اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيما خاتمهم و أفضلهم حبيب اله العالمين ابی القاسم المصطفي محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي الأصفياء من عترته لا سيما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولي و من اعدائهم نتبرّء الي الله.
خدا را بسيار سپاسگزاريم که توفيق درک اين ماه عزيز و عظيم را مجدّداً نصيب ما فرمود و اين منّت بزرگ و بيهمتاي ماه رمضان را براي ما و جامعه ما و مرد و زن ايماني ما براي بار ديگر زمينه روحافزايي، ايمانفزايي و داشتن ايمان و معنويت و روحانيت مضاعف قرار داد. اين سپاس و اين قدرداني و اين تقدير از ساحت الهي، يک واقعيت است. خدايا! تو شاهدي که ما گرچه سپاسگزاريم؛ اما قدر اين نعمت بزرگ و اين منّت بلند آسماني را ما به درستي نميشناسيم. اوّل خواستهاي که از خدايمان داريم اين است که خدا حقيقت ماه مبارک رمضان را براي يکايک ما آن گونه که شايسته است آن گونه که لايقش هست به همه ما تعليم بفرمايد و ايمان ما را و معرفت ما را و ارادت ما را به ماه مبارک رمضان مضاعف بگرداند. ما بايد تلاش کنيم تا حسّ و حال ماه رمضان به ما و به خانواده ما و به جمع ما به قوم و قبيله ما و نهايتاً به جامعه ما برگردد. اينکه ميگوييم حسّ و حال ماه رمضان، براي اين است که ممکن است کسي در اين ماه، تمام اين ماه را روزه هم بدارد و به عنوان دستور پروردگار عالم اين فرمان را سرپيچي نکند؛ اما پيدا شدن روح رمضاني، آن معنويت رمضان و آن حسّ و حال ماه مبارک رمضان نياز به ارادهاي قوي و عزمي جدّي دارد. ما ممکن است که بين روزهاي ديگر با ماه رمضان و روزهاي اين ماه نتوانيم فرق بگذاريم. سرّ اينکه خداي عالم قبل از ماه مبارک رمضان، ماه رجب را و بعد ماه شعبان و توصيهها و دستورها و سفارشهاي خاص اين دو تا ماه را با ادعيه و نيايشهايش به ما آموخت، براي اينکه ما با يک آمادگي روحي و مهياشدن نفساني وارد اين ماه بشويم. ما متأسفانه از اين حقيقت غافل هستيم «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَان»؛[1] از دو ماه قبل خداي عالم زمينهسازي ميکند که ما با يک آمادگي روحاني و با يک پذيرايي نفساني خودمان را وارد اين ماه داشته باشيم و از فضايل و کمالات و جلال و جمال اين ماه برخوردار بشويم، ولي ما متأسفانه برخوردار از جهات فراوان ماه رجب و شعبان نيستيم. چون اين گونه نيست، متأسفانه برخورداري از ماه رمضان هم در آن حدّ نيست. از خداي عالم بخواهيم که خدايا! عاجزانه، ملتمسانه، متضرّعانه، با قلبي خاشع و نفسي خاضع اين روح ماه مبارک رمضان را با دل و جان ما آشتي و ارتباط معنوي قرار بده و ما بتوانيم از اين ارتباط معنوي براي استفاده بيشتر از اين ماه خودمان را مهيا کنيم و اين برترين توفيقي است که به برکت اين ماه نصيب ميشود. در اين روزها بحثي را با شما ـ إنشاءالله ـ در ميان خواهيم نهاد به عنوان «حکمت نيايش» و سرّ اينکه اين موضوع را انتخاب کرديم هم خدمت شما عرض کنم و ـ إنشاءالله ـ ما در اين ماه عزيز بتوانيم آن معرفت و شناختي که بايد راجع به نيايش، راجع به مناجات، راجع به انس با خدا، راجع به خلوت کردنِ بين خود با خدا، راجع به در ميان نهادن آنچه بين ما و خدا شايسته است، چون واقعاً واژه نيايش واژه بسيار شريف و گرانقدري است و شايد اگر بخواهيم معادلي براي اين واژه در ادبيات عرب انتخاب بکنيم واژه مناجات است. ما در فرهنگ غني اسلام عموماً و مکتب اهل بيت(عليهم السلام) خصوصاً ويژگيهايي داريم، جريانهايي داريم که هر يکي از اينها ميتواند در مسير رشد و شکوفايي ما، در مسير رهاسازي ما از اين دار طبيعت و مرداب دنيا نقشآفرين باشد و سهم گرانقدري داشته باشد. خداي عالم ما را تنها نگذاشت، ما را رها نکرد، در اختيار ما جريانها و امکاناتي قرار داد که به ما بتوانيم به وسيله آنها خودمان را بالا بکشيم. واقعاً در نظام طبيعت زندگي کردن و به دار دنيا تعلق نيافتن و دل به دنيا نبستن، بدون اين مستمسکها، بدون اين دستآويزها امکان ندارد. نفسي در درون ما وجود دارد، اين اژدهاست، به حق اژدهاست و شب و روز هم ندارد، خواب و بيداري هم ندارد، جواني و پيري هم ندارد، مرد و زن هم ندارد، در مسجد و ميکده هم ندارد، همه جا با ما هست. شما فکر کنيد لحظهاي از نفس، اين نفس امّاره به سوء انسان رهايي پيدا ميکند، اين امکان ندارد. اين نفس با انسان هست. بياني را خداي عالم در کريمه قرآني خودش به ما گوشزد ميکند و ميفرمايد: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾،[2] بُخل، حرص، آز، طمع، از آن امور ويژهاي است که دمِ گوش ما هست و تا آخرين لحظه حيات، ما را رها نميکند. ما فکر کنيم مثلاً يک وقت از نفس اماره نجات پيدا ميکنيم اين خيال است. فکر کنيم که يک وقت مثلاً ما پير ميشويم يا مثلاً در يک حالت عبادي قرار ميگيريم که اين نفس ما را آزاد ميگذارد، اين نيست. ما دو تا شيطان و نفس را به عنوان دو دشمن اساسي و عمده داريم، خداي عالم اين دو تا را هم به ما معرفي کرد و به ما بارها و بارها تذکر داد که اين دو تا شما را رها نميکنند، اينها دشمنان شما هستند، اينها در نظام دنيايي در کنار شما هستند؛ البته تسلّط بر شما ندارند. اينها کارشان دعوت کردن است، کارشان وسوسه کردن است، کارشان سفارش کردن و توصيه کردن و خواستن و اصرار کردن و امثال آن است، هيچ کدام از اينها بر انسان مسلط نيست. خداي عالم هيچ امري جز اراده خود را مسلّط بر هستي انساني قرار نداد، ولي دوست و دشمن را در اختيار قرار داد. جهل و عقل را به انسان نماياند. خير و شرّ را به انسان نشان داد. زشت و زيبا را در جلوي انسان قرار داد و هيچ گاهي نيست مگر اينکه انسان همواره بين خير و شرّ، بين حق و باطل، بين ظلم و عدل، بين خدا و شيطان مخير است، ﴿إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً﴾،[3] ﴿وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْن﴾؛[4] ما دو راه را در پيش چشم انسان گشوديم، هر کدام را بخواهد مختار است. خير را بخواهد مختار است، شرّ را بخواهد مختار است. خداي عالم فرمود شما شرّ را بخواهيد ميگوييم بفرماييد ما هم شما را کمک ميکنيم، ﴿كُلاًّ نُمِدُّ﴾[5] هم به اهل خير کمک ميکنيم هم به اهل شرّ کمک ميکنيم. عدهاي دوست دارند اهل شرّ باشند ـ معاذالله ـ اهل خيانت باشند اهل تهمت و افترا باشند، اهل دو به همزني باشند، اهل نمامي و سخنچيني باشند و ـ خداي ناکرده ـ راههاي شرّ هم که کم نيست، به عدد راههاي خير راههاي شرّ وجود دارد. علي بن ابيطالب(عليه السلام) در نامهاي به معاويه که در نهج البلاغه شريف هم آمده است، نوشت معاويه مثل شيطان است، از هر شش جهت ميآيد؛ از بالا از پايين از يمين از يسار از خلف از أمام، پيشنهاد شرّ و بدي و خير را پيشنهاد شرّ و بدي و باطل را اين معاويه دارد. دو تا دشمن ما داريم که اينها در رأس دشمنان ما هستند: يکي بيرون است به نام شيطان، يکي درون است به نام نفس أمّاره؛ البته اينها جنود فراواني هم دارند. در درون انسان هم همان گونه انسان است دو تا دوست خدا براي انسان قرار داد: يک دوست که مهربانترين دوست است و در درون انسان قرار داده است به نام عقل است. چه بيان شريفي را مولايمان و امام عزيزمان و امام رئوفمان امام رضا(عليه السلام) فرمودند، به روح مطهّر آقا امام رضا(عليه السلام) صلواتي اهدا بفرماييد!
فرمود انسان در درون خودش يک دوست دارد و آن هم عقل است: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»،[6] آقا اين عقل را چرا ما به آن اجازه نميدهيم؟ چرا ما به عقل فرصت نميدهيم؟ چرا به اين قوه تفکر و انديشه ميدان نميدهيم؟ چرا اجازه نميدهيم اين تحفه خدا، اين امانت الهي، اين موهبت الهي در درون ما به کار بيفتد و کارگر بشود و عقلورزي کنيم، انديشهورزي کنيم و انسان عاقل بشويم؟ ما نوعاً نوع ما انسانها يا بر اساس هوي و هوس تصميم ميگيريم يا بر اساس وهم و خيال، ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾،[7] نوع انسانها اگر سؤال بفرماييد، نوع انسانها مبناي تصميمگيريشان چيست؟ بر چه اساسي ميانديشند و اقدام ميکنند و گذران عمر دارند؟ خداي عالم در قرآن پاسخ ميدهد؛ ميفرمايد که نوع انسانها دو تا مبدأ براي کار خود دارند: يک هوي و هوس است. دوست دارم! دلم ميخواهد! اين طوري مايلم! ارادهام بر اين است! اين دوست داشتن، اين هوي و هوس، اين ميل با انسان چه ميکند؟ بدترين حجاب و مانع بزرگ براي رسيدن به عقل و عقلانيت، همين دوست داشتنها، همين هوي و هوس، همين ميلها و امثال آن است. آقا چرا اين کار را ميکني؟ خواهر! برادر! چرا اين کار را ميکني؟ دوست دارم! اين طوری علاقه دارم! ميلم به اين ميکشد! اين دوست داشتن که همان هوي و هوس است، از مانعترين موانع در مسير راهيابي به عقل و عقلانيت است. اين حجاب است، اين ستر و مانعي است که اجازه نميدهد انسان به مرز عقلانيت نزديک بشود و چقدر دوست خوبي است عقل، «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه»؛ انسان فقط يک دوست دارد و آن هم عقل اوست و اين عقل ميتواند براي انسان خدا را، پيغمبر را، دين را و همه خيرات را بياورد؛ کما اينکه جهل براي انسان دشمني و عداوتي را ميآفريند که انسان به سمت شيطان و امثال آن ميرود.
بنابراين همان گونه که ما دو تا دشمن بزرگ، يکي از درون و ديگري از برون، اگر بگوييم نفس امّاره، نفس امّاره، دستپرورده جهل است. والد بزرگوار ما در بيانات تفسيري و قرآنيشان ميفرمايند که اين نفس هم أمّار بالسوء است و هم أمّار به خير و حَسَن. آنهايي که جهل را مبدأ فکر و انديشه و کارشان قرار دادند، اينها نفس أمّارهشان رشد ميکند، امّاره يعني چه؟ امّاره يعني بسيار امر ميکند، بسيار فرمان ميدهد، هر لحظه، هر آن ميخواهم! ميخواهم! ميخواهم! اين انسان را رها نميکند. اگر زمام وجود انسان را جهل به عهده بگيرد، نفس أمّاره بالسوء رشد ميکند و اگر زمام هستي انساني را عقل به عهده بگيرد، نفس أمّاره به حَسَن، أمّاره به خير رشد ميکند، تا اين سررشته را به چه کسي بسپاريم؟ اين بيان مولاي عزيزمان آقا امام رضا(عليه السلام) که فرمود: «صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُه وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه»، يعني اگر انسان سررشته را، سرنخ را به دست عقل بسپارد و از خواستهها، تمنّيات، آرزوها، طول أمل، اينها مهلت و فرصت را براي ميدانداري عقل ميگيرند و اجازه نميدهند عقل به ميدان بيايد. چه تعبير زيبايي را آقا امام رضا فرمود، دوست است، هر دوستي به دوستي عقل دوست است. «خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست» همه دوستها اگر از جايگاه عقلانيت باشد حقيقتاً دوست است. خدا در قرآن ميفرمايد عدهاي در روز قيامت از اينکه افرادي را به عنوان دوست اتّخاذ کردهاند که هيچ شأنيتي براي دوستي و همراهي نداشتند پشيماناند. آنهايي که بر مبناي جهل دوست انسان شدند، اينها در روز قيامت دشمنان انسان هستند. همانهايي که ما در دنيا به عنوان دوست ميگرفتيم اگر پايه دوستي و مبناي دوستي عقل نبود، بلکه هوي و هوس بود، با هم رفيق هستيم با هم دوست هستيم با هم شب بيرون ميآييم، با هم تفريح ميرويم که هيچ مبنايي براي اين آمد و شدها نيست، هيچ پايه و اساسي براي اين دوستيها نيست، کساني که ما در دنيا آنها را دوست ميگرفتيم؛ اما پايه دوستي ما بر مبناي عقل نبود، همانها ـ معاذالله ـ دشمنان ما هستند در سفر قيامت و ابد. آنهايي که پايه دوستيشان را بر مبناي عقل و بر مبناي تقوا بنيان نهادند آنها البته از اين دوستي طرفي ميبندند بهرهمند هستند و اين دوستي و صداقت در برزخ و قيامت براي آنها نجاتبخش است، کمککار و مساعدت ميکند.
به هر حال، ما موضوع اين ماه را و موضوع سخن اين ماه در اين جمع گرامي و در اين فرصتهای گرانقدر ماه رمضان را حکمت نيايش قرار داديم. اين بحث بسيار بحث پر دامنه و عميقي است و ـ إنشاءالله ـ موضوع يک ماه جلسه و بحث و گفتگو هست. عرض کرديم که خداي عالم، مستمسکات و جريانهايي را در اختيار ما قرار داد که در برابر آن مهالک و آن اموري که انسانها را به سختي و دشواري مياندازد آنهايي که دشمن انسان هست، از دست آنها نجات و رهايي ميبخشد، آنها جريانهاي ممتازياند که از جمله آنها همين نيايش است. تلاوت آيات الهي و ارتباط با قرآن مجيد، زيارات اهل بيت عصمت و طهارت، اينها توسّل نسبت به آنها هر کدام از اينها، اينها جريانهايي است، اينها رودهايي است، نهرهاي بزرگي است که ميتواند انسان را به سرزمين توحيد برساند. هر کدام ما جدولي داريم، نهري داريم، رودي داريم که اگر در آن رود خوب شنا کنيم و از آن استفاده بکنيم نهايتاً به درياي توحيد ميرسيم. اگر زيارات اهل بيت است، اگر عبادات است، اگر تلاوت آياتِ الهي است، اگر خدمت به خلق و افراد جامعه است و اگر و اگر هر کدام از اينها سُبُلياند که به آن صراط مستقيم منتهي ميشوند و آن صراط مستقيم ما را به اقيانوس توحيد ميرساند. ما در سرزمين الهي مستغرق هستيم اگر از اين سُبل به صراط برسيم و از آن صراط به درياي بيکران توحيد برسيم. ﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ﴾،[8] به عدد انفاس خلايق، راه براي رسيدن به خدا وجود دارد. اما يکي از آن نهرها و جدولهاي بزرگي که ما را به درياي توحيد ميرساند مسئله نيايش، مناجات، انس با خدا و راه گفتگوي با پروردگار عالم است. چقدر اين ارزشمند است! اگر انسان همه دنيا را هم در اختيار داشته باشد، اما ارتباط او با خدا، با مبدأ هستي، با آفريدگار عالم، با آن کسي که بدأ و ختم ما به اوست، اگر از او جدا بشويم و ارتباط نداشته باشيم، هيچ چيزي نخواهيم داشت. اين عماد اطمينانبخش اين ستون استواري که انسان را از حيرت و ضلالت نجات ميدهد ياد خداست و انس با پروردگار عالم است. خدا فرهنگ نيايش را به ما آموخت، راه ارتباط خودش را با ما همواره گشوده دارد، هيچ وقت نيست که کسي بخواهد باب الهي را بکوبد و درِ ارتباط با پروردگار عالم را دقّ الباب بکند و صداي لبّيک خدا را نشنود، اين چه خدايي است! شب و روز ندارد، خواب و بيداري ندارد، در همه حالات، در همه آنات، در همه لحظهها محال است کسي بگويد «يا الله»! و لبّيک نشنود، اين شدني نيست. ﴿وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ﴾،[9] اين آيه چه ميکند با آدم؟ اين آيه روح ارتباط، روح مناجات، روح انس با خدا، روح گفتگو را براي همگان باز ميکند. هر کسي که خود را بنده خدا بداند و متعلّق به باب الهي بشناسد، يک بار بگويد «يا الله»! هيچ ترديدي در او نيست که خداي عالم اين در را باز گذاشته و درِ اجابت براي همه انسانها خصوصاً کساني که خود را بنده خدا ميدانند باز است.
ما اول بايد با اصل معناي نيايش آشنا بشويم؛ نيايش يعني چه؟ ارتباط با خدا يعني چه؟ انس و خلوت کردن با خدا، با خدا گفتگو کردن، راز و نياز گفتن، سفره دل نزد خدا باز کردن، حالا ما بحث دعا و خواستهها را نداريم، ممکن است يک نفر اصلاً هيچ چيزي نخواهد؛ اما همين که خود را متعلّق به عالم الهي ببيند و خود را سرگشته و حيران نبيند و سرنخ وجودي خود را به خداي عالم بدهد و ناصيه و پيشاني خود را در آستان الهي بر زمين بسايد، اين خودش مطلوبيت است، هيچ چيزي لازم نيست انسان بخواهد. ما يک دعا داريم که دعا، خواندن است. يک خواسته داريم که آن هم تقاضاهاي ماست. دعا يک نيايش است، يک ارتباط است. ما لازم نيست هر وقت که به سَمت خدا ميرويم به خاطر نيازمان برويم، به خاطر مشکلات برويم؛ البته آن هم راهش باز است و خدا حلّال مشکلات است و از جمله اسماي حُسناي الهي «يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِين»[10] است هر کسي که بخواهد خداي عالم به فريادش برسد، خدا درِ اين باب را باز گذاشته. اما قبل از اينکه انسان خواستهها و تمنّياتش را مطرح بکند ببيند با چه کسي با چه حقيقتي با چه وجودي روبهرو است؟ با چه کسي دارد حرف ميزند؟ خداي او کيست؟ چقدر مهربان است؟ چقدر عزيز است؟ چقدر رئوف است؟ چقدر حکيم است؟ چقدر به همه جهات وجودي ما آگاه است؟ «ارحم الراحمين» است؟ «اجود الاجودين» است؟ هر خيري و هر برکتي از جايگاه اوست، ، «بِيَدِهِ الْخَيْر»،[11]«بيده الفضل». روزي رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم) به فاطمه زهرا(سلام الله عليها) فرمود اين جبرئيل است اين فرشته مقرّب خداست که آمده و جبرائيل امين حامل سلام خدا بر فاطمه است. اينها چه انسانهاي ممتازياند که خداي عالم بر آنها سلام ميفرستد! حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلَامُ، وَ مِنْهُ السَّلَامُ، وَ إِلَيْهِ السَّلَام»؛[12] خدا خودش مبدأ سلام است، سلام از اوست و به سوي اوست، هر خيري و هر لطف و رحمتي و هر فضلي از جايگاه پروردگار است. رسول الله عرض کرد دخترم فاطمه جان! حضرت جبرائيل امين از طرف پروردگار عالم آمده است تا اگر شما خواستهاي داري، مطلبي داري جبرائيل امين به امر الهي آن را اجابت کند و نيازت را برطرف کند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) مشکلات زندگي داشت به هر حال وضعيت زندگي حضرت زهرا(سلام الله عليها) در يک حداقلي بود. گاهي علي بن ابيطالب براي اداره منزل مجبور ميشد که حتي از يک يهودي هم قرض کند،[13] اين زندگي حضرت با اين وضع ميگذشت. با دستي فرزندان و گهواره را ميجنباند و با دستي ديگر آسياب ميکرد، اين زندگي فقيرانه و حقيرانه به ظاهر. اين جبرائيل امين است که از طرف پروردگار عالم آمده تو هر خواستهاي داري، مشکلي داري، براي رفع اين فقر رفع مشکلات خودت بخواه و جبرائيل امين به امر الهي مطيع و فرمانبر شماست. وقتي حضرت زهرا(سلام الله عليها) اين مطلب را شنيد عرض کرد که «لا حاجَةَ لِی غَيرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِيمِ»؛[14] گفت من خواسته دارم مشکلات کم نيست؛ اما تا ميگويم «يا الله» همه چيز يادم ميروم، تا ميگويم خدا، ديگر چيزي از خواستهها به ذهنم نميآيد، از بس اين خدا عظيم و عزيز و دوست داشتني و محبوب است از او چه بخواهم؟ تنها از او او را ميخواهم «لا حاجَةَ لِی»؛ من هيچ احتياجي ندارم «غَيرُ النَّظَرِ اِلی وَجهِهِ الکَرِيمِ»؛ من ميخواهم اجازه بدهی من چهره زيباي الهي را ببينم و نگاه بکنم، با او حرف بزنم با او مناجات کنم، با او گفتگو کنم. ديديد وقتي ميرويد جايي ميخواهيد مطلبي را بگوييد ميبينيد آن شخص يا آن دوست آن قدر از صفا و صميميت حرف ميزند پشيمان ميشويد که بگوييد، وقتي انسان در مقابل خدايي قرار ميگيرد که اين خدا آفريدگار هستي است، عظمت، جلال و جمالش به يک اراده هزاران خورشيد ميآفريند از او آدم چه چيزي بخواهد؟ آن خدايي که ميتواند دلها را زير و رو بکند و انسان را از حالي به حالي بگرداند او همان گونه که «مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ» است، «مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار»[15] است، دنيا و آخرت را ظاهر و باطن را او دگرگون ميکند در مقابل چنين خدايي انسان چه خواستهاي ميتواند داشته باشد. به هر حال شما دوستان و عزيزان را خسته نکنم به همين مقدار اکتفا کنيم و موضوع بحث ما ـ إنشاءالله ـ در اين ايام و روزهاي عزيز ماه مبارک رمضان، چون ماه خداست شهرالله است اين موضوع از اين جهت انتخاب شده است که ما را به خدا ارتباطي بدهد، انس ما را با خداي عالم ارتباط ما و تعلّق ما را به پروردگار عالم بيشتر کند و اين فرصت ماه رمضان را مغتنم بشماريم و اگر کسي به خدا وصل شد، چشم او به جمال الهي باز شد و زمينه ارتباط با خدا را در اين ماه رمضان براي خود به عنوان پيماني ناگسستني بست، ديگر خيالش جمع است. ما چون از خدا ـ معاذالله ـ و متأسفانه بريدهايم، هر از گاهي يک مراجعهاي داريم. بعضيها دائماً وصل هستند، اين سيم وصل است، اين سيم که وصل است هميشه روشن است. ديديد آن چراغهايي که هميشه روشن هستند چون به نيروگاه برق وصلاند. انسان اگر بخواهد هميشه روشن باشد بايد خود را همواره در فضاي نيايش، در فضاي انس و گفتگوي با خدا ببيند و اين نياز به تمرين دارد، نياز به ممارست دارد و ماه رمضان را ماه ممارست و تمرين ميدانند براي نيايش، براي اينکه انسان بتواند ارتباط وجودي خود را با پروردگار عالم تحکيم کند. ما هر چه از عقل سخن بگوييم هر چه از انديشه و تفکر سخن بگوييم، تا انسان اين رگ ارتباطي خود را و آن پيوند قلبي خود را با پروردگار عالم مستحکم نکند نميشود. فقه دستورات ابتدايي را به ما ميآموزاند؛ اما روح فقه نيايش است. رساله براي اين است که ما کج نرويم؛ اما رساله به ما روح نميدهد. رساله مسير درست را به ما مينماياند، فقه براي ما کجي را از راستي ممتاز ميکند؛ اما ما بدون داشتن آن روح نيايش و آن باطني که انسان را به خداي عالم وصل ميکند اين فقه به تنهايي نميتواند کارآمد و مفيد و سازنده باشد. اميدواريم که خداي عالم روح نيايش را، روح عبوديت را، روح دعا را، روح ارتباط با خودش را به فرد فرد ما و جامعه ما عطا بفرمايد! و زمينه تعالي و رشد را براي همه ما به برکت ماه مبارک رمضان مهيا بگرداند!
«نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الاعظم الاعزّ الاجل الاکرم يا الله ...، يا رحمن و يا رحيم»!
بار الها! گناهان همه ما را ببخش و بيامرز!
ارواح مؤمنين و مؤمنات ارواح طيبه شهدا، روح امام امت گذشتگان از اين جمع، آنهايي که در سال قبل خصوصاً و سالهاي قبلتر بودند و امسال در جمع ما نيستند؛ اما روحشان، جانشان، باطنشان با اين جمع با اين حقيقت با ماه رمضان بوده است، خدايا همه و همه را حشرشان را با حقيقت ماه رمضان و قرآن و نيايش در اين ماه قرار بده!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
مشکلات را از جوامع اسلامي خصوصاً جامعه اسلامي ما مرتفع بفرما!
خدايا کشور ما را نظام ما را مملکت ما را مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
ما را در اين ماه عزيز مهمان سفره کرامت قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) قرار بده!
خدايا اين ماه را ماه ضيافت خود ناميدي، مهماني خدا در اين ماه اين است که جانها مهماناند. يک وقت تن مهمان ميشود، يک وقت جان مهمان ميشود؛ تن که مهمان بشود غذاي دنيايي ميخواهد، جان که مهمان بشود غذاي روحاني ميخواهد. خدايا! به برکت اين ماهي که ماه ضيافت الهي است جانهاي ما را، ارواح ما را، باطن ما را از معرفت و ارادت نسبت به خودت و قرآن و اهل بيت مالامال بگردان!
قلب مطهّر آقايمان و مولايمان و امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1] . إقبال الأعمال (ط ـ القديمة)، ج2، ص628.
[2] . سوره نساء، آيه128.
[3] . سوره انسان، آيه3.
[4]. سوره بلد، آيه10.
[5]. سوره اسراء، آيه20.
[6]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.
[7]. سوره نجم، آيه23.
[8]. سوره انشقاق، آيه6.
[9] . سوره بقره، آيه186.
[10] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص 229.
[11] . المحاسن، ج2، ص376.
[12] . الأمالي (للطوسي)، النص، ص175.
[13] . كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط ـ القديمة)، ج1، ص302.
[14] . رياحين الشريعه، ج1، ص 105.
[15] . زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص328.