أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و أهل بيته الأطيبين الأنجبين سيّما بقيّة الله في العالمين بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّيء إلي الله».
«أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنَا [و أجوركم] بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ(عَلَيْهِ السَّلَام) وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ(عليه الصلاة و عَلَيْهِ السَّلَام)»[1]
قرآن كريم همگاني و هميشگي است، وحي و نبوّت خاندان عصمت و طهارت كلّي و دائم است; يعني براي همه در هر زمان و در هر زمين اگر كتابي جهاني شد يعني قلمرو زمانش «إلي يوم القيامة» بود و قلمرو مكانش كلّ منطقه جهان بود حرف او بايد جهاني باشد. رهاورد او نه اختصاصي به يك ملت و مملكت داشته باشد و نه از شمولش اِبا داشته باشد. آن امري كه ميتواند جهاني باشد; يعني قلمرو زمان خاص ندارد, محدوده عصر و مصر مخصوص ندارد، بايد با فطرت و ساختار خلقت انسان از يك سو، با ساختار خلقت كلّ جهان از سوي ديگر هماهنگ باشد. اگر با گروه خاصي ساخته بود و با ملت ديگري هماهنگ نبود اين كلي و دائم نيست همگاني و جهاني نيست، چون آنچه مشترك بين همه انسانهاست در نهاد همه نهادينه شده است. ذات اقدس الهي انسان را بيسرمايه خلق نكرد، لوح نانوشته به كسي نداد, كتاب مدوّني در درون همه با قلم قدرت نوشت به نام ﴿وَ نَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾،[2] آنگاه به همه ما فرمود ـ چه در حوزه چه در دانشگاه چه در نهاد ديگر ـ خواستيد مطلبي فرا بگيريد با صاحبخانه هماهنگ باشد. راز و رمزي را به درونتان راه بدهيد بايد با صاحبخانه يعني فطرت هماهنگ باشد وگرنه اولاً با خود مشكل داريد, ثانياً با جامعه. اين كتاب كه همگاني و هميشگي است در سوره مباركه «توبه»، در سوره مباركه «فتح»، در سوره مباركه «صف» صريحاً اعلام كرد كه اين دين آمده ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾[3] ﴿وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾[4] ﴿وَلَوْ كَرِهَ الكَافِرُونَ﴾[5] ﴿وَكَفَي بِاللَّهِ شَهِيداً﴾[6] كه اين ذيل براي اين سه سوره است; يعني اين دين آمده تا همه مكتبها را تعديل كند آنچه حق است امضا كند آنچه باطل است طرد كند جهاني فكر بكنيم. پس خود قرآن كريم در اين سه سوره جهاني بودن خود را اعلام كرد و در اتاق فكر مكّيها اين بود: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا قَوْلُ البَشَرِ﴾[7] يعني قرآن ـ معاذ الله ـ وحي نيست, گفته خدا نيست, فرستاده خدا به وسيله جبرئيل نيست؛ در همان سوره مدّثر دو جا ذات اقدس الهي دارد اين ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ﴾,[8] ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾،[9] اين حقوق بشر است اين تكليف بشر است اين تعليم بشر است, اين اختصاصي به يك قوم و نِحله و ملّت ندارد.
بنابراين از همگاني و هميشگي بودن وحي قرآن، از يك سو؛ از تصريح خدا در اين سه سوره كه اين بر همه مكتبها فائق است، از سوي ديگر؛ هم تصريح قرآن به اينكه اين ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ است, ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[10] است كه در سوره فرقان دارد معلوم ميشود اين كتاب, كتاب جهاني است. اينكه ذات اقدس الهي قرآن را به جهاني بودن معرفي ميكند وظيفه ما را تبيين ميكند. اين به اصطلاح اهل علم ميگويند اين جملههاي خبري به داعي انشا القا شده است؛ يعني بكوشيد هم جهاني فكر كنيد هم جهاني عمل كنيد هم تحمل افكار جهاني داشته باشيد هم بدانيد در جهان چه خبر است. اگر اين دين بايد بر همه مكتبها فائق باشد، هم حوزههاي ما موظفاند كه مكتبهاي متنوّع غرب را به خوبي بشناسند, هم دانشگاههاي ما عهدهدارند كه تمام مكاتب زنده غرب را بشناسند و بر قرآن عرضه كنند و با قرآن بسنجند و ضعف آنها را برطرف كنند و قوّت آنها را امضا كنند. اين جمله خبري به داعي انشا القا كردن يعني اين، اگر خدا ميفرمايد اين كتاب جهاني است يعني جهاني فكر بكنيد يعني بدانيد كه در جهان چه خبر است