24 09 2016 299183 شناسه:
image

جلوه های حماسی عاشورا(بخش اول)

حادثهٴ عظیم عاشورا مملوّ است از پایمردی ها و حماسه هایی كه امام حسین(علیه السلام) و اصحاب بزرگوار آن حضرتْ قهرمان آن بوده اند، لذا این بُعد از ابعاد آن حادثهٴ جاوید بیشتر از سایر ابعاد جلوه كرده و از برجستگی ویژه ای برخوردار است، اكثر مردم، كربلا را از این دریچه می نگرند و آن را با این خصوصیت می...

بخش نخست

حماسهٴ امام حسین(علیه السلام)
حادثهٴ عظیم عاشورا مملوّ است از پایمردی ها و حماسه هایی كه امام حسین(علیه السلام) و اصحاب بزرگوار آن حضرتْ قهرمان آن بوده اند، لذا این بُعد از ابعاد آن حادثهٴ جاوید بیشتر از سایر ابعاد جلوه كرده و از برجستگی ویژه ای برخوردار است، اكثر مردم، كربلا را از این دریچه می نگرند و آن را با این خصوصیت می شناسند. مجموع این پایمردی ها و دلاوریها را می توان به دو بخشِ حماسه های امام حسین(علیه السلام) و حماسه های اصحاب و یاران تقسیم كرد.

کتاب حماسه و عرفان،اثر فاخر حکیم متأله و مفسر بزرگ قرآن حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی است که تحرکات و پیش آمدهای بوجود آمدۀ مدینه تا نینوا را در ابعاد مختلف رصد می کند بطوری که خواننده کاملا از مکرو حیلۀ دستگاه جور بر علیه سبط النبی(علیهم السلام) و موضع گیری های بجا و شجاعانۀ آن حضرت در مواجهۀ با آنان آگاه می گردد که به حول و قوۀ الهی بصورت بخش های  بهم  پیوسته محضرتان تقدیم می گردد.
 
در رابطه با حماسهٴ امام حسین(علیه السلام) اكتفا می كنیم به نمادی از كلمات آن حضرت كه در مجموعهٴ حركت، از مدینه تا لحظات شهادت بیان فرموده اند:
برخورد حماسی با حاكم مدینه/ مِثل من با مِثل یزید بیعت نمی كند
بعد از مرگ معاویه، ولیدبن عتبه، امام حسین(علیه السلام) را به استانداری مدینه اِحضار كرد و بیعت با یزید را به وی پیشنهاد نمود. امام(علیه السلام) در این برخورد كه سرفصل این بخش از مبارزات حضرت است و قبل از انتشار رسمی خبر مرگ معاویه شروع شدبعد از ذكر فضایل و كمالات خود و تذكّر خصال زشت یزید فرمود: «مثلى لایبایع مثله»؛ مِثل من با مِثل یزید بیعت نمی كند. و در بعضی از نقلها آمده است كه فرمود: از جدم شنیدم كه فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است، چگونه با چنین افرادی بیعت كنم؟؛ «لقد سمعتُ جدّى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: إنّ الخلافة محرّمةٌ علی ولد أبى سفیان، وكیف اُبایع أهل بیتٍ قد قال فیهم رسول الله هذا؟»
 

كلمات حیثیت سوز آن حضرت، گُرزی آتشین بر فرق مروان بن حكم/امام (ع) هرگز سرسازش با دشمن ندارد

واقعۀ روز بعد:
 روز بعد، مروان در مقام نصیحت و خیرخواهی پیشنهاد بیعت با یزید را تكرار كرد. امام حسین(علیه السلام) با جدیت تمام و بدون كوچكترین عقب نشینی جواب داد: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون» وعلی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّة براعٍ مثْل یزیدٍ. یا مروان أترشدنى لبیعةِ یزیدٍ ویزید رجل فاسق؟ لقد قلتَ شططاً من القول وزللاً ولا ألومك فإنّك اللعین الّذى لعنك رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) وأنت فى صلب أبیك الحكم بن العاص ومن لعنه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فلا ینكر منه أن یدعو لبیعة یزید. إلیك عنّى یا عدوّ الله، فإنّا أهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، ألحقّ فینا ینطق علی ألسنتنا.... »؛ اگر امت اسلامی به سرپرستی مثل یزید مبتلا شود با اسلام باید وداع كرد(یعنی با حاكمیت یزید اسلام خواهد مرد. لذا كلمه استرجاع را كه هنگام شنیدن خبر مرگ كسی می گویند، باید بر زبان جاری كرد). ای مروان مرا ارشاد و راهنمایی به بیعت با یزید می كنی در حالی كه او مرد فاسقی است؟ پراكنده گویی كردی و حرف نامربوطی زدی و من به خاطر این كلام سرزنشت نمی كنم چون تو همان ملعونی هستی كه هنوز در صلب پدرت(حكم بن عاص) بودی و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تو را لعنت كرد. و كسی كه مورد لعن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت از او بعید نیست كه به بیعت با یزید فرا بخواند. از من دور شو ای دشمن خدا، كه مرا با تو سنخیتی نیست. چون من از اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، حق در میان ماست و از زبان ما جاری می شود....
این كلمات حیثیت سوز، گُرزی آتشین بود كه بر فرق مروان فرود آمد و زبان را در كام او خشكاند. كسی جز امام حسین(علیه السلام) جرأت نمی كرد با مروان،كه والی مدینه و از مقربان دستگاه خلافت بود، این گونه سخن بگوید
وشرافت و آبروی او را برباد فنا دهد. این گونه سخن گفتن و موضع گیری در مقابل باطل نشان می دهد كه صاحب این سخنان هرگز سرسازش با دشمن ندارد.

پاسخ سالار شهیدان به محمّد حنفیه/ پیر سفركردۀ ما نیز چون حسین(ع) عمل به تكلیف الهی کرد

در پاسخ به محمّد حنفیه فرمود: «یا أخى والله لوْ لم یكن فى الدّنیا ملْجأ ولا مأوی لَما بایعتُ یزیدَبن معاویه»؛ برادر! به خدا قسم اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برایم نماند، دست بیعت به سوی پسر معاویه دراز نخواهم كرد. پیر سفركرده ما، امام رضوان مقام(حشره الله مع أجداده الطاهرین) شاگرد همین مكتب بود كه پس از اخراج اجباری از عراق و ممانعت از ورود به كویت، فرمود:
پیش من مكان معینی مطرح نیست، عمل به تكلیف الهی مطرح است، مصالح عالیهٴ اسلام و مسلمین مطرح است.
من هر كجا بروم حرفم را می زنم، من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر می كنم تا به دنیا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یكدیگر گذاشته اند تا مردم جهان صدای مظلومان را نشنوند....

در پایان بخش اول بجاست که نیم نگاهی به شخصیت های پلید و کینه توز عصر آن حضرت داشته تا به عمق تاریک این فاجعۀ تاریخی ره یابیم چرا که مرور دقیق این حوادث برای نسل امروز می تواند بصیرت ساز بوده و از تکرار آن جلوگیری نماید.
حاكم مدینه  ولیدبن عتبةبن ابی سفیان
جالب این است كه در زمانی كه حاكم مدینه  همین ولیدبن عتبةبن ابی سفیان(یعنی برادرزادهٴ معاویه) والی مدینه بود، بین او و امام حسین(علیه السلام) بر سر باغی نزاعی درگرفت، امام حسین(علیه السلام) عمامهٴ ولید را گرفت و به گردن او پیچید و ولید جرأت نكرد چیزی بگوید. مروان كه شاهد صحنه بود، گفت: به خدا قسم ندیدم كسی بر امیر و حاكم خود این گونه جرأت و جسارت داشته باشد. ولید(كه گویا با این كلام مروان احساس حقارت و سرشكستگی می كرد) گفت: این كلام را برای كمك و ترحّم به من نگفتی، بلكه به خاطر حسادتی كه از خویشتن داری من در برابر حسین، ورزیدی گفتی. حقیقت این است كه باغ از آن اوست(بنابراین، او حق داشت چنین كند). بدین گونه خواست آب رفته را به جوی برگرداند و آبروی رفته را جبران كند. امام حسین(علیه السلام) وقتی این جمله را از او شنید فرمود: باغ از آن تو باشد. این را گفت و برخاست رفت؛ «كان بین الحسین(علیه السلام) وبین الولیدبن عقبة(عتبه ظ) منازعةٌ فى ضیعةٍ فتناول الحسین(علیه السلام) عمامة الولید عن رأسه وشدّها فى عنقه وهو یومئذٍ والٍ علی المدینة، فقال مروان: بالله ما رأیت كالیوم جرأة رجلٍ علی أمیره، فقال الولید: والله ما قلتَ هذا غضباً لى ولكنّك حسدتنى علی حلمى عنه، وإنّما كانت الضیعة له، فقال الحسین(علیه السلام): ألضّیعة لك یا ولید وقام». (بحار، ج44، ص191).
مشابه این اتفاق برای خود مروان پیش آمد. مروان از روی كینه ای كه با اهل بیت(علیهم السلام) داشت، روزی به امام حسین (علیه السلام) گفت: اگر افتخارتان به مادرتان فاطمه نمی بود شما بر ما چه فضیلتی داشتید؟ امام حسین(علیه السلام) پرید و گلوی مروان را گرفت و فشرد خصوصیت آن حضرت این بود كه اگر چیزی را به چنگ می گرفت، خیلی محكم می گرفت به نحوی كه نجات دادن از دستش مشكل بود و عمامهٴ آن خبیث را طوری دور گردن او پیچید كه بی هوش شد. امام حسین(علیه السلام) رهایش كرد و سپس به جماعت قریش روكرد و فرمود: شما را به خدا قسم می دهم كه اگر دیدید راست می گویم، تصدیقم كنید. آیا بر روی زمین كسی را می شناسید كه از من و برادرم در پیش رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) محبوبتر باشد؟ آیا غیر از من و برادرم كسی را می شناسید كه پسر دختر پیامبر باشد؟ گفتند: نه. سپس فرمود: ملعون پسر معلونی غیر از این(مروان) نمی شناسم كه تبعیدشدهٴ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. به خدا قسم در تمام عالم كسی پیدا نمی شود كه ادعای اسلام كند و از این مرد و پدرش نسبت به خدا و پیامبر و اهل بیت دشمنی بیشتری داشته باشد.... (بحار، ج44، ص206).

مروان پسر حَكَم بن ابی العاص بن اُمیة
مروان پسر حَكَم بن ابی العاص بن اُمیة بود(بدین ترتیب پدر مروان یعنی «حَكَم» پسر عموی معاویه و عموی عثمان بوده است؛ چون ابی العاص برادر عفّان «پدر عثمان» بود). در ماجرای فتح مكه، حكم به همراه ابوسفیان و سایر سران شرك، برای حفظ جان خود، مجبور به ایمان آوردن شد. روزی رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حَكَم(پدر مروان) برخورد كرد و فرمود: «ویلٌ لامتى ممّا فى صلب هذا»؛ وای بر امت من از دست كسی كه در صلب این مرد است(یعنی مروان). از آنجا كه حَكَم، اسرار درونی خانهٴ رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را استراق سمع می كرد و در مجالس و محافل بازگو می نمود، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از مدینه به طائف تبعید كرد حتی یك بار می خواست چشم او را از حدقه درآورد.(البته وجوه دیگری نیز برای تبعید او ذكر كرده اند). یك بار عایشه به مناسبتی به مروان گفت: «فأشهدُ أنّ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) لعن أباك وأنت فى صُلْبه»؛ شهادت می دهم كه تو در صلب پدرت بودی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را لعنت كرد. ابن اثیر در اُسدالغابة می گوید: «تردیدی نیست در این كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن عفو و اغماضی كه داشت، حَكَم را تبعیدو لعن كرد. معلوم می شود كارهای خلاف او چیز كوچكی نبود». حَكَم به همراه فرزند خود(مروان) دوران رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خلیفهٴ اول و دوم در همان طائف ماند ولی برادرزاده اش عثمان در زمان خلافت خود او را به مدینه برگرداند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) روزی با دیدن مروان فرمود: وای بر تو و وای بر امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از دست تو و از دست فرزندان تو؛ «ویل لك، وویل لاقمة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) منك ومن بنیك». در حملهٴ اعتراض آمیز مسلمانان به خانهٴ عثمان و قتل او، گردن مروان نیز آسیب دید و لذا تا آخر عمر به صورت گردن شكسته یا گردن كج باقی ماند. معاویه او را عامل مدینه قرار داد و سپس مكه و طائف را نیز ضمیمه كرد و در سال چهل وهشت او را عزل كرد. پس از كناره گیری معاویةبن یزید(معاویهٴ دوم) از حكومت، مروان در منطقهٴ شام به خلافت رسید و سرانجام به دست زنهایش كشته شد.(رك: اسدالغابة، ج2، ص48، شماره ی1217، ترجمهٴ حكم بن ابی العاص اموی؛ ج5، ص139، شماره ی4848، ترجمهٴ مروان بن حكم؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص275، ذیل خطبه ی72).

مروان در جنگ جمل اسیر و سپس با شفاعت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) آزاد شد، پس از آزادی او آن دو بزرگوار خدمت پدرشان عرضه داشتند: مروان می خواهدبیعت كند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: مگر در مدینه بعد از قتل عثمان با من بیعت نكرد؟ احتیاجی به بیعتش ندارم، چون دست او دست نیرنگ یهوداست كه اگر با دستش بیعت كند با پشتش خیانت می كند. او به اندازه ای كه سگ پوزهٴ خود را با زبانش پاك می كند(نُه یا ده ماه) حكومت خواهد كرد. او پدر چهار قوچ است و امت اسلام از او و پسرانش روزهای خونینی خواهند داشت. (نهج البلاغه، خطبه ی73).