به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی اسراء: همایش «فلسفه اسلامی و پرسش های پیش رو» با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی، دکتر سعیدی مهر، دکترعلی شیروانی و دکتر جواد رضایی در تالار شهید مفتح دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی در ابتدای سخنان خود در این همایش به مسئله تمایز حکمت و فلسفه پرداخت و بیان داشت:
در خصوص اینکه اصطلاح «حکمت» و «فلسفه» چه کاربردی دارد تحقیقات قابل توجهی صورت گرفته است؛ فلسفه هم به لحاظ موضوع و هم به لحاظ روش و هم به لحاظ هدف از حکمت جداست، حکمت آن معنای عام و جامعی است که هم به حکمت نظری توجه دارد و هم به آنچه در حوزه حکمت عملی مورد توجه می باشد ناظر است.
وی به معنای واژه حکمت درعرف قرآنی اشاره کرد و افزود:
در عرف قرآنی، «حکمت»، آمیخته است؛ یعنی واژه حکمت آمیختگی نظر و عمل است، آن کسی که آموخته هایی را در حوزه فلسفه به معنای خاص کلمه که هستی شناسی و جهانبینی و نظایر آن است را بداند و در حوزه عمل، اعتقاد و باور نیز آنها را همراهی کند و نظر و عمل را در قالب عمل صالح نشان بدهد او در عرف دینی و وحیانی صاحب حکمت است. اگر در قرآن از لقمان به عنوان حکیم یاد می شود و قرآن سخنان حکیمانه او را بیان می کند به این دلیل است که بخش قابل توجهی از فرمایشاتی که این حکیم الهی داشته ناظر به بخش حکمت عملی است.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی ابراز داشت:
فلسفه مطلق یا آنچه در مقابل حکمت از آن به فلسفه یاد می شود علمی است که یک موضوع خاص، روش، غایت و هدف خاصی دارد و انتظاری که از چنین فلسفه ای هست لزوما باورها، اعتقاد و عمل را شامل نمی شود.
وی ادامه داد:
ممکن است انسان به لحاظ مسائل نظری به یک حقیقتی راه پیدا کند اما در باور و عمل آن را به کار نگیرد، بنابر این به طور خلاصه ما اگر بخواهیم مشخصاً فلسفه الهی را در رابطه و نسبتش با واژه حکمت که در عرف وحیانی قابل گفتگو و بحث است مورد بررسی قرار بدهیم نسبتشان نسبت عموم و خصوص مطلق است به این معنا که هر جا سخن از حکمت به معنای عام وحیانی است فلسفه اسلامی را هم به عنوان بخشی از هستی معرفتی خودش در بردارد اما در مقابل گاهی فلسفه الهی شکل می گیرد اما لزوماً حکمت به معنای جامع آن که در عرف وحیانی مد نظر است شکل نمی گیرد.
این استاد حوزه و دانشگاه با بیان این مطلب که «فلسفه دانشی جامع و مانع است» گفت:
فلسفه دانشی است با ویژگی های خاص و روشن که هم جامع است و هم مانع؛ فلسفه با داشتن یک موضوع و روش روشن و یک هدف و غایت روشن در نزد بشر شکل می گیرد، چه بشر الهی و چه غیر الهی بیندیشد. موضوع دانش فلسفه عبارت است از «موجود بما هو موجودٌ»؛ اگر ما با روش برهانی و عقلی که منطقیون آن را ایجاد کرده اند و فلاسفه هم آن را در روش فلسفه خود اذعان دارند به دنبال شناخت هستی بدون اینکه هیچ تعینی آن را همراهی کند هستیم که احکام و اقسام عام آن را پی می جویند، این دانش، دانش فلسفه است و هیچ مطلبی را غیر از این برنمی تابد، لذا دانش فلسفه جامع و مانع است.
وی اذعان داشت:
فلسفه هیچ مسئله کلامی را برنمی تابد؛ فلسفه تا موضوع یک مسئله ای روشن نشود و علم یا اقسام علم او را تثبیت نکند وارد بحث نمی شود، تا یک مسئله ای صبغه وجود شناسی پیدا نکند فلسفی نیست، مانند برخورد یک پزشک با یک مساله ریاضی می ماند که نه خود آن پزشک آن مطلب را با نگرش دانش پزشکی می تواند ببیند و نه علم برمی تابد که یک مساله رياضی را در دانش پزشکی بررسی کنیم.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی تاکید کرد:
علم زنده است و زبان دارد و حرف می زند، اجازه نمی دهد و برنمی تابد آنچه به او مربوط نیست در حوزه او وارد شود ولو یک فیلسوف با یک عقیده و اعتقاد کاملی بخواهد به یک مسئله کلامی بدون در نظر گرفتن شرایط ذکر شده برای علم وارد شود. شما یک مطلب در مسائل فلسفی ما حتی در اسفار نمی توانید پیدا کنید که صبغه وجود شناسی نداشته باشد؛ گرچه ما اگر بخواهیم از منظر کلام یا از منظر الهیات به آن مسئله نگاه کنیم، می توانیم. بنابراین هر علمی که علم است و آن رئوس ثمانیه بر او حاکم است اجازه نمی دهد که حتی یک مطلب یا یک مسئله در علم دیگر وارد بشود.
وی در فراز دیگری از سخنان خود به موضوع «عرض ذاتی» و جایگاه آن در فسلفه اسلامی پرداخت و خاطرنشان کرد:
علم برای اینکه علم بشود نیازمند تلاش عالمانی است که در خصوص آن علم و مسائل آن علم و احکامی که در آن علم به عنوان احکام موضوع وجود دارد بحث کنند؛ این نکته را باید بپذیریم که وقتی در باره یک علمی سخن می گوییم از موضوعی بحث می کنیم که در آن موضوع تمامی آن چیزی که به آن موضوع مربوط است هم به نحوی عرض ذاتی وجود دارد و خدا غریق رحمت کند شیخ الرئیس بوعلی سینا را که در خصوص عرض ذاتی تلاش مجدانه ای را انجام داده است و آیت الله جوادی آملی بحث عرض ذاتی را در کتاب رحیق مختوم به نهایت رسانه اند. تلاش عالمان برای حفظ موقعیت خاص هر علم تلاش ارزشمندی برای حفظ ماهیت علم است.
وی با بیان این نکته که «علم دارای وحدت حقیقی است» ادامه داد:
عرض ذاتی، روح فلسفه است، نسبت موضوع و محمول به عرض ذاتی بر می گردد و وقتی عرض ذاتی شد تمامی مسائل که به یک موضوع بر می گردد یک وحدت حقیقی پیدا می کنند لذا علم دارای وحدت حقیقی است و نه یک وحدت اعتباری و آنچه تعهد بخش است و باعث می شود که این وحدت بماند عبارت است از اینکه ما یک موضوع را به عنوان موضوع علم قرار بدهیم و راجع به او از جایگاه عرض ذاتی بحث کنیم.
این استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به فرازهایی از کتاب «حکمت عملی و نظری در نهج البلاغه» اذعان داشت: در کتاب حکمت عملی و نظری در نهج البلاغه، آیت الله جوادی آملی این بحث را مطرح می کنند که «راس الحکمة مخافة الله عزّ و جلّ»، راس الحکمة مخافة الله هم حوزه عمل را و هم حوزه نظر را مد نظر دارد، تا خدا شناخته نشود خوف از خدا هم معنا پیدا نمی کند از اینرو حکمت، آمیختگی نظر و عمل است. حکمت آمیختگی دانش راجع به هستی و جهان است که مبداش خدای عالم است و هراس و وحشت عقلی و نفسی از جایگاه انسانی نسبت به پروردگار عالم است که می تواند معنای حکمت را برای ما به درستی روشن کند.
وی با یادآوری فرمایشات آیت الله جوادی آملی در جمع اعضای مجمع عالی حکمت بیان داشت:
در خصوص فلسفه اسلامی آیت الله جوادی آملی فرمایشاتی را در مجمع عالی حکمت و دیگر محافل علمی داشته اند که اگر این مطالب مورد التفات اساتید، مدرسان، محققان و فلسفه پژوهندگان قرار گیرد از بسیاری از لغزشها مصون خواهند بود و این سخن سخنی است که با ممارست فراوان در حوزه فلسفه بیان می شود که فلسفه یک دانش آزاد است و به هیچ کجا وابسته نیست و این علم تنها بر اساس یک روش برهانی و عقلی پیش می رود.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی در خصوص رابطه علوم تجریدی و فلسفه بیان داشت:
اگر فیلسوف در مسیر دانش فلسفه به این مهم رسید که این عالم و این نظام بدون مبداء نمی تواند باشد در حقیقت، خود فلسفه مسئله اعتقاد و باور را دارد ایجاد می کند؛ اگر فلسفه آمد و گفت هستی تقسیم می شود به هستی ممکن و هستی واجب و عالم نمی تواند بدون واجب باشد خود فلسفه این مفهوم را تولید کرده است، نه به عنوان خالق و رب که در بحث های کلامی مطرح می شود بلکه به عنوان یک وجودی که هستی برای او ضرورت دارد.
وی ادامه داد:
موجود بر دو قسم است؛ یا هستی برای او ضرورت ندارد و ضرورت امکانی دارد که در این صورت موجود ممکن است و یا هستی برای او ضرورت دارد که می شود واجب، اگر ما ممکن داشتیم بی تردید واجب هم داریم و خود همین فلسفه و حکمت این مفهوم را تولید می کند که این موجود واجبی که ممکن را تولید و خلق کرده است آیا فقط او را تولید کرده و یا اینکه او را هدایت نیز می کند؟!
وی در خصوص فلسفه اسلامی اظهار داشت:
اگر فیلسوف می آید و نبوت را از جایگاه فلسفه اثبات می کند و می گوید ما وحی و اعجاز داریم و همه اینها را از طریق فلسفه اثبات کرد از اینجا به بعد فلسفه می تواند از این منبع عظیم نیز بهره ببرد و این در تضاد با ماهیت علمی او نیست و اگر ما می گوییم فلسفه اسلامی از این روست. تلاش یک فیلسوف حکیم مسلمان مانند صدرالمتالهین این است که هرجایی که یک منبعی از وحی یا شهود را یافته است آن را در قالب برهان بیان کند، هیچ گاه فیلسوف از زبان فسلفه که زبان عقل و برهان است بیرون نمی رود ولو اگر منبعش منبع شهودی باشد. پس اکنون خلطی پیش آمده است که ما فکر می کنیم اگر از نهج البلاغه علی بن ابی طالب علیه السلام استفاده کردیم یا از سخن قرآن کریم بهره بردیم بحث ما از حوزه فلسفه خارج شده است این در حالی که این سخنان در قالب برهان، حکمت و فلسفه است.
وی در فراز پایانی سخنان خود به جایگاه فلسفه کاربردی از منظر سنت پرداخت و گفت:
در خصوص فلسفه کاربردی اگر بخواهیم از جایگاه سنت بحث کنیم باید بگوییم علوم و دانش هایی که در حکمت عملی شکل می گیرد و حکمت عملی به آنها می پردازد مانند مباحث خانواده، جامعه و یا حتی سیاست و ورزش، همه اینها در نظام تفکر سنتی ما زیر مجموعه حکمت عملی قرار می گیرد. وقتی می گوییم دانشی در حوزه حکمت عملی است نه به این معنا که حکمت عملی همین تعداد دانش های محدود را شامل می شود بلکه هر دانشی که به باید و نباید برمی گردد در حوزه حکمت عملی است. آیت الله جوادی آملی در فرمایشاتشان می فرمایند: هیچ قضیه و گزاره ای شکل نمی گیرد مگر اینکه یک بخش آن مربوط به هست و نیست و یک بخش آن مربوط به باید و نباید باشد که هست و نیست را از حکمت نظری و باید و نباید را از حکمت عملی می گیریم. ما باید گزاره های دانشی را از جایگاه حکمت نظری که از او به فلسفه یاد می کنیم برای حکمت عملی محیا سازیم.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی جوادی آملی تاکید داشت:
اگر فلسفه های کاربردی به فلسفه هایی اطلاق می شود که مشکلات جامعه ما را مرتفع می سازند در گذشته بحث جهانبینی و نظام هستی مسئله اساسی جامعه ما بوده و لذا فلسفه محض ما فلسفه کاربردی است چرا که مشکل اعتقاد و باور انسان را برطرف، اصلاح و کامل می کند که مهمترین مسئله بشر است.
وی توجه به عقل تجریدی را باعث تحول انقلابی در فلسفه دانست و ابراز داشت:
برخی فکر می کنند که فلسفه ما در یک نگاه سنتی محض مانده است، در حالی که اگر زبان عقل تجریدی را به میدان بیاورید می توانید در فلسفه یک تحول و انقلاب عظیم ایجاد کنید؛ الان زبان علم زبان عقل تجریدی نیست، عقل عرفی، عقل ریاضی، عقل تجربی، بر فضای علم حاکم است در حالی که این پرسش پیش می آید که چرا ما باید از علمی که یقیین آور است و برهانی است فاصله بگیریم؟!