اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ»[1] ايام و ليالي متعلق است به مولاي متّقيان, امير موحّدان, سيد اوليا و سيد اوصيا علي بن ابيطالب(عليه السلام) به ساحت قدسي او تولّي داريم و از معاندان و قاتلان آن حضرت تبرّي ميجوييم!
در ليالي ارزشمند قدر هستيم که اين ليالي قلب ماه مبارک رمضان است گرچه خود اين ماه سراسر نور و جلوه ربّاني است اما برخي از جلوهها تابناک و فرحناک هستند و از جمله آنها ليالي قدر است. رسول گرامي اسلام در باب وجود نَفَحات الهي سخن ارزشمندي دارد: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[2] اين سخن پيغمبر گرامي است.
گفت پيغمبر که نفحتهاي حق ٭٭٭ اندر اين ايام ميآرد سَبَق[3]
«نفحه» يعني آن نسيم فرحناکي که جان انسان و مشام وجود انسان را دگرگون ميکند و حالي تازه ميدهد و نفسي تازه در جان انساني دميده ميشود. همان طوري که نسيم سحرگاهان وقتي ميوزد بدن نعشهاي و يک حالت جديدي پيدا ميکند که بر اساس اين حالت جديد بدن نشو و نماي ديگري پيدا ميکند براي جان انسان و روح انسان هم نفحههايي است، نسيمهايي الهي است که حال انسانها تغيير ميدهد، وضعيت روحي آنها را دگرگون ميکند، حالات انسانها را از ناگواري به خوشگواري تبديل ميکند اما اين گرچه به صورت عام و فراگير همواره از رحمت حق وجود دارد اما اين نفحات مختص براي ايام است و فرصتهايي مخصوص که رسول گرامي اسلام فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»، اين شبها که شبهاي قدر است فرصت نفحههاي الهي است، سعي کنيم که در مسير اين نفحهها و نسيمهاي الهي قرار بگيريم:
گفت پيغمبر که نفحتهاي حق ٭٭٭ اندر اين ايام ميآرد سَبَق
نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ٭٭٭ هر که را ميخواست جان بخشيد و رفت
نفحهاي ديگر رسيد آگاه باش ٭٭٭ تا از آن هم وا نماني خواجه تاش
اين شبهاي ارزشمند قدر نفحات الهي و نسيم رحمت حق(سبحانه و تعالي) به ما ميوزد و ما بايد از اينها استفاده کنيم و بهره ببريم.
نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ٭٭٭ هر که را ميخواست جان بخشيد و رفت
اين شبها را همه بايد مغتنم بشماريم، گرامي بداريم و خود را در معرض اين نسيمها الهي و نفحات رحماني قرار بدهيم. اسماي حسناي الهي را فراموش نکنيم، خداي عالَم را با اسماي حسناي او بخوانيم. اهل دعا بودن و اهل اشفاق و رحمت بودن در بين خانواده، در بين جمع، در بين جامعه مُشفِق و اهل شفقت و محبت بودن از بهترينهايي است که در اين ايام و ليالي براي ما ماندگار خواهد بود.
در سوره مبارکه «طور» وقتي خداي عالَم سخن بهشتيها را نقل ميکند. بهشتيها وقتي کنار هم در بهشت نشستهاند از يکديگر سؤال ميکنند که شما به چه دليلي بهشتي شديد؟ چگونه عملي داشتيد که اهل بهشت و جنّت شديد؟ ﴿يَتَساءَلُونَ﴾[4] بعضي از اهل بهشت از بعضي ديگر سؤال ميکنند که به چه دليلي شما بهشتي شديد؟ اينها دو جهت را در اين کريمهاي که در قرآن کريم در سوره «طور» آمده است ذکر ميکنند. ميفرمايند که ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾[5] ما وقتي در دنيا بوديم در بين خانواده خود اهل شفقت و مهرباني بوديم, تندخو نبوديم, بدرفتار نبوديم, اهل خشونت و افراط نبوديم, اهل تندزباني، تندبياني، اخلاق تند نبوديم ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾، ما در بين اهل و عيال خود و در بين جامعه خود و در بين افرادي که با آنها زندگي ميکرديم اهل اشفاق و شفقت و مهرباني بوديم. ﴿وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ﴾[6] و خداي عالَم به خاطر اين مسئله ما را از گرما و عذاب آتش جهنم نجات داد.
اين يک ويژگي است که ما بايد در شب قدر از خداي عالَم اشفاق را رحمت را و محبت در بين خود را بخواهيم و از قساوت و تندخويي و بدزباني و تندزباني و نظاير آنها خودمان را بر حذر بداريم.
ويژگي ديگري که بهشتيها در هنگام سؤال و جواب در بهشت با يکديگر در ميان ميگذارند ميگويند: ﴿إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ﴾[7] ما در دنيا که بوديم خدايي که «بارّ» و مهربان است را صدا ميکرديم، او را با «رحمٰن» و «رحيم» ميخوانديم، نام خدا را با عنوان خداي رحيم و خداي مهربان بر زبان و بر قلب جاري ميساختيم و او را اينگونه ميخوانديم: ﴿الْبَرُّ الرَّحيمُ﴾.
بنابراين اين ويژگيهايي است که در شب قدر خوب است و مناسب است و شايسته است که داشته باشيم. اسم رحيم حق کارها ميکند. در منابع روايي اهل سنت هم آمده که خانمي به خدمت حضرت موسيٰ(عليه السلام) رسيد و ميخواست که فرزندي داشته باشد، موساي کليم در مناجات خود با خداي عالَم اينگونه يافت که اين در لوح محفوظ نوشته شده است که او فرزندي ندارد و عقيم است. حضرت موسيٰ(عليه السلام) به او جواب داد و برگشت. سال بعد هم آمد از موساي کليم درخواست کرد و گفت من فرزند ميخواهم. او هم باز به صحيفه الهي مراجعه کرد و خداي عالَم در جواب فرمود که اينگونه نوشته شده است؛ اما در سال سوم وقتي اين خانم مراجعه کرد، ديد فرزندي در آغوش دارد. موساي کليم سؤال کرد که «أ هذا ولدک»؟ آيا اين فرزند توست؟ عرض کرد: آري! موساي کليم در مناجات خود از خداي عالَم خواست که اين چه سرّي دارد که قبلاً عقيم بود؟ جواب آمد که او ما را با اسم «رحيم» خواند و گفت «يا رحيم!» و اين رحيم اسمي است که «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»[8] و اسم رحيم حق کارها ميکند: «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْء»،[9] «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء»[10] اين شبها, شبهاي دعا است، شبهاي مناجات است و اوصاف مذموم را از خود دور کردن و اوصاف ممدوح و فاضله را در خود ايجاد کردن از بهترينهاي شبهاي قدر است. ما قبل از اينکه خير بخواهيم بايد که شرّ را از خود دور کنيم، برائت از شر، دوري و تبرّي از شر و بدي و قساوت و تندخويي و افراط و خشونت و حِقد و حسد و کينه و نظاير آنها، اينها موانع حضور رحمت خدا و نفحات الهي در وجود انساني است. انساني که اهل حقد است، اهل کينه است، اهل حسادت است، اهل کِبر است ـ إنشاءالله ـ بايد در اين شبها از خداي عالَم دوري و برائت از اينها را از خداي عالَم بخواهد و با بيدار شدن اينگونه از امور از او دور بشود.
پس ما در ليالي قدر هستيم و راجع به مسئله قدر صحبت ميکرديم. به چه دليل به اين شبها, شبهاي قدر گفته ميشود؟ جهات متعددي را براي اين ذکر کردند و معاني متعددي را براي قدر برشمردند، معناي اولي که به ذهن ميرسد اين است که شب قدر شبي است ارزشمند، شبي است که ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾[11] است از هزار ماه بالاتر است يک شب به اندازه يک عمر کامل ميتواند براي انسان کارکرد داشته باشد، اثربخش باشد مفيد باشد و گذشته را به غفران و آينده را به رضوان بدل بکند; اين ويژگي شب قدر است که ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ است.
اما جهت ديگري که در معناي شب قدر بيان شده است که آن بسيار مهم است همان چيزي است که در سوره مبارکه «دخان» تلاوت ميکنيم: ﴿حم ٭ وَ الْكِتابِ الْمُبينِ ٭ إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ ٭ فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ ٭ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ﴾،[12] اين آياتي است که در ابتداي سوره مبارکه «دخان» تلاوت ميشود، اينها روحِ معنا و حقيقتي است که در نظام هستي وجود دارد.
بحث پيرامون قضا و قدر الهي بحث سنگيني است، زيرا فراتر از اذهان عادي و عقل عادي بشر است; اما در عين حال مطابق با منابع وحياني و آموزههايي که از کتاب و عترت به ما رسيده است معارفي وجود دارد که قابل درک است و تا حدّي اهل راه اين معارف را براي ما شاگردان و پيادگان اين مکتب توضيح دادهاند.
نظام هستي بر اساس قضا و قدر اداره ميشود: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾[13] راهبرديترين آيه در نظام هستي همين کريمه است که حضرت حق(سبحانه و تعالي) فرموده است: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾ اين کليديترين آيهاي است که در قرآن در باب اداره نظام هستي وجود دارد. هر چيزي که در نظام هستي است اگر در رتبه پايين و در مرتبه داني و نازل و در دنيا وجود دارد مراتبي از آن در مراتب برتر هستي و عوالم وجود است. ما در نشئه دنيا زندگي ميکنيم و همانند آن موري هستيم که يک شبنم در لانه ما طوفان است: «شبنمي در لانه مور طوفان است».[14] ما در گوشه و گوشهترين گوشههاي عالم دنيا خود را منزوي کردهايم در حالي که جان ما عرشي و الهي است و ميتواند در کل عالم هستي در تفريح, در نشاط و در اداره نظام نقشآفرين باشد. اين انساني را که خود را در بستر طبيعت قفل کرد و منزوي کرد: ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا﴾،[15] اين انسان البته از حقايق غيبي به مراتب عالي خبري ندارد اما آنها که روندگان راه هستند، اهل حکمت هستند، اهل معرفت هستند، اهل عقلاند، اصحاب علم و آگاهي و خِرَد هستند و به تعبير قرآني ﴿أُولُوا الْأَلْبابِ﴾[16] هستند اينها کسانياند که چشم دل آنها باز است و خداي عالَم آنها را دعوت کرده است که به ملکوت هستي بنگرند همان طوري که از ابراهيم خليل خداي عالَم اينگونه سخن ميگويد که ﴿وَ كَذلِكَ نُري إِبْراهيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[17] شاگردان انبياي الهي آنهايي که در مکتب خاص آنها تعليم يافتهاند و تربيت شدهاند اين مسير را براي ما بر اساس منابع وحياني باز کردهاند.
پس خداي عالَم نظام هستي را بر مبناي اين قدرت تقدير و قضا و قدر اداره ميکند: ﴿إِن مِّن شَيْءٍ إِلاّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم﴾. حالا ما به صورت خيلي اجمال و اشاره براي اينکه به قدر به معناي تقدير الهي برسيم که ﴿ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ﴾[18] نيازمنديم که توضيحي در ارتباط با اين امر بدهيم.
خداي عالَم برابر با علم خود کار ميکند، علم حضرت حق علم فعلي است؛ يعني چه؟ يعني اين طور نيست که حقيقتي باشد و خدا برابر حق کار کند بلکه او حق مطلق است و حق از او جاري ميشود و کار الهي بر مبناي حقي است که خداي عالَم به هستي عطا کرده است. موجودات عالم خود را برابر آن حقايق تطبيق ميدهند، علم انسانها برابر حقايق است و شناختي که انسانها از آن حقايق و معلومات دارند زندگيشان را و برنامههاي وجودي خودشان را سامان ميبخشند; اما خداي عالَم که مبدأ علم و هستي و عين و علم است برابر با علم خود اينها را ايجاد ميکند. خداي عالَم بخواهد هستي و وجود را ايجاد بکند اين دار هستي را عطا بکند، اين دار هستي که از آن به عالم دنيا ياد ميکنيم اين دنيا نازلترين و دورترين و از بُعد نهايي از قرب حق(سبحانه و تعالي) در اين سطح وجود دارد, اين دون آن است که مستقيماً از ناحيه پروردگار عالم آفريده بشود؛ لذا اينکه حکما ميفرمايند اولين چيزي که خداي عالَم خلق کرده است عقل است همان گونه که در روايات ما آمده است که «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل»[19] يا رسول گرامي اسلام فرمود: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي»[20] و امثال آن، چون آنچه که از ناحيه خداي عالَم جاري و صادر ميشود بايد حقيقتي عظيم و والا و تمام کمالات در او نهفته و مرتبهاي است از وجود که کلي است, بسيط است, محيط است و اوصاف عاليه دارد.
حکما از آن به «عقل» ياد ميکنند, عرفا به آن به «حضرت خامس» ياد ميکنند يا از آن به «کون جامع» ياد ميکنند يا آنها را به عنوان «انسان کامل» ميدادند که اينها اسامي و عناويني است که اهل معرفت نسبت به آن اول صادري که از ناحيه پروردگار عالم هست ذکر ميکنند. البته اينها با تأييد منابع وحياني و روايي ما هست که وجود ذيجود رسول مکرّم اسلام که عِدل قرآن است و حقيقت قرآن در آغوش قلب و جان پيامبر نهفته است او اين حقيقت را، يعني اصليت عالم و کليت عالم و اطلاق عالم و احاطه عالم همه و همه در وجود نازنين رسول گرامي است او عقل کل است، او «حضرت خامس» است، او «کون جامع» است و نظاير آن که اول چيزي که آفريده شده است.
مرتبه ديگري که از اين ساحت حق(سبحانه و تعالي) به توسط اين «کون جامع» و «حضرت خامس» صادر ميشود ديگر مراتب وجود هستند که از آن مراتب بعضاً عناويني و اسمايي است که به آن گاهي اوقات گفته ميشود که علم اجمالي حق, علم بسيط حق يا به تعبير قرآني لوح محفوظ حق که آنجا از تغيير و تبديل و نظاير آن مصون است.[21] علمي است که احدي به آنجا راه ندارد، علم کليِ اجماليِ بسيطِ حق در آن منطقه است.
اما اين علم اجمالي، علم حصولي و مفهومي و کتابي و ذهني و لفظي و امثال آن نيست آن علم، عين است آن حقيقت خارجي است آن معلوم است حقايق در آنجا «علي نحو الکلية و البساطة» موجود هستند چرا که آنچه که از ناحيه حق(سبحانه و تعالي) صادر ميشود در اوج عظمت و شکوه و جلال است و اسماي الهي در آنجا حضور دارد.
به هر حال ما چون در عالم قَدَر زندگي ميکنيم ما در عالم تقدير زندگي ميکنيم عالم قضا که عالم لوح محفوظي است و علم کلي حق(سبحانه و تعالي) است براي اهل آن هستند. ما در شب قدر زندگي ميکنيم، ما در عالم تقدير زندگي ميکنيم، ما در جايي زندگي ميکنيم که خداي عالَم فرمود: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ﴾ يعني آن اموري که در مرحله قضا و علم اجمالي حق ابرام شده بود و اِحکام شده بود اکنون تفريق ميشود: ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ﴾[22] آنچه که در لوح محفوظ تثبيت شد آنچه که خداي عالَم برابر با حق وجود و علم وجودش ساخت او در مرتبه نازله در شب قدر تقدير ميشود.
برخيها سؤال کردند که آن علم الهي در نظام هستي اين که محدوديتي ندارد البته هيچ ترديدي در محدوديت از علم حق(سبحانه و تعالي) نيست، اما نظم الهي در نظام تکوين اقتضا ميکند که همه چيز برابر با نظمي باشد.
در بحث حضور حق سبحانه و تعالي خداي عالَم فرمود که ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ﴾[23] به هر سمتي که بنگريد چهره خدا و وجه خدا را ميبينيد اما براي اينکه نظام تکوين و نظام تدوين و عالم اعتبار يک نظم و نَسَقي داشته باشد فرمود که بايد از قصه کليت به يک امر مستقيمي به نام کعبه متوجه بشويد. اگر بناست کسي خدا را مشاهده بکند خدا را ملاحظه بکند خداي عالَم فيض خود را از جايگاه کعبه منتشر ميکند لذا او قبله است و همه بايد به او اقبال بکنند و او هم جايگاه اقبال حضرت حق به همه ساحتهاست; بله, آدم هر کجايي در هر حالت و در هر شرايطي باشد در شرق عالم, غرب عالم، شمال عالم، جنوب عالم, هر کجا که باشد «يا الله» بگويد خدا به او پاسخ ميدهد ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ﴾، اما وقتي جلوه خداي عالَم بناست به صورت کليت و دوام براي کل بشر نظم و نسَقي پيدا بکند جايي به نام کعبه تجلي ميکند و همگان متوجه آنجا بايد باشند هنگام مماتشان و محيايشان، هنگام طوافشان و نمازشان, در هر حال بايد آنجا را توجه بکنند.
اين به لحاظ نوع عبادت و کيفيت عبادت که رسول گرامي اسلام اين حلقه وصل به حق(سبحانه و تعالي) اين توحيد را که خانه خداست براي ما به ارمغان آورد و خداي عالَم فرمود: ﴿فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها﴾[24] و چهره جان پيغمبر را متوجه کعبه عزيز ما کرد که اميدواريم هر چه زودتر اين کعبه عظيم و مکرَّم، اين خانه شرافت و عظمت الهي هر چه زودتر به آن اوج و جايگاه خود برسد و همگان همان طوري که کرّوبيان و فرشتگان هماکنون حول آن خانه بلکه «بيت المعمور» بلکه عرش الهي در حرکت هستند ـ إنشاءالله ـ زائران و حاجيان و طواف کنندگان هر چه زودتر به حريم کعبه بشتابند و آنجا را همچنان جايگاه جلال و شکوه خدا در عرصه طبيعت قرار بدهند.
اين قصه کعبه است که مکان خاص عبادي است اما در باب زمان هم مسئله همين طور است, در باب تقدير هم همين طور است, چون برخيها سؤال کردند که مگر خداي عالَم محدوديت زماني و مکاني دارد؟ ـ معاذالله ـ! خداي عالَم وسعت وجودي او است به حدّي است که هر لحظه و هر آن که بخواهد اگر يک «يا رحيم»ی از قلب مادري خالصانه خصوصاً در شب قدر صادر بشود خواسته او به اجابت الهي خواهد رسيد آنچه که هست ترديدي در آن نيست اما به لحاظ نظام تدوين و برنامهريزي و نظمبخشي موقعيتي بايد باشد که در آن موقعيت تقدير امور عباد به دست وليّ أمر و جانشين و خليفه پروردگاري به دست او برسد: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ٭ سَلامٌ هِيَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾.[25]
بنابراين در شب قدر اين امر حکيم حق تفريق ميشود، تفصيل پيدا ميکند. حکما علم الهي را در چهار مرحله بيان فرمودهاند: علم إنائي حضرت حق، مقام قضا، علم تقديري حضرت حق در مقام برزخ و نهايتاً علم تقدير عيني که در مرحله نهايت و در طبيعت است که در شبهاي قدر نازل ميشود. بنابراين مسئله ﴿فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ ٭ أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلينَ﴾[26] که در سوره مبارکه «دخان» آمده است تشريح واقعيت شب قدر است.
در بحث نزول قرآن ـ إنشاءالله ـ با توفيق الهي در شبهاي بعد بحث ميکنيم که منازل قرآن چند منزل است؟ و در هر منزل قرآن را بايد چگونه شناخت؟ و با آن منزل از منازل الهي چگونه ارتباط برقرار کرد؟ ما در منزل طبيعت هستيم منزل دنيا هستيم ما با «عربي مبين»[27] سر و کار داريم و اگر بخواهيم با منزلهاي ديگر قرآن آشنا بشويم بايد بدانيم که منزل مثالي قرآن کجاست؟ منزل عقلي قرآن کجاست؟ منزل اسماي حسناي الهي از قرآن کجاست که فرمود: ﴿إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ﴾،[28] اينها مسايلي است که بايد در شبهاي قدر بر اساس منابع وحياني براي ما باز بشود که ـ إنشاءالله ـ در باب منازل قرآن بايد يک بحث جدّي داشته باشيم.
اما اين شبها در باب قدر و اينکه اينها چگونه مقدّر ميشود و چه عواملي در اين مسئله نقش دارد. بنابراين ما علم إنائي حضرت حق(سبحانه و تعالي) را داريم که آن علم إنائي علم فعلي است يعني در حقيقت منشأ فعل است چون خداي عالَم که برابر چيزي کار نميکند. چيزي در عالم وجود ندارد که خدا برابر آن کار بکند که علم انفعالي باشد بلکه علم خدا منشأ هستي است اين علم است که منشأ ايجاد است لذا اين علم فعليت دارد، ايجاد دارد، منشأ وجود است اما اين وجود داراي مراتبي است داراي درجاتي است که يک درجه از آن را به عنوان مرتبه قضا نام ميگذارند مرتبه ديگر مرتبه تفصيل است که آن مرتبه، مرتبه اجمال و مرتبه بساطت است و مرتبه بعد مرتبه تفصيل است و در مرتبه تفصيل يک تفصيل مياني داريم که در عالم برزخ است که لوح محو و اثبات در آن منطقه است بعد هم نهايتاً لوح قدري است که در نشئه طبيعت شکل ميگيرد و وقتي اين لوح قدري به نشئه طبيعت رسيد تمام شد همان طوري که مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) فرمود که «إِذَا حَلَّتِ الْمَقَادِيرُ بَطَلَتِ التَّدَابِيرُ»،[29] وقتي نهايي شد از آن قضا گذشت، از لوح محو و اثبات گذشت رسيد به مسئله عين جايي براي اين امر وجود ندارد قطعاً محقق خواهد شد. اتفاقاً اگر کسي از مرحله لوح محو و اثبات گذشت بخواهد خود را به زحمت بيندازد ديگر اثري نخواهد داشت. آن کسي که اين شبهاي قدر را به اين عظمت با همه فرصتها و نفحات الهي اين فرصتها را از دست داد خود را در معرض قرار نداد بعد از اين شبها چگونه ميتواند چون خداي عالَم به تعبيري با حضور کامل خود و نفحه کامل خود آمد.
نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ٭٭٭ هر که را ميخواست جان بخشيد و رفت
نفحهاي ديگر رسيد آگاه باش ٭٭٭ تا از آن هم وا نماني خواجه تاش
لذا در روايات آمده است که اگر کسي شبهاي قدر را از دست بدهد تا عرفات ديگر آن فرصت و آن نفحه براي انسان کمتر پيش ميآيد البته لوح دل انساني «أَنَا عِنْدَ الْمُنْكَسِرَةِ قُلُوبُهُم»[30] هر وقت اين دل شکسته بشود هر کسي در هر حالي که اضطرار او به جايي برسد که بگويد: ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ﴾[31] البته اين قطعاً محقق خواهد شد. بنابراين صفحه قدر صفحه تفصيلي است که آن حکمت کليه مُبرمه و امر محکمه در اين ظرفهاي قَدَري ريخته ميشود و تحقق آن فعلي ميشود. ما اگر بخواهيم يک سرنوشت نيکويي داشته باشيم خداي عالَم اين عاقبت به خيري را براي ما مقدر کرد اما اين عاقبت به خيري زماني محقق ميشود که ظرفيت آن را ما فراهم بکنيم. اين تدبير قبل از تقدير بسيار شريف است. اين بياني که از مولايمان علي بن ابيطالب نقل شده که وقتي حضرت در کنار ديواري نشسته بودند و ناگهان از کنار ديواري برخاستند به کنار ديوار ديگري رفتند که شخصي به حضرت عرض کرد که «يا امير المؤمنين»! آيا از قضاي الهي فرار ميکنيد؟ حضرت فرمود که «أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَی قَدَرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»،[32] من از قضاي الهي به قدر او پناه ميبرم؛ يعني خداي عالَم اجل را مقرر کرد در قضا اما اين اجل چگونه مقدر است و چگونه تقدير ميشود و اندازهگيري ميشود در چه ساحتي است؟ اين بر اساس تدبير است.
اگر انسان بر اساس عقل و عقلانيت وحياني تدبير شايسته داشته باشد حتي اگر به شهادت هم برسد آن تقدير براي او «وجه الله» ميسازد. آن تقدير براي او شهيدي ميسازد که «عند الله» ﴿يُرْزَقُون﴾[33] است. بنابراين ما نبايد از اين حالاتي که براي ما پيش ميآيد به آنها بنگريم. آنچه که مهم است اينجاست که ميگويند راضي بودن به قدَر الهي مهم است اگر انسان محکوم بداند خود را به قضاي الهي که علم حتمي است که «لَا يُرَدُّ وَ لَا يُبَدَّل»[34] است؛ اما آن قضا براي اينکه در نشئه طبيعت و عالم دنيا محقق بشود در غربال و ظرف تقدير مينشيند. اين ظرف تقدير بر اساس آموزههاي وحياني و انديشههاي عقلاني انساني که کنار وحي نشسته است اندازهگيري ميشود, چگونه اين اتفاق بيفتد؟ خداي عالَم رزق را مقدر کرده است اما اين تقدير چگونه است؟ چگونه به دست انسان ميرسد؟ اينجا تدبير کردن، اينجا بررسي کردن اينجا شئونات انساني و نظاير آن را ديدن بسيار سخت است.
اينکه ميگويند شبهاي قدر را قدر بدانيم براي اين است که وقتي شب نوزدهم شب تقدير است, شب بيست و يکم شب ابرام است, شب بيست و سوم شب امضاء است وقتي شب امضاء رسيد کار از کار ميگذرد; اما اين شبها شبهايي است که ميشود انسان خود را به خدا وصل بکند با دعا با نياش با اشفاق با رحمت، ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾ اين سخن بهشتي است. از خدا بخواهيم که تندخويي را, بدخويي را، افراط را، خشونت را، حقد و حسد را، کبر و حرص را، آز و طمع را اينها را از ما دور بکند ما اهل اشفاق باشيم، اهل رحمت باشيم، درود خدا بر کساني که اين ماه خدماتي داشتند و به کساني که دستشان به لحاظ زندگي کوتاه شده بود به خاطر هم کرونا هم وسايل ديگر سعي کردند که دستگيري بکنند. درود و سلام خدا بر آنها باد! قطعاً تقدير آنها براي خود آنها و فرزندان آنها اين طوري است.
وقتي سؤال ميکنند از بهشتي که تو چطور بهشتي شدي؟ در جواب ميگويد: ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾، من در بين زن و بچهام, آدم خوبي بودم سعي ميکردم اهل رحمت باشم، اهل گذشت باشم، اهل خشونت نباشم، چه رسد به حق همسايهها چه رسد به حق دوست چه رسد به مباحثي که در سياست, امروز وجود دارد; چه ميکند ـ متأسفانه ـ قساوت و امثال آن در وادي سياست که آن اشفاق را و آن رحمت را از ما گرفته است. ما رحمت مشفقانه را در شبهاي قدر از خدا بايد بخواهيم به هر حال مسايل سياسي اين طور رفت و آمد دارد ما چگونه ممکن است که عالمان خود را فرزانگان خود را, اهل سيادت خود را ـ معاذالله ـ با حرفهاي تُند و خشونت! ما فکر ميکنيم که بعضيها در توهم اين هستند که دارند خدا را و جلوههاي الهي را دارند تبعيت ميکنند، سياست همين است روزي اين و روزي آن. اما اگر ما نسبت به هم در ماه رمضان مشفق نباشيم و اهل محبت و مهر و وفا نباشيم، اهل دوستي نباشيم، چه وقت خواهد بود؟ اگر ما مؤمن هستيم، اگر ما موحد هستيم، اگر مسلمان هستيم، اگر شيعه علي بن ابيطالب هستيم، اگر همه داريم اين شبها گريه ميکنيم، اگر همه داريم به سينه ميزنيم، علي و علي ميگوييم پس يعني چه که عدهاي با حقد و کينه و عدهاي با قساوت و امثال آن همديگر را رمي بکنيم و امثال آن؟!
به هر حال همديگر را به لحاظ سياسي ممکن است قبول نداشته باشيم اما جريان محبت و لطفي که در اين جريان وجود دارد اينها را نبايد ما غافل باشيم، ﴿إِنَّا كُنَّا قَبْلُ في أَهْلِنا مُشْفِقينَ﴾ اين راز و رمز بهشتي شدن عدهاي است ﴿إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ﴾ خدا را ميخوانديم، به چه اسمي؟ ﴿هُوَ الْبَرُّ الرَّحيمُ﴾ او نيکوست مهربان است رحيم است انساني که خداي مهربان و رحيم را ميخواهد، اين انسان قطعاً ميتواند نجات پيدا بکند، اينها شب قدر ماست اگر شب قدر ما را نسازد چه وقت ما ميخواهيم ساخته بشويم؟ اگر مهرباني و محبت را ما در شب قدر از درگاه الهي براي خود ذخيره نکنيم پس چه وقت بايد داشته باشيم؟ جه وقت بايد اين کدورتها را, نگرانيها را و امثال آن را از جامعه دور بکنيم؟ اين شبها, اين ايام, اين ماه مبارک رمضان بايد ماه حرّيت ماه آزادي ماه رهايي و نجاتبخشي و اينها به برکت ماه رمضان است اين بايد جامعه را اصلاح بکند. اگر جامعه قبل از رمضاني با جامعه بعد از رمضاني يکسان باشد ما مشفق نبوديم ما «برّ رحيم» را نخوانديم، ما از مهرباني بهرهاي نبرديم و ما نميتوانيم در بهشت اگر بهشتيها اين طور سخن ميگويند ما بايد در حسرت آن سخن باشيم ـ معاذالله ـ. خود را در يابيم!
نفحه آمد مر شما را ديد و رفت ٭٭٭ هر که را ميخواست جان بخشيد و رفت
جا دارد که از ساحت مولايمان علي بن ابيطالب(عليه السلام) بخواهيم که در اين شبها که او مولاي رحمت بود آن علي بن ابيطالب که مولاي وحدت بود فرمود: من حريصترين انسانها به وحدت بودم،[35] وحدت از دستآوردهاي ارزشمند مولاي ما علي بن ابيطالب است از حقوق خود گذشتم از حق الهي و خود گذشتم تا وحدت جامعه اسلامي حفظ بشود و مردم نسبت به يکديگر بدبين نباشند، حريص نباشند، دشمني و عداوت در جامعه نباشد، درود خدا و سلام خدا بر اهل بيت که اينگونه ما را آموختند و ـ معاذالله ـ اگر ما از اين تعاليم بلند علوي بخواهيم دور باشيم، گريه کردن اشک ريختن, در مصيبت علي ابيطالب کاملاً جا دارد «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَي وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ أَعْلَامُ التُّقَي قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَي قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَي»،[36] بله، اينها از نداهاي غمآلود شبهاي قدر است که ترديدي در اينها نيست اما منطق علي, زبان علي، حکم علي، حکومت علي، عدل علي، رحمت علي اگر در جامعه نباشد قصه صوري و يک داستان غمانديش و تراژدي است که در حقيقت ما فکر ميکنيم که ميتواند نجاتبخش ما باشد. با پوست گردو کسي به طعم گردو نخواهد رسيد. با پوست مصيبت بدون اينکه جان مصيبت و روح مصيبت که علي بن ابيطالب است را در صفين و جمل و نهروان نشناسد علي را نشناخته است.
اميدواريم که عرض ارادت همگان در پيشگاه علي بن ابي طالب(عليه السلام) مورد اجر باشد و مأجور باشند و در پايان سلام عرض کنيم خدمت مولايمان، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَصِيِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَبْدِكَ وَ وَلِيِّكَ وَ أَخِي رَسُولِكَ وَ حُجَّتِكَ عَلَی خَلْقِكَ وَ آيَتِكَ الْكُبْرَی وَ النَّبَإِ الْعَظِيمِ».
به ساحت مقدس حضرت بقية الله الاعظم(عجل الله تعالي له الفرج) درود ميفرستيم و به آن حضرت تسليت و تعزيت عرض ميکنيم و از درگاه الهي ميخواهيم که براي همه جامعه اسلامي، روزهداران و بيداران شب خداي عالَم اجر مصيبت مظلومترين مظلومان عالم آقا علي بن ابيطالب «بأبي أنت و أمي يا علي بن ابي طالب»! آن کسی که سراسر فخر است در کعبه متولد ميشود، در مسجد به شهادت ميرسد، در حال سجده به شهادت ميرسد با شمشير مسموم به شهادت ميرسد «وَ قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا»،[37] اين علي چقدر عالي است که «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِي»،[38] اميدواريم که اين مصيبت براي همه ما اجر و شفاعت را به همراه داشته باشد!
«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص60.
[2]. بحارالانوار، ج68, ص221.
[3]. مثنوی معنوی, دفتر اول.
[4]. سوره طور, آيه25.
[5]. سوره طور, آيه26.
[6]. سوره طور, آيه27.
[7]. سوره طور, آيه28.
[8]. كتاب المزار ـ مناسك المزار(للمفيد)، ص161.
[9]. بلد الأمين و الدرع الحصين، ص188.
[10]. الکافی(ط ـ الاسلاميه), ج1, ص429.
[11]. سوره قدر, آيه3.
[12]. سوره دخان، آيه1 ـ 5.
[13]. سوره حجر, آيه21.
[14]. ضرب المثل; «در خانه مور شبنمی طوفان است ٭٭٭ غارتگر خانه گدا مهمان است».
[15]. سوره توبه, آيه38.
[16]. سوره بقره، آيه269؛ سوره آلعمران، آيه7؛ سوره رعد، آيه19.
[17]. سوره انعام، آيه75.
[18]. سوره أنعام، آيه96؛ سوره يس، آيه38؛ سوره فصّلت، آيه12.
[19]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص99.
[20]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج4، ص99.
[21]. اشاره به سوره بروج، آيه22؛ ﴿في لَوْحٍ مَحْفُوظ﴾.
[22]. سوره دخان، آيه4.
[23]. سوره بقره، آيه115.
[24]. سوره بقره، آيه144.
[25]. سوره قدر، آيات4 و 5.
[26]. سوره دخان، آيات4 و 5.
[27]. سوره نحل، آيه103.
[28]. سوره نمل، آيه6.
[29]. عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص134.
[30]. الدعوات (راوندي), ص120; منية المريد, ص123.
[31]. سوره نمل، آيه62.
[32]. التوحيد (للصدوق)، ص369.
[33]. سوره آلعمران, آيه169.
[34]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج4، ص71.
[35]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، نامه78; «لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ [النَّاسِ] عَلَي جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّي الله عَلَيه و آلِهِ و سَلَّم وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي».
[36]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج42، ص285.
[37]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج1، ص61.
[38]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج44، ص245.