04 07 2016 302391 شناسه:
image

جلسه بیست و هشتم: اطاعت از ائمه در حکم اطاعت از خدا و پيامبر

پایگاه اطلاع رسانی اسراء: برنامه تلویزیونی «شمیم رحمت» ویژه مباحث اخلاقی حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از ابتدا تا پایان ماه مبارک رمضان، هر روز ساعت 3:30 دقیقه بامداد از شبکه چهار سیما پخش خواهد شد و بازپخش آن ساعت 11 خواهد بود.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مستحضريد که جريان امامت در تلوِ رسالت و نبوت قرار دارد مردم اگر پيامبر نداشته باشند در جاهليت به سر میبرند اگر امام نداشته باشند آن هم در جاهليت به سر میبرند. اين حديث نورانی را همه علمای اسلام اعم از شيعه و سنّی از وجود مبارک رسول گرامی(عليه و علی آله آلاف التحيّة و الثّناء) نقل کردهاند که «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّة»[1]

مرگ عصاره سبک زندگی انسان

مستحضريد که مرگ عصاره زندگی است يعنی تمام مدت حيات به منزله ميوههای ويژه است كه عصاره اين را هنگام مرگ به انسان مي‌چشانند, اگر ـ ان‌شاءالله ـ انسان شجره طيّبه بود كه آن عصاره، شيرين است و مرگ براي مؤمن بسيار لذيذ است و اگر ـ معاذ الله ـ درخت خبيث بود، عصاره آن بسيار تلخ است، مرگ براي غير مؤمن، توانفرساست؛ نظير غدّه سرطان و مانند سرطان نيست، بالأخره آنها تحمّلپذيرند نشانهاش اين است که انسان نمیميرد، طامّه موت آن طوری نيست که کسی بتواند تحمّل کند اگر مقداری از گوشت دست کسی را بکَنند به چه دليل درد میآيد برای اينکه اين لامسه حسّ دارد کلّ بدن که تخدير نشده بيهوشی موضعی هم که نشده اين حسّ باعث ادراک درد است انسان درد میکشد مرگ از تمام اجزای بدن در حالی که زندهاند روح را جدا میکند، اين قابل تصور هم برای ما نيست اين طور نيست که مرگ، کاری آسان باشد وقتی روح میخواهد قبض شود نه بيهوشی کلّ است نه بيهوشی موضعی، از تمام اجزاي بدن زنده, روح جدا مي‌شود بنابراين طامّه موت طامّه‌اي نيست كه معادل داشته باشد. مرگ كه عصارهٴ زندگي است، اگر كسي در دوران زندگي با عقل و عدل زندگي كرد، مرگ او حيات طيّبه است و اگر بدون عقل و عدل زندگي كرد مرگ او مرگ جاهليت است. پس اصل اول اين است كه همه از وجود مبارك رسولمان نقل كردند: «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّة».

«عهدالله» بودنِ مقام امامت به استناد قرآن کريم

اصل دوم آن است كه از اين به بعد فرق ما با برادران اهل سنّت است، ما مي‌گوييم امامت, «عهدالله» است، از طرف خداست و امام «وليّ‌الله» است، آنها مي‌گويند امامت, «عهدالناس» است و امام, «وكيل‌الرعايا و وكيل‌الناس» است. تعبير قرآن در جريان امامت بعد از نقل داستان وجود مبارك ابراهيم خليل(سلام الله عليه) اين است كه فرمود: ﴿وَ إِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾[2] وجود مبارك ابراهيم كه امامت را براي ذريّه خود درخواست كرد، فرمود: به ذريّه تو مي‌رسد، اما آن ذريّه‌اي كه عاقل و عادل‌اند و منزّه از ستم‌اند؛ زيرا امامت، عهد من است، فاعل «لايَنالُ»، «عَهدِی» است، «ظالمين» مفعول است، همانطوری که قرآن نازل مي‌شود, نبوت نازل مي‌شود, رسالت نازل مي‌شود از بالا مي‌آيد، امامت هم اين چنين است.

امامت، مقام موهبتی از طرف خدای سبحان

امامت «عهد الله» است، آن «عهدالله» بايد به افراد برسد ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ رسالت, عهد الهي است خدا مي‌داند به چه كسي مي‌دهد، چون از درون و بيرون افراد باخبر است از عصمت آنها مستحضر است؛ لذا عهد خدا همان‌طوري كه به صورت رسالت ظهور مي‌كند ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾، به صورت امامت هم جلوه مي‌كند كه فرمود: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾[3]  که اين مي‌شود مفعول. پس «عهدالله» بايد برسد، چون «عهدالله» بايد برسد، مقام, مقام الهي است و همان‌طوري كه زندگي بدون رسالت, زندگي جاهليت است، زندگي بدون امامت و امام‌شناسي هم زندگي جاهليّت است؛ لذا فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّة» اين انسجام و هماهنگي و بستگي آيات و روايات را ملاحظه مي‌كنيد اين نشان مي‌دهد كه هر جا سخن از امامت است آن را وصل به رسالت مي‌كنند و هر جا سخن از رسالت است آن را وصل به توحيد مي‌كنند كه اينها مظهر خدا و خليفه خدا هستند, سِمت را از طرف خدا دارند.

 اطاعت از ائمه در حکم اطاعت از خدا و پيامبر

اين آيات قرآن كريم را ملاحظه بفرماييد فرمود: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾؛[4] اگر كسي مطيع پيامبر باشد در مسائل اعتقادي و عملي و قولی و فعلی و مانند آن, چون رسول از آن جهت كه رسول است از خود هيچ ندارد فقط پيام الهي را تلقّي مي‌كند, پيام الهي را باور دارد, پيام الهي را عمل مي‌كند, پيام الهي را ابلاغ مي‌كند, پس ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ﴾، «رسول بما انّه رسول» كاري ندارد جز رساندن اوصاف و افعال الهي، ﴿فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾. اگر خدا فرمود اطاعت رسول, اطاعت من است، همين رسول برابر آيه سوره «احزاب»[5] فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ»[6] هر كه تحت ولايت من است بايد تحت ولايت علي باشد، من حرف خدا را به مردم منتقل مي‌كنم، علي‌بن‌ابي‌طالب همان حرف را از من مي‌شنود به شما منتقل مي‌كند. اگر «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيّ مَولاهُ» دليل بخواهد دليل آن اين است كه امامت, «عهدالله» است. اگر ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ دليل مي‌خواهد؛ سرّش اين است كه رسالت, «عهدالله» است و «عهدالله», رسالت است به رسول مي‌رسد، امامت است به امام مي‌رسد, اگر كسي بدون رسالت زندگي كند زندگي او زندگي جاهليّت است، فرق نمي‌كند جاهليّت كهنه يا جاهليّت تازه, اصلاً رسول نباشد يا رسول باشد و او باور نكند، در هر دو حال: «مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّة»؛ چون امامت همان پيام رسول را مي‌رساند پس «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّة» اگر مرگ, مرگ جاهليّت بود نشانه‌اش آن است كه حيات, حيات جاهلي است.

اين نماز براي همه ما يك مدرسه است؛ منتها مستحضريد، بعضي‌ها كه مدرسه مي‌روند، در همان مراحل ابتدايي مي‌مانند، بعضي‌ها مراحل مياني, بعضي‌ها مراحل برتر و بالاتر تا مقام نهايي بار مي‌يابند، اذكار نماز هم براي ما مدرسه است. از وجود مبارك امام معصوم(سلام الله عليه) سؤال كردند آيا ما مي‌توانيم در نماز به كسي بد بگوييم, فرمود بله, عرض كرد چطور؟ فرمود منظورتان از بد گفتن اين نيست كه ـ معاذ الله ـ زبانتان را رعايت نكنيد، خدا فرمود: در كارهاي عادي هم در بحث‌هاي اجتماعي هم مي‌خواهيد چيزي بنويسيد يا بگوييد دو راه دارد: يك راه آن است كه شما حرفتان را زديد، در ديگري هم اثر كرده و مشكل حل مي‌شود. يك راه اين است كه دردي كه داريد آن دردتان افزوده مي‌شود، درد جامعه را بيشتر كرديد، مشكل افراد ديگر را افزوديد. آدم دو گونه حرف مي‌زند، اگر مطلبي دارد يك وقت عالمانه و محقّقانه مي‌گويد, رسالت خودش را عمل كرده جامعه را بيدار كرده آن طرف مقابل هم فهميده و يقيناً در او اثر مي‌كند؛ لذا در اين بخش از آيات فرمود: ﴿قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ[7] شيطنت شيطان, ابليس‌گونهٴ ابليس بودن، همين است كه جامعه را به هم بزند. فرمود: به بندگان من بگو در گفتار, رفتار و نوشتار خود به بهترين وجه سخن بگويند، اين يك نحوه حرف زدن است. يك وقت است كه انسان نه, ـ معاذ الله ـ طرز ديگر انتخاب مي‌كند.

 چگونگی نقد مکتب ديگران به وسيله اذکار نماز

حضرت فرمود: در نماز, حرف هست شما نقد مي‌كنيد از ديگران تبرّي مي‌كنيد، اما در كمال عبادت, عرض كرد چطور؟ فرمود همين كه در هر ركعت وقتي مي‌خواهيد برخيزيد مي‌گوييد: «بِحَولِ اللهِ تَعَالي وَ قُوَّتِهِ أَقُومُ وَ أَقعُد»[8] داريد هم مكتب اشاعره را نفي مي‌كنيد، هم مكتب معتزله را. اشاعره مي‌گويند: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا لله» چون بر اساس تفكّر جبري همين در مي‌آيد كه « لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا لله»، بر اساس تفكّر معتزله اين است كه «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ لله»؛ چون وقتي گفتند تفويض شد بشر آزاد شد و رها شد ديگر قيام و قعود ما با الهيّت الهی كاري ندارد «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ لله»، حضرت فرمود: اينكه شما مي‌گوييد: «لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»[9] هم حول و قوّه خود را ثابت مي‌كنيد هم از اين جهت كه خود انسان يك موجود ممكن و وابسته به «الله» است قيام و قعود او هم وابسته به «الله» بود به قدرت الهي به عنايت الهي خواهد بود اين حول و قوّه خود را به الله نسبت مي‌دهد اين مي‌شود نفي جبر, اين مي‌شود نفي تفويض, اين مي‌شود اثبات منزله و اختيار «مَن اَمر بين الامرين»، اين معناي نقد مکتب ديگران است؛ نه اين است كه فرمود شما اگر بخواهيد جبر را نفی کنيد چهار تا بد بگوييد نه، تفويض را نفی کنيد چهار تا بد بگوييد فرمود اين معناي نقد ديگران است حتي در عبادات. بنابراين اينكه فرمود اگر كسي امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهليّت است به همين مناسبت است شما وقتي اين آيات را كنار هم مي‌گذاريد مي‌بينيد نيتجه آن همين در مي‌آيد كه اگر كسي امام زمانش را نشناسد مرگ او مرگ جاهليّت است ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾.

 اين تعبير رايج كه يك عطف تاريخي است يك فرصت عطف است عطف روزگار است؛ اين از بيانات نوراني حضرت امير در نهج‌البلاغه است. اين خطبه 138 را بسياري از شارحان نهج‌البلاغه گفتند درباره وجود مبارك وليّ عصر است، بر فرض نباشد، طبق روايات و ادلّه ديگر عصر ظهور آن حضرت همينطور خواهد بود.

تعديل انديشه و انگيزه جامعه با قرآن توسط وليّ عصر(عج)

آغاز خطبه 138 اين است كه «يَعطِفُ الهَوَي عَلَي الهُدَي إِذا عَطَفُوا الهُدَي عَلَي الهَوَي وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلَي القُرآنِ إِذا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأي»؛ فرمود: وقتي حضرت ظهور كرد تاريخ, تاريخ عطف است عطف تاريخي است; يعني روزي كه مردم هوا و هوس را بر قرآن ترجيح مي‌دادند و قرآن را برابر با هوا و هوس تفسير مي‌كردند و عمل مي‌كردند، حضرت كه ظهور كرد قرآن را اصل قرار مي‌دهد, هوا و هوس و اميال ديگران را برابر قرآن تعديل مي‌كند: «يَعطِفُ الهَوَي عَلَي الهُدَي إِذا عَطَفُوا الهُدَي عَلَي الهَوَي وَ يَعطِفُ الرَّأيَ عَلَي القُرآنِ إِذا عَطَفُوا القُرآنَ عَلَي الرَّأي» مردم رأي خود را بر قرآن به عنوان يك قرائت جديد تحميل مي‌كنند، حضرت كه ظهور كرد قرآن را حاكم قرار مي‌دهد و سعي مي‌كند كه مردم رأيشان را برابر با قرآن هماهنگ كنند؛ آن‌گاه روشن مي‌شود كه اگر كسي در زمان امام نباشد يا در زمان امام باشد و ـ معاذ الله ـ او را نشناسد و نپذيرد، مرگ او مرگ جاهليّت است و اگر مرگ, مرگ جاهليت بود حيات هم حيات جاهليت است.

توقف شناخت امامت بر نبوت و فهم نبوت بر ادراك توحيد

در دعاها هم همين‌طور است، تنها نماز اين‌طور نيست دعاها هم كه ملاحظه بفرماييد بخشي از اين ادعيه، طلب مغفرت است طلب رأفت و رحمت الهي است, طلب شفاي بيماران است, طلب حلّ مشكلات جامعه است اينها بخشي از دعاهاي مياني است؛ اما آن دعاهاي عميقي كه به عنوان تعقيب نماز يا در خود نماز خوانده مي‌شود، زراره است كه مي‌گويد از حضرت سؤال كردم اگر ما عصر غيبت را درك كرديم وظيفه ما در زمان ادراك عصر غيبت چيست، چه چيزي بايد بگوييم؟ فرمود اين دعا را بايد بخواني: «اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني»؛[10] فرمود اين دعا وظيفهٴ شيعيان است، در عصر غيبت. ببينيد اين دعا چقدر بلند است اين يك برهان لِمّي است بر مسئله امامت, حضرت در اين دعا به ما آموخت كه امامت يك امر مردمي نيست، مردم‌نهاد نيست كه مردم امام را انتخاب كنند از سقيفه امامت برنمي‌آيد، مردم جمع شوند كسي را به عنوان امام انتخاب كنند شدني نيست؛ چون امام بايد معصوم باشد، يك؛ عصمت را هم غير از ذات اقدس الهي كسي باخبر نيست؛ يعني كسي در تمام مدت عمر، درباره معارف دين اصلاً اشتباه نكند، اين را چه كسي باخبر است، غير از خداي سبحان. فرمود عصمت, عهدالله است، يك؛ عصمت كار خداست. شناخت نسبت به کار خداست نه كار مردم، دو؛ اگر كسي بخواهد به هدايت برسد بايد بداند كه امامت, تتمّه مسئله رسالت است، رسول هم «خليفة الله» است «وليّ ‌الله» است، «وكيل‌ النّاس» نيست «وكيل ‌الرعايه» نيست. پس ما تا رسول را نشناسيم امام را نخواهيم شناخت؛ رسول هم اگر ـ معاذ الله ـ وكيل مردم بود احتياج به توحيد نداشت، چون رسول, «خليفة الله» است تا ما «الله» را نشناسيم رسول الله را نمي‌شناسيم, تا مستخلف‌عنه را نشناسيم خليفه را نمي‌شناسيم؛ لذا در اين دعاي نوراني چند جمله‌اي به ما آموختند كه شما برابر برهان «لِمّ» حركت كنيد نمازتان نماز محقّقانه باشد, بدرقه نمازتان علم و سواد باشد بدانيد كه اول بايد «الله» را بشناسيد كه مستخلف‌عنه است، بعد از «الله»، «خليفة الله» را بشناسيد که از طرف او میآيد. بعد از او  «خليفة الرَّسول» را بشناسيد. امام, «خليفة الرَّسول» است تا كسي رسول را نشناسد، خليفه او را نمي‌شناسد. مي‌بينيد اين نظير همه قواعد عقلي منطقي به صورت برهان ذكر مي‌كند: «اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ نَفْسَكَ» نه براي اينكه بهشت بروم و ثواب ببرم آن سر جايش محفوظ است، اين «فَاِنَّكَ» حدّ وسط برهان است: «فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ» من وقتي مستخلف‌عنه را نشناسم خليفه او را نمي‌شناسم رسول كه وكيل نيست من او را انتخاب كنم رسول از طرف مرسِل مي‌آيد وقتي من مرسِل رانشناسم رسول را نمیشناسم.

 شما در دعاها اين را کمتر میبينيد، هست؛ چون شاگرداني كه اين طرز فكر كنند كم بودند. يك وقت ذُريح محاربي خدمت وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) شرفياب شد، عرض كرد: اين آيه چيست كه ﴿ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ فرمود: ﴿لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لقاي امام(عليه السلام) است اين ذُريح محاربي رفته گفت من خدمت حضرت بودم حضرت اين‌طور معنا كرد آنها آمدند خدمت وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود تا حالا ما چنين تفسيري از شما نشنيديم فرمود: «مَن يَحتَمِلُ مِثلَ مَا يَحتَمِلُ ذَرِيحٌ»[11] اگر كسي با بار معرفتي بيايد با شرح صدر بيايد، جزء كساني باشد كه ما گفتيم: «إِنَ‏ حَدِيثَنَا صَعْبٌ‏ مُسْتَصْعَبٌ‏ لَا يَحْتَمِلُهُ‏ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ»[12] اگر چنين شاگردي بيايد ما بعضي از اسرار را با او در ميان مي‌گذاريم. اين طور نيست كه اين دعاها را براي همه گفته باشند شما در اين دعاها كمتر مسئله استدلال مي‌بينيد اكثري دعا براي اكثري مردم است كه اينها يا مشكل مغفرتي دارند يا مشكل مالي دارند يا مشكل اختلافي دارند يا مشكل زن و فرزند دارند همين مسائل است اما مشكل معرفتي بسيار كم است، حضرت فرمود: استدلال كن بگو خدايا! «فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ»؛ خدايا اگر آن توفيق را به ما ندهي، ما تو را نشناسيم رسولت را نمي‌شناسيم مگر آمار متنبّيان كمتر از آمار انبياست.

اصلاً دنيا جاي بدلي‌سازي است. سلسله انبيا(عليهم آلاف التحيّة و الثناء) يك رقمی هستند، سلسله متنبّيان اگر بيشتر نباشد كمتر نيست، آنها كه مدّعي نبوّت بودند؛ در امامت همين طور است, در ساير شئون همين‌طور است. اصلاً دنيا كارش اين است جعل بدل, بدلي‌سازي, شبيه‌سازي اينها هست. برهان مسئله اين است، «فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ رَسُولَكَ »؛ باز خدايا من نمي‌توانم رسول را بشناسم چون رسول, وكيل من نيست جزء افراد عادي نيست او از طرف تو مي‌آيد، اگر من رسول تو را نشناسم جانشين او را هم كه نمي‌شناسم: «فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ» ممكن است كساني مدّعي آن باشند خدايا آن توفيق را بده كه من بين غدير و سقيفه فرق بگذارم از راه غدير وارد شوم به چاه سقيفه نيفتم! «اَللّهُمَّ عَرِّفْني‏ حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني‏ حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِيني‏». اين راهي است كه مستقيماً همه اينها را كه شما جمع كنيد مي‌تواند تفسير آن حديث شريف باشد كه فرمود: «مَن مَاتَ وَ لَم يَعرِف إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةَ جَاهِليَّة»؛ آن وقت در تفسير عهدالله كه امام, خليفة الرّسول است رسول, خليفة الله است اينها حرفهاي خود را از خداي سبحان دارند معلوم مي‌شود كه همه اينها نگاران به مكتب نرفته‌اند. شما ذيل اين آيه, رواياتي كه هست ملاحظه بفرماييد آيه درباره توحيد است: ﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي[13]

تفاوت رهبران هدايتگرِ به سوی حق

 اين درباره توحيد است; يعني به مشركين مي‌فرمايد: شما به دنبال چه كسي مي‌گرديد؟! بايد به دنبال كسي باشيد كه «هادي بالذّات» است و «مهتدي بالذّات», كسي كه هدايتش را از كتاب و كتيبه مي‌گيرد، او نمي‌تواند هادي رسمي مردم باشد، او يك عالِم معمولي است كه مي‌تواند سخن انبيا را بفهماند و به اندازه خود منتقل كند؛ اما هادي رسمي كسي است كه مكتب نرفته باشد آن ‌كه «عليم بالذّات» است ذات اقدس الهي است كه ﴿مِمَّا لا رَيبَ فِيهِ﴾[14] است. در ذيل اين آيه, روايتي[15] است كه حضرت بر خودشان تطبيق مي‌فرمايند. مي‌فرمايند: رهبران دو قسم‌اند اين دو قسم هم مردم را به حق هدايت مي‌كنند. آيه نمي‌فرمايد كسي كه به حق هدايت مي‌كند بهتر است يا كسي كه به حق هدايت نمي‌كند «قسيم من يهدي الي الحق», «من لا يهدي» نيست؛ نفرمود كسي كه مردم را به حق هدايت مي‌كند بهتر است يا كسي كه مردم را به حق هدايت نمي‌كند اين روشن است. آيه اين است كه دو گروه، دو شخص و دو خصوصيت‌ هستند، هر دو مردم را به حق دعوت مي‌كنند؛ اما يكي مكتب رفته است، يكي نگار به مكتب نرفته ﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي آن يكي هم به حق دعوت مي‌كند; ولي او نگار به مكتب رفته است اين نگار به مكتب نرفته. غرض اين است كه تقابل اين دو اين نيست كه يكي هادي است يكي غير هادي؛ تقابل اين است كه هر دو به حق هدايت مي‌كنند؛ منتها يكي رفته مكتب، چهارتا مطلب ياد گرفته مردم را به اندازه خودش به حق دعوت مي‌كند, يكي نگار به مكتب نرفته است مردم را به حق دعوت مي‌كند ﴿أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ﴾ يا ﴿أَمَّنْ لا يَهِدِّي﴾ اين «لا يهدّي»؛ يعني «لا يهتدي» ﴿إِلاَّ أَنْ يُهْدي خودش هم به ديگري احتياج دارد.

 پس رهبر مردم بعد از وجود مبارك رسول خدا جريان غدير است نه سقيفه, كسي كه مكتب نرفته باشد، كسي كه كتاب نخوانده باشد، كسي كه از استاد ياد نگرفته باشد؛ چون اينها «خليفة الرَّسول» و «خليفة الرَّسول» هم «خليفة الله» است وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) كه همه ما در كنار سفره و مائده و مأدبه و معرفت و علم و کرامت آن ذات مقدس هستيم، اين چنين است؛ نگار به مكتب نرفته است «خليفةُ رسول الله» است, مظهر اعلاي غدير است, «من كنت مولاه فصاحب الزمان مولاه» برگهاي است از طرف رسول خدا در اختيار وجود مبارك وليّ عصر كه همه ما اين افتخار را داريم كه در كنار سفره آن حضرت هستيم.

اما تا بتوانيم خودمان را از اين سطح مياني، بالاتر بياوريم. همه اين دعاها درس است، اين اذكار درس است، خواندن‌ها با اين بررسي و درس و بحث ادعيه، ما بايد سعي كنيم خودمان را بالاتر بياوريم؛ آن وقت جامعه ما مي‌شود جامعه عقلي, اگر جامعه ما جامعه علمي شد، ديگر بازار مدّعيان راكد خواهد بود, بازار عرفان‌هاي كاذب راكد خواهد بود ما مي‌دانيم از كدام راه وارد شويم و از كدام راه نياز خودمان را برطرف كنيم مشكل علمي و عملي‌مان را حل كنيم.

از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌كنيم نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّ‌اش از هر خطري محافظت بفرمايد!

 روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرمايد!

 خطر تكفيري و سَلفي و داعشي را به خودشان برگرداند! استكبار و صهيونيسم را مخذول و منكوب بفرمايد!

 مشكلات دولت و ملت و مملكت را در سايه وليّ‌اش به بهترين وجه حل بفرمايد!

 جوانان و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بدهد!

 اين نظام را از شرّ دشمنان داخل و خارج تا ظهور صاحب اصلي‌اش محافظت بفرمايد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 


[1] . کمال الدين، ج2، ص409.

[2] . سوره بقره،آيه124.

[3] . سوره انعام،آيه124.

[4] . سوره نساء،آيه80.

[5] . سوره احزاب، آيه6؛ ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾.

[6] . تفسير القمی، ج1، ص174.

[7] . سوره إسراء،آيه53.

[8] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج3، ص338.

[9] . المحاسن، ج1، ص9.

[10] . الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص337.

[11] . معانی الاخبار، النص، ص340.

[12] . الخصال، ج1، ص208.

[13] . سوره يونس،آيه35.

[14] . سوره بقره،آيه2؛ سوره آل عمران،آيه9 و ... .

[15] .  الکافی(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص202.