پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت ایام فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، سخنرانی آیت الله العظمی جوادی آملی در سالروز شهادت آن حضرت، با موضوع فضایل و مناقب ایشان و همچنین بیان مصائبی که بر آن حضرت گذشته است، را از نظر می گذرانیم.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جميع الانبياء و المرسلين سيما خاتمهم و افضلهم محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهل بيته الاطيبين الانجبين سيما بقية الله في العالمين بهم نتولي و من اعدائهم نتبريء الي الله
حضرت فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) اسوهٴ بشريت
سالروز شهادت سيدهٴ نساء عالميان فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) را به ساحت قدس بقية الله(ارواح من سواه فداه) تسليت عرض ميكنيم [و] از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم درك مآثر اين خاندان را به همهٴ ما عطا كند و نظام جمهوري اسلامي ايران را در سايهٴ ولايت اهلبيت(عليهم السلام) تا ظهور ذخيرهٴ عالم حفظ كند.
بحثِ دربارهٴ شخصيت صديقهٴٴ نساء عالميان[سلام الله عليها] از اين جهت مهم است كه آن حضرت مانند انبيا و اولياي ديگر(عليهم السلام) اسوهٴ جوامع بشرياند؛ همانطوري كه پيغمبر و امام اسوه هست براي تمام افراد جامعه (اعم از زن و مرد) زنان با فضيلت عالم هم اسوهاند براي همه افراد ملّت (اعم از زن و مرد) [و] همانطوري كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اسوه است و امام است هم براي زنها هم براي مردها، فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) هم وليّ خدا است (هم براي زنها و هم براي مردها) آن حضرت انسان نمونه است و اسوهٴ انسانها، نه مخصوص زنها؛ چه اينكه اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه انسان نمونه است و مقتداي همهٴ انسانها است [و] مخصوص مردها نيست. (اين مطلب اوّل).
ـ دليل قرآني بر اسوه بودن زن با فضيلت بر مردم
دليل قرآني اين مطلب آن است كه ذات اقدس الهيي وقتي ميخواهد نمونهٴٴ مردم با فضيلت را ذكر بكند، مريم[سلام الله عليها] را يادآور ميشود، ميفرمايد: نمونهٴٴ مردم خوب مريم است، نمونهٴٴ مردم خوب آسيه است: ﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ﴾[1]، ﴿وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ﴾[2]؛ نمونهٴٴ مردم خوب مريم است. نفرمود «ضرب الله مثلا للاتي آمن مريم»؛ نفرمود نمونهٴٴ زنان خوب مريم است، فرمود: نمونهٴٴ مردم خوب مريم است.
ـ زبان محاوره در قرآن
مطلب سوّم آن است كه در فرهنگ محاوره مردم غير از مرداناند. وقتي شما ميخواهيد از ملّت مسلمان ايران سخن بگوييد، ميگوييد: مردم انقلاب كردند، مردم تظاهرات كردند، مردم در انتخابات شركت كردند. مردم اعم از مردان و زناناند، مردم غير از مرداناند؛ مردان در برابر زناناند ولي مردم، يعني افراد يك ملّت. تعبير قرآن كريم هم همين است، نميگويد رجال در برابر نساء بلكه ميگويد «مردم»، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾[3]، نمونهٴٴ مردم خوب (اعم از زن و مرد) مريم[سلام الله عليها] است؛ چه اينكه نمونهٴٴ مردم خوب (اعم از زن و مرد) عليبنابيطالب[عليه السلام] است.
ـ انبيا مربي جانِ منزه از ذكورت و انوثت
خصوصيتهاي اجرايي هر كسي برابر با بدن خود تكليفي دارد؛ تكليف زنها جدا، تكليف مردها [هم] جدا، اما تربيت و علم اين براي انسانيّت است و انسانيّتِ انسان به جان او است و جان انسان نه مذكر است نه مؤنّث؛ اين بدن است كه يا مذكر است يا مؤنّث؛ وگرنه جان انسان كه روح ملكوتي است از آن جهت كه مجرّد است، نه مذكر است و نه مؤنّث و انبيا براي تربيت جان مردم آمدند، لذا فرقي بين زن و مرد در علوم و معارف و اخلاق نيست. از اين جهت كه قرآن كريم نمونهٴ مردم خوب را آسيه و مريم[سلام الله عليهما] ميداند و نمونهٴ مردم بد را زن نوح و لوط ميشمارد، معلوم ميشود اگر مرد خوب بود، نمونهٴ مردان و زنان خوب است و اگر زن وارسته بود، نمونهٴ مردان و زنان است.
ضرورت معرفت و تأسي به سنت و سيرت حضرت زهرا(سلام الله عليها)
گراميداشت سالگشت شهادت سيدهٴ نساء عالميان(سلام الله عليها) براي آن است كه به آن حضرت تأسي كنيم، آنگاه در ماتم آن حضرت هم اشك بريزيم و ثواب ببريم.
عمده آن است كه به سيرت و سنّت آن حضرت آشنا بشويم و عمل كنيم. سيرت و سنت آن بانو در توحيد او و در استقامت او است يعني او موّحد كامل بود و پايدار تام؛ هم در مسئلهٴ ديني خود مشكل علمي نداشت، هم در مسئلهٴ منش و گرايش و عمل مشكل عملي نداشت. انسان يك بخشي به نام انديشهٴ دارد، يك بخشي هم به عنوان انگيزه؛ نه بيش از اين دو بخش براي بشر هست و نه كمتر از اين. اگر انديشهٴ يك ملّتي سائد بود و انگيزهٴ يك ملّتي صالح بود، اين ملّت باتقواست. در قرآن كريم به همين دو بخش يعني انديشهٴ خوب وانگيزهٴ خوب اشاره كرد، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾، يك ﴿ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾[4] دو؛ آن توحيد و انديشهٴ به علم و معرفت برميگردد [و] اين استقامت و پايداري به انگيزه و عمل برميگردد.
نزول ملائكه، ثمرهٴ بينش و گرايش توحيدي
اگر ملّتي خوب بفهمد و خوب عمل بكند، ملّت باتقواست [و] بر چنين مردمي فرشتگان نازل ميشوند. تنها سخن از نجات از جهنّم نيست، تنها سخن از ورود به بهشت نيست؛ اين فضايل براي ضعاف يا اوساط از مردان با ايمان است آنها كه مقداري برتر ميانديشند ميگويند «هنر در اين نيست كه كسي جهنّم نرود»، وجود مبارك امام سجاد[عليه السلام] فرمود: با اين همه رحمت الهي اگر كسي جهنّم برود تعجّب است[5]. خدايي كه يك گناه را يك كيفر ميدهد و يك ثواب را ده برابر پاداش ميدهد، اگر كسي يكيهاي او بر دهتاهاي او غالب بشود تعجب دارد[6].
بنابراين جهنّم رفتن تعجّب دارد، نه نجات پيدا كردن. مردان الهي به اين فكر نيستند كه جهنم نروند، اين يك همّت نازل است و از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحية والثناء) رسيده است كه خداوند همتهاي بلند را دوست دارد: «ان الله [سبحانه و تعالي] يحب معالي الامور و يكره سفسافها»[7]
پس همّت اين باشد كه با فرشتگان در ارتباط باشيم، ملائكه بر ما نازل بشوند و ما حرف ملائكه را بشنويم، پيام ملائكه را تحمل كنيم و دريابيم و خدا اين وعده را داد، فرمود: اگر كسي از نظر معرفت كامل بود و از نظر عمل ثابت قدم بود ملائكه بر او نازل ميشوند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[8]
عوامل مؤثر در كيفيت ارتباط با عالم غيب
منتها هم معرفت درجاتي دارد، هم استقامت مراتبي دارد، هم ملائكه اصناف متعدد دارند، هم تنزل آنها درجاتي دارد، هم تجلي آنها يكسان نيست. گاهي انسان در عين حال كه اهل معرفت و پايداري است، فرشته بر او نازل ميشود، مطلبي را به او ميفهماند، ولي او نميفهمد كه مهمان كدام و اين مطلب را چه كسي در دل او القا كرده است گاهي ممكن است خيال كند خودش مطالعه كرده، گاهي خيال كند به وسيلهٴ رفيق يا استاد فهميده در حالي كه آن معلم غيبي مطلبي را در قلب او القا كرده است. گاهي هم انسان آن فرشتهٴ غيب را ميشناسد، پس اگر كسي اهل معرفت و پايداري بود، فرشتگان عالم بر او نازل ميشوند با اين تفاوتهاي پنجگانهاي كه اشاره شد.
ـ شاهد بر سرآمد بودن بينش توحيدي حضرت زهرا(سلام الله عليها)
سيدهٴ نساء عالميان فاطمهٴ زهرا(صلوات الله وسلامه عليها) هم در مسئلهٴ معرفت ممتاز بود، هم در مسئلهٴ پايداري [و] هم در انديشهٴ توحيدي سرآمد بود هم در انگيزهٴ استقامت و پايداري كساني كه با خطبههاي نهج البلاغه آشنا هستند مستحضرند كه همهٴ خطبههاي نهجالبلاغه در يك حدّ نيست؛ بعضي از خطبهها كه دربارهٴ توحيد گفته شد بسيار بلند است، ولي بلندترين و مهمترين خطبههاي توحيدي نهج البلاغه را كسي مطالعه كند، ميبيند كه تقريباً 25 سال قبل از اينكه عليبنابيطالب(سلام الله عليه) اين خطبهها را ايراد كند، سيدهٴ نساء عالميان فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) در جريان استرداد خلافت، حمايت از ولايت [و] استرداد فدك آن خطبهٴ توحيدي را ايراد كرده است كه آن خطبه غير از خطابه است. يك حرفي با مردم دارد مردم بايد بفهمند [و] يك حرفي با خداي خود دارند آنها كه الهي هستند بايد بفهمند. خطبههاي ائمه غير از خطابههاي آنهاست. سخنراني براي تودهٴ مردم است [و] آن خطبهها رابطهٴ ملكوتي عبد و مولا است، اگر كسي آن سويي شد، از خطبهها مدد ميگيرد و اگر اين سويي بود، از خطابهها استمداد ميكند. اگر كسي خطبهها را و نه خطابه، خطبهها را ارزيابي كند ميبيند بسياري از معارف خطبههاي نهج البلاغه علي(سلام الله عليه) 25 سال قبل به بيانات گهربار فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليه) انشا شده است[9].
حضرت علي(عليه السلام) همتاي زهراي بتول(سلام الله عليها)
اين بانو در بخش انديشهٴ و معرفت ممتاز بود؛ آن قدر ممتاز بود كه از آدم[عليه السلام] تا عليبنابيطالب[عليه السلام] كسي همتاي او نبود. آن روايتي كه وجود مبارك امام صادق[سلام الله عليه] ميفرمايد: اگر عليبنابيطالب[عليه السلام] نبود از آدم تا انقراض عالم، هيچ كس همسر فاطمه[سلام الله عليها] نميشد[10]، اين دو پيام دارد: يكي اينكه هيچ كدام از انبياي گذشته هم همتاي زهرا(سلام الله عليهم اجمعين) نبودند و يكي اينكه هيچ كدام از انبياي گذشته هم همتاي عليبنابيطالب نبودند؛ به هر تقدير اگر انديشهاش در تمام اوج است؛ پس از نظر انديشه و علم كمبودي ندارد.
ـ شاهد بر سر آمد بودن گرايش الهي حضرت زهرا(سلام الله عليها)
از نظر انگيزه و استقامت و پايداري هم مادون خدا هر چه بود و هر چه هست براي اين بانو حقير و قليل بود [و] چيزي براي او جاذبه نداشت. اگر وجود مبارك پيغمبر به احترام او برميخاست و ميبوسيد و او را به جاي خود مينشاند و اين كار را مكرّر انجام ميداد كه عايشه ميگفت «هر وقت فاطمه(سلام الله عليها) وارد ميشد پيغمبر به احترام او برميخاست، دستش را ميگرفت و ميبوسيد و او را به جاي خود مينشاند» براي همان انگيزههاي استوار [و] برجسته اين بانو است «كانت اذا دخلت عليه»[11]، يعني بر پيغمبر وارد ميشد «أخذ بيدها فقبلها و أجلسها في مجلسه»[12]، پيغمبر وقتي وارد ميشد فاطمه(سلام الله عليهما) از جا برميخاست «فقبلته و أخذت بيده فأجلسته في مكانها»[13]، به هر تقدير، وقتي چنين انگيزهاي باشد كه مادون خدا براي او كوچك باشد اين ميشود ﴿اسْتَقَامُوا﴾، مصداقِ كامل ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ﴾[14]، در بخش معرفت ﴿ثُمَّ اسْتَقَامُوا﴾[15]، در بخش عمل، اين بانو و ساير اهل بيتاند، آنگاه ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[16]، چون معرفت اينها در اوج است، استقامت اينها در اوج است [و] فرشتگان هم مراتبي دارند، بالاترين آنها جبرئيل(سلام الله عليه) است او ميآيد. علوم هم مراتبي دارد. بالاترين علم، علم غيب آينده و گذشته است، آن را ميآورد.
ـ نزول مستمر جبرئيل بر حضرت زهرا(سلام الله عليها)
لذا مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) نقل ميكند: بعد از رحلت پيغمبر(عليه وعلي آله آلاف التحية والثناء) «كان جبرئيل(ع) يأتيها»[17]؛ اين هم نشانهٴ استمرار است يعني مكرّر جبرئيل(سلام الله عليه) نازل ميشد و وجود مبارك اين بانو كلمات جبرئيل(سلام الله عليهما) را ميشنيد [و] به عليبنابيطالب ميگفت: وقتي جبرئيل آمده كلماتي دارد و عليبنابيطالب(سلام الله عليهما) حاضر ميشد و كلماتي كه جبرئيل ميگفت و فاطمهٴ زهرا[سلام الله عليهما] ميشنيد، عليبنابيطالب[سلام الله عليه] مينوشت كه «يكتب كلَّ ما سمع»[18] نه «كلّما سمع»، اينكه در كافي به اين وضع ضبط شده است ناصواب است «كلَّما» نه [بلكه] «كلَّ ما سمع»، هر چه را كه عليبنابيطالب[سلام الله عليه] از اين صحنه [نزول و تكلم جبرئيل با حضرت فاطمه(سلام الله عليها)] ميشنيد يادداشت ميكرد خب، مستحضريد جبرئيل(سلام الله عليه) براي هر پيغمبري نازل نميشد؛ چه اينكه عزرائيل(سلام الله عليه) هم براي قبض روح هر كسي نازل نميشود. براي قبض روح مؤمنين متوسط آن مأموران زير دست عزرائيل(سلام الله عليهم أجمعين) نازل ميشود كه ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا..﴾[19]، براي انبياي بزرگ عزرائيل(سلام الله عليه) نازل ميشود براي بسياري از انسانهاي كامل بايد جبرئيل نازل بشود، وگرنه براي ديگران اين چنين نيست. خب، جبرئيل[سلام الله عليه] براي اين بانو(صلوات الله وسلامه عليها) نازل ميشد و اخبار غيبي را گزارش ميداد و عليبنابيطالب مينوشت.
ختم وحي تشريعي و باقي وحي تسديدي
آن وحيي كه با رحلت پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] قطع شد آن وحي تشريعي است؛ يعني دين تا زمان پيغمبر به مرحلهٴ كمال رسيد، اكثري بود نه اقلّي [و] به حدّ كمال خودش هم بار يافت كه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ﴾[20] اين وحي تشريعي است؛ اما وحي تسديدي، وحي انبايي، انحاء وحي، اقسام ديگر وحي «الي يوم القيامه» براي معصومين هست كه حكم خاص خودش را دارد.
مصحف حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها)
اخبار غيبي به وسيلهٴ جبرئيل(سلام الله عليه) بر بانوي مُلْك و مَلكوت نازل ميشد و اين از اين فروغ غيبي كه مربوط به جريان مُصحف فاطمه[سلام الله عليها] است با خبر بود و عليبنابيطالب[سلام الله عليه] علم غيب را مينوشت. مرحوم كليني و ديگران نقل كردند كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) منابع علمي خودشان را كه ميشمردند، گذشته از قرآن گذشته از جفر و جامعه مصحفِ فاطمه[سلام الله عليها] است[21] اين مصحف فاطمه به منزلهٴ قرآن كه تفسير باطن قرآن است، تعبير قرآن است، اسرار عالم در او است، اين منبع علمي ائمه بعدي است؛ يعني ائمهٴ بعدي همان طوري كه از قرآن مدد ميگيرند از ظاهر قرآن، از باطن قرآن، از تنزيل قرآن، از تأويل قرآن استمداد ميكنند، از ظاهر مصحف فاطمه، از باطن مصحف فاطمه، از تنزيل مصحف فاطمه، از تأويل مصحف فاطمه استمداد ميكنند.
ـ فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) حجت خدا بر حجج الهي
اگر چنانچه وجود مبارك معصوم ميفرمايند كه ما حجّت بر مردم هستيم و بانوي دو عالم حجّت خدا است بر ما؛ چون او واسطهٴ فيض است. اين علومي كه در مُصحف فاطمه[سلام الله عليها] است به وسيلهٴ آن سيدهٴ نساء عالميان به ائمهٴ بعدي رسيده است. اگر معلم مجراي فيض تعليمي خداست و اگر معلم غيبي، حجّت است و اگر مجراي فيض است و اگر «حجة الله علي المتعلّم» است، وجود مبارك امام صادق[عليه السلام] ميفرمايد: وجود مبارك سيدهٴ نساء عالميان حجّت خدا است بر ما.
جود مبارك عليبنابيطالب[سلام الله عليه] در بعضي از مسائل فقهي و حقوقي به گفتار فاطمه[سلام الله عليها] استدلال ميكند: فاطمه چنين گفته است[22]. اگر مطلبي از فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) برسد، اين «حجّت الله» است [و] در حجيت عصمت شرط است و نه امامت.
[بنابراين] اگر كسي امام نبود، ولي معصوم بود حرف او هم در اصول حجّت است، هم در فروع حجّت است، هم در فقه حجّت است، هم در حقوق حجّت است. خيلي مقام است براي اين بانو كه عليبنابيطالب[سلام الله عليه] به سخن او استناد كند و استدلال كند، بگويد «فاطمه چنين فرموده است» خب، اين ميشود «حجة الله».
ـ استمداد از وحي عملي فرشتگان
چنين مقامي براي هر انسانِ عادل هست، منتها آنها در اوج، انسانهاي عادل در حضيض. دامنه اين قله را بايد شناخت و طي كرد؛ گرچه دسترسي به آن قلل عاليه ميسور افراد عادي نيست. فرشتهها نازل بشوند، اخبار غيبيه را بگويند مخصوص آن بانو است، اما با فرشتهها انسان مأنوس باشد، علوم ظاهري را ياد بگيرد و گاهي نيّتهاي سالم و خالص پيدا كند اين مقدور است، بلكه مأموريم.
وحي علمي و وحي عملي
ما اگر از وحيِ علمي نتوانيم مدد بگيريم، بكوشيم كه لااقل از وحي عملي استمداد كنيم. همهٴ وحيها علمي نيست، همهٴ الهامها معرفتي نيست، گاهي به جزم علمي برميگردد، گاهي به عزم عملي برميگردد. آنجا كه جاي نيّت است، آنجا كه جاي تصميم است، آنجا كه جاي اراده است، آنجا كه جاي عزم است، آنجا كه جاي اخلاص است ما مشكلات فراوان داريم. در بسياري از مسائل ما مشكل علمي نداريم [و] ميدانيم چه حلال است [و] چه حرام؛ چه بد است [و] چه خوب؛ در بسياري از موارد مشكلات ما، مشكلات جزمي است، مشكلات عزم است. مشكلات معرفتي نداريم [بلكه] مشكلات تصميم و عزم و نيت و اخلاص داريم.
اگر مشكل ما، مشكل عزم است در بسياري از موارد، آن عزم را اگر فرشتگان به ما عطا بكنند براي ما بركت است. مگر اين زنبور عسل را فرشتگان معرفت ميدهند يا راه نشان ميدهند؛ مگر مادر موسي را ذات اقدس الهيي معرفت داد يا راه تصميم گيري نشان داد؛ وگرنه دريا دريا، بود [و] تصميم اينكه انسان اين كار را بكند نياز به الهام دارد: ﴿وَأَوْحَيْنَا إِلَي أُمِّ مُوسَي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ﴾[23]، اينها به معرفت برنميگردد، اينها به جزم علمي برنميگردد [بلكه] اينها به نيّت، تصميم، عزم و اراده برميگردد پايگاه اين بخش از وحي و الهام عقل عملي است و نه عقل نظري، انگيزه است و نه انديشه.
ـ جوشش چشمههاي حكمت از دل در پرتو چهل روز اخلاص
اگر ما چهل روز با اخلاص عمل كنيم، مخصوصاً كساني كه در حوزه يا دانشگاه به كارهاي علمي مشغول هستند يا مسئولين دولت كه به كارهاي اجرايي كلان سرگرماند، اگر چهل شبانه روز آنچه را كه انجام ميدهند فقط براي رضاي خدا باشد، آنگاه ميبينيد چشمههاي حكمت از درون دلها ميجوشد. فرشتگان معدن شناساند، كندوكاو ميكنند، اين «دفائن العقول» را اثاره ميكنند، چشمهها را اينها ميجوشانند: «من أخلص لله أربعين صباحاً ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه»[24] در بسياري از موارد ما هيچ مشكل علمي نداريم. ما كه نميخواهيم به «ما كان» و «ما يكون» عالم بشويم. ما همين رسالهٴ عمليه كه در دست ما است كه حلال خدا مشخص، حرام خدا مشخص، صحيح مشخص، سقيم مشخص، حَسَن مشخص، قبيح مشخص، همه اينها معلوم است. اگر ما اينها را عمل بكنيم [و] پرهيز از ريا و سُمَعه[25] داشته باشيم «و لله» باشد، آنگاه ميبينيد چشمههاي حكمت ميجوشد.
مبدأ قابلي و مبدأ فاعل جوشش چشمه حكمت
اين جوشش چشمهٴ حكمت يك مبدأ فاعلي ميطلبد. هيچ چشمهاي خود به خود نميجوشد. اين اخلاص ما، اين تلاش و كوشش ما فقط ما را به نصاب قابلي ميرساند؛ يعني نصاب قبول كامل ميشود. يك مُستعد كامل، هر چه نصاب قبولش به تماميت رسيده باشد خود به خود جوششي ندارد، يك مبدأ فاعلي لازم است [و] آن مبدأ فاعلي همين فرشتگان الهياند [كه] اينها مفجّر أنهارند، چشمهها را ميجوشانند، آنگاه انسان احساس نشاط ميكند.
ـ ضرورت اقتدا به بينش گرايش الهي زهراي مرضيه(سلام الله عليها)
بنابراين اگر گفتند سالگشت شهادت اين بانو را گرامي بداريد، تنها براي اين سينه زدن و مرثيه خواندن و اشك ريختن نيست [بلكه] اين در صف نعال وظيفه است؛ اين جزء آن ده درصد است، آن نود درصد وظيفهٴ ما پيروي انديشهٴ عالمانهٴ آن حضرت، پيروي انگيزه مخلصانهٴ آن حضرت است، آن ده درصدش گريه كردن است. با گريهٴ بيمعرفت، با گريه بي پايداري ممكن است انسان بخشي از ثواب را ببرد، اما به جايي نميرسد كه فرشته بر او نازل بشود و ما ميتوانيم به جايي برسيم كه ملائكه بر ما نازل بشوند، اين وعده را خدا به ما داده است.
همت بلند ارتباط با فرشتگان
چرا با همّت كوتاه زندگي كنيم؟ اگر به ما دستور دادند همّتتان بلند باشد چرا ما بلند همّت نباشيم؛ نسوختن مال خيليها است هيچ بچهاي نميسوزد، هيچ ديوانهاي نميسوزد، هيچ كافر مستضعفِ روستايي دوردست نشين نميسوزد، مستضعفانِ فكري را كه به دوزخ نميبرند، اين پستترين همّت است كه كسي به اين فكر باشد كه جهنم نرود. همّت آن است كه انسان به جايي برسد كه ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ﴾[26] سرّ نازل شدنِ فرشته هم كسي را امام و پيغمبر نميكند. ملائكه: ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ﴾[27] درجات آنها، علوم آنها، مقامات آنها، آن قدر زياد است كه احدي به بارگاه آن علوم ملكوتيان نميرسد. ماها در كارگاه تكليف هستيم، آنها در بارگاه تشريفاند كساني كه در كارگاه تكليفاند بايد بلند همّت باشند در همين محدوده؛
ـ بازگشت به بحث: فاطمه زهرا(سلام الله عليها) حجت خدا بر حجج الهي
بنابراين اينكه وجود مبارك حضرت ميفرمايد: فاطمه[سلام الله عليها] حجّت خدا است بر ما، براي اينكه او مجراي فيض خالقيّت است، معلم ما است [و] ما همان طوري كه به قرآن مراجعه ميكنيم براي دريافت علوم، به باطن قرآن، به علم تفسير قرآن، به مصحف فاطمه مراجعه ميكنيم براي دريافت همين. اين سبقهٴ تعليم دارد، اين معلم است براي ما و وقتي چنين سمتي را داشت ميشود حجّت خدا بر ما. ما هم ميگوييم خدا اين چنين گفت، براي اينكه مادرمان اين چنين گفت [و] ميگوييم مطلب اين چنين است، براي اينكه مادرمان ميگويد، ميگوييم در قيامت چنين مطلب اتفاق ميافتد، براي اينكه مادر ما گفته است، اين ميشود «حجّة الله». اگر وجود مبارك امام صادق[عليه السلام] از درجات بهشت خبر ميدهد، از دركات دوزخ خبر ميدهد، از صحنهٴ صاعقهٴ قيامت خبر ميدهد، از اين وجود مبارك سؤال ميكنيم اين مطالب كه در قرآن كريم نيست از كجا ميگوييد در قيامت چنين است و چنان؟ ميگويد «مادرمان گفته است». اين ميشود «حجّة الله»، «نحن حجج الله علي الخلق و فاطمة» كه مادر اينها است «حجة الله علينا» و ما دسترسي به مصحف نداريم مگر از راه ائمه(عليهم الصلاة و السلام) اين مقام براي آن بانو به حدي است كه ديگر بحثهاي ديگري كه حالا وجود مباركش در شب زفاف آن پيراهن عروسي خود را به يك زن سالمند، به زن مستمند داد اينها اصلاً مقام به حساب نميآيد.
ناچيز بودن گذشتن از دنيا از نگاه اهلبيت(عليهم السلام)
كسي كه كل دنيا براي او «عفطهٴ عنز» است از عفطهٴ عنز گذشتن هنر نيست. وقتي كسي به وجود مبارك اميرالمؤمنين[عليه السلام] عرض كرد: من بدهكارم، مستمندم حضرت به مأمور اموالش فرمود: «فأمر له بألف» هزار واحد به او بده. اين شخص كه مأمور مستغلات مالي حضرت [بود] عرض كرد: شما كه فرموديد هزار واحد به او بدهيد، هزار دينار يا هزار درهم؟ هزار مثقال طلا يا هزار مثقال نقره؟ فرمود: «كلاهما عندى حجران فأعطه الاعرابى أنفعهما له»[28] فرمود: هر دو نزد من سنگ است؛ طلا سنگ زرد است. نقره سنگ سفيد. اين طور نيست كه اينها يك موجود مجرد عقلي باشند. فرمود: براي من يكي سنگ زرد است، يكي سنگ سفيد، هر چه به حال او نافعتر است بدهيد. خب، اين همسر چنين بانويي است. اگر كسي براي او حل شد كه طلا سنگ زرد است و نقره هم سنگ سفيد است، از بخشش طلا و نقره مباهات نميكند [بلكه] از نزول فرشته مباهات ميكند.
ـ فاطمهٴ زهرا سيدهٴ زنان عالم در دنيا و آخرت
اينكه ما ميگوييم وجود مبارك فاطمهٴ زهرا[سلام الله عليها] سيدهٴ نساء عالميان است «من الاولين والآخرين» ولي مريم(سلام الله عليها) سيدهٴ نساء عالميان عصر خودش است، حجّت ما در اين دعوا چيست؟ حجّت ما بيان اهلبيت(عليهم السلام) است، يك، [و] حجّت آنها همان است كه مادرشان گفته است. فاطمه ميفرمود: فرشتگان بر من نازل ميشدند و سلام ميكردند، ميگفتند: «يافاطمة إن الله اصطفاكِ وطهرك و اصطفاك علي نساء العالمين»[29]، اين جملات را براي من ميخواندند. حضرت ميفرمود: من به ملائكه ميگفتم اينها وصف مريم[سلام الله عليها] است كه خدا در قرآن فرمود: ﴿يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[30] ملائكه گفتند: درست است كه اينها در قرآن به عنوان وصف مريم[سلام الله عليها] آمده است، اما مريم سيدهٴ نساء عالميان عصر خودش است تو سيدهٴ نساء عالميان هستي «من الأولين والآخرين»[31] حتي تو سيدهٴ بر مريم هستي. خب، اينكه ما ميگوييم فرق مريم و فاطمه(سلام الله عليهما) اين است كه او در يك تاريخ خاص سيدهٴ نساء عالم است، ولي فاطمه(سلام الله عليهما) در طول تاريخ تا قيامت سيدهٴ نساء عالميان است، بلكه در قيامت هم همين طور؛ چون ائمه فرمودند [و] ائمه هم چون فاطمه فرمود: البته پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] هم فرمود، روايات از وجود مبارك پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] هم هست[32] اما يك بخش قابل توجهاش همين است كه خود فاطمه[سلام الله عليها] فرمود: فرشتگان بر من نازل ميشدند و ميگفتند: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾[33]، من از ملائكه سؤال ميكردم اينها كه وصف مريم است! آنها در جواب ميگفتند: مريم[سلام الله عليها] در يك مقطع تاريخ، سيدهٴ نساء عالم بود، ولي تو در طول تاريخ [و] در دنيا و آخرت اين چنين هستي[34]؛ بنابراين حشر اين بانو با فرشتگان بود. بيش از آن مقداري كه با مردم محشور باشد با فرشتگان محشور بود؛ لذا حاضر نبود بسياري از مردم را ببيند، مخصوصاً آن اوّلي و دوّمي و ديگران را.
محجوب بودن اغيار از مشاهده تصرفات ملكوتي اهلبيت(عليهم السلام)
شما ميبينيد مقام فاطمه را امام بهتر از ديگران درك ميكند، يك. سلمان بعد از امام بهتر از ديگران درك ميكند، دو كارهايي كه ائمه(عليهم السلام) داشتند يك سلسله كارهاي عادي بود كه همهٴ ميفهميدند [و] يك سلسله كارهاي غيبي و ملكوتي بود كه هر چه را آنها ميخواستند [مردم] ميفهميدند؛ نه هر چه را مردم بخواهند. مگر جريان قرائت قرآن و قرآن خواندن وجود مبارك حسينبنعلي(سلام الله عليهما) را همه شنيدند؟ هر كه را خود حضرت ميخواست شنيد. آن بدن ظاهري حضرت را، آن سر مطهر حضرت را، خب، همه ميديدند؛ اما حالا اين دهان، اين بدن، اين سر مطهر دارد قرآن ميخواند مگر همه شنيدند، يا هر كه را خود حضرت ميخواست ميشنيدند؟! هر كه را خود حضرت ميخواست يا براي تكليف يا براي اتمام حجّت ميشنيدند. در جريان فاطمه زهرا(سلام الله عليه) هم همين طور بود. شما جريان اينكه وجود مبارك فاطمه(سلام الله عليه) عليبنابيطالب[سلام الله عليه] را با آن وضع ديد گفت دست برداريد از پسر عموي من «خلوا عن ابن عمي ... إن لم تخلوا عنه لأنثرن شعري ... و لأصرخن الي الله تبارك و تعالي»[35]؛ دست برداريد از پسر عموي من وگرنه سرم را برهنه ميكنم و نفرين ميكنم، مگر همه ديدند ستون مسجد ميلرزد؟ برخيها كه خود حضرت ميخواست ديدند. سلمان ميگويد: وقتي اين سخن را فاطمه(سلام الله عليها) گفت كه دست برداريد از عليبنابيطالب[عليه السلام] وگرنه سر برهنه ميكنم، نفرين ميكنم؛ به قبر پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] مراجعه ميكنم. تا اين را گفت، من ديدم ستونهاي مسجد برخاست گرد و خاكي بلند شد كه حتي به خشون ما آمد [و] اين قدر اين ستون بلند شد كه اگر كسي ميخواست زير ستون عبور كند ميتوانست[36]. مگر همه ديدند؟ اگر همه ميديدند كه برميگشتند. تازه اين ديد سلمان بود؛ آنچه را كه وجود مبارك عليبنابيطالب ديد سلمان نديد. وقتي فاطمه[سلام الله عليها] فرمود: دست برداريد از پسر عموي من عليبنابيطالب[عليه السلام] ديگر نگفت از شوهرم. ادب را در همه موارد رعايت ميكرد. فرمود: «خلوا عن ابن عمي ... إن لم تخلوا عنه لانثرن شعري ... و لأصرخن الي الله تبارك و تعالي»، وجود مبارك عليبنابيطالب به سلمان(رضوان الله تعالي عليه) فرمود: سلمان «أدرك إبنة محمّد»[37]؛ برو درياب فاطمه را؛ براي اينكه او اگر چنانچه: «فإنّى أري جنبتي المدينة تكفئان و الله إن نشرت شعرها و شقت جيبها و أتت قبر أبيها و صاحت إلى ربّها لا يناظر بالمدينة أن يخسف بها و بمن فيها..» [38]؛ فرمود: سلمان من ميبينم دو طرف مدينه دارد ميلرزد، سخن از ستون نيست [و] اين علي[عليه السلام را] ميخواهد. فرمود: سلمان شما نميدانيد الان دو طرف مدينه دارد ميلرزد. اين اگر سربرهنه كند، مدينه فرو ميرود. خب، اين همه بودند مگر [آنها] ديدند؟ آنها كه اطراف مدينه بودند مگر زمين لرزه حس ميكردند؟! تا چه كسي بخواهد [و] تا چه كسي را بخواهند. حضرت فرمود: «والله» عليبنابيطالب[عليه السلام] در همان حال سوگند ياد كرد) فرمود: سلمان! قسم به خدا، اگر فاطمه[سلام الله عليها] اين تصميمي كه دارد عمل بكند مدينه فرو ميرود و خسف ميشود: «فاني أري جنبتى المدينة تكفئان»[39] ، من ديدم دو طرف مدينه دارد ميلرزد، اين مقام است. خب، پس آن طوري كه عليبنابيطالب فاطمه را ميشناسد(سلام الله عليهما) حتي سلمان هم نميشناسد؛ ولو آن چشم ملكوتي [دارد]، ديگران [هم] نميشناسد.
ـ سرور زنان عالم بين در و ديوار
حالا با اين مقام بيايند درب به پهلو بزنند، آتش بياورند [و] بگويند «بياييد بيرون» وگرنه خانه را آتش ميزنيم [و] اين بين در و ديوار باشد. صاحب اين مقام. فرمود: من فكر نميكردم اينها بدون اجازه وارد منزل بشوند (عدهّاي با آتش) گفتند «خانه و اهلش را ما ميسوزانيم» دستور داده بود به قنفذ(عليه لعائن الله و الملائكة و الناس أجمعين) او «وضرب بالسوط ظهرها و وجنبيها»[40] آن با تازيانه (آن عرب خشن) هم به پشت حضرت، هم به پهلوي راست هم به پهلوي چپ ميزد. فاصلهٴ منزل علي[عليه السلام] تا مسجد خيلي كم بود، اين بيبي وقتي به حال آمد [و] ديد عليبنابيطالب[عليه السلام] را كشان كشان بردند. آمد به مسجد سخنراني كند، در بين راه تنفس كرد، حالتش اجازه نميداد كه مستقيماً اين راه كوتاه را طي كند با اين وضع، و همه تصميم گرفتند كه فاطمه[سلام الله عليها] را بكوبند.
