اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ضرورت تحصيل علم نافع
در تبيين سخنان نوراني امام مجتبي(صلوات الله عليه) كه فرمود: «كُونُوا أَوْعِيَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِيحَ الْهُدَى»[1] چنين گفته شد كه علمي بايد فراهم كرد كه چراغ راه باشد؛ اين راه طولاني است، چراغي بايد تهيه كرد كه در بين راه نه خاموش شود و نه هيچ عاملي بتواند آن را خاموش كند، اگر نيروي اين چراغ محدود بود اين براي راهِ نامتناهي و نامحدود كافي نيست و اگر اين چراغ محفوظ نبود و در بين راه خاموش شد، اين توان آن را ندارد كه نياز راهیِ راه طولاني را طي كند، چراغي بايد تهيه كرد كه نسوزد و نسوزاند, خاموش نشود و نتوان آن را خاموش كرد، زيرا انسان راهيِ راه طولاني است. كاملاً در بحثهاي قبل روشن شد ما يك دشمن خونآشام داريم به نام مرگ, همگان از آن ميترسند؛ ولي مردان الهي از مرگ هراسي ندارند، زيرا در همآورد و مصاف با مرگ, در ميدان مبارزه با مرگ ميدانند كه مرگ را ميميرانند نه اينکه بميرند همگان اينچنين هستند؛ ولي مردان الهي مسلّح و سلحشور اين ميدان هستند و ميدانند كه انسان مرگ را ميميراند نه اينکه بميرد. تعبير قرآن كريم اين نيست «كلّ نفس يذوقها الموت» هر كسي را مرگ ميچشد، تعبير نوراني آن اين است که ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[2] هر كسي مرگ را ميچشد. روشن است كه هر ذائقي مذوق را هضم ميكند و از بين ميبرد. ما مرگ را ميميرانيم وارد صحنه برزخ ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, وارد ساهره قيامت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست ـ انشاءالله ـ وارد بهشت ميشويم ما هستيم و مرگ نيست, پس ما تا ﴿لِقَاءَ اللَّهِ﴾[3] راه طولاني داريم تا لقاء الله و اگر قرآن كريم اين بيان را به ما آموخت ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾؛[4] يعني نابودي در كار نيست، مرگ به وسيله شما از بين ميرود و شما مرگ را ميميرانيد؛ هرگز مرگ به معناي فرو رفتنِ در گودال عدم از يك سو و حيات مجدّد از سوي ديگر نيست، مرگ به معناي تخلّل عدم بين متحرّك و مقصد نيست، مرگ هجرت است؛ ما از مرحلهاي هجرت ميكنيم و به مرحله ديگر ميرسيم هرگز نميپوسيم, از پوست به در ميآييم و مرگ آخر راه و آخر خط نيست، بلكه رخدادي در اثناي اين مسير است.
وقتي ما مرگ را ميرانديم، إماته كرديم و وارد صحنه برزخ شديم، بايد علمي داشته باشيم كه در برزخ كارآمد باشد، وقتي وارد صحنه معاد شديم بايد علمي داشته باشيم كه در صحنه معاد كارآمد باشد, وقتي وارد بهشت شديم بايد علمي داشته باشيم كه در صحنه بهشت كارآمد باشد، به ما فرمودند: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾.
لزوم مسلح شدن انسان به سلاح علم صائب و عمل صالح
ما چون راه طولاني در پيش داريم هر مقطعي يك رهزن خاص دارد؛ ما با سه رهزن و محاربان چه در داخل و چه در خارج روبهرو هستيم، بايد به سلاح سراج و صراط, به سلاح علم صائب و عمل صالح مسلّح باشيم. در هيچ جاي كتاب و سنّت شما اين سه جهاد را براي غير انسان نميبينيد؛ غير انسان يا جماد و نبات و حيوان هستند كه در مراحل طبيعت به سر ميبرند يا فرشتگان هستند كه در مراحل ملكوت و امثال ملكوت به سر ميبرند، هيچكدام از اينها با اين سه دشمن و سه محارب و راهزن روبهرو نيستند يا اصلاً دشمن ندارند يا اگر دشمني دارند دشمن جهاد اصغر است و بيروني است. جماد و نبات و حيوان دشمن دارند، مزاحماتي دارند كه اُفت و آفت آنها را خواهان است و در پيش دارد، جماد مشكلاتي دارد که اگر چيزي خواست لعل بدخشان شود يا عقيق يمن، اگر در بدخشانها و كوههاي افغان بخواهد لَعلي به بار آيد يا در كوههاي يمن عقيقي به بار آيد دهها اُفت و آفت دارند، اين موجود عقيقي يا بدخشاني بايد با دشمنهاي بيروني مبارزه كند تا «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن»[5] امّا دشمن دروني ندارد; يعني سخن از هوس و مبارزه وهم و خيال با عقل و امثال ذلك نيست، گياهان هم اينچنين است که اگر درختي بخواهند ميوه بدهند با كود و سمپاشي و مانند آن, دشمن مهاجم طرد ميشود و اين درخت به بار مينشيند حيوان هم اينچنين است. همه اين سه صنف؛ يعني جماد و نبات و حيوان, دشمنان اينها فقط بيرون از مرز هويّت اينهاست تنها انسان است كه گذشته از دشمن بيروني, دشمن دروني هم دارد؛ يعني وهم و خيال در بخش انديشه مزاحم عقل برهاني هستند, شهوت و غضب در بخش انگيزه مزاحم عقل عملي میباشند كه «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ».[6] انسان هم دشمن دروني دارد و هم دشمن بيروني؛ فرشتگان اصلاً اهل مبارزه و محاربه و دشمني نيستند، نه دشمن درون دارند و نه دشمن بيرون; بيرون هيچكدام از اينها مزاحم ديگري نيستند ﴿وَ مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾،[7] درون اينها هم وهم و خيالي نيست كه با عقل آنها ناهماهنگ باشد، شهوت و غضبي نيست كه با عقل عملي ناهماهنگي و ناهمآوردی داشته باشد. بنابراين غير انسان يا اصلاً دشمن ندارد؛ مثل ملكوتيان يا اگر دشمن دارد فقط در جبهه جهاد اصغر است كه دشمن بيروني است. انسان است كه هم دشمن دروني دارد و هم دشمن بيروني؛ دشمن بيروني او همين مزاحمان استكبار و صهيونيسم و امثال ذلك هستند كه اينها همواره سخن آنها ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ﴾[8] است و قدرت طلب و خودخواه و مُعجب هستند و مانند آن. دشمن دروني همان وهم و خيال است كه با عقل ناسازگار است و همان شهوت و غضب است كه با انگيزه ناسازگار است. اگر از دشمن بيروني انسان نجات پيدا كرد و از دشمن دروني؛ يعني در بخش وهم و خيال رهايي يافت، در بخش جهاد اكبر كه بين عقل و قلب است جهاد لطيف و مبارزه ظريفي رخ ميدهد؛ عقل همواره با استدلال و برهان سرگرم است ميگويد ما بايد بفهميم, قلب ميگويد فهميدن با مفاهيم و علم حصولي مشكل را حل نميكند، من بايد ببينم ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾؛[9] اثبات جهنم مشكل را حل نميكند، آتش را ديدن مشكل را حل ميكند; عدل و فضليت را ديدن كمالبخش است، نه عدلفهمي و كمالفهمي.
بنابراين انسان تا زنده است اين سه مقطع رهزني و جهاد را در پيش دارد، جهاد اصغر و اوسط و اكبر و چون اين راه طولاني است «كادح الي رب» است ﴿كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ﴾ بايد علمي تهيه كنند كه تمام اين سه مقطع را تأمين كند و هرگز خاموش نشود و چيزي نتواند آن را خاموش كند.
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
[1]. الكافي(ط ـ اسلامی), ج1, ص301.
[2]. سوره آل عمران, آيه185.
[3]. سوره عنکبوت, آيه5.
[4]. سوره انشقاق, آيه6.
[5]. ديوان سنايي، قصيده134؛ «سالها بايد که تا يک سنگ اصلي ز آفتاب ٭٭٭ لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن».
[6]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج1، ص11.
[7]. سوره صافات, آيه164.
[8]. سوره اعراف, آيه12.
[9]. سوره تکاثر, آيات5 ـ 6.