حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی در دیدار جمعی از اعضای برگزار کنندگان نهمین همایش بین المللی شمس و مولانا سخنرانی نمودند.
لازم به ذکر است نهمین همایش علمی و بین المللی نکوداشت شمس و مولانا روزهای 6 و 7 مهرماه، با حضور اندیشمندان و پژوهشگران داخلی و خارجی و شخصیتهای علمی و فرهنگی در شهرستان خوی برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».
بنده هم خير مقدم عرض ميکنم حضور جناب عالي و همه دوستان و مهمانان عزيزي که راه طولاني را تشريف آوردند و اميدواريم که إنشاءالله اين سفر علمي و فرهنگي و ديني که شکل ميگيرد با همت دوستان ان شاء الله به يک نتيجه مطلوبي برسد.
براي خودم واقعاً اين نشست را و اين جلسه را بسي افتخار ميدانم که در ارتباط چنين شخصيتي و چنين همتي که براي احياي او دارد برگزار ميشود يک نوع مشارکتي حداقلي داشته باشم. من اول عرض کنم که دو سه سال قابل عازم ازمير ترکيه بودم و در مسير ترکيه وقتي اروميه رسيدم يک شب آنجا استراحت کرديم و بعد از مسير خوي گذشتيم و اصلاً تا آن موقع هم نميدانستم که مقبره جناب شمس آنجاست و ميخواستم از آثار باستاني آنجا مطلع بشوم و رفتم و زيارت اين جايگاه و براي من بسيار خاطرهانگير بود و تصاويري که داشتم و الواحي که اطراف آن مرقد گذاشته بودند و دستنوشتههايي که از شخصيتها بزرگ و اديبان و عارفان روزگار از جمله همين جناب آقاي موحد و بزرگوار يادداشتهايي داشتم اتفاقاً بعد از اينکه بنا شد چنين ديداري باشد آن يادداشتها را نگاه ميکردم ده دوازده تا تابلو بود که در اطراف قبر جناب شمس وجود داشت براي من هم آن نوشتهها يک نوشتههاي اصيل و پايدار عرفاني و حِکمي بود هم خود شمس.
ولي سؤالي بکنم غير از شمس مقبره ايشان در خوي آيا شخصيت عرفاني که در اين سِلک بودند آيا وجود دارد؟
پرسش: شخصيت عرفاني که ... خود پورياي ولي هست که آن هم در يک مسافت کمي که يک کيلومتر نميشود مقبرهاش آنجاست و امامزاده آقاسيد ... هست که از نوادگان امام علي النقي محسوب ميشود. مقبره زين العابدين نوايي هست که شاگرد مرحوم سيد بحر العلوم بود يک رسالهاي در احوال ايشان نوشته شد که رساله عرفاني و تذکره عرفاني احوالات ايشان بود که ما نداريم تکنگاري حالات عرفاني شيعه معمولاً کم است که مستحضر هستيد. در اهل سنت زياد است و مشايخ خودشان را نوشتند در مورد زين العابدين نوايي اتفاقاً در همان دوره بعد از شش هفت سال که از فوت ايشان ميگذرد يکي از حاکمان آذربايجان از شاگرد ايشان بنام نخجوان نامي درخواست ميکند حالات و سيره ايشان را براي ما بنويس. او يک رسالهاي مينويسد و در اين باب رسالهاش را آمادهاش ميکنيم و بسيار مزارش هم بسيار مورد توجه است و بعد از آن مقبره سيد يعقوب ... داريم که ساليان سال در خوي مورد احترام هست الآن هم مردم ميروند از متبرکات خوي هست و مزار ... را داريم باز هم از اهل معنا بوده و از سلاله سادات ... ما مشاهيرشان غير از اينها مقبرههاي ديگر هم هست ولي مشهورشان اينها هستند پورياي ولي، شيخ ... مقبرهاي که آنها هم الآن در بين مردم بسيار معروف و تأثير دارند شيخ نوايي خيلي تأثير دارد.
پاسخ: عرض کنم که من دو سه تا نکته قبل از اينکه عرايضم را در ارتباط با همايش عرض کنم ما به جهت نوع ارتباطي که خدمت حضرت آقا داريم و اينگونه از مباحث، به هر حال يک علقهاي با فضاي حکمت و عرفان داريم. ايران اسلامي به لطف الهي افتخارات فراواني داشته و از جمله اين افتخارات در حوزه عرفان بود. البته عرفان در نقاطي که اشاره فرمودند مخصوصاً سنينشين بيشتر عرفانهاي عملي بود و لکن عرفان نظري که عمق پيدا بکند و بيايد در سطح نظر اين در ايران اسلامي امکانپذير بوده و وسعت ميداني ايران به جهت قوّتي که در مسائل نظري داشت از زمان جناب فارابي و بعد بوعلي سينا و اينها اين به جوري شد که در کنار عملي که از حالا عارفان شيعي و يا سني به ما رسيده توانستند که اين عرفان را علمي کنند و در قالب نظري بياورند و الآن هيچ کشوري در حد ايران در توسعه عرفان نظري نقش نداشتند خصوصاً در دوران و روزگار جناب صدر المتألهين که اين بزرگمرد بخاطر آشنايي با حوزه عرفان از يک سو، و حکمت از سويي ديگر، اين عرفان را به سطح مباحث نظري عميقي کشاند و بعدها بعد از جناب صدر المتألهين هم اين مسير چون حيثيتهاي نظري در ايران قوي است رشد کرد.
به هر حال الآن هم که ما ميبينيم که آنچه را که از حوزه عرفان رسيده است در همان حد باقي نمانده است بلکه در قالبهاي نظري و استدلالي و برهاني متقن ارائه شده و برخي از کتابهاي جناب صدر المتألهين مثل مفاتيح و ايقاظ که حاج آقا اينها را تدريس فرمودند، اينها کاملاً عرفاني حکمي است يعني مبنا و بنيانهاي فکر مسائل عرفاني است اما قالبها و أشکالي که مطرح شده نظري است و حيثيت استدلالي و برهاني دارد يعني يک آميختگي بين عرفان نظري و عرفان عملي در اين روزگار هست که آنچه را که اهل معرفت در مقام شهود و مکاشفه و اينها يافتند در همان حد باقي نمانده بلکه مسير علمي و نظري پيدا کرد و الآن قابليت ارائه دارد و علم شده است يعني علمي شده که در کسوت برهان و تجريد آمده و قابل ارائه است و اين خيلي ارزشمند است، براي اينکه خيليها آن آقايان را متّهم ميکردند که مثلاً با تعابيري بافتهها و يافتههاي آن چناني ولي اکنون آنچه که يافتند و مکاشفه کردند، چون آنها دغدغه استدلال و برهان که ندارند اينها به اين صورت نظرشان اين است که آنچه را يافتند و کشف کردند و مشاهده کردند مشهودات خودشان را ارائه ميکنند. اما اين ايران اسلامي با توجه به ظرفيت حکمي و نظري که داشت خوب توانست از اينها استفاده بکند و قالبهاي نظري براي اين کار تعريف بکند و صورتبنديهايي که امروز حکمت ما در فضاي حکمت دارند بيش از اينکه مباني حکمي داشته باشد مباني عرفاني دارد.
امروز صورتبنديهاي فلسفي ما، مبانياش بيش از آنکه حکمي باشد عرفاني است زيرا آنها به جهت مشاهداتي که داشتند توانستند. مثلاً در همين بحث اصالت وجود جناب صدر المتألهين ميفرمايند که من شديد الذب بودم نسبت به ماهيت و اصالة الماهيه؛ ولي بخاطر علقهاي که پيدا کرد و ارتباطي که با عرفان عملي پيدا کرد و مکاشفات آنها را ديد و اينکه اينها با وجود سروکار دارند و اصلاً غير از وجود حرف نميزنند، اينها آمدند و اين مسئله اصالت وجود و تشکيک و بسياري از مسائل را جناب صدر المتألهين وامدار آن مباني است اما با اين هنر که حکمت را و ابزار حکمت را در اختيار داشت تبديلش کردند به حکمت متعاليه که عمده بخشهايش در حقيقت از عرفان مايه گرفته است.
نکتهاي که ابتدا بايد به آن توجه کرد اين است که ما در ايران اسلامي خودمان با گسترهاي که اين سرزمين دارد از مرز غرب گرفته که ميرسد به ترکيه تا به افغانستان و تاجيکستان و همه اين مناطقي که در ايران بزرگ قديم مطرح بود جاي جاي اين سرزمين، سرزميني بود که فکر و نظر و در عين حال عرفان يعني هم حيثيتهاي حکمي نقش داشت از فارابي اينجا تا بوعلي سيناي بلخي تا خواجه طوسي و ديگران و جناب صدرا به قول حاج آقاي ما ميفرمودند که کشور ما هم تاريخ دارد هم جغرافيا که شما در هر منطقهاي از مناطق جغرافياي کشور برويد ميبينيد که يک شخصيتي در يک ترازي که ديگران بايد به او اقتدا بکنند قرار گرفته است در هر زمينهاي و اين از افتخارات اين ايران و اين سرزمين اصيل اسلامي است.
نکته قابل توجه اين است که هر کدام از اينها يک سبکي از حيات اسلامياند اين را ما بايد يک مقدار روي آن تأکيد بکنيم و اصرار ما اين نباشد که همه سبکها را روي يک سبک بياوريم بگوييم که اينها همهشان در يک کاسه هستند نه! اتفاقاً اين تنوع و کثرتي که در فضاي معرفتي هست ما معتقديم که بله يک وقت يک شخصي مثل جناب صدر المتألهين ميآيد به تعبير استاد يک جمع سالمي بين منقول و مشهود و معقول است اينها بسيار استثنا هستند. تازه جمع ميکند. اما واقعاً توانسته در هر حوزهاي مثلاً در حوزه کشف و شهود برود بالا و اوج بگيرد و مشاهده بکند و ارتباط برقرار کند با حقائق صحبت بکند و برگردد؟ يا نه، توانسته تقريباً قالبها و صورتبنديها را کنار هم بگذارد؟
در نظر اهل معرفت آنکه برايشان مهم بوده همانطوري که خود جناب سهروردي فرموده است ما دغدغه نظر نداريم ما دغدغه استدلال و برهان و اينکه در قالبهاي علمي ارائه بشود نداريم. ما ميخواهيم که مطرح بکنيم البته اگر بخواهيم حيثيت علمي پيدا بکند بايد که قالبهاي علمي باشد.
بنابراين يک فرازي از بحث است ما اين را گم نکنيم ما اين را به عنوان جريان فکري ـ تأکيد ميکنم يک جريان فکري ـ که اصالت دارد ريشه دارد و اصلاً در فضاي منقول و حتي معقول هم نيست. اين دارد مسير ديگري را طي ميکند و باورهايش درست است و اصلاً قبول ندارد حتي معقول و منقول را يک نوع نگاه ديگري دارد. ما نخواهيم يک مسئله مهم اين است که نخواهيم که اينها را لزوماً کنار هم قرار بدهيم و اينها را يک کاسه بکنيم. نه، اين وجود دارد سرّ اينکه مثلاً جناب آقاي دکتر فرمودند که احياناً دعوت نميکنند براي اين است که آنها ميگويند ما با اين ادبيات ميخواهيم کار بکنيم. شما ميخواهيد ادبيات ديگر را هم روي اين اضافه بکنيد و يک چسب بزنيد و اين حرفها ما قبول نداريم ما با اين ادبيات روبرو هستيم و ميخواهيم که اين جريان فکري شناخته بشود چون شما اگر بخواهيد اين را با جريانهاي ديگر قاطي بکنيد اين نميشود.
درست است که شما يک هويت اعتباري بخشيديد اين هويت حقيقي نيست يک هويت تصنعي است نه يک هويت حقيقي. آن زماني ميتواند هويت حقيقي باشد که مثل خود جناب صدر المتألهين واقعاً مشهودش و معقولش کنار هم به گونهاي قرار گرفت که توانست مشهود را الآن خيليها به تعبيري تلاش ميکنند که ببينند آقايان اهل معرفت چه گفتند؟ فقط نقل ميکنند قدرت اينکه بتوانند اينها را تبديل کنند به صنعت علمي حکمي اين قدرت را ندارند. ولي يک نفر روندهاي که هم مسائل را مشاهده ميکند و هم تعقل کرده و معقول را بررسي ميکند اين است.
پس يک قضيه اين است که ما اين را تحفظ کنيم روي آن. تأکيد بنده در اينکه در اين رابطه سخن بگويم حرف خودم را دارم اين جوري عرض ميکنم که ما يک هويت حقيقي را حفظ بکنيم و نخواهيم يک هويتي به آن اضافه بکنيم که اين هويت، هويت خود او نيست. هويت ما يک هويت هم حکومتي است هم سياسي است هم فقهي است چگونه ميشود جمع کرد آن مسيري که اصلاً در فضاي فکري آنها وجود نداشت؟ اين يک مسئله که جدي بايد به آن توجه کرد.
نکته ديگر اين است که همان طوري که الآن جناب آقاي خوئي فرمودند بسيار نکته مهم و اساسي است چه اتفاقي افتاد که يک انساني داشت در يک مسيري ميرفت يک سبکي از زندگي را داشت و با ديدن ايشان و اينکه خيلي هم اين ديدار طولاني نبود مثلاً اين دو سال، اگر چند سال بود چه ميشد واقعاً؟ اين دو سال چه اتفاقي افتاد؟ من به ياد فرمايشاتي که داشتيد به ياد خاطرهاي که خود حاج آقا نقل کردند من افتادم و آن اين است که فرمودند ما وقتي از تهران آمديم اساتيد ما در تهران مرحوم آقا شيخ محمدتقي آملي و علامه شعراني و الهي قمشهاي و فاضل توني و اينها اساتيد حکمت اينها بودند. وقتي قم آمديم تقريباً دست ما پُر بود يعني فرمودند که ما منظومه ميگفتيم همان در 25 سالگي در مدرسه حجتيه. بعد وقتي در درس عمومي مرحوم علامه طباطبايي شرکت کرديم که اسفار بود خيلي براي ما تازگي نداشت.
اما وقتي در درس تحقيقي ايشان، چون ايشان دو تا حلقه داشتند يک حلقه تدريس و يک حلقه تحقيق. وقتي حلقه تحقيق ايشان شروع شد با خودم گفتم که تازه ما بايد از اول شروع بکنيم از الآن بايد شروع بکنيم، چون آنچه را که بيان شد و گفته شد در حد سطح مباحث فلسفي اسفار و فصوص و اينها بود. ولي مرحوم علامه در بخش تحقيق خودش دارد ما را با حقيقت آشنا ميکند يعني يک کسوت ديگري در حقيقت براي مسائل علمياش الآن وجود دارد. آن يک مسئله ديگري بود و واقعاً آقاي جوادي آملي در درس مرحوم علامه به جايي نرسيد آن قدر اين گفتگو دو به دو بود که مرحوم آقاي انصاري شيرازي ميگفت که مرحوم علامه به حاج آقا ميگفت که مرا خسته کرديد من ديگه خسته شدم مرا رها کن. اين چرا که واقعاً به دنبال آن بود که اين حقيقت را در بکشد.
مثلاً در ارتباط با رابطه بين اعتبار و تکوين، چگونه ميشود؟ الآن اين قرآن حقيقت تکويني دارد بعد اين حقيقت تکويني ميآيد در نفس پيغمبر قرار ميگيرد و تبديل ميشود به امر اعتباري و لفظ و کتابت و اعتبار و امثال ذلک؟ اين چه اتفاقي دارد ميافتد که يک امر حقيقي دارد ميشود امر اعتباري و امثال ذلک؟
مولانا چنين تأثيري را از جناب شمس داشت و جناب شمس شايد هنر بيان، چون يکي از دوستان ما که محقق هم هست من با او در اين رابطه گفتگو کردم، گفت وقتي کتاب شمس را از جناب موحد آدم ميخواند ميبيند اگر اين است چگونه توانسته مولوي را اينجور بشوراند؟ اين نبوده، اين نفسي که داشته آن حقيقتي که با خود داشته شايد آنها را با صورتبنديهاي علمي نتوانسته بيان بکند و نميشد، اما مولوي از آن حقيقت برخوردار شد که توانست اينجور بشورد و امثال ذلک
بنابراين اين يک مسئله بسيار مهمي است که جناب آقاي صدرا اشاره فرمودند و اگر ما رمز اين قضاياي را بتوانيم داشته باشيم و رمزگشايي کنيم که چطور يک شخصيتي مثل مولوي که براي خودش کسي بود شيخ الاسلام بود قدرت اجتماعياش بالا بود قدرت فقهياش بالا بود و ميتوانست اما چگونه توانسته اينجور تغيير بکند و همه سبک زندگي خودش را تغيير بدهد در يک فضاي ديگري قرار بگيرد شاعر بشود و در فضاي عالم خيال يا مثال منفصل قرار بگيرد و اينجور حرکت کند؟ اين يک کار فوق العادهاي است حالا دوستان تلاش ميکنند اما اين يک اتفاق عظيمي است
نکته ديگر اين است که ما همانطوري که خود جناب شمس در روزگار خودش از دست عدهاي فرار کرد اين اخراج ايشان از قونيه و امثال ذلک، اين در حقيقت از روزگار خود ايشان شروع شده تا الآن و اين هست. درست است، همانطور که جناب آقاي دکتر اشاره فرمودند مقالات فراواني نوشته ميشود کار هست، اما چاقو گاهي وقتها دست ديگري است! اين بزرگواران مخصوصاً مسئولاني که دارند فضاي مديريتي اين را جلو ميبرند اينها بايد با تدبير اين چاقو را از دست آنها بگيرند. ما نتوانستيم مثلاً در حوزه ببينيد سه چهار تا مرکز هستند که چنين کاري دارند اگر با اين سه چهار تا مرکز يک رابطه
خوبي آقايان برقرار کنند و يک نشستهايي را بگذارند قبل از اينکه اصلاً به آنجا برسد که آقا قضيه اين است ما ميخواهيم که اين شخصيت را بشناسيم ما نميخواهيم بگوييم که جناب مولوي يا جناب شمس شخصيت صد ما هستند! اين نسل فکري هست اين جريان فکري هست کما اينکه جريان فکري فقه هم هست مگر فقه هر چه دارد درست است؟
بنابراين به تعبير حاج آقا اين مطلب را آقايان داشته باشيد خيلي لطيف است ما اختلاف داريم اما مخالفت نکنيم. اختلاف چيز بسيار خوبي است اما مخالفت بد است. يک جريان اينجوري هست نه اينکه اين جريان صد است و ما اگر احياناً داريم ميگوييم يعني تمام شؤونش را راضي هستيم و امثال ذلک! نه، يک جريان فکري اينجوري فکر ميکند و براساس اين دستآوردهايي دارد. الآن مثلاً اين مسائلي که ما در فضاي فقهي داريم دستآوردهاي فقهي اقتضاء ميکند که حکمت هم مثلاً داشته باشد آدم، معقول هم باشد ببينيد چه مخالفتهايي دارد انجام ميشود؟ اين هم يک مسير فکري است. نه اين صد درصد است نه آن صد درصد. ولي مسئولاني که عهدهدار شناسايي اين جريانهاي فکري در سطح کشور هستند نه مسئول فقهاند نه مسئول اين، بلکه اين جريان فکري را رشد بدهند و البته افرادي که کلان هستند بتوانند اينها را کنار هم به گونهاي قرار بدهند که مخالفت در نيايد اختلاف اشکال ندارد. اين خيلي مسئله است که مديران مسئول ما اين چنين کاري را بکنند. حاج آقا اينجوري به ما آموختند که مخالفت در نيايد اما اختلاف هم باشد و تقويت ميکنيم اينکه بگوييم مثلاً اين جريانها جريانهاي صدي نيستند.
نکتهاي که جناب آقاي خراساني در ابتداي فرمايش داشتند به اينکه اين عرفانهاي کاذب، اين يکي از مسائل بسيار مهمي است بله. کاذبها را بايد کنار زد. تحريف و انحراف را بايد کنار زد و کي کنار ميرود؟ آن وقتي که چراغ و نور علم روشن بشود. عرفان حقيقي وقتي روشن شد اينها کنار ميروند. آن خود جناب شمس مسئله تهذيب را به صورت جدي مطرح کرده است. من در همان يادداشتي که آنجا جناب موحد نوشته بود اين بود که تهذيب نفس را ايشان گفت که اگر بدن هزار تا آفت داشته باشد نفس يک آفت داشته باشد اين يک آفت نفس از هزار آفت بدن سنگينتر است اين خيلي مهم است اين يک نکته اخلاقي بسيار ارزشمندي است که جناب شمس به آن اشاره کرده که اگر بدن هزار تا آفت داشته باشد نفس يک آفت داشته باشد اين يک آفت نفس از هزار آفت بدن بالاتر است. اين نگرشهاي تربيتي و اخلاقي به مسئله است.
زمان هم گذشته و من بيش از اين تصديع ندهم و ضمن ابلاغ سلام آقايان بزرگوار، اتفاقاً ما چند شب قبل که تصادفاً خدمت جناب آقاي صدرا تماس داشتيم من گذاشته بودم روي آيفون، جناب صدرا صحبت ميفرمودند حاج آقا هم ميشنيدند مطالبي که داشتيد و بسيار دوست داشتني است آقاي صدرا هم فاضلاند هم عزيزند همينطور جناب آقاي نجمي بزرگوارمان که الحمدلله در اين رابطه موقاند. ضمن ابلاغ سلام آقايان خدمت حاج آقا و اينکه دوستان تشريف آوردند و مجدداً از حضرت استاد اين تقاضايي که دوستان داشتند را مطرح خواهم کرد و امثال ذلک. ولي به هر حال شرايطي که هست حاج آقا به جهت جامعيتي که به لحاظ مسائل دارند گاهي وقتها آن چيزي که شايد دلشان بخواهد چون حاج آقا با مثنوي به تعبيري کتاب باليني ايشان است و نسبت شمس با مثنوي را در حقيقت کنار خودشان دارند و کاملاً هم معتقدند اما به لحاظ مسائلي که به هر حال وجود دارد و اين اگر با مديريت آقايان باشد که بعضاً يکي از جاهايي که جناب آقاي خراساني ما کاملاً در جريان هستند برخي از نوشتهها و مجلاتي که حضرت آيت الله حسنزاده را حضرت آيت الله سبحاني و ديگران را بيخود و بيجهت بدون مدرک بدون سند بعضي دامن ميزنند! اگر از ناحيه خود دوستان يک رايزنيهايي بشود و به آنها گفته بشود دو ـ سه تا مرکز هم شايد بيشتر نباشند و اينها بيشتر تحريک اين و آن هستند اينها قابل کنترل هستند و ميشود با آنها يک مذاکرات قبلي داشت و حتي اينها را به ميز مذاکره و مناظره دعوت کرد که تشريف بياوريد صحبت بکنيم يک نشست را با آنها قرار بدهيم که اصلاً کاري که جناب شمس کرده هرگز يک کار معاذالله عرفان کاذبي و دروغي نبود. نه، واقعاً به اخلاق و به تربيت و به تهذيب و اينها اشاره کرده است.
يک نوع معارفي را دارد مطرح ميکند که دور از دسترس شماست. ميگويد: «سبحان ما ... و شأني» يک چنين حرفي که دارد او ميزند شايد شما فکر کنيد که اين معاذالله مخالف با توحيد باشد! در حالي که مطابق با مباني ما مخصوصاً توحيد افعالي که «و ما رميت اذ رميت و لکن الله رمي» کاملاً قابل توجيه است. به تعبير حاج آقا اين است که ما محکمات فرمايش جناب شمس و جناب مولوي را ميگيريم و متشابهات را به اين محکمات ارجاع ميدهيم و مسيرمان درست ميشود و مسير معرفتي. اينها الآن همه کساني که اين اشکال را ميکنند کاملاً دنبال اين متشابهات هستند حرفهايي که دو پهلو است و سه پهلو است اينها را ميگيرند و فکر ميکنند آن شخصيتي که واقعاً اين روي مباني استوار حرف ميزند خيلي متفاوت است آن محکمات را بايد گرفت و متشابهات را به آن ارجاع داد تا بتواند کار درست بشود.
از حضور همه اساتيد بزرگوار من سپاسگزارم. مهمانان محترمي که از خوي تشريف آورديد مديراني که اين بخش را داريد مديريت ميکنيد و إنشاءالله که اين نشست هم آبرومندانه و با افتخار برگزار بشود و حضور آقاي نجمي و جناب آقاي دکتر صدرايي و همچنين مجمع عالي کاملاً تضمين کننده است ولي ما نخواهيم يک اعتبار تصنعي ايجاد بکنيم يک هنري نيست يک فضايي ايجاد بکنيم و بعد بگوييم که مثلاً! اين درست است که شايد براي ما خوشايند باشد که ما مثلاً چنين کاري کرديم و بالاخره نه! اين در واقع براي لذا الآن خيلي از کارهاي ما را قبول نميکنند چرا؟ چرا قبول نميکنند؟ علمي نميدانند. ميگويند کار علمي اين است که علمي باشد، اين کارهايي که به لحاظ مسائل سياسي و اجتماعي و حکومتي دارد شکل ميگيرد اين روح قضايا نيست.
مولوي اشتباه کرده؟ بله، اشتباه کرده بپذيريم. جناب شمس در اين رابطه مثلاً اشتباه کرده، بپذيريم نه اينکه بگوييم در کنار شهيد و در کنار فلان و اين حرفها باشد. نه، اين را بگذاريد که خودش باشد. خودش خودش باشد هر چه که دارد؛ ضعف دارد با خودش است، قوّت دارد با خودش است و إنشاءالله که کار تمام بشود.
«و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»