05 10 2017 271917 بطاقة تعريف:
image
مراحل اخلاق در قرآن؛

اولین مرحله از مانع‌زدایی برای سالكان راه، گناه‌زدایی است/ توبه «اخص»، توبه از توجه به غیر خداست

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها...

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: صاحب‌نظران علم اخلاق برآنند كه بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشكیل می ‏دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد كند؛ به این معنا كه، اگر ندارد، بكوشد به آنها مبتلا نشود و اگر به آنها آلوده است، تلاش كند آنها را برطرف كند. آشنایی با رذایل اخلاقی برای طبیب روح، درست مانند آشنایی با سموم برای طبیب جسم لازم و سودمند است؛ تا خود به آنها مبتلا نشود و به دیگران نیز هشدار دهد تا به آن دچار نشوند و اگر دچار شدند، راه درمان را به آنان نشان دهد و آنان را درمان كند. در ادامه مباحث گذشته که به موانع نظری و عملی سیر و سلوک اختصاص داشت، اینبار به مراحل مانع زدایی از سیر و سلوک می پردازیم.

«توبه»

سیر و سلوك الی الله درجات و مراتب گوناگونی دارد كه باید یكی پس از دیگری پیموده شود؛ اما پیش از پیمودن آن مراحل باید با توبه مانع را برداشت. اولین مرحله از مانع‌زدایی برای سالكان راه، گناه‌زدایی است؛ چون گناه نه تنها مایه ورود به جهنّم است، بلكه مانع انجام كار خیر در دنیا نیز خواهد شد.

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: اثر گناه این است كه انسان را از عبادت، محروم می‌كند. گاهی انسان، در روز به گناهی مبتلا می‌شود و بر اثر آن از شب زنده‌داری و نماز شب محروم می‌گردد؛ گناه در كارهای خیر، مانند كارد تیز در گوشت اثر دارد: «إنّ الرّجل لیذنب الذنب فیحرم صلاة اللیل وإنّ عمل السیی‏ء أسرع فی صاحبه من السّكین فی اللّحم»[1]. همان گونه كه كارد در گوشت نفوذ كرده، آن را قطعه قطعه می‌كند، گناه نیز اطاعت را قطعه قطعه می‌كند. البته گاهی انسان، گناه می‌كند و با كار خیر و اطاعت، آن گناه را ترمیم می‌كند، ولی این در صورتی است كه روح ایمانی شخص، قوی و آن گناه، ضعیف باشد؛ امّا در حال عادی برای توده مردم، گناه مانع انجام كار خیر می‌شود. در نتیجه خود گناه رشد می‌كند و آنگاه نه تنها بركات معنوی بلكه بركات مادّی هم از انسان گرفته می‌شود.

آنچه در قرآن كریم آمده است: ﴿وَلَوْ أنَّ أهلَ القُری امَنُوا وَاتّقوا لَفَتحنا علیهم بركاتٍ من السّماء وَالأرض ولكن كذّبوا فَأَخَذْناهم بما كانوا یكسبون﴾[2]، این دو مطلب را به همراه دارد و یك نوع تلازم وجودی و عدمی را بازگو می‌كند؛ یعنی، بین ایمان و تقوا از یك سو و بین نزول بركات الهی از سوی دیگر، تلازم وجودی و بین ترك تقوا از یك سو و بین قطع رحمت و بركات الهی از سوی دیگر تلازم عدمی برقرار است. امام صادق (علیه السّلام) می‌فرماید: خداوند هر سال باران را به اندازه لازم می‌فرستد، ولی اگر مردم سرزمینی، تبهكار باشند، دستور می‌دهد كه این باران در مناطقی فرو بریزد كه به حال آنها سودمند نباشد: «ما من سنة أقل مطراً من سنةٍ ولكنّ الله تعالی یضعه حیث یشاء، إنّ الله تعالی إذا عمل قوم بالمعاصی، صرف عنهم ما كان قدّره لهم من المطرفی تلك السنة إلی غیرهم وإلی الفیافی والبحار والجبال...»[3].

