24 09 2016 299214 شناسه:
image

اصحاب امام حسین مظهر ایثار

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: آیت الله العظمی جوادی آملی در خصوص پایمردی و استقامتی كه اصحاب امام حسین(علیه السلام) در حادثهٴ عظیم عاشورا به خرج دا­­­دند و حماسه ای كه در آن صحنه آفریدند بیان داشتند: به یكی از كسانی كه در كربلا و در صف سربازان عمر سعد شركت كرده بود، گفتند: وای بر شما! با پسر...

حماسه های اصحاب

پایمردی و استقامتی كه اصحاب امام حسین(علیه السلام) در حادثهٴ عظیم عاشورا به خرج دا­­­دندو حماسه ای كه در آن صحنه آفریدند دوست و دشمن را به شگفتی واداشت. به این اعتراف توجه فرمایید:

به یكی از كسانی كه در كربلا و در صف سربازان عمر سعد شركت كرده بود، گفتند: وای بر شما! با پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیدید و او را كشتید؟ گفت: چه می گویید؟ اگر شما نیز مشاهده می كردید آنچه را كه ما مشاهده كردیم، همانند ما عمل می كردید. گروهی بر ما حمله كردند كه مانند شیرهای خشمگین دست به قبضهٴ شمشیر برده بودند. از چپ و راست، سواران را می كوبیدند و خُرد می كردند. خود را به دهان مرگ می انداختند. نه امان نامه قبول می كردند و نه رغبت به مال داشتند... اگر به آنها مهلت می دادیم از هر طرف به ما حمله می كردند. مادرمرده به نظر تو ما چه می كردیم؟.

از این اعترافات معلوم می شود كه همهٴ سربازان و اصحاب امام حسین(علیه السلام) با حفظ مراتب، افتخار آفریدند لیكن از باب مثال به نمونه هایی از آن اشاره می كنیم:

 

قمر بنی هاشم عباس بن علی(علیهما السلام)

شجاعتهایی كه حضرت ابوالفضل در شب[2] و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است كه در ضمن این بحثهای كوتاه قابل بررسی و اِحصا باشد.

نیست صاحب همتی در نشأتین ٭٭٭٭ هم قدم عباس را بعد از حسین

در هواداری آن شاه ألست ٭٭٭٭ جمله را یك دست بود او را دو دست[3]

لیكن از باب اكتفا به میسور ازمعسور و حُباب از عُباب و نَمی از یمْ، اشاره ای گذرا به برخی از آن خواهیم داشت.

امام سجّاد(علیه السلام) در ستایش عموی بزرگوار خود می فرماید: خدا رحمت كند عمویم عباس را كه جان خود را ایثار كرد و فدای برادرش شد تا آن كه دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دو بال به او عنایت كرد كه به وسیلهٴ آن همراه ملائك در بهشت پرواز می كند، چنان كه برای جعفربن ابی طالب نیز دو بال قرار داد. برای عباس در نزد خدا منزلتی است كه همهٴ شهدا در روز قیامتْ غبطهٴ آن مقام را می خورند[4].

موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(علیه السلام) فوق العاده بود. لذا مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری[5] و امثال آن به عهدهٴ آن حضرت گذاشته شد و در آن لحظهٴ آخر كه عباس(علیه السلام) اجازهٴ میدان خواست امام حسین(علیه السلام) فرمود: تو پرچم دار من هستی؛ و تا موقعی كه پرچم برافراشته بود دل لشكر و اهل بیت امام حسین(علیه السلام) گرم بود.

البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایهٴ رعب و وحشت سپاه خویش می دانست چون او بود كه وقتی حمله می كرد مانند صاعقه در علف زار خشك عمل می كرد و دشمن را قلع و قمع می نمود. از این رو درصدد وارد كردن ضربهٴ كاری به آن حضرت بودند و وقتی كه این زمینه برای آنان پیش آمد آن گونه عمل كردند كه هر وقت چشم امام سجّاد(علیه السلام) به فرزند عباس(علیه السلام) یعنی عبیدالله بن عباس می افتاد اشك از دیدگان مباركشان جاری می شد و می فرمود: وقتی به یاد مصیبت های عباس در كربلامی افتم، كنترل از دستم می رود.

شعرهای حماسی آن حضرت هنگامی كه برای دست یابی به آب می رفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجههٴ با دشمن و قطع شدن دستهای مباركشان و نیز اقدام شجاعانهٴ ایشان در برگشتن از كنار شریعه با لبهای تشنه چیزی نیست كه بر كسی مخفی باشد و نیاز به وصف نمودن داشته باشد.

 

امان نامة ملعون

شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خیمه های امام حسین(علیه السلام) نزدیك كرد و با صدای بلند فریاد زد: «أین بنو اُختى؟»؛ خواهرزادگان[6] من كجا هستند؟ ابوالفضل العباس(علیه السلام) و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولی جوابش را ندادند. امام حسین(علیه السلام) فرمود: اگر چه شمر فاسق است ولی جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: «ما شأنك وما ترید؟»؛ چه می خواهی و كارت چیست؟ شمر گفت: خواهرزاده های من شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به كشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید درآیید. عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریده باد ای شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان می دهی ولی دُردانهٴ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و جگرگوشهٴ زهرا(سلام  الله علیها) امان نداشته باشد؟ آیا از ما می خواهی كه از طاعت برادرمان حسین(علیه السلام) خارج شویم و به اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟[7] شمر خشمگین و ناامید به لشكرگاه عمر سعد برگشت.

 

حضرت علی اكبر(علیه السلام)

آن حضرت كه گویا در حادثهٴ عاشورا حدود بیست وهفت سال داشت،[8] اولین فرد از بنی هاشم است كه عازم میدان شد و به شهادت نایل آمد. هنگام ورود به میدان این اشعار را به صورت رجز می خواند:

أنا علی بن حسین بن علی ٭٭٭٭ نحن وبیت الله أولی بالنبی

أطعنكم بالمرح حتی ینثنی ٭٭٭٭ أضربكم بالسیف أحمی عن أبی

ضرب غلام هاشمی علوی ٭٭٭٭ والله لا یحكم فینا ابن الدّعی[9]

حملات شكننده و شجاعانهٴ آن حضرت، كه منجر به قلع و قمع دشمنان می شد، مرتب تكرار می شد. طوری كه كوفیان از ترس و وحشتی كه از آن حضرت و حملات او به دلشان می افتاد، عقب نشینی و فرار می كردند[10]. خوارزمی می گوید: حضرت علی اكبر(علیه السلام) آن قدر جنگید كه امان مردم كوفه را برید. روایت شده است كه با وجود تشنگی صدوبیست نفر را به هلاكت رساند[11].

و آن هنگام كه بر اثر شدت تشنگی از پدر آب طلب كرد و به دلیل عدم وجود آب، تشنه برگشت؛ این گونه رجز خواند:

ألحرب قد بانت لها الحقایق ٭٭٭٭ وظهرت من بعدها مصادق

والله ربّ العرش لا نفارق ٭٭٭٭ جموعكم أو نعمد البوارق[12]

این بار نیز عده ای را به هلاكت رساند طوری كه عدهٴ كشته شدگان به دویست نفر رسید[13].

سرانجام، با تفصیلی كه در تاریخ نهضت كربلا آمده، با لب تشنه به شهادت رسید.

 

عابس بن شبیب شاكری

دلیرمردی از قبیلهٴ هَمْدان كه در روز عاشورا احساس كرد در بازار پرسود و شرری قرار دارد كه اگر تلاش كند سود بی كرانی نصیبش می شود و اگر غفلت گریبانش را بگیرد خسران بی پایان خواهد داشت. لذا گفت: امروز روزی است كه باید با تمام توان برای رسیدن به اجر پروردگار تلاش كرد، چون امروز پایان كار است و پس از آن كار و تلاشی نیست و فقط باید حساب پس داد[14].

این را گفت و به محضر سید و سالار خود حضرت حسین بن علی(علیه السلام) شرفیاب شد و این گونه عرض ارادت و اخلاص نمود: ای حسین به خدا قسم بر روی زمین، چه در نزدیك و چه در دور كسی عزیزتر و محبوب تر از تو برای من نیامده است و اگر برای دفاع از تو چیزی عزیزتر از جانم و خون جاری در رگهایم می داشتم فدایت می كردم. آن گاه گفت: سلام بر تو ای اباعبدالله، شهادت می دهم كه بر راه هدایت تو و پدرت استوارم. آن گاه با شمشیر به سوی دشمنان شتافت. ربیع بن تمیم می گوید: وقتی عابس را دیدم كه به میدان رو كرده او را شناختم و با توجه به سابقه ای كه از او داشتم، می دانستم كه او از شجاع ترین انسانهاست. از این رو به سپاه عمر سعد گفتم: این مرد شیر شیران است، این پسر شبیب است. مبادا كسی با او هماوردی كند.

عابس در میدان، مبارز طلبید و فریاد ألا رجل؟ ألا رجل؟(مردی پیدا نمی شود؟) سر داد. ولی كسی جرأت نكرد. عمرسعد فریاد زد: حال كه چنین است، سنگبارانش كنید! پس از این دستورْ سنگ مثل باران از هر طرف به سویش سرازیر شد. عابس وقتی این نامردی و هراس زبونانه را دید زره و كلاه خود را كنار گذاشت و سپس حمله كرد.

در سر عاشق هوای دیگر است ٭٭٭٭ خاطر مردم به جای دیگر است

نیست جز او در رگ و در پوستم ٭٭٭٭ بی خبر از دشمن و از دوستم[15]

ربیع می گوید: به خدا قسم دیدم در آن حال بیش از دویست نفر را پراكنده و تارومار كرد. ناچار از هر طرف بر او حمله كردند و در نهایت او را به شهادت رساندند. آن گاه دیدم سر عابس در دست عدّه ای است و با یكدیگر نزاع كرده، هر كس می گوید: من عابس را كشته ام.

عمرسعد گفت: با یكدیگر نزاع و مخاصمه نكنید، به خدا قسم كشتن عابس كار یك نفر نیست. و با این كلام به نزاع آنها خاتمه داد[16].

 

غلام تركی

او قاری قرآن و غلام امام حسین(علیه السلام) بود. وقتی به میدان مبارزه آمد این گونه رجز حماسی می خواند:

ألبحر من طعنی و ضربی یصطلی ٭٭٭٭ والجوّ من سهمی و نبلی یمتلی

إذا حسامی فی یمینی ینجلی ٭٭٭٭ ینشق قلب الحاسد المبجل[17]

پس از كشتن عده ای نقش زمین شد. امام حسین(علیه السلام) بر بالین وی حاضر شد، گونهٴ خود را بر گونه اش نهاد. غلامْ وقتی چشم باز كرد و آن حضرت را دید لبخند رضایت بر لبانش نقش بست و آن گاه جان به جان آفرین تسلیم كرد[18].

یك جا، رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت: ٭٭٭٭ در دین ما سیه نكند فرق با سپید[19]

 

جوْن، غلام ابوذر

او غلام ابوذر غفاری بود. در شدت جنگ از امام حسین(علیه السلام) اجازه خواست تا به میدان برود. امام(علیه السلام) فرمود: تو ما را همراهی می كردی تا در آسایش باشی(صلاح نیست كه به میدان بروی) مجاز هستی كه از اینجا بروی. ولی او به دست و پای حضرت افتاد، پاهایش را می بوسید و می گفت: در آسایش شما شریك باشم و در سختی ها رهایتان كنم؟ هر چند كه بوی بدنم متعفن، رنگم سیاه و حَسَب من پایین و پست است، ولی بزرگواری شما بوی بدنم را خوش، رنگم را سفید و حسب مرا شریف خواهد كرد. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا خونم با خون شما مخلوط شود. با این اصراری كه كرد امام حسین(علیه السلام) به او اجازه داد. و او به میدان رفت و بیست وپنج نفر را كشت و آن گاه خودش نقش زمین شد. امام حسین(علیه السلام) به بالینش آمد و به درگاه الهی عرضه داشت: «أللّهمّ بیض وجهه وطیب ریحه واحْشره مع الأبرار وعرّف بینه وبین آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) » پس از این دعا، هر كس از كنار قتلگاه عبور می كرد بویی خوشتر از بوی مشك و عنبر از بدن این غلام به مشامش می رسید[20].

 

اَنَس كاهلی

پیرمردی كه از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در بدر و حنین شركت كرد. او از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود كه امام حسین(علیه السلام) در كربلا كشته می شود و هر كس كه در آن صحنه حضور پیدا كرد باید به یاری او بشتابد.

با شنیدن این كلام، طبعاً منتظر فرصت بود تا این كه سرانجام در دوران سالمندی موفق به حضور در كربلا و یاری پسر پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شد. او كه به خاطر كهنسالی ابروانش فرو هشته بر دیدگانش بود، مجبور شد آن را با پارچه ای به پیشانی خود ببندد تا بتواند جلویش را ببیند. وقتی كه امام حسین(علیه السلام) او را به این صورت دید، گریست و فرمود: ای پیرمرد! خدایت جزای خیر عنایت كند و سعی تو مشكور درگاه او باد.

اَنَس وارد كارزار شد و با آن سن بالا توانست هجده نفر از سپاهیان عمرسعد را به هلاكت برساند و سرانجام شهد شیرین و خوشگوار شهادت را بچشد[21].

 

همسر جنادةبن كعب انصاری

همسر جنادةبن كعب انصاری با آن كه شوهرش در حملهٴ اول صبح عاشورا[22] به شهادت رسیده بود فرزند یازده ساله اش را تجهیز كرد و به میدان فرستاد و آن گاه كه دشمن سرِبریدهٴ فرزندش را به سوی او پرت كرد، آن را برداشت و بعد از پاك كردنش از خون، بر سر یكی از سربازان دشمن كوبید واوراكشت[23])شاید كنایه از این كه چیزی كه در راه خدا داده ایم، پس نمی گیریم).

این ایثارگری ها و از خودگذشتگی ها، كه تنها نمونه هایی از آن ذكر شده، زمینه ای معنوی و پشتوانه ای عرفانی دارد.

 

 

پاورقي ...............................................


[1] . حماسه و عرفان ، خلاصه صفحات 270-282

[2] . حضرت ابوالفضل در شب عاشورا از خود گذشتگی های متعدد از خود نشان داد كه یكی از آنها مربوط به جلسه ای است كه اصحاب در جواب امام حسین(علیه السلام) كه فرموده بود: بیعتم را از شما برداشتم، می توانید از اینجا بروید اظهار وفاداری كردند؛ اولین كسی كه در آنجا شروع به سخن كرد عباس(سلام الله علیه) بود؛ «بدأهم بهذاالقول العباس بن علىّ واتّبعته الجماعة علیه فتكلّموا بمثله ونحوه». (بحار، ج44، ص393).

[3] . گنجینة الاسرار، ص98.

[4] . بحار، ج 44، ص 298؛ سفینة البحار، ج6، ص133.

[5] . از این رو به سقّا و علمدار اشتهار یافت.

[6] . این كه شمر از عباس(علیه السلام) و برادرانش به خواهرزاده یاد می كند از آن جهت است كه شمر و ام البنین هر دو از یك قبیله(بنی كلاب) بوده اند و خوی نژادپرستی عرب اقتضا می كرد كه افراد یك قبیله، یك خانواده محسوب شوند و لذا همدیگر را برادر و خواهر، برادر و برادر،... می دانستند. آن ملعون در روز تاسوعا وارد كربلا شد و با ورود او به كربلا، جنگ قطعی شد. او گویا گمان می كرد كه اصحاب و یاران امام حسین(علیه السلام) در این صحرا گرفتار شدند و همانند برخی از مسلمانان ضعیف الایمان صدر اسلام، كه در جنگ اُحُد در پی ایجاد رابطه با كفار قریش و به فكر درخواست امان نامه از آنها بودند، خواهان امان نامه هستند و اگر امان نامه ای به آنها عرضه شود، با جان و دل می پذیرند و چه بسا در حق آورندهٴ آن دعا خواهند كرد. از این رو خودسرانه اقدام به گرفتن این امان نامه كرد.

[7] . اعیان الشیعه، ج7، ص430؛ مقتل خوارزمی، ج1، ص246.

[8] میان مورخان در مورد سن حضرت علی اکبر(علیه السلام) اختلاف است؛ و منشأ اختلاف، اختلاف در سال ولادت آن بزرگوار است.

برخی از علما مانند محمّد بن شهر آشوب و محمد بن ابی طالب موسوی گفته اند که آن حضرت در سال 43ه.ق متولد شده است که بدین نقل سن آن حضرت در کربلا حدود 18سال بوده است.( مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، دارالأضواء، بیروت، ج 4، ص 118؛ کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی، دارالندوة الجدیدة، بیروت، ج 5، ص 207. سفینة البحار ( تصحیح علی نمازی)، ج 5، ص 388)

اما اكثر مورخان معتقدند که ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) در روز یازدهم ماه شعبان سال سی و سوم هجرت بوده؛ بدین ترتیب سن حضرت را در وقت شهادت، حدود بیست و هفت سال دانسته اند.( مقتل الحسین(علیه السلام)، عبدالرزاق الموسوی، المقرم، دارالکتاب الاسلامی، بیروت، ص 256 - 255.)

[9]  من علی، پسر حسین بن علی هستم/به خانهٴ خدا(كعبه) سوگند كه ما به پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سزاوارتر هستیم. آن قدر با نیزه بر شما خواهم زد كه نیزه خم شود/با ضربات شمشیر كه بر شما خواهم زد از پدرم حمایت می كنم.(ضربتی بر شما خواهم زد كه) از جوان هاشمی علوی زیبنده است/به خدا كه فرزند نابكار در میان ما حكم نخواهد راند. (بحار، ج45، ص43؛ ارشاد، ج2، ص106؛ مقتل خوارزمی، ج2، ص30، باتفاوت مختصر).

[10]  . ارشاد، ج 2، ص 106.

[11] . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30.

[12]  . جنگ، گوهر وجود افراد را آشكار می كند/و صداقت و درستی ادعاها بعد از جنگ ظاهر می شود. به خدایی كه پروردگار عرش است، سوگند كه/از جمع شما جدا نخواهم شد(دست از شما بر نخواهم داشت) مگر آن كه شمشیرها غلاف شود.

[13] . مقتل خوارزمی، ج 2، ص 31.

[14]  . امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید. «إنّ الیومَ عملٌ ولاحِساب، وغداً حِساب ولاعَمل». (نهج البلاغة، خطبه ی42، بند آخر).

[15]  . گنجینة الاسرار، ص 117.

[16]  . بحار، ج 45 ص29؛ مقتل خوارزمی، ج2، ص22.

[17] . دریا از نیزه و ضربت شمشیر من گرم/و فضا از تیر انداختن های من مملوّ می گردد. وقتی كه شمشیر در دست من ظاهر شود/قلب حسود مورد احترام و تكریم(انسانهای بی مایه) پاره می شود.

[18] . بحار، ج 45، ص 30.

[19] . دیوان خوشدل

[20] . بحار، ج 45، ص 23.

[21] . قاموس الرجال، ج2، ص190، ش978؛ مقتل مقرم، ص253.

[22] . در اول صبح دهم محرّم عمر سعد تیر را از چلّهٴ كمان رها كرد و گفت: پیش امیر عبیدالله شهادت بدهید كه اولین تیر را خودم رها كردم سپس دیگران اقدام به تیراندازی كردند و بدین ترتیب جنگ آغاز شد. در این حملهٴ اول پنجاه نفر از اصحاب امام (علیه السلام) به شهادت رسیدند كه جنادة بن كعب یكی از آن پنجاه نفر بود. (بحار، ج45، ص12).

[23] . مقتل مقرم، ص253.