پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت سالروز رحلت امام رضوان الله تعالی علیه، به باز نشر مصاحبه حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی که در آن به تشریح اندیشه امام خمینی پرداخته است، می پردازیم، این مصاحبه در نشریه حریم امام در شماره ۴۱۳ چاپ و منتشر گردید.
تکیه امام بر اسلام و مردم بود
توجه و ترویج اندیشههای امام خمینی در جامعه امروز چه ضرورتی دارد؟
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی احیای اندیشه امام رضوان الله تعالی علیه همچون آرمان، همواره باید مدنظر ما باشد. امام شخصیت جاودانی است که همواره اندیشههای ایشان دلها را تسخیر میکند و همگان متوجه چنین شخصیتی هستند و باید در تبیین این شخصیت و جایگاه آن در حوزه مسائل فکری و فرهنگی و تمدنی جهان اسلام، بهخصوص مکتب تشیع فکر اساسی بشود. در تبیین شخصیت ایشان، امام پژوهی لازم داریم. عدهای باید درباره شناخت هر چه بهتر شخصیت امام، وارد صحنه بشوند و درباره این شخصیت، تحقیق و پژوهش کنند. آن چیزی که مبدأ حرکت و نهضت انقلاب شد، وجود شخص امام و شناسایی آن به دست مردم بوده است. شخصیت امام قطعنظر از این حرکت عظیم مردمی که خود ایشان آن را به وجود آورد، ویژگیهایی داشت که میتوان درباره آن ویژگیها گفتوگو کرد.
یعنی اگر فرض کنیم که چنین انقلابی اتفاق نمیافتاد، همچنان میتوانیم تحقیق و بررسی کنیم که امام چه ویژگیهای ممتاز و منحصربهفردی داشت.
یکی از راههای شناخت ابعاد و اندیشههای حضرت امام، میتواند تحقیق درباره آثار و مکتوبات ایشان باشد. در واقع بخشی از شخصیت امام با شخصیتهای علمی در سنت روحانیت و حوزههای علمیه مشترک است. در این تردیدی نیست که امام همچون سایر مراجع تقلید در ادوار مختلف، فقیه و اصولی است. به نظرم دانش امام از این جهت برتر و کاملتر هم بود؛ اما در فضای عقل نظری ویژگیهایی در آن اندیشه وجود داشت که در دیگران نبود و همین ویژگیها ایشان را نسبت به سایر بزرگان و مراجع تقلید ممتاز میکرد. در فضای عقل نظری، آنچه دانش را رهبری میکند، بینش است. امام از بینش بسیار وسیع و عمیقی برخوردار بود. این بینش هم، منشأهایی داشت که امام رضوان الله تعالی علیه صاحب این منشأها بود. قرآن کریم درباره این شخصیتها تعابیر مختلفی به کار میبرد؛ از جمله «أولی الألباب» یا «اولی الأبصار».
به هر حال علم جایگاه خودش را دارد؛ اما جامعنگری و کنار هم دیدن مسائل به انسان بینش ویژهای میبخشد و این ویژگی ممتازی بود که در شخصیت امام در این بخش شکل پیدا کرد؛ البته این ویژگی نصیب هر کسی نمیشود. ممکن است انسان فقیه و فیلسوف باشد، اما بینش کافی نداشته باشد. شخص با بینش، دوردستها و افقها را میبیند و این خیلی مهم است. یکی از امتیازاتی که آیتالله جوادی آملی در کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان» به آن اشاره میکند، همین ویژگی است. امام خود را متولی دین میدید و نه فقط میگفت که دین وجود دارد و این شناخت هست، بلکه در تلاش بود که دین و اندیشه دینی را به سمتی ببرد که پایهریزی اساسی برای جامعه داشته باشد.
بنابراین ضمن اینکه دانش از ارزش بالایی برخوردار است، بینش نقش تعیین کنندهای در این امر دارد. باز ویژگی و امتیاز دیگری که در شخصیت امام در همین رابطه میتوان ذکر کرد، مقوله روشها است. ایشان روشهای ممتازی در حیطه علمی برای خود میدید. گاهی روشها محدود است و آنچه دسترسی انسان را از طریق این روشها حاصل میکند، طبیعتاً محدود خواهد بود. اما واقعاً نگرشها و بینشهای مختلف بر اساس این روشها شکل میگیرند. واقعاً عقلانیتی که در فضای روشی امام وجود داشت، ممتاز بود. تفکری که امام در خصوص این مسئله داشت، بیبدیل بود. ایشان واقعاً اهل تفکر و تأمل و تعمق بود. ورای این ویژگیهای شخصیت امام، روشهای معرفتیای بود که کمک میکرد ایشان وسیعتر ببیند و دایره دانشهای خودش را با ابعاد گستردهتر مشاهده کند. وقتی از منظر نقل به واقعیتی مینگریم، اگر عقل و شهود را هم به آن ضمیمه کنیم یا همافزایی اینها را در کنار هم داشته باشیم، عمیقتر به آن واقعیت پی میبریم.
امام رضوان الله تعالی علیه صرفاً اسلامشناس نبود که فقط دین را بشناسد؛ بلکه شخصیتی بود که با داشتن تکنیکهای اجتماعی به معنای جمع این روشها، توانست این اسلام را در حوزههای مختلف دامن بگستراند و قابلیت ارائه بدهد و این از جمله ویژگیهایی است که در بخش عقل نظری میتوانیم از امام یاد کنیم و در نتیجه مسائل دیگری هم در همین راستا مطرح میشود.
جنبه دیگری که برای امام به عنوان امتیاز میتوانیم برشماریم، مقوله عقل عملی ایشان است. در حوزه عقل عملی، جنبههای بسیار فراوانی وجود دارد که به انسان کمک میکند تا از صرف اسلامشناس، فقیه، فیلسوف و … دربیاید و فضای دیگری را در میادین اجتماعی، تربیتی، سیاسی، اقتصادی و … مشاهده کند. از جمله ویژگیهای عقل عملی که میتوانیم از امتیازات امام یاد کنیم، داعی و انگیزه بسیار بالا است. آنچه انسان را به صحنه میآورد، دانش نیست؛ بلکه انگیزه است. آنچه انسان را به صحنه نهضت و اجتماع میآورد و میخواهد که جامعه از او برخوردار باشد، انگیزه است و امام رضوان الله تعالی علیه در این بُعد واقعاً سرآمد بود. دیگران هم علاقهمند بودند، اما آن انگیزه کافی را نداشتند. از دیگر ویژگیهایی که باعث شد امام را نسبت به سایرین ممتاز بدارد، این بود که ابزار این انگیزه را در اختیار داشت. ممکن است کسی بخواهد کاری کند، اما ابزار آن را نداشته باشد. امام این ابزار را به راحتی و با تمام وجود داشت؛ از جمله آن ابزارها، شجاعت و رشادت بود. کسی که شجاعت و رشادت و اعتماد به نفس نداشته باشد، ولو اینکه انگیزه هم داشته باشد، نمیتواند کاری از پیش ببرد. در سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ که پرده سیاه ظلم و بیعدالتی در همه جای کشور گسترده شده بود و نحلههای پهلوی جا برای نفس کشیدن طبیعی را باقی نمیگذاشتند، نهضت امام ظهور میکند. البته که قدرت الهی و ماورایی و توکل به خدا در این مسیر امام و یاران ایشان را یاری ساخت و اینها از جمله علتهای فاعلی است و آنچه ما در اینجا بررسی میکنیم علتهای مادی و صوری است. خدای عالم این توفیق را به کسی میدهد که این گوهر پاک را داشته باشد. بنابراین اولاً اندیشه در شخصیت امام رضوان الله تعالی علیه در حد اعلا بود؛ اما این اندیشه نیمی از حرکت را ایجاد میکند. انسان میداند که چنین امری وجود دارد. اما انگیزه در امام در حد اعلا وجود داشت و آنچه در ارتباط با انگیزه و برای تحقق آن نیازمند است، ابزاری بود که ایشان در اختیار داشت. امام آن جذبه لازم و تسلط و قاطعیت را داشت و همه اینها برای نیل به مقصود مهم بودند. ممکن است عدهای تمام ویژگیهای امام را داشته باشند، به جز اینکه قاطعیت لازم را نداشته باشند یا… اینها اموری است که موجب میشوند انسان به صحنه نیاید یا اگر هم به صحنه بیاید، چندان توفیقی به دست نیاورد. این هم وادی دیگری بود که ما در باب شناخت ابعاد شخصیت حضرت امام باید مدنظر داشته باشیم.
ما آیندهای را در پیش داریم که باید امام را در آن بُعد ببینیم و از پیامها و از شخصیتی که ایشان در این رابطه داشت، بتوانیم استفاده کنیم و الگو بگیریم.
حرکت سیاسی و اجتماعی حضرت امام از کجا الگو گرفته است؟
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: قطعاً حرکت امام را میتوان به حرکت انبیای الهی تشبیه کرد. انبیا در آن نهضتهایی که داشتند در دو بُعد حرکت میکردند؛ یک بُعد، سلبی بود و دیگر اثباتی. در بُعد سلبی، از آنچه به عنوان امر غیرشایسته شناخته میشد، نهی میکردند. برای مثال انبیای الهی در برابر بتپرستان و مشرکین و ملحدان قیام کردند. برای بتپرستان استدلال میکردند و میگفتند شما که به اینها باور دارید، برای ما بگویید که اینها چه قدرتی دارند؟ آیا صاحب علم و قدرت هستند؟ این بتها که دست تراشیده خود شما و محصول کار خودتان هستند. چنین دستساختههایی که نمیتوانند خدا باشند. خدا باید موجودی قدرتمند باشد و بتواند برای شما منفعتی بیاورد یا مضراتی را از شما دفع کند. این بتها که برای خودشان هم مفید نیستند، چطور برای شما میتوانند مفید واقع بشوند؟ مبارزه قاطع و منطقی و سراسر حکمت را در جهت سلب پیش میبردند تا کفر و الحاد و شرک را از میان بردارند. این همان بخش سلبی حرکت و نهضتهای انبیا است. مشابه همین حرکت را در جریان مبارزات امام شاهد بودیم. ایشان به مبارزه ظلم و ستم برخاست. در سخنرانیها و اعلامیههای خود روشنگری میکرد و مردم را از ظلم طاغوت آگاه میساخت. در واقع ظلم و استبداد آنچنان در جامعه گسترش پیدا کرده بود که اجازه رشد و شکوفایی استعدادها را نمیداد. امام باید آن استبداد را خراب میکرد و آن را با قاطعیت و حکمت کنار زد و این همان بخش شکستن بتها و ناحیه کفر و الحاد بود که در واقع حرکت سلبی به شمار میآید. البته لازم به عرض است که در این بخش هم اندیشههای بلندی وجود دارد. چون ما در ارتباط با اندیشه امام سخن میگوییم، باید ببینیم که با چه اندیشهای توانست مبارزه کند و با اطمینان و قاطعیت این بُعد سلبی را با کمترین هزینه به سر منزل مقصود برساند و جریان کفر و شرک مدرن را درهم بشکند. امام در این رابطه با اندیشههای بلندی حرکت کرد.
اگر بخواهم بهصورت فهرستوار عرض کنم، اولین امر این بود که بالاخره اگر جامعه به وحدت نرسد و به یک انسجام فکری و فرهنگی نائل نیاید، نمیتواند در مقابل این کفر و الحاد ایستادگی کند. وحدت به عنوان تاکتیک نیست که امروزه از آن به عنوان شعار و تاکتیک موقتی استفاده میکنند. اتفاقاً متولیان و حاکمان باید دلسوزترین افراد برای وحدت جامعه باشند و باید با هر چیزی که وحدت جامعه را به خطر میاندازد، مقابله کنند. با تمام تلاش خودشان باید سعی کنند که این وحدت جامعه را حفظ کنند.
وضعیت فعلی جامعه را در غیاب حضرت امام خمینی چگونه ارزیابی میکنید و به نظر شما اشکال کار از کجاست؟
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: متأسفانه این وحدت و انسجام که در عصر امام رضوان الله تعالی علیه امر بیسابقهای بود، بهمراتب ضعیف شده است و وقتی وحدت در جامعه ضعیف بشود، هیچ وقت نمیشود حرکت منفی را تخریب کرد و حرکت مثبتی را ساخت و پیش برد. زمانی میتوان کاری را سلباً یا اثباتاً انجام داد که جامعه به وحدت و انسجامی رسیده باشد و در غیر این صورت، دچار تلاش بینتیجه و ناقصی میشویم. وحدت شعار حقیقی است و به بُن دندان جامعه رخنه کند و همه باید آن را احساس کنند. الان سر اینکه مقوله وحدت شیعه و سنی در کشور ما بهخوبی نتیجهبخش نبوده، به این خاطر است که ما نگاه مصلحتی در باب آن داریم و هیچ وقت نیامدیم وحدت را تعریف کنیم؛ اینکه آیا این وحدت کلامی و اعتقادی است یا نیست که به گمانم تحقق این تعریف از وحدت فقط با ظهور امام زمان علیهالسلام به وجود میآید. وحدت مدنظر اجتماعی و جمعی است که میتواند حرکتهای اجتماعی را سامان ببخشد. ما به دنبال این وحدت هستیم. ما به دنبال وحدت کلامی و اعتقادی نیستیم و نمیتوانیم چنین وحدتی را ایجاد کنیم.
الان متأسفانه با نگاه اختلاف کلامی میخواهیم وحدت اجتماعی ایجاد کنیم؛ چنین کاری میسر نیست. ما باید کاملاً این دو فضا را از هم تفکیک کنیم. بله ما به لحاظ اعتقادی با همدیگر اختلافنظر داریم و این امر کاملاً مشخص است؛ اما به لحاظ اجتماعی باید با هم زندگی کنیم. این دو فضا چون برای جامعه ما حتی برای خواص خیلی خوب باز نشده، آنها را با هم خلط میکنیم. به هر حال عدهای در مکتب اهلبیت علیهمالسلام این جریان وحدت اعتقادی و کلامی را انحرافی میدانند و کاملاً هم درست است.
همین قضیه در داخل مکتب تشیع و در داخل کشور مطرح است. ما یکسری اختلافات سیاسی در داخل کشور داریم. این اختلافات سیاسی هم گویا حل شدنی نیست. به هر حال هر کسی در امور سیاسی سلیقهای دارد. اما این غیر از وحدت اجتماعی است. ما نباید با توجه به اختلاف سیاسی جامعه خود را به وحدت برسانیم که از قضا شدنی هم نیست. اگر شدنی باشد فقط یک جریان میتواند باقی بماند که چنین امری هم مطلوب نیست. الان به همان میزانی که به لحاظ کلامی و اعتقادی بین مذهب شیعه و اهل سنت اختلاف داریم و نمیتوانیم در این باره به یک انسجام حقیقی و اجتماعی (پلورالیزم اجتماعی) برسیم، نمیتوانیم در عرصه سیاست داخلی هم به انسجام برسیم. کسانی که در فضای مکتب تشیع زندگی میکنند، در عرصه سیاسی سلایق گوناگونی دارند و این اختلافات سیاسی در هر جامعهای مطلوب است. این اختلاف به تعبیر آیتالله جوادی آملی، خلفه است؛ یعنی بناست که پشتیبانی کند و همافزایی داشته باشد. البته این که رویکردهای مختلف در هر جامعهای وجود دارد که امری مطلوب است.
وقتی میدان جامعه اسلامی و وحدت کل جامعه مطرح میشود، همه باید در آن حضور داشته باشیم و چون امروزه در فضای سیاسی ما تلقی ناصوابی وجود دارد، با نگاه اختلاف سیاسی درصدد وحدت اجتماعی هستیم که چنین امری ناممکن است.
امام رضوان الله تعالی علیه در این رابطه که عقل عملی ایشان کاملاً با تمام ابزار و قوا همراه بود، توانست این سد را بشکند و جریان انحراف سلطنتی ۲۵۰۰ ساله را به کنار بزند و همه مردم را به صحنه بیاورد.
یکی از اصلیترین نتایج نهضت، تشکیل جمهوری اسلامی است. جمهوریت با اسلامیت چگونه قابل جمع است و این مفهوم در نظر امام چه جایگاهی داشت و ایشان مشخصاً از این دو مفهوم در کنار هم چه چیزی را اراده میکرد؟
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی : یکی از مهمترین اندیشههای امام رضوان الله تعالی علیه، اسلامیت در کنار جمهوریت بوده که چنین امری سابقه نداشته است. ممکن است ما بگوییم که به لحاظ پیشینه تاریخی اسلام، مسئله بیعت و … مطرح بود، اما با نگاه امروزی تعبیر «جمهور» متفاوت با آن تعابیر سنتی مثل بیعت است. امام هم با این تعبیر، رویکرد واقعی داشت و میخواست که جمهور به معنای واقعی جمهور به صحنه بیاید. امام این موفقیت را برای اسلام مثل روز میدید. البته متأسفانه امروزه از واژه مردم در عرصههای سیاسی آنقدر سوءاستفاده و برداشتهای ناصواب شده است که آدمی میترسد از آن استفاده کند. مفهومی که امام از جمهور و مردم اراده میکرد، با حقیقت کلمه آنها همراه بود. امام با متن مردم ارتباط داشت و حضور مردم را در صحنه کاملاً ضروری میدانست و از جمله عبارتهایی که امام زیاد آن را به کار میبرد، این بود که همه باید در صحنه باشند. خیلی از سیاسیون از حضور مردم در صحنه هراس دارند؛ اما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این باور را داشت که اگر مردم از صحنه بیرون بروند، اسلام از بین رفته است. اندیشهها و آرمانهای اسلامی بدون حضور مردم از بین میرود. آنچه میتواند اسلام را با قدرت به صحنه بیاورد، همین مردماند. اگر مردم از دست برود، اسلام هم از دست میرود و در این باره اصلاً تردید نکنید. اینطور نیست که ما میتوانیم چیزی به نام اسلام داشته باشیم و برای ما مهم نباشد که مردم باشند یا نباشند. دقیقاً خاطرم هست وقتی امام رضوان الله تعالی علیه از جمهوری اسلامی سخن میگفت و بر ماندن جمهوریت در نظام سیاسی اسلامی اصرار داشت، تأکید میکرد که جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. از اینکه در اندیشه امام، اسلام منبع اصیل وحیانی است، تردیدی وجود ندارد. امام آنقدر از اسلام سخن گفت که همگان بهطور روشن میدانند که اندیشه امام درباره منابع جز اسلام، چیز دیگری نیست. یعنی اگر بخواهیم منبع معرفتی خودمان را در همه شئون تربیتی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… استفاده کنیم، یک منبع بیشتر نداریم که عبارت است از وحی که در کتاب و سنت ظهور پیدا کرده است. امام به این امر باور داشت و مطمئن بود آن چیزی که به عنوان کتاب و سنت در اختیار جامعه بشری قرار گرفته است، به تمام معنای کلمه، میتواند برای سعادت انسانی، اعم از سعادت اخروی و دنیوی، مؤثر و مفید باشد و غیر از آن هم مفید نخواهد بود. الان کل بشریت هفت میلیارد نفر هستند؛ اگر کل این هفت میلیارد را جمع کنیم، جز به انباشتههای مکاتب بشری به چیز دیگری نمیرسیم. این همه تعارض و اختلاف در این مکاتب وجود دارد که مشخص میشود بشر به تنهایی نمیتواند سعادت واقعی خود را تشخیص بدهد. در حالی که کتاب الهی چنین تعارضی وجود ندارد. از صدر تا ذیل کتاب آسمانی اسلام دارای وحدت و انسجام و اعجاز و کرامت است. نوابغ بشری، انسانهای ممتازی مثل جناب فارابی و ابنسینا که آثارشان در عرصه مسائل علمی و فلسفی، پس از قرنها هنوز باقی و قابل استفاده است و وقتی حتی کنار کتابهای عادی قرار بدهیم، میبینیم اصلاً قابل مقایسه نیستند. تازه اگر آنها هم چیزی دارند، در ذیل آن مکتب وحی یافتند. بنابراین اسلام به لحاظ مقام ثبوت و جمهوریت به لحاظ مقام اثبات در اختیار امام رضوان الله تعالی علیه به عنوان دو نقشه اصلی و اساسی حضور داشتند. این دوتا هستند که میتوانند کامیابی و موفقیت را برای جامعه به ارمغان بیاورند.
نکته دیگر که در اندیشه امام وجود داشت این است که ایشان اطمینان داشت منبع وحیانی میتواند امروز جامعه و فردای آن را به سامان ببرد. این اعتماد و اطمینان بسیار مهم است. خیلیها در مکاتب سیاسی دستشان از این نظر خالی است. اینکه بتوانند روی این منبع تکیه کنند و بتوانند اعتماد کنند که این منبع برای همیشه مورد اعتماد باشد و هر وقت انسان دستش خالی شد، به آن مراجعه کند و مطلب بگیرد و اکتشاف و استخراج کند و برای زندگی شئون زندگی، اعم از اقتصاد، فرهنگ و… استفاده کند، همین است. این اندیشه اصیل است که خیلیها آن را ندارند. امام این اطمینان و باور را داشت که منبع وحیانی در مقام ثبوت این توان را دارد.
ما ضمن اینکه امام را در بخش اول که همان بخش سلبی است، موفق میدانیم، در بخش دوم که بخش اثبات است، نیز موفق میدانیم. امام توانست با کمترین هزینه دستاورد بزرگی را در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ برای ملت کسب کند و این کار بسیار عظیمی بود. هر قدرتی که در مقابل قدرت امام قد علم میکرد، نمیتوانست دوام بیاورد و خیلی زود نور آن کمفروغ میشد.
نگاه امام به اسلام چگونه است و آیا میتوان گفت نوع نگاه ایشان به اسلام، باعث کنشگری و حرکت به سمت انقلاب بوده است؟
حجتالاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی: اندیشه امام در رابطه با اسلام بدین نحو است که اسلام دینی میباشد که کاملاً سیاست را در بطن خود دارد. خیلیها معتقدند اسلام، دینِ عبادی و اخلاقی است. اما اینکه سیاست و حکومت داشته باشد، در اندیشه آنان وجود ندارد. امام کاملاً معتقد است و باور دارد که اسلام یک دینی است که همانطور که عبادات و معاملات دارد، سیاست هم دارد. این سیاست کاملاً در بدنه حقیقت دین حضور دارد. کسی این را از خارج بر دین تحمیل نمیکند. آیا شخصیتی مثل امام خمینی چون ایشان شخصیت سیاسی است، اسلام را اینگونه قرائت میکند؟! خیر؛ بلکه اسلام در درون خودش این سیاست را دارد و امام رضوان الله تعالی علیه قرائت درستی از این سیاست بیان میکند. این یکی از مسائل مهم است و ما نباید این را از دست بدهیم. ممکن است ضعفهای عملی ما و حرکتهای نامناسبی که احیاناً در جامعه میبینیم، گمان کنیم این اندیشه ناصواب است. خیر؛ بلکه این باور کاملاً در اندیشه امام وجود داشت که سیاست از دیانت جدا نیست. اما این اندیشه سیاسی چگونه باید بروز کند و در صحنه حاضر بشود، الان کاملاً مورد تردید واقع شده است. الان آنچه به عنوان اندیشه سیاسی ذکر میشود، برای مثال قانون اساسی مطرح است. قانون اساسی ما با چالشهای فراوانی روبهرو است؛ در عین حالی که کار تحقیقی و ارزشمندی است اما واقعاً با چالشهای جدی روبهرو است. اگر حکومت بخواهد برای همه ابعاد زندگی انسان تصمیم گرفته بشود و بلکه معادلات جهانی را جابهجا میکند، با این قانون اساسی که دارد، هرگز چنین ظرفیتی ندارد. این را کاملاً باید متوجه باشیم. اندیشه سیاسی امام را نباید در قانون اساسی دید؛ امام در بحران جنگ ایران و عراق و جور و ستم صدام، از ولایت فقیه سخن میگوید و این کاملاً درست است و آن را امر وحیانی برمیشمارد. فقیهانه وارد مبحث میشود و خیلی از آقایان این کار را کردند. ولی سخن این است که آیا، این اندیشه سیاسی توانسته است به درستی به میدان حکومت و اجتماع بیاید و آرمانهای امام رضوان الله تعالی علیه در این مکتب سیاسی ارائه شده و بهصورت قانون اساسی درآمده، دیده بشود؟ مشکل ما در اینجاست. مشکل ما در اندیشه در مقام ثبوت نیست، بلکه در مقام اثبات است که این خلأ جدی واقعاً وجود دارد. ما نظامی را طراحی کردیم که این نظام هرگز نمیتواند با واقعیتهای روز اجتماعی در عرصه سیاست، هماهنگی داشته باشد. خیلی از مطالب دیده شده، اما خیلی از مطالب هم دیده نشده است. ما سیاست و حاکمیت جریان سیاست در جهان امروز را در خلوت حوزویان داشتیم و این مسئله جدی است. یکی از مسائلی که واقعاً در عرصه حکومت ما دخیل بود و مانع جدی محسوب میشد، علم سکولار بوده است. علم سکولار امروز با قانون اساسی اصلاً جور درنمیآید؛ بلکه کاملاً در تعارض با آن است. ما به تازگی داریم از علم دینی سخن میگوییم؛ اما به لحاظ خارجی تحقق پیدا نکرده است. تازه داریم امکان علم دینی را بررسی میکنیم؛ در حالی که آن علم سکولار و لائیک سیلی شده و آمده و دارد همه را میبرد. ما چطور میتوانیم در مجاری علمی و آموزشی و آکادمیک دانشگاهی کشور، فضای علم سکولار را داشته باشیم و در فضای علم سکولار از جامعه اسلامی و نظام سیاسی اسلام، سخن بگوییم؟ همانطور که میدانید، بستر پیادهسازی این اندیشهها به نحوی است که باید در مجاری علم و تکنیک باشد. آنچه با مردم سروکار دارد تکنولوژی است. اما اینکه به لحاظ تفکر و معرفت هست، هیچ مناسبتی با آن ندارد. مثل این است که باری را برای محملی حمل کنید، که این محمل اصلاً طاقت آن بار را ندارد. علم سکولار چه خبری از فلسفه الهی و وحی و سعادت دنیوی و اخروی دارد؟ اصلاً از اینکه منبعی غیر از مردم و اندیشه مردم بخواهد حکومت کند، قبول ندارد و منبع وحی را نعوذبالله خرافه میداند و نمیتواند با آن کنار بیاید. بنابراین این بحث دیگری خواهد بود. لذا این واقعیتها هست ما با این واقعیتها، قانون اساسی را ننوشتیم که جریانهای سکولار به عنوان جریان حاکم در کشور بوده و هست و ما نتوانستیم جریانهای علمی و فرهنگی را در کشور حاکم کنیم که محملی برای پیادهسازی قانون اساسی باشند. شما میفرمایید آرمانهای بلند قانون اساسی، رسیدن انسانها به قلههای سعادت و معنویت الهی است! اما با واقعیتهای اجتماعی چهکار کنیم؟ با کدام جامعه و ارتباطات و مناسبات اجتماعی پیش برویم؟ شما بحث از مناسبات اجتماعی و اقتصادی و … را با جهان مطرح میکنید و جهان را در سطح محلی تفسیر میکنید؛ در حالی که جهان باید در سطح بینالمللی دیده بشود. با چنین رویکردی با اندیشههای امام فاصله خواهیم داشت. شاید خود امام رضوان الله تعالی علیه بر این باور نبود که این علم سکولار اینگونه بهصورت سیل بیاید و به این تفکر آسیب بزند. این علم کاملاً آسیبزده است. فرهنگ اجتماعی حاکم و آن چیزی که امروز بهصورت رسانه ظاهر شده، از جمله واقعیتی است که ما در قانون اساسی آن را ندیدهایم. انحصار نظام فکری و معرفتی جامعه در یکجا نمیتواند جمهوریت را تأمین کند. باید با جمهوریت و با واقعیت آن روبهرو شد.
البته ممکن است گاهی بخواهیم با نگرشهای قلدرمآبانه و استبدادی و… حرکتی را ایجاد کنیم. باید به این واقعیت اعتراف کرد که حتی رضاشاه هم اگرچه روش او قلدرمآبانه و استبدادی بود، اما قدمهای خوبی را در بخشهای مختلف عمرانی و آبادی برداشت. بسیاری از کارهایی که الان هم در کشور ما هست، محصول آن کاری است که رضاشاه در زمان خودش انجام داد؛ اما سخن این است که ما میخواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم یا میخواهیم بهصورت عادی و طبیعی آن را مدیریت نماییم؟ اگر بخواهیم با کرامت، جامعه را اداره کنیم، باید حریت اجتماعی و جمهوریت را بپذیریم و برای آن سطح و مستوی برنامهریزی کنیم و این خیلی کار دارد. حکومت ما با راه محدودی روبهرو است و اگر بخواهد ایران را با آن عظمت و آن فرهنگ داشته باشد، به سطحی از حکومت فرهیخته احتیاج دارد. اگر انتظار داریم که جامعه فرهیخته باشد، حکومت صد برابر باید فرهیختهتر باشد. اگر بخواهیم از جامعه فرهیخته ایران و تمدن آن سخن بگوییم، باید حکومت کاملاً به جهات تمدنی و فرهیختگی غنی باشد. ما از ادیبان، عارفان، شاعران و دانشمندان خود در حکومت غافل هستیم. امام رضوان الله تعالی علیه این مسائل را در نظر داشت.