01 11 2018 314216 شناسه:

دانش هدایتگر (جلسه نهم)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الهي بودنِ علم سبب تثبيت آن

در تبيين سخنان نوراني امام مجتبي(صلوات الله و سلامه عليه) كه طبق نقل مرحوم كليني فرمود: «كُونُوا أَوْعِيَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِيحَ الْهُدَى»[1]، مطالبي به عرض رسيد. در بخش پاياني نوبت قبل به اين قسمت رسيديم كه اين چراغ آن‌قدر بايد افروخته باشد كه نه خودش خاموش شود نه چيزي اين را بتواند خاموش كند. برهان قطعي نه خودش متزلزل است نه چيزي مي‌تواند آن را متزلزل كند. آنچه عهده‌دار تثبيت چنين علمي است الهي بودن آ‌ن است، علمِ غير الهي يا خودش خاموش مي‌شود يا مي‌شود آن را خاموش كرد، اما علم الهي براساس ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ[2] صبغه «وجه ‌اللّه»ي دارد، نه خودش خاموش مي‌شود و نه مي‌توان آن را خاموش كرد. اگر علم اين‌چنين بود هرگز ﴿لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً[3] دامنگير انسان نمي‌شود، از گزند سهو و نسيان مصون است, از گزند مغالطه محفوظ است.

سرّ ضرورت تحصيل علم نافع

سرّ ضرورت تحصيل چنين علمي آن است كه علم، چراغ است يك، براي تشخيص راه است دو، انسان راهيِ راهِ طولاني است سه، مقصد او ﴿لِقَاءَ اللَّهِ[4] است, چهار; كه فرمود: ﴿إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾.[5] در نوبت قبل هم به عرضتان رسيد كه در اين راه طولاني، سه مقطع حساس است كه در هر مقطع يك مبارزه و محاربه‌اي نفس‌گير داريم: يكي جهاد اصغر, يكي جهاد اوسط و يكي جهاد اكبر است; چه اينكه سه هجرت نفس‌گير داريم: يكي هجرت صغری، يكي هجرت وسطی و يكي هجرت كبراست. انسان از هر پليدي بخواهد مهاجرت كند به جايي مي‌رسد كه علمِ استدلالی براي او چون پاي چوبين و منحوس است و بايد از آن هجرت كند و بداند که از مفهوم كاري ساخته نيست و مشاهده مصداق, تعيين‌كننده است. چون مي‌خواهد در هر سه مقطع و در هر سه ميدان پيروز ميدان شود و هرگز نماند و «ابن ‌السبيل» نشود، علمي لازم دارد كه اين علم آن‌قدر نافع باشد و آن‌قدر قوي باشد كه هرگز خاموش نشود. كدام علم است كه خاموش نمي‌شود؟

اگر علم به علم الهي متّصل شد هرگز خاموش نمي‌شود، ممكن است كسي علم خوب داشته باشد، ولي باز خاموش شود، سرّش آن است كه علم يك وقت عطيّه خداست, افاضه خداست، يك وقت هم ارتباط خداست. گاهي ممكن است ذات اقدس اله به كسي علم صائب عطا كند، اما نگهداري و نگهباني اين علم را به عهده خود عالِم مي‌گذارد و چون خود عالِم در معرض اُفت و آفت است ممكن است نتواند اين علم را حفظ كند، گرچه اين علم فيض خداست، گرچه اين علم عطيّه الهي است، اما از سنخ اعطا و دادن است. گاهي ذات اقدس اله قلبي را مشروح مي‌كند و شرح صدر عطا مي‌كند, به او علم عطا مي‌كند، نه اينكه به او علم دهد، بلكه قلبي را به علمِ خود متّصل مي‌كند آن علم, علم فعلي است نه علم ذاتي و در مقام فعل خداست نه در مقام ذات خدا، هر چند علم فعلي به مقام ذات خدا مرتبط است؛ ولي انسان به علم فعلي خدا مرتبط است، اگر با علم خدا پيوند شد هرگز اين علم به پايان نمي‌رسد.

اگر شنيديم كه امير بيان(صلوات الله و سلامه عليه) فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ»[6] و اگر درباره قرآن حکيم آمده است كه اين بحرِ ناتمامی است و تمام‌شدني نيست، نه براي آن است كه خداي سبحان اقيانوسي را خلق كرد، بلكه براي آن است كه اقيانوسي را به علم بي‌كران خود مرتبط كرد؛ اگر رودي مرتب به اين اقيانوس وصل باشد و آن رود فيض الهي باشد اين اقيانوس خشك نخواهد شد، اگر نباشد، ممكن است در گذر زمان كمكم اين به صورت يك جادّه خشك درآيد. علم هر چه فراوان باشد اگر متّصل نباشد در معرض زوال است. اگر ما راهيِ راه ابد هستيم، چه اينكه هستيم و اگر در تمام مقاطعِ راه دشمن داريم، چه اينكه داريم و اگر براي دشمن‌زدايي، چراغ روشني لازم است، چه اينكه لازم است, بايد اين چراغ از زيتونه‌اي باشد كه هرگز خاموش نشود يك و چيزي هم نتواند آن را خاموش كند دو و اگر چيزي را خدا به ما داد و محدود بود، از اين دو خطر مصون نيست، تنها چيزي كه مصون است اتّصال و ارتباط دائمي است.

بارها به عرضتان رسيد كه خداي سبحان قرآن را انزال كرد، اما نه آن‌طوري كه باران را نازل مي‌كند, برف و تگرگ را نازل مي‌كند, برف و تگرگ را نازل كرد؛ يعني به زمين انداخت, قرآن را نازل كرد؛ يعني به زمين آويخت نه انداخت؛ قرآن را به زمين نينداخت، بلکه يك طرف قرآن به دست خداست و طرف ديگر به دست ما. اگر جامعه‌اي قرآني شد, ملتي قرآني شد, علم آن قرآني شد و فيض آن قرآني بود، خداي سبحان اين فيض را به جامعه نداد، بلكه دست جامعه را گرفت يك، محكم به اين طناب مرتبط كرد دو، اين طناب يك طرف آن به دست بشر است سه و طرف ديگر آن به دست خداست چهار; لذا ناگسستني است پنج. در همان حديث نوراني «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ»[7] از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) رسيده است كه اين دو ثَقل يكي قرآن كريم است، يكي ثقل اكبر است و يكي ثقل غير اكبر، قرآن كريم سببی است كه «سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفٌ بِأَيْدِيكُمْ»؛[8] يعني قرآن را خدا به زمين نينداخت, علوم قرآني علوم انداختني نيست، علوم آويختني است. اگر اين معارف كه قرآن و عترت را كنار هم به ما مي‌آموزاند كسي قلب خود را ظرف اين معارف ثقلين قرار دهد ممكن است علمش از بين نرود، البته ممكن است كم باشد؛ ولي قطع نشود، همان اندازه كه روشن است راهِ ما را روشن مي‌كند و ما را از اُفت و آفت نجات مي‌دهد؛ خطر خاموشي در كار نيست, خطر خاموش كردن در راه نيست, انسان مطمئن است كه اين چراغ نه خود از بين مي‌رود و نه ديگري مي‌تواند آن را خاموش كند كه اميدواريم جامعه فرهنگي و قرآني ما اين‌چنين باشد.

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»



[1] . الكافي(ط ـ اسلامی), ج1, ص301.

[2]. سوره نحل, آيه96.

[3]. سوره حج, آيه5.

[4]. سوره عنکبوت, آيه5.

[5]. سوره انشقاق, آيه6.

[6]. نهج البلاغه, خطبه189.

[7]. دعائم الاسلام, ج1, ص28.

[8]. امالی(مفيد), ص135.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب