پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی با بیان اینکه گرچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آغاز بعثت به مناسبتهای گوناگون بارها خلافت و امامت علی(علیه السلام) را بیان کرده بود، امّا آنچه در غدیر خم به وقوع پیوست، به منزله سندی ماندگار و قطعنامه ای جهانی بود که در حضور بیش از صد هزار مسلمان که از اطراف جهان آمده بودند، قرائت شد. این سند تاریخی به دست مبارک پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم امضا شد و در تاریخ به ثبت رسید و در سیره علمی و عملی رهبران معصوم(علیهم السلام) و شیفتگان ولایت در طول تاریخ جلوه گر شد.
ایشان بیان می دارند: امامان(علیهمالسلام) همواره بر محوری بودن اصل ولایت و امامت تأکید و تکیه داشتهاند؛ چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرمود: اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت و هیچ یک از آن ارکان به پای رکن رکین ولایت نمیرسد؛ «بُنی الإسلام علی خمس: علی الصلاة والزکاة والصوم والحجّ والولایة ولم یناد بشیء کما نودی بالولایة»
در برخی روایات از مطرح شدن ولایت در روز غدیر سخن به میان آمده است: «بنی الاسلام علی خمس... ولم یناد بشی ء کما نودی بالولایة یوم الغدیر»[1].
زراره می گوید: پس از این که امام باقر(علیهالسلام) ارکان پنج گانه اسلام را بیان کرد، از آن حضرت پرسیدم، کدام یک از این ارکان برتر است؟ امام(علیهالسلام) فرمود: ولایت برترین پایه است، زیرا ولایت در میان ارکان دین نقش کلیدی دارد و امام راهنمای دین است؛ «قال زراره: فقلت وأیّ شی ءٍ من ذلک أفضل؟ قال: الولایة أفضل لأنها مفتاحهنّ والوالی هو الدلیل علیهن»[2].
در ادامه حدیث امام باقر(علیهالسلام) فرمود: بلندای امر و قله بلند و کلید آن و دَرِ هرچیز و رضایت خدای رحمان پس از شناخت امام(علیهالسلام) پیروی از اوست و خداوند فرموده: هرکس از رسول پیروی کند. از خدا پیروی کرده است.... اگر کسی تمامی شب ها به نماز ایستد و همه روزها را روزه بدارد و همه اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج خانه خدا کند، امّا ولایت ولی خدا را نشناسد تا آن را بپذیرد و همه کارهایش را با راهنمایی او انجام دهد، از طرف خدا هیچ ثوابی ندارد و از اهل ایمان نیست.
اِشهاد در صحنه غدیر
شاهد گرفتن برای آن است که انسان بر اساس واقعیتی تصمیم بگیرد و تسلیم شود. خدا ربوبیّت خود و عبودیّت ما را به ما نشان داد و برای گرفتن پیمانِ اطاعت و پذیرشِ شریعت و تکلیف از ما پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ ما گفتیم: آری. پیامبر نیز مردم را بر نبوّت خود شاهد گرفت و حاضران در صحنه غدیر گفتند: آری. بعد فرمود لازمه پذیرش نبوّت و ولایت من پذیرش امامت و ولایت وصی من علی(علیهالسلام) است.
بسیاری از ائمّه(علیهمالسلام) به واقعه غدیر احتجاج و استدلال کرده اند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نیز پس از حادثه خلافت استشهاد کرد و فرمود: مردم! مگر در غدیر و موارد دیگر شاهد نبودید که پیامبر مرا وصی قرار داد، پس باید رهبری مرا بپذیرید.
وجود مبارک امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در نهج البلاغه می فرماید: به خدا سوگند من از همه مردم حتی از خود مردم به آن ها أولی هستم: «فواللّه إنّی لأولی النّاس بالنّاس»[3].
اولویّت ولی الهی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر خم ابتدا معارف و اصول دین را بازگو کرد و همگان به آن اقرار کردند. سپس آیه ﴿ألنّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم﴾[4] را تلاوت کرد و از حاضران اقرار گرفت: «ألست أولی بالمؤمنین من أنفسهم»[5]. آنگاه فرمود: هر کس صاحب اختیار خویش است، امّا پیامبر والی، متولّی، ولی و أولی بر همه است؟ اولویت (أولی) در آیه سوره احزاب و در سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تعیینی است، نه تفضیلی. اگر گفته شود دیگری نیز می تواند این کار را انجام بدهد، ولی زید أولی است، این افعل تفضیل است، ولی أفعل تعیین مثل ﴿اُولوا الأرحام بعضهم أولی ببعضٍ﴾[6] که معنایش این نیست که در ارث همگان مساوی هستند، لیکن طبقه اوّل سزاوارتر است، بلکه بدین معناست که با بودن طبقه اوّل، ارث به طبقه دوم نمی رسد و هم چنین با بودن طبقه دوم به طبقه سوم نمی رسد.
بنابراین، چون اولویت تعیینی است، با بودن پیامبر انسان صاحب اختیار نیست؛ نه این که ما صاحب اختیار خود هستیم و پیامبر نیز صاحب اختیار ما است، ولی بهتر است که او کارهای ما را اداره کند که آن اولویت تفضیلی است، نه تعیینی. پس معنایش این است که وقتی پیامبر چیزی را اراده کرد، انسان در برابر او حقی ندارد. مردم در کارهای شخصی خود، بر خود سلطه دارند، ولی هنگامی که در تحت رهبری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفتند، حرف اول و آخر را رسول گرامی می زند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر همین بهره را از ششمین آیه سوره احزاب گرفت.
شمیم ولایت، ص136
[1] ـ همان، ص 233.
[2] ـ بحارالأنوار، ج 56، ص 233.
[3] ـ نهج البلاغه، خطبه 811.
[4] ـ سوره احزاب، آیه 6.
[5] ـ بحارالأنوار، ج37، ص321، 32.
[6] ـ سوره احزاب، آیه 6.