اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
«الحمد لله رب العالمين بارئ الخلائق أجمعين باعث الأنبياء و المرسلين رافع السّماوات و خافض الأرضين و الصّلاة و السّلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و أفضلهم حبيب إله العالمين ابی القاسم المصطفي محمّد(صلي الله عليه و آله و سلم) و علي الأصفياء من عترته لا سيّما خاتم الأوصياء حجة بن الحسن العسکري(روحي و أرواح العالمين له الفداء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّء الي الله».
در باب نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) اخبار و روايات و احاديث و سنّت و سيره امامان معصوم ما به حدّي گسترده، وسيع و عميق است که وصفناشدني است. زمين و زمان را و همه نشانهها و علايمي که مربوط به نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) است، در اين روايات و احاديث مورد توجه و اهتمام اهل بيت عصمت و طهارت بوده است. در باب تربت سالار شهيدان چقدر روايات و احاديث است که گرچه خوردن خاک حرام است؛ اما به مقدار بسيار اندک از تربت ابي عبدالله(عليه السلام) نه تنها حرام نيست، بلکه در آن شفا قرار داده شده است.[1]
يکي از ابوابي که در باب نهضت سالار شهيدان است در باب زمين کربلاست. اين زمين چه زميني است که علي بن ابيطالب(عليه السلام) اين زمين را مورد خطاب قرار ميدهد و بر اين زمين درود ميفرستد و ميفرمايد از اين زمين افرادي محشور ميشوند که بدون رسيدگي و بررسي اعمال مستقيماً به آغوش رحمت الهي و به سرزمين قدس بهشت پروردگاري خواهند رسيد.[2] اين زمين در روز قيامت شهادت ميدهد و بر خود ميبالد که در درون اين زمين ابداني پاک و انسانهايي پاکيزه، منزّه، مقدس در درون و باطن اين زمين بودند و اين زمين آنها را در آغوش خودش تنگ گرفته بود. اين زمين خود را در صحراي قيامت با اين شوق و اشتياق نشان ميدهد که من تکيهاي و قطعهاي از قطعه بهشت هستم. همان طوري که در باب بين محراب و منبر و روضه و قبر پيغمبر گرامي اسلام که به آن منطقه گفته ميشود «روضه»، «تُرْعَةٍ مِنْ تُرَعِ الْجَنَّة»؛[3] قطعهاي از قطعات بهشت است. سرزمين کربلا نيز به جهت وجود اين دسته از انسانهاي پاک و منزّه که اين گونه در راه خدا جانفشاني کردند و رضايت پروردگار را بر همه چيز رجحان بخشيدند: «رِضَي اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت»،[4] و همه با آهنگ توحيد اين پيکار را آغاز و با آهنگ توحيد هم اين جنگ را به پايان و شهادت رساندند، اين بهشت در ارتباط با سرزمين کربلا لذتي و بهجتي را براي خود قائل است. به نثار ارواح تابناک شهداي کربلا بالاخص سيّدالشهداء صلواتي اهدا فرماييد.
آنچه مايه فرح و شادي مسلمانان و مؤمنان است همين نهضت عظيم و آن آموزههاي بلندي که از اين نهضت به جهان رسيده است. سالار شهيدان حسين بن علي و اصحاب گرامش آن گونه جهات نهضت را استوار و متقن بستهاند که به هيچ وجهي اين نهضت از قدرت و صلابتش کاسته نخواهد شد؛ بلکه هر آن به عزت آن افزوده ميشود. اين کتاب، اين قرآن عزيز با چه عاملي اين گونه مستحکم و پولادين ايستاده است؟ قدرت و صلابت اين کتاب در درون اين کتاب است و اگر بنا بود از بيرون اين کتاب مورد حفاظت و صيانت واقع بشود، قطعاً دست تبهکاران و انديشه ستمکاران اين کتاب را از بين ميبرد. آنچه مايه ماندگاري و جاودانگي کتاب است خود کتاب است. آيات متقن، کلمات و سخنان مبرهن، استوار، آن قدر کلمات الهي و آيات قرآني استوار و متين است و حکيم است که هرگز احدي نميتواند در اين کتاب پرقدرت و باصلابت بطلاني در آن راه بدهد: ﴿لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾.[5]
يک اثر از خودش، از آنچه در وجود او تنيده است، از آنچه در نهاد او قرار گرفته است، صيانت و حفاظت خود را نگاه ميدارد. در باب کتب فقهي مثلاً کتاب محقق صاحب شرايع، کتابي است در باب فقه که جناب محقق حلّي يک دوره فقه را به صورت متن استوار نوشته است. الآن بيش از شش هفت قرن هست و هر روز فقها، دانشمندان رشته فقه حول اين کتاب بحث ميکنند، عميقاً با دقت تمام و با حساسيت فراوان همه جملات همه کلمات همه عبارات و حتي حروف اين کتاب را مورد تأمّل قرار ميدهند و به رغم اينکه چند قرن از اين کتاب گذشته، باز اين کتاب متن است، متين است، استوار است و اين فقهاي نامور و مشهوران در فضاي فقه همچنان در کنار اين سفره و مأدبه فقهي محقّق صاحب شرايع نشستهاند. چه عاملي باعث ميشود اين کتاب بماند، ماندگار بشود و اثر جاويدي را براي خود رقم بزند؟ جز استواري، جز متانت و جز قوّت برهاني که در اين کتاب نهفته شده است. کتابهاي فقهي فراواناند، فقهاي بزرگوار فراواناند؛ اما در بين آنها انسانها يگانه و يکتايي هستند که در ماندگاري اثر آنها، هيچ حرفي نيست. الآن چند قرن است که ميگويند محقّق صاحب شرايع در کتاب شرايع در باب تجارت، در باب عبادت، در باب ساير احکام و ابواب فقهي اين گونه نظر داده است. اين نظر به جهت اتقان و صلابت و استناد آن به منابع وحياني و کتاب و سنّت آن قدر متين شده که به رغم همه مطالعات و تحقيقاتي که در اطراف آن کتاب شده، اين کتاب همچنان ميدرخشد، همچنان تازه و حديث و تابناک است.
بنابراين اگر اثري از خود مايه نداشته باشد، از خود جان و باطن و روح نداشته باشد، ما بخواهيم با يک سلسله امور عرضي با قدرت و شرايط سياسي و اجتماعي بخواهيم يک چيز را بلند بکنيم، اين يک مدت کوتاه ممکن است اين کار انجام بشود؛ ولي ماندگاري يک اثر بعد از هزار سال: «للقرآن.... وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَكُنْ يَجْرِي كَمَا تَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ...»[6] مگر خورشيد کهنگي دارد؟! مگر ماه و خورشيد فرسوده ميشوند؟! کهنه ميشوند و قديمي ميشوند که کسي بگويد اين کتاب مربوط به 1400 سال است؟! يا اين خورشيد برای يک ميليارد سال قبل است. آنکه از درون خودش فروغ و نورانيت منتشر ميسازد آن اثر ميماند.
نهضت ابي عبدالله با همه صلابت و اتقانش با همه جهات عزتبخشاش از کودک خردسالش و ششماهه حضرت علي اصغر تا مرد کهنسالش، همانند حبيب و مسلم همه و همه در نهايت ظرافت و دقت، اينها گلچين شدهاند از باغ انسانيت، اينها عصاره اسلام بودند، آنها خلاصه ايمان بودند و لذا اين اثر ميماند. چه زيبا خداي عالم مثال ميزند، ميفرمايد: ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون﴾؛[7] اينها ميخواهند نور خدا را با فوت دهن خاموش کنند. با فوت دهن ميشود خورشيد را خاموش کرد؟! «افواه»؛ يعني دهنها، فوت دهن. ﴿يُريدُونَ﴾؛ اراده کردند کافرها، مشرکان که چه؟ که نور خدا را با فوت دهن خاموش کنند: ﴿يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا﴾؛ اطفاء کنند، خاموش کنند نور خدا را ﴿بِأَفْواهِهِمْ﴾. غافل از اينکه خداي عالم ﴿وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾؛ اين نور را خداي عالم ايجاد کرده است.
در يکي از زيارتهايي که در باب ابي عبدالله هست اين طوري عرض ميکنيم: «أَنَّكَ نُورُ اللَّهِ الَّذِي لَمْ يُطْفَأْ وَ لَا يُطْفَأُ أَبَدا»؛[8] مگر نور خدا خاموش میشود؟! تو همان نور الهي هستي که خاموش نشدهاي و هرگز خاموش نميشوي. به رغم همه عداوتها و دشمنيهايي که با اين نهضت و با اين تفکر و با اين جمع بنياميه، بنيمروان، بنيعباس انجام دادند، شما ميبينيد امروز چه هنگامهاي و چه حماسهاي دارد ايجاد ميشود و چقدر دلها و جانها متوجه ميشود. نه تنها در کشورهاي اسلامي و شيعي، الآن در قلب اروپا من يک قطعه تصويري و ويديويي ديدم که يک خانم مسلمان پاکستاني در پارلمان کانادا از اربعين سخن گفت و فلسفه اربعين را بيان کرد و اين گونه گفت که امروز اربعين امام حسين پيام صلح جهاني دارد، پيام عدالت دارد پيام حق و حقانيت دارد. يک خانم مسلمان از کشور پاکستان در متن پارلمان کانادا از حسين بن علي و از اربعين و از اين حماسه جاويد سخن ميگويد. اين خورشيد مغرب است که از غرب طلوع خواهد کرد. رسالت و وظيفه ما در مقابل اين نهضت بسيار سنگين است بايد با کمال دقت و حساسيت واو به واو را مورد توجه قرار بدهيم. نبايد اجازه داد که در حريم کتاب الهي و نهضت حسيني تحريفي و انحرافي روا داشته بشود. ما اهل منبر، ما اهل تريبون و سخن، طلاب، فضلا، علما در خصوص نهضت ابي عبدالله بايد با تمام دقت و حساسيت مطالعه کنند تحقيق کنند بررسي کنند و اگر بناست بر بالاي منبر بروند و مردم را آگاه کنند، با آشنايي کامل به اين تاريخ و به اين نهضت بپردازند. ترديدي نيست که اين نهضت سراپا پاک و پاکيزه است و الا هرگز به اين سبک در اين حد باقي و ماندگار نبود. به نثار روح مطهّر سالار شهيدان حسين بن علي و اصحاب کرامش صلواتي اهدا فرماييد.
در اين محفل حسيني عنوان و موضوع بحث ما عبارت بود از حيات اجتماعي در پرتو نهضت حسيني و بر مبناي تعاليم وحياني. زندگي اجتماعي يعني چه؟ فلسفه حيات و زندگي اجتماعي چگونه است و چيست؟ و انسان در اين حيات اجتماعي چه انتظاري دارد و از زيست اجتماعي خود چه بهرهاي را بايد ببرد؟ از عمدهترين مباحثي که انسانها دارند همين مسئله است و امروز روانشناسان و جامعهشناسان و مردمشناسان که فيلسوفان جامعه هستند دارند براي ما نقشه ميکشند. براي اجتماع ما و جامعه ما دارند برنامهريزي ميکنند. ما غافل هستيم، ما در غفلت هستيم. ببينيد اين وضع اجتماعي ما بخش قابل توجّهي از آن عبارت است از نقشهاي که آنها براي جوامع خصوصاً جوامع سنّتي و عقبنگاهداشته ترسيم کردهاند و ما هم متأسفانه بدون توجه به داشتهها و منابع سرشار غني از دانش الهي و وحياني داريم در مسيري که آنها براي ما گشودهاند حرکت ميکنيم.
مقدماتي مطرح شد مطالبي بيان شد و عرض شد که اوّلين نهاد اجتماعي عبارت است از نهاد خانواده و خداي عالم براي زندگي خانوادگي يک نظم و نظام و انضباط و ترتيب و ساماني قرار داده است و چقدر زيباست اسره و خانواده و عائله در فرهنگ ديني! در اين جمع گرامي به بخشي از اين مسئله اشاره شد و در اين جلسه در همين رابطه مطالب ديگري تقديم ميکنيم.
يکي از جهاتي که خداي عالم به زيبايي و با ظرافت و دقت بيان فرموده است، رابطه بين زن و مرد است که اگر اين رابطه مطابق با دستور الهي و آهنگ و نوايي که دين براي آنها ترسيم کرده است انجام بشود چه بنياني و اساسي شکل خواهد گرفت. يک عبارت بسيار کوتاه، بسيار کوتاه؛ اما بسيار پرمغز و رسا: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾، رابطه زن و مرد را خداي عالم در همين دو جمله بيان فرمود: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾؛ زنهاي شما همسران شما لباس براي شما هستند و شما هم لباس براي آنها.
اين را حالا توضيح بدهيم که مرد بخواهد لباس زن بشود و زن بخواهد لباس براي همسرش و شوهرش بشود يعني چه؟ اين لباس بودن، اين پوشش بودن، اينکه زن و مرد نياز به پوشش دارند و از عرياني و برهنگي بايد به در بيايند يعني چه؟ يک عرياني و برهنگي ظاهري است که قطعاً اين مراد نيست و الا همه مردها و زنها پوشش خاص خودشان را دارند. قطعاً اين لباس لباسي نيست که ما به عنوان لباس ظاهري بر اندام مردان و زنان داريم و ميپوشند. همان طوري که تعبير: ﴿وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْر﴾؛[9] پوششي که به عنوان لباس تقوا در قرآن ياد گرفته است معناي خاص خودش را دارد. چقدر زيبا خداي عالم اين تقوا را معرفي ميکند و توصيف ميکند. ما تقوا را با چه بايد بشناسيم چگونه بايد از تقوا ياد کنيم؟ خداي عالم ميفرمايد که انسان لباسهايي را دارد براي پوشش و مصونيت از سرد و گرم زندگي؛ اما آنکه براي انسان خير است و سعادت است لباس تقواست. تقوا را خداي عالم به عنوان لباس معرفي ميکند و ملقّب ميکند به لباس تقوا.
تقوا چه کار ميکند؟ تقوا عامل صيانت است. لباس انسان را ميپوشاند و صيانت ميکند حفاظت ميکند از حوادث و سرد و گرم زندگي انسان را نگاه ميدارد. ضمن اينکه از برهنگي و عرياني انسان جلوگيري ميکند، عامل حفظ و صيانت و آبروي اوست. آن کسي که لباس تقوا پوشيده است در سايه اين لباس تقوا هرگز پردهدري نميکند، هرگز زبانش را به بدي و سخنان ناروا و زشت نميآلايد، هرگز چشم را به آنچه از ناحيه پروردگار عالم محدود معرفي شده است نميدوزد. گوش را به آنچه خداي عالم بر او حرام داشته است شنوا نميدارد. همواره جهات وجودياش را از بطن و فرج حفظ ميکند. همه اموري که ممکن است انسان را به تزلزل و رسوايي بکشاند لباس تقوا انسان را حفظ ميکند. آن کسي که تقوا دارد مواظب زبانش است و زبان مصون است در دژ و قلعه توحيد، در اين پوشش الهي محفوظ است.
همين زباني که «قليل الجِرم و کثير الجُرم» است، چه بيان زيبايي را آقا علي بن ابيطالب(عليه السلام) در باب زبان که اگر کسي از زبانش در امان بماند، جهات ديگر وجودي او هم در امان خواهد بود.[10] زبان، زبان! به راحتي ميتوانيم انساني را با زبان از ميدان خارج کنيم. با قلم آبرويي را به راحتي ببريم. واي از اين زبان و قلم! و چقدر امروز جامعه ما زخمخورده اين زبانها و قلمهاست! جامعه ما مجروح است و زخمهاي فراواني بر تن حيات اجتماعي جامعه ماست که از اين زبانهاي تُند، از اين تيترهاي رونامهاي، از اين عناويني که در اين شبکهها براي انسانها ميتراشند، اين جامعه به شدت آسيب ديده و زخم خورده است. آيا اين زبانهاي تُند که از نيام دهن بدون توجه خارج ميشوند راهي براي کنترل آنها وجود دارد؟ آري، اگر لباس تقوا بر اندام انسانها پوشيده شود قطعاً انسانها ميتوانند.
بنابراين بحث لباس تقوا، تقواي زبان، تقواي دست، تقواي پا، تقواي چشم، تقواي دل، تقواي قلب، تقواي عقل، تقواي تفکر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ﴾؛[11] در اين آيه ظاهراً سوره مبارکه «حشر»، در يک آيه خداوند عالم دو مرتبه توصيه به تقوا کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ﴾. تقوا که «خير الزاد» است که لباس خير است، اگر بر اندام جامعه و حيات اجتماعي ما پوشانده بشود، جامعه در مصونيت است، در دژ و قلعه امان است.
با قطع نظر از مسئله تقوا مسئله صيانت نفس براي مردان و زنان؛ زن و مردي که نسبت به يکديگر زن و شوهر هستند، اين تعبير قرآني بسيار تعبير رسا و کارساز است ما فقط بايد همين را در جامعهمان در خانوادهها مورد توجه قرار بدهيم و با اين سبک که خداي عالم براي ما تعيين کرده زندگي کنيم: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾؛[12] زنهاي شما لباس شما هستند و شما نسبت به زنها و همسرانتان لباس هستيد. آيا لباس مايه آبرو و حيثيت نيست؟! زن و مرد بايد مايه آبرو و حيثيت يکديگر باشند. هرگز آن مردي که زبان درستي در مقابل همسرش ندارد، اين به اين رسالت و مأموريت الهي توجه نکرده است. چرا ما مردانمان در مقابل زنها با ادبيات ناصواب زبان تُند، اهانت و مانند آن سخن ميگوييم، آيا اين درست است؟ اين يک زندگي ايماني است؟ اين عمل به توصيه خدا که فرمود: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾. اگر زن و مردي در مقابل يکديگر با مواضع و نظرات تُند و خشن و افراطي و بعضاً ـ خداي ناکرده ـ به اقدامات عملي بخواهند باهم روبهرو بشوند، اين زن و مرد ميتوانند مايه حيثيت و آبروي يکديگر باشند؟! آيا اين يک زندگي قرآني است؟! زندگي ايماني است؟! از جايگاه وحي چنين زندگي الهام ميگيرد؟! آنگاهي که مرد نسبت به زن با احترام سخن ميگويد، حتي ضعفها و نقصهايش را ميپوشد، ناديده ميگيرد، به ديده اغماض کارها را مينگرد و سعي در جهت رشد و کمال آن همسرش دارد ميشود لباس، ميشود عامل صيانت، عامل حفاظت همسر و آن زني که اسرار شوهر را، روحياتش را، خُلقياتش را تحمل ميکند و سعي ميکند که همچنان آبروي همسر را در فقر و نداري و در شرايط سخت و اضطراري حفظ کند ميشود لباس براي مرد.
مقداري امکانات کمتر شده، وضع همسر به خاطر اشتغال و به خاطر کار و اينها دستش خالي است، مرتّب سرکوفت بزنند، نگاه او چه کار کرده! اين همسايه را نگاه کن، اين را نگاه کن، آن را نگاه کن، با اين گونه حرفها زخم وارد کنند، دل را بيازارند، مرد را تحريک کنند که در مسير خلاف و دزدي و رشوه و مانند آن حرکت کند، اين ميشود لباس؟! آيا اين در مسير صيانت و حفظ حيثيت و جهات مرد دارد تلاش ميکند؟! اين ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ﴾؛ اين از جهاتي است که در رکن مهم خانواده يعني زن و مرد نقشآفرين است. ما همه اينها را بايد که با دقت و حساسيت نگاه کنيم. مگر قرآن کتاب زندگي ما نيست؟! مگر نسخه شفابخش نيست؟! اگر ميگوييم آمار طلاق ـ خدای ناکرده ـ اين طوري شده، خانواده از هم پاشيدند نسبت بين زن و مرد بسيار ضعيف شده بچهها متأثّر از رابطه پدر و مادر بسيار ناتوان در حيات اجتماعي هستند، آن بچهاي ميتواند وارد مدرسه بشود که استحکام و متانت و صيانت و حفاظت را از رابطه بين پدر و مادر احساس کند. اگر اين نگراني اين اضطراب اين تزلزل بين زن و شوهر بر اساس يک نگاه ناصواب غير قرآني بخواهد شکل بگيرد ما چه انتظاري داريم از اين بچههايي که به مدرسه ميروند؟ بچهاي که صبحگاهان با حرفهاي تند مرد نسبت به زن يا بالعکس بيدار ميشود و لباس و کيف مدرسه را به مدرسه ميبرد، آيا ما انتظار داريم حواس او به درس باشد؟ حواس او به برنامههاي مدرسه باشد؟ بسيار دشوار است. اين بچه از چنين نهادي بيرون آمده و آسيب ميخورد و بعد ما بگوييم که اي بچه تو پايان سال درس نخواندی! ريشه اين درس نخواندن و توجه نکردن همان ارتباطي است که پدر و مادر در خانه نسبت به يکديگر داشتند. اين اثرات سوء اجتماعي را نسبت به دختر و پسرها بايد در خانوادهها و بعضاً در پدران و مادران جستجو کرد.
به هر حال اين واژه لباس که خداي عالم از سر حکمت، از سر علم و آگاهي تمام يعني وقتي خدا اين لقب لباس را براي شأن مرد نسبت به زن و شأن زن نسبت به مرد داده و عنوان کرده است: ﴿هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ﴾؛ يعني زنها لباس براي شما مردها هستند، ﴿وَ أَنْتُمْ﴾؛ يعني شما مردها، ﴿لِباسٌ لَهُنَّ﴾؛ لباس براي زنها هستيد، اين يک فرهنگ است، يک باور الهي است. اين لقب را، اين عنوان را خداي عالم براي اين کار انتخاب کرده است. بسيار کار مهم و حساسي است. اين زبان الهي است زبان وحي است، کلام خداست، رساتر از اين عنوان، اگر وجود داشت، خداي عالم در کتاب و کلام خود با آن عنوان و با آن لقب سخن ميگفت. ببينيم لباس با انسان چه ميکند؟ صيانت، آبروبخشي، دقت، حتي لباسي که با زينت بايد همراه باشد. مرد گاهي اوقات زينت براي زن است و زن هم زينت براي مرد است. اين زينت نسبت به همديگر بودن و مرد به گونهاي زيست کند که زن به وجود اين مرد افتخار کند و بر خود ببالد که چنين همسري دارد و بالعکس؛ چقدر ميتواند زندگي را گوارا و شيرين کند و اين آثار و ثمرات آن در محيط خانواده و اجتماع چقدر مؤثرند. گاهي اوقات همان طوري که در جلسه قبل توضيح داديم: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ﴾؛ آن خدا خدايي است که شما را ﴿مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها﴾؛[13] او خدايي است که شما را آفريد و از جنس خود شما همسراني را برايتان انتخاب کرد و اين همسران نقششان اين است که آرامشبخش باشند، موجب سکينت و آرامش باشند.
در اين کتابي که عرض کردم از والد بزرگوار اين دو تا واژه کنار هم است: پوشش و آرامش. زن و مرد نسبت به يکديگر پوشش داشته باشند و به همديگر آرامش ببخشند: ﴿وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾.[14] آيا بنياني که با اين آهنگ و با اين توصيههاي سراسر حکمتآموز همراه باشد اين بنياد نميماند؟ قطعاً خانواده ميتواند در جامعه مؤثر باشد.
حالا وظايفي که براي تکتک اينها وجود دارد به جاي خود؛ اين را هم اضافه کنم که خداي عالم به فرزندان توصيهاي دارد که نسبت به والدين در کمال احسان برخورد کنند. چه زيبا! کلمهاي کمتر از اوف ما نداريم! خداي عالم در قرآن ميفرمايد: ﴿فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ﴾،[15]﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً﴾؛[16] اگر پدر و مادر مشرک بودند و تلاش فراوان کردند که بچه نسبت به خدا مشرک بشود، نسبت به تلاش پدر و مادر، شما توجه نکنيد؛ اما نسبت به آنها در کمال خوبي و معروف برخورد کنيد. ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ﴾؛[17] يعني اگر پدر و مادر تلاش کردند، نسبت به منِ خدا شرک بورزيد، ﴿فَلا تُطِعْهُما﴾؛[18] از پدر و مادر اطاعت نکنيد؛ اما ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً﴾؛ در دنيا در کمال خوبي و زيبايي با آنها زيست کنيد و مصاحبت کنيد. با پدر و مادر مشرک! آن هم مشرکي که تلاش ميکند بچه خودش را مشرک کند! ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ﴾؛ اگر پدر و مادر تلاش کردند که نسبت به منِ خدا شرک بورزي، حرفشان را گوش نکن؛ اما در مقابل نسبت به آنها از خوبي و احسان و نيکي دور مباشيد: ﴿وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً﴾. چه ادبياتي است! چه منطقي است! چه وحياي است! چقدر اين شيرين و گواراست! ما کجا هستيم اين فرهنگ کجا! يک مؤمن مسلمان چيزي به ما گفت و حرفي به ما زد، اين طور برميخروشيم و ده سال يا بيست سال رابطه رفاقت و صميميت و رحامت را به هم ميزنيم و برادري را به هم ميزنيم! کجاييم ما؟ اين فرهنگ قرآني است؟! ما شيعه هستيم؟! ما به توصيه پيغمبر که فرمود به اين دو ثقل قرآن و عترت توجه کنيد هستيم؟![19]
به هر حال فاصله فراواني بين ما و اندوختههاي غيبي که از راه وحي به ما رسيده است وجود دارد. اميدواريم که ـ إنشاءالله ـ در پرتو نهضت ابي عبدالله همه ما از اين فرهنگ بهرهمند بشويم. از مصائب اهل بيت عصمت و طهارت اين جلسه از مصيبت خود سالار شهيدان حسين بن علي سخني به ميان آمد يک جمله هم عرض ارادت کنيم. همه اصحاب و ياران از يک سو، بنيهاشم از سوي ديگر، خود عباس بن علي قمر بنيهاشم از سوي سوم، هر کدام يک مصيبت جدايي داشتند و دارند و بسيار خوب است که اين مقتلها در تاريخ مانده و بيان اين مقتلها ميتواند مناسبات ما را با کربلا قويتر و بيشتر کند؛ اما قلّه جريان خود شخص ابي عبدالله(عليه السلام) است. يکي از کارهايي که ابي عبدالله(عليه السلام) انجام ميداد اين بود که وقتي هر کدام از اين اصحاب و ياران شربت شهادت مينوشيدند خود ابي عبدالله مستقيماً ميآمد بالاي سر آنها و سرشان را به دامن ميگرفت با آنها وداع ميکرد! چقدر شيرين بود! خوشا به حال آنها که حسين بن علي سرشان را به دامن بگيرد، چشمانشان را بپوشاند، با آنها وداع و خداحافظي کند. بسيار شيرين! هنيئاً لهم! هنيئاً لهم! ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار﴾![20] اين در حقيقت اطميناني بود آرامشي بود ولو زخمهاي فراواني بر تن بود کسي زخم را نميديد. وقتي حسين بن علي به بالين ميآمد، کسي زخم را نميديد جراحت چيست؟ دست قطع شده چيست؟ پا قطع شده چيست؟ اين حسين است که جانها همه ديوانه اوست!
اما وقتي نوبت به خود ابي عبدالله(عليه السلام) رسيد احدي نبود که آنجا سر مطهر ابي عبدالله را بر روي دامن بگيرد. نقل کردند، شمر نانجيب آمد و براي تحقير و ذلت ـ معاذالله ـ اين چکمه را روي سينه مطهّر ابي عبدالله قرار داد؛ حضرت چشمان خون گرفته را به سختي باز کرد و فرمود: «لَقَدِ ارْتَقَيْتَ مُرْتَقًي عَظِيماً طَالَمَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله»؛[21] چه کسي هستي؟ پايت را در جاي خيلي بلندي گذاشتي، اينجا را پيغمبر مکرّر ميبوسيد. «طال»؛ يعني طولاني و مکرّر «مَا قَبَّلَهُ رَسُولُ الله». ديد شمر است که «وَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَي صَدْرِكَ مُولِغٌ سَيْفَهُ فِي نَحْرِك».[22]
«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي القَومِ الظَّالِمين»،[23] ﴿وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون﴾.[24] ـ إنشاءالله ـ خدا از همگان از جمع حاضر، خصوصاً طلاب جواني که در محفل هستند از مدرسه حضرت ابی الحسن تشريف آوردند به احسن خدا قبول بفرمايد. «نسئلکَ اللهمَ و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأکرم، يا اللهُ، ... يا رحمنُ و يا رحيم».
بار الها اين قليل توسلات، عزاداري از همگان جمع حاضر برادران و خواهران به احسن وجه قبول بفرما!
از بنيانگذاران اين اساس خير، واقفان موقوفات، زحمتکشان به نحو احسن خدايا قبول بفرما!
ذخيرههاي براي عالم قبر و قيامت همه ما قرار بده!
خدايا قلوب ما را به نور ايمان و قرآن منوّر بفرما!
از همه کساني که در گذشته بودند و اين اساس خير را به ميراث و يک تراث ارزشمند براي ما بنيان نهادهاند خدايا از همگان به احسن وجه قبول بفرما!
مرضاي مسلمين لباس عافيت بپوشان!
مشکلات را از جوامع اسلامي، جامعه ايران اسلامي از جوانان ما خدايا دور بفرما!
امکانات خير براي امر ازدواج، اشتغال، مسکن و نظاير آن را خدايا براي جوانان اين کشور، دختران و پسران فراهم بفرما!
بارالها در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت و در آخرت موفق به شفاعت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، ارواح طيّبه شهدا، گذشتگان از اين جمع، روح عالي امام امت، آنهايي که در درون و بيرون اين تکيه آرميدهاند، امامزاده بزرگواري که در جوار رحمت او هستيم خدايا همه را با شهداي کربلا محشور بفرما!
قلب مقدس آقايمان، مولايمان، امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بگردان!
«بالنّبي و آله و عجّل اللّهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1] . الأمالي (للطوسي)، النص، ص317.
[2] . كامل الزيارات، النص، ص269 و270؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَرَّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِكَرْبَلَاءَ فِي أُنَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَلَمَّا مَرَّ بِهَا اغْرَوْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالْبُكَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ هَذَا مُلْقَی رِحَالِهِم وَ هُنَا تُهْرَقُ دِمَاؤُهُمْ طُوبَی لَكِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَيْكِ تُهْرَقُ دِمَاءُ الْأَحِبَّةِ».
[4]. اللهوف علي قتلي الطفوف(فهري)، ص61.
[5] . سوره فصلت، آيه42.
[6] . وسائل الشيعه، ج27، ص196.
[7] . سوره صف، آيه8.
[8] . المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص498 و 499.
[9]. سوره اعراف، آيه26.
[10] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه 167؛ «فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ».
[11] . سوره حشر، آيه18.
[12] . سوره بقره، آيه187.
[14]. سوره روم، آيه21.
[15]. سوره اسراء، آيه23.
[16]. سوره لقمان، آيه15.
[17]. سوره لقمان، آيه15.
[18]. سوره لقمان، آيه15.
[19] . وسائل الشيعة، ج27، ص34؛ «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّی يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض».
[20] . سوره رعد، آيه24.
[21] . ناسخ التواريخ، ج۲، ص۳۹۰.
[22] . بحار الانوار، ج 98، ص241.
[23] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج52، ص289.
[24]. سوره شعراء، آيه227.