ـ صيانت از دين پيغمبر، دستور رهبران الهي
شما ببينيد وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) در دفن فاطمه(سلام الله عليها) چه ميگويد (حالا آن را عرض ميكنم) فرمود: آن حنوطي كه جبرئيل براي پدرت آورد آن حنوط را بياوريد. قبلاً رفتند شستشو كردند كه بدن مطهر آن حضرت تميز [و] نظيف شده باشد. خيلي به ياد پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] بود، اما براي دين پيغمبر، مسير پيغمبر، قرآن پيغمبر تلاش و كوشش زياد داشت. آن لحظات آخري كه فاطمه رفته بود نزد پيغمبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) و خواست آن شعر ابيطالب را بخواند، پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] فرمود: دخترم آن شعر را نخوان [بلكه] اين آيه را بخوان كه پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] يك بشري است بالأخره ميميرد؛ اگر چه او مثل انبياي ديگر ﴿أَ فَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ﴾[41] او يك رسولي است مانند انبياي ديگر، اگر او بميرد يا شهيد بشود خط او، مسير او، راه او را عوض نكنيد[42]. امروز كه سالگشت شهادت بيبي است، وصيّت آن بيبي نسبت به همه ما همان است كه پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] ميگفت. پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] فرمود: من كه رحلت كردم، راه من [و] مسير مرا حفظ كنيد [وصيت] فاطمه[عليها السلام] هم همين است كه رحلت كرد، راه او، مسير او حفظ بشود راه او و مسير او به وسيلهٴ فرزند او امام راحل در اين مملكت ترسيم شده است. خدا فرمود: اگر پيغمبر مُرد يا شهيد شد، مبادا راهش را عوض كنيد [و] اين دستور رهبران الهي است. وجود مبارك فاطمه[سلام الله عليها] نام آن حضرت را حفظ ميكرد.
ـ حضرت فاطمه(سلام الله عليها) در بستر شهادت
به عليبنابيطالب فرمود: آن پيراهني كه پدرم پيغمبر را در آن شستيد به من نشان بده. اميرالمؤمنين[عليه السلام] ميگويد: من آن قميص پيغمبر[صلوات الله عليه] را به او نشان دادم، او بو كرد و حالش عوض ميشد. من از آن به بعد آن پيراهن را پنهان كردم [و] ديگر نشانش ندادم[43]. در اواخر (همين لحظات آخر) فرشتگاني كه يكي پس از ديگري نازل ميشدند؛ جبرئيل(سلام الله عليه) نازل ميشد، ميكائيل(سلام الله عليه) نازل ميشد، به او سلام ميكردند و وجود مبارك بيبي ميفرمود: اين جبرئيل است كه نازل شده، اين حرفها را به من گفت. بعد ميفرمايد: اين ميكائيل است كه نازل شده، سلام كرده، اين حرفها را گفت. كمكم آن لحظات آخر گفت: اين عزرائيل است كه آمده، سلام كرده و اين آخرين لحظه است. به خدمتگزارش فرمود: من جامه خودم را تميز كردم، شستم، جامهاي در بر كردم در اتاق مخصوص خودم هستم، لحظاتي بعد اگر صدا زدي و من جواب ندادم بدان كه من به كوي دوست و به لقاي دوست رفتم. همين طور هم شد. حسن و حسين[عليهما السلام] رسيدند [و] يكي دست مادر را ميبوسد. يكي پاي مادر را ميبوسد. نقل كردند: دستان فاطمه از زير لباسش به در آمده «الي صدرها»[44] حسن و حسين را روي سينه خودش چسباند. فرشتگان به عليبنابيطالب گفتند: «يا ابا الحسن ارفعهما عنها فلقد أبكيا والله ملائكه السماوات»[45]، حَسَنَيْن[عليهما السلام] را از روي سينهٴ مادر بردار [كه] اينها فرشتگان عالم را متأثر كردند، اينها ملائكه را به گريه درآوردند.
ـ وصيت حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها)
وجود مبارك عليبنابيطالب(سلام الله عليه) آمد [و] ديد فاطمهٴ زهرا(سلام الله عليها) رحلت كرده است. زير بالينش را بلند كرد ديد وصيتنامهاي است در آنجا نوشته شده، بعد از اينكه آن توصيهها را شفاهاً بيان كردند، اين هم وصيتنامهٴ كتبي است كه از آن حضرت مانده؛ اوّل شهادت به وحدانيّت حقّ، به اصول الهي، به مبدأ، معاد، وحي، نبوت، رسالت همه انبيا و رسالت خاتم انبياء(عليهم الصلاة وعليهم السلام) اين را گفته، بعد به جريان مرگ و قيامت و اينها شهادت داده؛ آنگاه در ذيل نوشته شده بود اي علي! تو كه وصي من هستي، شب مرا غسل بده، شب كفن كن، شب دفن كن[46]. مكرر فرمود: آنها كه مرا آزار كردهاند، راضي نيستم در مراسم من شركت كنند. قبرش براي همه مجهول است [و] فقط براي معصومين است كه معلوم است. هيچ كس، هيچ عالمي، هيچ محققي[نميدانند]، خيليها تلاش و كوشش تحقيقي و تاريخي كردند كه بفهمند قبر اين بانو كجاست، بالأخره نفهميدند و معلوم نشد، تا صاحب اصلياش بيايد و قبر مادرش را مشخص كند.
ذكر مصيبت
اميرالمؤمنين[عليه السلام] طبق وصيت فاطمه(سلام الله عليها) مراسم تجهيز و تغسيل را به تأخير انداخت، تا شب شخصاً اين كارها را كرد. در هنگام غسل دادن دستش به برآمدگي پهلو يا بازو رسيد و گريه كرد؛ من محرمترين افراد به فاطمه[عليها السلام] بودم، تا حال به من نگفته است [كه] اين قسمت از بدن او آماس دارد؛ لذا بعد از دفن رو به قبر مطهر پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] كرد [و] عرض كرد: اين به تو ملحق شده است. اين مقام شامخ زهرا از بيان علي(عليهما الصلاة وعليهما السلام) است. «وَ ستنبئكَ إبنَتُكَ»[47]؛ مگر هر كسي مهمان پيغمبر[صلّي الله عليه و آله و سلّم] ميشود، مگر هر كسي با پيغمبر محشور ميشود، اين مقام براي فاطمه و اهلبيت[عليهم السلام] است. عرض كرد. يا رسول الله! فاطمه ميآيد و جريان را يكي پس از ديگري به عرض شما ميرساند كه ما هر مصيبتي را براي حفظ دين تحمل كردهايم و چيزي را فروگذار نكردهايم. همه جمع شدند كه فاطمه را بكوبند «وَ ستنبئكَ إبنَتُكَ» بعد ميگويد: «فاحفها السؤال و استخبرها الحال» به تو ميگويد «بتضافر امتك علي هضمها»[48]؛ همه جمع شدند كه او را بكوبند؛ چون ميدانستند مقام فاطمهٴ[سلام الله عليها] مقامي است كه اگر محفوظ بماند، ولايت محفوظ ميماند، امامت محفوظ ميماند. او را در هم كوبيدند تا ولايت و امامت را زير سؤال ببرند. همه اين مطالب را دخترت با تو در ميان ميگذارد؛ آنگاه عرض كرد: اگر من اينجا بنشينم، نه براي آن است كه در برابر قضاي الهي عاجزم و صابر نيستم و اگر برخيزم [و] بروم، نه براي آن است كه قدرت صبر ندارم «هاجَ به الحزنُ»[49]، از كنار قبر فاطمهاي كه فقط خود اهل بيت(عليهم السلام) ميدانند، خداحافظي كرد و از كنار قبر با يك اندوهي برگشت و بچهها را هم با تجليل از كنار قبرِ مادر به دور برد و به همراه خود به منزل برد. اما «لا يوم كيومك يا ابا عبدالله»[50] بچه را در كمال مهرباني از كنار نعش پدر و مادر، از كنار قبر پدر و مادر بايد دور برد؛ اما دختر ابيعبدالله[سلام الله عليه] در كنار نعش پدر ميگفت: من همين جا ميمانم، «فإجتمعت عدة من الاعراب حتى جرّوها عنه»[51]؛ عدّهاي از سربازان عمر سعد كشان كشان دختر ابيعبدالله را از كنار نعش پدرش ...
«السلام عليكم يا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة ومهبط الوحى ومعدن الرحمة ورحمة الله وبركاته»
پاورقی............................
[1] ـ سورهٴ تحريم، آيهٴ 11.
[5] ـ بحار الانوار، ج 75، ص 153؛ «... فقال(عليه السلام): أنا اقول: ليس العجب ممّن نجا كيف نجا و أما العجب ممن هلك كيف هلك مع سعة رحمة الله».
[6] ـ بحارالانوار، ج 75، ص 139؛ تحف العقول، ص 281؛ «يا سوأتاه لمن غلبت إحداثه عشراته يريد أن السيئة بواحدة و الحسنة بعشرة».
[7] ـ وسائل الشيعه، ج 17، ص 73؛ عوالي اللآلي ج 1، ص 67.
[9] ـ ر . ك: اصول كافي، ج 1، ص 34؛ بحار، ج 29، ص 220.
[10] ـ كافي، ج1، ص 416؛ «لو لا أنّ الله تبارك و تعالي خلق اميرالمؤمنين(عليه السلام) ما كان لها كفو علي ظهر الأرض من آدم و من دونه».
[13] ـ كشف الغمه، ج 1، ص 453.
[18] ـ كافي، ج 1، ص 240.
[21] ـ ر . ك: اصول كافي، ج 1، ص 238؛ بابٌ فيه ذكر الصحيفة و الجفر و الجامعة و مصحف فاطمه(ع).
[22] ـ حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) در حديث اربعمائه، بعد از سفارش به گفتار خوب در مراسم تجهيز مردگان، چنين فرموده است: «فإنّ فاطمة بنت محمّد ـ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ لما قُبض أبوها ساعدتها جميع بنات بنيهاشم؛ فقالت: دعوا التعداد و عليكم بالدعا» (الخصال، ج2، ص 618)؛ يعني حضرت زهرا(عليها السلام) بعد از ارتحال رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به زنان بنيهاشم كه او را در ماتم ياري ميكردند و زينتها را رها كرده و لباس سوگ در پر نموده، مرثيه ميخواندند، فرمود: اين حالت را رها كنيد و بر شماست دعا و نيايش.
[25] ـ شنوائيدن عمل خير خود را به مردم؛ فرهنگ دهخدا.
[28] ـ مناقب ابنشهرآشوب، ج 2، ص 118؛ بحار، ج 41، ص 32.
[31] ـ بحار الانوار، ج 14، ص 206.
[32] ـ بحار الانوار، ج43، ص172؛ امالي شيخ صدوق، ص 112، مجلس 24؛ «و أما ابنتي فاطمة فانها سيدة نساء العالمين من الأولين و الآخرين ...».
[34] ـ بحار الانوار، ج 14، ص 206.
[35] ـ احتجاج، ج 1، ص 86؛ بحار الانوار، ج 28، ص 206.
[36] ـ احتجاج، ج 1، ص 86؛ بحار الانوار، ج 28، ص 206.
[37] ـ بحار الانوار، ج 28، ص 228.
[38] ـ بحار الانوار، ج 28، ص 228.
[39] ـ بحار الانوار، ج 28، ص 228.
[40] ـ ر.ك: بحار الانوار، ج 28، ص270
[42] ـ بحار الانوار، ج 22، ص 470.
[43] ـ بحار الانوار، ج 43، ص 157.
[46] ـ بحار الانوار، ج 43، ص 214.
[47] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 202.
[48] ـ نهجالبلاغه، خطبهٴ 202.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: سخنرانی آیت الله العظمی جوادی آملی در سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (1385ش)