أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمد و آله الطاهرين».
«أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْه».[1]
مرتبهای ديگر سلام و درود به حقيقت ماه مبارک رمضان که از آغاز تا انجام آن حقيقت است و مملوّ از جلوههاي پروردگاري است. درود و سلام خدا بر رمضان که ماه نزول قرآن است. سلام و تحيت فراوان الهي بر حقيقت رمضان که حقايق جهان هستي در او تقدير شده است و ماه صيام است و ماه دعا است و ديگر جلوههاي رمضاني که از ناحيه پروردگار عالم براي اين ماه آمده است.
در شبهاي پاياني اين ماه عزيز قرار داريم و وظايف خود را نسبت به اين ماه بهتر بشناسيم و معرفت خود را نسبت به اين ماه کامل کنيم و انتظاراتي که اين ماه از ما دارد و يا ما از اين ماه داريم را ـ إنشاءالله ـ با هم مرور کنيم و نوع ديگري از تعامل و تعاطف با اين ماه مبارک رمضان را در وجود خود تجربه کنيم.
لازم به يادآوري است که ما در جهاني به سر ميبريم که از آن به جهان اعتبار ياد ميشود همه جلوههاي عالَمِ دنيا جلوههاي اعتباري است يعني نشان از حقيقت دارد و حقيقتنما هست اما در آن حقيقتي نيست؛ مانند لفظ نسبت به معنا است. لفظ يک امر اعتباري است يعني از معنا هيچ بهرهاي ندارد اما معنا را مينماياند, نشان ميدهد, علامت و فلشي نسبت به معنا است؛ وقتي لفظ آب گفته ميشود يا لفظ عسل گفته ميشود, اين لفظ عسل يا لفظ آب هيچ حقيقتي را از حقيقت آب يا عسل ندارد، اينها فقط و فقط الفاظ و عباراتي هستند که ما را به معنا و حقيقت راهنمايي ميکنند وگرنه خود آنها هيچ بهرهاي از حقيقت ندارند. اگر بخواهيم راحتتر سخن بگوييم يا ظاهرتر سخن بگوييم مثل سايه است و «ذي الظل»، سايه از حقيقت برخوردار نيست اما نشانگر حقيقت است. عالم دنيا نسبت به عالم آخرت و عالم حقيقت که در ساحت الهي است, يک عالم اعتبار است همه آنچه که در دنيا وجود دارد نشاني از حقيقت است؛ مثلاً مسئله مالکيت، اينکه اين همه انسانها احساس ميکنند که در نشئه طبيعت و عالم دنيا که زيست ميکنند مثلاً مالک چيزي هستند, مالک خانهاند مالک زميناند مالک وسيلهاند در حالي که هيچ يک از اينها در قدرت و در توان انسان نيست بلکه انسانها در سايه مالکيت حقيقي به سر ميبرند. اگر انسان مالک اين حقايق بود مالک خانه بود مالک زمين بود مالک علم خود بود, مالک دانش خود بود, بايد اينها را داشته باشد اما هنگام مرگ همه اينها از انسانها سلب ميشود يا هنگام بيماري اصلاً انسان نميداند که چه چيزي دارد! حتي اسم زن و فرزند را و همسر را و برادر و خواهر را هم ممکن است فراموش بکند! اين نشان از اين است که ما در عالم اعتبار به سر ميبريم: ﴿لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار﴾[2] آنگاهي که بساط عالم طبيعت و عالم دنيا برچيده شد آنگاه که خدايِ عالَم به اسم مالکِ مُلک ظاهر شد به اسم قهّاريت ظاهر شد, روشن ميشود که احدي قدرت بر هيچ چيزي ندارد آيا ما مالک چشم خود هستيم؟ آيا ما مالک گوش و دست و پاي خود هستيم؟ آيا ما مالک عقل و قلب و مغز و جوارح و جوانح هستيم؟ هرگز! هرگز ما مالک اينها نيستيم. آيا انسان ميتواند اطمينان بدهد که هنگام مرگ چشمان او بسته است و از اين دنيا ميرود؟ هيچ قدرتي براي انسان حتي در حدّ چشم به هم زدن هم وجود ندارد.
اين مالکيتي که ما ميگوييم مالک هستيم براي زمين يا خانه يا امثال آن، يا مثلاً مالک علم خود هستيم دانايي هستيم تجارب خود هستيم اقتصاد خود هستيم، اينها همه و همه مالکيتهاي اعتباري است, هرگز با جان و حقيقت انساني گره نميخورد. ما مالک آن امري هستيم که با حقيقت و جان ما در آميخته است, در پيوند است و ناگسستني است و همواره با انسان عجين شده است. ما آن اعتقادي که آن ايماني که آن باوري که در طول زندگي با آن زيست کرديم با آن نشو و نما کرديم براي ما حال بود وصف بود ملکه بود و در ملکوت وجود ما راه پيدا کرد, اين با ما هست اين اعمال ما اين کردار ما اين رفتار ما اين عقايد ما اينها با ما هست اما آن جلوههاي بيروني اينها هرگز با ما نيست لذا از دنيا هيچ شأني از شئون دنيايي با انسان نيست لذا به دنيا ميگويند عالم اعتبار، دنيا در حدّ لفظ است در حدّ عبارتي است که ما را بايد به يک عالم ديگري توجه بدهد لذا خدايِ عالَم اين دو تا نشئه را هميشه در قياس يکديگر قرار ميدهد نشئه اُولي نشئه ثانيه; ما شما را در يک نشئه ديگر قرار ميدهيم[3] که آن نشئه، نشئه معنا است نشئه حقيقت است، از عالم و نشئه دنيا چيزي جز اعتبار در آن نيست.
اما آنچه که به عنوان دين در اين حقيقت در اين عالم ظاهر شده است, اين هم در کسوت اعتبار است. دين در نظام طبيعت و در عالم دنيا در قالب اعتبار ظاهر ميشود چرا که تمام جلوههاي دنيايي, جلوههاي اعتباري است. آسمان و زمين، دنيا نيست اينها از نعمتها و مواهب طبيعي پروردگاري هستند؛ خود بدن انسان مثل شجر حَجر دريا صحرا کوه، براري و صحاري اينها همه و همه نعمتهاي الهي هستند, اينها از حقيقت تکويني برخوردار هستند اما سخن اين است که نسبت ما با اينها, آيا ما حقيقتاً مالک اينها هستيم؟ آيا نسبت به اينها دارايي و توان و قدرت و مالکيت داريم؟ هرگز! آنچه که از باب دين هم اکنون در اختيار ما قرار گرفته است که از جمله آنها مسئله رمضان است, ما فکر ميکنيم اين حقيقت رمضاني که در صورت ماه رمضان افطار, سحر, روزه, دعا, نزول قرآن, ليالي قدر و امثال آن ظاهر شده است يک سلسله مجموعههاي اعتباري هستند و چون مجموعههاي اعتباري لحاظ ميکنيم که ميگوييم ـ معاذالله ـ از اينها حقيقتي و جان و روحي را ما مشاهده نميکنيم, تعامل خود را و نسبت خود را با مسئله ماه رمضان ماه نزول قرآن، ماه صيام، ماهي که انسانها در آن ماه دعوت به ضيافت الهي شدهاند، ماه طهور و طهارت و پاکي و پاکيزگي، ماه دعا و مناجات، ماه قُرب به حق, ما اينها را متوجه نيستيم.
نکتهاي که بايد در اين رابطه يک مقدار بيشتر تأمل کنيم چون بخشي از جامعه ما به لحاظ باور و اعتقاد سنّت خودشان به ماه رمضان وفادار هستند، اين بر مبناي يک ايمان سنّتي ارزشمند در جامعه ما وجود دارد اما بخش قابل توجهي از جامعه ما نسبت به حقيقت ماه رمضان آن معرفت و شناخت کافي و لازم را ندارند و چون اين شناخت را ندارند, اين رمضان از آنها گرفته ميشود آنها هم از رمضان جدا ميشوند, در حالي که بهره و آن تزوّد و آن توشهگيري و آن بهرهمندي و خوشهچيني از خرمن ماه مبارک رمضان, نصيب و عائد نميشود.
ما در شبهاي آخر ماه رمضان هستيم و بايد نسبت خود را با ماه رمضان اصلاح کنيم, تصحيح کنيم, تکميل کنيم چون براساس تأکيداتي که ائمه معصومين و حضرات معصومين(سلام الله عليهم أجمعين) به ما آموختند حتماً بايد هنگام وداع و خداحافظي با ماه مبارک رمضان و خصوصاً شب عيد فطر از بهرههاي حقيقي اين ماه خودمان را ـ معاذالله ـ محروم نکنيم.
رسول مکرّم اسلام(صلوات الله و سلامه عليه) به جابر بن عبدالله انصاري گفت در آخرين جمعه ماه مبارک رمضان, اين دعا را داشته باشيم و اين گونه از خدايِ عالَم در باب ماه مبارک رمضان بخواهيم که نسبت ما با ماه رمضان يک نسبت مستمر و مستقر و ثابتي باشد. «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا»;[4] خدايا! اين ماه و اين روزه گرفتن و اين نيايش و اين تضرّع در پيشگاه تو و اين ارتباط با روزه و شبهاي قدر و قرآن و نظاير آن, براي ما ماه پاياني نباشد عهد پاياني نباشد و اگر تقدير تو بر اين است: «فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً».[5] اين دعا را رسول گرامي اسلام به جناب جابر بن عبدالله انصاري به عنوان يکي از اصحاب و ياران خود فرمود يعني امت اسلام, آحاد جامعه اسلامي, در شب جمعه و روز جمعه پاياني ماه مبارک رمضان با اين ماه اين گونه وداع بکنند, چرا که ماه رمضان يک حقيقت اعتباري و يک امر اعتباري نيست که ما در يک محدوده زماني يک سلسله کارهايي را بايد انجام بدهيم.
اي کاش! يا ما چشم داشتيم و حقيقت ماه را جلوهاي از او را ميديديم، يا اي کاش! خدايِ عالَم در دل ما اين ماه را ميتاباند و ما سايهاي از اين ماه را در دل خود ميديديم که اين ماه چقدر عزيز است! اين ماه يک موجود کامل و يک حقيقت عيني و خارجي است. ما فکر ميکنيم که ماه رمضان يک مجموعه اعتباري است در يک زمان خاصي, يک سلسله کارهايي مثل روزه گرفتن و قرآن به سر کردن و ليالي قدر بيدار بودن و امثال آن وجود دارد، اين طوري نيست. شما وقتي آداب وداع کردن با ماه رمضان را از حضرات معصومين(سلام الله عليهم أجمعين) ملاحظه ميفرماييد ميبينيد که گويا به عنوان يک موجود کامل و يک حقيقت عيني خارجي دارد با آنها معامله ميشود و تعامل ميشود.
درود خدا و سلام خدا بر حضرت علي بن الحسين امام سجاد زين العابدين(عليهما السلام) که چگونه به ما آموختند با اين ماه مبارک رمضان وداع و خداحافظي کنيم: «فَنَحْنُ مُوَدِّعُوهُ وِدَاعَ مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا»؛[6] ما با اين ماه رمضان وداع ميکنيم, وداع آن کسي که دوري و فراغ او براي ما بسيار سخت و شکننده است، از يک رفيق شفيقي جدا ميشويم که جدايي از او براي ما به شدت سخت و دشوار است.
ماه رمضان چگونه رفيق است؟ چگونه شفيق است؟ ما از انساني که رفيق ما و شفيق ما هست چه انتظاري داريم؟ اولاً انتظار داريم که ما را نسبت به حقايق هستي آگاه بکند که چه چيزي هست و چه چيزي نيست! چه چيزي بد است و چه چيزي خوب است! چه چيزي خير است و چه چيزي شرّ است! چه چيزي زشت است و چه چيزي زيباست! و کاري بکند که به خير نزديک شويم و از شر دور شويم، کاري بکند که دشمن ما که نفس ما است در بند باشد و دشمن ما که شيطان است در بند باشد «نفس در بند و ديو در زندان»[7] به قول جناب شيخ أجل سعدي که گويا اين خطبه امام سجاد يا بيان امام سجاد يا دعاي وداع امام سجاد(عليه السلام) در باب رمضان را دارد ترجمه ميکند: «مُهر فرمان ايزدي بر لب» يعني او فرموده است که روزه بگيريد اين دستور خداست که انسان روزه ميگيرد «نفس در بند و ديو در زندان» يعني هواي نفس و خواستههاي نفس در زندان و در بند است «و ديو در زندان» همان شيطان است که فرمود دست و پاي شيطان در غل و زنجير است.
اين ماه رمضان که آمد نه تنها اين معارف را و اين حقايق را به ما آموخت بلکه کمک کرد تا ديو شيطاني از ما دور شود و اين نفس حيلهگرِ أماره, مسوّله و امثال آن در بند قرار بگيرد او باعث شده است که مُهر ايزدي بر لب باشد و ما صائم باشيم و براي رضاي خدا در راه خدايِ عالَم روزه بگيريم. اگر ماه رمضان نبود اينگونه ارتباط با اين ماه و جلوههاي الهي چگونه براي انسان ممکن بود.
ملاحظه بفرماييد بزرگترين و اصليترين دليل براي اينکه ماه رمضان يک حقيقت است يک جلوه حقيقي است و نه يک امر اعتباري اين است که اولاً خدايِ عالَم در کلام خود در اين قرآن زيباي خود, در اين حقيقت والاي خود, اين نام را با عظمت ياد کرده است فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآن ... فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه﴾[8] با اسم ظاهر با ضمير از اين اسم از اين نام از اين حقيقت به عظمت ياد ميکند ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ ٭ فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ ٭ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلين﴾.[9] ملاحظه بفرماييد آيا خدايي که سراسر حقيقت است ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِل﴾[10] اين خدا ميتواند با يک چيز اعتباري پيوند داشته باشد؟! با شهر رمضان با ماه رمضاني که اعتبار بدانيم ـ معاذالله ـ و بگوييم مثل ماههاي ديگر, مثل زمانهاي ديگر است؟! خدايِ عالَم اين شهر را به خود نسبت داد و شد «شهر الله»: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّه».[11] ميشود خدايي که سراسر حقيقت است و هيچ از اعتبار در حوزه الهي و ساحت الهي اثري نيست خودش را با امري که يک امر اعتباري است پيوند بزند؟! ماه رمضان مثل قرآن نازل شده است، اين قرآن عزيز, اينکه الآن ما در خدمت او هستيم به عنوان قرآن «عربي مبين»,[12] اين ﴿وَ إِنَّهُ في أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيم﴾[13] است حقيقت قرآن که پايين آمدني نيست اين نشئه، نشئه اعتبار است و در نشئه اعتبار بيش از لفظ و عبارت و وجود کتبي و ذهني و امثال آن ديده نميشود، ما که نميتوانيم از حقيقت قرآن در اين عالم سخن بگوييم. اين عالم پردهاي از حقيقت به نام اعتبار را دارد، اعتبار يک پرده است يک ارتباط و علامت و نشانهاي است, صورتي در آينه است که ما را به آن حقيقت نشان ميدهد. عيد فطر ـ إنشاءالله ـ که آمد «آينه بشکست و رخ يار ديد».[14] آنهايي که آفرينجام طهور را دست پروردگار در شب عيد ماه رمضان ميگيرند آنها ساغر ميزنند، آنها از آن ساغر الهي که ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾[15] که «هنيئاً لهم» آنها بهرهمند هستند. ولي من سؤالي دارم آيا ميشود خدايي که سراسر حق است با کتابي به نام قرآن يا حقيقتي به نام رمضان بخواهد يک ارتباط اعتباري ايجاد بکند؟ اينکه نيست. ما اين قرآن عزيز را اين قرآن حکيم را اين قرآن کريم را مگر جلوه حق نميبينيم؟ اين الآن در قالب «عربي مبين» براي ما نازل شده است اما آن اصل و اساس عبارت است از «عليّ حکيم». اين رمضاني که ما الآن داريم اين طوري ميبينيم اين رمضان که اين طوري در پيشگاه خدا نيست. سرّ اينکه عدهاي احياناً به ماه رمضان و فضايل اين ماه و روزههاي اين ماه و شبهاي اين ماه و سحرهاي اين ماه و افطارهاي اين ماه, آن اعتناي لازم را ندارند چون اين شناخت را ندارند آگاهي ندارند و نميدانند که ماه رمضان يک امر اعتباري نيست رمضان يک حقيقت تام و تمامي است که جلوه کرد تازه ظاهر شد و به ما رُخ نشان داد.
ما بايد اين حبل متين رمضان را بگيريم و بالا برويم از اين جهت است که امام سجاد(عليه السلام) به ماه رمضان هنگام وداع و خداحافظي با يک سلام دارد خداحافظي ميکند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَكْرَمَ مَصْحُوب»[16] چه عبارتهاي زيبايي! چه جلوهاي! درود بر تو سلام بر تو اي رمضان که کريمترين رفيق و همصحبت و يار من بودي! اين رمضان بود که ما را به خدا نزديک کرد و از بديها و آفات و شيطان و هواي نفس و نظاير آن دور کرده است; پس اين شفيق و رفيق است، ما به حرمت رمضان از بديها و امثال آن دور شديم.
امام سجاد(عليه السلام) در ماه رمضان سيرهاي داشت حالا اين سيره در آن روزگار به گونه ديگري بود امروز بايد به گونه ديگر آن سيره را بازسازي کنيم بازخواني کنيم و به روز برسانيم. در آن روزگار امام(عليه السلام) اگر بردگاني, کنيزهايي, غلامهايي داشتند اگر اشتباهي بود خطايي بود نسياني بود سهوي بود همه را در ماه رمضان يادداشت ميکردند و در پايان ماه رمضان آنها را ميخواستند و ميگفتند که شما اين اشتباهات را داشتيد منِ علي بن الحسين از اين اشتباهات شما گذشتم شما از خدا بخواهيد که خدايا! از اشتباهات امام سجاد و علي بن الحسين درگذر![17] آيا امام سجاد اهل زندگي با يک امر اعتباري است؟! ماه رمضان دنيا نيست، ماه رمضان آخرت است، ماه رمضان «لقاء الله» است؛ وقتي گفته ميشود: «لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّه»[18] يعني چه؟ يعني اين سفره افطار ما را الهي ميکند ما را خدايي ميکند سحرهاي ماه مبارک رمضان انسان را ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِر﴾[19] مينشاند، ما اين را ـ متأسفانه ـ نشناختيم و نتوانستيم باور کنيم که اعتبار يعني چه و حقيقت يعني چه؟ دنيا يعني چه و ماه رمضان يعني چه و قرآن يعني چه؟ و اينها را ـ متأسفانه ـ چون شناخت نداريم نسبتمان را با ماه رمضان و جلوههاي اين ماه از جمله صيام و روزه اين ماه, نميتوانيم اصلاح، تصحيح و تکميل کنيم, لذا امام سجاد(عليه السلام) با عبارتهايي و بيانهايي ما را آگاه ميکند که مبادا فکر کنيم که ماه رمضان يک امر اعتباري است حالا مدتي با ما بوده تا حالا سال بعد بيايد يا نيايد ـ معاذالله ـ چگونه است! اين يک حقيقت است. آيا قرآن با اين جلوههاي وزين و سنگين الهي که ﴿إِنَّا سَنُلْقي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾[20] ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكيم﴾[21] آيا يک کتاب اعتباري است؟! حقيقتي است که مثل نسبت ما به دنياست؟! يا اگر با قرآن ارتباط برقرار کرديم, آموزههاي اين کتاب وحياني را در دل نشاندهايم به حقيقت ميرسيم به قرباني حقيقت ميرويم و به ساحت الهي تقرّب ميجوييم، ما چرا نبايد راجع به ماه رمضان شناخت خود را درست داشته باشيم؟! چرا همه افراد و آحاد جامعه اسلامي ما نسبت به روزه گرفتن و اهتمام به روزه و اهتمام به جلوههاي ماه رمضان ما کوتاهي داشته باشيم, احياناً آن اهميت لازم را به ماه رمضان ندهيم، حيف نيست؟! جوان ايراني مسلمان شيعه علي بن ابي طالب(عليه السلام) حيف نيست که از اين سفره و اين مائده الهي بهره لازم را نبرد؟!
يک سؤال و يک پرسش و آن اينکه «شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَي ضِيَافَةِ اللَّهِ»[22] را ما چگونه معنا کنيم؟ ماهي است که شما در اين ماه به مهماني خدايِ عالَم دعوت شدهايد، يعني چه؟! يعني خداي عالمي که سراسر حقيقت است اين مأدُبه و سفره ماه رمضان را که سفره کرامت است گسترانيده و ما را دعوت کرده و ما را به اين حقايق عِلوي دارد فرا ميخواند اين بيان رسول الله است اين خطبه را آقا علي بن ابي طالب(عليه السلام) دارد نقل ميکند و ميفرمايد که پيامبر گرامي اسلام در جمعه پايان ماه شعبان چنين خطبهاي را ايراد کرده است: «شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَي ضِيَافَةِ اللَّه». برخي از اين جلوهها هست که اصلاً آدم ميماند که راجع به اين مسائل چگونه حرف بزند! و حيف نيست جامعه اسلامي ما جوانان ما, زنان ما, مردان ما, دختران ما, پسران ما, ماه رمضان را با عشق با ارادت با محبت در آغوش نکشند و اگر بناست وداع بکنند وداع «مَنْ عَزَّ فِرَاقُهُ» که فراقش براي همه ما سخت و دشوار است. امام سجاد در حال گريه کردن و اشک ريختن که براي ما بسيار سخت است! اين ماه، ماهي است که با رفتن آن بديها را از ما دور ميکند شرور را آفات را نواقص را ضعفها را از ما دور ميکند ما را با لباسي پر از خير و برکت وارد صحنه اجتماع ميکند. ماه مبارک رمضان حاصلي دارد به نام تقوا و محصولي دارد به نام خير رساندن در جامعه و يک جامعه متعالي براساس ماه مبارک رمضان ايجاد ميشود. لذا ما بايد نسبت خودمان را با ماه رمضان يک نسبت ثابت و مستمر و مستقر داشته باشيم ماه رمضان را دوست بداريم شوق آمدن آن و اشتياق آمدن آن را در دل بپرورانيم و فراق و توديع آن را در دل سنگين داشته باشيم:
برگ تحويل ميکند رمضان ٭٭٭ بار توديع بر دل إخوان[23]
اين صفحات و اوراق پاياني ماه مبارک رمضان دارد ورق ميخورد:
برگ تحويل ميکند رمضان ٭٭٭ بار توديع بر دل إخوان
اين يار ديرين! يار عزيز! يار مهربان ما! «أَكْرَمَ مَصْحُوب» است که اين رفاقت و صميميت را ايجاد کرده است.
اگر ما بخواهيم با ماه مبارک رمضان به عنوان يک امر اعتباري گذراي بدون حقيقتِ بدون واقعيتِ نظاير آن ارتباط برقرار کنيم يک ارتباط سردي است نه آمدن آن براي ما عزيز است و نه رفتن آن براي ما سنگين و دشوار، يک سلسله وظايف و تکاليفي را شريعت و دين براي ما گذاشته و ما داريم عمل ميکنيم فکر ميکنيم که اين است، نه! اين طور نيست.
شما ملاحظه بفرماييد در روايات ما بيش از سي اسم آن هم چه اسامي! «شهر الله الاکبر»،[24] «شهر الصيام، شهر التمحيص، شهر الطهور»[25] اين اسامي از کجا آمدهاند؟ اينها القابي هستند که «تُنزل من السماء» کسي ميتواند بگويد که مثلاً اين فاصله زماني را من اسمش را ميگذارم «شهر الله»؟! يا حتي پيغمبر اجازه دارد که بگويد «عيد اولياء الله»؟![26] اين اسماء «تُنزل من السماء» است. اين لقبهايي که براي ماه عزيز رمضان گذاشته شده است اين لقبها، لقبهاي عِلوي است بيش از سي اسم در منابع روايي ما براي ماه رمضان گذاشته شده است. همين امام سجاد عزيز ما! علي بن الحسين(سلام الله عليهما) در ابتداي ماه مبارک رمضان دعايي دارند همچنان که در پايان هم دارند. در آن دعاي اولين شهر رمضان ميفرمايند: «وَ شَهْرَ الطَّهُورِ وَ شَهْرَ التَّمْحِيص».[27] آيا إخلاص حقيقت است يا نه؟ آيا طهور حقيقت است يا نه؟ آيا «عيد الله الاکبر» حقيقت است يا نه؟ ما اين اسم «شهر» را يعني «ماه» را به اين وصل ميکنيم. «عيد الله الاکبر» امری حقيقي است يا اعتباري؟ امر حقيقي است، اين اخلاص اين طهور بودن اين تمحيص و پاکي از پَلَشتي و آلودگي اينها حقيقت است؛ وقتي ما ميگوييم ماه حقيقت يعني ماه اخلاص, ماه تمحيص, ماه طهور, يعني اين ماه ظرف اين است. وقتي خدايِ عالَم ميفرمايد که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآن﴾ يعني چه؟ يعني ـ معاذالله ـ اين يک ظرف خالي تهي است؟! اينکه نيست. اين ماه رمضان يک حقيقت است يک حقيقت عِلوي سماوي است. حقيقت ماه رمضان انسان کامل است و اين انسان کامل تجلي ميکند و تجلي ميکند گاهي اوقات به صورت کتاب در ميآيد مثل قرآن حکيم و عزيز و گاهي هم به صورت ماه رمضان در ميآيد که شب و روزش اينگونه است. اين رمضان جمع بشود ميشود انسان کامل، پهن بشود ميشود ماه رمضان، اين نسبت را ما بايد بشناسيم.
اين دعاهاي امام سجاد چه ميکند! من انس گرفتم, اُلفت گرفتم, دارد از من دور ميشود و من نميدانم با او چگونه خداحافظي و وداع بکنم![28]
برگ تحويل ميکند رمضان ٭٭٭ بار توديع بر دل إخوان
اين ماه با اين ويژگيها و با اين خصائص است. مبادا اين شبهاي پاياني را از دست بدهيم! روزهاي پايان را از دست بدهيم! ولو يک روز روزه گرفتن ولو يک پيوند مختصر. در روز قيامت انسان به حدّي ندامت دارد که ميگويد: ﴿يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً﴾[29] اي کاش! در دنيا که بودم يک صلوات ميفرستادم يک سلام به پيغمبر ميگفتم، اين کاش! در دنيا که بودم يک روزه ميگرفتم يک شب يک «يا الله»ي ميگفتم! «﴿لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[30]».[31] مبادا برادران و خواهران, اهل ديانت, اهل ايمان, اهل صيام، اهل قيام، مبادا با ماه رمضان شوخي بکنيم! پيامبر گرامي اسلام فرمود آن کساني که ماه رمضان را شناختند آرزو ميکنند که همه سال ماه رمضان باشد[32] چون اين رفيقي است که هميشه با ما هست و ما را از شيطان دور ميکند هواي نفس را در ما ميميراند, قلههاي کمال را در ما ايجاد ميکند و ما را به ساحت الهی متقرب ميکند و خير را به ما ميشناساند و دست ما را ميگيرد در مسير خير ميبرد شرّ را ميشناساند و ما را از شر منزجر ميکند، از اين بهتر؟! يک زندگي آبرومند, يک زندگي با کمال, يک زندگي با افتخار, يک زندگي شرافتمندانه, يک زندگي سعادتمندانه يک دنياي خوب, انسان مؤمن خوب زيست ميکند و با حيات طيب زندگي ميکند. اين دين، دينِ آزادي است حرّيت است کمال و کرام است ما دين را نشناختيم و متأسف هستيم از اينکه دين دارد براي ما اين طوري معرّفي ميشود.
ما شبها و روزهاي پاياني ماه رمضان را ميگذارنيم، وظايف خود را نسبت به اين لحظات آخر داشته باشيم. من پيشنهادم اين است که اين صحيفه سجاديه دعاي پاياني ماه مبارک رمضان را دارد، ترجمه فارسي هم دارد شرح هم زياد شده است حتماً آقايان مطالعه بکنند، اگر تا الآن برادران و خواهران آن توفيق را نداشتند که مناسباتي صحيح, عاقلانه, عارفانه با اين ماه رمضان ايجاد بکنند در اين پايان ايجاد بکنند. در روايات آمده است که اگر ماه رمضان بر ما بگذرد و خدايِ عالَم از ما نگذرد تا ماه مبارک رمضان ديگر مگر کسي مثلاً عرفه را درک بکند![33] آيا ما ماه رمضان ديگري داريم؟!
آن بلبل زار زار ميگريست به او گفتند که چرا گريه ميکني؟ اين بهار است و اين گل است و دوباره ميرويد! ميگويد بله، اين گل که ميرويد اما آيا من هستم که کنار اين گل بخواهم بخوانم و نغمهسرايي بکنم؟ همين را جناب سعدي در يک شعر لطيف خود دارد ميگويد به بلبلي که زار زار گريه ميکرد گفتند چرا گريه ميکني؟ گفت اين گل دارد پژمرده ميشود و ميرود، گفت حالا سال ديگر است! گفت بله سال ديگر او ميآيد اما آيا من هستم؟[34] آيا فنا براي من بقا ميگذارد يا نه؟ آيا ما تا سال آينده هستيم؟ حيات داريم؟ بله ما اميد داريم و از خدايِ عالَم هم ميخواهيم که عمر طولاني با برکت با صحت و سلامت به همه ما عطا کند، اينها خيلي خوب است; اما اين گل دارد ميرود, اين طراوت بهاري رمضان, اين ربيع که يکي از اسماء ماه رمضان است.[35] به هر حال «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْه».
در پايان همچنان مثل هميشه سلام و عرض ارادت را به ساحت قدّوسي حضرت بقيت الله الأعظم داريم و از خدايِ عالَم براي فرج آن حضرت، سلامتي آن حضرت, سلطنت الهي و عدل منتظَر و حق منتظَر آن حضرت دعا ميکنيم و هميشه خود را تحت شمول رحمت الهي از اين دست الهي و «يد الله»ي آقا بقيت الله الأعظم خواهيم داشت. سلام خدا و درود همه فرشتگان و ملائک به حضرت بقيت الله الأعظم بر همه شما مؤمنين بر همه شما برادران و خواهران ايماني. اميدواريم که خدايِ عالَم اين اعمال را از همه شما به أحسن وجه قبول بفرمايد! ذخيرهاي براي عالم دنيا و آخرت و عاقبت الهي همه شما قرار بدهد! و ما هم مشمول رحمت الهي ـ إنشاءالله ـ سالهاي متعدد زنده باشيم و از جلوههاي رمضاني بهرهمند باشيم.
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص160.
[2]. سوره غافر، آيه16.
[3]. سوره واقعه، آيه61; ﴿عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُونَ﴾.
[4]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص243.
[5]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص243.
[6]. صحيفه سجاديّه, دعاي45؛ ص 198.
[7]. ديوان سعدي, قصايد, قصيده۴۳; «مهر فرمان ايزدی بر لب ٭٭٭ نفس در بند و ديو در زندان»
[8]. سوره بقره، آيه185.
[9]. سوره دخان، آيه3 ـ 5.
[10]. سوره حج، آيه62؛ سوره لقمان، آيه30.
[11]. امالي، شيخ صدوق، ص93.
[12]. سوره نحل، آيه103.
[13]. سوره زخرف، آيه4.
[14]. ديوان اشعار الهي قمشهای, نغمه حسيني.
[15]. سوره انسان, آيه21.
[16]. صحيفه سجاديّه, دعاي45.
[17]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج4، ص158; «وَ كَانَ إِذَا دَخَلَ عَلَيْهِ شَهْرُ رَمَضَانَ يَكْتُبُ عَلَى غِلْمَانِهِ ذُنُوبَهُمْ حَتَّى إِذَا كَانَ آخِرُ لَيْلَةٍ دَعَاهُمْ ثُمَّ أَظْهَرَ الْكِتَابَ وَ قَالَ يَا فُلَانُ فَعَلْتَ كَذَا وَ لَمْ أُؤْذِكَ فَيُقِرُّونَ أَجْمَعُ فَيَقُومُ وَسْطَهُمْ وَ يَقُولُ لَهُمْ ارْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ وَ قُولُوا يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ رَبُّكَ قَدْ أَحْصَى عَلَيْكَ مَا عَمِلْتَ كَمَا أَحْصَيْتَ عَلَيْنَا وَ لَدَيْهِ كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً فَاذْكُرْ ذُلَّ مُقَامِكَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّكَ الَّذِي لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً فَاعْفُ وَ اصْفَحْ يَعْفُ عَنْكَ الْمَلِيكُ لِقَوْلِهِ تَعَالَى وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ يَبْكِي وَ يَنُوح».
[18]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص65.
[19]. سوره قمر, آيه55.
[20]. سوره مزمل، آيه5.
[21]. سوره يس، آيه1 و2.
[22]. امالي، شيخ صدوق، ص93؛ «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَيَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَيَّامِ وَ لَيَالِيهِ أَفْضَلُ اللَّيَالِي وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّهِ أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ و...».
[23]. ديوان سعدي, قصايد, قصيده۴۳.
[24]. صحيفه سجاديّه, دعاي45; «شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ».
[25]. صحيفه سجاديّه, دعاي44; «شَهْرَ الصِّيَامِ وَ شَهْرَ الْإِسْلَامِ وَ شَهْرَ الطَّهُورِ وَ شَهْرَ التَّمْحِيصِ وَ شَهْرَ الْقِيَام».
[26]. صحيفه سجاديّه, دعاي45; «يَا عِيدَ أَوْلِيَائِه».
[27]. صحيفه سجاديّه, دعاي44.
[28]. صحيفه سجاديّه, دعاي45; «السَّلَامُ عَلَيْكَ مِنْ أَلِيفٍ آنَسَ مُقْبِلًا فَسَرّ».
[29]. سوره فرقان، آيه27.
[30]. سوره انبياء، آيه87.
[31]. إقبال الأعمال(ط ـ القديمة)، ج1، ص345; «﴿لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِين».
[32]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج93، ص346; «لَوْ يَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِي رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ يَكُونَ رَمَضَانُ السَّنَة».
[33]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج4، ص66; «مَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ يَشْهَدَ عَرَفَةَ».
[34]. ديوان سعدي, قصايد, قصيده۴۳; «بلبلی زار زار میناليد ٭٭٭ بر فراق بهار وقت خزان».
[35]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص630; «لِكُلِّ شَيْءٍ رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ».