اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».
حمد و سپاس خدايي را که «رَبَّ شَهْرِ رَمَضَان»[1] است و با برترين جلوههاي آسماني و الهي بندگان خود را در اين ماه نوازش ميکند و آنها را به ساحت خود تقرّب ميبخشد. درود و سلام الهي بر همه انبيا و اولياي الهي خصوصاً سيد انبيا و خاتم مرسلين, رسول مکرّم اسلام که همه آنچه که همه انبياي پيشين آوردند را تصديق فرمود و با کتاب عزيزش قرآن بر آنها هيمنه و تسلط دارد و سلام و تحيت بر اهل بيت عصمت و طهارت که عِدل قرآن هستند و ذکر خدا هستند و کساني هستند که تقرّب به آنها انسان را به خداي عالَم نزديک ميکند، به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از معاندان آنان تبرّي ميجوييم چه فرصتي و چه زماني و چه شرايطي به برکت ماه مبارک رمضان بر بندگان خداي عالَم فراهم آورده است!
يکي از برترين جلوههايي که خداي عالَم در اين ماه عزيز به سوي بندگان خود گشود مسئله دعا و نيايش و ارتباط با پروردگار عالم است, گرچه مسئله دعا يک حقيقت فطري و در نهاد همه انسانها اين حقيقت شيرين نهادينه شده است اما بشر هنوز به فلسفه دعا و اسرار و رموزي که در آن نهفته است آگاهي لازم را ندارد. گاهي اوقات خداي عالَم در اين کتاب و قرآن عزيز با بياني ظاهر ميشود که هيچ گاه اين حدّ از نزديکي و قُرب را انسان احساس نميکند فقط و فقط در موقع دعا است: ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾[2] اين قُرب و جواري که خداي عالَم در هنگام دعا نسبت به بندگان خودش اظهار کرده است اين بسيار درخور توجه و شايان تأمل و بررسي است اين طور که خداي عالَم خود را به بنده نزديک بکند و اجابت دعا را در کنار خواسته انسانها قرار بدهد: ﴿إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ اين مسئله بايد بيشتر خصوصاً در ماه مبارک رمضان که جلوه دعا از ناحيه پروردگار عالم به سوي بندگان خود تماماً گشوده شده است, به ابلغ وجه راه دعا و نيايش و گفتگوي با پروردگار عالم باز شده است بايد بيشتر مورد توجه قرار بگيرد.
امشب هم راجع به اين جلوه ربّاني و رحمت پروردگاري بيشتر صحبت بکنيم، چون انس انسانها با پروردگار عالم از راه دعا تأمين ميشود:
اي خدا زاري ز تو, رحمت ز تو ٭٭٭ رحمتت با زاري ما کرده خو[3]
اين مناسبات بين زاري و دعا و نيايش و لابه بندگان با رحمت پروردگاري با هم کاملاً هماهنگ هستند. «اين دعا هم بخشش و تعليم توست»;[4] اين طور نيست که انسان از سر خود و بدون اينکه از يک جايگاه الهي اين حقيقت را بياموزد, زبان دعا و ارتباط و زاري و نيايش را در درون خودش احساس بکند.
اين طلب در ما هم از ايجاد توست ٭٭٭ رُستن از بيداد يا رب، داد توست[5]
اگر در وجود انسان از ناحيه حق(سبحانه و تعالي) دعايي و خواهشي و تمنّايي نهادينه شده است و انسان از درون خود فرياد برميآورد و خدا را صدا ميزند اين هم از تعاليم الهي است.
اين طلب در ما هم از ايجاد توست ٭٭٭ رُستن از بيداد يا رب، داد توست
بنابراين اين نکته که ما احساس کنيم که دعا امري است که انسانها از درون خودشان بدون اينکه يک مايه الهي و يک عنايت الهي باشد اين شدني نيست مرحوم علامه طباطبايي که رضوان خدا بر او باشد و حشر او با قرآن باد! در باب توبه يک نکته بسيار لطيفي را مطرح ميکنند،[6] ميفرمايند که توبه هر انساني هم مسبوق به توبه خدا و هم ملحوق به توبه خداست، يعني چه؟ يعني اينکه هيچ انساني به سمت خدا زبان خواهش و زاري باز نميکند از خداي عالَم طلب رحمت و مغفرت نميکند مگر اينکه اول خداي عالَم به او روي کرده است, اين توفيق دعا و نيايش و لابه را به او داده بعد اين بنده دعا ميکند دوباره خداي عالَم اجابت ميکند.
هم دعا از تو, اجابت هم ز تو ٭٭٭ ايمني از تو, مهابت هم ز تو[7]
اينکه انسان احساس بکند که خود بر مبناي يک جريان طبيعتگرايي و انسانگرايي ميتواند به چنين خواستهاي و به چنين گفتگويي با مبدأ عالم و پروردگار عالم داشته باشد اين يک توجه و اعتناي ناتمام است. اگر انسان بخواهد به درستي به اين مسئله بنگرد بايستي توجه داشته باشد که رابطه انسان با خدا از جايگاه خدا ساخته ميشود اين طور نيست که اين زاري و اين لابه و اين تضرّع و اين فقر در وجود انساني بدون عنايت غني باشد ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللَّهِ﴾،[8] درک اين مسئله بسيار مهم است که انسان وقتي زبان به دعا و نيايش گشود و لابه و تضرّع خود را به سمت پروردگار عالم متوجه کرد، اين بداند که اول از ناحيه خدا به او توجه شده است. بسياري از کساني هستند که اصلاً زبان خواستن و تضرّع و لابه ندارند. خداي عالَم ميفرمايد ما به عدهاي اين قدر امکانات داديم نعمت داديم که اصلاً به ما توجه نکند، آن کسي که تمام توجهاش به متاع دنيا و مال دنيا و امکانات دنيا هست و ما را فراموش کرده است، ما بر اين فراموشي او مُهر تأييد ميزنيم ما او را غرق در نعمت ميکنيم.
يکي از راههايي که خداي عالَم براي اين دسته از بندگان که خدا را فراموش ميکنند در اين ماه مبارک رمضان که بانک الهي در شب و روز, خروش آسماني و سروش غيب دارد ما را متوجه به ساحت الهي ميکند انسان اگر غافل باشد و دم بر نياورد و در دعاها و در نيايشها و در هنگام افطار, هنگام سحر اين توجه به ساحت الهي را در خود زنده نکند او قابل اين نيست که احياناً بتواند زبان سؤال و نيايش و تضرّع را داشته باشد و اگر کسي گفت خدايا! اگر با زاري با التماس، خدا را به درستي صدا زد, بداند قبل از اينکه او به خدا بگويد «خدايا»، خدا به او گفته «اي بنده من»! اين «اي بنده من» قبل از «خدايا» اوست. «اي خدا زاري ما از تو, رحمت ز توست»! اين طور نيست که اين زاري از ناحيه خود انسان باشد، نه! زاري از ناحيه خداست، رحمت هم از ناحيه خداست. «رحمتت با زاري ما کرده خو». چقدر زيبا که انسان اين مناسبات بين زاري خود و نياز خود و فقر خود را با غناي الهي در ميان بگذارد و اين لذت را داشته باشد!
به نظر ميرسد که يک بحث متقني را بايد اينجا داشته باشيم در باب فلسفه دعا و نيايش تا اين راه براي ما به درستي باز بشود و ما بفهميم که اصلاً فلسفه دعا چيست؟ و آن چيزي که هدف و مقصود بالذات در دعاست چيست؟ نکتهاي را امروز مطرح ميکنند معمولاً به عنوان يک خواسته، يک مطالبه بشري از ساحت الهي اين است که ما به دنبال خدايي هستيم که آن خدا دستگيري بکند ما را در امور زندگي و حياتمان و نشئه دنيايي ما ياري بکند ما از آن خدايي که در پسِ پرده غيب باشد, آن خدايي که به اصطلاح «مبدأ المبادي» باشد يا «غاية الغايات» باشد يا سر سلسله عِلل هستي باشد که فيلسوفان اثبات ميکنند, اين خدا را ما با او کاري نداريم ما به دنبال خدايي هستيم که اين خدا دستگيري کند. زندگي ما را سامان بدهد، ما را هدايت بکند، ما را در سرد و گرم زندگي همراهي کند و با ما همراه باشد. اين خواسته بسيار خواسته به حقّي است; اما آيا واقعاً فيلسوفان به فکر خدايي هستند که «مبدأ المبادي» است يا «غاية الغايات» است و به فکر خدايي که در صحنه باشد، در متن زندگي باشد و لابهلاي هستي انساني را ورق بزند و با انسان توأم و همراه باشد نيستند؟ اين اشتباهي است که امروز فکر ميکنند که فيلسوفان و حکيمان در باب توحيد داشتند.
فيلسوفان چند کار ميکنند: کار اولي که فيلسوفان انجام ميدهند اين است که بنيان هستي, مبدأ و آغاز هستي را مورد مطالعه قرار ميدهند که براي هستي و براي دار وجود, آغازگري, مبدأيي و روشنگري است که او نظام هستي را روشن کرده است او به عنوان ﴿اللَّه نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[9] که خالق است، رب است و نظاير آن هست اما اين خالق و اين رب به حدّي عظيم و والاست که او را نميتواند در صحنه زندگي ديد و تماشا کرد و به جمال او نشست و او را مشاهده کرد, او هويتي برتر است، هويت غيبي است.
وقتي به رسول گرامي اسلام گفتند خداي تو چه کسی است؟ خداي عالَم در جواب به او فرمود پيغمبر من! تو به آنها بگو: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾[10] آن هويت غيبي، آن حقيقت ناديدني، آن که ﴿وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ﴾[11] آن خدا، خداي من است که او احد است، او صمد است، او احدي برابر او نيست، معادل با او نيست. اين مقطع اول و تلاش تلاشگران عرصه حکمت و فلسفه اين است که اين خدا را که آغاز هستي و انجام وجود به اوست اين اثبات بشود. اما به همين حد اکتفا نميکنند، اين خدا را ﴿ذِي الْمَعارِجِ﴾[12] ميدانند، صاحب مراتب ميدانند و در مقام اوصاف و افعال اين خدا را به صحنه حيات و زندگي به گونهاي ميآورند که تمام اين هزار اسم «جوشن کبير»[13] را از ظهورات آن هويت غيبيه ميدانند.
اين خدايي که الآن ميخواهد به صحنه بيايد، بيايد دستگيري بکند، بيايد زندگي فردي ما را اجتماعي ما را اقتصادي ما را سياسي ما را و امثال آن را بخواهد ورق بزند و در تمام حالات با ما باشد اين بايد يک بنيان، يک اساس و يک مرتبه وجودي متقني داشته باشد يا نه؟ ما به دنبال خدايي هستيم که در زندگي ما بيايد بسيار درست هم هست، بله! آن خدايي که در تنگاتنگ با ما نباشد و روز زندگي ما در «سرّاء و ضرّاء» در خلوت و جلوت با ما نباشد اين ـ معاذالله ـ خدا که نيست. اين ابراهيم خليل است که وقتي کنار بتپرستها و ستارهپرستها و ماهپرستها و خورشيدپرستها مينشيند سخن از ﴿لا أُحِبُّ الْآفِلينَ﴾[14] ميگويد. اين خدايي است که در سرد و گرم زندگي بايد حضور داشته باشد اتفاقاً اين خدا شيرين و گوارا است؛ اما فيلسوفان اين را مرحله ظهور حضرت حق، فعل و فيض حضرت حق ميدانند. اينکه امروزه گفته ميشود که ما به خداي فيلسوفان کاري نداريم اين يک اشتباه است، زيرا فيلسوف اين طور نيست که بگويد خدايي در پسِ پرده غيب وجود دارد در آن آسمانها نشسته است و ـ معاذالله ـ با زندگي ما, با اقتصاد ما، با فرهنگ ما، با معيشت ما و عشرت ما کاري نداشته باشد، اين هرگز شدني نيست.
آن خدايي که در مرحله فعل است مراحل فعلي او و فيض او از آن منبع «لايزالِ لايتناها» ظهور و بروز پيدا ميکند و اول او بايد اثبات شود. اين خدايي که بناست در سرد و گرم زندگي با ما باشد و در تمام حالات که رسول گرامي اسلام ميفرمايد که هر بندهاي بايد که خدا را در همه حالات بخواهد و بخواند حتي اگر بند کفش او هم باز شد از خدا کمک بخواهد در بستن بند اين کفش. اين خدا اين خير را اين فيض را اين کمال را از کجا بايد داشته باشد؟ تا آن منبع فيض، تا آن أصل و اساس و بنياني که ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾[15] اين ﴿عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾ براي آن پروردگاري است که در پسِ پرده غيب آن ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾، آن هويت غيبيه، آن مقام «واجب الوجودي» را دارد همه کمالات «واجب الوجود»، «واجب الوجود من جميع الجهات» است بعد او ميتواند براي همه هستي, همه دار وجود, آن ذرهاي که در تحت «صخره صمّاء» هست تا اوج کهکشانها همه و همه از فيض وجود او بهره ببرند: ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾[16] اين زبان سؤالي که در نهان همه موجودات است نه تنها موجودات انسي بلکه همه موجودات: ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ﴾.
بنابراين اين نکته بايد مورد توجه و ملحوظ باشد که ما بياييم بگوييم که در گذشته دنبال خداي فيلسوفان بودند و الآن ما دنبال خداي زندگي هستيم اين سخن، سخن تمامي نيست کامل نيست، آن خدايي که در آن پسِ پرده غيب و در آن هويت «لايتناها»ي خود هست منبع سرشاري است که نور منتشر ميشود، اشراق و افاضه دارد و آن افاضهاش در زندگي ما هست وگرنه آن اصل اگر نباشد اساس اگر وجود نداشته باشد که اين نميتواند تأمين کننده معاش و معيشت ما و معاد و قيامت ما باشد. اين نکتهاي که بايد بيشتر به آن توجه کنيم.
اما در مسئله «دعا» که اُنس و الفت انسانها در فضاي دعا شکل ميگيرد بايد مطلبي را مورد نظر داشته باشيم. در دعا ما دو تا مقصد داريم يا يک مقصد داريم و يک مقصود که بايد به اين توجه بکنيم. يک امر بايد در دعا مقصد و «مقصود بالذات» ما باشد و يک امر بايد در دعا «مقصد بالعرض» ما باشد.
توضيح آن به اين است که هر کدام از ما خواستهاي داريم نيازي داريم يا ميخواهيم منفعتي را جلب بکنيم، مقامي ميخواهيم، مالي ميخواهيم، فرزندي ميخواهيم, امکاناتي يا احياناً ميخواهيم که مضرّتي و ضرري از ما دفع بشود به هر حال يا جذب و جلب منفعت است يا دفع مضرّت است اين دو تا مسئله وجود دارد. در اين هر دو هم دست نياز و فقر ما و زاري ما در پيشگاه پروردگار عالم دراز است؛ اما سخن اين است آن چيزي که باعث ميشود ما در دعاي خود موفق نباشيم اين است که جاي اصل را با فرع اشتباه کرديم آن که بايد اصل قرار بدهيم فرع قرار ميدهيم و آن که بايد فرع بدهيم اصل قرار ميدهيم. ببينيد که ما خواستهاي داريم؛ بله، يک خواسته است! اما ميخواهيم خواسته خود را از جايگاه پروردگار خود بگيريم بايد اول براي خودمان روشن بشود که آيا خدا را براي خواسته خود ميخواهيم يا خواسته خودمان را ميخواهيم با خدايمان مطرح کنيم و خواسته ما زمينه نياز و گفتگوي ما با خدا باشد، کدام يک از اينهاست؟ «مقصود بالذات» در دعا کدام است؟ اين بسيار مهم است. انسان وقتي دعا ميکند آيا مهم براياش اين است که خواسته خودش را تأمين بکند نياز خودش را بر طرف بکند يا آن که در حقيقت براي او اصل بايد باشد اين است که «مقصود بالذات» گفتگوي با خداست، توجه به ساحت «رب العالمين» است، همراهي و معيّت با خدا را با خود داشتن است, ما فکر ميکنيم که حالا اگر مثلاً خانهاي بخواهيم ماشيني بخواهيم, امکاناتي بخواهيم, علمي بخواهيم مقامي بخواهيم اينها «مقصود بالعرض» است و آن چيزي که در دعا «مقصود بالذات» است همان خدا را صدا زدن و خدا را خواندن و خدا را منشأ اين کار دانستن اين مهم است. چرا ما در دعاها موفق نيستيم؟ چون ـ معاذالله ـ خدا را ابزاري نگاه ميکنيم به خاطر خدا و به وسيله خدا ميخواهيم به اين هدفمان برسيم اين هدف ما از اين دعا، از اين خدا براي ما بالاتر است! اين دعا را خدا چگونه توجه بکند؟ تو خدا را براي خواسته خودت ميخواهي! تو خدا را براي تمنّيات خود ميخواهي! خدا ميگويد به من توجه کن! الآن اگر خدا اين خواسته را اجابت نکند، اجابتي است از ناحيه ديگر که ما نداريم «الخير بيد الله, الفضل بيد الله»[17] حتي اگر دشمن انسان هم منفعتي را براي ما بخواهد يا مضرّتي را ميخواهد از ما دفع کند آن هم «بإذن الله» است «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد»! مگر ميشود خيري به ما برسد ولو از ناحيه دشمن بدون اذن حق؟ هر چه که به ما ميرسد هر چه که باشد اگر امر وجودي است که هست، اين به «إذن الله» است به «إذن رب» است. اين نکتهاي است که بايد در دعا به آن توجه کنيم.
ما وقتي دعا ميکنيم «مقصود بالذات» را گم ميکنيم «مقصود بالعرض» را دنبال ميکنيم ما ميگوييد خدايا بهشت ميخواهيم! خدا در اين وسط چه شد؟ خدا يک واسطه شد، خدا که ديده نميشود! خدا ابزاري است ـ معاذالله ـ که حتي اگر ما بهشت را از يک راه ديگري فرضاً بخواهيم تأمين بکنيم خدا بود بود, نبود نبود! چنين نگاهي در دعا ـ معاذالله ـ براي ما وجود دارد. اين فلسفه دعا نيست، اين دعا يعني انسان با خدا معيّت و همراهي و انس داشته باشد. در روايات ما آمده است که اگر کسي هنگام دعا توجه به «رب العالمين», او را از خواستهاش غافل کند، خواستهاش از يادش برود، وقتي که در باب حضرت زهرا(سلام الله عليها) سخن ميگويند اين رسول گرامي است که آمد فرمود دخترم، زهرا جان! اين جبرائيل امين است از ناحيه خدا آمده، سلام ميرساند و ميفرمايد که اگر تو خواستهاي داري بگو, خواستهات را مطرح کند هم اکنون جبرائيل امين مأمور است از ناحيه خداي عالَم تا اين خواسته را اجابت کند! حضرت زهرا(سلام الله عليها) عرض ميکند که «شَغَلَتنى عَنْ مَسْئَلَتِهِ ... اِلى وَجْهِهِ الْکَريم»[18] آن چيزي که مرا از اين خواستهام منصرف کرده است ياد پروردگار است من تا ميگويم «يا الله» همه چيز فراموشم ميشود. خواسته چيست! مقصد چيست! «مقصود بالذات» اوست. آيا ميشود انسان بگويد «خدايا» و در عين خواسته خودش را بخواهد مطرح بکند؟ آيا امکان دارد که انسان به جدّ بگويد «خدايا», «يا الله» بگويد اما در عين حال يادش باشد که چه ميخواهد؟ آنهايي که ميگويند «يا الله» و بعد به دنبال بهشت هستند «شَوْقاً إِلَي الْجَنَّةِ»[19] يا «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[20] چيزي را از خدا ميخواهد، اينکه به تعبير آقا علي بن ابيطالب که ميشود دعاي «عبيد» يا ميشود دعاي تاجر، يا سوداگرانه يا عبيد است.[21] اينکه آقا علي بن ابيطالب ميفرمايد که «وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك»[22] اين نوع از دعا ميتواند براي ما معنا داشته باشد. شما حساب بکنيد از سختترين و دشوارترين مصائبي که به آقا حسين بن علي اصابت کرد که انصافاً جان انسان و قلب انسان ميشکند, اگر در کنار بدن پاره پاره آقا عباس بن علي گفت که «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي»[23] وقتي روي دست ايشان آقا علي اصغر(عليه السلام) در آن حال «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الاُذُنِ إلَي الاُذُن»[24] از گوش تا گوش اين تير گلوي حضرت را دريد، اينجا ابيعبدالله چه گفت؟ عرض کرد خدايا چون در مقابل توست تحمّل آن براي من آسان است! اين يعني چه؟ يعني آن که من ميخواهم اين است که تو مرا ببيني و به اين امر راضي شوي براي من مهم نيست که علي اصغر اين چناني است يا من خودم در گودال قتلگاه هستم: «الهي رضا بقضائک تسليما لأمرک لا معبود سواک»[25] اينها مهم نيست اين دنيا ميگذرد يا در «سرّاء» يا در «ضرّاء», دنيا همين است حالا انسان هشتاد سال نه، هشتصد سال زندگي بکند همين است. دنيا را که انسان احساس کند بهشت است که نيست: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[26] ما انسانها را در رنج آفريديم; اما آنچه که اين سختي و کبد و رنج دنيا را براي انسان آسان ميکند اين همراهي است. ما در دعا همراهي ميخواهيم ما در دعا توأم بودن و معيّت خدا را ميخواهيم، اين را فراموش کرديم.
وقتي اصل را فراموش کنيم فرع ميماند و مدام دنبال اين هستيم که چرا خواسته ما انجام نشد از خدا گله ميکنيم و از خدا ـ معاذالله ـ ناراحت ميشويم نگران ميشويم. براي اينکه اصل و فرع را گم کرديم، آن که «مقصود بالذات» است و در دعا بايد توجه کنيم تأمل کنيم و او را در خودمان زنده کنيم همين «يا الله و يا الله» است بقيه همه فرع است لذا به ما گفتند در روايات آمده است که اگر کسي هنگام دعا خواستهاش را فراموش بکند خداي عالَم به مراتب برترين عطيهاي که به سائلين داده است خداي عالَم برتر از آن را به او خواهد داد، چرا؟ چون انسان بايد هنگام دعا آن «مقصود بالذات» را توجه کند حالا خدا صلاح دانست که دانست و ندانست ندانست ديگر نگران نخواهد شد. ناراحت نميشود همين که در منظر و مرأي الهي بود و خدا او را ديد و بر او اعتنا کرد و رؤيت و ديدنِ اعتنايي حضرت حق بود اين به هدف خود رسيده است، او به کمالاش رسيده است. آن خواسته حالا بود بود، نبود نبود! آن مقام جعل شد شد, نشد نشد! آن مضرّت دفع شد شد، نشد نشد! اينها مهم نيست آن که مهم است و ما بايد در دعا آن را بايد پيدا کنيم و امثال آن، اين است که رابطه خودمان را با خدا اين گونه ببنديم که خدا همه چيز دست اوست. اين الآن در دعاهاي ما گم شده است. اين گمشده دعاهاي ما است.
اگر کسي اينگونه دعا بکند حتي خواسته خود را هم نگرفته باشد برتر از خواسته خود را گرفته است. مطلوب حقيقي خود را گرفته است او خدا را گرفته است، اينها چيست؟ اين دنيا چيست؟ اينکه گفتند وقتي انسان به مقام يقين رسيد «فَهُوَ لَا يُبَالِي عَلَي مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَی عُسْرٍ أَمْ عَلَي يُسْر»[27] يعني همين جا. اگر انسان به جايي رسيد که به مقام رؤيت حق و جلوههاي حق در سايه دعا به اين جايگاه رسيد براي او مهم نيست که چگونه باشد؟ آيا سختي باشد آساني باشد! مگر در باب اصحاب ابيعبدالله(عليه السلام) که از امام باقر سؤال کردند اين همه زخم شمشير و نيزهها و جراحتها ميفرمود اينها اصلاً توجه نداشتند اينها تمام توجه ايشان به ساحت «رب العالمين» بود ميفرمودند مثل اينکه آدم با دو تا انگشت بخواهد گوشت دست خود را فشار بدهد چه احساسي دارد؟ احساس درد ندارد.[28] اين دل متوجه «رب العالمين» است; ما در دعا بايد به اين منطق برسيم. اين دعاها و نيايشها بنا نيست که خواستههاي ما را اولاً و «بالذات» عرض ميکنيم که ما اين خواستهها را داريم اين خواستهها مطالبات ما است, اتفاقاً اين خواستهها سکوي پرش ما است, اينها است که ما را به خدا نزديک ميکند اما اينها نبايد مقصود ما باشد. بله، انسان بيمار شد يا بيماري براي او ايجاد شد يا ـ خداي ناکرده ـ مسکنتي, جوعي، نگراني حاصل شد، بله! اين مسکنت، اين فقر و اين فاقه و اين مرض و اين درد و رنج و ناراحتي انسان را متوجه به ساحت پروردگار ميکند: ﴿لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾[29] خدا اين تضرّع را ميخواهد اين تضرّع براي چيست؟ نه اينکه اين تضرّع مطلوبيت دارد، نه! اين طريقيت دارد يعني راهي است. ما اگر الآن همه نعمتها براي ما باشد مريض نشويم بيماري نداشته باشيم کسي هم مريض نداشته باشد مثلاً فقري، فاقهاي، مسکنتي، نگراني نداشته باشد چه کسی ميگويد «يا الله»؟! اگر واقعاً در روايات ما هم هست که اگر مرض نباشد، مرگ نباشد، فقر نباشد، چه کسي ميگويد «يا الله»؟! کسي «يا الله» نميگويد مگر استثنايي از انسانها و افراد بشري. اينها سکّوي اين هستند که ما بگوييم «يا الله»؟ بنابراين اين فقري که انسان را به آن معنا ميرساند که رسول گرامي اسلام ميفرمايد: «الْفَقْرُ فَخْرِي»[30] يعني اين فقر مرا متوجه به ساحت غناي محض ميکند و باعث ميشود که من توجهم به «رب العالمين» باشد. اگر ما داشته باشيم کسي به سمت خدا توجه نميکند.
اينگونه از امور اگر هست اگر مرگ هست اگر فقر هست، در همين دوران ويروس کرونا چقدر فضاي معنويت باز شد و چقدر لابه و تضرّع و زاري به صحنه بشريّت آمد و انسان را متوجه به «رب العالمين» کرد! و اگر نبود اين قصه چقدر غفلت بود! انسان احساس نياز نميکرد ـ معاذالله ـ بعضيها ميگويند خدا ـ معاذالله ـ از صحنه هستي کنار رفت! ما با خدا کاري نداريم. ما علم داريم و علم هم مشکل ما را حل ميکند، اين ويروس کرونا نشان داد که علم به عرش اعلا هم که برسد, اين طور گفتند حدّاقلي از حجم اين ويروس در دنيا منتشر شد، يک پنج گرمي بر اساس آنچه که ما شنيديم, اين ويروس کل دنيا را اين طور متوجه کرده است!
بنابراين بايد توجه داشته باشيم که اين زاري و اين تضرّع و اين لابه و اين عجز براي اين است که اين يک سکّوي پرش است اين را ما بايد داشته باشيم قدر بدانيم تا از اينجا بگوييم «يا الله» و وقتي گفتيم «يا الله» آن را محکم بگيريم, آن «مقصود بالذات» ما است آن دعاي ماست آن نيايش است آن مطلبي است که در حقيقت مخ و مغز دعا است وگرنه ما بگوييم خدايا! بعد خدا هم بگويد بفرماييد چه نياز داريد تا اين فقر شما را بر طرف کنم؟! بسيار خوب، اين فقر هم برطرف شد! تمام شد و رفت؟! اين ـ معاذالله ـ خداي ابزاري است و خداي کارگري است اينکه خدا نيست. آن خدايي که ـ متأسفانه ـ در دعاهاي ما فراموش شده است اين است و ما بايد آن خدا را در دعا زنده بکنيم. آن خدايي که ما براي خواسته خودمان ميخواهيم آن خدا در حقيقت خدا نيست، اين خدا نيست، آن ابزاري است که ـ معاذالله ـ انسان براي رفع نيازهاي خودش و دفع مضرّت يا جلب منفعت از او استفاده ميکند.
بنابراين ما بايد توجه داشته باشيم اينکه در ماه مبارک رمضان اين همه دعا و اين همه نيايش و زاري و لابه آمده است براي چيست؟ که ما توجه به جانب الهي پيدا بکنيم. گاهي اوقات اصلاً دعاها فرازمندتر از اين است که نيازهاي دنيايي و مطالبات حتي بشر را بخواهد, بشر مگر چقدر عقل و معرفت دارد که چنين خواستههايي را داشته باشد؟ يقين را از جايگاه خدايي عالَم بخواهد ايماني مباشر با قلب بخواهد. درود خدا و سلام و تحيات خدا بر اين انبياي عظام و اوليا ائمه اطهار که چه خواستههايي را چه بياناتي را در همين مناجاتهاي خودشان داشتند: «الهِي هَبْ لِي كَمالَ الانْقِطاعِ الَيْكَ وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ»[31] حالا کدام بشر است! کدام نبي است! کدام انسان وارستهاي و فرهيختهاي است که به اين حدّ از معرفت برسد که خدا را اينگونه زيارت بکند و فرازمندتر از دنيا و برتر از دنيا و «ما فيها» و آسمان و زمين و «ما فيها» خدا را اين طوري بخواند و بخواهد؟ اين معناي دعا است اين معناي نيايش است اين معناي آن است که تازه انسان به جايي ميرسد که نجواي او با خدا تمام ميشود و از آن به بعد از خدا ميخواهد که خدايا تو با من مناجات کن! تو در من تجلي کن تا من محو بشوم من نابود بشوم! اينها مقامي است که در دعا ديده شده است. اينها است که انسان را شرافتمند ميکند.
آقا امام رضا(عليه السلام) ميفرمايد که از اين منظر دعا کردن از قرآن خواندن بالاتر است. قرآن کلام خدا با بنده است که به انسان ميآموزد، معرفت ميدهد، راه را نشان ميدهد، آن قرآن است که ميفرمايد ﴿ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[32] اين انساني که بر اساس معرفت قرآني دعا ميکند و اين خواسته را مطرح ميکند بالا ميآيد بالا ميآيد به جايي ميرسد که ميخواهد ديگر به اذن قدس حق(سبحانه و تعالي) پيوند بخورد و در آن ساحت باشد. اين را ميگويند دعا. اين را ميگويند نيايش. اين مطلوب انسان بايد باشد. اگر کسي واقعاً به اين درجه از معرفت رسيد که خدا را اينگونه يافت، دنبال اين است که مضرّتي متوجه او بشود که آن را دفع بکند يا منفعتي به حال او هست به هر حال وظيفه خود را انجام داد.
آيا ما بالاتر از حسين بن علي داريم؟ آيا بالاتر از عاشورا داريم؟ آيا بالاتر از دعاي حسين بن علي(عليهما السلام) در عاشورا و در صبح روز عاشورا ما داريم؟ اين دعاي آقا امام حسين(عليه السلام) است، اين شخصيتي که در بندگي و عبوديت در پيشگاه پروردگار عالم حرفي در آن نيست او از خدا هر چه بخواهد حتماً آن خواسته اجابت خواهد شد ترديدي در آن نيست؛ اما چرا امام حسين(عليه السلام) در صبح روز عاشورا با اين حال آمد گفت خدايا تو حال ما را ميبيني اما نخواست که بر يزيد و يزيديان غلبه بکند، گفت براي من مهم نيست که من غلبه بکنم يا غلبه نکنم، پيروز بشوم يا بدنم زير سم اسب برود، اينها مهم نيست اينکه تو مرا ببيني که من در راه تو هستم[33] حالا پيروز شدم شدم، نشدم نشدم! آن چيزی که که من ميخواهم اين است که نام تو بالا باشد و تو از من راضي باشي. اين مطلوب در دعاست ما دعايي بالاتر از دعاي امام حسين ميتوانيم فرض بکنيم؟ آن هم روز عاشورا آن هم مظلوميت حسين بن علي، ما از اين بالاتر که نداريم! [34]دعاي امام حسين در روز عاشورا را شما ملاحظه بفرماييد. اين دعا بالاتر از عرش هست، بالاتر از ملائکه است، اين دعا در حدّي نيست که احياناً احدي بخواهد اين طور حرف بزند; آن هم دعاي مخلصانه! همه مطالبي که در باب اينکه شرايط دعا چه باشد زمان آن چه باشد، مکان آن چه باشد، از قلب خالصي باشد و همه اينها از اين شرايط ديگر بالاتر نداريم که حسين بن علي همه اين شرايط را به نحو اعلا و أتم دارا بود، پس چه شد؟
ما در دعا آن «مقصود بالذات» را گم نکنيم آن «مقصود بالذات» چيست؟ «وجه الله» شدن حسين بن علي است که «وجه الله» شد: «أَنَّكَ نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَداً»[35] اين است. آن که حسين بن علي ميخواست چه بود؟ اگر پيروزي بر يزيد و يزيديان بود حالا پيروز ميشد و ده يا بيست سال بعد به مرگ طبيعي ميمُرد; اما الآن او «نور الله» است الآن او «وجه الله» است، الآن او «جنب الله» است «أَنَّكَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يَهْلِكْ» او از خداي عالَم آيا پيروزي در روز عاشورا را ميخواست يا به خدا گفت خدايا تو شاهد باشد هر چه تو خواستي! همين که تو شاهد قضيه باشي و من تو را توجه داشته باشم اين براي من مهم است، بقيه مهم نيست. آن «مقصود بالذات» است در دعا و «ما بقي» «مقصود بالعرض» است شد شد، نشد نشد! اگر انسان به دنبال «مقصود بالعرض» باشد و «مقصود بالذات» را گم بکند چه بسا خداي عالَم آن «مقصود بالعرض» را به او بدهد; اما آن اصل را از دست داده است و آن خسارت است.
اميدواريم که اين ماه که ماه دعا است، ماه تجليات «رب العالمين» است و جلوه الهي است نسبت به اينکه خداي عالَم همه جلوهها را در اين ماه کامل کرده است ـ إنشاءالله ـ آن مّخ دعا، آن حقيقت دعا، آن «مقصود بالذات» دعا را در ماه زنده بکند و «مقصود بالعرض» را به تبع آن «مقصود بالذات» هر چه که باشد براي ما انجام بدهد. اينها است که روح معارف رمضاني را و جلوههاي رمضاني را براي ما زنده خواهد کرد. درود و سلام خدا بر همه انبياي عالم خصوصاً رسول گرامي اسلام و سلام و تحيات و درود فرشتگان بر اهل بيت عصمت و طهارت خصوصاً سيد اوليا و سيد اوصيا آقا علي بن ابيطالب و خاتم الاوصيا، آقا حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالي له الفرج)!
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص39.
[2]. سوره بقره، آيه186.
[3]. گنجور, مثنوی معنوی, دفتر دوم.
[4]. گنجور, مثنوی معنوی, دفتر اول.
[5]. گنجور, مثنوی معنوی, دفتر دوم.
[6]. ر.ک: الميزان فى تفسير القرآن ، ج۴ ص۲۴۴؛ «كلام فى التوبة».
[7] . گنجور, مثنوی معنوی, دفتر اول.
[8]. سوره فاطر، آيه15.
[9]. سوره نور، آيه35.
[10]. سوره اخلاص، آيه1 و 2.
[11]. سوره انعام، آيه103.
[12]. سوره معارج، آيه3.
[13]. المصباح للكفعمي(جنة الأمان الواقية)، ص251.
[14]. سوره انعام، آيه76.
[15]. سوره حجر, آيه21.
[16]. سوره الرحمن،آيه29.
[17]. سوره آلعمران, آيه73; ﴿إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ﴾.
[18]. زندگانى حضرت زهرا عليها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص923.
[19]. علل الشرائع، ج1، ص57.
[20]. علل الشرائع، ج1، ص57.
[21]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت237؛ «إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار».
[22]. مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول(عليهم السلام), ج7, ص81.
[23]. تسلية المجالس و زينة المجالس(مقتل الحسين عليه السلام)، ج2، ص310.
[24]. تذکرة الخواص، ص144.
[25]. حماسه حسينى، ج1، ص157، به نقل از مقتل الحسين، مقرم، ص357.
[26]. سوره بلد، آيه4.
[27]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج2، ص83.
[28]. حکمت عبادات، ص268.
[29]. سوره اعراف، آيه94.
[30]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص111.
[31]. الإقبال بالأعمال الحسنة(ط ـ الحديثة)، ج3، ص299.
[32]. سوره غافر، آيه60.
[33]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج45، ص46؛ «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّه».
[34]. وقعة الطف، ص205.
[35]. الهداية الكبرى، ص377.