پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی» ویژه ایام ماه مبارک رمضان 1442ه ، هر روز ساعت 14 عصر از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین» چهارمین روز از ماه عزیز و عظیم رمضان را با عنایت الهی پشتسر میبریم و از خدای عالم به برکت همین ماه که جلوه کاملتر و جامعتر ذات پروردگاری است عاجزانه مسئلت میکنیم و ذات الهی را به همین ماه سوگند میدهیم که برای آحاد امت اسلامی در هر کجا که هستند در شرق و غرب عالم جنوب و شمال عالم إنشاءالله توفیق بهرهمندی از این ماه و مواهب این ماه را داشته باشند و از غفران و آمرزش بی حد و وصف پروردگاری در این ماه استفاده کنند و بهره ببرند و هدایتی که به برکت نزول قرآن و تحقق قرآن در ماه مبارک رمضان وعده الهی است إنشاءالله نصیب همگان بشود خدای عالم این قرآن را به عنوان هدیهای برای بشر قرار داد و عالیترین و برترین نعمتی که برای بشر ممکن است نعمت هدایت است و نجات از ضلالت و گمراهی است و این جز در سایه قرآن و آیات نورانی آن امکانپذیر نیست و اگر این معنا برای جامعه اسلامی روشن بشود که هدایت و نورانیت و روشنایی قرآنی میتواند دل و جان انسان را و جامعه را و همه جهات اجتماعی را روشن کند و انسانها در روشنایی و فروغ حرکت کنند و از تاریکی و ظلمت بهراسند و از جهل و تباهی و طغیان و عصیان پرهیز کنند این نجات و سعادت آنها تأمین خواهد شد همه و همه به برکت ماه مبارک رمضان است درود میفرستیم و صلوات الهی و صلوات همه فرشتگان و ملائک بر این ماه مبارک رمضان که میتواند برای همه ما غفران و رضوان را به ارمغان آورد در جلسات گذشته راجع به این موضوع اساسی سخن میگفتیم چگونه زیستن بر مبنای عقلانیت وحیانی این معنا روشن شد که ما سه نحوه چگونگی را در آستان معرفتی خودمان داریم و باید برای این سه چگونه پاسخ درخور و شایسته فراهم بیاوریم یک چگونه بودن دو چگونه شدن و سه چگونه زیستن چگونه بودن آغاز راه است چگونه شدن پایان و انجام راه است و چگونه زیستن آن امری است که بین آغاز و انجام و مسیر و راه بین ابتدا و انتها برای بشر وجود دارد پرسش اساسی بلکه اساسیترین پرسشی که امروز در مقابل بشر نهاده شده است چگونه زیستن است که انسان بتواند بهره کافی و لازم را از حیات زندگی و دنیایی خودش ببرد و این بسیار پرسش اصلی و اساسی است که انسان چگونه بزید و زیست کند که شرایط بهتر و مناسبتری را برای خود در پایان که چگونه شدن هست رقم بزند عرض شد که در چگونه زیستن مطلبی که قابل طرح هست این است که انسان در چه موقعیتی زیست میکند جایگاه زیست انسان و به تعبیری زیستگاه انسانی چگونه موقعیتی است آیا آنجایی که محل زیست و زیستن انسانی است یک حقیقت زنده است یک حقیقت برخوردار از جنبههای وجودی و هستی است یا یک جای مرده ساکن بدون تحرک ناپایدار است مطلبی که در این رابطه بیشتر لازم است همگان بدانیم این است که زیستگاه ما که از او به دار دنیا یاد میکنیم یک حقیقت زنده و دارای اقتضائات خاص و شرایط خاصی است و با موجودات در درون خودش یک تعامل خاصی دارد هیچ موجودی در عالم دنیا نیست که بیقرار باشد بیحرکت باشد بیهدف باشد و مبدأ و منتهایی برای هستی او نباشد ولو عناصر باشند ولو جمادات و معدنیات باشند نباتات و حیوانات هم که جایگاه خودش را دارد حتی کواکب و ستارگان سیارات ثوابت موجودات کیهانی خدای عالم گاهی اوقات به عنوان اینکه موجودات طبیعی را نه از منظر علم تجربی و حسی بله بسیاری از مواهب طبیعی و مادی که در جهان طبیعت وجود دارند از آب و خاک و هوا و دریا و صحرا و کوه و نظایر آن خدای عالم در قرآن از آنها یاد کرده است و آنها را معرفی کرده اما هیچ کدام از اینها را از منظر علم تجربی به بیان نیاورده است قرآن صحنه تجربه و حس به معنای علم تجربی نیست بلکه جهت آیتیت را در اینها میخواهد به بشر نشان بدهد زمین آیت الهی است آسمان آیت الهی است دریا و صحرا آیت الهیاند کوهها و دشتها آیات و نشانهها و علامت قدرت الهیاند اگر در قرآن از کوه و زمین و آسمان و شب و روز و شمس و قمر یاد میشود نه اینکه یک موجود حسی و تجربی را با عنوان جریان تجربی بخواهد به میدان بیاورد نه این از عقل تجربی بشر ساخته است خدا برای اینکه زمین آب هوا دریا صحرا کوهها شب و روز بخواهد به تجربه در بیاید و بشر خواص و ویژگیهای این مواهب طبیعی را بیابد به هیچ چیزی جز عقل تجربی نیازی ندارد و خدا تأمین کرده است این عقل را در اختیار قرار داد امکانات و ابزار لازم را در اختیار بشر قرار داد و آنچه را که بشر به لحاظ صنعت باید تولید بکند و در اختیار خود قرار بدهد تا بتواند این جهان را تسخیر کند را هم برای بشر فراهم آورد از جایگاه عقل تجربی و این به هیچ وجه نیازی ندارد که خدای عالم در قرآن اینگونه از مباحث تجربی را بخواهد به بشر بیاموزد بلکه به صورت کلی فرمود ﴿وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ﴾ اینها مسخّر انساناند چرا چون در وجود انسان توان و قوه و نیرویی به نام نیروی عاقله قرار گرفته است ابزار لازم را از حس و خیال و وهم دارد از چشم و گوش و سایر ادوات و ابزاری که برای تجربه و احساس نظام طبیعی باید انسان داشته باشد همه در اختیار اوست از طبیعت و صنعت که صنعت در راستای همان طبیعت میتواند کارآمد باشد آنگاه است که انسان از مواهب طبیعی میتواند علم طبیعی و تجربی را چه به لحاظ مسائل کیهانی چه به لحاظ مسائل زمینی از آنها استفاده کند این بخش تأمین است نیازی به آموزش الهی ندارد نیازی به اینکه پیغمبری بیاید وحیای بیاید ندارد بلکه آن عقلی که خدای عالم در نوع بشر قرار داد نه در یک فرد یا ده فرد یا صدر فرد یا یک میلیارد بلکه نوع بشر ای کاش ما این فهم را میداشتیم ای کاش همین معنا را برای وحدت همه انسانها بکار میگرفتیم ما درست است که شعوب و قبایلی هستیم ﴿وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا﴾ اینها هست شعبه شعبه هستیم قبیله قبیله هستیم نژادهای مختلف داریم طبایع مختلف داریم جغرافیای مختلف داریم تاریخ مختلف فرهنگ مختلف همه اینها هست اما به لحاظ اینکه بشر هستیم و برخوردار از مواهب الهی از جمله که برترین آنها هست عقل در حوزه وجود انسانی هستیم میتوانیم با یکدیگر دست برابری و وحدت و اتحاد جامعه انسانی را داشته باشیم ما باید برخوردار از این مواهب باشیم الآن که بیماری کرونا اینجور دارد در تمام اقطار این کره خاکی دارد انسانها را اینجور مورد آسیب قرار داده و هر از گاهی میشنویم از مملکت و کشور خودمان و دیگران که یکی پس از دیگری این ویروس منحوس کرونا دارد انسانها را آماج تیرهای خودش قرار میدهد این قطعاً دانش تسخیر این بیماری و این مرض و این میکروب در اختیار بشر وجود دارد اما این انسانها هستند که باید از یکدیگر و از دانش و تجربه یکدیگر برخوردار بشوند و با آگاهی و شناختی که به اشتراک گذاشته میشود در کنار هم قرار میگیرد این جهات انسانیاش رعایت میشود جهات تجربی و طبیاش رعایت میشود و بهترین بهره را برده بشود دیگر نیازی به اینجور مصیبتها و آفات و نگرانیها و دغدغههایی که جامعه بشری را احاطه کرده است متأسفانه نخواهد بود بنابراین ما این امکان را داریم و خدای عالم در اختیار بشر قرار داده از مواهب الهی برای بشر همین عقل تجربی است اما نه برای یک بشر نه برای یک کشور نه برای یک ملت بلکه این یک موهبتی است که به بشر در هر کجا که هستند براساس گسترش انسانی نوع انسانی نه آحاد افراد فقط بدون با هم بودن نه آن جمیع آنها نه مجموع و نه آحاد جمیع انسانها وقتی با هم در کنار هم آن جهات علمی را به اشتراک بگذارند تردیدی نیست که هر چه زودتر اینگونه از آفات نه به سراغ میآید که انسان آن را بخواهد رفع بکند بلکه در پیشاپیش انسان اگر آن را احساس کند آن را دفع میکند و اجازه این همه خسارتها و آسیبها و آفتهای جسمی و روحی و روانی بر جامعه تحمیل نمیشود این تحمیل سنگینی که اتفاق افتاده است این است که بشر خودش را درک نکرده است بشر به لحاظ اینکه منافع شخصی و گروهی و طایفهای و امثال ذلک را برای خود انتخاب بکند دیگران را ترک میکند و این همه سلاحها جنگها آفتها و امثال ذلک براساس همین است که انسان خودش را نشناخته این حقیقت به عنوان یک نوع برتر در نظام طبیعت شناخته نشده است به هر حال آن که ما الآن بایستی راجع به آن فکر بکنیم این است که این زیستگاه ما به نام عالم طبیعت یک موجود زنده است چرا زنده است چون هر آنچه که در او هست دارای حیات است نمیشود که زیستگاهی باشد همه موجودات او از عناصر گرفته تا جمادات تا نباتات تا حیوانات تا موجودات آسمانی و سماوی تا تحت الارضین همه و همه اینها دارای حیات باشند و خود این عالم دارای حیات نباشد ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این آمد و شد روزگار و شبانهروز یک حیات زندهای را نشان میدهد تظاهرات عالم طبیعت که بهاری دارد زمستانی دارد پاییزی دارد تابستانی دارد یک خزانی دارد که برگریزان است یک بهاری دارد که شکوفایی و رشد است همه اینها نشان از حیات است هیچ وقت ما ثبات قرار و آرامش به معنای اینکه موجودی حرکت نکند در نظام طبیعت معنا ندارد همه «العالم برمّتها» همه اجزاء عالم در حرکتاند این جهان ناآرام است بیقرار است بنابراین اولین جهتی که ما باید در باب دنیا بدانیم این است که دنیا یک موجود زنده است و دارای حقیقت است یک مکان یک جایگاه یک چهاردیواری نیست که ما یک مدتی در این قفس بخواهیم بمانیم و تمام بشود بلکه در و دیوار این عالم دارد با آدم حرف میزند و انسان میتواند با موجودات این عالم ارتباط وجودی برقرار کند آنها را هم مثل خودش زنده بداند و با آنها یک رابطه طبیعی و انسانی برقرار کند این مطلب اول که ما باید بدانیم این زیستگاه ما یک حقیقت زنده پاینده است و هر لحظه در حال شدن و تازه شدن و طبیعت نو کردن است در باب ویژگی بارز و اولین خصیصهای که از این حقیقت زنده ما باید بدانیم که بسیار هم مهم است درست است که فیلسوفان جهاتی را بیان میکنند اما تبعات این نگرشهای فلسفی باید در زندگی روزمرّه ما خودش را نشان بدهد این تظاهراتش باید در زندگی فردی و اجتماعی ما نمود پیدا بکند و ما این را ببینیم اگر از نظر فیلسوفان این جهان ناآرام است بیقرار است بیثبات است هر لحظه در حال شدن و تغییر هست که این از بهترین خصایص این عالم طبیعت است بزرگان ما فیلسوفان ما خصوصاً جناب صدر المتألهین در آثار درخشانش در حکمت متعالیه این معنا را باز کرده است که اصل ثابت نظام طبیعت تغییر است آن اصل لایتغیر نظام طبیعت تغییر است که این تغییر برای انسان هم میتواند یک فرصت طلایی باشد و هم میتواند یک تهدید باشد هم میتواند انسان را به اعلی علیینی برساند همین تغییر و هم میتواند انسان را به اسفل سافلینی بکشاند همین تغییر شناخت این تغییر برای جامعه ما بسیار مهم است آیا جامعه از این تغییری که در نظام طبیعت وجود دارد برخوردار است از این معرفت برخوردار است آیا از این معرفت برای خودش اندوختهای اندوخته آیا خودش را با این تغییر و این حرکت و این بیقراری و به این بیثباتی خودش را تطبیق داده اینکه هر لحظه دارد تازه میشود چه پیامی ما دارد ما میتوانیم از این تازگی و تغییر لحظهای این عالم برای خودمان توشهای بگیریم رهتوشهای فراهم بیاوریم این را انسان غافل است این را انسان فکر میکند که دنیا یک داری است یک سرایی است یک خانهای است که در اینجا دارد زندگی میکند نه دنیا دارد با ما تعامل میکند و ما باید غافل نباشیم و ما در این تعامل دنیوی کاملاً حضور داشته باشیم اگر دنیا بهاری را از خودش داشته باشد تابستانی را به همراه داشته باشد زمستانی را داشته باشد خزانی را داشته باشد و نهایتاً زمستانی این چهار فصلش را به ما بخواهد نشان بدهد و برای ما این چهار فصل معنا نداشته باشد این بسیار خسارت است یک کشاروز برای محصول خودش از بهار و تابستان و پاییز و زمستان دارد بهره میگیرد میگوید من باید بهار مثلاً بذرم را بکارم یا مثلاً تابستان چنین بهرهای داشته باشم زمستان این را اینگونه انجام بدهم و امثال ذلک یعنی این فصول اربعه برای اینکه معاش او و زندگی مادی او را به لحاظ غذا تأمین کند انسان دارد برنامهریزی میکند از شب و روز دارد برای خواب و بیداریاش دارد برنامهریزی میکند اما آیا برای حقیقت خودش هم این مواهب میتواند پیام داشته باشد و حقیقت انسانی با این تغییر بتواند خودش را تطبیق بدهد خدای عالم برای اینکه ما در غفلت زیست نکنیم و از این آمد و شد نظام طبیعی بتوانیم خوب بهره ببریم کاملاً ما را واقف کرده متوجه کرده این معنا را برای ما از راه وحی بازگو کرده است هیچ دانشی هیچ علمی اینگونه که حقیقت دنیا را و ویژگیها و خصایص دنیا را برای ما بازگو کند اینگونه نبوده است این قرآن عظیم است این وحی است اینکه عرض میکنیم بر مبنای عقلانیت وحیانی این عقل است که میگوید من از دنیا همین ظواهر را میبینم این آمد و شد شب و روز را میبینم این فصول اربعه را میبینم این تغییر ستارگان را میبینم اما اینکه آیا این درون و باطنش چه پیامی دارد و بناست با من این موجود زنده حیاتمند بیقرار بیثبات چه بکند من خبر ندارم وحی به تو محتاجم خدایا برای من این معنا را روشن کن که باطن دنیا چیست ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾ اینها فرصتهای طلایی است که خدای عالم در اختیار بشر قرار میدهد چرا بشر از این معنا بایستی غافل باشد خدا دارد میفرماید که این موجود زنده به نام دنیا برای تو پنج مرحله را تعیین میکند تو در پنج مقطع از مقاطع این دنیا زیست میکنی این دنیا اینگونه هست همانگونه که شب و روز دارد همان که ماه و سال دارد همین هم عمر تو را و زندگی دنیایی تو را دارد برنامهریزی میکند در یک مقطعی که مقطع طفولیت است و دوران بازی است برای تو امکان بازی را فراهم میکند ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ﴾ انسان در دوران طفولیت و در دوران بازی و لعب به سر میبرد بسیار دوران خاصی است و انسانها در این دوران چندان شناخت و آگاهی ندارند دارند رویش پیدا میکنند هنوز معرفتهای اصیل آنها و بنیادین آنها شکل نگرفته است و لذا در دوران بازی به سر میبرند از این دوران که گذشتند و مراحل ابتدایی خود را پشتسر گذاشتند وارد دنیای دیگری میشوند که ما از آن به نوجوانی یاد میکنیم در دوران نوجوانی هم هنوز آن نهادهای اصیل انسانی که به انسانیت انسان برمیگردد به نام مثلاً عقل و امثال ذلک هنوز شکل نگرفته است هنوز عقل و عشق و اختیار و نظایر آن که اینها بنیادهای اساسی و اصیل انسانی هستند شکل نگرفته است اینها باید تحت تربیت اولیای خودشان متولیان خودشان والدین خودشان این دورانها را به درستی پشتسر بگذارند اما چه زیباست که اینها از تربیت متولیان و اولیا و مربیان به درستی استفاده کنند همین جا ما از مبانی ملهم از کتاب و سنت از عقلانیت وحیانی اینگونه درس میگیریم که دوران بازی را والدین چگونه با فرزند داشته باشند که این دوران برای انسان دوران خسارت نباشد درست است که هنوز آن جهات اصلی و اصیل انسانی شکل نگرفته اما میتواند زمینه برای رشد سریعتر و بالندهتر در همین دوران فراهم بشود اتفاقاً یکی از بحثهای مهم در باب چگونه زیستن این است که نقش دیگران در نوع زیستن ما چقدر زیاد است مربیان متولیان اولیا که متأسفانه الآن این جهات در کشور و جامعه انسانی حتی جامعه اسلامی و جامعه اهل بیتی ما بسیار ضعیف شده است نقش بزرگان تربیت ولایت و سرپرستی اینکه شما میبینید خدای عالم در ولایت والدین جایگاه ویژهای قرار داده حقوقی را تعیین کرده وظایفی و تکالیفی را برای اینها مشخص کرده برای چیست برای اینکه این چگونه زیستن فرزندان خودشان را از همان دوران طفولیت و نوجوانی تأمین بکنند بهترین و ارزشمندترین آموزههای شریف وحیانی در همین دوران برای نوزادان و اطفال و نونهالان شکل میگیرد اما ما از جایگاه متولیان و اولیا و سرپرستان جامعه و والدین و امثال ذلک غافلیم و در چگونه زیستن در این رابطه هیچ بهرهای نداریم بچهها را میفرستیم احیاناً در مراکزی ولی آن نگاه هم محبت ارادت دوستی ولایت و امثال ذلک که بایستی از جایگاه یک مربی شایسته حاصل بشود این را نداریم و این باعث عدم شکلگیری آن بنیانهای اساسی است این همه توصیههای عاطفی و احساسی که برای والدین نسبت به فرزند شده است و تعامل سازندهای که بناست در این دوران که دوران احساسات و عواطف است وقتی جوان شد یا میانسال شد که دیگر احساسات و عواطف شکل نمیگیرد احساسات و عواطف در حوزه سنین اطفال و کودکی و نونهالی دارد شکل میگیرد وقتی جوان شد دیگر بحث احساسات و عواطف فروکش خواهد کرد مباحث دیگری پیش میآید در آن سنی که ما نیاز به احساس و عواطف داریم محبت و دوستی داریم انس و الفت داریم آشنایی و همآغوشی مادر و فرزند داریم ما برخوردار نیستیم این چگونه زیستن برای فرزندانمان برای نونهالانمان به درستی شکل نخواهد گرفت ما چرا نباید از این درسی که خدای عالم به ما دارد میآموزاند که در این دوران دوران احساسات است دوران عواطف است دورانی است که کودک بازی میکند و در این بازی احساسات و عواطف شکل میگیرد چقدر میتواند این احساست و عواطف بنیانهای فرد را بسازد و رقت قلب اینکه شما میبینید الآن جامعه قسی است قساوت قلب دارد خشونت دارد افراطگری را در برخورد با والدینش با اولیایش با جامعه ما میگوییم که چرا دخترها اینجوریاند چرا پسرها اینجوریاند چرا اینجور برخورد میکنند اینها برای این است که آن بنیانهای اصلی و اساسی و که در حوزه عواطف و احساسات و آن تحبیب قلوب و امثال ذلک است فرمودند «ارْحَمْ تُرْحَم» وای که چقدر این آموزهها شیرین و گوارا و اصیل است چقدر اینها میتواند انسانساز باشد و ما از اینها در غفلتیم کی رحم و محبت و شفقت و مهربانی در انسانها شکل میگیرند آیا در دوران جوانی در دوران میانسالی در آن دورانی که محبت بایستی در عمق وجود فرزند یعنی بذر محبت کاشته بشود آن وقت سرزمین وجود انسان در دوران طفولیت و نونهالی آماده پذیرش بذر محبت و احساسات و عواطف است اما خبری از آن نیست بذری در این زمین ریخته نمیشود و لذا احساسات رو نمیآید اینکه میبینیم در بزرگی فرزندان نسبت به اولیای خودشان والدین خودشان آن محبت را و آن حرمت را و آن تکریم را و آن اعزاز و اعظام را ندارند برای این است که این بنیانها به درستی ساخته شده است این چگونه زیستنی که شما در پایان عمر والدین مشاهده میکنید که احیاناً در گوشه کنارهای این خانه سالمندان و امثال ذلک هست که واقعاً شکننده هست واقعاً رقتآور است واقعاً سخت و هنجارشکنی برای نفس و جان انسانی دارد برای آن است که آن رقت آن رحم آن محبت و آن مودت که بایستی بذرش در دوران کودکی و طفولیت و نونهالی شکل بگیرد نیست این چگونه زیستن آن چگونه شدن را به همراه دارد اگر جامعه به قصاوت معاذالله رسید به تندخویی رسید به افراط و خشونت رسید حاضر شد افراد جامعه را معاذالله با آنها درگیر بشود و آنها را از صفحه روزگار محو بکند و هیچ به خودش احساسات و عواطفی بر او حملهور نشود برای این است که آن بذر محبت وجود نداشت آن انس و الفت وجود نداشت این چگونه زیستن آن چگونه شدن را به همراه خواهد داشت لذا مرحله نخستین و گامهای اولی که خدای عالم برای تعامل با این دنیا دارد بیان میکند میگوید این موجود یک موجود زنده است و این موجود زنده برای تو پنج مقطع و پنج مرحله برنامهریزی میکند ﴿أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾ این پنج مرحله را قرآن توضیح میدهد در آیات دیگر با بیانهای دیگر هم این مسئله را دارد اما به صورت کامل ظاهراً در سوره مبارکه حدید این را دارد برای ما مطرح میکند این دو مرحله دوران لهو است لهو یعنی چه این خیلی مهم است خدایی که از لهو بیزار است و منزجر است ﴿ما بَیْنَهُما لاعِبین﴾ ما اهل بازی نیستیم ما اهل لهو نیستیم و همواره خدای عالم انسان را از لهو و لعب باز داشته است اما این لهو یعنی اینکه انسان خودش را به اموری سرگرم میکند سرگرمی است اما میتواند این سرگرمی در مسیر عقلانیت قرار بگیرد یک وقت یک سلسله سرگرمیهایی است بازیهایی است اشتغالاتی است که بشر را به سمت جهالت به سمت بطالت به سمت عدم بهرهمندی از نظام هستی و کیهانی میبرد این واقعاً لهو است و نافرجام است اما اگر این مربیان و متولیان و اولیای این کودکی که در حال نوجوانی و نونهالی است اینها را تحت تربیت تعالیم وحیانی این لهو و اشتغال هوا و هوسی را در مسیر عقلانیت ببرد جلو یک لهوی داریم که انسان را از حق از خدا باز میدارد همان است که فرمود ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ﴾ آن کثرتطلبی آن تکاثر آن فخرفروشی آن مباهات ناصواب انسان را به یک نوع سرگرمی مشغول میکند که انسان از یاد خدا میافتد هر چیزی که انسان را از یاد خدا غافل کند میشود لهو و اگر دنیا موجب غفلت انسان از یاد خدا باشد و باعث بشود که انسان از خدا روی برگردان بشود به طبیعت و زخارف طبیعی میل بکند کل دنیا میشود لهو و سرگرمی خدای عالم در سوره مبارکه تکاثر که یکی از بهترین و پرآموزهترین سورههای قرآنی ما است همین مسئله سوره مبارکه تکاثر است ﴿أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ﴾ این تکاثر و کثرتطلبی و زیادهخواهی و فزونیطلبی که امروز تا حد زیادی بشر را به خود مشغول داشته است باعث میشود که نحوه ارتباطش با خدای عالم ضعیف بشود این اشتغال به طبیعت انسان را از خدای عالم در غفلت قرار میدهد و این میشود لهو چرا خدای عالم دنیا را لهو معرفی کرد ﴿ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ﴾ این عبارتها عبارتهای پیامداری است میفرماید که دنیا چیزی جز لهو نیست کی چگونه دنیا لهو است آن گاهی که توجه ما اهتمام ما همّ و غمّ ما معرفت ما به سمت دنیا معطوف بشود توجه ما به سمت زخارف دنیایی باشد از جلوههای الهی و از حقایقی که خدای عالم به عنوان آیت برای خود و علامت و نشانه برای خود قرار داده است انسان غفلت است اینها همه در چگونه زیستن دخالت میکند ما عرض میکنیم که ما اگر دنیا را به درستی نشناسیم تعامل با دنیا را ندانیم و ندانیم که دنیا دارد با ما چه میکند و چگونه دارد با ما برخورد میکند نمیتوانیم نحوه زیست و چگونه زیستن خودمان را به درستی مدیریت و راهبری کنیم خدا دارد به ما میگوید که این موجود زنده دارد با شما اینجوری برخورد میکند اینجور نیست که شما برای همیشه زنده باشید برای همیشه حیات داشته باشید برای همیشه جوان باشید نه، این عالم عالمی است که شما را میآورد و شما را میبرد چون بیقراری بیثباتی ناپایداری خصیصه اول و بارز و نخستین این عالم است چرا ما درس نمیگیریم چرا ما از این آموزه روشن و شفافی که خود دنیا دارد نشان میدهد دنیا معاذالله فریبکار نیست دنیا اهل نیرنگ نیست حالا إنشاءالله در جلسات بعد توضیح داده خواهد شد که دنیا نیرنگی ندارد فریب ندارد دنیا حقیقت است اما این حقیقتی است که اگر با او به درستی رفتار نکنی فریب میخوری تو فریب میخوری و قابلیت فریب خوردن در تو هست اگر متوجه نباشی که نحوه زیست در این دنیا باید چگونه باشد بنابراین دنیا در مقطعی با سرگرمی و بازی با انسان هست اما چون سیاست الهی و برنامه خدا و آن نظری که پروردگار عالم برای بشر دارد همواره هدایت است این دو مقطع از کودکی و طفولیت و نوجوانی و نونهالی را تحت ولایت اولیا قرار داد برای آنها وظایفی تعیین کرد تکلیفی حتی از اسمگذاری و نامگذاری برای این اولیا وظایفی را مشخص کرد که متعهدانه در مقابل فرزندها بایستی که پاسخگو باشند پدر و مادر فقط والد نیستند که ولدی را فرضاً به زمین بگذارند و تمام بشود بلکه وقتی اسم آنها به عنوان أب و أم آمد این اسم رسمی دارد تعریفی دارد حقیقتی دارد و حقیقت آن این است که اگر مادر شدی اگر پدر شدی این عنوان مسئولیت دارد این عنوان حقوقی را و وظایفی را و تکالیفی را به همراه دارد انسان مسئول است مسئولیت او در این عناوین است وقتی تا انسان پدر نشده است مسئولیتی متوجه نیست تا مادر نشده است مسئولیتی متوجه او نیست اما به محض اینکه عنوان مادر آمد مادری نیست که یک فرزندی را به زمین بگذارد و تمام بشود بلکه حتی در دوران شیرخوارگی فرزند که ﴿حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ﴾ دو سال کامل مادر بایستی که این فرزند را شیر بدهد از وظایف مادری شناخته میشود از حقوق فرزندی شناخته میشود که در اینجا شکلگیری احساسات است اگر چگونه شدن را در جامعهمان به گونهای احساس کردیم که آن مهربانی عطوفت با هم بودن رفاقت و صمیمیت در جامعه شکوفا نشده است باید آن بذری که در ابتدا در دوران طفولیت و نونهالی در فرزندان قرار میدادیم آنها شکل نگرفته است آنجا هم این قصه اتفاق خواهد افتاد که ما خشونت را تندی و افراط را بیرحمی و قساوت را و بسیاری دیگر از جهات بیرحمی را میتوانیم در جامعه معاذالله شاهد باشیم ای کاش این آموزههای به جامعه راه پیدا میکرد و جامعه تکالیف را وظایف خودش را میشناخت اینها را به دیگری نمیگفت الآن ما فکر میکنیم که یک نهادی به نام حکومت یا دولت یا دستگاهی و امثال ذلک این بله آنها هم وظایفی دارند تکالیفی دارند هیچ تردیدی نیست اما آنها زیرساخت را باید فراهم بکنند ولی هر کدام ما به عنوان عناوینی که با ما هست با مسئولیت همراه است نباید خودمان را فارغ از این مسئولیتها را بدانیم و جهاتی دیگر حالا إنشاءالله در روزهای آینده در باب این تعامل و چگونه زیستن با دنیا و همچنین نحوه برخورد و تعاملی که دنیا با ما دارد بهتر با هم آشنا بشویم و این سخنان را با هم بیشتر داشته باشیم تا معرفت و شناخت کاملتری نسبت به چگونه زیستن پیدا بکنیم آرزوی بهرهمندی از مواهب این ماه عزیز را داریم این شبها را این روزها این سحرگاهان را این هنگام سحر و هنگام افطارها را این معنویت و اخلاقی که در ماه مبارک رمضان هست این رقّتی که در جهان رمضان و عالم رمضان وجود دارد این رقّت با دعا با معنویت با اخلاق با دوستی با خدا با استغفار و رویکرد به رحمت رب العالمین و رحمة للعالمینی میتواند برای ما این پاکیزگی را بیاورد و طهارت را بیاورد بذر محبت الهی را در دلها دوباره احیا بکند این تغییری که در نظام هستی وجود دارد برای ما میتواند این سرمایه عطوفت محبت رحمت انس با پروردگار عالم و از آن طرف گذشت و مغفرت و آمرزش و این همه وعدههایی که خدای عالم داده است را برای برای جامعه اسلامی إنشاءالله به ارمغان بیاوریم با آرزوی همه خوبیها و زیباییها برای آحاد جامعه اسلامی به برکت ماه مبارک رمضان
«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»