10 05 2020 282453 بطاقة تعريف:
image
ویژه شبهای ماه مبارک رمضان 1441هـ.

جلسه هفدهم؛ «جلوه های رمضانی»؛ سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی

پایگاه اطلاع رسانی اسراء؛ پخش زنده سلسله سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جواد آملی با عنوان«جلوه های رمضانی» ویژه شبهای ماه مبارک رمضان ۱۴۴۱ه‍ ، از تلویزیون اینترنتی اسراء پخش می گردد. این برنامه که به همت معاونت فناوری اطلاعات و‌ رسانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء تهیه و تولید می...

 اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّي اللَّهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين».

«اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِي أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَی عِبَادِكَ فِيهِ الصِّيَام‏»[1] سپاس خدايي را که منّت بزرگ ماه مبارک رمضان را بر بندگان و عباد صالح خود به گونه‌ای قرار داد که زمينه تقرّب به ساحت او فراهم آيد هم فرصت را و هم امکانات را در بهترين شرايط براي بندگان‌ خود مقرر کرد. از درگاه الهي شاکر و سپاسگزاريم، به روح مطهر رسول گرامي اسلام درود و سلام و صلوات داريم که زمينه اين نوع از قُرب الهي که در أعليٰ مرتبه قُرب است و برترين نوع هدايت است فراهم ساخته است. اين رمضان و اين قرآن حاصل رنج رسول گرامي اسلام است. درود و سلام خدا بر اين بنده صالح و شايسته که سرآمد انبيا است و رئيس سلسله مرسلين است. بر خاندان رسول گرامي اسلام، خاندان عصمت و طهارت درود و سلام داريم و از خداي عالَم براي اين فرزانگان عالَم عبوديت و بندگي بهترين درود و ثنا و تحيت و صلوات را درخواست داريم. به اين ذوات قدسي تولّي داريم و از دشمنان و معاندان آنان تبرّي مي‌جوييم!

همچنان در شب‌هاي عزيز ماه گرامي رمضان هستيم و با جلوه‌هاي گوارا و شيرين و هنيئ اين ماه اُنس و الفت مي‌گيريم. ما با صيام روز و قيام شب و اُنس و الفت با اين جلوه‌هاي رمضاني, زمينه عبوديت را در خودمان تقويت مي‌کنيم.

مباحثي که در اين شب‌ها در جمع دوستان و مؤمنين و بندگان صالح خداي عالَم مطرح مي‌شد «شناخت جلوه‌هاي ماه مبارک رمضان» بود. اولين جلوه‌اي که از اين ماه داشتيم برترين جلوه اين ماه بود که همان بحث قرآن و هدايت قرآني و جايگاه قرآن، ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ بودنِ آن ﴿بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدی﴾[2] بود و ﴿فُرْقان﴾ آن بود که روشن شد انسان در پايان ماه مبارک رمضان فرقاني نصيب او مي‌شود که اين فرقان، يعني انديشه قرآني در سايه انگيزه قرآني که براي انسان گرايش، ميل، رغبت، شوق و عشق مي‌آفريند و انسان نه تنها حق‌شناس مي‌شود بلکه حق‌جو مي‌شود. نه تنها عدالت‌شناس مي‌شود بلکه عدالت‌خواه مي‌شود و اين در سايه فرقان الهي شکل مي‌گيرد که اين گرايش و اين ميل و رغبت دروني که به عشق و ارادت نهايي منتهي مي‌شود محصول ماه مبارک رمضان است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.[3]

جلوه بارز ديگر ماه مبارک رمضان صيام و روزه اين ماه بود. بعد از جلساتي که در شب‌هاي اول و ابتدايي اين ماه در باب قرآن سخن گفته شد، در باب روزه و مباحثي که به اين حقيقت والا برمي‌گردد هويت روزه، نقش روزه، فلسفه روزه و نظاير آن از جمله مباحثي بود که در شب‌هايي بحث و گفتگو شد و اين شب‌ها در باب دعا سخن گفته مي‌شود، چون مستحضريد که يکي از بارزترين جلوه‌هاي اين ماه دعا است دعاهاي سحرگاهان، نيمه شب، دعاهاي روز، دعاهاي قبل از افطار، حين افطار، بعد از افطار و همچنين در باب سحر که اين ماه را با دعا دوختند. اگر با قرآن اين ماه را آموختند با دعا اين ماه را دوختند و انساني که با اين ماه مأنوس است هم با قرآن آموخته مي‌شود و هم با قرآن به صحنه عبوديت دوخته مي‌شود.

اما در باب دعا مطالب فراواني به لطف و عنايت الهي در اين شب‌ها مطرح شد، جلوه‌هايي از مسئله دعا براي خود گوينده و دوستان و مخاطبين و شنوندگان عزيز مطرح شد. در دعا همان‌طوري که مستحضريد سه رکن اصلي وجود دارد: رکن اول سؤال، رکن دوم سائل و رکن سوم هم مسئول، گرچه به لحاظ رتبه وجودي اگر ما بخواهيم نگاه بکنيم مسئله مسئول يعني پروردگار عالم، يعني آن حقيقتي که سائل و سؤال در درگاه او به فقر و نيستي افتاده‌اند و به ساحت الهي قرار گرفته‌اند اصل آن جايگاه و موقعيت مسئول و مقام او بالاترين شأن را دارد اما آن چيزي که انسان را به آن درگاه هدايت مي‌کند، اين طفل راه را به آن درگاه هدايت مي‌کند اين نياز اوست، اين طفل تازه به دنيا آمده آنچه که او را به مادر متوجه مي‌کند اين نياز ذاتي و غذايي است که اين طفل مي‌خواهد، براي اينکه اين شير را که تأمين کننده هستي و هويت اوست را بتواند تأمين بکند با گريه به سراغ مادر مي‌رود تا مادر او را تأمين بکند و سلاح او هم «بکاء» است: «وَ سِلَاحُهُ‏ الْبُكَاء».[4]

بنابراين در گام اول سؤال مطرح است هنوز سائل خود را نمي‌شناسد تا چه رسد به اينکه مسئول را و خداي خود را بشناسد. آن سؤال, آن خواهش و آن نياز اين سائل را متوجه مي‌کند که بايد به سمت حقيقتي برود که نيازش را تأمين بکند, گرچه در پايان اين سؤال را آن سائل و مسئول تنظيم مي‌کنند اما در آغاز راه آنچه که سائل را به سمت مسئول مي‌خواند اين سؤال است, اين نياز است و اين فقر است. همواره انسان بايد به طلب و اين اظهار نياز خود در پيشگاه پروردگار عالم اصرار بورزد:

گفت لبيّک‌ام نمي‌آيد جواب ٭٭٭ زان همي ترسم که باشم ردّ باب

گفت الله تو لبّيک ماست ٭٭٭ و آن نياز و درد و سوزت پيک ماست[5]

انسان نبايد يک لحظه احساس بکند که در هر حالي احياناً سؤال و نياز او بدون جواب مي‌ماند. «گفت لبيک‌ام نمي‌آيد جواب» احساس مي‌کنم که من وقتي «خدايا، خدايا» مي‌گويم جواب نمي‌آيد. «زان همي ترسم که باشم ردّ باب» مي‌ترسم که خداي عالَم اعتنايي نکند و بابش را به سوي من نگشايد. تا اين سخن را گفت، جواب مي‌آيد:

گفت الله تو لبّيک ماست ٭٭٭ و آن نياز و درد و سوزت پيک ماست

تو فکر نکن که ما به تو جواب نمي‌دهيم. اصلاً آن نيازي که در درون توست از ناحيه ما براي تو آمده است تو کجايي؟ تو قبل از اينکه لبّيک بشنوي همين «يا الله» تو لبّيک ماست.

گفت الله تو لبّيک ماست ٭٭٭ و آن نياز و درد و سوزت پيک ماست

در طلب زن, دائماً تو هر دو دست ٭٭٭ که طلب در راه, نيکو رهبر است

همواره انسان بايد دست نياز خود را در راه خداي عالَم باز کند و به سمت خداي عالَم بالا ببرد. در سنّت رسول گرامي اسلام است که وقتي دعا مي‌کردند دو دست مبارک خود را به سوي پروردگار عالم دراز مي‌کردند که «وَ إِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِي»,[6]﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُون‏﴾،[7] همواره بايد خود را در ساحت دعا و ساحت طلب و نياز کاملاً احساس بکند.

در طلب زن دائماً تو هر دو دست ٭٭٭ که طلب در راه, نيکو رهبر است

لنگ و لوخ و خفته شکل و بي‌ادب ٭٭٭ سوي او مي‌غيژ و او را مي‌طلب

با هر شکلي با هر صورتي، حتي بي‌ادبانه در پيشگاه خدا بگو «يا الله»! اين طلب از آن بهترين هداياي الهي است، چون خداي عالَم مي‌فرمايد که همين که مي‌طلبي, همين که نياز داري، همين که درد و در درون تو گريه و زاري وجود دارد اين «اللهِ» ماست. «گفت الله تو لبّيک ماست» تو وقتي مي‌گوييد «خدايا»! قبل از اينکه تو «خدايا» بگوييد ما به تو لبّيک گفته‌ايم. «گفت الله تو لبّيک ماست».

بنابراين مسئله طلب و نياز و در پيشگاه خداي عالَم تضرّع و زاري داشتن ذاتاً مطلوب است. اين طور نيست که حالا آدم براي خواسته‌هاي خود و براي نياز خود اينها را داشته باشد، بله! در ابتداي راه انسان اين گونه هست که اين نيازها او را بيدار مي‌کند تا به سمت آن مسئول حرکت بکند; اما بعد وقتي اين نياز انسان را به مسئول متوجه کرد وقتي انسان مسئول را ديد و جايگاه اين مسئول را شناخت مقام و رتبه آن مسئول را ديد طبعاً به وضع خود توجه مي‌کند از اين به بعد است که سؤال خود را آن مسئول, آن جلوه ملکوتي و الهي مسئول تعيين مي‌کند که چه بخواهد. در ابتدا انسان نيازهاي مادي خود را مطرح مي‌کند.

اما آن نکته‌اي که بايد در امشب خدمت دوستان و برادران و خواهراني که اين گونه از مباحث را تعقيب مي‌کنند دنبال مي‌کنند و با اين گونه از مباحث محشور هستند بايد عرض بکنيم اين است که چون در دعا غير از مسايل کلي و ضرورت دعا, فلسفه دعا, نقش و تأثير دعا, جايگاه دعا, آداب دعا, شروط دعا و موانع آنها، اينها که همه به اصطلاح در فضاي کليات دعا مطرح است به سه رکن اساسي بايد توجه شود. «سائل، سؤال و مسئول». داعي و دعوت و خواسته و مدعوّ که چه چيزي را انسان بخواهد. انسان خواهنده چه کسی است و آن مسئول چه کسي است؟ جلسه قبل در خصوص اينکه آن مسئول يک حقيقت سبحاني است حقيقتي است که منزه از هر عيب و نقص است حقيقتي است که متعالي و والا مقام و بلندمرتبه و ورای از انديشه بشري است.

جلّ من لا اله الا هو ٭٭٭ لا تقل کيف هو و لا ما هو[8]

او نه «ما هو» برمي‌دارد نه «کيف هو» برمي‌دارد، فضاي غيبيّت او به گونه‌اي است که تنها مي‌شود انسان با اشاره از او سخن بگويد که ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[9] و الا از مقام احديت و نظاير آن که خبر دارد؟ چه اطلاعي است؟

جلّ من لا اله الا هو ٭٭٭ لا تقل کيف هو و لا ما هو

او را مي‌خواهيم بشناسيم او ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ،[10] ﴿وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾[11] احدي نمي‌تواند قدر و منزلت الهي را بيابد. او شما را از نزديک شدن به حريم خود دور مي‌دارد: ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ، مثل اينکه کسي برود کنار اقيانوس يک چادر بزند، «عنقاء شکار کس نشود»[12] حتي عقل انبياي الهي, حتي عقل رسول الله، حتي جان رسول گرامي اسلام آن هويت غيبيّه فراتر از آن است که در مجالي بگنجد. اگر کسي بخواهد او را ادراک بکند و او را درک بکند لازمه آن اين است که محيط به خدا باشد و خداي عالَم بشود مُحاط و اين محال است. مگر کسي است که احاطه پيدا بکند علماً به خداي عالَم و او را بشناسد؟ ﴿وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحيطٌ﴾[13] خداي عالَم در وراي اينها احاطه دارد, چه کسي مي‌تواند آن محيط هستي را آن کسی که هستي به اراده اوست چه کسي مي‌تواند به آن ساحت نزديک بشود؟! ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ، خداي عالَم شما را از اينکه به حريم او نزديک بشويد دور مي‌دارد.

البته شما را دعوت مي‌کند و مي‌فرمايد که ﴿وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها﴾[14] شما مي‌توانيد با اسماي الهي مأنوس بشويد مي‌توانيد با اسم رحمان, رحيم, عزيز، قدير خود و نظاير اين اسماء که در مقام فعل حق(سبحانه و تعالي) هستند با آنها شما آشنا و نزديک شويد؛ اما راهيابي به آن اسماي حسنايي که در جلوه ذات الهي متجلي است احدي را در آن عالم راهي نيست. به تعبير حضرت آيت الله جوادي آملي اين محدوده، محدوده ممنوعه است. ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ، ﴿وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾:

کُنه ذاتش ره سؤال ببست ٭٭٭ عقل حيران و نطق لال نشست

اينها کساني نيستند و جايگاهي نيستند که بتوانند در حريم الهي تنفس کنند. اين پرواز ملکوتي عقل انساني هر چه هم که اوج بگيرد هر چه که اوج بگيرد به به ساحت اسماي حسناي الهي نزديک بشود. آقا علي بن ابي‌طالب مولاي متّقيان, امام موحّدان, امام عارفان, وقتي او مي‌فرمايد که «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْل وَ لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»؛ هيچ پرنده‌اي نمي‌تواند به آسمان وجود علي راه پيدا بکند. او آن کوه بلندي است که وقتي مي‌جوشد و مي‌غرّد سيل از او جاري است. از هر کوهي سيل جاري نيست، هر کوهي جايگاه پرندگان دورپرواز و بلندپرواز نيست. اما اين علي بن ابي‌طالب است که مي‌فرمايد «لَا يَرْقَي إِلَيَّ الطَّيْر»،[15] هيچ طيري, هيچ پرنده‌اي به سمت آن قله و اوج وجود علي بن ابي طالب پرواز نمي‌کند. اين علي بن ابي طالب است که مثال خدا است ـ نه مِثل خدا ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ[16] مثال خداست ـ و آيت کبراي الهي است که فرمود: «مَا لِلَّهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي»[17] آن علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) مي‌فرمايد که احدي حريم وجود مرا نمي‌تواند دريابد.

همان‌گونه که در بين خلايق احدي نيست که به جايگاه وجود علي بن ابي‌طالب برسد در بين همه انبيا و همه اوليا حتي رسول گرامي اسلام احدي نيست که به بلند مرتبه جايگاه الهي و والا مقامي او که تعالی است و متعالي است: ﴿تَعَالَي جَدُّ رَبِّنَا﴾[18] اين بسيار والاست که احدي بتواند به آن حريم راه پيدا بکند؛ اما ما راهيان آن کوي هستيم. ما آن کوي را مقصد خود مي‌دانيم, مقصود ما آن قله است اما تا چقدر همّت داشته باشيم و چگونه بتوانيم خودمان را به آن اوج قله نزديک بکنيم. اين ماه رمضان است که آمده ما را به بالا ببرد، اين اوج و اين بلند‌مرتبه‌اي در سايه ماه مبارک رمضان و دعاهاي آن و امثال آن وجود دارد.

آنچه که در باب مسئول است فصل مستقلي از مباحث است، چون به هر حال اين‌گونه از جلسات، جلسات عمومي است نمي‌شود مثل کلاس و درس‌هاي رسمي سخن گفت و به نوبه از آنها بحث کرد; اما با درگاه کلي مي‌شود در اين رابطه سخن گفت که سخناني را در باب مسئول و جايگاه او عرض شد که چهار رکن اصلي را در باب مسئول بايد توجه کنيم: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَر»[19] اگر توانستيم اين تسبيحات اربعه را در باب خدا، در توحيد و وحدانيت و يگانگي و احديت حق(سبحانه و تعالي) پياده بکنيم, تقرب جستيم و مي‌توانيم بگوييم اين چنين مسئولي است. اگر کسي توانست به اين چهار رکن اصلي در باب توحيد برسد ديگر سائلي نمي‌ماند، سؤالي نمي‌ماند; هر چه هست مسئول است. عرض کرديم در ابتدا سؤال مطرح است بعد سائل مطرح است بعد مسئول مطرح است در انتها مسئول است و سؤال و سائل حذف شده است کسي نمي‌ماند هر چه که هست همان معروف است و همان مسئول.

اما نکته‌اي که بايد در اين طرف، در سائل جست؛ بحث امشب را در باب سائل ادامه بدهيم که انساني که بخواهد گدايي کند، طلب داشته باشد، خدا را بخواند چه ويژگي بايد داشته باشد؟ ويژگي‌هاي فراواني را در کُتب ادعيه برشمردند, تلاش‌ها و کوشش‌هاي ارزشمندي شد, برخي از بنيادهايي شکل گرفته و بر اساس همين بنياد دعا, تحقيقات عميقي را در فضاي دعا داشته‌اند ـ که سعيشان مشکور است و إن‌شاءالله مأجور هستند ـ اما سخن اين است که آنگاه که سائل و دعوت‌کننده و آن کسي که در پيشگاه خدا دست نياز مي‌گيرد, او بايد چه ويژگي‌هايي داشته باشد؟ شرايط دعا بايد چگونه باشد، شرايط داعي و دعوت‌کننده چگونه بايد باشد؟ آداب دعا بايد چگونه باشد، همه اينها مهم است. اما آن مطلب اساسي و اصلي که ـ متأسفانه ـ ما در هنگام دعا گم مي‌کنيم و انسان سائل در حقيقت گم مي‌کند اصل عبوديت و بندگي است. اين را بايد يک مقدار راجع به آن بيشتر بدانيم و بيشتر آگاه شويم و خودمان را به اين بخش بيشتر بسپاريم. ملاحظه بفرماييد! حالات بندگي از اين رفتار شروع مي‌شود. ما نماز مي‌خوانيم، ما روزه مي‌گيريم، ما دست به دعا بلند مي‌کنيم بله، اينها درست است. ما حتي گريه مي‌کنيم, زاري مي‌کنيم تضرع و لابه و اشک داريم، اينها هم درست است. اوصافي را از خشوع و خضوع و تواضع و امثال آن در خود داريم اينها هم درست است همه اينها هست؛ اما آن چيزي که آن بنيان فتنه در وجود انسان است آن نفْس است. تا آن نيايد مثل يک ساختمان خرابه‌اي که ما مدام رنگ و لعابش بکنيم, مدام زينت‌آلات و زيورآلات به آن بچسبانيم. آن بافت فرسوده‌اي که در درون انسان‌ها وجود دارد به نام نفْس. تا آن ويران نشود هر چه گريه بکنيم، هر چه لابه و اشک داشته باشيم، هر چه تضرّع و خواهش داشته باشيم البته خداي عالَم جواب خواهد داد. «گفت الله تو لبّيک ماست» اين طور نيست که خداي عالَم جواب ندهد، نه! جواب مي‌دهد; اما اگر انسان بخواهد واقعاً سائل باشد و سؤال را از جايگاه يک قلب سليمي مطرح بکند نياز به يک امر اساسي و جوهري دارد که ما نوعاً از آن غافل هستيم. شرايط دعا را مي‌گوييم، آداب دعا را مي‌گوييم، موانع حُجب را مي‌گوييم اينها همه را مطرح مي‌کنيم همه را مي‌گوييم؛ اما آنچه که بنياني‌ترين و اصلي‌ترين و اساسي‌ترين امر است و در درون يکايک ما لانه کرده و اجازه نمي‌دهد که اينها شناخته بشود آن مسئول آن جريان عنانيّت است منيّت است نفس است, اين «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[20] تا زماني که «من»، «من» هستم، اگر متضرّع باشم، اگر خاشع باشم، اگر خاضع باشم، اگر گريه کنم، اگر لابه کنم، اگر ضجه بکنم فايده ندارد. خدا البته اعتنا مي‌کند اما عبوديت نيست.

حضرت ابراهيم با آن همه مقام، به مقام نبوت رسيد؛ اما خداي عالَم او را مي‌خواهد عبد ببيند عبد چيست؟ عبد اين است که ابراهيم، اسماعيل را نبين! جوان تو بعد از دوران کهنسالي به تو داده شد، تمام نور چشم توست، تمام علاقه توست، نبايد ببيني. در راه من بايد او را ذبح بکنيد، خودت او را ذبح‌ بکني. آمادگي داري؟ ﴿إِنِّي أَري‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك‏﴾[21] پسرجان! من در عالم رؤيا ديدم که سر تو را مي‌برم. ذبح يعني اينکه انسان زنده زنده سرش بريده بشود. يک «قتيل» داريم و يک «ذبيح». قتيل يعني آن کسي که کشته مي‌شود اما ذبيح آن کسي است که زنده زنده سرش را مي‌برّند، آقا ابي‌عبدالله(عليه السلام) ذبيح بوده است آقا علي اصغر ذبيح بوده است «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَريد إلَي الوَريد أو مِنَ الاُذُنِ إلَي الاُذُن»[22] اين در قيد حيات بود که اين تير سه شعبه آمد و گلو تا گلو را دَريد.  آقا ابي‌عبد الله(عليه السلام) در قيد حيات بودند که آن نانجيبان سر مطهّرش را بريدند اينها مي‌شوند «ذبيح».

﴿إِنِّي أَري‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُك‏﴾، من در عالم رؤيا مي‌بينم که تو را زنده زنده دارم سر مي‌بُرَم! بله، اين عنانيّت بايد کنار برود. اين منيّت بايد کنار برود. البته اين برای اولياي الهي است اين برای ابراهيم خليل است، جايگاه عبوديت آنها خيلي متعالي است کسي نمي‌تواند قصد آنها را بکند آنها اولياي درجه يک خداي عالَم هستند، جايگاه آنها بسيار رفيع است; ولي ما در حد خودمان بايد اين عنانيّت را و اين منيّت را و اين نفْس را در درون خودمان بشکنيم، فکر نکنيم که اگر رفتيم «دعاي کميل» و «دعاي ندبه» و دستمال خيس گريه و اشک شد, بنده شديم! نه، فرعونيّتي در درون ماست که وقتي از دعا در آمديم چه حرف‌هايي که نمي‌زنيم! با چه کساني در نمي‌افتيم! مسايل سياسي ما را چه‌ها که نمي‌کند و کجاها که نمي‌برد!

آن دعايي که ما را به ذلت و خضوع و فروتني به حدي ببرد که ديگر من نيستم، اين زبان در اختيار من نيست اين گفتگو, اين رفتار, اين اخلاق, اين قلم; اين قلم‌هايي که دارد اين طور آزار مي‌دهد و شخصيت‌ها و آبروي مردم را، آبروي جوان‌ها را، آبروي شخصيت‌ها را دارد مي‌برد, اينها ولو شب تا به صبح قيام باشد, صبح تا به شب صيام باشد هيچ فايده ندارد. در دستورات ديني ما است که کاري نکنيد که صوم شما جز «ظمأ» و تشنگي خاصيت ديگري نداشته باشد. در روايات هست عده‌اي روزه مي‌گيرند و محصول روزه آنها چيست تشنگي است و گرسنگي است، هيچ اثري هم ندارد.[23] تا آن منيّت, تا آن عنانيّت و تا آن تفرعن ذاتي و دروني ما شکسته نشود ما عبد نيستيم. حالات عبد را داريم، گريه و زاري داريم ضجّه و اشک و آه و ناله داريم اما تا خودمان، خودمان هستيم اين «من» در مقابل خدا همچنان هست ما از عبوديت و از بندگي چيزي خبر نداريم. اينکه شما مي‌بينيد عالي‌ترين لقب را خداي عالَم به رسول خود داد و آن لقب «عبد» است: ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً[24] اين عبوديت در پيشگاه خداي عالَم به حدّي بوده است که او از خود تهي شد. اين تهي شدن به حدّي است که هيچ چيزي از خود ندارد: «العبودية جوهرة کنه‌ها الرّبوبية»[25] وقتي عبوديت خالي شد و از انسان اين نفْس گرفته شد، اين عنانيّت و منيّت از انسان تخليه شد حتي جداره وجود انسان هم کمترين بويي از منيّت و خودخواهي و نفس و نظاير آن نداشت پاکِ پاک شده بود, اينکه خداي عالَم در باب اهل بيت مي‌فرمايد که ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ﴾[26] اين «رجس» يعني چه؟ «رجس» يعني گناه نکنند؟ «رجس» يعني معصيت نکنند؟ «رجس» آنها اين است که در گوشه‌ها و زواياي نفس آنها هم ـ معاذالله ـ منيتي، خودخواهي، اصلاً راه ندارد. هر چه هست جلوه‌هاي خداست, هر چه هست نگرش‌هاي الهي است خدا در اين قلب مي‌تابد «و لاغير»، «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ»،[27] خداي عالَم يک حقيقت خالص و محض است. اين حقيقت خالص و محض به اندازه سر سوزني و کوچک‌ترين ذره‌اي اگر در او غير خدا باشد, خدا در آن قلب نمي‌آيد تعارف هم ندارد. خدا با کسي تعارف ندارد! اعتنا مي‌کند, محبت مي‌کند, لطف مي‌کند, خواسته‌ها را اجابت مي‌کند، بهشت مي‌دهد جهنم را از او دور مي‌کند همه اينها از عنايات «ربّ العالمين» است; اما خود را بخواهد بدهد, جلوه‌هاي خود را بخواهد بدهد الوهيت را در وجود انسان قرار بدهد نه! اين نيست.

آقا! ما خيلي منيّت داريم ما خيلي عنانيت داريم «من، من!» دارد گوش فلک را کَر مي‌کند، چشم فلک را کور مي‌کند! در لباس‌هاي ديني و غير ديني هم هستند; اما آن که اين منيّت دروني او همچنان دارد او را به فرعوني مي‌رساند در يک وضع ديگر و لباسي ديگر اين مسئله‌اي است که بايد حل شود.

پس ما توجه داشته باشيم که وقتي دعا مي‌کنيم سائل تا خود را به اين حدّ از عبوديت و بندگي نرساند نمي‌تواند خدا را آن گونه که هست آن مسئول را بشناسد. وقتي سائل اين گونه شد خدا را به اين صورت ديد، خود در مقابل خدا فقط و فقط آيينه تمام‌نما و جام جهان‌نما شد که جلوه الهي در او بتابد ديگر اين انسان چه چيزي از خدا مي‌خواهد همان سخن زهراي مرضيه است که فرمود «شَغَلَتنى عَنْ مَسْئَلَتِهِ ... اِلى وَجْهِهِ الْکَريم»[28] آن چيزي که مرا مشغول کرد که از خدا چيزي نخواهم اين است که توجه‌ام به ساحت «رب العالمين»ی جذب مي‌شود: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ﴾[29] ما از خداي عالَم ـ معاذالله ـ غافل هستيم. آن چيزي که در دعا خيلي لازم است و خيلي بايد بر آن اصرار بکنيم توجه است; توجه يعني چه؟ يعني بگويد که ﴿إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾[30] اينکه انسان همه جهات وجودي و جبهه‌هاي وجودي خود را با خدا و خواسته‌هاي خدا و اراده خدا و محبت خدا, عشق خدا, اخلاق خدا, علم خدا و امثال آن تأمين بکند. چه هوايي، چه هوسي! هوس چيست؟ هوا چيست؟ آن‌گاه که خداي عالَم در جان انسان طالع بشود و انسان آيينه‌دار جلال و جمال خدا شود به دنيا فکر مي‌کند؟ به «ما فيها» فکر مي‌کند؟ وقتي از آقا علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) سؤال کردند شما دوست داريد در مسجد باشيد يا در بهشت در جواب فرمود من دوست دارم در مسجد باشم. بهشت اين همه نعمت اين همه ارزاق اين همه مشتهيات همه چيز فراهم، فرمود اگر در بهشت باشم براي نفس خود هستم اما اگر در مسجد باشم براي خداي خود هستم;[31] نفس کجا و خدا کجا! اين نوع از عبوديت تا بگويد «يا الله» گفته نگفته، اجابت خواهد شد. اجابت الهي براي انسان‌هايي که اين‌گونه هستند فراهم است, او «مستجاب الدعوه» است. اينها منطقي است که ما از دعا بايد بياموزيم. اينها فرمول و نگاه و واقعيت‌هايي است که در عرصه دعا براي انسان‌ها حاصل مي‌شود و انسان‌ها در اين دعا پرورده مي‌شوند. دعا يک پرورشگاه عظيم انساني است. در آغاز راه براي اينکه تنبّهي حاصل بشود مثل طفلي که نيازي به شير مادر دارد با گريه به خاطر اينکه اين نياز را بر طرف کند اين نگاه اول از اين تنبّه است. وقتي انسان به دامن مادر رسيد, مِهر مادري را ديد, محبت و لطف مادري را چشيد ديگر به اينها توجهي نمي‌کند. آن خدايي که «أرحم الراحمين» است و جلوه‌هاي بي‌حدّ و حصر او بر وجود انسان مي‌تابد.

بنابراين بدانيم که يک نگاه حداقلي در عرصه دعا نداشته باشيم. بنا نيست که ماه رمضان به اين خواسته‌هاي ظاهري ما توجه کنيم «اللهمّ»! خدايا، بار الها ما را از «عتقاء» از آتش جهنم خود قرار بده! «أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ»[32] بسيار دعاي شريفي است. همه اينها خوب است; اما مراتبي که در دعا است اين است که داعي بايد تا کجا را بنگرد تا آن دوردست‌ها را که قله اوج انساني است بايد بنگرد و دعاها ما را اين طور دارد تربيت مي‌کند همين دعاهايي که در ماه رمضان است که «اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ»، «اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ»[33] ‏و دعاهايي در اين سطح که بسيار دعاهاي خوب و ارزنده‌اي است. اينها است که سطح جامعه را با مسايل اجتماعي شايسته تأمين مي‌کند و نيازهاي اجتماعي را برطرف مي‌کند, اين نَطَق‌ها و اين شکاف‌ها و اين گسست‌هايي که ـ متأسفانه ـ بر اساس سوء مديريت و يا هر چيز ديگري که در جامعه وجود دارد و ـ متأسفانه ـ بيان آن هم الآن سخت و شکننده است اينها باعث مي‌شود که اين گسست‌هاي جامعه بيايد و ماه رمضان براي ايجاد يک وحدت, دوستي و محبت است و امسال ـ الحمدلله ـ ماه مبارک رمضان اين محبت و دوستي و عاطفه و انسانيت را تا حد وسيعي به جامعه تزريق کرده است و اين بسيار شريف و ارزشمند است، اين دعاها هر روز بايد انجام بشود و بايد کف و قاعده جامعه اصلاح بشود و درست بشود و بر مبناي عدل و حق و داد مسير انساني حرکت بکند.

اما آنچه که جدّي جاي پيگيري دارد اين است که عدل الهي بايد در جامعه به برکت ماه مبارک رمضان گسترش پيدا بکند. تباهي‌ها, تبعيض‌ها, فسادها و نظاير آن که آزار دهنده است شکننده است که ـ متأسفانه ـ اينها بايد که از جامعه ما رخت بربندد جامعه‌اي که خداي عالَم با اين توصيف والا، ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾،[34] اين خداست, اين وحي است, اين قرآن مجيد است که مي‌فرمايد بهترين امت، امت پيغمبر است ما بايد اين را به جامعه جهاني نشان بدهيم اگر امت‌هاي فراواني هستند, اسلام و امت پيامبر بهترين امت است آيا در بهترين امت بايد ظلم وجود داشته باشد؟ تبعيض وجود داشته باشد؟ فساد بايد وجود داشته باشد؟ نگراني‌ها در اين سطح بايد وجود داشته باشد؟ پس ما از امت پيغمبر بودن دور هستيم. از رهنمودهاي رسول الله دور هستيم. از آيين و وضعيتي که پيغمبر براي ما خواسته است دور هستيم و الا ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾ اتفاق نخواهد افتاد.

به هر حال اين جلسه پاياني است که در باب دعا سخن گفته مي‌شود. آنچه که در اين چند شب گفته شد کلياتي است, اصولي است, ارکاني است که در باب دعا تذکرش لازم بود. ضمن اينکه کليات و تعاريف و شرايط و آداب و موانع و نظاير آنها بحث مي‌شود که به جاي خود محفوظ، بايد در باب اين سه اصل اساسي سائل و سؤال و مسئول تحقيق جدي بشود و بزرگ‌ترين مسئله‌اي که در باب سائل مطرح است اين است که حالات دعا، رفتار دعا، شرايط دعا همه خوب است, همه اوصاف را درست مي‌کند, همه حالات را درست مي‌کند اما آنچه که بايد اصل و اساس باشد کَندن آن منيّت است، از بين بردن عنانيّت است. تا ما نفس داريم تا «ما»، «ما» هستيم و تا «من»، «من» هستم هرگز اين دعا، دعايي نيست که خداي عالَم قبول بکند. جواب مي‌دهد، اعتنا مي‌کند، او کريم است او ﴿أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾،[35] سخن و سنت و سيره اوست، او حتي اگر کسي از او نخواهد اجابت مي‌کند و به او آيين نياز مي‌آموزد.

گفت الله تو لبّيک ماست ٭٭٭ و آن نياز و درد و سوزت, پيک ماست

تو اگر بگويي «خدايا»! ما به تو گفتيم بگو «خدايا». اين نياز را ما به شما داديم، اين سوز را ما به تو داديم و اينها ره‌آورد اين دعاست.

اميدواريم که خداي عالَم بهترين هدايا را در شب‌هاي ماه مبارک رمضان به ما عنايت بفرمايد و همه دعاهايي که مؤمنان, شايستگان، انسان‌هايي که موحد هستند خداجو هستند و خدا، خدا! مي‌کنند در هر کجاي عالم که هستند دعاهايشان مورد عنايت حضرت حق(سبحانه و تعالي) قرار بگيرد و ما چون تحت ولايت حضرت بقية الله الاعظم هستيم وظيفه داريم در آغاز و انجام هر بحث و دعايي و سخن و بياني نام آن امام عزيز را با بقية الله ببريم و بر او درود بفرستيم. بر همه دوستان و عزيزان و علاقه‌مندان به قرآن و عترت سلام و درود و تحيات فراوان داريم و بر حضرت بقية الله الاعظم سلام و درود!

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص39.

[2]. سوره بقره، آيه185.

[3]. سوره بقره، آيه183.

[4]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[5]. گنجور, مثنوی معنوی, دفتر سوم.

[6]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص850.

[7]. سوره ذاريات، آيه22.

[8]. هفت اورنگ جامي ـ دفتراول.

[9]. سوره توحيد، آيه1.

[10]. سوره آل‌عمران، آيات28 و 30.

[11]. سوره انعام، آيه91; سوره زمر, آيه67.

[12]. ديوان حافظ، غزليات، غزل7.

[13]. سوره بروج, آيه20.

[14]. سوره اعراف, آيه180.

1. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه3.

[16]. سوره شوری, آيه11.

[17]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام(لابن شهرآشوب)، ج‏3، 98.

[18]. سوره جن، آيه3.

[19]. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص191.

[20]. مجموعة ورام، ج‏1، ص59.

[21]. سوره صافات، آيه102.

[22]. تذکرة الخواص، ص144.

[23]. وسائل الشيعة، ج‏1، ص72; «كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صَوْمِهِ إِلَّا الظَّمَأُ وَ الْجُوع»‏.

[24]. سوره إسراء، آيه1.

[25]. تفسير الصافي، ج‏4، ص365.

[26]. سوره احزاب، آيه33.

[27]. جامع الأخبار (للشعيری)، ص185.

[28]. زندگانى حضرت زهرا عليها السلام (ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص923.

[29]. سوره انعام، آيه79.

[30]. سوره انعام، آيه162.

[31]. إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي)، ج‏2، ص218; «الْجَلْسَةُ فِي الْمَسْجِدِ خَيْرٌ لِي مِنَ الْجَلْسَةِ فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ الْجَنَّةَ فِيهَا رِضَا نَفْسِي وَ الْجَامِعَ فِيهِ رِضَا رَبِّي».

[32]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏2، ص629.

[33]. البلد الأمين و الدرع الحصين، ص223.

[34]. سوره آل‌عمران، آيه110.

[35] . سوره بقره، آيه186.


 


دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات