06 09 2019 313122 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی با موضوع «تبیین مکتب عاشورا» محرم 1441 (جلسه هفتم)

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلائِقِ أَجمَعِين باعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رافِعِ السَّماوَاتِ وَ خَافِضِ الأَرَضِين ‏ثُمَّ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَي جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سِيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَيٰ مُحَمَّد صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَي الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء حُجَّة ابْنِ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاحُ ‏الْعالَمِين لَهُ الفِداء‏ بِهِمْ نَتَوَلَّي‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأُ إِلَي اللَّه».

درود و سلام خدا و انبياي الهي و ملائك و فرشتگان براي عزاداران سالار شهيدان حسين بن علي، خداي عالم در قرآن اين وعده را داد كه فرشتگان بر انسان‌هاي مؤمن درود مي‌فرستند و رحمت الهي را براي آنان از درگاه خدا مسئلت مي‌كنند. يكي از بهترين زمينه‌هاي اين درود و رحمت الهي همين حضور عارفانه و عاشقانهٴ در ميدان عزاي سالار شهيدان حسين بن علي است. به نظر نمي‌رسد مكتبي در روي كُره زمين باشد كه اين مكتب با فرهنگ عزاداري آن هم با اين آهنگ, با اين قصد, با اين ذوق و سليقه براي يك مدت طولاني، در رساي امامشان, در سوگ و ماتم قرار بگيرند و عزاداري كنند و البته مستحضريد كه عزاداري مكتب تشيّع و پيروان اين مكتب در ضمن يك جريان مبارزه با ظلم و ستم معنا مي‌شود. اين‌طور نيست كه پيروان مكتب تشيّع يك كارواني باشند كه عزاداري را منهاي جهات ديگر اين مكتب بخواهند داشته باشند، معنا ندارد. اين عزاداري با عزاداري‌هاي ديگر خيلي فرق مي‌كند و متفاوت است. شما وقتي با «زيارت عاشورا» و «زيارت اربعين» و نظاير آن محشور هستيد، مي‌بينيد كه اين اشك و آه, اين گريه و عزاداري, اين سوگ و ماتم در ضمن مبارزهٴ با ظلم, با الحاد و كفر, با استكبار اموي و مرواني تعريف مي‌شود و الاّ صِرف عزاداري كه در آن آهنگ و قصد يك مكتب عظيم و اصيل نباشد، خيلي معنا ندارد. هيچ وقت نمي‌توان براي اين عزاداري بدون آن آهنگ رسمي كه در آن مكتب وجود دارد تعريفي باشد؛ لذا امام رضا(عليه السلام) به ريّان بن شبيب در آن حديث معروف و والايش مي‌فرمايد اي فرزند شبيب! متوجه باش هر وقت به ياد كربلا افتاده‌اي، اگر بخواهي با ثواب آنها، با اجر آنها، كساني كه در ركاب امام حسين(عليه السلام) شربت شهادت نوشيدند با آنها هم‌اجر باشي, شريك در اجر باشي و اين شراكت يعني در فضاي كلّي عشق به حسين بن علي و ارادت به آن حضرت همراه باشي، هر وقت به ياد اين قضيه افتادي، بگو «﴿يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما﴾»! شما بزرگواران, سروران گرامي, برادران و خواهران با اين آهنگ عزاداري مي‌كنيد، «﴿يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما﴾»! اي پسر شبيب! اگر بخواهي «إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ عليه السلام» اگر دوست داري با همسفران حسين بن علي شريك باشي و در اجر و ثواب با آنها هم‌اجر باشي، هر وقت به ياد اين قضيه افتاده‌اي «فَقُلْ مَتَی مَا ذَكَرْتَه‏ ﴿يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما﴾»![1] ما هم همين سخن را داريم، اين عزاداري معنا دارد, روح دارد, جهت دارد, هدف و مقصد دارد و يك عزاداري صِرف بدون يك مكتب, بدون يك آهنگ و قصد و هدف نيست. خدايا همه سروران حاضر در اين مجلس كه مجلس اباعبدالله الحسين هست را با همان حضرت در دنيا و آخرت محشور بفرما و اجر و ثواب و پاداش همسفران اين «سالك إلي الله» سالار شهيدان حسين بن علي را به اين جمع ارزاني بفرما به بركت صلوات بر محمد و آل محمد!

پيرامون مكتب امام حسين(عليه السلام) كه عنوان والاي عاشورا را دارد كه عرض كرديم عاشورا و كربلا آن قلّهٴ اين مكتب است، وقتي اين مكتب به نهايت مي‌رسد، به عشق و شهادت مي‌رسد, به توحيد مي‌رسد, راهيابي به احكام و سُنن الهي و آنچه در آرمان اين دين وجود دارد مي‌رسد، اين عنوان شريف عاشورا و كربلا را با خود دارد. قلّه اين مكتب عاشورا و كربلاست. اين واژه‌ها براي ما عزيز است، اين الفاظ و اين عبارات براي ما مقدس است، ما براي اين عناوين و براي اين اسامي جان مي‌دهيم، ارزش دارد، چون عاشورا منسوب به حسين است. كربلا نسبت با اين مكتب را دارد; ولي اين مكتب را بايد خوب بشناسيم و در مجموعه اين مكتب كه عبارت است از باور‌داشت‌ها, عقايد, ارزش‌ها, اصول و قواعدي كه از اين مكتب اصيل اسلام، يعني قرآن و سنّت اقتباس شده است و رويكردي مبارزه‌جويانه عليه ظلم و طغيان و بهره‌مندي از اين مكتب در جهت احياي سنّت‌هاي الهي و احقاق حق و اماته سنّت‌هاي باطل و شكست هر نوع تفكّر ظالمانه و ستمكارانه و به اسارت‌برنده اين مكتب است را ما بايد گرامي بداريم؛ اين ويژگي اين مكتب است. بعد از شصت سال يعني زمان قيام ابي‌عبدالله(عليه السلام) اوّلين روز از سال 61 هجري بود محرّم. اين تحريف‌ها, اين انحراف‌ها, اين خوانش‌هاي غلط, اين به اسارت بردن دين, اين به اسارت گرفتن قرآن و سنّت, قرآن و عترت؛ در جلسه سال گذشته كه در همين جمع گرامي بحث داشتيم بحث سنّت حقيقي كه همان عترت است كه آنها عترت را كنار زدند و به جايش سنّت نشاندند و سنّت را هم مختصّ سنّت پيغمبر كردند، آن هم سنّتي كه از زبان اصحاب خودشان درمي‌آيد و اين به اسارت بردن دين است و اين در تنگنا و مضايق قرار دادن دين است و اين بيرون شدن دين از جايگاه اصيل اوست.

اوّلين كاري كه امام حسين(عليه السلام) انجام داد قبل از اينكه عليه ظلم و عليه طغيان اين جريان نهضت و قيامش را داشته باشد، آزادسازي دين از دست اين ظالمان و اين جريان ننگين اموي است. اگر ما عرض مي‌كنيم مكتب عاشورا, نه يعني يك چيزي جداي از مكتب تشيّع, چون اينها مكتب اسلام را و مكتب تشيّع را با يك خوانش غلط و دروغين به اسارت گرفتند. اين بيان والاي علي بن ابي‌طالب در نهج‌البلاغه است كه در نامه‌اي كه به مالك اشتر نوشت اين سخن را به صورت رسمي بيان كرد. برادران و خواهران! برخي از كلمات و سخنان آن‌قدر ارزشي و ارجمند است كه ما بايد هر روز آنها را تكرار كنيم. يا مالك! «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي‏ أَيْدِي‏ الْأَشْرَارِ»؛[2] بله, دين به اسارت مي‌رود، وقتي دين به اسارت رفت، امّتي كه با اين دين همراه است هم اسير مي‌شود، ولو در ظاهر آزادند. امّت اسلام به اسارت رفت، چون دين به اسارت رفت، وقتي يك امّت به رآيي و حاكمي همانند يزيد مبتلا بشود، آيا آن امّت به اسارت نمي‌رود؟ اگر يك گرگ مسئول يك گلّه گوسفندي باشد، آن گوسفندها به اسارت نمي‌روند؟ گرگي همانند معاويه و يزيد در رأس يك جريان عظيمي به نام دين در كسوت و لباس دين اين‌گونه ظاهر بشوند «وَ عَلَي الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ».[3]

برادران و خواهران بدانيد كه دين يك خوانش مستقل و آزادي دارد كه مكتب حسين بن علي آن خوانش را كه از مكتب اسلام و تشيّع بايد خواند، آن را براي جامعه ما آورده است و الاّ مكتب امام حسين(عليه السلام) با اصل اسلام و مكتب تشيّع تفاوتي ندارد؛ اما رويكرد و قرائتي كه حسين بن علي از مكتب اسلام بيان كرد و به ملأ عام رساند، آن مسئله براي ما مهم است. ما بايد آن جهتي كه ابي‌عبدالله(عليه السلام) در اين اسلام عزيز و مكتب تشيّع بايد جامعه اسلامي و پيروان اين مكتب بدانند، او را آشكار كرد.

