پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحبنظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند. آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند. از موانع ابتدایی سیر و سلوک به «غفلت» و «وسوسه علمی» اشاره شد، در ادامه به بررسی عنصر « پندارگرایی» به عنوان یکی دیگر از موانع ابتدایی سیر و سلوك می پردازیم که توجه شما را به آن جلب می نماییم:
زندگی پنداری
یكی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنانكه ازمهمترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیحاست. فرق عارف با پندارگرای غافل در این است كه عارف، خود را درمشهد و محضر خدای علیم قدیر حكیم مییابد، چنانكه هر موجودی را مظهراومیداند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او میپندارد، چنانكه هر موجودی را مستقلّ میپندارد. هر كس بر اساس معرفت یا گمان خود، سود یا زیانی میبرد.
قرآن كریم در ستایش مومن عارف میگوید: او خود را در مشهد خدای علیم قدیر حكیم مییابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل میگوید: او فاقد همه این كمالهاست و با گمان و پندار زندگی میكند و در پندار خود، مدفون است.
قرآن كریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل میفرماید: ﴿ألَمْ یعلم بِأنَّ الله یری﴾[1]؛ مگر او نمیداند كه خدا میبیند؟ اگر كسی بداند كه خدا او را میبیند و در مشهد خدا كار میكند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمیشود[2].
گاهی میفرماید: ﴿أیحْسَبُ أن لَّن یرهُ أحد﴾[3]؛ آیا میپندارد كه كسی او را نمیبیند؟ خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید. گاهی میفرماید: ﴿أم یحسَبونَ أنّا لانسمع سِرَّهم ونجویهُم﴾[4]؛ آیا میپندارند كه ما كارهای پنهان و نجوای آنها را نمیدانیم؟ اینها ناظر به بُعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فكر میكند كه كسی او را نمیبیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.
گاهی میپندارد بر فرض، كسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در مشهدِ قدیر نمیبیند؛ یعنی میپندارد كه خدا بر او توانایی ندارد. در این زمینه، ذات اقدس اله آیاتِ فراوانی نازل كرده، میفرماید: ﴿أیحْسَبُ أن لَن یقدرَ عَلَیه أحد﴾[5]؛ آیا انسان میپندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمتهای او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدّل كند؟
گاهی میفرماید: ﴿أیحسَبُ الإنسانُ أن لَن نَجمعَ عظامه﴾[6]؛ آیا انسان میپندارد كه با مرگ نابود میشود و ما استخوانهای پوسیده او را دوباره زنده نمیكنیم؟ برخیچنین میپندارند كه با مرگ نابود میشوند و خداوند بر احیای مجدّد آنها قدرت ندارد و برخیمیپندارند كه بعد از مرگ، حساب و كتابی نیست و كسی بر حسابرسی اعمال آنها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.
گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت خود میپندارد. از این رو ذات اقدس خداوند میفرماید: ﴿أمْ حَسِبَ الّذینَ یعملونَ السیئات أن یسبقونا ساءَ ما یحكمون﴾[7]؛ آیا كافران میپندارند كه سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آنها را رها كرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟ این، حكم و داوری بدی است. گاهی نیز میپندارند قدرتهای مالی، شكل آنها را حل میكند: ﴿یحسَبُ أنَّ مالَهُ أخلَده﴾[8]؛ آیامیپندارد كه مال او، او را جاوید میكند؛ چنانكه در جای دیگر میفرماید: ﴿وَما جَعَلْنا لِبَشَر من قبلكَ الخُلْد أفَاِنْ مِتَّ فَهُمُ الخالدون﴾[9]؛ در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ كس در آن، اوید نمیماند؛ زیرا دنیا نشئه حركت است و حركت باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائماً در حركت اشد، «عبث» میشود. معنای دوام حركت این است كه هدفی در كار نیست. از این رو حركت حتماً باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.
ذات اقدس خداوند در این مورد میفرماید: ﴿أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْنَاكُمْ عَبثاً وأنَّكُمْ اِلینا لاتُرْجَعُون﴾[10]؛ آیا فكر كردهاید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟
گاهی انسان خود را در مشهد عَلیم قدیر حكیم میبیند و هیچ یك از بحثهای گذشته درباره او نیست امّا خود را «مُحِقّ» میپندارد؛ با این كه در برابر وحی ایستاده و هم فكرش تیره و هم كارش تاریك است، میگوید: حق با ماست. در این زمینه، قرآن كریم میفرماید: ﴿وَیحسَبُونَ أنَّهُم مُهتَدون﴾[11]؛ آنان میپندارند كه هدایت یافتهاند در حالی كه به بیراهه میروند. ﴿وَهُمْ یحْسَبونَ أنَّهُمْ یحْسِنُونَ صنعاً﴾[12]؛ فكر میكنند كه كار خوب میكنند؛ در حالی كه به بدی مبتلایند.
از مجموع این آیات بر میآید كه عدّهای از انسانها در جدار پندار، زندگی میكنند و در خیال خامِ خود، غوطهورند و بر اثر پندارگرایی از «مغز» تهی و به «پوست» تبدیل میشوند و روشن است كه پوستها را میسوزانند، چنانكه كشاورز، پوست را میسوزاند و «لُبُّ» و مغز را برای غذا نگه میدارد. دنیا مزرعه آخرت است و در آخرت، پوستهای مزرعه دنیا خریداری ندارد، چنانكه در آن جا هرگز «اولوالباب»، یعنی كسانی كه دارای «لُبّ» و مغزند، نمیسوزند.
تعبیر قرآن كریم درباره پندارزدگان این است: ﴿وأفئِدَتُهُم هَواء﴾[13]؛ دلهای اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آنچه به دل اینها راه یافته است، پندارمحض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه كارهای خود را در مشهد خدای علیم قدیر حكیم مییابد و میداند كه خدا میبیند و میتواند و پس از مرگ، روز حسابی هست. پس مهمترین راه برای تهذیب و تزكیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای آلودگی آن، همان گمان و پندار باطلاست.
منشأ پندارگرایی
خدای سبحان هرگز كسی را گرفتار جهل و پندار باطل نكرده، بلكه همه انسانها را با سلاح معرفت، مسلّح كرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است:
﴿وَنَفس وما سوّیها٭ فَألهَمها فجورها وتقویها﴾[14]، ولی اگر كسی این الهام را با الحاد خودش تاریك كند، به دام پندار میافتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل میشود. هرگز خدا به كسی بد نمیكند و برای كسی بدی نمیفرستد، بلكه راه توبه را بر روی همگان باز میكند و بدیهای آنان را به نیكی تبدیل میكند.
تا انسان در عالَم حركت و طبیعت به سر میبرد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد. اگر شراب نجس و حرام سركه شود، همین نجس و حرام، پاك و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه كند، همین انسان تبهكار آلوده، پاك میشود: ﴿یبدّل الله سیئاتِهِم حسنات﴾[15]. پس كار ابتدایی خدا، افاضه، اِلهام و اِنعام است و كسی كه نعمتهای الهی را به نقمت تبدیل كند، خداوند راه توبه را بر روی او باز میكند تا دوباره آن نقمتها را به نعمت، تبدیل كند. هرگز خدا به كسی بد نمیكند.
بنابراین، افرادی كه در پندار باطل بهسر میبرند باید خودشان را ملامت كنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست. علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت میكند و این انسان است كه باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا كند و ما برای این كار ناچاریم باذات اقدس خداوند رابطهای داشته باشیم كه همواره نعمتهای خود را ادامه دهد و ما را از شرّ خودمان و بداندیشان نجات دهد و دعا یكی از مهمترین راه هاست. چنانكه نماز كه آمیخته با دعاست، از بهترین اركان دین به حساب میآید.
آثار پندارگرایی
یكی از آثار پندارگرایی آن است كه انسان به جای این كه خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به كرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرك میجوید و در برابر غیر خدا تذلّل میكند. البته تبرك جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء (علیهمالسلام) برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد كه ما به او تبرك بجوییم و به كار خود متبرك نشویم؟
ابوالمعالی صدرُ الدّین قونَوی از «اَنَسْ» كه سالیان متمادی در خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به سر میبرد نقل میكند كه پیغمبر اكرم ص، در دعا، دست را برای تضرّع و ناله پیش خدا باز میكرد و هنگامی كه دعایش تمام میشد، دست را به صورت خود میكشید و به اصحاب نیز میفرمود وقتی دعا كردید دست خود را به صورت خود بكشید «...أنّ رسول الله (علیه السلام) كان إذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه» وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه» وجاء فی روایات اُخری: «أنّه كان یأمر أصحابه بذلك ویحرّض علیه»[16]؛ زیرا دستی كه به طرف خدا دراز شود، خالی برنمیگردد و اگر انسان دست خود را به صورت بكشد به این معناست كه لطف خدا را با صورت، استقبال كرده است.
گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست خودش را میبوسد؛ انسان وقتی صدقهای میدهد و كمكی به نیازمند میكند، شایسته است دست خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست خدایی كه دست ندارد رسیده است.
براساس آیه ﴿ألَم یعْلَموا أنَّ الله هو یقْبلَ التوبَةَ عَنِ عِبادِه ویاءخُذُ الصّدقات﴾[17]؛ خدا صدقه را میپذیرد و آن را میگیرد و صدقهای كه به دست مستمند میرسد. در حقیقت به دست بیدستی خدا میرسد. عارف خود را در مشهد خدا میبیند و احساس میكند دستش به دست بیدستی خدا میرسد و خود، زاهد حقیقی میشود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا : «كه دست زهد فروشان خطاست بوسیدن». كار پسندیدهای نیست كه ما خم شویم
و دست این یا آن را ببوسیم، امّا خیلی پسندیده است كه در پیشگاه خدا خضوع و راز و نیاز كنیم، اشك بریزیم، دست نیایش به سوی او دراز كنیم و آنگاه دست خود را ببوسیم:
هر كه نان از عمل خویش خورد ٭٭٭٭ منت از حاتم طایی نبرد
گفته شده: بوسیدن دست عارفان، بد نیست، ولی بهتر است انسان خود، عارف باشد و دست خود را ببوسد. حاتم طایی شدن رواست، ولی به كنار سفره حاتم طایی رفتن، كار پسندیدهای نیست. اطعام خوب است، نه استطعام.
فغان كه كاسهٴ زرین بینیازی را ٭٭٭٭ گرسنه چشمی ما كاسهٴ گدایی كرد
همان گونه كه استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلكه بالاتر است. بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟ خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است: «أبَی الله اَن یجرَی الأشیاء إلاّ بأسبابٍ»[18]. نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ امّا ذات اقدس اِله، مسبّبُ الأسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است. او به هر مسبَّبی از سبب او و به هر كودكی از قیم او، نزدیكتر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیماً از راه غیب، فیضی میرساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقّق سببهای عادی شناخته شده، مسبّب را میآفریند.
بیان دیگری كه ابوالمعالی از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل میكند این است: «كُلّ الناس یغدو فبایعٌ نفسه فَمُعتِقُها، أوْ موبِقُها»[19]؛ در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت میروند و در داد و ستدند و هیچ كس بیكار نیست؛ با این تفاوت كه برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری كرده، آزاد میكنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود میخرند و آزاد میشوند و در این صورت هیچ گناهی نمیتواند
آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان میفروشند و برده میشوند. اگر با خدا معامله كنیم، خداوند «ثمن» و «مُثمن» را به ما برمیگرداند و ما را آزاد میكند؛ امّا اگر با شیطان معامله كنیم، ثمن و مُثمَن هر دو از آن اوست: هم كار ما و هم جان ما را میگیرد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز میفرمایند: «الدّینا دار مَمرٍّ لادار مقرٍّ والنّاسُ فیها رجُلان: رجلٌ باع فیها نفسه فَأوْ بَقَها ورجلٌ ابتاعَ نفسه فأعتقها»[20] گروهی از مردم دنیا خود را آزاد میكنند و عدّه دیگر، خود را به هلاكت میكشانند. تهذیب روح و تزكیه نفس، به انسان فخر و كرامت میبخشد و انسان را آزاد میكند و در حقیقت، اوّلین رهآورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.
بنابراین، اگر ما پندارگرا نبوده، از معرفت صحیح برخوردار باشیم، خود را در مشهد خدای علیم قدیر حكیم مییابیم و آنگاه چون متبرّكیم، به جای این كه دست دیگران را ببوسیم دست خود را میبوسیم و به جای این كه زیر بار منّت مُنْعمان برویم وَلِی نعمت خود و غلام همّت كسی خواهیم بود كه «زهر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است» و با خدای خود در هر بامداد معامله میكنیم؛ خود را میخریم و آزاد میشویم.
پاورقی....................
[1] ـ سوره علق، آیه 14.
[2] ـ همه تعلیمات قرآن بر اساس تشویق به بهشت و ترهیب از دوزخ نیست، بلكه بخش قابل توجهی از آن، معرفتهای عارفانه و حكیمانه است و ما را به حیای از خدا وامیدارد، مانند این كه میپرسد: آیا انسان نمیداند كه خدا او را میبیند؟
بنابراین، اگر جهنّم نبود، باز هم جا داشت كه انسان گناه نكند، چنانكه هیچ انسان باحیایی در كنار سفره مهماندار و دوست خود آشكارا در برابر او به مخالفت برنمیخیزد.
[3] ـ سوره بلد، آیه 7.
[4] ـ سوره زخرف، آیه 80.
[5] ـ سوره بلد، آیه 5.
[6] ـ سوره قیامت، آیه 3.
[7] ـ سوره عنكبوت، آیه 4.
[8] ـ سوره همزه، آیه 3.
[9] ـ سوره انبیاء، آیه 34.
[10] ـ سوره مؤمنون، آیه 115.
[11] ـ سوره زخرف، آیه 37.
[12] ـ سوره كهف، آیه 104.
[13] ـ سوره ابراهیم، آیه 43.
[14] ـ سوره شمس، آیات 7 ـ 8.
[15] ـ سوره فرقان، آیه 70.
[16] ـ شرح الأربعین، ص 34.
[17] ـ سوره توبه، آیه 104.
[18] ـ اصول كافی، ج 1، ص 183.
[19] ـ شرح الأربعین، ص 44.
[20] ـ نهجالبلاغه، حكمت 133.