قسمت سوم:
با قدمهای راسخ پای به عرصۀ میدان می نهاد و از هیچ چیز جز خالق هستی واهمه نداشت. مرگ را برای انسان سرنوشت حتمی می دانست و بر گردن او آویخته؛ چنان كه گردن بند بر گردن دختران آویخته می شود. می فرمود:آن قدر مشتاق دیدار نیاكانم هستم كه یعقوب(علیه السلام) مشتاق دیدار یوسف(علیه السلام) بود.
اما سؤالی که در اذهان عموم مردم جولان می کند این است که سیره ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) چه سیره ای خواهد بود؟چرا که خلفای سابق نیز دم از احیای سنت رسول الله (ص) می زدند.
در ادامۀ بخش سوم جلوه های حماسی عاشورا برای رسیدن به این پرسش مهم از بنان حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی از کتاب" شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی" پاسخ خواهیم گرفت که معظم له در آن به بررسی و تفسیر نهضت اباعبدالله الحسین و شناخت سیره آن حضرت می پردازند.
حضرت حسین در وصیتنامهٴ رسمی اش راز نهضت خود راعلناِّ بیان می کند:ادامهٴ راه رسول اکرم (ص) و امیرمؤمنان (ع)
بهترین تفسیر نهضت حسینی را سخنان و نامه های خود آن حضرت (علیه السلام) به عهده دارد و چون آن حضرت در وصیتنامهٴ رسمی اش راز نهضت خود را ادامهٴ راه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) بیان کردند، تفسیر نهضت آن حضرت (علیه السلام) بدون آشنایی کامل به سیرهٴ امیرمؤمنان (علیه السلام) و سیرهٴ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ممکن نیست؛ «و أسیر بسیرة جدي و أبي علي بن أبی طالب»[2].
سیرهٴ حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) همان سیرهٴ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، نه جدای از آن؛ زیرا آن انسان کاملی که به منزلهٴ جان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، روش او نیز همان سیرهٴ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. اگر بخواهیم سیرهٴ علی ابن ابی طالب را تحلیل کنیم، باید سیرهٴ مبارک رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تحلیل نماییم و سیرهٴ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز پیش از هر چیز باید قرآن تبیین کند؛ چون رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مفسّر علمی قرآن است و هم مفسّر عملی آن.
سیره پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) با استنباط از قرآن :
رهایی مردم از تیرگی و تاریکی ها
هر که به مقام انسانیت کامل بار یابد، همهٴ شؤون حیات او را برنامهٴ الهی رهبری می کند و چون خدای سبحان کارش بر صراط مستقیم است، سیرهٴ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که به هدایت جامعه بشری عنایت دارد، بر صراط مستقیم است؛ ﴿إن ربّی علی صراط مستقیم﴾[3] و قبل از هر چیز، تعیین سیرهٴ آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را باید از قرآن کریم استنباط کرد.
روش و هدف رهبری ویژه ای که خداوند به پیامبرش آموخت این است؛ ﴿الر کتاب أنزلناه إلیک لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النّور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید﴾[4]؛ «قرآن نازل شده است تا تو جامعه را نورانی کنی و مردم را از تیرگی و تاریکی برَهانی و آنان را روشن کنی».
بر این اساس، اگر خداوند در سورهٴ مبارک «حدید» فرمود: ما انبیا را اعزام و کتاب ها را با آنان نازل کردیم تا مردم به قسط و عدل قیام کنند؛ ﴿لیقوم النّاس بالقسط﴾[5].
در صدد بیان، هدف متوسّط رسالت است، نه هدف نهایی آن؛ زیرا هدف نهایی رسالت، نورانی شدن جامعه است و به یقین، جامعهٴ نورانی عملکردش بر پایهٴ قسط و عدل است.
هدف نهایی نبوت، نورانی شدن جامعه و خروج آن از هر تیرگی و تباهی است؛ ﴿لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید﴾[6] و سیرهٴ رسول خدا همین هدف والاست که خداوند او را به آن سَمْت سامی آشنا کرد.
قرآن که کتابی بین و روشن است، برای بیان چگونگی نورانی شدن مردم و جامعه، قیام موسای کلیم (علیه السلام) را به دنبال این بحث مطرح کرد و چنین فرمود: قرآن نازل شده است تا مردم را نورانی کنی و راه آن نیز تشکیل حکومت اسلامی است؛ یعنی فقط دین باید در جامعه حکومت کند.
کسب جامعۀ نورانی در پرتو رهبری الهی و وجود امّتی آگاه و صابر
یقیناً نورانی کردن جامعه، نیازمند رهبری الهی، پایداری و شکر فراوان تودهٴ مردم است. عنصر رهبری الهی را خداوند با جریان موسای کلیم تأمین کرد و پایداری و شکر فراوان امّت را با آیهٴ ﴿و ذکّرهم بأیام الله إنّ فی ذلک لایات لکلّ صبّار شکور﴾[7] تبیین کرد. خداوند به موسای کلیم فرمود: وقتی می توانی آل فرعون و سامری را از میان برداری که امّتی آگاه و صابر و شکور داشته باشی و به همین منظور آن ها را به ایام خدا متذکّر کن. البته ضایعات یک انقلاب بزرگ، فریبکاری بدخواهان آن، فریب خوردگی ساده لوحان آن و سرانجام، اوج و حضیض آن برای دیگران عبرت و آموزنده است.
در بقا و نگهداری نظام اسلامی نیز سپاس فراوان لازم است و کیفیت سپاسگزاری، آن است که انسان تمام نعمت ها را از خدا بداند و از نعمت خدادادی بیش ترین بهرهٴ صحیح را ببرد و هرگز مغرور تنعّم نگردد.