حجاب گناه

در تطبیق و تفسیر گناه با دقت و تأمل بیشتر، معانی لطیف‌تری نصیب انسان می‌شود. به گونه‌ای كه مكروهات و حتی مباحات را هم گناه، تلقّی می‌كند؛ البته نه گناهی كه مایه سقوط از عدالت فقهی و سقوط در جهنّم باشد؛ بلكه به این معنا كه اگر آن را انجام بدهد و به آن مبتلا شود، از فضایل عقلی، محروم می‌شود. چنین انسانی گاهی فضایل را هم حجاب می‌داند؛ نه برای این كه اینها شرعاً نارواست؛ بلكه چون رؤیت و سرگرمی به اینها نمی‌گذارد انسان به «أمّ الفضائل» راه پیدا كند و به طور كلّی هر مرتبه پایین نسبت به عالی، حجاب می‌شود تا به اسماء و اوصاف الهی برسد كه در آن‌جا سخن از حجاب نوری است؛ به این معنا كه، اسماء و صفات فعلی، حجاب اسماء و صفات ذاتی و اسماء و صفات ذاتی، حجاب خود ذاتند. البته ذات، حجاب محض است و كسی به آن جا راه ندارد.

توبه عام و خاص

توبه در لغت به معنای رجوع است؛ وقتی «بنده» به مولای خود بر می‏گردد، می‏گویند «توبه» كرده است. ذات اقدس اله در قرآن كریم به همه مؤمنان دستور توبه می‏دهد: ﴿وتوبوا الی الله جمیعاً أیه المؤمنون لعلكم تفلحون﴾[4]؛ یعنی، ای مؤمنان! به سوی حق توبه كنید تا فلاح و رستگاری، نصیب شما بشود. البته باید توجه داشت كه توبه، بین معنای لغوی و معنای اصطلاحی و همچنین بین مراحل سه گانه‌ای كه برای آن ذكر كرده‌اند، مشترك معنوی است، نه لفظی و همه اینها مصادیق آن معنای جامع است: توبه چون به معنای رجوع است، گاهی رجوع از معصیت به اطاعت، گاهی رجوع از مخالفت به موافقت، گاهی رجوع از «ترك اولی» به «اولی» و گاهی رجوع از غیر خدا به خداست.

مرحله اوّل توبه كه توبه عمومی و به اصطلاح، «توبه عوام» است آن است كه انسانِ معصیت كار از تبهكاری خود دست بردارد. گناهكار اگر چه عالم باشد، در حقیقت از «عوام» به‌شمار می‌آید. چون «عوام» در این جا در مقابل «علما» نیست؛ بلكه در مقابل «عقلا» است. بنابراین، كسی كه اهل گناه باشد، عامی است گرچه تحصیل حوزوی یا دانشگاهی داشته باشد. به هر تقدیر، توبه عوام آن است كه از گناه بپرهیزند؛ امّا توبه خواص، پرهیز از «ترك مستحبّ و اولی» است؛ یعنی، اگر بعضی از امور مستحب مانند نماز شب و صدقه اول ماه را ترك كرده باشد از آن توبه كند و از این رقیقتر آن است كه انسان از ترك كاری كه مستحب شرعی نیست ولی محبوب ارشادی است توبه كند و از اینها رقیقتر هم آن است كه او هیچ خلافی نكند، بلكه همه احكام الهی را بشناسد و انجام دهد، ولی در عین حال از توجه به ماسوی الله توبه كند كه بعد توضیح داده می‌شود.

شیطان در كمین انسان است و هرگز او را در خواب و بیداری رها نمی‏كند و می‏كوشد تا انسان از فضیلت باز بماند. اگر بتواند، او را به حرام و اگر نشد به ارتكاب مكروه سرگرم كند و اگر موفق نشود كسی را به مكروه مبتلا كند، او را سرگرم می‏كند تا واجب را ترك كند، و اگر در این زمینه هم توفیقی نیافت، او را به ترك مستحب مبتلا می‏كند، و اگر این گونه از امور هم در دسترس شیطان قرار نگرفت، سعی می‏كند تا انسان را به بعضی از واجبها یا مستحبهای مهمّ، مشغول كند تا او از واجبها یا مستحبهای مهمتر باز بماند؛ همچنین گاهی تلاش می‏كند تا انسان، سرگرم مباح بشود تا با گذراندن وقت در مباح از مستحب و «اَوْلی» باز بماند، و اگر در این امور هم موفق نشد، می‏كوشد تا انسان را از توجّه به الله باز دارد؛ یعنی، او را به غیر خدا مشغول كند؛ مانند انجام عبادت برای پرهیز از جهنّم یا اشتیاق به بهشت؛ زیرا برای سالكان كوی حق، این نجات از جهنّم و یا اشتیاق به بهشت هم خار راه است.

توبه و ترمیم گذشته

پس، توبه افراد عامی به این است كه مستحب را بشناسند و انجام بدهند و حرام و مكروه را بشناسند و انجام ندهند و نسبت به گذشته جداً پشیمان باشند و آن را ترمیم كنند و نسبت به آینده هم عزم قطعی بر ترك خلاف داشته باشند كه البته ترمیم گذشته، كار آسانی نیست؛ زیرا ترمیم تنها به پشیمانی از گذشته زشت، نیست، بلكه حقوق فراوانی دارد كه آنها را هم باید ترمیم كرد و آن این است كه اگر كسی در گذشته، كار بدی كرده، اگر آن كار، حق الله باشد، به دو شخص و اگر حق الناس باشد، به سه شخص ظلم كرده است:

    كسی كه حق، عرض یا مال او تلف شده و از بین رفته است.

    امر خدا كه اطاعت نشده است؛ چون خدا تضییع حقوق دیگران را تحریم كرده است.

    خود گناهكار؛ زیرا او با این كار، روح خویش را آزرده و به آن آسیب رسانده استگ و با توجه به این كه روح و بدن، چند صباحی مجاور و همسایه همند ولی به تدریج، روح همسایه خود را ترك و به دیار خود سفر می‏كند، بنابراین، بدن نباید بر اثر اشتیاق به لذایذ، همسایه خود را آزرده خاطر كند؛ اما ترمیم حق دیگران چندان دشوار نیست، ولی تأمین رضای الهی و تطهیر قلب آلوده كار آسانی نیست.

شستشوی دل كار دشواری است؛ از این رو در ادعیه، به ما آموخته‌اند تا بگوییم: «اللهم طهّرنی فیه من الدنس والاقذار»[5]؛ پروردگارا! ما را از پلیدیها و آلودگیها پاك كن، یا بگوییم: «اللهم اغسلنی فیه من الذنوب وطهّرنی فیه من العیوب»[6]؛ خدایا! ما را از گناهان و عیبها، شستشو بده.

ما باید این حقیقت را دریابیم كه گناه واقعاً چرك و «رین» است و روح را تیره می‏كند. انسان بر اثر گناه، نه خواب خوبی دارد تا در رؤیا معرفتی نصیب وی شود و نه بیداری خوبی دارد تا بتواند علم درستی را كشف و تعلیم صحیحی را نصیب دیگران كند. بنابراین، اگر روح تیره شود، بسیاری از اسرار از او نهفته است. روحی كه خدا آن را منبع الهام قرار داده و به آن سوگند یاد كرده است: ﴿ونفس وما سوّیها‌٭ فالهمها فجورها وتقویها﴾[7]، چنانكه به خورشید، ماه، روز، شب، آسمان و زمین سوگند یاد كرده است: ﴿والشمس وضحها ٭ والقمر اذا تلها ٭ والنهار اذا جلّها ٭ واللیل اذا یغشها ٭ والسّماء وما بنها ٭ والارض وما طحها﴾[8]؛ همان گونه كه خورشید و تابش آن، ماه و فروزش آن، روشنایی روز، تاریكی شب و برپایی آسمان و زمین، از سوی ذات اقدس اله اموری دایمی است، الهام به نفس از ناحیه او نیز دائمی است، ولی شنونده این صدا كم است؛ زیرا ما از خودمان آن قدر صدا به گوش جانمان می‏رسانیم كه صدای حق شنیده نمی‏شود، و گرنه او همواره با جان ما سخن می‏گوید.

این كه گفتند سالك، كم سخن و مواظب خوراكش باشد، برای همین است كه صدای الهامهای الهی را بشنود؛ چون اگر كسی بخواهد صدای دوری را بشنود، ناچار است كه خود ساكت باشد و حرف نزند. به هر تقدیر توبه برای عوام همین است و توبه «خواص» هم پرهیز از «ترك اولی» است؛ به این معنا كه، انسان ترك اولی را نسبت به گذشته، جبران و نسبت به حال ترك كند و نسبت به آینده تصمیم بگیرد كه مبتلا نشود.

توبه اخصّ

اما توبه «اخص» توبه از توجه به غیر خداست؛ چنانكه پیغمبر اكرم‏(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «إنه لیغان علی قلبی وإنی لأستغفر بالنّهار سبعین مرة»[9]. گاهی انسان در صحنه قلب خود، نوعی گرفتگی مشاهده می‏كند، مثل این كه ابری فضای دل را پوشانده است و نمی‏داند چگونه آن را بزداید. از این رو به فكر می‌فتد تا در مزرعه یا در پاركی قدم بزند؛ در كنار رودی بنشیند و یا با دوست خودسخن بگوید. آنگاه خیال می‏كند آن ابر، برطرف شده است؛ در حالی كه چنین نیست و آن ابر غلیظ شده و جلو دید او را گرفته است و دیگر تشخیص نمی‏دهد كه در فضای تیره زندگی می‏كند. گاهی انسان خیال می‏كند كه با جلسات اُنس و فُكاهیات، ابر زدایی یا غبار روبی می‏شود؛ در صورتی كه چنین نیست.

پیغمبر اكرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‏فرماید: من در هر روز هفتاد بار استغفار می‏كنم؛ یعنی «خلیفة الله» و «انسان كامل»، هر روز هفتاد بار استغفار می‏كند كه مبادا این ابرها فضای دل را بگیرد. البته استغفار برای انسان كامل در حقیقت، «دفع» است نه «رفع»؛ او استغفار می‏كند تا ابر، جلو دید دل را نگیرد؛ نه این كه بخواهد ابرهای موجود را برطرف كند؛ زیرا توجه به غیر خدا مانند توجه به فرشته‏ها یا توجه به خود وحی و یا نبوّت، حجاب است و به فرموده مرحوم سید حیدر آملی اگر پیامبران به مقام شامخ رسالت، نبوّت، خلافت و یا ولایتشان توجه بكنند، این خود، حجاب است[10]. زیرا محضر امن خدا جز شهود او چیز دیگری را نمی‏پذیرد. بنابراین، همواره استغفار انبیا برای این است كه آنان این گونه از توجّهات را دفع كنند.

تذكّر: دفع حجاب كه هدف استغفار انسان كامل است اعم از حجاب ظلمانی و حجاب نورانی است، آنان از حجاب ظلمانی منزّهند و از این رو همان طور كه رفع حجاب ظلمانی برای آنان مطرح نیست، دفع آن هم مورد اهتمام آنها نخواهد بود؛ چون با ورود در حصن توحید ناب از گزند حجاب ظلمانی مصونند و عمده كوشش آنان دفع حجابهای نورانی است.

توبه، بازگشت به صراط مستقیم

سخن نورانی امام علی (سلام الله علیه): «الیمین والشّمال مضلّة والطریق الوسطی هی الجّادة»[11]، راه تائبان و همچنین توبه عوام، خواص و اخصّ را مشخص می‏كند:

توبه عوام این است كه آنان از چپ و راست كه معصیت است، به وسط راه كه صراط مستقیم است برگردند.

توبه خواص این است كه فعل مكروه یا ترك مستحب را «مَضَلّه» و گمراهی بدانند و آن را رها كنند و «وُسْطی» كه فعل مستحب و ترك مكروه است، «جاده» و صراط مستقیم بدانند و به آن توجه كنند.

توبه اخص توبه از توجّه به غیر خدا مانند توجّه به جلال و جمال حق و یا توجه به نجات از جهنم و شوق به بهشت است كه نزد گروه سوم «مَضَلَّه» و گمراهی به‌شمار می‌رود و «وُسْطی» كه توجه به «الله» است «جاده» و صراط مستقیم است.

كمیت و كیفیت توبه

توبه، كمیت و كیفیتی دارد. كمیت توبه آن است كه قرآن كریم به همه مؤمنان دستور آن را می‏دهد: ﴿توبوا الی الله جمیعاً أیه المؤمنون﴾[12]؛ و كیفیتش هم عبارت از «نَصُوح» یعنی خالص بودن است كه در این زمینه نیز قرآن كریم می‏فرماید: ﴿یا ایها الذین امنوا توبوا الی الله توبةً نصوحاً﴾[13]. اگر توبه، فراگیر باشد و انسان از همه خلافها توبه كند و نصوح یعنی خالص باشد، آنگاه لغزشهای گذشته بخشوده می‏شود و انسانِ تائب به منزله بی‌گناه است: «التّائب من الذنب كمن لا ذنب له»[14] چون به گناه، «ذَنْب» می‏گویند و معنای «ذَنْب» با «ذَنَب» نزدیك است. ذَنَب دنباله یا دُم است و گناه را نیز چون «ذَنَب» یعنی دنباله دارد و انسان را رها نمی‏كند و عقوبت به بار می‌ورد ذَنْب گفته‌اند، و چون عقوبت، نتیجه كار است و در آخر آن، تحقق پیدا می‏كند از این جهت به آن عقوبت می‏گویند. اما با توبه، دنباله گناه قطع می‏گردد. به هر تقدیر گناه، مانع راه و اولین مرحله از مانع‌زدایی برای سالكانِ راه، گناه زدایی است.

فرار به سوی قلعه امن

در قرآن كریم از رجوع و هجرت انسان به سوی خدا به «فرار» نیز تعبیر شده، می‌فرماید: ﴿فَفِرّوا إلَی الله﴾[15]؛ به طرف خدا فرار و هجرت كنید. بیش از یك قلعه امن در عالم نیست و آن قلعه امن همان توحید است و انسان برای این كه از گزند حوادث درون و بیرون برهد باید به طرف قلعه امن فرار كند. دستور فرار به سوی خدا، متوجه همه حتی معصومین (علهیم السلام) است و اختصاص به مشركان، اهل كتاب و مسلمانان عادل یا فاسق ندارد. البتّه آنها كه خیلی دورند باید خیلی تلاش كنند تا خودشان را نزدیك كنند و كسانی كه در قلعه امن توحید هستند خیلی باید تلاش كنند تا خودشان را به آن هسته مركزی قلعه امن برسانند. در بعضی از دعاهای ماه مبارك رمضان آمده است: «وَأسكِنّی فیه بحبوبات جنّاتك»[16]، همچنین حضرت امام سجّاد (علیه السلام) به خدای سبحان عرض می‏كند: «وأحْلِلنا بحبوحة جنانك»[17] یعنی، ما را در هسته مركزی بهشت، كه امن‌ترین جای بهشت است، جای بده، و آنان كه در هسته مركزی جنّت لقای حق قرار دارند می‌كوشندتا مشمول قهر نگردند و از آن مقام رفیع هبوط نكنند.

فرار به طرف خدا چندین درجه و مرحله دارد. جاهلان باید از جهل به علم فرار كنند و احكام و حِكَم الهی را فرا گیرند و وقتی از جهل رهیدند و به علم‌رسیدند، باید از علم حصولی و مفهومی فرار و به علم شهودی و حضوری راه‌پیدا كنند و هنگامی كه از علم حصولی به علم شهودی راه یافتند؛ یعنی معلومشان، مشهود شد و «علم الیقین» آنان، «عین الیقین» شد، باز هم این فرار را‌ادامه دهند تا از عین‌الیقین به «حق‌الیقین» برسند و همچنین فرارشان را ادامه‌دهند تا این كه چیزی را جز حق، مشاهده نكنند (وحدت شهود، نه وحدت وجود).

روزی سلمان (رحمة الله علیه) از قبرستانی عبور می‌كرد. پس از سَلام به مردگان آن گورستان، از آنان پرسید: آیا شما می‌دانید كه امروز، جمعه است؟ پس از آن، در عالم رؤیا یكی از مردگان قبرستان را دید و به سلمان گفت: آری ما می‌دانیم امروز، جمعه است؛ زیرا روز جمعه پرندگان ذكر مخصوصی دارند[18]. بنابراین، جهان و انسان موجود هستند و حمد آنان نیز هست؛ امّا انسانِ «حامد» به ماسوای حَق، توجّهی ندارد و «ندیدن» غیر از «نبودن» است. این مرحله نهایی «فرار الی الله» در بخش علمی است.

مقام عمل هم مراتبی دارد كه عبارت است از فرار از معصیت به اطاعت، فرار از اطاعت بردگانه و تاجرانه (اطاعت برای ترس از جهنّم یا شوق به بهشت) به اطاعت شاكرانه و عاشقانه (اطاعت برای شكر و محبّت خدا)، و از این مرحله هم فرار كردن و اطاعت و شكر و محبّت را هم ندیدن و فقط غرق در شهود محبوب شدن. البتّه مراحل پایانی بخش عمل با بخشهای علم یكی می‌شود؛ یعنی، پایان عمل همان شهود است؛ عمل تمام شدنی است، ولی علم و معرفت حق، پایان ناپذیر است.

تكیه‌گاهی مطمئن

مهمترین راهی كه قرآن برای نزاهت روح فرا راه سالكان كوی لقای حق ارائه می‌كند این است كه سالك از شهود غیر خدا مبرّا و تائب شود. حكم خدا این است كه از غیرخدا كاری ساخته نیست؛ چنانكه در سوره «قصص» می‌فرماید: ﴿كلّ شی‏ءٍ هالكٌ إلاّ وجهه له الحكم وإلیه تُرجعون﴾[19]؛ هر چیزی جز خدا و وجه او، «هالك» است و اگر هلاكت آن، امروز برای افراد عادی، روشن نیست، فردا كه پیشگاه حقیقت، ظاهر می‌شود برای همگان مشهود خواهد شد.

خدای سبحان پس از این كه در این كریمه، یك قضیه سلبی، یعنی ﴿كلُّ شی‏ءٍ هالكٌ إلاّ وجهَه﴾ را ذكر می‌كند، می‌فرماید: ﴿لَه الحكم﴾؛ اگر غیر خدا هالك است، پس حاكم نیست و اگر حاكم نبود، هیچ كس تحت حكومت او نیست و اگر باید به محكمه حاكم، مراجعه كرد و غیر از خدا احدی حاكم نیست، پس باید به محكمه خدا رجوع كرد. از این رو می‌فرماید: ﴿وَإلیه ترجَعون﴾ و این، مهمترین عامل نزاهت و آرامش روح است.

علّت ناآرامی افراد عادی آن است كه به چیزی تكیه می‌كنند كه خود تكیه‌گاهی ندارد. به همین جهت به عنوان ضرب‌المثل می‌گویند: «الغریق یتشبَّثُ بكُلِّ حشیش»؛ انسان غرق شده، به هر گیاهی تكیه می‏كند و دست می‌اندازد تا نجات پیدا كند؛ زیرا خیال می‌كند آن گیاه، در دریا ریشه دارد و قوی است. كسانی كه در محبّت دنیا غرق شدند، دست و پا می‌زنند و هر لحظه، احساس خطر می‌كنند و به این و آن متمسّك می‌شوند و به زرق و برقها تكیه می‌كنند تا از اضطراب برهند، ولی نمی‌توانند.

قرآن كریم درباره افرادی كه گرفتار آتش دوزخ می‏شوند، می‌فرماید: ﴿وَرضوا بالحیوة الدّنیا واطمَأَنّوا بها﴾[20]؛ اینها به دنیا بسنده كرده، راضی و مطمئن شدند، در حالی كه دنیا متاع فریب است: ﴿وَمَا الحیوة الدّنیا إلاّ متاعُ الغرور﴾[21]، دنیا متاع فریب است و انسان را می‌فریبد و اگر غریق به فریبگاه تكیه كند، قطعاً نمی‌آرمد.

این كه مردان الهی مطمئنّند برای آن است كه به حقّ متكی هستند و حق، ثابت مطلق است: ﴿ذلكَ بأنَّ الله هو الحقّ﴾[22]. برای رسیدن به این مقام والا، باید از هر گناهی توبه كرد. انسان گناهكار، شرمنده است؛ زیرا با این كه چیزی مانع قدرت خدا نبود، خداوند به او مهلت داد تا گناه كند و فوراً او را كیفر نكرد و آبروی او را هم نزد دیگران نبرد.

اگر چنین حالتی برای انسان رخ دهد، از گناه پشیمان می‌شود و این اوّلین قدم است. آنگاه سعی می‌كند گناه نكند و گناهِ گذشته را جبران كند و اگر همین راه را ادامه دهد، به جایی می‌رسد كه دیگر نام گناه را بر لب جاری نمی‌كند و یاد گناه را در دل خطور نمی‌دهد و آنگاه كه به بارگاه خداوند بار می‌یابد، اصلاً توجّه به این ندارد كه قبلاً گناه كرده است، چنانكه بهشتیان بعد از ورود به بهشت، گناهان گذشته را به خاطر نمی‌آورند؛ زیرا همین تذكّر گناه، خود شرم‌آفرین است و در بهشت هیچ اندوه و شرمی نیست.

مردان الهی نیز تذكّر گناه را عیب می‌دانند. چون مایه شرم است و آنان هم اكنون به حضورِ اله، بار یافته‌اند. البته در ابتدا و اواسط راه، تذكّر گناه، فضیلت است؛ زیرا انسان را وادار به توبه و انابه می‌كند، لیكن در پایان راه كه مشمول لطف ویژه الهی شده‌اند، گناه قبلی مورد نسیان قرار می‌گیرد و منشاء این نسیان هم اِنساء الهی است و این اِنساء هم از بارزترین نمادهای عنایت خدا به عبد تائب است؛ زیرا اگر نسیان ذَنْب نباشد، هماره بنده تائب با تذكّر گناه پیشین شرمنده است و همین شرمندگی رنج توانفرساست.

پاورقی.......................

[1] ـ محاسن برقی، ج 1، ص 205.

[2] ـ سوره اعراف، آیه 96.

[3] ـ محاسن برقی، ج 1، ص 207.

[4] ـ سوره نور، آیه 31.

[5] ـ مفاتیح الجنان، دعای روز 13 ماه رمضان.

[6] ـ مفاتیح الجنان، دعای روز 23 ماه رمضان.

[7] ـ سوره شمس، آیات 7 ـ 8.

[8] ـ سوره شمس، آیات 1 ـ 6.

[9] ـ بحار، ج 25، ص 204.

[10] ـ جامع الأسرار، ص 27.

[11] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 16، بند 7.

[12] ـ سوره نور، آیه 31.

[13] ـ سوره تحریم، آیه 8.

[14] ـ بحار، ج 6، ص 21 و 41.

[15] ـ سوره ذاریات، آیه 50.

[16] ـ مفاتیح‌الجنان، دعای روز 22 ماه رمضان.

[17] ـ مفاتیح‌الجنان، مناجات خمس عشر، مناجاة المطیعین.

[18] ـ بحار، ج 101، ص 279.

[19] ـ سوره قصص، آیه 88.

[20] ـ سوره یونس، آیه 7.

[21] ـ سوره حدید، آیه 20.

[22] ـ سوره حج، آیه 62.

 


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات