14 05 2020 282307 بطاقة تعريف:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه بیست و یکم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَیٰ وَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ».[1] همچنان در ايام پُر فيض و ليالي پُر قدرِ قدر هستيم و از اين فرصت‌هايي که نفحات الهي مي‌وزد ـ إن‌شاءالله ـ بهره‌مند هستيم:

نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ٭٭٭ هر که را مي‌خواست جان بخشيد و رفت[2]

اين نفحاتي که خدايِ عالَم در روزگاران ما در نظر گرفته است بسيار شريف و عزيز است: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ‏ نَفَحَاتٍ‏ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[3] اين ايام و ليالي فرصت‌هاي ارزشمندي است که اين نسيم‌هاي جان‌افزا و روح‌افزا براي ما بتواند کارگر بيفتد و مؤثر واقع شود. آنچه که در اين ليالي قدر لازم و قابل توجه است اين است که خدايِ عالَم در مقام افاضه تام برآمده است. هيچ امري بين خدايِ عالَم و ما فاصله نيست البته ممکن است بين ما و خدايِ عالَم فاصله باشد، تلاش ما و کوشش ما، جدّ و جهد ما در اين ليالي براي اين است که اين پرده‌هايي که بين ما و خدا وجود دارد نه بين خدا و ما آن را کنار بگذاريم.

بياني که خدايِ عالَم در اين رابطه به صورت صريح و آشکار دارد اين است که ﴿فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ﴾[4] برخي از آيات قرآني از آيات کليدي و غُرر آيات هستند و انسان با اين آيات مي‌تواند حيات تازه بيابد, گرچه همه آيات الهي نور هستند و «ماء مَعين»[5] هستند و حيات‌بخش هستند اما برخي از آيات سرچشمه رحمت و معرفت و عقل و قلب هستند.

در اين کريمه خداي عالم مي‌فرمايد که انسان بايد تلاش کند پرده‌اي که جلوي چشم او آويخته شده است اين پرده را کنار بزند اگر اين پرده را در روزگار خود و در دار دنيا کنار نزند مرگ آن پرده را کنار خواهد زد: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا».[6] به ما اين بيان را داشتند که قبل از اينکه يک مرگ طبيعي شما را فرا بگيرد با يک مرگ اختياري و ارادي خود را آماده و مهياي يک سفر ابدي کنيد.

مقدمه‌اي لازم است که در اين مقدمه يک نوع معرفت نفس و شناختي نسبت به حقيقت انساني وجود دارد که با اين مقدمه انسان مي‌تواند آمادگي و تهيّؤ بيشتري پيدا کند که در اين شب‌ها و ليالي قدر با بيداري‌ و با هوشياري خود و توجه به ساحت الهي خود را دريابد و آن توجه اين است که انسان قلبي دارد که اين قلب ذاتاً متوجه پروردگار عالم است اين قلب به گونه‌اي ساخته شده است که حرم الهي است: «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ»;[7] اما آنچه که در حقيقت در نشئه دنيا و عالَم دنيا اجازه نمي‌دهد که اين قلب که حرم الهي است متوجه به جانب الهی بشود و چهره جان خود را به سمت پروردگار عالم بگرداند وجود پرده‌اي است به نام پرده نفْس که اين پرده نفْس روي دريچه قلب و چشم قلب مي‌افتد و مجال حرکت و توجه به سمت «رب العالمين» را از انسان مي‌گيرد، چون مستحضريد که از ناحيه قابل که انسان است بايد توجه باشد, از ناحيه فاعل که خدايِ عالَم است بايد عنايت باشد. عنايت يعني توجه عالي به سافل که خدايِ عالَم عالي است و در مرتبه بلند و والا است, بلندمرتبه است «عالي عليّ اعلی» است و انسان در مرتبه پايين. خداي عالَم عنايت مي‌کند ولي انسان بايد که توجه کند.

مراد از توجه اين است که قلب به سمت خداي عالَم, روي بياورد قلب غافل نباشد، قلب ناسي نباشد، قلب نائم نباشد، قلب بيمار نباشد، قلب پرده نفْس بر او آويخته نباشد: ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين[8] انبياي الهي اين‌گونه زيست کردند. انسان از درون خود هيچ چيزي ندارد، انسان هيچ سرمايه‌اي از درون خود ندارد هر چه که هست آن سرمايه او توجه به ساحت الهي است; مثل آينه که آينه از خود هيچ چيزي ندارد. اگر غباري روي اين آينه گرفته باشد هيچ چيزي هم در او نمي‌تابد، هيچ چيزي را هم منعکس نمي‌کند، انسان در برابر پروردگار عالم مثل آينه است در مقابل نور و خورشيد و حقايق هستي. اگر احياناً اين حقايق هستي متوجه جان انساني بشود يعني انسان پرده‌ها را کنار بزند اين زنگارها و غبارها را کنار بزند اين توجه اتفاق بيفتد آن عنايت قطعي است.

يک عنايت به ز صد گون اجتهاد ٭٭٭ جهد را خوف است از صد گون فساد[9]

برادران و خواهران! شب‌هاي قدر را پشت‌سر مي‌گذاريم ما با جدّ و جهد و تلاش نمي‌توانيم به جايي برسيم البته بايد داشته باشيم، حتماً بايد اهل جدّ و جهد و تلاش باشيم؛ ولي آن که مي‌تواند ما را دگرگون کند و مس وجود ما را به زر و طلا تبديل کند:

آنان که خاک را به نظر کيميا کنند ٭٭٭ آيا بُوَد که گوشه چشمي به ما کنند[10]

امشب است. اين شب‌هاي قدر است، يک گوشه چشم!

يک عنايت به ز صد آن اجتهاد ٭٭٭ جهد را خوف است از صد گون فساد

اجتهادهاي ما، تلاش ما، کوشش ما، يک نيت بد مي‌آيد همه را خراب مي‌کند يک حرف بد، يک مطلب ناصواب، يک ديدن يک شنيدن، يک گفتن و يک رفتار اين صد گونه فساد است که جهد ما را و تلاش ما را از بين مي‌برد؛ اما آن کسی که مي‌تواند مس وجود را طلا کند و قدرت کيميايي‌گري دارد امشب «ربّ العالمين» است که خود را در جريان کيميايي حاضر کرده است:

يک عنايت به ز صد گون اجتهاد ٭٭٭ جهد را خوف است از صد گون فساد

و آن عنايت هست موقوف ممات ٭٭٭ تجربت کردند اين راه را ثقات

اهل راه, آنهايي که اهل معرفت هستند، اصحاب ارادت و معرفت اين راه را تجربه کردند. ما اگر خودمان بخواهيم باشيم و تلاش ما و کوشش ما و من مي‌توانم و من علم دارم و من حوزه خواندم و من درس خواندم و من تدريس مي‌کنم و من مجتهد هستم و من مرجع تقليد هستم و من آيت الله هستم، اينها هيچ کاره است. اينها هيچ اثري ندارد «جهد را خوف است از صد گون فساد». آنچه که مي‌تواند انسان بسازد و تحوّل وجودي ايجاد بکند عبارت است از عنايت. آن علم عنايی آن قدرت عنايی آن اراده عنايی, اين توجه از عالي به سافل است که کيمياي وجود را عوض مي‌کند و پرده را کنار مي‌زند، قلب و عقل را به سمت خود برمي‌گرداند، خوشا آن دل که در چنين فرصت‌هايي متوجه به جانب الهي بشود!

يک فرمول, يک قانون و قاعده‌اي را براي ما خداي عالَم به توسط رسول گرامي و اهل بيت عصمت و طهارت به ما آموختند که اين فرمول و قاعده را بايد ما حفظ بکنيم، اين سخناني که اهل بيت فرمودند اينها يک سلسله مطالبي نيست که فقط به صورت کاريکاتوري باشد و تئاتري باشد و فيلم باشد و ما گوش بکنيم و تمام بشود. اينها بازي نيست.[11] خدايِ عالَم و پيامبر و آل ايشان ـ معاذ الله ـ اهل بازي نيستند که تئاتر بازي کنند فيلم بازي کنند نمايش بدهند و امثال آن اينها نمي‌خواهند انسان‌ها را کاغذي و روي صفحه کتاب و کاغذ تربيت بکنند اينها مي‌خواهند روي دل انسان و جان انسان، انسان‌ها را بيازمايند.

مرگ پيش از مرگ، امن است اي فتا ٭٭٭ اين چنين فرموده ما را مصطفي[12]

رسول گرامي اسلام اين تعليم را و اين تربيت آسماني را به ما فرموده است، فرمود: «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»[13] چقدر اين سخنان و اين بيانات ارزشمند و الهي و فوق تصور است و اصلاً هيچ انساني نمي‌تواند اين‌گونه حرف بزند اينها حرف‌هاي بشري نيست هزاران هزار بشر، ميليارد ميليارد بشر بيايند فکرهايشان را روي هم بريزند اين حديث را نمي‌توانند داشته باشند «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»، قبل از اينکه مرگ طبيعي به سراغ شما بيايد با مرگ ارادي و اختياري به سراغ مرگ برويد. آن مرگ برای بدن است اگر انسان با مرگ ارادي و اختياري خود را به عالم پس از مرگ سپرد چه مي‌يابد؟! جز ملکوت چيزي نيست، الآن پرده مُلک اجازه اين را نمي‌دهد که به ملکوت بنگريم. اين سخن از عيساي مسيح(علي نبينا و آله عليهم السلام) معروف است که «لم يلجْ ملكوتَ السماوات مَن لم يولد مرّتين‏»؛[14] کسي که دو مرتبه متولد نشود به ملکوت راه پيدا نمي‌کند. يک مرتبه انسان متولد مي‌شود در عالم مُلک مي‌زيَد؛ اما مرتبه ديگر متولد مي‌شود در عالم ملکوت مي‌زيَد.

اين دو مرتبه موت را بايد در همين عالم انسان توجه کند و آن را کسب بکند «لم يلجْ ملكوتَ السماوات و مَن لم يولد مرّتين‏»؛ آن کسي که دو بار متولد نشود يعني در حيات طبيعي خود با موت ارادي، خود را از صفحه طبيعت و مُلک بيرون ببرد و بعد وارد ملکوت بشود آن وقتي که چشم او به ملکوت باز شد دوباره متولد بشود ببيند که نحوه زندگي او چگونه است. خوشا به حال کساني که در چنين شب‌هايي چشم دل و حيثيت ملکوتي آنها باز شد و حقايق را ديدند و اين هم با عنايت امکان‌پذير است! هرگز با هيچ امر ديگري اين امکان ندارد.

اين مرگ ارادي انسان را به حياتي مي‌رساند که آن حيات مي‌تواند انسان را نجات ببخشد و اين به عنايت بسته است. بنابراين ما در نشئه طبيعت بر اساس اين فرمول و اين قاعده‌اي که به ما آموختند، قاعده چيست؟ اينکه انسان با موت ارادي از مُلک خود را خارج کند به حوزه باطن و جان و ملکوت برساند و حقايق را آن‌گونه که هست مشاهده کند بعد وقتي برگشت ديگر با ظاهر زندگي نمي‌کند، زندگي طبيعي و ظاهري ندارد همه را بر اساس باطن مي‌بيند، ديگر به دنيا ميل نمي‌کند و ديگر به مقام ميل نمي‌کند و ديگر به مال جز در حدّ حفظ آبرو که بايد حلال باشد و آبرو را حفظ بکند به چيز ديگري فکر نمي‌کند. تا قبل از اينکه چشم ملکوتي پيدا بکند اگر در زمان حيات خود آن موت ارادي براي او اتفاق نيفتد مال براي او عزيز است، مقام براي او عزيز است، حبّ دنيا براي او عزيز است، داشتن امکانات و فضا و اعتبار اجتماعي, همه و همه براي او عزيز هستند و لذا هرگز حاضر نيست هيچ چيزي را با اين مال عوض بکند، هيچ چيزي را با اين مقام عوض بکند، چرا؟ چون آنچه را که مي‌بيند لذّتي است که در اينهاست, در مُلک است؛ اما وقتي اين مرگ حاصل شد و از پس پرده مُلک رفت به عالم ملکوت که ﴿كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏﴾[15] باطن را ديد مي‌بينيد که مال دنيا که هيچ چيزي در آن ندارد، جز به تعبير قرآن ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾[16] يک شکوفه است. شکوفه بي‌ميوه، شکوفه بي‌ثمر. خداي عالَم مي‌فرمايد که دنيا براي هيچ کس ميوه نمي‌شود. هر چه هست همين شکوفه است و خيلي‌ها فکر مي‌کنند که اين شکوفه ميوه مي‌شود نه! براي احدي ميوه نشده است و همه شکوفه دنيا را مي‌بينند آنچه که باعث شده است انسان‌ها از مُلک به ملکوت بروند عنايت الهي است. وقتي به ملکوت راه پيدا کردند، وقتي اين پرده را کنار زدند و پرده هویٰ و هوس کنار رفت پرده عقل آمد، پرده قلب ديد، حقايق را مشاهده کرد و به تعبير علي بن ابي‌طالب که علي آن پرده را کنار زد و حقايق را آن‌گونه که هست مشاهده کرد و فرمود: «لَوْ كُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»،[17] پرده‌ها کنار برود هيچ چيزي بر علم من اضافه نمي‌شود، براي اينکه من با موت ارادي اينها را کنار زدم.

ما چون با موت طبيعي فکر مي‌کنيم که مرگ موت طبيعي است و با موت ارادي و اختياري سروکار نداريم طبعاً حجاب طبيعت روي چشم و دل ما قرار گرفته و ما دنيا را همين که اهل دنيا مي‌بينند مي‌بينيم. چه کردند با علي بن ابي‌طالب؟! چه کردن عمرو عاص‌ها و معاويه‌ها و جمل‌نشينان و اهل نهروان و اهل صفّين و ديگران و ديگران؟! اين «ناکثين و مارقين و قاسطين» با علي بن ابي‌طالب؟! چه کردند که علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) سر بر چاه مي‌کرد و با چاه درد دل مي‌کرد؟[18] چرا؟ آيا دنيا براي احدي وفا کرده است که ما خودمان را براي دنيا و مال دنيا و مقام دنيا کاري بکنيم که اين را بزنيم و آن را بزنيم و آن را برکنار بکنيم و اين را برکنار بکنيم و به او بد بگوييم و به اين بد بنويسيم و اين لجن‌پراکني‌هايي که در صحنه‌هاي مجازي براي شکستن آبرو و حيثيت و هتک حرمت و امثال آن که احدي را در نظر نگيرند, اينها براي چيست؟ «يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَة»،[19] مبادا! ما از اين دسته از افراد باشيم ـ معاذالله ـ! «يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَة»، يعني چه؟ يعني ما مي‌گوييم که امام حسين، کربلا، نجف، سينه زدن و امثال آن، اما پشت‌ آن دنيا است، پشت‌ آن مقام است، پشت آن زدن اين است و زدن آن، «يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَة»، اين خيلي بد است! دنيا مي‌خواهيد برويد با دنيا ارتباط داشته باشيد ديگر ـ معاذالله ـ با حسين و علي و شب قدر و امثال آن بازي کردن و اينها را به ميدان کشاندن تا مقامات دنيايي را براي خود تثبيت کردن اين يک اقتصاد حرام در حرام است, اين يک مال درآوردن حرام در حرام است.

آنچه که بر ماست اين است که خودمان را به گونه‌اي بگردانيم، توجه را، قلب را به ساحتي بگردانيم که آن عنايت باشد. پس ملاحظه بفرماييد! ما اگر بخواهيم عنايت «رب العالمين»ی را که در شب‌هاي قدر قطعي است ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[20] ترديدي نيست که در اين شب‌ها ريزش رحمت الهي ثب است و فراهم، هيچ ترديدي در اين نيست اين وعده تخلف‌ناپذير پروردگار عالم است که ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[21] خدايِ عالَم, راستگوترين ذوات هستي است: ﴿لا يُخْلِفُ الْميعادَ﴾[22] وعده‌هاي خداي عالَم تخلف‌ناپذير است او با قاطعيت تمام فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ٭ وَ مَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْر ٭ِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ٭ تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ،[23] تا صبحگاهان خداي عالم، عالم را از سلام و سلامت و عافيت پُر کرده است. اين وعده الهي است، اين عنايت «رب العالمين»ی است.

اما چه مي‌شود که خدايي که عالم را از سلام و سلامت و عافيت و امنيت پُر کرده است ما نمي‌توانيم بهره ببريم؟ براي اينکه عنايت تمام است; اما توجه نيست. توجه يعني چه؟ توجه يعني اينکه ما قلب را به سمت خدا ببريم. چرا توجه حاصل نمي‌شود؟ چرا با اينکه اين همه مي‌گوييم و اين همه مي‌شنويم چرا توجه حاصل نمي‌شود؟ رمزش را بايد بيان بکنيم، رمز عدم توجه انسان به پروردگار عالم اين است که پرده‌اي به نام پرده نفْس روي چشم قلب انداخته شده است. اين پرده نمي‌گذارد. راجع به اين پرده ما توضيح بدهيم، اول اجازه بدهيد يک بيان شريف علوي را از ساحت مولاي متقيان امير مؤمنان علي بن ابي‌طالب که اين شب‌ها متعلق است به اين مولاي عالم و آدم, اين حقيقتي که از جايگاه عالي حق منشقّ است «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِي‏»،[24] او که به خورشيد نگاه مي‌کرد به ماه نگاه مي‌کرد، سخني که با ماه داشت سخني که با خورشيد داشت چقدر سخنان زيباست! اين علي بن ابي‌طالب در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد که اگر کسي بخواهد رونده راه باشد, سالک کوي حبيب و دوست و خدا باشد بايد اين دو تا کار را بکند: يک؛ «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» نفس يعني چه؟ نفس يعني آن منبع و مبدأيي که مدام خواسته‌ها را و مدام تمنّي‌ها را و آرزوها را اين را مي‌خواهم و آن را مي‌خواهم آن طوري باشد، اين طوري باشد، اين نباشد، اين برود و اين بيايد، اين را مي‌گويند نفْس! حالا کرونا کاري کرد که اين نَفَس‌داران اهل نَفْس را گرفت! اينهايي که اهل نفْس بودند نفَسشان را کرونا گرفت و همه آنها را خفه کرد. اهل نفْس چه کساني هستند؟ اهل نفس کساني‌اند که الآن مي‌گويند که بشر چه چيزي دوست داري؟ «ما هي هواياکم»؟ خواسته‌هاي شما چيست؟ غرائز شما چيست؟ شما چه چيزي دوست داريد؟ الآن يکي از مطالبي که جهان مدام به دنبال‌ آن هست براي اينکه اقتصاد را تأمين کند، مدام به بشر مي‌دمد و در آتش نفْس انساني مي‌دمد و اين آتش خواسته‌ها و مشتهيات را و امثال آن را مدام مشتعل مي‌کند و مدام مشتعل مي‌کند! «ما هي هواياکم»؟ خواسته‌هاي شما چيست؟ چگونه بپوشيد؟ چگونه بنوشيد؟ چگونه بخوريد؟ چگونه زندگي بکنيد؟ چه خانه‌اي؟ چه زندگي‌اي؟ چه وسيله‌اي؟ هر چه که دوست داريد! «ما هي هواياکم»؟ هواياي شما و خواسته‌هاي شما چيست؟ اين همان نفْس است. اين همان نفْسي است که هر چه اين پرده غليظ‌تر و غليظ‌تر مي‌شود آويخته‌تر مي‌شود, قلب طفلک در پسِ پرده مي‌ماند و نمي‌تواند توجه بکند. ما چگونه مي‌توانيم توجه بکنيم در شب قدر؟ خدا عنايت خود را در دمِ قلب ما آورده است: ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ ديگر اين وعده خداست، اين بيان صريح خداست، اين ليالي قدر الهي است، کسي ترديدي در اينها ندارد.

انسان يک زندگي عادي بايد داشته باشد نوش جان او! آبرومند بايد باشد بله، هيچ نيازي جز به پروردگار عالم نداشته باشد کاملاً درست است، اينها را خداي عالَم اصلاً دستور داده و بناي خداي عالَم بر اين است زندگي آبرومند «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْكَنُ الْوَاسِعُ»،[25] از سعادت انسان‌ها اين است که يک خانه خوب و وسيع داشته باشند و ده‌ها توصيه‌هاي ديگر در باب اينکه زندگي انساني بايد آبرومند باشد، شريف باشد، عزيز باشد; اما دنياگرايي, ميل به اينکه اين خانه هست يکي ديگر، يکي ديگر، اين وسيله هست يکي ديگر، يکي ديگر! همسايه آدم، دوست آدم، فاميل آدم، پدر و مادر آدم، فرزند آدم در يک تنگنا و در تنگدستي مدام آدم ازدياد مال! ﴿حُبًّا جَمًّا﴾[26] اين نمي‌گذارد که اين قلب متوجه بشود. عرض کرديم که خداي عالَم را دو عالم است: عالم امر و عالم خلق.

عالم امر تماماً توجه‌شان به سمت پروردگار عالم است و اصلاً به جايي غير از خدايِ عالَم نمي‌نگرند ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾[27] اين زيست به اصطلاح عالم امر است، اين سلوک آنهاست، سبک زندگي فرشتگان اين است: ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[28] اينها کساني‌اند که سبک زندگي آنها اين است که با تسبيح و تقديس و تهليل و تکبير الهي همراه هستند.

ولي ما انسان‌ها که در نشئه طبيعت هستيم سبک زندگي ما دو گونه مي‌تواند باشد: خلقي باشد يا امري باشد. خلقي يعني چه؟ خلقي يعني پرده نفْس آويخته است نگاه کنيم که چه قشنگ‌تر است و چه زيباتر است و چه کامل‌تر است. روزي رسول گرامي اسلام داشتند به خانه دخترشان فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مي‌آمدند، ديدند که پرده‌اي آويخته شده است، يک پرده رنگارنگي بود که مقداري از مظاهر دنيايي داشت. پيامبر گرامي اسلام برگشتند و به خانه زهرا نرفتند.[29] اين زهراي مرضيه که ثمره فؤاد است. البته اين نحوه از زندگي را هيچ کسی سفارش نمي‌کند اين مختص به خود پيغمبر و آل اوست ما به گَرد اين‌گونه از زندگي نمي‌رسيم اين حقيقت دين است، اين حقيقت ايمان است، چون در دل آنها ذره‌اي از دنيا نبوده است اينها اين طوري زندگي مي‌کردند به ما هم نگفتند که اين طوري زندگي کنيد. اين زندگي خواص از اوليا است البته کسي چنين سبکي از زندگي بخواهد داشته باشد آزاد است ولي اين توصيه نشده است. اينها چون اهل حقيقت‌اند، ما اهل شريعت هستيم, خيلي راه برويم اهل طريقت باشيم. اين است که پيغمبر وقتي مي‌آيد مي‌بينيد که در خانه حضرت زهرا(سلام الله عليها) پرده‌اي آويخته است که اين پرده جلوه‌هاي دنياي را در ذهن انسان تداعي مي‌کند پيامبر از خانه برمي‌گردد.

زهراي مرضيه متوجه مي‌شود که رسول الله آمد درِ خانه‌ او و برگشت فهميد که به خاطر اين پرده است. زود اين پرده را جمع کرد و فرستاد و عذرخواهي کرد, چون اينها با حقيقت زندگي مي‌کنند اينها از جايگاهي زندگي مي‌کنند که ما در آن سطح نيستيم کسي هم توقعي ندارد نه از زبان احدي غير از انبيا و اولياي الهي اينها جاري نمي‌شود, اينها هيچ گونه از اين نوع دستورات را نداشتند سلوک آنها اين طوري بود, هرگز به مظاهر دنيايي توجه نداشتند، چون اينها زيستي الهي دارند و خداي عالَم دنيا را پست مي‌داند, دنيا را متاع قليل مي‌داند و از بشر خواسته است که به دنيا بي‌ميلي کند: ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ﴾[30] خداي عالَم در قرآن دنيا را بي‌آبرو کرده است، تحقير کرده است، توهين کرده است نه اينکه تحقير و توهين بيجا، واقعاً حقير است، واقعاً صغير است، چرا که روح انسان بلند است.

بله، اگر انسان بخواهد يک حيات نباتي و حيواني داشته باشد شايد دنيا براي او خوب باشد؛ ولي انسان با داشتن روح الهي که ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[31] بخواهد خود را سرگرم اين عالم طبيعت کند, از اراده الهي و از محبت و محبوبيت الهي فاصله خواهد گرفت.

بنابراين ما براي اينکه اين شب‌ها که شب‌هاي قدر است چون ما بايد بدانيم که شب‌هاي قدر, يک سلسله اموري عرض کرديم که کاغذي و تئاتري و فيلم و اينها که نيست، يک واقعيت است. قاعده را در جلسات گذشته عرض کرديم که ﴿إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم‏﴾[32] اين در تقدير الهي است ﴿ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ﴾[33] چون خداي عالَم تقدير مي‌کند، شب قدر را شب تقدير عالم مي‌داند, براي همه موجودات عالم آجالشان، ارزاقشان، امواتشان، احيايشان، سفر حجّشان، سفر عمره‌شان، سفرهاي زيارتي‌شان، رزق فرزندشان، حسنات دنيا و آخرتشان، زدودن سيئات و امثال آن را دارد تنظيم مي‌شود, دارد برخورداري حاصل مي‌شود, دارد آن کيمياگري خداي عالَم در چنين شبي اتفاق مي‌افتد, از ما اين را خواستند که در شب‌هاي قدر اين‌گونه قدر بدانيم و اين گونه متوجه باشيم.

ما در چنين شبي از خداي عالَم چه بخواهيم؟ آن چيزي که باعث مي‌شود توجه ما به ساحت «رب العالمين»ی باشد چيست؟ يک وقت است که مي‌گوييم خدايا به ما توجه بکن! خدايا به ما عنايت بکن! نه، اين عنايت اين ايام و ليالي تمام است. «يک عنايت به از صد گون اجتهاد», چرا؟ «چون جهد را خوف است از صد گون فساد» هر جهدي، هر تلاشي، هر کوششي ما بخواهيم بکنيم يک دفعه نيتي مي‌آيد يک شيطنت مي‌آيد همه را به هم مي‌زند. ما نمي‌توانيم بگوييم که من بيست سال، سي سال، چهل سال در حوزه هستم با قرآن محشور هستم، با فقه محشور هستم، همين که همين حرف زديم ساقط شديم. اين قدر اين نفس لطيف است که وسوسه‌ها اين نفس را مي‌دَرَد. همان طور که از آن طرف اين نفس را به «ملأ أعلیٰ» مي‌رساند, اين را هم تا «أسفل سافلين» ساقط مي‌کند.

لذا ما با جهد و با تلاش و با کوشش نمي‌توانيم اين مسير را طي کنيم، او بايد که از آن خاطر عاطر بگذرد به قول جناب حافظ: «من که باشم که از آن خاطر عاطر گذرم».[34]

اين شب‌ها شب‌هايي است که انسان بايد از خداي عالَم اين انتظار را داشته باشد که تو مي‌تواني. آنچه که بايد ما در اين شب‌ها و شب‌هاي قدر از خدا بخواهيم عنايت الهي نيست، چون عنايت الهي تمام است: ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾، پس چه چيزي از خدا بخواهيم؟ توجه را از خدا بخواهيم. توجه يعني چه؟ يعني قلب به سمت خدا حرکت بکند. چرا قلب به سمت خدا حرکت نمي‌کند؟ براي اينکه مانع دارد. مانع چيست؟ مانع يک پرده آويخته است. پرده آويخته چيست؟ هویٰ و هوس خواسته‌هاي نفساني و تمايلات نفساني است؛ اين را مي‌خواهم آن را مي‌خواهم اين مقام، آن پول، آن جايگاه، اين برود کنار، آن برود کنار، اگر من آن را بزنم، اگر آن را نزنم، مدام من باشم او نباشد! اين مسايل است اين «من» است که ما را بيچاره مي‌کند، اين «من» است که غرور را، منيت را، حرص و آز را، اين «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[35] است، اين نفْس است.

ما بايد در چنين شب‌هايي از خدا بخواهيم که خدايا اين نفْس را زير پا لِه بکنيم! اينکه در روايات آمده است رسول گرامي اسلام که مي‌فرمايد امّتم را چيزي که ذليل مي‌کند همين طول أمل و آرزوهاي بلند است.[36] هفتاد سال, هشتاد سال, نود سال سنّ اوست مدام آرزو مي‌کند آن کار را بکنم، آن کار را بکنم، در آرزوهاي خود دارد زندگي مي‌کند با آمال خودش زندگي مي‌کند. اين «طول أمل» يعني چه؟ يعني آرزوهاي طول و دراز. اينها است که در حقيقت دنبال هوايا و خواسته‌ها مي‌آيد و بشر امروز دارد به آتش اين هویٰ و هوس مي‌دمد تا او مشتعل‌تر بشود تا او فرازمندتر بشود. وقتي اين اشتعال پيدا کرد قلب طفلک نمي‌تواند کاري بکند اگر مولايمان علي بن ابي‌طالب در نهج‌البلاغه در جهت سلوک بندگي مي‌فرمايد: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّي دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِيرُ الْبَرْقِ»،[37] اگر کسي چنين کاري بکند آن عنايت الهي برقي در دل او مي‌زند که بتواند جان او روشن بشود. جاني که روشن شد راحت حرکت مي‌کند. دروغ چقدر بد است! تهمت چقدر بد است! چقدر آلوده است! چقدر کثيف است! چقدر خبيث است! ما تا الآن نمي‌دانستيم که غيبت اين همه زشت و بد است. اينکه تلاش بکنيم رفيق خود را از صحنه کنار ببريم، دوست خود را کنار بزنيم، من بيايم و او نيايد و امثال آن! اين دنيا است.

آنچه باعث مي‌شود قلب کار خود را نکند و آن توجه ذاتي خود به «رب العالمين» را پيدا نکند اين پرده‌ها است. ‌فرمود: «قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ» که اين عقل همان قلب است «وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ»، اگر چنين کاري انجام شد اين در همه جوارح و جوانح‌ او راه پيدا مي‌کند «حَتَّي دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ» اين در جوارح و جوانح عمل مي‌کند آنگاه «بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِيرُ الْبَرْقِ» اينجاست که اين برق مي‌جهد. اين «برق» يعني چه؟ يعني اين عنايت الهي وارد قلب شده است آنجاست که ﴿طُوبي‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾،[38] خوشا به حال کسي که اين‌گونه يافتند!

چه مبارک سحري بود چه فرخنده شبي ٭٭٭ آن شب قدر که اين تازه براتم دادند[39]

اين تازه برات از اينجا حاصل مي‌شود که اين نفْس را انسان کنار بگذارد خدايا، پروردگارا، «رب العالمينا»، ما هيچ ترديدي در عنايت اين شب‌هاي تو و اين ايام و ليالي تو نداريم! تو در شب قدر به صورت مسلّم و قاطع و با تأکيد فرمودي که ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾، فرموديد ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ اينها همه درست است همه فرشتگان را صف در صف آوردي که ما پذيراي رحمت تو باشيم، پذيراي سلام فرشتگان تو باشيم، حالا آيا اين سلام، سلام فرشتگان است يا فرشتگان پيام‌آور سلام تو هستند به جاي خود! اما تو را به اسم عفوّ و کريم قسم مي‌دهيم «اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي‏»![40] خدايا ما را ببخش! خدايا تو را به حق علي بن ابي‌طالب ما را ببخش! «أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّار»،[41] خدايا ما را در اين شب‌ها از آزاد شده‌هاي از آتش جهنم خود قرار بده! اينها از خواسته‌هاي جدّي است. اين گناه را اين خشيت و هراس نسبت به گناه را حتي در دل ما قرار بده. «اللَّهُمَّ فَاقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَعْصِيَتِك‏»![42] اگر خداي عالَم يک عنايت بکند، يک «برق لامعي» بجهد و در درون ما اين خشيت روشن بشود, واي که چه اتفاقي بيفتد! واي که چه عظمتي است! خشيت از مقام خدا! خشيت از اينکه ـ معاذالله ـ انسان گناه نکند: «اللَّهُمَّ فَاقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَعْصِيَتِك‏»! واي اگر خشيت خدا و خوف نسبت به عذاب الهي در دل ما برقي را بزند و عنايت الهي را ايجاد بکند انسان نجات پيدا کرده است. هيچ چيزي نمي‌خواهيم، فقط کافي است بفهميم که دنيا در آن چيزي نيست. اين لذايذ دنيا گذرا است و امري نيست که انسان بتواند با آن زندگي ابد خود را تأمين کند. درود مي‌فرستيم به روح مطهر آقا علي بن ابي‌طالب که مسلَک الهي بود نه تنها سالک بود بلکه مسلک بود، مقصد بود، اين راه را او با وجود مبارک خود طي کرد, اين هيچ ترديدي در او نيست او صراط مستقيم خداست: ﴿فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبيلِهِ﴾[43] او سبيل خداست, او صراط مستقيم خداست، ما بکوشيم علي بن ابي‌طالب را آن‌گونه که هست جلوه بدهيم.

برخي از اهل تسنن من ديدم که در اين فضاهاي مجازي دارند فرياد برمي‌آورند به علمايشان مي‌گويند که مردم اهل سنّت، ما شيعه علي بن ابي‌طالب هستيم! آنهايي که احياناً با تدبير با به اصطلاح سر و رو زدن اينها دارند مسير علوي را و علي بن ابي‌طالب را براي ما مي‌بندند, اينها تابع علي بن ابي‌طالب نيستند. علي بن ابي‌طالب را بايد جهاني داشته باشيم، مصيبت علي بن ابي طالب، آن درد و غم و آه و اندوه و آن گريه براي علي بن ابي‌طالب کاملاً حق است و اجرآور است و ثواب‌آور است اين ترديدي در آن نيست; اما اين نبايد عامل مصادره علي بن ابي‌طالب براي جهان شيعه باشد و اسلام را و بشر را از عدالت الهي و علوي بخواهد محروم کند. اين «صوت العدالة الإنسانية» اين «صوت الشرافة الإنسانية» اين «صوت الحقيقة الإنسانية» اين «صوت الوحدانية الإسلامية» اين «صوت الوحدانية البشرية» است اين علي بن ابي‌طالب را محصور نکنيم به شب بيست و يکم و سيزده رجب و امثال آن. اين مختص به ما نيست، علي بن ابي‌طالب الهي است، ملکوتي است، سرّ ناشناخته الهي است که بايد ـ إن‌شاءالله ـ به دست عالمان و فرزانگان و جوانان شايسته‌اي که راه علي را خوب شناخته‌اند و معرفت توحيدي را خوب يافته‌اند ـ إن‌شاءالله ـ طي بشود!

درود و سلام بر مولايمان علي بن ابي‌طالب «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَیٰ وَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» درود و سلام به ساحت همه انبياء و اوليا و ائمه اطهار خصوصاً حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالي له الفرج) و با درود و سلام به شما همه عزيزان و علاقه‌مندان به قرآن و عترت و به ولايت علي بن ابي‌طالب که در اين شب‌هاي قدر از اين ولايت همه برخورداريد!

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص60.

[2]. مثنوي معنوي, دفتر اول.

[3]. بحارالانوار، ج68, ص221; مجموعة ورام، ج‏1، ص10.

[4]. سوره ق, آيه22.

[5]. اشاره به سوره ملک, آيه30؛ ﴿قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعين‏﴾.

[6]. مجموعة ورام، ج‏1، ص150؛ مرآة العقول، ج8، ص293.

[7]. جامع الأخبار (للشعيري)، ص185.

[8]. سوره انعام، آيه79.

[9]. مثنوي معنوي, دفتر ششم.

[10]. گنجور, غزليات حافظ, غزل۱۹۶.

[11]. اشاره به سوره انبياء, آيه16؛ سوره دخان، آيه38؛ ﴿وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين‏‏﴾.

[12]. مثنوي معنوي, دفتر چهارم.

[13]. بحارالانوار، ج69, ص59.

[14]. مجموعه رسائل در شرح احاديثی از كافى، ج‏2، ص517.

[15]. سوره انعام، آيه75.

[16]. سوره طه، آيه131.

[17]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏2، ص38.

[18]. منتهی‌الآمال، ج۱، ص۴۰۱؛ الوافي، ج‏5، ص705.

[19]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏8، ص59.

[20]. سوره قدر، آيه5.

[21]. سوره نساء, آيه122.

[22]. سوره آل عمران, آيه9؛ سوره رعد، آيه31.

[23]. سوره قدر، آيه1 و 5.

[24]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏44، ص245.

[25]. المحاسن، ج‏2، ص611; الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏6، ص526.

[26]. سوره فجر, آيه20

[27]. سوره بقره, آيه30

[28]. سوره انبياء، آيات 26 و27.

[29]. الأمالي( للصدوق)، ص234 و 235; «كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ بَدَأَ بِفَاطِمَةَ ع فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَأَطَالَ عِنْدَهَا الْمَكْثَ فَخَرَجَ مَرَّةً فِي سَفَرٍ فَصَنَعَتْ فَاطِمَةُ ع مَسَكَتَيْنِ مِنْ وَرِقٍ وَ قِلَادَةً وَ قُرْطَيْنِ وَ سِتْراً لِبَابِ الْبَيْتِ لِقُدُومِ أَبِيهَا وَ زَوْجِهَا ع فَلَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَخَلَ عَلَيْهَا فَوَقَفَ أَصْحَابُهُ عَلَى الْبَابِ لَا يَدْرُونَ أَ يَقِفُونَ أَوْ يَنْصَرِفُونَ لِطُولِ مَكْثِهِ عِنْدَهَا فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فَظَنَّتْ فَاطِمَةُ ع أَنَّهُ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَا رَأَى مِنَ الْمَسَكَتَيْنِ وَ الْقِلَادَةِ وَ الْقُرْطَيْنِ وَ السِّتْرِ فَنَزَعَتْ قِلَادَتَهَا وَ قُرْطَيْهَا وَ مَسَكَتَيْهَا وَ نَزَعَتِ السِّتْرَ فَبَعَثَتْ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَتْ لِلرَّسُولِ قُلْ لَهُ ص تَقْرَأُ عَلَيْكَ ابْنَتُكَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ اجْعَلْ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَمَّا أَتَاهُ وَ خَبَرُهُ قَالَ ص فَعَلَتْ فِدَاهَا أَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَيْرِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى مِنْهَا كَافِراً شَرْبَةَ مَاءٍ ثُمَ‏ قَامَ فَدَخَلَ عَلَيْهَا».

[30]. سوره نساء، آيه77.

[31]. سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.

[32]. سوره حجر, آيه21.

[33]. سوره أنعام، آيه96؛ سوره يس، آيه38؛ سوره فصّلت، آيه12.

[34]. گنجور, غزليات حافظ, غزل328; من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ٭٭٭ لطف‌ها مي‌کني اي خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو ٭٭٭ که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم.

[35]. مجموعة ورام، ج‏1، ص59.

[36]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏8، ص58; «أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل‏».

[37]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه220.

[38]. سوره رعد، آيه29.

[39]. گنجور, غزليات حافظ, غزل183.

[40]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص134.

[41]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏2، ص629.

[42]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏2، ص700.

[43]. سوره انعام، آيه153


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات