اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله الي يوم القيامه!
حديث امام باقر(ع) درباره اهميت سلامت روح
از وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) حديثي نقل شد كه آن حديث با سخنان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) شرح ميشود. سخنان نوراني امام باقر(سلام الله عليه)، دو چيز در زمينه معرفت و علم به ما هديه ميدهد: يكي اينكه آن حضرت فرمود: «لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَة», هيچ علمي به اندازه سلامتشناسي نيست يا مثلاً سلامت را بشناسد و سالم باشد; منتها مستحضريد كه بدن را روح اداره ميكند. طبّ ما بايد بداند كه انسان, حيوان ناطق نيست، جانوري باشد همانند ديگر جانوران كه درمان او را از آزمايشگاه موش بخواهيم جواب بگيريم نيست. انسان, حيوان ناطق نيست آنكه انسان را آفريد فرمود انسان, «حيّ متألّه» است, زندهاي است كه حيات او را ملكوت تأمين ميكند, نه آب و خاك. بسياري از بيماريهاست كه اصلاً در سطح حيوان نيست تا آزمايشگاه موش جواب بدهد. بيان نوراني امام باقر اين است «لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَة» اين جمله اول, «وَ لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ»[1] اين جمله دوم. اگر روح سالم بود بدن سالم است, روح را فرهنگ الهي ميسازد. انسان اگر بداند كه مهاجر و مسافر است و در بستري دارد زندگي ميكند, بيش از حرمتي كه براي مسافرخانه قائل است, براي بدن و براي دنيا قائل نيست. بسياري از بيماريهاست كه قرآن كريم مطرح ميكند كه جواب اين بيماريها را از آزمايشگاه موش و امثال موش نميشود گرفت. در سوره مباركه «احزاب» دستوري كه به خاندان پيامبر ميدهد اين است، فرمود: ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾[2] به مردها و زنها دستور ميدهد, به زن دستور ميدهد كه مردانه حرف بزني نه زنانه, آهنگتان گيرا نباشد, اگر خواستيد با نامحرم سخن بگوييد, طرزي حرف نزنيد تا نامحرمي كه مريض است طمع كند. اين بيان سوره «احزاب» نشان آن است كه اگر كسي درباره نامحرمي طمع كرد اين شخص مريض است, اين بيماري را نميشود با آزمايشگاه موش حل كرد و اين بيماري است كه دهها بيماري ديگر را به همراه دارد فرمود: ﴿فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ و امام باقر(سلام الله عليه) ميفرمايد: «وَ لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ» ناظر به همين است.
معرفی گرايش به رابطه با دشمن بعنوان بيماری روحی از منظر قرآن کريم
در سوره مباركه «مائده» فرمود: در جمع مسلمانها عدّهاي دشمنان اسلام به سر ميبردند كه با بيگانهها رابطه داشتند, هم منتظر بودند اسلام آسيب ببيند, هم فرصتطلبانه ميكوشيدند كه مسلمانها مصدوم شوند و اگر خبر نظامي و سياسي در داخلهٴ اسلام سامان ميپذيرفت فوراً اين را به بيگانهها گزارش ميدادند. اين كارِ بد سياسي را در سوره مباركه «مائده» به عنوان مرض معرفي كرد، به رسول خدا فرمود: ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَي اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾[3] فرمود رسول من! در جمع شما بعضي افرادي هستند كه قلب آنها مريض است تا يك حادثه تلخي در داخلهٴ اسلام و مسلمين رخنه كرده است به بيگانه گزارش ميدهند, هر حادثهاي كه براي اسلام و مسلمين پيش آمد با ديگران در ميان ميگذارند, اينها ميگويند شايد ـ خداي ناكرده ـ نظام اسلامي شكست بخورد بيگانه برگردد، ما چرا رابطهمان را با بيگانهها ضعيف كنيم. فرمود اينها مريضاند,
قرآن شفابخش بيماریهای روحی
ما قرآن را فرستاديم كه شفابخش است ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾[4] ما شفا آورديم نه دوا, ما طب نياورديم ما دوا نياورديم, ما عصاره حياتبخشي آورديم كه شفاست. ممكن نيست كسي شفا دريافت كند و شفا پيدا نكند, ممكن است دارو بخورد; ولي شفا پيدا نكند، چون بيمار, استعداد پذيرش آن دارو را ندارد; ولي شفا هم «دادِ او را قابليّت شرط نيست», اگر اين سخن مولوي خوب بررسي شود, ميگويد كسي كه با خدا رابطه تنگاتنگ دارد نمیشود گفت او لياقت ندارد, لياقت را چه كسي ميدهد. اين بيان نوراني امام سجاد در طليعه دعاي «ابوحمزه ثمالي» اين است خدايا! آنها كه داشتند مگر چه كسي به آنها داد «لاَ الَّذي اَحْسَنَ اسْتَغْني عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلاَ الَّذي اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ»[5] خدايا! اگر بگوييد آنها استعداد داشتند چه كسي به آنها استعداد و قابليّت داد.
دادِ او را قابليّت شرط نيست ٭٭٭ بلكه شرط قابليّت دادِ اوست[6]
آن يكي جودش گدا آرد پديد ٭٭٭ وان دگر بخشد گدايان را مزيد[7]
درست است كه بعضي از كارهاي بدي كه كرديم از ما ظرفيت را گرفته است; ولي ظرفيتده همچنان بخشنده است, اولاً از او ظرفيت طلب كنيد, استحقاق طلب كنيم, لياقت طلب كنيم, ثانياً از حضرت مسئلت كنيم كه به اين ظرفيت, پاسخ مثبت بدهد, مظروف را عطا كند.
دادِ او را قابليّت شرط نيست٭٭٭ بلكه شرط قابليّت دادِ اوست
خدا دوتا كار ميكند: اول ظرف ميدهد بعد مظروف عطا ميكند. اين بيان قرآني با بيان نوراني امام ناطق, امام باقر كه قرآنِ ناطق است اين است فرمود: «لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ». اگر در سوره «احزاب» است فرمود: كسي كه مشكل عفاف و حجاب دارد مريض است, اگر سوره «مائده» است كسي كه مشكل گرايش به بيگانه دارد مريض است, اين مرضها را بايد در مكتب اخلاق حفظ كرد انسان, حيوان ناطق نيست, انسان, حيّ متألّه است.
آرامش انسان در گرو سلامت قلب و پرهيز از هرزگی
اگر قلب, سالم بود, انسان را كنترل ميكند و اصولاً قلب را قلب گفتند, براي اينكه دائماً در تقلّب است ميبينيد در انقلابها و در تقليب و تقلّبها, آرامش و سكينت بسيار كم است. شما يك لحظه بخواهيد نماز بخوانيد ميبينيد جمع كردن خاطرات بسيار سخت است, ميخواهيد يك صفحه كتاب بخوانيد, ميبينيد جمع خاطرات بسيار سخت است, كارِ قلب, تحوّل است و تقلّب است و انقلاب است و زير رو است و هيجان, تا آدم اين را نرم كند و به جاي خود بنشاند، صبر ميخواهد. اگر او به جاي خود نشست, همه شئون زيرمجموعه خود را خوب مديريت ميكند و اينها را رها نميكند.
اينكه ميبينيد بعضيها گرفتار اعتياد و بعضي گرفتار هرزگي هستند; سرّش آن است كه اين قلب, هرزه شده, اگر اين در, بسته نباشد اين قفل هرز شود اين راه باز است هر خاطرهاي بخواهد رخنه كند باز است; اما اگر در, بسته باشد انسان توان آن را دارد كه در حوزه دادههاي خود ارزيابي كند تصميم بگيرد, مديريت كند, مدبّريت كند و به مقصد برسد. يك انسان رهاشده را شما بخواهيد نصيحت كنيد كه اعتياد بد است، او بيش از ما و شما, پيش از ما و شما, در كارتن خوابيدن کنارِ جدول را تجربه كرده چه نصيحتپذير است؟! آن دستگاهي كه شنواست و تصميمگير است هرز شده, اگر در هر كسي سالم بماند, راه نجات او باز است.
وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ», هيچ سلامتي همانند سلامت دل نيست. اين دل, مركز مديريت و مدبّريت و تطهير است
تبيين راز و مرز بندگی در کلام پيامبر(ص)
وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) فرمود: آنچه شما در قرآن خوانديد و شنيديد كه راز و رمز خلقت, پرستش است, من آمدم بگويم چگونه خدا را عبادت كنيد شما خواندهايد كه ﴿ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ﴾[8] اين آيه از پرآوازهترين آيات قرآن كريم است, كمتر كسي كه نگفته باشد, نشنيده باشد, ننوشته باشد كه راز خلقت, عبادت است; اما عبادت را وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) تبيين كرده نفرمود «ما خلقت الجنّ والانس الاّ ليصلّون أو ليصومون أو ليحوجّون» نماز, گوشهاي از عبادت است روزه, حج و عمره, زكات و خمس گوشهاي است, اصل عبادت اين است كه انسان در همه شئون زندگي بنده خدا باشد, براي اين بندگي يك راز و رمزي است كه وجود مبارك پيامبر فرمود. انسان طرزي بايد با خدا سخن بگويد, نه تنها در نماز و روزه و حج و عمره و زكات و خمس، همه كارهاي ما كه صبغه عبادي دارد فرمود طرزي انسان با معبود خود سخن بگويد كه گويا او را ميبيند, وقتي او را ميبيند غير را نميبيند; وقتي از حضرت سؤال كردند, مقام «احسان» چيست؟ فرمود: «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ».[9] وقتي ميگويي ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ﴾ گويا با او داري حرف ميزني ﴿إِيَّاكَ نَسْتَعينُ﴾[10] گويا با او داري حرف ميزني, وقتي او را ميبينيم «غيرتش غير در جهان نگذاشت»[11] غير او را نميبينيم.
تأمين سلامت دل با غيرزدايي و غيرتمندی
يكي از برجستهترين اوصاف كريمانه انسان, «غيرت» است. در روايات ما دارد كه سعد غيور است ما غيرتمندتر از سعد هستيم و خدا از همه ما «اغير» است. غيرت از پربركتترين, پرفضليتترين واژهها و اوصاف نفساني ماست. سه عنصر بايد تشكيل بشود تا غيرت پديد بيايد: عنصر اوّل غيرت, هويتشناسي است كه انسان هويّت خود, حقيقت خود, مدار خود را بشناسد, يك; وقتي هويّت خود را شناخت, دو عنصر ديگر را هم بايد فراهم كند: يكي اينكه به حريم غير دخالت نكند تجاوز نكند دو, سوم اينكه غير را به حريم خود راه ندهد سه. انسان غيرزدايي نكند غيور نيست. بيان نوراني اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه اين است كه هيچ انسان غيرتمندي زنا نكرد «ما زَنا غَيُورٌ قَطُّ»،[12] چون زنا, تجاوز به حريم ديگري است, فرمود: غيرت; يعني غيرزدايي, يعني وارد حريم غير نشدن, يك; غير را به حريم خود راه ندادن, دو; «دياثت» هم، مثل همان زناست, غير را به حريم خود راه دادن, با غيرت سازگار نيست. فرق نميكند چه در مسئله حجاب و عفاف, چه در مسئله سياست, چه در مسئله اقتصاد, چه در مسئله فرهنگ, بيگانه را در حوزه داخل راه دادن, دست او را باز گذاشتن, با غيرت سازگار نيست. غيرت; يعني غيرزدايي, يعني نه در حريم غير داخل شدن, نه غير را در حريم خود داخل كردن. اين عنصر دوم و سوم, فرع بر شناخت حوزه داخلي و هويّت خود آدم است. اگر كسي حوزه خود را نشناسد و هويتيابي نكند, در آن اثبات و در اين نفي قدرتي ندارد, نه ميتوان به او گفت از مرز خودت تجاوز نكن، چون مرز را نشناخت, نه به او ميتوان گفت غير را وارد مرزت نكن، چون مرز را نشناخت, پس تا اين سه عنصر اصيل پيدا نشود, غيرت پيدا نخواهد شد و از برجستهترين اوصاف پروردگار, غيرت است كه حضرت فرمود: من از «سعد» اَغير هستم و سعد هم غيرتمند است. غيرت پيدا كردن كه سلامت دل را تأمين ميكند با حيوان ناطق; يعني جانوري كه حرف ميزند نيست, اين با حيّ متألّه حاصل ميشود.
رسيدن به مقام مشاهده و مراقبه، بهرههای انسان از عبادت
وجود مبارك پيامبر فرمود: خدا كه ما را براي عبادت خلق كرد, عبادت اين است كه طرزي او را بندگي كنيم كه گويا او را ميبينيم «الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ» اگر اين نشد «فَاِنَّهُ يَراكَ» مراقبت نصيب ما بشود. اول بهرهاي كه انسان از عبادت ميبرد «مشاهده» است، نشد «مراقبه» است، «مشارطه و محاسبه» و اينها زيرمجموعه «مراقبه» است، اصل آن مشاهده پروردگار است. انسان وقتي خود را در محضر پروردگار ديد او را مشاهده كرد, غير او را نخواهد ديد, يك; و اگر به اين مقام نرسيد كه او را مشاهده كند لااقل به آن مقام بعد ميرسد كه به مراقبت بار مييابد كه ميداند اگر او خدا را نميبيند, خدا او را ميبيند. اين بيان نوراني حضرت امير در خطبه «همام» اول ما را به مشاهده دعوت كرده فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[13] همين است گويا بهشت را ميبينم, گويا جهنم را ميبينم. انسان وقتي باور كند و بفهمد كه يك دشمن دارد به نام مرگ, يك; در مصاف با اين دشمن بر اين دشمن پيروز است, دو; يعني انسان مرگ را ميميراند, نه بميرد, سه; كه حرف انبيا اين است; آن وقت نه بيراهه ميرود, نه راه كسي را ميبندد، اين ما هستيم كه مرگ را ميميرانيم نه مرگ ما را از پا در بياورد, ما در مصاف با مرگ او را چماله و مچاله ميكنيم, زير پايمان له ميكنيم, وارد صحنه برزخ ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, وارد صحنه قيامت، ساهره معاد ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, وارد بهشت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, ما يك موجود ابدي ميشويم. اينكه قرآن كريم درباره برخي تعبير دارد ﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] و مانند آن,[15] براي اينكه اينها خيال ميكنند مرگ, پوسيدن است، مرگ پوسيدن نيست از پوست به در آمدن است, انسان نميميرد بلكه مرگ را ميميراند, پس اگر نميميرد مرگ را ميميراند, درمان او با آزمايشگاه موش حل نميشود يك راه ديگري دارد كه ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ﴾.
حضرت فرمود: طرزي عبادت كنيد كه گويا خدا را ميبينيد و اگر شما او را نديديد, مشاهده نصيبتان نشد, مراقبه لااقل نصيبتان بشود «فَاِن لم تَكُن تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ».
عطای اسرار عالَم به قلب سليم توسط خدای سبحان
وجود مبارك امام باقر گذشته از آن جمله اول كه فرمود: «لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَة و لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ»; آنگاه ما كه فرزندان ابراهيم خليل هستيم, راه پدرمان را ميرويم. ذات اقدس الهي در بخش پاياني سوره مباركه «حج» فرمود: شما شناسنامه داريد, گمنام نيستيد, فرزندان خليل حق هستيد ﴿مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ﴾.[16] اگر جناب سعدي و امثال سعدي گفتند: «خليلِ من همه بتهاي آزري بشكست»[17] همين است. ما هم بالأخره اين بتها را بايد بشكنيم بدترين بت, غرور و خودخواهي و خودپرستي و منيّت و جاهطلبي وامثال ذلك است. اگر او گفت: «خليل من همه بتهاي آزري بشكست» اين بتهاي آزري در درون ما هم هست. فرمود شما طرزي زندگي كنيد كه شناسنامه پدرتان را داشته باشيد. وقتي خدا در سوره «صافات» از خليل حق ياد ميكند ميفرمايد: ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾[18] حداكثر كوشش ما اين نباشد كه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾,[19] حداكثر كوشش ما اين باشد كه ﴿إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾، آنكه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ ميگيرد, اما اينكه ﴿جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ﴾ معلوم نيست چه چيزهايي بگيرد، همه اسرار عالَم را تا آنجا كه ممكن است ذات اقدس الهي به قلب سليم عطا ميكند؛
اهميت و آثار معرفت نفس
لذا امام باقر فرمود: «لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ». بعد از دو سطر بين معرفت و علم فرق گذاشت, فرمود: «لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَة نَفسِكَ» هيچ معرفت و شناخت جزئي نيست به اندازه اينكه انسان گوهر هستي خود را بشناسد, اگر گوهر هستي خود را شناخت، اين گوهر ابدي است که رهتوشه ابدي, زادراه ابدي, مركب ابدي و راحله ابدي فكر ميكند. اين بيان نوراني امام باقر(سلام الله عليه) يك سطر بعد از آن سطر اول است سطر اوّلش اين بود «لا عِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَة و لا سَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ» بعد از يك سطر, ميفرمايد: «لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَة نَفسِكَ». اگر كسي خود را بشناسد ارزان نميفروشد, چيزي كه غير لقاي حق باشد و غير ابدي باشد و انسان را رها كند و افسوس آن بماند, اين در شأن انسان نيست, چرا فشار مرگ شروع ميشود؟ چرا «عندالاحتضار» عدّهاي دست و پا ميزنند؟ فشار مرگ, حال احتضار براي اين است كه انسان محبوبهايي دارد, يك; به اين محبوبها و متعلّقها دل بسته است, دو; هنگام مرگ, محبوب را از او رها ميكنند, سه; محبت ميماند, چهار; محبّتِ بيمحبوب دردآور است, پنج; چرا معتادها وقتي دستگير شدند دردشان شروع ميشود؟ براي اينكه مواد را از او ميگيرند, يك; اعتياد مانده است, دو; اعتياد بدون متعلّق دردآور است, سه; ما هم در حال مرگ همين طور هستيم, اگر به چيزي عادت كردهايم، دل بستهايم، آن متعلّق را از ما ميگيرند, يك; اين تعلّق ميماند, دو; تعلّق بدون متعلّق عذابآور است, سه; رنج اين بيچاره در بستر احتضار همين است, در قبر همين است, به صورتهاي ديگر هم عذاب الهي هست, چه اينكه به صورتهاي ديگر هم روح و ريحان الهي هست; ولي اوّلين درد از همينجا شروع ميشود.
وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) فرمود به فكر خود باش! طولي نميكشد كه انسان وارد صحنهاي ميشود كه اصلاً كسي را نميشناسد و كسي هم او را نميشناسد «آنها که خواندهام همه از ياد من برفت»[20] چيزهاي ديگر لازم است. بنابراين اگر ما اينچنين بينديشيم هم خودمان در روح و ريحان هستيم, هم جامعه از دست ما روح و ريحان است و هم آنطوري كه وجود مبارك امام باقر فرمود به مقصد ميرسيم. در يكي از بيانات نوراني امام صادق(سلام الله عليه) است, وقتی فرمايش حضرت تمام شد، يكي از مخاطبان و شركتكنندگان در محفل درس حضرت گفت عجب جواهري ما از شما استفاده كرديم, حضرت فرمود: همين، حيفت نيامد كه اين حرفها را به جواهر تشبيه كردي؟ «هل الجوهر الاّ الحجر»[21] طلا يك سنگ زرد است, اين حرفها و آيات الهي را كه ما براي شما از ذات اقدس الهي و انبياي الهي نقل كرديم به سنگ تشبيه كردي؟! «هل الجوهر الاّ الحجر» خيال ميكرد كه وقتي به امام صادق(سلام الله عليه) گفت كه فرمايش شما طلا بود, طلا و جواهري نصيب ما شد؛ شما آن وقت در كتاب لغت مراجعه ميكنيد ميبينيد ذهب, «حجرٌ كريمه» اينها جزء احجار كريمه است فرمود «هل الجوهر الاّ الحجر» اين حرفها را به طلا تشبيه كردي؟!
سلطنت بيرون را به بزرگواري ملت, امام راحل و شهدا طرد كرد, نظام شاهنشاهي را طرد كرد; اما يك نظام شاهنشاهي در درون ماست, اين بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) را عنايت كنيد وجود مبارك حضرت امير فرمود: من دوستي داشتم كه در چشمان من خيلي بزرگ بود، آن علي كه خاورميانه در اختيارش بود آن روز چهل, پنجاه كشور يك كشور بود حكومت مركزياش هم در اختيار حضرت امير بود. ايران با همه وسعت و امپراطوري كه داشت چندتا استانداري بيشتر نبود مصر هم يك استانداري بود كه مالك اشتر را فرستاد، اينطور نبود كه اينها كشورهاي مستقل باشند از اهواز تا كرمان و بصره جمعاً يك استانداري بود كه ابنعباس از طرف حضرت استاندار بود, كلّ اين مجموعهاي كه الآن به صورت چهل, پنجاه كشور در آمده در اختيار حضرت امير فرمود اين «عِفطَةِ عَنزٍ»[22] است; اما فرمود: من دوستي داشتم, برادري داشتم كه خيلي با عظمت او را نگاه ميكردم «كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، ميدانيد چرا او در چشمان من بزرگ بود و من او را با عظمت ميديدم؟ «كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِه»[23] او از نظام شاهنشاهي شكم بيرون آمده بود همين! اين سلطنت شكم را از تخت كشيده, سلطنت بيرون مهم نيست, اين شكم و خودخواهي و خودپرستي اين را كه رها كنيم «گر شود دشمن دروني نيست٭٭٭باكي از دشمن بروني نيست»[24] ما هر آسيبي كه در طيّ اين 37 سال ديديم, براي اينكه آن اوّلي را طرد كرديم اين دومي را موفق نشديم آن سلطنت بيرون را طرد كرديم; اما نشد كاري كه اميرپسند باشد كنيم, فرمود: «كَانَ [يُعَظِّمُهُ] يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ»، چون زرق و برق دنيا در نزد او كوچك بود, او در چشمان من بزرگ بود. مشكل ما اينهاست, اگر اينها حل شود, چه اينكه براي عدّهاي حل شد, براي ديگران هم ـ انشاءالله ـ حل شود! هيچ آسيب و گزندي به نظام, مملكت و ملت و كشور عزيز ما نخواهد رسيد.
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم به عموم علاقهمندان قرآن و عترت, صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حمايت بفرما!
روح مطهر امام راحل, شهداي انقلاب و جنگ, آيت الله شهيد مرتضي مطهري, ساير شهدا را با شهداي صدر اسلام محشور بفرما!
مشكلات دولت و ملت و مملكت مخصوصاً در بخش مسكن و اقتصاد و ازدواج جوانها را به بهترين وجه حل بفرما!
خطر بيگانگان مخصوصاً استكبار و صهيونيسم را به خود آنها برگردان!
اين كشور وليّ عصر را در سايه ادعيه خالصه و زاكيّه آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
جوانهاي ما و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!
آبروي ما را در دنيا و آخرت حفظ بفرما! ادعيه ما را مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1] . تحف العقول، ص286.
[2] . سوره احزاب، آيه32.
[3] . سوره مائده، آيه52.
[4] . سوره اسراء، آيه82.
[5] . مصباح المتهجد، ج2، ص582.
[6] . مثنوی معنوی، دفترپنجم.
[7] . مثنوی معنوی، دفتر اول.
[8] . سوره ذاريات، آيه56.
[9] . بحارالأنوار, ج67, ص196; صحيح (البخاري), ج6, ص20.
[10] . سوره فاتحة الکتاب، آيه5.
[11] . ديوان اشعار عراقی، ترجيع شماره2.
[12] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت305.
[13] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه193.
[14]. سوره انعام، آيه179.
[15] . سوره فرقان، آيه44؛ ﴿ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً﴾.
[16] . سوره حج، آيه78.
[17] . ديوان سعدی، غزل40.
[18] . سوره صافات، آيه78.
[19] . سوره انعام، آيه160.
[20] . ديوان سعدی، غزل421.
[21] . سفينة البحار، ج5، ص71.
[22] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، خطبه3.
[23] . نهج البلاغه(للصبحی صالح)، حکمت289.
[24] . هفت اورنگ (جامي), سلسلةالذهب, دفتر اول.