05 11 2018 314081 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی(1440هـ) جلسه هشتم

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله ربّ العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السماوات و خافض الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين أبی القاسم المصطفي محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء إلي الله».

ايام سوگ و ماتم و عزا براي خاندان عصمت و طهارت است. در آستانه رحلت جانگداز حضرت نبيّ اکرم اسلام خاتم الأنبياء و المرسلين رسول بزرگوار اسلام و همچنين شهادت سبط اکبرشان امام ممتحن امام حسن مجتبي و همچنين شهادت مظلومانه و غريبانه حضرت غريب الغرباء أباالحسن علي بن موسي الرضا(عليهم آلاف التّحية و الثّناء) هستيم. در اين فرصت روح معرفت و ارادت فراهم‌تر است و زمينه کسب شناخت و آگاهي و ارادت‌ورزي و عشق به آستان اين حقائق والاي الهي فراهم است. به نثار اين ذوات مقدس صلواتي اهدا فرماييد.

نگاهي که به اين حقايق آسماني و عِلوي و سماوي است، نسبت به آنچه شناخت و آگاهي ماست بسيار متفاوت است. ما از انبياي الهي يک چهره زميني مي‌شناسيم که مقداري از تجليّات آسماني بر آنها باريده است؛ در حالي که اينها يک حقايق آسماني‌اند که به زمين آمدند، آمدند تا ما را به حقايق برين هستي آشنا کنند و زندگي صحيح و شايسته انساني را به او معرفي کنند و راه رشد و کمال و سعادت را به او بياموزند. آنچه در درون اينهاست و باطن و جانشان را پوشانده است، به مراتب فراتر از آن چيزي است که ما زمينيان نسبت به آن آگاه هستيم. گاهي اوقات خداي عالم جلوه‌هايي از آنها را به صورت آشکار و ظاهر بيان مي‌کند تا ما نسبت به آنها آن شناختي را که نسبتاً بايد پيدا بکنيم براي ما حاصل بشود. اگر گاهي خدا مي‌فرمايد: ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيم[1] و مي‌فرمايد: ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾[2] و مي‌فرمايد: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفي‏ سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛[3] که اينها گوشه‌هايي از شخصيت ممتاز رسول گرامي اسلام است، براي آن است که ما با آن چهره باطني آنها آشنا بشويم. بله از داستان معراج پيغمبر که اين گونه حقايق آسماني را به نحو أحسن فرا گرفت که ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَه﴾،[4] اين دريچه‌اي است به سمت يک حقيقت آسماني. چگونه مي‌شود يک انسان در يک طرفة العين به کلّ عالم هستي در سير صعودي و نزولي راه پيدا بکند؟! همه بهشت و جهنم و بهشتيان و جهنميان همه هفت آسمان همه جايگاه فرشتگان و ملائک را بدون اينکه زماني باشد مکاني باشد ماده‌اي وجود داشته باشد همه اينها را خداي عالم به او نماياند. با مقرّبان درگاه الهي رسول گرامي اسلام سخن گفت و اوضاع آنها را يافت و خداي عالم در وجودش آن گونه طالع شد که ﴿لَقَدْ رَأي‏ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْري﴾.[5]

اين چهره‌هاي آسماني که بعضاً به سمت زمين توجه مي‌کنند و زمينيان به آنها التفات پيدا مي‌کنند، اين حقيقت بايد براي جوامع ما و امروز زندگي اجتماعي ما مشخص شود. موضوعي که در اين محفل مورد بحث و گفتگوست با عنوان «حيات اجتماعي بر مبناي تعاليم وحياني» است. آن کسي که به ما اجتماع و جامعه بودن، بلکه امت بودن را به ما آموخت و آهنگ زيست امت را در جامعه ما نواخت و هدف و مقصدي براي انسان ترسيم فرمود و روش و شيوه‌اي به انسان تعليم داد که انسان بر مبناي آن روش يک زندگي جمعي و اجتماعي شايسته‌اي پيدا بکند، اين همان دين حضرت نبي مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين دين شريف است، اين آيين الهي و ربّاني است.

حيات اجتماعي همان طوري که در جلسات قبل مورد توضيح و بيان کتاب و سنّت الهي واقع شد، غير از حيات اجتماع است به معناي آحاد اجتماع. آن جمعي که به يک هدف واحد، هدف روشن و مقصد مشخصي مي‌انديشند و فضاي اجتماعي آنها را آن ارتباط و مناسباتشان با آن هدف مشخص کرده است و مي‌روند تا با اين اجتماعشان هدفي را به مقصد برسانند و محقّق کنند، روش آنها، مناسبات آنها، سلائق آنها همه و همه در يک حيات اجتماعي و جمعي مورد توجه و تأکيد است.

واژه «امت» که يکي از واژه‌هاي شريف ديني است و در فرهنگ دين اين واژه شناخته شده است، اثرگذاري اين واژه براي اينکه اين هدف بخواهد محقّق بشود بسيار قابل توجه است. يکي از عناويني را که رسول گرامي اسلام بر پايه وحي براي جامعه اسلامي انتخاب کرد امت وسط و نمونه است. اين «خير امت» که به عنوان بهترين امت در فرهنگ قرآني از جامعه اسلامي ياد مي‌شود براي چيست؟ ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس﴾،[6] چقدر اين آيه پُرمغز و پُرمحتواست و جامعه را در جايگاه درست و اصيلش مي‌نشاند: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس﴾؛ شما جامعه اسلامي بهترين امت و جامعه هستيد که خداي عالم براي همه انسان‌ها اين جامعه را به عنوان امت وسط معرفي کرده است، چرا؟ چرا جامعه اسلامي به عنوان بهترين امت از جايگاه وحي شناخته و معرفي مي‌شود؟ آيا ما ملاکي و ميزاني براي تشخيص اين معنا داريم که جامعه اسلامي و امت اسلامي بهترين و نمونه‌ترين از امت‌هاي جوامع بشري هستند؟ ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاس﴾. آيا براي رسيدن به اين منظور که خداي عالم جامعه اسلامي را به عنوان بهترين و برترين جامعه بشري معرفي مي‌کند، بايد چه زمينه‌هايي فراهم آيد؟

يکي از جهاتي که در خير امت بودن نقش اساسي دارد، مسئله هدف و مقصدي است که در وجود آن امت نهاده شده است. امتي که برترين و عالي‌ترين هدف انساني براي او نشانه شده است. هيچ ديني به جامعيت و به کمال و تمام دين اسلام نيست. طبيعي است آن امتي که بر اين دين استوارند و حياتشان را و مشي زندگاني‌شان را بر چنين دين و آييني استوار کرده‌اند که أحسن اديان است: ﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾،[7] گرچه تورات موسي، انجيل عيسي، زبور داود و صُحف ابراهيم هر کدام از آنها جلوه‌هاي روشن و ظهورات بارز هدايت پروردگاري است؛ اما قرآن سيد کتب است و همه آنچه را که در کتب پيشينيان بوده در اين قرآن به نحو أعلا و أحسن و أتقن و أقوم وجود دارد. آن امتي که بر اين پايه استوارند، ديني که دين کامل و تمام و مرضي الهي است دين اين امت است، طبعاً اين امت بهترين امت خواهند بود. اين امت بر پايه اخلاق نبوي زيست مي‌کنند، اخلاقي که خداي عالم اينها را به عنوان کرائم اخلاقي به رسول گرامي اسلام موهبت و ارزاني داشت.

علي بن ابيطالب(عليه السلام) در مقام معرفي رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد انبياي ديگر هر يک به نوبه خود سهمي را از رسالت و نبوت داشتند و از اخبار غيبي براي بشر فراهم آورده بودند؛ اما آن بخشي که رسول گرامي اسلام آورد «صفايا کرائم الله» بوده است، آن برترين‌ها، آن مصطفي، آن پاک‌ترين مواهب هدايت است. اين به اين راحتي به بشر نمي‌رسد آقايان! برادران بزرگوار! اينکه ما مي‌گوييم انبياي الهي ﴿يَتْلُونَ آياتِ اللَّه﴾؛[8] آيات خدا را براي بشر مي‌خوانند، اين تلاوت آيات دريافت آيات حقيقت آيات را به جان سپردن کار آساني است؟ وقتي موساي کليم به کوه طور مي‌آيد و در ملاقات با پروردگار عالم با حقايقي روبهرو مي‌شود وحشت و اضطراب او را مي‌گيرد. آن قدر بار سنگين وحي بر افراد شکننده است که حتي رسول گرامي اسلام در برخي از احيان در مقابل وحي اضطراب و تزلزل او را فرا مي‌گرفت و چهره‌اش و جبين مبارکش عرق مي‌کرد. آن قدر بار سنگين رسالت کمر افرادي که در مسير نبوت و رسالت تلاش مي‌کنند را شکست که فرمود: ﴿الَّذي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ﴾.[9] شما يک مقدار که مي‌خواهيد تحصيلاتتان را، دانشتان را، آگاهي‌تان را بالا ببريد، مي‌بينيد که کار، کار سختي است. در ابتدا شايد راحت باشد، در ميانه راه شايد امکان تحصيل باشد، ولي وقتي يک مقدار اوج گرفتيد مي‌بينيد که بايد ساعت‌ها روزها ماه‌ها سال‌ها تلاش کنيد تا به يک فرمول و يک قاعده برسيد. در فضاي روحاني و معنوي ارتباط با پروردگار عالم بسيار سخت و دشوار است. موساي کليم با همه عظمت با اينکه به عنوان پيغمبر از انبياي اولوا العزم جايگاه بسيار رفيعي در فضاي نبوت و رسالت داشت خدا با او مستقيماً سخن گفت: ﴿إِنِّي أَنَا اللَّهُ﴾،[10] ﴿وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَي﴾.[11] آياتي که خداي عالم به قلب مطهّر حضرت عيسي قرار داد و آن ده فرمان را نگاشت، بسيار حقايق والايي است؛ اما همين حضرت موسي وقتي مي‌خواهد علم‌اندوزي کند، به کمال برتر علمي برسد از خدا درخواست مي‌کند خدايا به من معلمي ارزاني بدار که من حقايق و معارف را از او بياموزم. راهي را خدا به او نشان داد کنار بحر و دريا آن عبد صالح خدا حضرت خضر را با او آشنا شد. حضرت خضر به او فرمود تو مرد اين ميدان نيستي. تو چگونه مي‌تواني با من همسفر و همراه بشوي در حالي که قدرت و توان علمي نداري؟ حضرت موسي اصرار کرد که من سعي مي‌کنم صبر مي‌کنم مقاومت مي‌کنم استقامت مي‌کنم تا در رکاب شما چيزي را بياموزم و حضرت خضر موافقت کرد فرمود آنچه از من مي‌بيني فعلاً از آن سخن نگو و سؤال نکن، من سرّش را و رمز و رازش را بعداً براي تو بازگو مي‌کنم. وقتي ديد حضرت خضر دارد کشتي را سوراخ مي‌کند، برايش تعجب بود سؤال کرد کشتي را براي چه سوراخ مي‌کني؟ وقتي غلامي را حضرت به نگرش تأويلي و الهي مأمور شد تا او را بکشد گفت آيا شخصي را مي‌کشي؟ آيا کشتن و قتل درست است؟ در همه اين موارد حضرت خضر به او فرمود مگر من نگفتم که صبر بکن. وقتي ديواري را که قومي که آنها را به مهماني و ضيافت دعوت نکردند، خراب شده بود و حضرت دستور داد که ما اين ديوار را دوباره تجديد بنا بکنيم، حضرت موسي اعتراض کرد اينها به ما حتي غذا ندادند ما را مهمان نکردند، اينجا بود که حضرت خضر فرمود: ﴿هذا فِراقُ بَيْني‏ وَ بَيْنِك﴾؛[12] تو نمي‌تواني همراه بيايي، اما بشنو آنچه تأويل و باطن اين قضاياست؛ حضرت خضر که در راه حقايق و يافت حقايق اين حد بالاتر از حضرت موسي بود که موساي کليم رونده اين راه نبود، در مقابل علي بن ابيطالب اين خضر کسي بود که گوشه‌اي را از کتاب لوح محفوظي و الهي داشت: ﴿عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب﴾[13] بود. اما آنکه صاحب کتاب است و علم کتاب در نزد اوست علي بن ابيطالب کجا و خضر کجا! خضر که استاد و معلم موساي کليم بود و موسي نمي‌توانست همراهي کند، او در مسير شاگردي و تبعيت و پيروي از علي بن ابيطالب افتخار اين معنا را دارد. فرا گرفتن علم کار آساني نيست، آن هم علمي که علم حقيقي باشد. علم مدرسه و حوزه و دانشگاه ياد گرفتني و فراهم شدني است و به تعبيري «علم الدراسه» است. اينها که «علم الدراسه» نداشتند. اينها:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت ٭٭٭ به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد[14]

يک نگاه الهي و علم وراثتي داشتند. تعبيري والد بزرگوار دارند تعبير لطيفي است به همين مناسبت عرض کنم. فرمودند که ما يک وراثت دنيايي داريم و يک وراثت الهي؛ در وراثت دنيايي تا مورّث نميرد وارث به ارث نمي‌رسد. مورِث يعني آن کسي که ارث مي‌گذارد، وارث آن است که از ارث بهره مي‌برد و ارث آن «ما ترک» و مالي است که از مورِث باقي مانده است. تا مورِث نميرد وارث به ارث نمي‌رسد. اين در مدرسه دنيا و در عالم ماده و طبيعت. اما در مدرسه آخرت تا وارث نميرد ارث به او نمي‌رسد. تا انسان دنيايي خود و جنبه مادي بودن خود را فراموش نکند و حيثيت‌هاي تمايلات به دنيا، گرايش به طبيعت و دوستي نسبت به دنيا که بدترين و «حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة»[15] است، تا انسان از اين معنا فارغ نشود و نميرد «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ تَمُوتُوا»،[16] هيچ ارثي به او نمي‌رسد. اين ارث ارثي است که با مرگ وارث به او مي‌رسد. اين تعبير لطيفي که والد بزرگوار دارند اين است مي‌فرمايند در «علم الدراسه» ما در مدرسه و دانشگاه يک سلسله علوم و معلوماتي را فرا مي‌گيريم؛ اما در جايگاه «علم الوراثه» نه مدرسه‌اي است و نه دانشگاهي است. اين در اوج و فراز غار حرا جنبه الهي تجلي مي‌کند: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ٭ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَم﴾،[17] اين آيات چه مي‌کند؟ چه فرازي چه زيبايي چه لطافتي! اما اين آيات وقتي بر وجود نازنين رسول گرامي اسلام آمد، به حدّي اين آيات سنگين بود اين سخنان و کلمات سنگين بود که حضرت سراسيمه از غار حرا آمد در منزل و خود را به گليم پيچيد: ﴿يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنْذِرْ﴾؛[18] نگران نباش ما تو را تأمين خواهيم کرد، جانت و روحت را با اين حقايق عِلوي قرين خواهيم ساخت، تو را تنها نمي‌گذاريم: ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ،[19] ما دلت را و جانت را همواره با اين کلام، ثابت و استوار نگاه مي‌داريم.

اين زمينه‌هاي وحي در اين حدّ با اين گسترش و عمق معارف مگر بشر عادي مي‌تواند به آن برسد؟ بسيار بسيار دشوار است! شما نگاه کنيد اينهايي که در رياضت‌ها و رهبانيت‌ها و گوشه‌گيري‌ها و چلّه‌داشتن ها و مانند آن چقدر تلاش مي‌کنند چقدر زحمت مي‌کشند، دانق دانق گاهي اوقات چيزهايي به آنها داده مي‌شود. مسير رسيدن به اينکه خداي عالم بفرمايد: ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليم﴾.[20] آقايان! اينها خيلي عظيم است، خيلي والاست! پيامبر اين قرآن را بدون واسطه، نه اين الفاظ و عبارت! الفاظ و عبارت که در پيشگاه خدا نيست. نه اين الحان و اينها! حقيقت قرآن دفعتاً، اين جان چقدر بايد وسيع باشد! حکما گاهي اوقات چون تعبير ندارند عبارتي ندارند، با همه گسترش واژگان در مباحث حکمت و عرفان در مقابل اين درياي عظيم از وحي عاجزند و قدرت اين را ندارند که واژه‌اي توليد بکنند بگويند يعني چه؟! حکيم مي‌گويد رسول الله هيولاي عالم است؛ يعني همه آنچه در حقايق هستي است در اين ماده وجود پيغمبر همه‌اش جمع است. اينکه خداي عالم اين قدر با اين عظمت او را مي‌ستايد معرفي مي‌کند، اگر نسبت به ساير انبيا خداي عالم سلام و صلوات دارد درود مي‌فرستد؛ اما راجع به پيغمبر شما نگاه کنيد همه آيه تصليه و تسليه را ملاحظه بفرماييد: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً﴾،[21] ببينيد چگونه خداي عالم دارد از پيغمبر تجليل مي‌کند، تعظيم مي‌کند، تکريم مي‌کند! خداي عالم خود سرآغاز اين سلسله قرار مي‌گيرد و همه فرشتگان و ملائک را به صف مي‌کند و به همه آنها آگاهي مي‌دهد که بر پيامبر درود فرستند: ﴿إِنَّ اللَّهَ﴾؛ يعني اين محقّقاً و قطعاً خداي عالم و همه فرشتگان بر پيغمبر درود مي‌فرستند: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾. بعد انسان‌ها و مؤمنان را خداي عالم دعوت مي‌کند تا به اين وجود مقدس درود بفرستند. اين انسان عادي که نيست. اينکه خداي عالم اين گونه بر او درود مي‌فرستد و همه فرشتگان بر او درود مي‌فرستند و مؤمنان را خداي عالم دعوت مي‌کند و توصيه و فرمان مي‌دهد که به اين پيامبر درود بفرستيد، براي اينکه اين جان، سراسر روح است و قداست است و طهارت است و پاکي و خير و زيبايي و محامد.

شريف‌ترين لقب، «عبدالله» است مخصوص رسول گرامي اسلام که او به اين نام ملقّب است، عبد خداست. اما در بين اسما و اسم‌ها آن اسمي که به اسم حميد حق نزديک است، اسم محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) است. خود همين اسم را شما تحليل کنيد، در يک مقطع محمد در يک مقطع احمد در يک مقطع محمود در يک مقطع حميد؛ اين مقاطع وجودي پيغمبر است: «يا حميد بحق محمد»(صلي الله عليه و آله و سلم) از امام(سلام الله عليه) سؤال کردند که چرا رسول الله در آسمان‌ها به اسم احمد شناخته شده است؟ فرمود چون فرشتگان و ملائک و آسمانيان بهتر شناختند و بهتر او را حمد مي‌کنند و ثنا و ستايش مي‌کنند؛ لذا او احمد است که احمد أفعل التفضيل است. زمينيان به آن حدّ شناخت پيدا نکردند نام حقيقي رسول گرامي «هو الذي سمي في السماء بأحمد و في الأرضين بأبی القاسم المصطفي محمد»(صلي الله عليه و آله و سلم) اين پيامبر با اين ويژگي‌ها و بيشتر آنچه بايد بدان توجه کرد، بهترين و شريف‌ترين دين و آيين را به ارمغان آورد.

خداي عالم در مورد هيچ پيغمبري اين گونه او را نستود که ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ دين که اگر از آدم تا خاتم مورد مطالعه باشد، هر مقطعي از دين را انبياي الهي به سهم خود به جامعه بشري اهدا کردند از ناحيه پروردگار عالم؛ اما آن ديني که کامل باشد جامع باشد تمام باشد و مورد رضايت خداي عالم باشد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً.[22] خيلي مهم است آقايان! خداي عالم اعلام رضايت مي‌کند اين اسلام را من مي‌پسندم. اين اسلامي که رسولش آخرين دست‌آوردهاي وحي را از جايگاه الهي دريافت بکند و به بهترين وجه ابلاغ بکند و يک انسان کاملي که عِدل قرآن است را به عنوان حافظ و صائن و مفسر و مبين حقائق قرآني در کنار قرآن قرار بدهد و او را زمامدار و امام جامعه به نام علي بن ابيطالب داشته باشد، اين دين مورد رضايت من است. اگر ما از اين فاصله گرفتيم از امامت مولايمان علي بن ابيطالب و اولاد معصومينش از رسالت رسول گرامي اسلام و دين عزيزش فاصله گرفتيم، آن رضايت تأمين نمي‌شود. آن گاهي که اين دوتا تحقّق پيدا کرد هم نعمت دين به کمال رسيد هم نعمت هدايت به پايان رسيد: ﴿أَكْمَلْتُ ... وَ أَتْمَمْتُ، اين دين حاوي همه آن چيزي است که بشر به آن نياز دارد. دين فراتر از زمان و زمين است، دين فراتر از بشر و انديشه‌هاي مادّي بشر است، متعلّق به زمان و زمين نيست، مکان نمي‌شناسد، نژاد نمي‌شناسد، رنگ و بو و طعم نمي‌شناسد. بعضي‌ها مي‌گويند که اين دين از عربستان آمده، مگر عربستان جايگاهي است که بتواند اين دين را رنگين کند؟! مگر اين دين سفره است؟! مگر فرش است؟! مگر اين دين رنگ مي‌گيرد؟! رنگ زمين مي‌گيرد؟! رنگ زمان مي‌گيرد؟! رنگ تاريخ مي‌گيرد؟! رنگ فرهنگ و آداب و رسوم مي‌گيرد؟! ﴿صِبْغَةَ اللَّه﴾، اين صبغه الهي دارد. يعني چه که مثلاً اين دين براي عرب‌هاست يا از کشور عربي آمده؟! مگر خطاب‌هايي که در قرآن هست «يا أيها العرب» هست؟! يا «يا أيها الفُرس» هست؟! خطاب قرآني که به عرب و فارس نيست، به ترک و بلوچ و کُرد نيست. خطاب‌هاي قرآن را شما در آثار استاد حضرت آيت الله جوادي آملي مي‌بينيد در اين تفسير شريف تسنيم اين خطاب‌ها مشخص شده است. از ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ﴾ هست، تا ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَاب، ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾، و خطاب‌هاي مختلف ديگر؛ همه اين خطاب‌ها ناظر به حيثيت‌هاي ايماني و اعتقادي است، اصلاً به رنگ و نژاد و زمين و زمان کاري ندارد. ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾؛[23] کسي که با اين ادبيات با اين ملاک سخن مي‌گويد، فرزانگي را در عقلانيت و انديشه‌هاي وحياني مي‌بيند، ما بياييم بگوييم که مثلاً براي تاريخ است ما ايراني هستيم حالا آنها هندو هستند آنها بودايي هستند، زردپوست‌اند، سرخ‌پوست‌اند، اين حرف‌ها نيست، وقتي با حقيقت و با آنچه در روح انسان است که روح زمان و مکان ندارد، سخن مولايمان حسين بن علي وقتي از مکه عازم کربلا بودند، جمله‌اي دارند بسيار عزيز و والا: «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَي لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا»؛[24] آن کساني که وطن اصلي‌شان لقاء الله قرار دادند با ما همراه باشند. وطن، لقاء الله است. همه انسان ها از آنجا آمدند از مبدأ عالم آمدند و به منتهاي عالم برمي‌گردند که مبدأ و منتها يکي است: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن﴾.[25] من امروز در جلسه يکي از روحانيون بزرگوار کنارم نشسته بود مي‌گفت که اين جوان‌ها احياناً جوان‌هاي ايراني به خاطر شرايط اجتماعي و اوضاع سياسي و نگراني‌هايي که وجود دارد مي‌گويد من دينم را عوض کردم، دين زرتشت انتخاب کردم! چرا دين زرتشت را انتخاب کردي؟ زرتشت کيست؟ چيست؟ چه کاره بوده؟ يکي مي‌گفت دين اسلام براي 1400 سال پيش است، دين زرتشت براي چند سال است؟ براي 2500 سال؛ پس آن دين که قديمي‌تر است! اگر به تاريخ باشد، به زمان و زمين باشد که آنها به گونه ديگرند! آن هم يک پيغمبر اين هم يک پيغمبر است، او که جديدتر است، اين که کتابش کامل‌تر است، اصلاً اين حرف‌ها نيست. اما اگر اين معنا روشن بشود که حقيقت دين با زمين و زمان کاري ندارد با جلوه‌هاي آسماني و حقيقت انساني است مگر حقيقت انسان مرد است؟! زن است؟! سفيدپوست است؟! سياه‌پوست دارد؟! جا دارد؟! مکان دارد؟! در اين کتاب زن در آيينه جلال و جمال، استاد اين طور نوشتند که انسان حقيقتش به نفس اوست و نفس انساني نه مرد است و نه زن، مرد و زن به لحاظ طبع و بدن است و لذا خطاب‌هاي قرآني به انسان است، اگر مي‌فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ يعني به زن‌ها کار ندارد؟! اگر فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[26] مي‌گوييم آقا! اين خطاب خطاب مردانه است کاري به زن‌ها ندارد؟! با ايمان کار دارد، ايمان که مرد و زن نمي‌شناسد. اخلاق که مرد و زن نمي‌شناسد. کرامت انساني، سخاوت، گذشت و ايثار، مردانگي. يکي از شخصيت‌ها از آمريکا آمده بود چند سال قبل، گفت اين کتاب زن در آيينه جلال و جمال ترجمه شده خيلي کتاب خوبي است، فقط اين يک آيه يک مقدار در آنجا ناشناخته است و با فرهنگ آنجا هماهنگ در نمي‌آيد، کدام آيه است؟ فرمود: ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّساء﴾،[27] حاج آقا برايشان توضيح دادند که در فرهنگ ديني ما يک رجال داريم در مقابل نساء، رجالي است که اعم از مردان و زنان است؛ آن وقتي که مي‌فرمايد: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّه﴾،[28] اين رجال که در مقابل زنان نيست، مرد و زن فرقي نمي‌کند. آن انساني که در مقابل لهو و لعب موضع مي‌گيرد و ياد خدا را مغلوب و ذکر دنيا را غالب نمي‌کند، اين رادمرد است. اين رجال يعني رادمردان، مرد باشد يا زن باشد ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾.

بنابراين به لحاظ کمالات و به لحاظ افتخارات انساني، زن و مرد نيست، نفس واحده‌اي است که آن نفس مورد خطاب است و البته نسبت به مسائل خانوادگي و احياناً مسئله زندگي به هر حال يک نفر بايد مديريت زندگي را به عهده بگيرد و آن هم وظايفي دارد حقوقي دارد و در مقابل، زن‌ها هم حقوقي دارند که در بحث خانواده به بعضي از آنها اشاره شده است.

بنابراين بساط دين و آنچه از جايگاه پروردگار عالم به عنوان دين به دست رسول گرامي اسلام آورده بسيار شريف و عزيز است و ما متأسفانه از اين فرهنگ غني و سرشار از خوبي‌ها و زيبايي‌ها و کمال و جمال الهي دور هستيم. اميدواريم که ـ إن‌شاءالله ـ وظايف خودمان را در مقابل پيغمبر و رسول مکرم اسلام که در آستانه رحلت آن نبي مکرّم اسلام هستيم ـ إن‌شاءالله ـ آشنا باشيم و آنچه از رسول گرامي اسلام به يادگار مانده است که عبارت است از قرآن و عترت: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن»[29] ـ إن‌شاءالله ـ در جامعه ما مستقر بشود که رسول الله فرمود هرگز روي ذلت را روي حقارت را آن امتي که به اين دو بار امانت سنگين توجه کرده است، نخواهد ديد. اگر جامعه اسلامي و امت اسلام امروز خير امت نيستند، اگر در جايگاه امت وسط و نمونه نيستند، نتوانستند خود را بر جوامع ارائه کنند عرضه کنند که امروز بشر تشنه اين گونه از معارف است، اين ضعف از ماست، از حيات اجتماعي و نقصان و فقدان کمالات اجتماعي و فردي است که ـ متأسفانه ـ وجود دارد.

نهضت سالار شهيدان به عنوان سرآمد جلوه‌هاي ديني همواره مي‌تواند قابل ارائه باشد. مداح بزرگوار از مصائب اهل بيت عصمت در کربلاي عزت و شرف، از طفل خردسال يادي کردند. گرچه همه افراد در سرزمين کربلا قتيل و شهيد هستند؛ اما دو نفر ذبيح هستند. ذبيح به آن انساني اطلاق مي‌شود که زنده سرش را از بدنش جدا کنند مي‌شود ذبيح. «قتيل»؛ يعني آن کسي که کشته مي‌شود حالا با تير با نيزه با شمشير به او مي‌گويند قتيل. اما ذبيح به آن انساني گفته مي‌شود که زنده زنده سرش را از بدنش جدا کنند. در باب حضرت علي اصغر فرمود: «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَريد إلَي الوَريد أو مِنَ الاُذُنِ إلَي الاُذُن»؛[30] در حالي که زنده بود و نفس مي‌کشيد و أبي عبدالله او را روي دست گرفته بود تا ببينند که اين بچه براي تشنه‌کامي چگونه تلظّي مي‌کند! «أما تَرونه يَتَلَظَّي عَطَشا»؛[31] نمي‌بينيد چگونه دارد از تشنگي و عطش تلظّي مي‌کند، مثل ماهي که از آب گرفتند. وقتي در دل شب در شب عاشورا فرمود هيچ کدام از شما زنده نمي‌مانيد حتي علي اصغر هم زنده نمي‌ماند، اينجا حضرت قاسم سؤال مي‌کند عمّ بزرگوار مگر به خيمه‌ها حمله مي‌کنند؟ فرمود تا زنده هستم به خيمه‌ها حمله نمي‌کنند. گفتند پس چگونه علي اصغر؟ فرمود: «اذا جف روحه عطشا»؛ وقتي روحش از تشنگي خشک شد، نفرمود زبانش! نفرمود دهانش! «اذا جف روحه عطشا» من مي‌آورم تا او را سيرآب کنم، از زير گلويش خون جاري مي‌شود.

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[32]﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.[33] از حضور همه برادران و خواهران گرامي مهمانان عزيزي که از تهران تشريف آوردند و همچنين طلاب و فضا و اساتيد حوزه علميه حضرت أباالحسن صميمانه سپاسگزاريم. اميدواريم که ـ إن‌شاءالله ـ همه ما در مسير معرفت و ارادت نسبت به رسول مکرّم اسلام سبط اکبرشان امام مجتبي و فرزند غريبشان امام رضا(عليهم آلاف التّحية و الثّناء) ـ إن‌شاءالله ـ از آگاهي و ارادت و عشق، جانمان و دلمان سرشار و عقل و انديشه‌مان تابع و مطيع باشيم.

«نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم يا الله و ... يا رحمن و يا رحيم».

بارالها قلوب ما را به حقيقت ايمان و قرآن منوّر بدار!

آني و لحظه‌اي بين ما و قرآن و عترت فاصله و جدايي مينداز!

اين قليل توسلات و عزداري را از همگان جمع حاضر برادران و خواهران واقفان و بانيان و زحمت‌کشان به أحسن وجه قبول بفرما!

همه اينها را ذخيره‌اي براي عالم دنيا و قبر و برزخ و قيامت همه ما قرار بده!

مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!

مشکلات را از جوامع اسلامي، خصوصاً جامعه ما مشکلات مسکن و ازدواج و اشتغال و نظاير آن را خدايا مرتفع بفرما!

در دنيا و آخرت ما را با ولاي قرآن و عترت محشور بفرما!

موفق به زيارت قبر مطهّر أبي عبدالله در دنيا و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!

همه کساني که با عزت امسال در زيارت اربعين أبي عبدالله فخرآفرين بودند و عزت امت شيعه را در کمال اتقان و صلابت و دوستي و مهر و صفا و صلح شايسته جهاني که پيام اين حرکت عظيم مي‌تواند وحدت امت اسلامي وحدت جامعه و جوامع بشري باشد، خدايا از همگان به أحسن وجه قبول بفرما!

ارواح مؤمنين و مؤمنات ارواح طيّبه شهدا و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!

قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!

«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»



[1]. سوره قلم, آيه4.

[2]. سوره شرح, آيه1.

[3]. سوره حجر، آيه72.

[4]. سوره اسراء، آيه1.

[5]. سوره نجم، آيه18.

[6]. سوره آل عمران، آيه110.

[7]. سوره إسراء، آيه9.

[8]. سوره آل عمران، آيه113.

[9]. سوره  شرح، آيه3.

[10]. سوره قصص، آيه30.

[11]. سوره طه، آيه13.

[12]. سوره کهف، آيه78.

[13]. سوره نمل، آيه40.

[14]. غزليات حافظ، شماره167.

[15]. مصباح الشريعة، ص138.

16. بحارالانوار(ط ـ بيروت)، ج69, ص59.

[17]. سوره علق، آيات1ـ 5.

[18]. سوره مدثر، آيه1 و2.

[19]. سوره فرقان، آيه32.

[20]. سوره نمل، آيه6.

[21]. سوره احزاب، آيه56.

[22]. سوره مائده، آيه3.

[23]. سوره حجرات، آيه13.

[24]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.

[25]. سوره حديد، آيه3.

[26]. سوره بقره، آيه183.

[27]. سوره نساء، آيه34.

[28]. سوره نور، آيه37.

[29]. دعائم‌الاسلام، ج1، ص28.

[30]. تذکرة الخواص، ص144.

[31]. الدمعة الساکبة في أحوال النبي(ص) و العترة الطاهرة، ج4، ص335.

[32]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.

[33]. سوره شعراء، آيه227.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب