسان مسیر درستی را بخواهد برعکس کند یعنی جایی داشته باشد که نفس حاکم بشود و عقل مطیع و فرمانبر اینجا چه اتفاقی خواهد افتاد این دو بیت را ملاحظه بفرمایید که چه زیبا این متعادل بودن را بر مبنای عقل به عنوان یک موجود معطی و اعطا‌کننده نفس به عنوان یک موجود پذیرنده اگر چنین اتفاقی افتاد این انسان سعادتمند است این رخش سفر را برای یک برنامه ابد برای خود مهیا ساخته است این دو بیت را ملاحظه بفرمایید «وای آنک عقل او ماده بود * نفس زشتش نر و آماده بود * ای خنک آن کس که عقلش نر بود * نفس زشتش ماده و مضطر بود» این را عرض کردیم ناظر به تعامل بین عقل و نفس است نفس آن حیث پذیرنده انسانی است و عقل آن حیث اعطا‌کننده و بخشنده و معطی است که عقل از جهان غیب میگیرد آن را میپروراند در اختیار نفس قرار میدهد و نفس براساس این بذر آسمانی این دانهها این گندمها این حبهها این هستههای خیر و صلاح و سعادت و نیکبختی در نفس انسانی اینگونه مقرر میگردد «ای خنک آن کس که عقلش نر بود» این خنک سعادتمند است خوشبخت است به سعادت رسیده است آن کس که عقل او حیثیت اعطا‌کنندگی و بخشندگی را پیدا کند «ای خنک آن کس که عقلش نر بود * نفس زشتش ماده و مضطر بود» نفس اگر بخواهد زیبا باشد به کمال برسد تعدیلی در حوزه نفس اتفاق بیفتد این است که خودش را تابع عقل کند این تبعیت نفس از عقل میتواند برای انسان کمال بیاورد و الا اگر نفس بخواهد چیره بشود غالب و قاهر بر عقل بشود و عقل را در چمبره خود به گرفتاری تبدیل بکند این نفس زشت این نفسی که به اماره بالسوء است تبعاً عقل را به اسارت خواهد گرفت آن کسی که «ای خنک آن کس که عقلش نر بود * نفس زشتش ماده و مضطر بود» وای آن عقلی که او ماده بود نفس زشتش نر و اماره بود اینها در حقیقت ترجمه همان بیان قرآنی و وحیانی است که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ آیا این رحمتی که خدای عالم نسبت به نفس میخواهد بکند چگونه است بله ما میگوییم که مگر اینکه خدای عالم یک تفضّلی بکند این تفضّل و رحمت خدا چگونه ممکن است از آن طرف را ما فهمیدیم و اینکه اگر نفس بخواهد اماره بشود اماره بشود یعنی چه یعنی همه قوای نفس را و همه قوای وجودی را اعم از حس و خیال و وهم و عقل همه را تحت قدرت خودش بگیرد و بخواهد بر مبنای هوا و هوس همه را بخواهد اداره بکند آن عقلی که در خدمت هوا و هوس قرار بگیرد چکار میتواند بکند جز خدمت به شهوت خدمت به غضب جز اینکه گفته بشود «چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا» پس نفس اماره نفسی است که بر مبنای هوا و هوس بر مبنای شهوت و غضب همه قوای خودش را به خدمت بگیرد از جمله عقل این میشود چه این میشود نفس اماره بالسوء اما در مقابل اگر گفته شده است که این نفس اماره بالسوء است ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ ما میخواهیم ببینیم که این ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ یعنی چه یعنی خدای عالم اگر بخواهد تفضّل بکند رحمت بکند چه اتفاقی میافتد اگر بناست خدای عالم این نفس را از این سرکشی و طغیانی به در بیاورد و در جای خودش بنشاند و حیثیت پذیرش و پذیرایی بذرهایی که عقل از جهان آسمان و وحی و سپهر آورده است را در خودش قرار بدهد چکار باید بکند این ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ را ما میخواهیم که تفسیر بکنیم رحمت از کجاست این رحمت رحمت ویژهای است که بناست با نفس بسازد بناست نفس را از این سرکشی و طغیانی در بیاورد و الا آن رحمت مطلقه که کار این را نمیکند این مشخصاً یک رحمتی میخواهد یک لطف و تفضّلی میخواهد که نفس را از این طغیانی و از این سرکشی که گستاخانه دارد عمل میکند و همه قوا را به خدمت گرفته است این را در بیاورد این را باید چکار کرد این تفضّل ویژه چیست یک وقت ما میگوییم خدا یک لطفی بکند خدا لطفی بکند این لطف عام بایستی که به یک مورد خاصی برگردد الآن خدای عالم میفرماید که این نفس اماره است ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ این رحمت را باید چگونه تفسیر کرد این رحمت همان است که عقل به عنوان امیر لشگر وجود انسانی بیاید و زمام عقل را بدست بگیرد و زمام نفس را بدست بگیرد و نفس را لایه لایه کند شیار کند آن را باز بکند شخم بزند و زمینه بذر را برای او فراهم بکند و بذر معرفتهای صحیح و اخلاق صحیح و آسمانی را از راه غیب خبر بگیرد و در این زمین قرار بگیرد حالا ببینید که چه شکوفایی و چه رشدی میشود این میشود ﴿إِلاّ مَا رَحِمَ رَبِّی﴾ اگر عقل در جایگاه خود قرار گرفت و طبق بیان والای شریف و عزیز علوی که فرمود «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیر تَحْتَ هَوَیً أَمِیر» که این عقل بایستی امارت بکند باید فرمانروایی کند و از عالم غیب حقایق غیبی را بیابد چون خدای عالم وقتی میخواهد با بنده سخن بگوید با نفس که حرف نمیزند با هوا و هوس که حرف نمیزند با شهوت و غضب که حرف نمیزند این پیغمبری که میآید با چه کسی حرف میزند با چه چیزی حرف میزند چه بُعدی از شخصیت انسانی مخاطب این خطاب الهی است که پیامبران الهی را برای این امر مأمور کرده است اجازه بدهید مرحوم کلینی در این کتاب که عرض میکنم ما بایستی همه جامعه ما خواص ما و عوام ما با این کتاب العقل و الجهل که 34 حدیث شریف را مرحوم کلینی که غرر احادیث ما هست جمعآوری کرده این را در حقیقت ما بیاییم فرا بگیریم یک حدیثی را از آقا موسی بن جعفر(علیهما السلام) به جناب هشام هست که مفصّل این حدیث باز شده چقدر امام(علیه السلام) گذر به گذر اینها را باز کرده و روشن کرده است که چگونه است ما عمداً این کتاب را میآوریم که با این کتاب مأنوس بشویم و انس بگیریم و در فرهنگ اجتماعی ما این کتاب به عنوان یک استوانه معرفتی بتواند اثرگذار باشد ملاحظه بفرمایید این حدیث ششم «کتاب العقل و الجهل» کافی است اسحاق بن عمار از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که حضرت فرمود «مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ» اگر کسی عقل را در جایگاه خودش نشاند و عاقل شد انسان هوسزده انسان شهوت و غضبزده این انسان که عاقل محسوب نمیشود آن کسی که قدرت تفکر و اندیشه را فعال کرد و در جایگاهش نشاند و سایر قوا را به خدمت عقل گرفت او میشود عاقل وقتی عاقل شد «مَنْ کَانَ عَاقِلًا» آن وقت سخنان انبیا را وحی را قرآن را اهل بیت عصمت و طهارت را آشنا خواهد و به آنها تن خواهد داد وگرنه سرّ اینکه با انبیا مخالفت میکردند چیست چرا عدهای با انبیا موافق بودند از درِ موافقت درآمدند شدند صهیب رومی و سلمان محمدی و بلال حبشی و ابوذر غفاری و امثال ذلک اینها چگونه بودند اما ابولهبها و ابوجهلها و ابوسفیانها و عمروعاصها و امثال ذلک اینها در مقابل پیامبران و رسول مکرم اسلام مقابله کردند قصه چیست چرا عدهای آنگونه و عدهای اینگونه هستند برای اینکه عدهای با نفسشان در مقابل انبیا و رسول گرامی ایستادند و عدهای با عقلشان در مقابل انبیا و رسول گرامی ایستادند «مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ» اینها با خردمندی آمدند با عقل آمدند با هوا و هوس و ظن و گمان و خیال و وهم و امثال ذلک که اینها جنود نفس هستند اینها نه آن کسی که نفس امارهاش بر او حاکم و غالب شده وقتی بخواهد در مقابل امام و پیامبر قرار بگیرد این طبیعی است که انکار میکند طبیعی است که نمیپذیرد اعراض میکند تولی میکند رو برمیگرداند رو ترش میکند اینها افسانه و فسانه میداند اینها را اسطوره و داستان میداند وقتی که این جریانات انبیای سلف گفته میشد اینها میگفتند ﴿قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ﴾ چرا چون آن کسی که با سپر نفس آمده در مقابل عقل به معنای انبیای الهی نمیتواند اگر عقلانیت را و خردمندی را بکار میگرفت و با آن چهره با انبیا روبه‌رو میشدند با وحی روبه‌رو میشدند میپذیرفتند این دو دو تا چهارتاست این فرمول طبیعی است اگر این سؤال و پرسش برای جامعه مطرح بشود که چرا عدهای شدند ابوجهل و ابولهب و عدهای شدند سلمان و اباذر جواب مشخص است ابولهب و ابوجهل با نفس و با قدرت نفس روبه‌رو شدند در مقابل انبیا و نفس هم که سرکش است و طاغی است و اماره بالسوء است و قبول نمیکند اما آنها آمدند و عقلشان را در مقابل قرار دادند «مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ» سعادت بهشت نجات در سایه دین است تردیدی در این نیست اما آن که دین را میپذیرد در وجود خودش این دین را میپروراند به حوزه نفس میدهد نفس را شیار میکند و زمینه را برای انتشار بذر فراهم میکند و این بذر را در او قرار میدهد و بعد شکوفا میکند او میشود عقل و این خردمندی است که نجات را به همراه خودش و سعادت را دارد این به عنوان یک فرهنگ باید در جامعه ما مطرح بشود ما این بحثی را که با هم داریم مرور میکنیم این است که تمرین عقلانیت بکنیم در وجود خودمان این قوا را بشکافیم و تحلیل کنیم و مسیر یافت عقل را برای اینکه مرتبطش کنیم با وحی با منابع وحیانی ایجاد بکنیم و الا این همه ذخایری که در کتابهای ما در قرآن عزیز و منابع سنت ما وجود دارد اینها جایی برای حضور و ظهور نخواهد داشت تنها و تنها اینها را میتوان هر کدام از این احادیث این روایات این بیانات یک بذریاند یک هستهایاند یک حبهایاند که اگر در سرزمین نفس انسانی منتشر بشوند و شیار بشود و شخم زده بشود و رسیدگی بشود و به باغبانی عقل سپرده بشود عقل اینها را به کمال خواهد رساند و این را بایستی ما در حوزه مباحث عقلانی داشته باشیم من فکر میکنم که این بیان امام کاظم(علیه السلام) به جناب هشام در لایه لایه کردن عقل در شکوفا کردن عقل در مناسباتی که عقل با وحی پیدا میکند از یک سو و عقل با نفس پیدا میکند از سوی دیگر و جایگاه خودش را در امارت و فرمانروایی پیدا میکند از سوی سوم اگر این را بتوانیم به جامعه برسانیم و جامعه را به این جایگاه برسانیم بیمه میشود ما این همه خطرات و آسیبها و آفاتی که الآن در جامعه داریم هر چه هم بگوییم توصیه بکنیم جشن بگذاریم همایش بگذاریم اینها باشد اما این تفکر و این اندیشه و این عقلانیت به جامعه ما برنگردد این موفقیتی را به همراه نخواهد داشت ماه مبارک رمضان ماه زیستن عقلانی است اگر بگوییم چگونه زیستن و انسان باید چگونه بزید که شایسته باشد اصل و اساسش عقلانیت است البته عقلانیتی که خودش را با وحی مرتبط کرده  و منتسب کرده و آماده و پذیراست تا بتواند نفس را در مسیر رشد و تعالیاش قرار بدهد به هر حال برای یکایک دوستان و عزیزان در این سفر عقلانی آرزوی خیر میکنیم امیدواریم جامعه ما از این دو عنصر نفس و عقل به درستی استفاده بکند که اگر عقل در جایگاه فرماندهی قرار بگیرد و نفس در جایگاه پذیرش و گسترش این بذرها این موفقیت و این سعادت حتمی است و اگر خدای ناکرده برعکس بشود و نفس سرکش طغیانگر نفس اماره بالسوء بخواهد فرمانروایی کند طبعاً شکست معاذالله برای انسان خواهد بود به امید رشد عقلانیت در تمام سطوح جامعه و بهرهمندی از مواهب ماه مبارک رمضان

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات