اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».
«اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً»![1] در شبهاي پاياني ماه عظيم خدا «شهر الله»، ماه مبارک رمضان هستيم؛ چون رسالت اين ماه بسيار عظيم و سهم آن در نظام هستي و در عالم وجود انساني بسيار سنگين و عظيم است جا دارد در اين ايام و ليالي پاياني اين ماه بازشناسي کنيم و بازمعرفتي داشته باشيم نسبت به اين ماه عزيز و ودايع اين ماه را به جان بسپاريم و اگر وديعتي به اين ماه داريم هم به درستي بسپاريم. اين ماه را در وجود خودمان مستقر و مستمر کنيم و بدانيم که ماه مبارک رمضان يک حقيقت عيني خارجي است گرچه در کسوت يک امر اعتباري ظاهر شده است و گذرا است و در يک زمان و مدت محدود يک ماهه است، اما حقيقتي ثابت، ماندگار و اصيل دارد و با حقيقت انساني اتحاد برقرار ميکند و انساني که با آن همراه است و مصاحب است و در صحبت ماه مبارک رمضان است رمضاني است و همواره جلوههاي ماه مبارک رمضان در چنين انساني زنده است.
هيچ ترديدي نيست که در بين همه موجودات عالم انسان برترين موجود و اشرف خلايق است:
آدم استطرلاب اوصاف علوست ٭٭٭ وصف آدم مظهر آيات اوست[2]
پس خليفه خواست صاحب سينهاي ٭٭٭ تا بود شاهيش را آيينهاي[3]
اين انسان در حقيقت مظهر اوصاف الهي است شاهي خدا را در علم، در قدرت، در حيات و اوصاف جلال و جمال او را نشانگر باشد.
پس خليفه خواست صاحب سينهاي ٭٭٭ تا بود شاهيش را آيينهاي
در اينکه انسان اشرف موجودات است ترديدي نيست. هيچ چيزي در پيشگاه خداي عالم کريمتر از انسان نيست. انسان اکرم موجودات در پيشگاه پروردگار عالم است. وقتي از امام صادق(عليه السلام) سؤال کردند که حتي ملائکه از انسان بالاتر نيست و انسان از فرشتهها هم بالاتر است؟ فرمودند که حضرت علي بن ابيطالب(عليه السلام فرمود که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلًا بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا» سه گونه خلقت و مخلوق خداي عالم دارد؛ بله جمادها هستند نباتها هستند و مانند آن؛ اما دستههاي عمده هستي و آفريدههاي عمده نظام هستي را خداي عالم در اين سه بخش از هستي قرار داد.
جماد و نبات و عناصر و معادن و اينها که دون آن هستند که به حق(سبحانه و تعالي) مستقيماً نسبت بدهند؛ سه دسته از موجودات هستند که از يک نوع شرافتي برخوردار هستند اما يک دسته از اين سه دسته سرآمده هستند. خداي عالم فرشتهها را فقط و فقط با حيثيت عقلي آنها را آفريد و مراد از حيثيت عقلي همان حيثيت نوري است که جانب اله را مينگرند و يک جانب بيشتر ندارند و همان بندگان مکرَم الهياند ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾؛[4] «فإنهم مجبورون کالشمس و القمر»؛ همان طوري که ماه و خورشيد مطيع فرمان الهياند و براساس اراده الهي حرکت ميکنند فرشتهها هم با چنين رويکردي هستند گرچه نورياند اما هيچ حيثيت ناري در آنها وجود ندارد و لذا اينها مجبور هستند همانند شمس و قمر. حيوانات و بهائم از شهوت مملوّ هستند و جنبه نوري و الهي در آنها نيست «وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً»؛ خدا بهائم را و حيوانات را آفريد اما آنها بر مبناي شهوت و خورد و خوراک و حيات حيواني زيست ميکنند و جنبه الهي و نوري ندارند.
اما خداي عالم انسان را آفريد و «رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا» و در آدم اين دو جنبه را ايجاد کرد: هم جنبه عقلي ايجاد کرد و هم جنبه شهوي. «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ».[5] اين دستهبندي بسيار حکيمانه و فوق العاده خردمندانه و منسجم و براساس يک منطق صحيح است. فرمود انسان از هر دوي اين حيثيت ناري و نوري، حيثيت عقلي و شهوي برخوردار است، هر دو را خداي عالم در وجود انسان نهادينه کرد. اگر انسان توانست عقلش را بر شهوتش غالب و قاهر بگرداند او از فرشتهها برتر است «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»؛ اما اگر کسي شهوتش بر عقلش چيره بشود و امام وجودش شهوتش و هوي و هوس او باشد چنين انساني از بهائم هم بدتر است کمتر است «وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ». اين نظام هستي است آفرينش انساني به اين صورت است که اگر توانست عقلش را امير و فرمانرواي هستي وجودش قرار بدهد و شهوتها را و حيات نباتي و حيواني را تحت سيطره عقل بگيرد اين انسان از فرشتهها بالاتر است، چرا؟ چون فرشته مجبور است و او بنده يک جانبه خداست و چون در اين امر اختيار و ارادهاي ندارد اگر يک موجود مختار و مريدي از او سبقت بگيرد طبعاً بالاتر از فرشته ميشود؛ «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»؛ اما از آن طرف، اگر «وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ»؛ کسي که شهوتش بالاتر از عقل بشود و غالب بشود و بشود همان بيان علي بن ابيطالب که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِير تَحْتَ هَوَيً أَمِير»،[6] چنين انساني «فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ». اين نظم منطقي و بيان حِکمي علي بن ابيطالب است که در باب انسانيت و فرشتهها و بهائم و حيوانات بيان فرمودند.
يک زنديق و کافري بود آمد خدمت امام صادق(عليه السلام) سؤال کرد «يا ابن رسول الله»! فلسفه آفرينش انسان چيست؟ چرا خداي عالم که شما ميگوييد خدا حکيم است و خدا کار عبث و بيهوده انجام نميدهد چرا انسان را آفريد؟ آيا مضطر به آفرينش انسان بود؟ آيا مجبور به خلقت انسان بود؟ خدا که مجبور نيست، خدا که مضطر نيست، خدا که کار عبث نميکند، پس فلسفه و علت آفرينش انسان چيست؟
امام(عليه السلام) در جواب فرمود: «خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِيرِه»،[7] خداي عالم حقيقتي سراسر علم و قدرت و حکمت و تدبير است اين قدرت و اين علم و اين حکمت و اين تدبير اگر بخواهد به هستي نمايانده بشود و به جهان و به جهانيان و به همه موجودات عالم سماوي و ارضي، «تحت الأرض»ي و «فوق العرش»ي نشان داده بشود با چه وسيلهاي امکان دارد که خداي عالم تدبيرش را امضا کند؟ انفاذ کند و نافذ کند علمش را؟ و حکمتش را اظهار کند؟ «خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِيرِه»؛ خدا مدبر عالم است خدا ربّ عالميان است اين ربوبيت، تدبير، حکمت و اين علم را چگونه به هستي بنماياند؟ فرشتهها دون آن هستند اگر هم باشند براي مرحلهاي است. جماد و نبات و حيوانات آيا اينها موجوداتي هستند که بتوانند خدا را در حکمت، در علم و قدرت، در تدبير و ربوبيت او نمايندگي کنند؟
آدم اصطرلاب اوصاف علوست ٭٭٭ وصف او مظهر آيات اوست
اين اوصاف انساني که علم و قدرت و حيات او حيات نبوي و علوي و فاطمي و حسني و حسيني ميشود، ميشود: «نحن اسماء الله»؛[8] اينها هستند که ميتوانند خدايي خدا را، عظمت خدا را به جهانيان نشان بدهند. از اين جهت انسان اشرف موجودات است اکرم موجودات است و هيچ موجودي در حدّ و اندازه انسان نيست.
اما اين انسان براي اينکه بتواند در هستي به همان مسيري که رسول گرامي اسلام فرمود: «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ» که در اين ميدان و در اين کارزار انسانيت، او فاتح بشود او موفق و ناجح و مفلح و پيروز و فائز بشود بايد براي او امکاني فراهم بشود. قرآن به او عطا شد، رسول الله و اهل بيت به او عطا شد، اين ايمان در او انباشته شد؛ اما براي اينکه اين ايمان را به عمل برساند به حس و تجربه برساند و اين معرفت به علم و به عين بيايد يک امکاني براي او لازم است يک شرايطي بايد براي او فراهم بشود که آن انسان علوي، انساني که در سراپرده ايمان دارد زيست ميکند بيايد به صحنه زمين و زميني بشود و عيني بشود و خارجي بشود بتواند در جهان خارج براي موجودات و براي ساير موجودات عالم أعم از همنوعانش و ديگران خدايي را و اوصاف الهي را نشانگر باشد.
چه چيزي ميتواند انسان را از علم به عين بياورد؟ از گوش به آغوش بياورد؟ او را در اقليم وجود بنشاند و به تعبير امروزي از معرفت به علم بياورد؟ به حسّ و تجربه بياورد؟ و انسان ميداني درست بکند؟ نه انسان ستادي! ما در مسير معرفت اسلامي خودمان با گفتن شهادتين و اظهار اسلام و اظهار محبت نسبت به خدا و پيامبر و اهل بيت و مانند آن يک انسانيهاي ستادي هستيم نه انسانهاي ميداني که در ميدان عمل بخواهيم عبوديت را و بندگي را و نمايندگي پروردگار عالم را و خلافت الهي را و اصطرلاب اوصاف الهي بودن را نشان بدهيم. آن چيزي که توانست و ميتواند انسان علمي را عيني بکند همين ماه مبارک رمضان است. اين امکاني است ماه رمضان در آسمانها نيست ماه رمضان کاملاً آمده و رفيق شده و دوست و مصاحب شده و شب و روز با ما هست سحرها و افطارها هست، با غذاي ما هست با صوم ما هست با همه حالات ما اين ماه رمضان است؛ اين طور نيست که ماه رمضان لحظهاي ما را رها بکند يا ما به عنوان يک انسان متعهد به ماه رمضان لحظهاي او را تنها بگذاريم و بدون او بخواهيم زيست بکنيم.
اين يک ماه بودن با ماه مبارک رمضان يک تمرين و يک تجربه و يک حسّ تجربي عيني است که انسان را از آن ستاد ايمانش به عمل صالحش ميرساند او را در کف جامعه ميآورد و در کف عرصههاي اجتماعي او را با مردم با انسانهاي ديگر با محرومين با فقرا با ساير طبقات و اقشار مختلف همراه ميکند و از جايگاه ايمان و اخلاق و عمل صالح و رفتار نيکو با آنها وارد عمل ميشود. اگر حسن خلق است اگر انفاق است اگر صله رحم است اگر دوستي و محبت است اگر گذشت و اغماض است اگر رفع حقد و حسد و کينه و تنفّر و مانند آن است، اگر طلب رحمت براي گذشتگان و ذوي الحقوق است، اگر طلب هدايت براي آيندگان و خود انسان است اگر بهرهمندي از قرآن فرقاني است که بتواند همه جزئيات زندگي را در مسير اجرا تجربه کند ماه رمضان اين امکان را فراهم ميکند.
ما ممکن است اهل نماز باشيم يا اهل روزه به تنهايي باشيم ولي ماه رمضان به خاطر همراهي و مصاحبت آن و هر لحظه با انسان بودن آن به گونه ديگري در فضاي انسانسازي و ساخت هويت انساني دخيل و شريک است. اينجا است که براي ماه رمضان يک آيين خاصي وجود دارد يک استقبال و بدرقه خاصي در ارتباط با ماه مبارک رمضان وجود دارد. شما ميبينيد که وقتي اهل بيت(عليهم السلام) اينها که رمضانياند، اينهايي که با حقيقت ماه رمضان انس و الفتي قريب و عجيب دارند و ماه خدا ميدانند چگونه استقبال ميکنند؟ «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»[9] و از آن طرف هم چگونه وداع ميکنند؟
چون اين شبها شبهاي پاياني ماه مبارک رمضان است، جملاتي را از امام زين العابدين علي بن الحسين امام سجاد(عليه السلام) ميخواهيم که بخوانيم و بدانيم که امام(عليه السلام) با چه جملاتي با چه عبارتهايي با اين حقيقت عيني خارجي که آمد آن ايمان ما را به عمل صالح تبديل کند، آن اقرار زباني را به عمل به ارکان در بياورد، اگر اسلام بنا شد که «وَ اَلْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ»[10] اين علم به ارکان نيازمند به يک رفيق است دوست است مصاحب و همراه است. کسي که دست ما را بگيرد يا بگويد آنچه تو ايمان آوردي در اينجا بايد عمل کني اينجا بايد اين کار را انجام بدهي آنجا نبايد آن کار را انجام بدهي! آنجا غمض عين کن آنجا مواظب باش آنجا برخوردت اين گونه باشد! قدم به قدم در لحظات زندگي با ما همراه است در خواب و بيداري با ما همراه است، رفيق ما است شفيق ما است ما را در همه لحظاتمان دارد کمک ميکند. از آن طرف شيطان را در غل و زنجير کرده است از اين طرف نفس را در بند کرده است، از آن طرف با صومش براي ما فرحت و شادي «عند لقاء الله» ايجاد ميکند همه جلوههايي که در اين ماه وجود دارد براي اين است که با اين رفاقت با اين صميميت، اين دوستي اين علم ما و ايمان ما را به عين و خارج بياورد و رسالت ماه رمضان اين است که انسان ستادي ايماني را به انسان ميداني عملي برساند و او را در عرصه عمل به يک انسان علمي به معناي حس و تجربه به کار بگيرد يک انسان باشد که دينش در پس پرده نباشد بلکه در آراستگي او و در چهره ظاهر او نمايندگي کند ظاهر او از باطن او.
خيليها از انسانها هستند که ايمان دارند اما از سراپرده قلب و عقل آنها را بيرون بياورند و در لايههاي وجودي و در سطحها و صفحات وجودي بخواهند اين ايمان را پياده بکنند نيازمند به يک همراه هستند کسي که دستگيري بکند کسي که مصاحبت داشته باشد همراه باشد اگر شما ميبينيد که امام سجاد(عليه السلام) اين گونه دارد با ماه رمضان وداع ميکند که رفيقي است انساني است حقيقتي است حالا که ميگوييم انسان يعني از آن جهت که با ما حرف ميزند با ما مصاحبت ميکند بيگانه نيست فقط توصيه نميکند بلکه دست ما را ميگيرد همراهي ميکند محبت ميکند کرامت ميکند با ما رفيق است ميگويد من براي تو شادي ميآورم. «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه»،[11] من براي تو فِطر ميآورم، من براي تو ذُخر و شرافت و کرامت و مزيد ميآورم، تو با من همراه باش، من براي تو «لَيْلَةَ الْجَوَائِز»[12] ميآورم، من براي تو «يَوْمُ الْجَوَائِزِ»[13] ميآورم و بهترينها را و کرائم الهي را براي تو ميآورم؛ واقعاً عجيب است! اين وعدههاي اين ماه عزيز است که اين طوري دارد حرف ميزند.
آن که براي ما ميتواند اين خير و برکت را بياورد حقيقتي است به نام ماه رمضان. ما بايد ماه رمضان را از قالب يک امر اعتباري خشک زماني محدود به يک ماه و مانند آن به در بياوريم، اگر ما بخواهيم ماه رمضان را مثل ساير شهور و ماهها و اين را يک موجود اعتباري بدانيم باختهايم! چرا هر روز در اين دعاهاي روز است که ساعت آن «افضل الساعات» و ليالي او «افضل الليالي» است؟ «شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُور»، چرا؟ اين عبارتها که هر روز بعد از نمازها بايد بخوانيم اينها ـ معاذالله ـ فقط براي اين است که ما دعايي خوانده باشيم و ذکري گفته باشيم و ثوابي برده باشيم؟ اين دعاها صاحب معرفت نيست؟ عين معرفت نيست؟ عين آگاهي و شناخت نيست؟ اين دعاها به زبان وحي و معصومانه اهل بيت نرسيده است؟ چگونه بايد به ما بفهمانند که اين ماه شرايطش از آن جهت که خدا در اين ماه تجلي کرده است جلوه اين ماه غير از ماههاي ديگر است. اين همه خانهها اين همه قصرها اين همه کاخها ساخته شده، اما يک خانه است که چند هزار سال مانده است و قطب است قدس است همه قداست و طهارت در اوست و اکنون طائفين و عاکفين و راکعين و ساجدين حول آن طواف ميکنند به نام کعبه. اين کعبه غير از اين است که يک مشت خاک است؟ اين حجر الأسود مگر غير از آن است که يک سنگ سياه است؟ اما نسبت آن با پروردگار عالم اين حجر الأسود را، اين مقام ابراهيم را، اين ديوار کعبه را آن قدر قداست بخشيده شرافت بخشيده که انسان به ديوار کعبه اگر متوسل بشود عنايت پروردگاري او را رها نخواهد کرد به سامان خواهد رساند اگر خداي عالم تجلي ميکند و کعبه را از چنين قداستي برخوردار ميکند که اين گونه به حول حريم او طواف ميکنند رکوع ميکنند سجود ميکنند و بندگي خودشان را در پيشگاه اين چهارديواري که محاذي با بيت المعمور و محاذي با عرش و محاذي با کلمات اربعه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[14] ساخته شده است اين طور در مقابلش سجده ميکنند. خداي عالم چه حکمتي و چه معرفتي به ما آموخته است! درست است که نقش طبيعي و مادي کعبه در يک وضع مکعب شکل و چهار ضلع و چهار زاويه دارد اما اين در محاذات با تسبيحات اربعه است «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»، اين ماه رمضان هم همين طور است ماه رمضان که زميني نيست اين عرشي است الهي است جلوههاي رباني در آن است ما اينجا ماه رمضان را در حدّ يک بذر، در حدّ يک حبه و دانه ميتوانيم تلقي بکنيم به ماه رمضان انس داشته باشيم عشق بورزيم و حقيقت ماه رمضان را در بهشت ببينيم. جايگاه ماه رمضان در آنجاست آن ماهي که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾[15] آن ماهي که ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ﴾[16] آن ماه رمضاني که خداي عالم ميفرمايد که ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم ٭ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ﴾.[17] اين ماه رمضان را بايد گرامي بداريم آيا ميشود چنين حقيقتي در جامعه باشد أولاً و انسان با اين حقيقت همراه باشد ثانياً و اين همراهي و اخوّت و برادري و دوستي و محبت و عشق و ارادت نسبت به اين ماه باشد، يک ماه با اين حبيب و دوست الهي انسان مراوده داشته باشد، بعد انسان بخواهد در جامعه به گونه ديگري عمل کند.
سؤالي را مطرح ميکند اگر دقت ميکرد و نسبت به ماه رمضان تأمل ميکرد اين سؤال اصلاً جايي ندارد سؤال اين است که ماه رمضان چه نقشي براي جامعه دارد؟ کارکرد ماه رمضان براي جامعه و افراد جامعه و نظام چيست؟ اگر کسي به اين ماه تأمل بکند، جواب را از خود روشنايي اين ماه ميگيرد. مثلاً سؤال کنند که خورشيد براي چيست؟ آيا اين سؤال دارد؟ اين خورشيد که عالمتاب است وسط منظومه شمسي همه را دارد نورانيت ميبخشد و روشن ميکند گرما ميدهد و حرارت ميدهد و فروغ ميبخشد و همه چيز را دارد به سامان ميرساند، کسي به خورشيد نگاه بکند بگويد که اين خورشيد به درد چه ميخورد؟ کسي بگويد که ماه رمضان به درد چه چيزي ميخورد؟
اين ماه رمضاني که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾، شهر رمضاني که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾،[18] شهر رمضاني که ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ﴾،[19] شهر رمضاني که ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[20] شهر رمضاني که اين همه آيات و دعا و مناجات دارد، واقعاً مثل کسي است که نگاه کند به اين آفتاب و بگويد اين آفتاب چه فايدهاي دارد و چه خاصيتي دارد؟ کارکرد اين آفتاب چيست؟ بله، اگر کسي کور باشد نابينا باشد ميگويد اصلاً آفتاب چيست و به چه دردي ميخورد؟ اما اگر کسي چشم باز کند و ماه رمضان را ببيند و سحرهاي آن بيدار باشد و افطارها و سحرها را ببيند و «فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ» را احساس بکند، هرگز نميگويد ماه رمضان به درد چه چيزي ميخورد.
آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) در همان هنگامي که هلال ماه شوال را ديد، گفت خدايا! توفيق بده ما کارهايمان را کمتر بکنيم و ارتباط خود را با اين ماه زياد بکنيم! ما در اين يازده ماه اگر ذخيرهسازي بکنيم از ايمان و تقوا و عمل صالح، نميآييم به جامعه به مردم دروغ بگوييم نميآييم سر مردم را کلاه بگذاريم. بخش قابل توجه، هفتاد هشتاد درصد اين دوندگيهاي مردم در جامعه براي اين است که کلاهبرداري است و خيانت است و دروغ است و غشّ در معامله است و مانند آن و اگر ماه رمضان باشد اينها به کنار ميرود و جامعه در راحتي و نشاط زندگي ميکند. دروغ چيست؟ نافرماني و معصيت چيست؟ بدخلقي و کجخلقي و قساوت قلب و تکبّر و حرص و آز و طمع و مالدوستي و مقامخواهي و اين کرسي را بگيريم و آن نمايندگي را بگيريم و آن وکيل را بزنيم و آن وزير را بزنيم و آبروي آن را ببريم در آن فضاي مجازي و در اين شبکه اجتماعي! انسانها واقعاً به لحاظ اجتماعي و حقوق خصوصي امنيت دارند؟ اين طوري که همگان به جان هم داريم ميافتيم اين براي اين است که رمضاني نيستيم؛ دهن بستيم چند ساعتي احياناً!
اگر کسي در بستر ماه رمضان، در اين فضاي بوستاني و گلستاني ماه رمضان رشد بکند و تربيت بشود آيا چنين زندگي براي جامعه ميسازد؟ در همين شرايط کرونايي وضعيت اين چناني که چقدر مردم در زحمت هستند بعضيها در مقام اختلاساند فريباند مکر هستند پنهانکارياند پنهان کردن کالاها هستند؛ اينها همان خفاشاني هستند که در فضاي ديدن اين ماه طالع و روشن در کوري و نابينايي هستند.
بنابراين اين سؤال گرچه ممکن است براي برخيها مثلاً باشد اما بايد همان طوري که «آفتاب آمد دليل آفتاب»،[21] رمضان آمد دليل رمضان گفت. هيچ ترديدي در قدرت ماه رمضان در انسانسازي در هويتبخشي نيست، به انسان هويت الهي ميدهد او را از زميني بودن و سطحي بودن و طبيعي بودن به الهي بودن ميرساند و اصلاً به انسان جايگاهي ميبخشد که:
آدم اصطرلاب اوصاف علوست ٭٭٭ وصف او مظهر آيات اوست
پس خليفه ساخت صاحب سينهاي ٭٭٭ تا بود شاهيش را آيينهاي
اين رمضان است که انسان را مظهر شاهي خدا و سلطنت خدا و قدرت خدا و جايگاه امضاي تدبيرش و انفاذ علمش و اظهار حکمتش ميسازد اگر انسان نبود جهان چه ارزشي داشت؟ براي جماد! براي نبات! براي حيوان! براي آسمان و زمين! براي حتي فرشتگان! نه، اين انسان است که «فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ»، آفرين به اين آفرينش پروردگاري ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ﴾[22] اين خلقت است اين کرامت است اين عظمت است مثل اينکه انسان سؤال کند انسان را خدا براي چه چيزي خلق کرده است؟ در اين حقيقت تأمل کن و بررسي کن! ببين که چرا خداي عالم اين انسان را آفريد؟ آفتاب آمد دليل آفتاب؛ انسان آمد دليل انسان. اين انسان يک موجودي است با پيچيدگيهاي فراوان و امکانات عجيب و شگفت از عرشيان بالاتر از فرشيان پايينتر، احسن تقويم، اسفل سافلين؛ اين چه موجود عجيبي است!
ما داريم با ماه رمضان وداع و خداحافظي ميکنيم، جلوههاي اين ماه دارد کمکم فروغش را برميچيند. ما در حقيقت از اين ماه ـ إنشاءالله ـ بهره برديم تزوّد و توشه برچيديم. اين ماه بناست براي ما حاصلي داشته باشد و محصولي. حاصل اين ماه تقوا است؛ ﴿فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ﴾؛[23] ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾،[24] حاصل رمضان تقوا است. محصول اين حاصل چيست؟ عصاره آن چيست؟ عصاره آن اين است که يک انسان الهي تربيت ميشود و تحويل جامعه ميشود و در جامعه انسان آن عصاره و محصول را ميبيند. ما يک مقصد داريم و يک مقصود. يک ذکر داريم يک مذکور. يک حاصل داريم و يک محصول. مثلاً کعبه مقصد است کعبه بهانه است، ما به دنبال مقصود هستيم؛ «مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه».[25] ما يک ذکر داريم و يک مذکور، يک «الله الله»ي ميگوييم يک «سبحان و الحمد لله» ميگوييم اما اين «سبحان الله و الحمد لله» که ذکر است ما را به آن مذکور ميرساند يعني آن حقيقتي که ذکر پرده وجود اوست و ما بايد اين پرده را با ذکر کنار بزنيم به دنبال مذکور باشيم.
عدهاي اهل ذکر هستند نه مذکور! عدهاي اهل مقصد هستند نه مقصود. عدهاي اهل حاصل هستند و نه محصول. تقوايي که انتخاب کردند يک تقواي شخصي محدود است اما اين تقوا را بخواهند در جامعه بياورند و عصاره آن تقوا را به جامعه نشان بدهند که انسان خوب يعني اين، انسان رمضاني يعني اين؛ يعني انسان اخلاقي تربيت شده مکتب دعاي ابوحمزه ثمالي، تربيت شده مکتب دعاهاي روز که انسان را در همه جهاتش پاک و پاکيزه ميکند «اللَّهُمَّ ... طَهِّرْنِي مِنَ الذُّنُوب»،[26] «اللهم اخلصني، اللهم غسّلني»، «وَ أَسْكِنِّي فِيهِ بُحْبُوحَاتِ جَنَّاتِك».[27] اين دعاها، اين ارتباطات چه ميکند با انسان؟ اگر ما اين دعاها را به حق ببينيم و به حق در ما اثر بخواهد بکند.
بنابراين در اين بخش پاياني عرايضم احساس ميکنم که هيچ بياني شيواتر، رساتر، عزيزتر از بيان امام سجاد(عليه السلام) در باب وداع ماه مبارک رمضان نيست. من فکر ميکنم که اگر همين دعاي وداع ماه رمضان را ـ إنشاءالله ـ همين شبها ما بخوانيم؛ ماه رمضان يک امر اعتباري نيست، مثل سايه درخت نيست مثل خود درخت است، مثل ميوهاي است که انسان از درخت ميچيند؛ اگر واقعاً با ماه رمضان آدم نجوا کند حرف بزند مناجات بکند؛ اي ماه عزيز! اي ماهي که با رفتن تو، فراغ تو دارد دل ما را ميسوزاند! و انسان از فراغ ماه رمضان اشک بريزد؛ همان طوري که در آمدنش اشک شوق ميريزد در رفتن آن اشک فراغ بريزد و نگران باشد؛ اين بيان امام سجاد(عليه السلام) است فرمود: «وَ قَدْ أَقَامَ فِينَا هَذَا الشَّهْرُ مُقَامَ حَمْدٍ، وَ صَحِبَنَا صُحْبَةَ مَبْرُورٍ، وَ أَرْبَحَنَا أَفْضَلَ أَرْبَاحِ الْعَالَمِينَ» ميفرمايد که اين ماه براي ما حمد و ثنا و ستايش الهي را به همراه آورد و يک دوست بِرّ و نيکو و رفيق همراه و شفيقي بود که با ما همراهي کرد، «وَ أَرْبَحَنَا»؛ بهترين و بالاترين سود را براي ما آورد. ما در نظام طبيعت بالاترين سودمان همين سودهاي دنيايي است که پولمان در بانکها بيشتر شود و زمين ما بيشتر بشود و به جاي پنج تا خانه ده تا خانه و مانند آن، اينها تجارتي است يا بازاري است که در نشئه طبيعت وجود دارد اما جان انساني روح انساني علم و معنويت و تقوا که اصل و اساس است اين کدام بازار وجود دارد: «الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»،[28] اين بيان امام جواد(عليه السلام) است.
حالا اين عبارت: «ثُمَّ قَدْ فَارَقَنَا عِنْدَ تَمَامِ وَقْتِهِ، وَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ، وَ وَفَاءِ عَدَدِهِ فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ» اکنون وقتش تمام شده است، ماه رمضان «فَارَقَنَا» دارد از ما جدا ميشود و خداحافظي ميکند «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ»؛ ما داريم با اين ماه وداع و خداحافظي ميکنيم اما «وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا وَ غَمَّنَا» و اين ماه دارد با فراغش ما را غمين ميکند غمناک ميکند حزين ميکند. اگر کسي با رفتن اين ماه غمناک بشود ناراحت باشد نگران باشد که از اين ماه دارد جدا ميشود، معلوم است که اين ماه در او اثر گذاشته است، روح اين ماه در او وديعتي نهاده است محبّتي نهاده است و لطف خودش را در دل گذاشته است «وَ غَمَّنَا» ما را ناراحت کرده است. اين ماه مثل اينکه رفيقي داشته باشد که اين رفيق انسان را در تنهايي کمک ميکند و الآن وقتي رفت انسان در ظلمت ميماند در تنهايي و در تاريکي ميماند «وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنَّا وَ لَزِمَنَا لَهُ الذِّمَامُ الْمَحْفُوظُ وَ الْحُرْمَةُ الْمَرْعِيَّةُ».
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ وَ يَا خَيْرَ شَهْرٍ فِي الْأَيَّامِ وَ السَّاعَاتِ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ، وَ نُشِرَتْ فِيهِ الْأَعْمَالُ السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ قَرِينٍ جَلَّ قَدْرُهُ مَوْجُوداً وَ أَفْجَعَ فَقْدُهُ مَفْقُوداً وَ مَرْجُوٍّ آلَمَ فِرَاقُهُ. السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرَّ، وَ أَوْحَشَ مُنْقَضِياً فَمَضَّ»؛[29] درود خدا و سلام خدا و سلام همه فرشتگان و مؤمنان بر ساحت مقدس ماه مبارک رمضان! به ماه رمضان درود ميفرستيم ما به اين ماه عزيز سلام وداع داريم در سلام وداع وديعت مينهيم. وداع يعني وديعت نهادن. اي رمضان عزيز! اي ماه بابرکت! اي ماه خدا! اي ماه رفيق شفيق از تو ميخواهيم، همان طوري که با آمدنت خير و برکت و مغفرت را براي ما آوردي. با رفتنت، بدي، سوء، آفت، آسيب و ويروسهاي ظاهري و باطني را از جان ما، از دل ما، از جامعه ما، از نظام ما، از مردان و زنان ما دور بفرما! و اين وديعت ارتباط با خودت را با ما داشته باش. ما وارد شهر شوّال ميشويم، ذي قعده ميشويم، ذي حجّه ميشويم، محرّم ميشويم، همه اينهاي ما را رمضاني کن! ما اول رمضاني باشيم بعد شوّالي! اول رمضاني باشيم بعد محرّمي! اول رمضاني باشيم بعد ماه صفري! اول رمضاني باشيم بعد ذي الحجه! آن کسي که رمضاني نباشد ذي الحجّهاي ندارد! آن کسي که رمضاني نباشد محرّم و صفر ندارد! آن کسي که ارتباطش با خدا در ماه رمضان مستقر نشد و وديعت و امانت ماه رمضان را در دلش قرار نداد او نميتواند محرّمي باشد حسيني باشد اين يک هوس است اين به تعبيري «يطلبون الدنيا بأعمال الآخرة» است. آن کسي که وديعتي از ماه رمضان در نزد او نيست و او هم وديعتي با ماه رمضان ندارد، محرم او بوي رمضان ندارد، صفر او بوي رمضان ندارد، حجّ او بوي رمضان ندارد، اينها براي او جز يک سلسله اعمال مراسم و فعاليتهاي سطحي بيش نخواهد بود.
خدايا اين رمضانت را در جامعه ما ماندگار و قدرت ايماني را به برکت ماه رمضان براي ماه نگه دار! صاحب اين شبهاي قدر حضرت بقية الله الاعظم را از ما راضي و خرسند نگه بدار! و همه حوايج و خواستههاي امت اسلام و کساني که در اين ايام و ليالي با اين ماه عزيز بودهاند خدايا برآورده به خير بفرما! مشکلات را از جوامع و جامعه اسلامي ما خصوصاً از جوانهاي ما امتحانات دارند براي کنکور و نظاير آن دارند تلاش ميکنند خدايا همه جوانهاي ما را در همه عرصههاي علمي و عملي و زندگي و کار و اشتغال موفق بدار و جامعه اسلامي را و نظام اسلامي را در پناه حضرت بقية الله الاعظم از هر خطري حفظ بفرما!
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص243.
[2]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش96.
[3]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش75.
[4]. سوره أنبياء، آيه26.
[5]. علل الشرائع، ج1، ص4 و 5.
[6]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت211.
[7]. الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2، ص338.
[8]. ر. ک: تفسير فرات الكوفي، ص56: «لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ اسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ الْمُنْزَلَةِ فَهُوَ الْحَمِيدُ وَ سَمَّی مُحَمَّداً(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ هُوَ الْأَعْلی وَ سَمَّی أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً وَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَاشْتَقَّ مِنْهَا حَسَناً وَ حُسَيْناً وَ هُوَ فَاطِرٌ فَاشْتَقَّ لِفَاطِمَةَ مِنْ أَسْمَائِهِ».
[9]. امالی(للصدوق)، ص93.
[10]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، حکمت227.
[11]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص65.
[12]. الأمالي (للمفيد)، ص232؛ «فَإِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ الْفِطْرِ وَ هِيَ تُسَمَّي لَيْلَةَ الْجَوَائِزِ أَعْطَي اللَّهُ الْعَالَمِينَ أَجْرَهُم...».
[13]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص168؛ «قَالَ النَّبِيُّ صل الله عليه و آله و سلّم): إِذَا كَانَ أَوَّلُ يَوْمٍ مِنْ شَوَّالٍ نَادَd مُنَادٍ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اغْدُوا إِلَي جَوَائِزِكُمْ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ جَوَائِزُ اللَّهِ لَيْسَتْ بِجَوَائِزِ هَؤُلَاءِ الْمُلُوكِ ثُمَّ قَالَ هُوَ يَوْمُ الْجَوَائِزِ».
[14]. من لا يحضره الفقيه، ج2، ص191.
[15]. سوره بقره، آيه185.
[16]. سوره دخان، آيه3.
[17]. سوره دخان، آيات4 و 5.
[18]. سوره قدر، آيه1.
[19]. سوره قدر، آيه4.
[20]. سوره قدر، آيه5.
[21]. مثنوي معنوي، دفتر اول، بخش ششم؛ «آفتاب آمد دليل آفتاب ٭٭٭ گر دليلت بايد از وي رو متاب».
[22]. سوره مؤمنون, آيه14.
[23]. سوره بقره، آيه185.
[24]. سوره بقره، آيه183.
[25]. شيخ بهايي، ديوان اشعار.
[26]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص595.
[27]. زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص146.
[28]. تحف العقول، النص، ص483؛ بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج75، ص366.
[29]. الصحيفة السجادية، دعای45.