چندين مكتب است و آنها را ارزيابي كنيد. كارهايي كه انبيا ميكردند عموماً و حضرت ختمي مرتبت(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) خصوصاً انجام ميدادند آنها زمينه همين همگاني و هميشگي بودن را فراهم ميكردند. كارها و گفتارهاي ائمه(عليهم السلام) اين بود. يكي از برجستهترين كارهاي جهاني, كار حسين بن علي است. تنها مخالفت با اموي و مرواني نبود، تنها مبارزه در سرزمين حجاز نبود. سالار شهيدان فرمود هر كس مثل من فكر ميكند زير بار ظلم نميرود «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ لِمِثْلِه»[11] نفرمود من با يزيد بيعت نميكنم او با يزيد بيعت نكرد يك چيز روشني بود شخصي بود؛ اما فرمود كسي كه حسيني ميانديشد زير بار ظلم نميرود. بيان نوراني علي بن ابيطالب اين است «لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ»؛[12] «ضَيم» يعني ستم, فرمود ستم را جز ملت فرومايه كسي تحمل نميكند. اين بيان حسين بن علي ميخواهد ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ را پياده كند، ﴿وَلَوْ كَرِهَ الكَافِرُونَ﴾, ﴿وَلَوْ كَرِهَ المُشْرِكُونَ﴾. بعد صريحاً اعلام كرد فرمود چه در مشرق چه در مغرب اگر ملتي ببينند كه كسي ميخواهد بر آنها ستم بكند و او ساكت بنشيند و با سكوتش ستم را امضا كند ذات اقدس الهي او را و آن حاكم ستمكار را يكجا به آتش ميبرد. اين بيان حسين بن علي يک بيان جهاني است. اينكه ميبينيد محرم چه در شرق چه در غرب همه جا نفوذ پيدا کرده براي اينکه حرف، حرف جهاني است.
يك سلسله بحثهايي خود قرآن دارد كه به ما خطاب ميكند با جهانيان بر محور عدل عمل كنيم فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ [13]ما نه واژهاي از «شيء» عامتر داريم, نه از «شيء» كه جمع بسته بشود, بشود «اشياء» عامتر فرض ميشود. فرمود با مشرقيها با مغربيها با شماليها با جنوبيها با هر كسي ميخواهي معامله كني باوفا باش! كم نگذار بد نگذار ناقص نگذار، نفرمود با مسلمانها معامله ميكني كم نده؛ نه ملّي و محلّي است كه اختصاصي به مسلمين داشته باشد, نه منطقهاي است كه براي مسلمانها و مسيحيها و كليميها و آنها باشد, بلكه بينالمللي است فرمود: ﴿لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾ با مردمِ روي زمين در هيچ چيزي كم نگذاريد ـ اين حرف, حرف جهاني است ـ با هر كه معامله كرديد كم نگذاريد، اين وظيفه ماست.
اما آياتي كه ميگويد دين, جهاني است همان چند آيه است و آياتي كه شبيه اينهاست و دلالت دارد به اينكه ناس يعني مردم, همگاني و هميشگي مكلّفاند. سالار شهيدان هم با خواندن اين آيات نهضت خود را اقامه كرده است. ميبينيد حرفي كه حسين بن علي ميزند حرف ملي و محلّي نيست حرف منطقهاي نيست حرف بينالمللي است. يك آيهاي را سالار شهيدان به آن استدلال كرده كه اين آيه فقط گفتهٴ خداست با زيرمجموعه كار الهي؛ خدا فرمود در كارگاه من از عرش تا فرش يك آدم بيعُرضه وجود ندارد، آنكه من به او سِمت دادم، چه در آسمانها چه در زمين و چه در «بينالأرض و السماء». من به كسي سِمت دادم و صنع دادم و مأموريت دادم كه اين دو عنصر محوري اداره را خوب بلد است: يكي تخصّص يكي تعهّد، در كارگاه من حتي مأموران جهنم هم متخصّص و متعهّدند كه به احدي در جهنم ظلم نشود به همان اندازه كه بد كردند. اين آيه كه ﴿عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[14] براي ملائكه جهنم است; يعني مأموران جهنمِ من هرگز وظيفه ندارند هرگز حق ندارند اجازه ندارند يك ذرّهاي به اين كافران ستم بكنند، بيش از آن اندازه حق ندارند، اين در كارگاه الهي است. اين: ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾ براي مأموران جهنم است براي مأموران بهشت نيست. پس مأموران جهنم مثل مأموران بهشت عادلاند يعني متخصّص و متعهّد. آسمانيها را كساني اداره ميكنند كه نه اهل اختلاساند نه اهل نجومي; يعني هم متديّناند هم متخصّصاند هم متعهّد، مدبّرات امر همهشان همين هستند. اين آيه را ذات اقدس الهي به اين وصف اعلام كرد كه ﴿وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّينَ عَضُداً﴾؛[15] كسي كه بيراهه ميرود يا راه كسي را ميبندد من او را مأمور جهنم نميكنم چه رسد به مأمور بهشت چه رسد به مأمور دنيا چه رسد به مأمور حسابرسي! اين سخن خداست. اين سخن را سالار شهيدان استدلال ميكند كسي پيشنهاد داد من فلان كار را فلان خدمت را به شما ميكنم حضرت اين آيه را استدلال كرد فرمود: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّينَ عَضُداً﴾؛ من كربلايي ميخواهم كه هم متخصّص باشد در جهادشناسي و هم متعهّد باشد تا آخرين قطره خون. اين استدلال, استدلال يك آدم معمولي نيست، اين استدلال يك حاكم نيست و هر كسي هم مجاز نيست كه اينطور استدلال كند اين كلام خداست كه در كارگاه من هر كه هست متخصّص و متعهّد است. حسين بن علي(سلام الله عليه) هم ميگويد در كربلاي من هر كه هست متخصّص و متعهّد است. اينكه ميبينيد اسلام مانده حرفهاي انبيا ماندند، اينها از چوپاني شروع كردند تا وزارت, از وزارت شروع كردند تا چوپاني, نه شغلهايي سادهتر از چوپاني هست و نه شغلهايي برتر و وزينتر از وزارت. قرآن كريم يك چوپان را ذكر ميكند وظيفه چوپاني را و يك وزير را ذكر ميكند وظيفه وزارت را; ميگويد اگر چوپان است بايد متخصّص و متعهّد در دامداري باشد, اگر وزير است متخصّص و متعهّد در آن سِمت وزارت باشد. اما جريان چوپان, وجود مبارك موساي كليم بود كه هشت تا نُه سال در چوپاني شُعيب بود و فرزند شعيب به پدرش گفت كسي را به عنوان چوپاني استخدام بكن ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ القَوِيُّ الأَمِينُ﴾؛[16] به شعيب پيغمبر گفت چوپان بايد در دامداري نيرومند و در كار خودش امين و پاك, دستش پاك, چشمش پاك, قلبش پاك, قدمش پاك باشد اين چوباني ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ القَوِيُّ الأَمِينُ﴾؛ «القوي», «الأمين» يعني متخصّص, متعهّد. اما در وزارت وجود مبارك يوسف صديق وقتي در دوران قحطي مصر خواست وزارت اقتصاد را به عهده بگيرد گفت مرا وزير اقتصاد قرار بدهيد ﴿اجْعَلْنِي عَلَي خَزَائِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[17] متخصّصم متعهّدم, دستم پاك مغزم متفكّر. اگر دين بخواهد جهاني باشد هر كسي در هر زمان, در هر زمين سِمتي دارد بايد اين دوتا كار را داشته باشد؛ هم آن مسئول بايد به چنين افراد سِمت بدهد, هم افراد با داشتن اين دو ويژگي سِمت بگيرند تا كشور بشود كشورِ عقل و عدل و علوي: ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ القَوِيُّ الأَمِينُ﴾ «القوي», «الأمين» در چوپان و دامداري, ﴿إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾ در وزارت. كشور اگر اينچنين شد ميتواند منتظر ظهور وليّاش باشد وگرنه همين مشكلات هست، جريان حسين بن علي يعني اين! تمام مروانيها و عباسيها بيش از چندين قرن با اين نام جنگيدند و نشد، چون اين با فطرت مردم سازگار است، مردم همين را ميپذيرند كه سِمت و كار را كسي داشته باشد كه در آن رشته متخصّص و نسبت به آن كار متعهّد و امين و پاك، اين ميماند. جنگ با او جنگِ بيجهت است فايده ندارد. ساليان متمادي نام مبارك أبي عبدالله را محو كردند. مرحوم شيخ مفيد يك كتابي دارد ـ شيخ مفيد از اعاظم فقهاي ماست ـ به نام مقنعه كه آن بخش فقهياش را مرحوم شيخ طوسي شرح كرده به نام كتاب تهذيب كه از كتب اربعه است. ايشان در مقنعه در بحث زيارات مسئله حج آنجا يك زيارت كوتاهي براي سيدالشهداء(سلام الله عليه) نقل ميكند ميگويد به پيشگاه سالار شهيدان عرض كنيم كه با شهادت تو دو فاجعه رُخ داد: يكي «أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَ مَوْتُوراً»، يكي «وَ أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ مِنْ أَجَلِكَ مَهْجُورا»[18] تو كه رحلت كردي پيغمبر تنها شد. اينكه ميگويند «وَتر موتور» يعني تكِ تك. وتر در مقابل شفع است، شفع يعني جُفت. در اين زيارت دارد بعد از شهادت حسين بن علي پيغمبر تك تك شد يعني سنّت ترك شد، «وَ أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ مِنْ أَجَلِكَ مَهْجُورا» قرآن از جامعه رخت بربست و از دست مردم فكر مردم فاصله گرفت. مهجور دو قسم است: يك مهجور يعني متروك, يك مهجور از هَجر است كه «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر».[19] يك روزگاري بود كه در مكه اين قرآن را ـ معاذ الله ـ مسخره ميكردند كه در سوره «فرقان» كه در بخش مكّي است وجود مبارك حضرت به ذات اقدس الهي عرض ميكند ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً﴾[20] اينها شبها مينشينند شبنشيني دارند اين قرآن را به باد استهزا ميگيرند اين مهجور به معني متروك نيست چون توقع نبود در مكه اينها حفظ قرآن داشته باشند جلسه قرآن داشته باشند انجمن تعليم و تعلّم قرآن داشته باشند، تنها نگراني حضرت اين بود كه شبها در شبنشينيها قرآن را مسخره ميكردند، وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) به خدا عرض كرد: ﴿يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً﴾ كه اين از سنخ «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر» است. يك مهجور به معني متروك است كه بعد از جريان شهادت سيدالشهداء اينطور شد كه مرحوم شيخ مفيد ميگويد در زيارت وجود مبارك أبي عبدالله گفته ميشود «أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِكَ مَوْتُوراً وَ أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ مِنْ أَجَلِكَ مَهْجُورا»؛ يعني وجود مبارك حضرت براي اين قيام كرده بود كه سنّت پيامبر را جهاني كند قرآن را جهاني كند، آنها موقتاً با شهيد كردن حضرت به هر دو آسيب رساندند اما مختصر؛ ولي خود سالار شهيدان لحظه به لحظه به آيات قرآن تمسّك ميكند. حضرت كه از مكه برگشتند خواستند به طرف كوفه بروند كه حُرّ نگذاشت به طرف كربلا آمدند, كربلا هم يك ريشهدار و جاي سابقهداري است. بيست سال قبل از جريان كربلا وجود مبارك اميرالمؤمنين كه از صحنه صفين برميگشت به كوفه بيايد وارد سرزميني شد كسي كه در خدمت علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) بود ديد كه اميرالمؤمنين از مركب پياده شد، مقداري خاك را گرفت بو كرد فرمود: «هاهنا هاهنا» همينجاست, همينجاست. اين شخص ميگويد من نفهميدم حضرت ميگويد همينجاست, همينجاست يعني چه؟! و دو ركعت نماز خواند. عرض كردم يا اميرالمؤمنين چه چيزي اينجاست؟ فرمود: «هاهنا هنا مصارع عشاق» يك عده عاشقان اينجا ميآرمند.[21] حيف ما كه نتوانستيم اين كلمه «عشق» را كه با جلال و شكوه در روايات ما آمده حفظ بكنيم! به دست ديگري افتاد. مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در جلد دوم كافي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ»؛[22] فاضلترين مردم كسي است كه به نماز عشق ميورزد. عشق از بالاترين تعبيرات ادبي ماست كه اگر ما اين عشق را به طرف معشوق حق يعني خدا و انبيا و ابديّت ما به كار ميبرديم ديگري نميگرفت. بيست سال بعد جريان كربلا شد حسين بن علي دوم محرم شد وارد اين سرزمين شد وقتي كه نام كربلا را شنيد فرمود: «هاهنا، هاهنا» همينجاست همينجاست, عرض كردند چه چيزي همينجاست؟ فرمود: «مُنَاخُ رِكَابِنَا وَ مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَقْتَلُ رِجَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اينجاست كه بچههاي ما را ذبح ميكنند.[23]
آياتي كه ذات مقدس حسين بن علي قرائت كرد نشانه آن است كه مجموعهٴ اين صحنه كربلا را قرآن تشكيل ميدهد. اگر علي اصغر شهيد شد آيات مربوط به پايان سوره مباركه «شمس» را گوشزد ميكند, جريان قوم ثمود و ناقه صالح را ذكر ميكند كه خدايا ناقه صالح را ذَبح كردند يا ترور كردند، تو به كيفر آنها توجه كردي، اين بچه من هم كمتر از ناقه صالح نيست. در سوره مباركه «يونس» آياتي كه مربوط به نوح پيغمبر بود خواند در روز عاشورا: ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ﴾.[24] در سوره مباركه «هود» آياتي كه مربوط به هود است قرائت كرد موقع خروجش هم كه ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَبُ﴾ آيهاي كه مربوط به موساي كليم است قرائت كرد. بچههاي حسين بن علي هم در شام وقتي خواستند خودشان را معرفي كنند آيه مودّت را ميخواندند, آيه خمس را ميخواندند كه ما خاندانيم.
مستحضريد كه جريان مودّت كه اجر رسالت وجود مبارك رسول گرامي است: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُرْبَي﴾،[25] اين از نظر ادبي اين ﴿فِي القُرْبَي﴾ مفعول واسطه براي «مودّت» نيست دوستيِ اهل بيت را به عنوان اُجرت, خدا از ما نخواست. اين ﴿فِي القُرْبَي﴾ اگر متعلّق بود به «مودّت»، ظرف, ظرف لغو بود يعني همين كه كسي دوست اين خاندان باشد اجر رسالت را انجام داد؛ ولي اين ظرف, ظرف مستقر است به قول اديبان نه ظرف لغو! متعلّق است به آن مستقرّي كه محذوف است؛ يعني «الاّ المودّة المستقرّة في القربي» آن دوستيِ ريشهداري كه صميمي باشد. «صميم» يعني توپُر, اين سنگ بزرگ نفوذناپذير را ميگويند «صخره صمّاء»، آن گوشي كه حرف در او نفوذ نميكند كَر است ميگويند أصمّ, دوست صميمي دوستي است كه درونپُر باشد نه دوستي كه دوستياش در لقلقه لسان باشد صميم بودن, أصم بودن, صمّاء بودن از همين قبيل است. اينكه ميفرمايد: «الا المودّة المستقرّة في القربي» يعني آن دوستي كه در صميمِ دل و در حميم جان شما نفوذ كرده او اجر پيغمبر است وگرنه دوستيِ شب عاشورا و روز عاشورا دوستيِ عاطفي است و آن دوستي كه غرق جان باشد «المستقرّة في القلوب» باشد آن اجر رسالت است. «المودّة المستقرّة في القربي» يعني تمام صحنه دل را دوستي بگيرد, اگر تمام صحنه دل را دوستي گرفت كه ديگر انسان نه بيراهه ميرود نه راه كسي را ميبندد, لذا جريان حسين بن علي با تمام تلاشهايي كه امويان كردند, مروانيان كردند, عباسيان كردند ماند. مرحوم شيخ طوسي در امالي دارد كه در دستگاه خلافت يكي از اين خلفاي عباسي حالا يا منصور دوانقي بود يا قبل بود يا بعد بود، يك پيرمردي نشسته بود، گزارشگر كربلا آمد گزارش داد كه آن درخت سِدره را قطع كردند. اين پيرمرد تعجّب كرد گفت «لا اله الاّ الله». خليفه گفت چرا تعجّب كردي؟ گفت حديثي از وجود مبارك رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) به ما رسيده است كه «لَعَنَ اللَّهُ قَاطِعَ السِّدْرَة»[26] خدا لعنت كند كسي كه درخت سدر را قطع ميكند! ما نميفهميديم كه اين درخت سدر كدام است، چيست و چرا قطعكننده آن ملعون است؟ تا اينكه الآن گزارشگر كربلا اين گزارش را كه داد فهميديم. در جريان كربلا قبر مطهّر سالار شهيدان مستور و مخفي بود هيچ كس نميدانست، چون آن محدوده را شيار كردند, آب بستند, مزرعه كردند, گندم روئيده شد كلاً به صورت مزرعه كشاورزي در آمد، معلوم نبود قبر مطهّر حضرت كجاست. يك درخت سدري آنجا بود كه آشنايان ميگفتند وقتي وارد سرزمين كربلا شديد به آن درخت سدر رسيديد بيست قدم دست راست مثلاً آنجا قبر مطهّر حسين بن علي است. گزارشگران عباسي فهميدند كه اينها كه ميآيند به قصد زيارت همين كه وارد سرزمين كربلا شدند به دنبال آن درخت سدرند، آن درخت سدر را كه ديدند چند قدم دست راست حركت ميكنند آنجا مينشينند زيارت ميكنند. فهميدند آدرس قبر مطهّر حضرت همين درخت سدر است، اين درخت سدر را قطع كردند. گزارش به خليفه عباسي رسيد كه درخت را قطع كردند اين پيرمرد كه در كنار تخت خليفه نشسته بود تعجّب كرد گفت رازش اين است. با نام مبارك أبي عبدالله, با قبر أبي عبدالله, با هدف سالار شهيدان ساليان متمادي مبارزه كردند ولي نشد. سرّش اين است كه خود حضرت در محور قرآن حركت كرد و كساني را هم به كربلا دعوت كرد كه الهي بيانديشند فرمود: ﴿وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ المُضِلِّينَ عَضُداً﴾ لذا يك ذرّه ظلم در صحنه كربلا نبود همه اينها آماده بودند كه سالار شهيدان هر چه ميگويد اينها عمل كنند.
عصر تاسوعا ديدند كه يك صدايي به عنوان «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا» يعني خواهرزادههاي ما كجايند؟ وجود مبارك قمر بنيهاشم مادر او از قبيله بنيكِلاب بود و شمر هم از همان قبيله بنيكلاب بود و اماننامه آورد كه گفت: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنَا». وجود مبارك قمر بنيهاشم وقتي فهميد, فرمود: «لَعَنَكَ اللَّهُ وَ لَعَنَ أَمَانَكَ أَ تُؤْمِنُنَا وَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَمَانَ لَهُ» من در امانم و پسر پيغمبر در امان نيست كه او را طرد كرد.[27]
دوم محرم كه سالار شهيدان وارد سرزمين كربلا شد گزارش رسيد، روز سوم عمرسعد وارد شد, روز چهارم عمرسعد گزارش را به عبيدالله داد, روز پنجم دستور جديد از كوفه به عمرسعد رسيد, روز ششم گزارش عمرسعد به عبيدالله داد, روز هفتم دستور رسيد كه آبها را به روي اهل بيت ببنديد كه آب خيلي كم شد, روز هشتم گزارش از عمرسعد به عبيدالله رسيد, روز نهم دستور عبيدالله به وسيله شمر رسيد كه كار را هماكنون يكسره كنيد عصر تاسوعا اينها حمله كردند. وجود مبارك أبي عبدالله به قمر بنيهاشم فرمود: «بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي»؛ اينقدر مورد عنايت سالار شهيدان بود كه وجود مبارك أبي عبدالله به قمر بنيهاشم فرمود: «بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي» ـ كه اين را ديگر ترجمه نكنم ـ فرمود برو ببين چه خبر است و برو به آنها بگو حالا كه اينها آمدند كار را يكسره كنند اگر توانستي يك امشبي را به ما مهلت بدهيد اين كار را بكنيد چون «فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ»؛ ما كه هراسي نداريم چه روز بجنگيم چه شب بجنگيم ولي من نماز را دوست دارم ميخواهم از دوستم خداحافظي كنم سجده, ركوع, سجود اينها را دوست دارم يك امشبي را مهلت بگير! «فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ».[28] وجود مبارك قمر بنيهاشم فرمود ما آمادهايم ولي شما امشب مهلت بدهيد. شب عاشورا را بنا شد مهلت بدهند. وجود مبارك أبي عبدالله فرمود: اين خيمهها را كه ما روز دوم وارد شديم نصب كرديم اين خيمهها باز است يعني اين طنابها از هم فاصله دارد شما محدوده خيمهها را تنگتر كنيد به دو دليل: يكي اينكه رفت و آمد آسانتر باشد, يكي اينكه اين طنابها را بهم محكم ببنديد كه اين خيمهها سقوط نكنند اين بچهها آسيب نبينند اين كار را كردند اين خيمهها را تنگتر كردند طنابها را به هم گره زدند. فرمود پشت اين خيام را هم يك خندق بكَنيد، اينجا چون رود هست نِي فراوان هست. اينكه بوريا بود نِي بود براي اينكه در كنار اين رود عظيم اين بوتهها روئيده ميشود. فرمود از اين بوتهها بياوريد در اين خندق پر كنيد آتش بزنيد كه فردا اينها از پشت حمله نكنند. ما تا آخرين لحظه ميخواهيم آبرومندانه و عزيزانه بجنگيم اينها اگر از پشت حمله كنند اين ديگر جنگ اساسي نيست. اين خندق را بكَنيد اينجا را آتش بريزيد كه اينها نتوانند از پشت حمله كنند اين كار را كردند. فقط يك قسمت اين جلوي خيمه باز بود كه خيمه دارالحرب كه مجاهدان ميرفتند و ميآمدند اين قسمت باز بود بقيه بسته بود. اينكه عصر عاشورا وقتي خيمهها را آتش زدند از زينالعابدين سؤال كردند تكليف بچهها چيست؟ فرمود اينها در خيمه نمانند فرار كنند, زينب كبري و ديگران عرض كردند حجّت خدا راه نيست كجا فرار كنند؟! فقط راه همين جلوي خيام است كه اينها سواره تاخت و تاز ميكنند جاي ديگر كه راه نيست پشت خيام خندق شد و پُر از آتش بود و بقاياي آتش مانده بود.
وجود مبارك امام سجاد ميفرمايد شب عاشورا كه شد من ديدم پدرم همه را در خيمهاي جمع كرد من چون مريض بودم وارد شدم ولي دَم در ايستادم. ديدم پدرم خطبه خواند خدا را شكر ميكنم «أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَة» اينها را خواند و سخنراني كرد و فرمود آقايان! فردا در اين بيابان غير از كُشتن خبري نيست هر كه باشد او را ميكُشند، اين يك مطلب؛ و اينها با من كار دارند با شما كار ندارند، من بيعت را از عهده شما برداشتم هر كس خواست برود, برود. دست زن و بچههايتان را بگيريد برويد اما زن و بچههاي من بايد بمانند. از اين آزادگي بالاتر؟! فرمود آقايان! فردا غير از کشتن خبري نيست هر کس باشد ميکُشند و اينها با من کار دارند با شما کار ندارند من امام شما هستم و بيعت را از دوش شما برداشتم اين شب است و تاريك است و برويد و راه يك طرفه بسته است نه دو طرفه, هر كه بخواهد به ياري ما بيايد ممنوع است اما بخواهد از اينجا برود راه باز است راه يك طرفه بسته است. اول كسي كه قيام كرد گفت ممكن نيست دست از تو برداريم قمر بنيهاشم بود وجود مبارك عباس بن علي بود، بعد زهير قيام کرد ديگران قيام كردند عرض كردند ممكن نيست دست از تو برداريم. حبيب بن مظاهر اسدي عرض كرد «يابن رسول الله» فردا آقا را شهيد ميكنند؟ زينالعابدين گفت به من اشاره كرد كه فردا آقا را شهيد ميكنند؟ پدرم فرمود نه, «وَ كَيْفَ يَصِلُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ أَبُو ثَمَانِيَةِ أَئِمَّة»؛[29] او پدر هشت امام است، او را شهيد نميكنند. بعد فرمود همه را شهيد ميكنند اين طفل شيرخواره مرا شهيد ميكنند. قاسم عرض كرد عموجان! مگر اينها به خيمه ميريزند؟ فرمود: به خيمه ميريزند اما بعد از شهادت من تا من زندهام به خيمه نميريزند. قاسم عرض كرد اگر به خيمه نميريزند بچه شيري كه به ميدان نميرود پس چگونه شهيد ميشود؟ فرمود: «اذا جفّت روحه عطشا»؛ وقتي كاملاً لبتشنه شد من ميگويم «ولّوني» به من بدهيد تا سيرابش كنم، ميبرم سيرابش بكنم كاري كرد حرمله كه بعد از قيام مختار امام زينالعابدين از آن شخص سؤال كرد كه حرمله هنوز زنده است يا نه؟ بعد از اينكه مختار قيام كرد كسي از كوفه رفت خدمت حضرت و گفت جريان قيام مختار اين است فرمود حرمله هنوز زنده است يا نه؟ كه بعد دست به دعا برداشت «اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، اللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ النَّار».[30] بعد نوبت به قاسم رسيد عرض كرد عموجان! فردا مرا ميكُشند؟ فرمود برادرزاده مرگ را چگونه مييابي؟ عرض كرد «أَحْلَی مِنَ الْعَسَل»، فرمود بله تو را هم فردا شهيد ميكنند.[31]
اينها اسراري بود كه در آن خيمه اتمام حجّت شد مردم تجديد عهد كردند. پاسداري اساسي خيام به عهده قمر بنيهاشم بود. كارها را هم تقسيم كرده بودند گفتند نكند اين امويها اينها بدعهدي بكنند شبانه حمله بكنند عدهاي از اينها حرم را پاس ميدادند و حفظ ميكردند. وجود مبارك زينب كبري آمد به خيمه حسين بن علي عرض كرد برادر! ما تجربههاي فراواني در زمان پدرمان, برادرمان داريم برادرم حسن بن علي كه قيام كرد عدهاي او را تنها گذاشتند اگر اينها فردا تو را تنها بگذارند چه كنيم؟ ما ميخواهيم عزيزانه شربت شهادت بنوشيم. حضرت فرمود نه, اينها تعهّد كردند اينها فردا مرا تنها نميگذارند. اين گفتگوي برادر و خواهر را بعضي از پاسداران حرم حسيني شنيدند. به حبيب بن مظاهر گفتند, حبيب گفت ما شبانه بايد تجديد عهد كنيم. آمد پشت خيام داد زد «يا فرسان الحجاز» اي رادمردان, اي شجاعان! هم بنيهاشم بيرون آمدند هم اصحاب و ياران. حبيب به بنيهاشم عرض كرد ما به شما عرضي نداريم شما وارد خيمههايتان بشويد ما با اصحاب كار داريم. به اين اصحاب گفت دختر علي مثل اينكه ما را باور ندارد ما شبانه برويم تجديد عهد كنيم. آقا از پشت خيمه زينب كبري «السلام عليكنّ يا حرائر رسول الله». حضرت از خيمه بيرون نيامد، همان درون خيمه جواب سلام را داد. حبيب عرض كرد «هذه أسنّة غلمانكم» اين شمشيرهاي نوكران شماست، شب بخواهد حمله كند شب دستور بدهند شب مبارزه ميكنيم, روز دستور بدهند روز مبارزه ميكنيم. وجود مبارك زينب كبري دعا كرد تشكر كرد كه شما وفاداريد, اين جريان شب عاشورا بود.[32]
اما آن بخشهايي كه براي زينب كبري و سالار شهيدان باشد. وجود مبارك زينب كبري خب عالمه غير معلّمه بود و اسراري داشت و با وجود مبارك حسين بن علي در بخشهاي خاصّي اسرار نهاني داشت. اصحاب كه همه رفتند و شهيد شدند نوبت به خود حسين بن علي(سلام الله عليه) رسيد، رسم بر اين بود كه اگر يك مجاهدي ميخواهد به ميدان برود، ديگران اسب رزم او را حاضر ميكنند؛ هيچ كس نبود كه اسب رزم حسين بن علي را حاضر كند، خود زينب(سلام الله عليها) زبان حالش اين است كه «زين كنم از بهر رزم اسب سمند حسين» وقتي حسين بن علي سوار شد، زينب كبري جلوي ركاب ايستاد عرض كرد ما كه صابريم, ولي برادر! امشب در اين بيابان من مانم و ساربان كسي در اين شب نيست. ساربان قصد بريدن انگشت تو دارد، چه كنم اگر شب رسيد و ساربان خواست حمله كنند؟ حالا اينها به زبان حال شبيهتر است. وجود مبارك حسين بن علي به زينب كبري(سلام الله عليهما) چه گفت, ولي اين قدر هست كه زينب با آسمان دارد درد دل ميكند كه
«بپوشان تو امشب رخ ماه را ٭٭٭ مگر ساربان گم كند راه را»
كه ديگر سارباني به طرف گودال قتلگاه نرود. اما وقتي اسبِ بيصاحب سالار شهيدان برگشت، زينب كبري به ميدان جنگ رفت به ميدان قتال رفت، آن برادر را آغشته به خون ديد و ديد شمر بالاي سينه حضرت نشسته است، وجود مبارك سالار شهيدان در زير شمشير شمر يك مطلب عرض كرد فرمود خون كه چشمان مرا گرفت, من كه تو را نميبينم و نميشناسم ولي هر كس هستي بدان «لقد ارْتَقَيْتَ مُرْتَقًي صَعْبا»؛[33] جاي بسيار بلندي نشستهاي اينجا را پيغمبر مكرّر ميبوسيد جدّم پيغمبر از زير گلوي من تا سينه من مكرّر ميبوسيد؛ «لقد ارْتَقَيْتَ مُرْتَقًي صَعْبا»، طولي نكشيد كه صداي تكبير بلند شد ذوالجناح به خيمه آمد «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ لِأُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا».[34]
«نسئلکَ اللّهم و ندعوک و نُقسم عليك يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا اللهُ، يا رحمنُ و يا رحيمُ».
پروردگارا تو را به انبيا و اوليايت قسم تو را به صُحف آسمانيات قسم تو را به مقرّبان دستگاهت قسم، امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما, رهبر ما, مراجع ما, دولت و ملت و مملكت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
خطرات بيگانگان را به استكبار و صهيونيست برگردان!
اعمال ما عبادات ما مناجاتهاي ما، همه را به بهترين وجه قبول بفرما!
عزاداريهاي سوگواران شرق و غرب عالم را به احسن وجه بپذير!
اقتصاد سالم, امنيت مملكت, امانت مملكت, تعهّد مملكت, آسايش ملت و مملكت, به بهترين وجه ارزاني بفرما!
جوانان ما پسران ما دختران ما، مشمول ادعيه زاكيّه وليّات قرار بده!
تو را به غيرت ديني تو را به عصمت ديني تو را به عزّت ديني، امر ازدواج جوانها را به بهترين وجه تسهيل بفرما!
غدّه بدخيم طلاق را از جامعه اسلامي برطرف بفرما!
اين ادعيه را براي همه سوگواران و عزاداران حسين بن علي در شرق و غرب عالم مستجاب بفرما!
ما و دودمان ما و فرزندان ما و جوانان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي قرار بده!
بيگانگان را بر اين كشور مسلّط مفرما!
اين كشور وليّ عصر را سالماً به دست صاحب بزرگوارش وليّ عصر برسان!
اين ادعيه را اين زيارتها را اين مصيبتها را ذخيره دنيا و آخرت همه ما قرار بده!
حُسن عاقبت به همه ما قرار بده!
دعاهايي كه همه افراد دارند به بهترين وجه مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص772.
[2]. سوره شمس، آيات7 و 8.
[3]. سوره توبه، آيه33؛ سوره فتح، آيه28؛ سوره صف، آيه9.
[4]. سوره توبه، آيه33؛ سوره صف، آيه9.
[5]. سوره توبه، آيه32؛ سوره صف، آيه8.
[6]. سوره فتح، آيه28.
[7]. سوره مدثر، آيه25.
[8]. سوره مدثر، آيه36.
[9]. سوره مدثر، آيه31.
[10]. سوره فرقان، آيه1.
[11]. مثير الأحزان، ص24.
[12]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه29.
[13]. سوره أعراف، آيه85؛ سوره هود، آيه85؛ سوره شعراء، آيه18.
[14]. سوره تحريم، آيه6.
[15]. سوره کهف، آيه51.
[16]. سوره قصص، آيه26.
[17]. سوره يوسف، آيه55.
[18]. المقنعة(للمفيد)، ص490.
[19]. نهج الحق و كشف الصدق، ص333.
[20]. سوره فرقان، آيه30.
[21]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج41، ص295.
[22]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص83.
[23]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص383.
[24]. سوره يونس، آيه71.
[25]. سوره شوری، آيه23.
[26]. الأمالي(للطوسی)، النص، ص325.
[27]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص89.
[28]. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص89 ـ 91.
[29]. الهداية الکبری، ص205.
[30]. الأمالي (للطوسي)، النص، ص238 و 239.
[31]. الهداية الکبری، ص204.
[32]. ر.ك: كلمات الامام الحسين, ص 407 و 408.
[33]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج1، ص142.
[34]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج44، ص266.