بحثي كه امشب در اين جمع گرامي تقديم مي‌شود; روش و منهجي است كه در اين مكتب بايد آن را بشناسيم. يك بحث بسيار مهمّي را از اين خاستگاه نهضت سالار شهيدان بايد تقديم اين محضر شريف بكنيم؛ وقت شما, حضور شما گرامي و ارجمند است، اين مجلسي كه به نام حسين بن علي است عزيز است، بايد حدّاكثر استفاده بشود! مقدمه‌اي را عرض كنم و آن مقدمه اين است كه خداي عالم موجوداتش را در وِزان خاص و مرحله وجودي خاصي قرار داد؛ اجسام را, جمادات را, نباتات را, حيوانات را هر كدام يك مرتبه‌اي از وجود دارند. بله, جماد مراحلي برتر از عناصر را دارد، مرحله‌اي برتر از معدنيات را دارد؛ تركيبي است, بسيط نيست. به نبات كه مي‌رسيم رويش و نموّ در آن وجود دارد، به حيوان كه مي‌رسيم شهوت و غضب به علاوه ويژگي‌هاي قبلي هست؛ اما به انسان كه مي‌رسيم انسان يعني چه؟ انسان از اينكه جسم دارد كه انسان نيست؛ اين همه احجار, اين همه سنگ‌ها, جمادات اينها هم جسم دارند. ما به جسم داشتنمان كه انسان نيستيم. از اينكه رشد و نموّي هم داريم، اين هم از اين جهت كه انسان نيستيم، چون درخت هم، نباتات هم رشد و نموّي دارند. از اين جهت كه شهوت و غضب هم داريم اين هم كه باز انسانيت نيست براي اينكه در ساير حيوانات هم شهوت و غضب وجود دارد چه بسا به مراتب از انسان هم بيشتر, پس انسانيت از كجا آغاز مي‌شود و نقطه آغاز انسانيت چيست؟ آن چيزي كه انسان را اشرف از جماد مي‌كند, اشرف از نبات مي‌كند, اشرف از حيوان مي‌كند، اين موجود چيست؟ اين ويژگي چيست؟ اين ويژگي عبارت است از عقلانيت, عقل; اين عقل مايه امتياز انسان از ساير موجودات است كه اگر انسان اين عقل را در جايگاه اصلي‌اش ننشاند, به كار نگيرد, آن را در مسير زندگي براي برنامه‌هاي معيشت, معاش و معاد خود از آن استفاده نبرد، آن از صف انساني خارج است. آيا خداي عالم وقتي در قرآن مي‌فرمايد كه عده‌اي در حدّ انعام‌ هستند ـ معاذالله ـ خدا مي‌خواهد كسي را اهانت كند؟ آيا در زبان قرآن كه قرآن «مأدبةالله» است، ادب‌گاه الهي است، اهانت وجود دارد؟ مگر خداي عالم چيزي از او كم شده يا احياناً به او اهانت شده كه مثلاً اگر يك انساني كافر شد، ملحد شد، خدا را نپرستيد، رفت بت را پرستش كرد، خدا به او اهانت كند، بگويد تو انسان نيستي؟ اين‌طور كه نيست: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ العَالَمِينَ.[4] اگر خداي عالم عده‌اي را در حدّ سنگ مي‌داند: ﴿فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾؛[5] برخي از دل‌ها و قلب‌ها در حدّ سنگ, بلكه قَسي‌تر از سنگ هستند, سخت‌تر از سنگ هستند، اين سنگ‌هاي صخره‌اي وقتي مدتي آب باران به روي آنها بيفتد، كم كم شكافته مي‌شوند و از دل آنها آب مي‌جوشد؛ اما عده‌اي سخت‌تر از سنگ هستند، هر كار بشود اين دل, نرم نيست و ملاطفت ندارد: ﴿فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾. اگر خدا عده‌اي را در حدّ سنگ مي‌داند نه اينكه بحث اهانت باشد يا اگر عده‌اي را در حدّ انعام مي‌داند: ﴿كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[6] نه بر اساس اين است كه اينها مورد اهانت الهي هستند نه؛ خدا كه ـ معاذالله ـ نيازي به اين حرف‌ها ندارد بلكه مرتبه وجودي انساني كه از خردمندي و عقل بهره ندارد، فقط از چشم و گوش استفاده مي‌كند, از شهوت و غضب بهره مي‌برد، در حدّ حيات نباتي و حيواني است، خدا او را در حدّ همين‌ها مي‌داند: ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ﴾،[7] چون اهل تعقّل نيستند, اهل تفكّر نيستند, اهل انديشه نيستند. آن جامعه‌اي كه از خردمندي بهره نبرد, از عقل بهره‌اي نداشته باشد، فقط چشم و گوش باشد و حواس و عواطف و احساسات، اين در حدّ انسان نيست؛ اگر به اين عقل, انسان برسد، بله مي‌تواند به عنوان اكرم موجودات و اشرف مخلوقات معرفي بشود: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ؛[8] اما اين كرامت در سايه اين عقل حاصل مي‌شود؛ اگر اين عقل نباشد چه امتيازي بين انسان و ساير موجودات است؟ ولي سخن اين است كه ما جامعه‌مان حالا نه در اين مقطع يا مقاطع ديگر؛ كلاً انسان‌ها, انسان‌هاي چشم و گوش‌ هستند, انسان‌هاي شهوت و غضب‌ هستند, انسان‌هاي بر مبناي عقل و عقلانيّت نيستند. يك بياني را از رسول گرامي اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كنم; حضرت فرمودند: «قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه‏».[9] اين احاديث شريف را عزيزان و بزرگواران به خاطر بسپاريد! اينها اُمّهات معارف ماست، اينها پايه و اساس معرفت و آگاهي است. مي‌فرمايد: «قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ» اگر ما بخواهيم يك انسان را ببينيم كه چقدر قيمت دارد, ارزش دارد, استواري دارد و استوانه وجودي او چقدر است، مي‌فرمايد ببينيم عقل او چگونه است؟ يك نفر را در خدمت معصوم(عليه السلام) داشتند به اصطلاح آمارش را مي‌دادند كه اين قدر مثلاً نماز مي‌خواند, اين قدر روزه مي‌گيرد, اين‌ قدر اين كارها را انجام مي‌دهد؛ امام(عليه السلام) فرمود: «كَيْفَ عَقْلُه»،[10] اينها كه اگر پايه و اساس دينداري, عقل نباشد چشم و گوش باشد، اين كامل نيست. اين چه بسا در مسير انحراف قرار بگيرد. منهج اين نهضت, روش و شيوه‌اي كه ابي‌عبدالله(عليه السلام) در اين راه به كار مي‌برد، عقلانيت است.

حالا اين مقدمه را عرض كنيم كه از مقدمه‌هاي اصلي و اساسي در نوع نگاه معرفتي ما به دين است، چون خيلي‌ها فكر مي‌كنند كه عقل ـ معاذالله ـ در عرض دين است؛ عقل آمده است تا محمل دين باشد: «لَا دِينَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ لَه‏». عقل, ظرفيت است، عقل به تعبير آيت الله جوادي آملي سراج است, چراغ است و دين صراط است. ما بايد با چراغ دنبال صراط برويم, با چشم و گوش كه دنبال راه و صراط نمي‌شود رفت. همان سخن و بحثي كه جناب هشام با ابوحنيفه داشت، در آن مجلس به ابوحنيفه گفت شما چشم داري؟ گفت بله, گوش داري؟ گفت بله, زبان داري؟ بله, اين سؤال‌ها را براي چه مي‌كني؟ من سؤالم همين است. گفت اگر اينها را داري، پس عقل براي چيست؟ گفت عقل, امير اين لشگر است، عقل مي‌آيد چشم را, گوش را, ديگر حواس و احساسات را مسيرشان را مشخص مي‌كند، سامان‌دهي مي‌كند, راهبري مي‌كند و هدايت مي‌كند. عقل امير لشگر وجود انساني است.[11]

انسان‌هايي كه عمده زندگي و معيشت خودشان را بر مبناي چشم و گوش قرار مي‌دهند; يعني احساسات و عواطف حاكم است, شهوت و غضب حاكم است, هوا و هوس حاكم است و به تعبير اصيل قرآني، ﴿يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَي الأَنفُسُ﴾.[12] اينها آقايان! بيانات ارزشمند قرآني و راهبري يك جامعه است. اين ﴿أَكْثَرَهُمْ﴾, ﴿أَكْثَرَهُمْ﴾ را ما بي‌توجهي نكنيم! ﴿أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ؛[13] براي اين است كه اكثرشان بر مبناي شهوت و غضب كار مي‌كنند يا بر مبناي هوا و هوس يا بر مبناي ظنّ و گمان پيش مي‌روند. عمده جامعه و امّت بر اساس ظن و گمان‌ هستند؛ ظن يعني گمان, وهن, خيال؛ ﴿وَ مَا تَهْوَي الأَنفُسُ﴾ و آن مقداري كه هوا و هوسشان مي‌خواهد, دلشان مي‌خواهد, شهوت و غضب مي‌خواهد.

آن جامعه‌اي كه بر اساس هوا و هوس يا بر مبحث ظن و گمان به سراغ چيزي مي‌روند، اين جامعه را هر كسي مي‌تواند راهبري بكند, هر كسي به هر سَمتي كه بخواهد مي‌تواند ببرد. ما يك جامعه چشم و گوشي داريم و يك جامعه عقلاني، شما وقتي صف يزيديان را مطالعه كنيد, بررسي كنيد، ببينيد چه كساني در مقابل ابي‌عبدالله با اينكه حسين بن علي خودش را نمايان كرد, آوازه و آشكار كرد؛ اما آنچه چشم و گوش‌ها را پُر كرده بود، آن غالب شد، نه آن چيزي كه عقل و خردمندي را به صف مقابل بخواهد بدهد، نبود. وقتي چشم و گوش غالب شد و پُر شد و مالامال شد، ديگر راه به عقل نمي‌دهد. عقل آقايان دوتا كار مي‌كند: يك كارش اين است كه بد و خوب را تشخيص مي‌دهد, زشت و زيبا را تشخيص مي‌دهد, حق و باطل را امتياز مي‌دهد، اين كارِ اثباتي عقل است. كار سلبي عقل هم اين است كه اگر وهمي, اگر خيالي, اگر هوايي, اگر هوسي, اگر شهوتی, اگر غضبي هست آنها را كنار مي‌زند, طرد مي‌كند, عقال مي‌كند، عِقال يعني كنترل مي‌كند؛ هر چه به گوش آمد آن را حق نمي‌داند هر چه به چشم آمد، آن را حق نمي‌شمارد, بلكه بررسي مي‌كند, تحليل مي‌كند در ميزان خودش قرار مي‌دهد، مي‌گويد اين بر اساس گمان است، مطرود است, اين بر اساس هوا و هوس است، مردود است. اينها را كنار مي‌زند و حق را به انسان مي‌نماياند؛ اين ويژگي عقل است اين خردمندي و عقلانيت است. خداي عالم به جوامع, به امت‌ها بر اساس يك راهبرد اساسي دارد اينها را آگاه مي‌كند، آقايان از آگاهي قرآن بهره ببريم!

 وقتي فرعون با براهين و آيات بيّنات موسي و هارون روبرو شد آمد براي جامعه‌اش طرح مسئله كرد. اين موسيٰ كيست؟ اين از كجا آمده؟ اگر هست چرا فرشته با او نيست؟ اگر هست چرا مُلك و مال ندارد؛ شروع كرد اين حرف‌ها را به حدّي زد كه جامعه از او تبعيّت كردند؛ اين سخن را خداي عالم مي‌فرمايد: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾.[14] آقايان اين تهديد همه امت‌هاست: ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛ يعني چه؟ يعني امروزِ جامعه ما اين تهديد در آن نيست؟ يعني ما جامعه گوش و چشمي نيستيم؟ يعني ما جامعه هوامدار و هوس‌مدار نيستيم؟ ما جامعه‌اي نيستيم كه متولّيان بر اساس استخفاف بخواهند حركت كنند؟ ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ فرعونيان, مستكبران, جامعه را از نظر عقلي و خردمندي تهي مي‌كنند, چشم و گوش را پُر مي‌كنند، اين انساني كه چشم و گوشش پُر است، ديگر نيازي به عقل و برهان و استدلال و خردمندي ندارد عقالي در جامعه نيست بر اساس آن حركت مي‌كند. ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾؛ اين يك راهبرد است براي جريان استكبار و الحاد و كفر. امروز در عرصه جهاني شما نگاه كنيد مستكبران آن استكبار جهاني, آن صهيونيسم بين‌الملل، چقدر رسانه‌ها، چه كار دارند مي‌كنند شما وقتي اين تلويزيون را كه روشن مي‌کنيد، مي‌بينيد كه مالامال از اخبار است, مالامال از گزارش است، آن قدر يك خبر را هر پنج دقيقه, ده دقيقه, يك ربع, نيم ساعت, يك ساعت, مرتب خبر, آن قدر اين چشم و گوش را پُر مي‌كنند كه ديگر انسان مجالي به تفكّر و تحليل ندارد، نمي‌رسد. يك سخن بسيار حكيمانه‌اي را آيت الله جوادي آملي به مردم و مسئولان تذكّر داد؛ من حيفم مي‌آيد كه اين بيان حكيمانه را خدمت شما عرض نكنم! ايشان مي‌فرمايند در مقطع اول يك تعليم همگاني است، همه با يك تعليمي آشنا مي‌شوند; مثلاً مي‌گويند دوره كارشناسي، در دوره كارشناسي همه كساني كه به دانشگاه يا حوزه راه پيدا مي‌كنند، يك اطلاعات عمومي به همه داده مي‌شود؛ ولي در مرتبه ارشد يا دكترا ديگر بحث تعليم نيست, تعليل است; يعني برهان مي‌آورند, استدلال مي‌كنند؛ مثلاً اگر كسي در رشته برق رفته يا در رشته ساختمان رفته، در گام اول يك سلسله اطلاعات عمومي مي‌دهند؛ اما در گام دوم وقتي مي‌خواهند؛ مثلاً سدّي ساخته شود، مي‌گويند به خاطر اينكه حجم آب اين قدر هست, فشار آب اين قدر هست, تلاطم و امواجي كه دارد اين‌طوري است، بايد اين مقدر مصالح گرفت, اين‌طوري كار كرد, تعليل مي‌كنند؛ يعني علت و برهان ذكر مي‌كنند. اين براي دسته دوم و سوم است؛ اما براي عموم مردم, تكرار جاي تعليل و برهان مي‌نشيند؛ اين خيلي مهم است. تكرار, تكرار يعني چه؟ يعني اين چشم و گوش, اين حواس, اين عواطف مالامال مي‌شود, پُر مي‌شود ديگر جا براي اينكه انسان انديشه كند, تفكّر كند, عقلانيت به خرج بدهد، اين نيست.

جامعه‌اي كه بخواهد به بلوغش برسد؛ حالا فرد باشد, جامعه باشد, يك امت باشد، آن هم امّتي كه تابع مكتب سالار شهيدان حسين بن علي است، در اين رابطه بايد عقلانيت و خردمندي و بال دو جناحهٴ عقل را به ميدان بياورد. اگر جامعه‌اي خردمند بود، اجازه انحراف به احدي نمي‌دهد, تحريف نمي‌دهد, هر كسي هر طوري بخواهد حركت كند، قبول نمي‌كند. ما جامعهٴ چشم و گوشي نمي‌خواهيم, جامعه‌اي كه عقلانيت و خردمندي در او موج نزند مطلوب نيست حسين بن علي با اين بيان، با اين استدلال, هر سخني و هر پيامي و هر برنامه‌اي كه داشت؛ چه شب عاشورا, چه روز عاشورا, چه در اين مسير همه را با مسئله عقلانيت و با خردمندي جلو مي‌برد. حتي در بحث بيعت با سالار شهيدان حسين بن علي در شب عاشورا حضرت فرمود: اينها با من كار دارند با شما كاري ندارند شما پس‌فردا از من چيزي نخواهيد اينجا فردا اگر كسي بماند، احدي از مردها زنده نخواهد ماند، با كسي تعارف نداشت. با تبليغاتي كه دشمني همانند يزيد و دستگاه اموي براي آنها چيده بودند، با اينها اين‌طوري عمل نمي‌كرد. منهج و روش دشمنان, استخفاف است, خفيف كردن و سبك كردن جامعه و اطاعت گرفتن است؛ اما برنامهٴ ابي‌عبدالله عقلانيت, استدلال, برهان, خردمندي آن هم يك نوع ديگري از خردمندي.

يك جمله ديگر عرض كنم آقايان اين بحث خيلي بحث طولاني است؛ اما چون هر شب يك ويژگي از اين مكتب خروشان و از اين نهضت هميشه جوشان سالار شهيدان داريم عرض كنم. ما يك عقلانيتي داريم كه اين عقلانيت را خداي عالم به عنوان رحمت عامّه به همه بشر عطا كرده است, اگر افراد بشر بخواهند يك زندگي خردمندانه و عقلاني داشته باشند، نه يك زندگي چشم و گوشي, نه يك زندگي هوا و هوس, نه يك زندگي ظنّ و خيال. آقايان تا زماني كه با ظنّ و خيال زندگي مي‌كنيم، انسان نيستيم, تا زماني كه با شهوت و غضب زندگي مي‌كنيم، حيات نباتي و حيواني داريم؛ اينها انسانيّت نيست. «قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ» قوام انسانيّت در سايه خردمندي و عقل است؛ بايد عرض كنم ـ متأسفانه ـ جامعهٴ ما از عقلانيت و خردمندي آن بهره لازم را ندارد, چرا؟ چرا متوليان فرهنگي به دنبال تلاش در جهت عقلاني كردن جامعه, خردمند ساختن جامعه كه همواره بكوشند, بينديشند, تفكّر كنند, چرا ما سعي مي‌كنيم چشم و گوش را پُر كنيم، چرا تلاش نمي‌كنيم اين عقل را به نصاب عقلانيت و خردمندي برسانيم؟ آيا جامعه‌اي كه عاقل باشد اجازه اين‌طور انحراف‌ها را مي‌دهد؟ اگر جامعه‌اي بر قوام عقلانيت و خردمندي استوار باشد، اجازه انحراف در مسايل فكري و نظاير آن را مي‌دهد؟ بايد با كمال تأسف عرض كنم به عنوان يك كوچك‌ترين طلبه كه احساس مي‌كنم نوع جامعهٴ چشم و گوشي داريم، نه يك جامعه عقلاني كه بهره‌مند از پايه‌هاي خرد با دو جناح اثباتي و سلبي بينديشد و در مقابل هوا و هوس و در مقابل شهوت و غضب كنترل كند و عقال داشته باشد.

آن جامعه‌اي كه از اين ويژگي والاي اين نهضت عظيم برخوردار نباشد در معرض تهديد است, در معرض آفت است. اين عقلانيت را ما از متن دين و از بنيان دين داريم، از جايي نياورديم، اين عقلانيت, عقلانيت ابتدايي است. يك نوع ديگري از عقلانيت به عنوان رحمت خاصه خداي عالم در اختيار ما قرار داد كه امروزه از آن به عنوان عقلانيت وحياني ياد مي‌شود. اين عقلانيت وحياني است كه انسان را برتر از مَلك مي‌كند و فرشتگان آسمان را در آستان انساني به فرود فرا مي‌خواند. بله, با اين عقل متوسّط ما نمي‌توانيم از فرشته بالاتر برويم؛ اما اگر عقلانيت وحياني باشد, عقلانيت وحياني يعني چه؟ يعني اين خردمندي را به نصاب تمام برسانيم اهل تفكر و انديشه و خرد و اينها باشيم؛ بعد با اين ظرفيت, با اين چراغ روشن در كنار كتاب و سنّت قرار بگيريم، اين عقلِ آميخته با نقل, اين عقل آميخته با كتاب و سنّت، براي همين منظور آيت الله جوادي آملي اين كتاب منزلت عقل در هندسه معرفت ديني را بيش از ده, بيست سال قبل تدوين فرمودند و به جامعه دادند؛ منزلت عقل در هندسه معرفت ديني. اين هديه آسماني به نام قرآن و اين ارمغان الهي به نام سنّت پيامبر گرامي اسلام و ائمه معصومين(صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين) اين هديه الهي است. عقل در كنار نقل اين مي‌شود عقلانيتِ وحياني و انسان اوج مي‌گيرد. اين كلمات ابي‌عبدالله(عليه السلام) با اين منهج همراه است و اگر در جوامع پيشرفته مثلاً از عقلانيت استفاده مي‌كنند؛ مثلاً، چون اين عقلانيت, خود نگاهداشت عقلانيت و خردمندي در سايه كتاب و سنّت يك پروژه بسيار بزرگ و عظيمي است، چقدر كتاب و سنّت در جهت احياي اين چراغ, دفينه‌هاي عقل را «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ».[15] اين عقل را, اين انبيا آمدند تا شكوفا كنند. اين دفينه‌هاي عقل كه خداي عالم به همه انسان‌ها داد زماني شكوفا مي‌شود و به اوج مي‌رسد كه در كنار كتاب و سنّت قرار بگيرد. اين مكتب, اين نهضت, اين قيام با چنين روشي پيش مي‌رود: يك عقلانيت ابتدايي, دو عقلانيت وحياني؛ آن وقت با اين چراغ بياييم ببينيم اين مكتب چه مي‌كند. اگر شما مي‌بينيد خداي عالم اين‌طور با همه قدرت و معنويت اسلامي به ميدان آمد تا اين نهضت را علي‌رغم همه دشمني‌ها و عداوت‌ها به اين حد برساند و حفظ كند براي همه جوامع بماند، اين يك ثروت عمومي است, يك سرمايه انساني است. نهضت كربلا يك سرمايه انساني است، براي اينكه آن چراغي است كه حقانيّت را براي انسان برملا مي‌كند, ظلمانيت دشمن را و ظلوم و جهول بودن آنها را و الاّ دين موسيٰ رفت, دين عيسيٰ رفت, دين ابراهيم رفت, دين پيغمبر هم مي‌رود شصت سال بعد از پيامبر اين‌طوري شده بود. اگر نهضت ابي‌عبدالله نبود، قرائت راستين و خوانش صحيح از كتاب و سنّت چه بود؟

 يك سؤال: شما نهضت ابي‌عبدالله را از جريان اسلام جدا كنيد. بعد از سي, چهل سال اين معاويهٴ ملعون ننگين به عنوان ـ معاذالله ـ خليفه رسول الله آمد و جامعه او را پذيرفت به عنوان وليّ امر, به عنوان جانشين پيغمبر پشت‌سرش نماز مي‌خواند. اين انسانِ ظلوم و جهول را به عنوان اميرالمؤمنين خطاب مي‌كرد، لقبش اين بود. چندين هزار منبر درست كرده بودند در عصر معاويه، در آن منبرها معاويه را به عنوان اميرالمؤمنين خطاب مي‌كردند و علي بن ابي‌طالب ـ معاذالله ـ اين لقب شريف آسماني كه مختصّ به آن حضرت است و ساير ائمه حتي از اين لقب بهره ندارند، اين را به عنوان كسي كه مورد لعن و طرد بود، چندين هزار منبر اين‌طوري بود. امام مجتبيٰ(عليه السلام) مي‌رفت براي نماز جمعه‌اي كه در آن نمازجمعه ـ معاذالله ـ به علي بن ابي‌طالب لعن و نفرين مي‌كردند؛ اين قصه مظلوميت ائمه(عليهم السلام) است. اين همين جامعه بود. جامعهٴ چشم و گوشي, جامعه‌اي كه از عقلانيت برخوردار نباشد, جامعه‌اي كه از عقلانيت وحياني طرْفي نبسته باشد، چنين جامعه‌اي اين مسير برايش هست, اين تهديد برايش هست, اين آفت هست. ما بايد بكوشيم, متوليّان فرهنگي, معلمان جامعه, متخصّصان در رشته‌هاي مختلف، چرا بايد جامعه ما فريب حتي ساخت و سازها, فريب مسايل پزشكي, مسايل تغذيه را بخورد, شما ببينيد چقدر جامعه ما هزينه اين انحراف‌ها را مي‌دهد. چرا متوليّان و متخصّصان و آگاهان اين رشته به كمك مردم نمي‌شتابند؟ هيچ مردمي مظلوم‌تر از مردم ما نيستند. اين تخصّص, اين آگاهي, اين عقلانيت بايد به كمك مردم بيايد و نبايد اين گوش و چشم فقط حكومت كند و ما اين چشم و گوش را از طريق اين رسانه‌ها پُر كنيم، بگذاريم عقل جامعه را كامل كنيم, انديشه به جامعه بدهيم، بگوييم فكر كنيد, بينديشيد در زندگي خودتان تأمل كنيد در همه امور خودتان تفكّر و انديشه داشته باشيد. حالا شما در تهران هستيد، در نقاط حساس هستيد و ـ الحمدلله ـ بهره‌منديد؛ ولي نوع جامعه در سراسر كشور در شهر و روستا چقدر از اين عقلانيت برخوردارند, چقدر از قوّه تفكر و انديشه بهره مي‌برند؟ اينها خسارت‌هاست. اگر جامعه حسيني هستيم, مكتب حسيني هستيم منهج و روشش را بر اساس «لَا دِينَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ لَه‏» توجه كنيم. اين بيان پيامبر است كه فرمود: «لَا دِينَ‏ لِمَنْ‏ لَا عَقْلَ لَه‏». همه مصمّم بشويم، آقايان جامعه تا آگاه نشود و توجه نداشته باشد كه خردمندي بايد در لايه لايه‌هاي جامعه ما راه پيدا كند در تغذيه, در دارو, در پزشكي, در ساختمان, در همه امور جامعه و اين را در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر كنند, آگاه كنند، جامعه بايد آگاهي‌اش ارتقا پيدا كند و جامعه‌اي كه آگاه است و باشناخت است هرگز آن جامعه فريب نمي‌خورد. در اين حديث شريف آقا امام زمان وقتي ظاهر شد و ظهور كرد، عصر ظهور آقا امام زمان(عليه السلام) كه ـ إن‌شاءالله ـ يك شب بحثمان راجع به مهدويت و نهضت ابي‌عبدالله(عليه السلام) است كه راجع به آن حضرت بحث خواهيم كرد؛ در اين حديث شريف آمده است كه وقتي حضرت ظهور كرد به امر الهي اين دست را به روي سرها مي‌كشد «وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»،[16] عقل جامعه را بالا مي‌برد. وقتي جامعه خردمند شد حركت آن جامعه سخت و دشوار نيست، با جامعه جهول و ظلوم كار كردن سخت و دشوار است.

به هر حال اين منهج عزيز اين مكتب است؛ اگر سؤال بفرماييد كه از ويژگي‌ها و مختصات نهضت كربلاي ابي‌عبدالله! عرض مي‌كنيم منهجش, عقلانيت وحياني است. عقلانيت را مي‌شود در نوع جوامع پيدا كرد مي‌انديشند, تفكر مي‌كنند اين هم به عنوان نعمت خداست، اگر در غرب و شرق دارند راحت زندگي مي‌كنند، از عقلانيت برخوردارند؛ اما عقلانيت وحياني كه اينها را يك موجود ابدي بسازد, يك موجود الهي بسازد، با مكارم اخلاقي و نبوّت آشنا بكند, با علم الهي آشنا بكند، فقط در بستر عقلانيت وحياني بايد آن را جستجو كرد. اين مكتب بسيار عزيز است, اين مكتب بسيار والا و ارجمند است، همه عناصري كه براي اين مكتب است؛ امشب كه شب هفتم محرّم حسيني است براي حضرت علي اصغر بگرييم و اشك بريزيم و اين مصيبت را در دل و جانمان زنده كنيم.

اين طفل شش ماهه آن حضرت چون مي‌گويند تا قبل از شش ماه شهادت معنا ندارد. برخي‌ها كه اهل سرّند, اهل راز و رمز حيات هستند مي‌گويند صبر كردند حضرت حركتي كه داشتند، حركت به موقعي بود كه اين طفل به سنّ شش ماهگي برسد كه شهادتش امضا بشود. اين طفل وقتي به دنيا آمد، معاويه ملعون هم به سقط و درك رسيد و بعد از شش ماه آماده شد تا خود را قربان پدر بزرگوارش بكند و ذبيح كربلاي حسيني محسوب بشود. وقتي در شب عاشورا ابي‌عبدالله(عليه السلام) همه اصحاب و ياران و بني‌هاشم را جمع كرد با آنها صحبت كرد؛ فرمود: فردا احدي از شما زنده نخواهد ماند حتي اين طفل خردسال هم به شهادت مي‌رسد. صداي اين فرزند مي‌آمد، فرمود اين طفل را هم به شهادت مي‌رسانند. قاسم بن الحسن سؤال مي‌كند، عمّ بزرگوار! آيا به خيمه‌ها حمله مي‌كنند؟ فرمود: تا من زنده هستم به خيمه‌ها حمله نمي‌كنند, عرض كرد اين بچه چطور؟ فرمود: «إذا جفّتْ روحی عطشا»، وقتي روحش خشك شد, نفرمود زبانش, نفرمود لبش, «إذا جفّتْ روحی عطشا»،[17] ديگر نه آبي بود. در اين مقاتل هست كه ابي‌عبدالله(عليه السلام) از مدينه كه حركت كرد با يك كاروان، با همه حساب و كتاب بود، در اين كاروان يك شترهايي بودند كه آب را حمل مي‌كردند؛ اما ابي‌عبدالله(عليه السلام) در ابتداي شهر كوفه كه جلوي آن حضرت را گرفتند ديدند حرّ و اصحاب حرّ آب ندارد، ابي‌عبدالله همين آب‌هايي كه براي خودشان ذخيره كردند به لشگر دادند. ابي‌عبدالله با دستان مبارك خودش به اسب حرّ آب داد؛ اينها اين‌طوري بودند در مقابل چه كردند؟ «إذا جفّتْ روحی عطشا»، وقتي اين روح از تشنگي خشك شد، من مي‌برم تا او را سيراب كنم. در آن آخرين لحظات گفتند حالا يا زينب(سلام الله عليها) يا يكي از زنان حرم آمدند گفتند اين فرزند ديگر دارد از دست مي‌رود، ديگر نه شيري براي مادرش هست و نه آبي, اگر امكان دارد اين فرزند را سيراب كنند. ابي‌عبدالله(عليه السلام) آورد اين را, قربانت يا ابي‌عبدالله چقدر سخت است از اين دشمنان پُر كين و پُر عداوت، اين بچه را روي دست گرفت «أما ترون كيف يتلظّي عطشا»،[18] آيا نمي‌بينيد چگونه از تشنگي دارد تلظّي مي‌كند، تلظّي؛ يعني آن ماهي كه از آب گرفتند چطوري جانش دارد بالا و پايين مي‌رود اين حالت را مي‌گويند تلظّي. «أما ترون كيف يتلظّي عطشا» آيا نمي‌بينيد كه اين بچه چگونه دارد تلظّي مي‌كند, اگر به من آب نمي‌دهيد، اين بچه را از من بگيريد، اين را سيراب كنيد به من برگردانيد. همين‌طور دارد حرف مي‌زند, همين‌طور دارد با آنها احتجاج مي‌كند، اينها را به احساسات و عواطف فرا مي‌خواند؛ اما آن دلي كه سنگ شده است: ﴿فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً؛ اين حسين است, اين فرزند زهراست كه براي بچه شش ماهه اين‌طور آب طلب مي‌كند؛ اما ناگهان مي‌بيند كه اين بچه روي دستش يك حركتي كرد، وقتي نگاه مي‌كند مي‌بيند كه «فذبحوه مِنَ الْأُذُنِ إِلَی الْأُذُن». وقتي يك تيري را براي يك شكاري مي‌فرستند به هر حال اين شكار را در نظر مي‌گيرند. اين نانجيب، اين كسي كه تيرانداز ناجوانمرد صحنه دشمن است، يك تير سه شعبه سربرگشته با يك حلقوم و گلوي بچه شش ماهه چه مناسبتي دارد؟ يك تير سه شعبه‌اي را در چلّه كمان گذاشتند به سمت گلوي علي اصغر «فذبحوه مِنَ الْأُذُنِ إِلَی الْأُذُن». علي اصغر را مي‌گويند ذبيح است. ذبيح يعني آن انساني كه زنده زنده او را سرش را جدا كردند. اين تير سه شعبه وقتي آمد از اين طرف به آن طرف بُرد، اين گردن را انداخت. ديگر حضرت ديد گردني آويخته است؛ اين را مي‌گويند ذبح. براي آقا ابي‌عبدالله خيلي سخت بود گفتند اجازه نداد كه اين خون به زمين بريزد، چون اين خون اگر به زمين مي‌ريخت، قطعاً عذاب را براي آنها مي‌آورد، دست برد و اين خون را گرفت به آسمان ريخت و قطره‌اي از آن نريخت؛ اما قلب ابي‌عبدالله شكست فرزندش با اين وضع. هاتف غيبي ندا داد حسين جان ناراحت نباش! براي او دايه‌اي در بهشت در نظر گرفته شده است، آن دايه او را شير خواهد داد، تو نگران نباش! اما حسين بن علي اين بچه را چگونه به سمت خيمه‌ها برد؟ آيا به مادرش داد؟ آيا پشت خيمه‌ها اين بچه را دفن كرد يا نه؟ خدا مي‌داند؛ اما نقلي است كه وقتي آقا امام زين العابدين امام سجاد آمد اين بدن فرزند شش ماهه را...!

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين[19]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏﴾.[20]

 بارپروردگارا اين عزادارن گرامي, اين برادران و خواهران عزيز كه براي حسين‌ات, براي عزاداري‌اش, براي گريه كردن و اشك ريختن و آشنايي با اين مكتب عزيز و عظيم آمده‌اند، خدايا همه اينها را به احسن وجه قبول بفرما!

ذخيره‌اي براي علام قبر و قيامت همه ما قرار بده!

توفيق عبادت و اطاعت و بندگي از ما سلب مفرما!

در شب اول قبر علي بن ابي‌طالب(عليه السلام) را به فرياد ما برسان!

از اين مراثي و نوحه‌هايي كه خوانده مي‌شود همه ما را بهره‌‌مند بفرما! و اين روح عطوفت و محبت و ارادت و عزاداري به سالار شهيدان كه يك حَرّ عقلاني و الهي است كه خدا در قلب همه علاقه‌مندان قرار داده است، خدايا اين محبّت نسبت به ابي‌عبدالله را در سايه اين نوحه و عزا و مرثيه بيش از پيش بفرما!

كشور ما را, نظام ما را, مملكت ما را, مراجع عظام تقليد, مراجع عظام تقليد, مقام معظّم رهبري, حوزه‌هاي علميه, دانشگاه‌ها, جوانان ما, دختران و پسران ما را در پناه آقا امام زمان هدايت و حمايت بفرما!

قلب مقدس آقايمان, مولايمان, امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

مرضاي مسلمين را شفا عنايت بفرما!

گذشتگان اين جمع را با شهداي كربلا محشور بفرما!

«و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 



[1]. الأمالي( للصدوق)، ص130.

[2]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه53، ص435.

[3]. مثير الاحزان، ص25.

[4]. سوره عنکبوت، آيه6.

[5]. سوره بقره، آيه74.

[6]. سوره فرقان، آيه44.

[7]. سوره بقره، آيه171.

[8]. سوره اسرا، آيه70.

[9]. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط ـ القديمة)، ج‏1، ص4.

[10]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص12.

[11]. علل الشرائع، ج‏1، ص86 و87.

[12]. سوره نجم، آيه23.

[13]. سوره مائده، آيه103؛ سوره عنکبوت، آيه63؛ سوره حجرات، آيه4.

[14]. سوره زخرف، آيه54.

[15]. نهج البلاغه, خطبه1.

[16]. الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص25.

[17]. مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج‏4، ص216.

[18]. ر.ک: لهوف / ترجمه مير ابو طالبى، ص150.

[19]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[20]. سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب