15 09 2018 313991 شناسه:

سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی(محرم 1440 هـ) جلسه پنجم

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

‏«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بَارِئِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِين‏ بَاعِثِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين رَافِعَ السَّمَاوَات‏ وَ الْخَافِض‏ الْأَرَضِين ‏وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلامُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين سَيَّمَا خَاتَمِهِم وَ أَفَضَلِهِم حَبِيبِ إِلَهِ الْعَالَمِين ‏أَبَا الْقَاسِم ‏الْمُصْطَفَیٰ مُحَمَّد صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ عَلَی الْأَصْفِيَاءِ مِنْ عِتْرَتِهِ لَا سِيَّمَا خَاتَمِ الْأَوْصِيَاء حُجَّةَ ابْنِ الْحَسَن‏ِِِِِ الْعَسْكَرِي رُوحِي وَ أَرْوَاح ‏الْعالَمِين‏ ‏لَهُ الْفِدَاءُ بِهِمْ نَتَوَلَّیٰ‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

شب پنجم ماه عزيز و گرانقدر محرّم است. رسالت سنگين محرّم بر شانه‌هاي امت اسلام عموماً و پيروان مکتب تشيّع خصوصاً بسيار سنگين و تحمّل آن بسيار دشوار است. در بيانات معصومين(سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏) اين معنا هست که سخنان آنها، کارهاي آنها، رفتار آنها، در يک سطح نيست: «إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب».[1] برخي از سخنان آنها قابل فهم هست، برخي از کارهاي قابل درک هست؛ اما بخش قابل توجهي از آنچه که از اين ذوات قدسي صادر شده، تحمل آن بسيار دشوار است. يکي از دشوارترين دشواري‌هاي فهم و معرفت و درک، مسئله معراج پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) است. معراج يعني چه؟ اينکه خداي عالم در قرآن در سوره مبارکه «اسراء» مي‌فرمايد: ﴿سُبْحانَ الَّذي أَسْري‏ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي الَّذي بارَكْنا حَوْلَهُ﴾؛[2] يعني چه؟ ما در يک ظرف زماني که زمان نيست، در زمان نمي‌گنجد، او را از کنار مسجد الحرام حرکت داديم، سير داديم تا مسجد الأقصي او را راهبري کرديم و از آنجا او را به همه عوالم هستي برديم و آيات کبراي خود را به او نمايانديم و او همه حقايق هستي را ديد. در معراج پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) کسي ترديد ندارد؛ اين سوره مبارکه «اسراء» و اين آياتي که در باب معراج هست و آن احاديثي که خود رسول گرامي اسلام در باب معراج نقل فرمودند، قابل ترديد نيست؛ اما معراج يعني چه؟ اينکه يک انسان همه نشئات هستي را در زمان نه، در مکان نه، در «لا مکان» و «لا زمان» طي کند و همه عوالم هستي را از خُرد و کلان بيابد، تا ابد نفوذ کند، خلود جهنمي‌ها و بهشتي‌ها را مشاهده کند، اين چيست؟ کسي مي‌تواند به اين امر برسد و درک بکند؟! «إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب».

بسياري شگفتي‌هاي نظام هستي را خداي عالم در فضاي وحي نماياند؛ وقتي مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) به عيسيٰ مادر شد، شگفتي، آن دوران را گرفت، مگر مي‌شود يک بانويي در نهايت طهارت که ﴿لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ﴾،[3] احدي با او در تماس نيست، او صاحب فرزند بشود، اين يعني چه؟! اينکه ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً﴾[4]، خداي عالم روح القُدُس را بفرستد و مريم عذرا و طاهره را به عيسيٰ مادر کند؛ يعني چه؟! اين کدام خلقت است؟! اين کدام نوع از آفرينش است؟! اين را چه کسي مي‌فهمد؟! همه کساني که در فضاي دين و ديانت و علم و آگاهي ديني و معنوي در آن عصر بودند، در شگفتي و تعجب که آيا اين شدني است؟! وقتي خدمت رسول گرامي اسلام اين شگفتي را اظهار کردند، فرمود اينها براي خدا کاري ندارد. اگر قصه حضرت مسيح جاي شگفتي و تعجب است، حضرت آدم که شگفتي بيشتري دارد، براي اينکه آدم نه پدر داشت و نه مادر، ولي حضرت مسيح مادر داشت. بسياري از اين حقايق است که احدي نمي‌تواند فهم و درک بکند.

وقتي مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) را گفتند که اين چه وضعي است؟! ﴿وَ مَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً﴾،[5] چگونه اين کار را انجام دادي؟! ﴿فَأَشَارَتْ إِلَيْه﴾،[6] مريم(سَلامُ الله عَلَيْها) به اين کودک خردسال در گهواره اشاره کرد، گفتند ﴿كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً﴾،[7] مگر مي‌شود با يک بچه‌اي که در گهواره است، حرف زد؟! اينجا ناطقه عيساي مسيح در گهواره به سخن در آمد: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً﴾،[8] اين را چه کسي مي‌فهمد؟! اينگونه حرف بزند که من بنده خدايم و خدا مرا پيامبر قرار داد. من بناست همه انسان‌ها را به خير و صلاح و فلاح فرا بخوانم. من کسي هستم که نسبت به مادرم مريم عذراء در نهايت نيکي و برّ و خوبي رفتار مي‌کنم. هرگز من يک رهبر مستکبر نيستم، من يک رهبر مستبد نيستم. من هرگز به جبر، به استبداد، به استکبار، قدم برنمي‌دارم، اهل عصيان و طغيان نيستم.

اينها سخني است که يک بچه در گهواره حرف مي‌زند. اينها را چه کسي مي‌تواند بفهمد و درک بکند، جز آن کسي که ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾،[9] ﴿وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾،[10] خداي عالم اولين ويژگي انسان‌هاي باتقوا را ايمان معرفي مي‌کند ايمان به غيب. مي‌فرمايد که اين کتاب، هدايت است: ﴿هُديً لِلْمُتَّقينَ﴾.[11] متقين چه کساني هستند؟ اوصاف متقين چيست؟ فرمود اولين ويژگي انسان باتقوا اين است که به مأوراي ماده و جهانِ شهادت ايمان بياورد: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾، ﴿وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾، اينها اوصافي است که انسان‌هاي باتقوا بايد داشته باشند؛ البته انسان مؤمن براي او هيچ کاري ندارد.

در خصوص نهضت أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) هم همين وزانت، همين سنگيني، همين عظمت و شکوه وجود دارد. شما باور داريد، درود خدا بر شما! شما مؤمن به نهضت أبي‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) هستيد. ممکن است افرادي با شما برخورد کنند، بگويند آقا کجايي؟! 1400 سال پيش يک داستاني اتفاق افتاد يک عده‌اي هم در زير عَلَمش سينه مي‌زنند، اين حرف‌ها چيست؟! اما کساني که ايمان به جريان کربلا و نهضت أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) دارند، اينگونه با شکوه و با عظمت اين حقيقت را دنبال مي‌کنند. يک قطره اشکي بر گونه يک انسان مؤمن به حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) غلطان شود، آن اشک مايه نجات و مايه رستگاري است. خداي عالم چنين انسان مؤمني را که اشکي را در راه عزاي أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) بريزد، او را صاحب قَدر و منزلت مي‌داند.

نهضت أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) از دو جهت قابل توجه است: يک جهت ذاتي که اين نهضت را خود أبي‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) در نهايت اتقان و صلابت بيان فرمود؛ هيچ ابهامي در مسير، در راه، در هدف، در شيوه و در نوع تعامل با دوست، با دشمن ندارد، هيچ ابهامي در اين نهضت نيست. و جهت ديگر اين است که همه امامان بزرگوارمان و در رأس آنها رسول مکرّم اسلام حضرت محمد مصطفيٰ(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) اين نهضت و اين قيام را همراهي کرده‌اند؛ گريه رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)، اشک علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه)، ماتم فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) قبل از شهادت و تا زمان حضرت بقية الله الأعظم(عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَي فَرْجَه‏ الشَّريف) که زيارت شريف «ناحيه» آن حضرت چه زيباست که عرض مي‌کند اي جدّ بزرگوار! اگر همه اشک‌هايم بريزد و اشک چشمم خشک شود و خون به جاي او بگريم، جا دارد.[12] آن‌گاه که اسب بي‌صاحب حسين به خيمه‌ها آمد و اين سخن را مي‌گفت: «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ لِأُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا»،[13] اين آنقدر نگراني و ناراحتي را براي حضرت بقية الله(عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَي فَرْجَه‏ الشَّريف) مي‌آورد که در آن زيارت مي‌فرمايد: جدّ بزرگوار، اي حسين عزيز! اگر اشک‌هاي چشمم خشک شود و به جاي آن خون جاري کنم، بسيار بجا و شايسته است. به نثار ارواح تابناک شهداي کربلا، بالأخص سالار شهيدان حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) صلواتي مرحمت بفرماييد!

موضوعي که در اين جمع گرامي، در اين دهه محرم حسيني مطرح است که اميدوارم ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ همگان اين بحث را دنبال بفرماييد، خصوصاً جمع بزرگواري که اينجا هستند، عمدتاً جمع نخبگاني، فرهيختگان، اهل فکر و فرهنگ، بناست اينگونه از مساجد و محافل و اينگونه از جمعيت‌ها، نمونه و اسوه و الگو باشند و از مسير بهتري راه را براي رسيدن به هدف دنبال کنند. بازخواني سنت رسول گرامي اسلام در نهضت کربلاست و اگر پرسش شود که چرا حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) قيام کرد؟ در يک جواب کوتاه و مختصر اينکه فرمود: «وَ أنَا أدْعُوكُم إِلى كِتابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّه‏‏»، سنت رسول گرامي اسلام گُم شده بود «فإنَّ السُّنَّة قَد أُميْتَت و إنَّ البِدعَةَ قَد أُحيِيتْ».[14] بدعت يعني چه؟ يعني آنچه که جزء دين نيست، جزء قرآن و احکام و سنن رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) نيست. هيچگاه رسول گرامي اسلام اينگونه با جامعه رفتار نمي‌کرد، اينگونه بيت‌المال در بين آنها به تاراج و غارت نمي‌رفت، اينگونه ظلم و ستم و تباهي در جامعه منتشر نبود، اينگونه مؤمنان و صالحان و شايستگان در انزوا نبودند، اينگونه اهل‌بيت عصمت و طهارت که در نهايت حرمت و احترام در پيشگاه پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) بودند اينطور مورد طعن و طرد و لعن و ـ مَعَاذَالله ـ برائت واقع نمي‌شد. همه اينها جزء بدعت‌هايي است که جريان ننگين امويان و در رأس آنها کساني که «سقيفه» را به جاي «غدير» نشاندند، اين سنت‌ها را کنار زدند. اين علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) که مهد وحدت است، پايگاه وحدت است و حضرت در نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: «وَ لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ النَّاسِ‏ عَلَي جَمَاعَةِ»؛[15] من حريص‌ترين انسان‌ها به وحدت بودم. حق ما را، جايگاه ما را، موقعيت ما را، آن هم يک موقعيت الهي، نه اينکه از دست بشر گرفته باشيم. ولايت علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) حتي پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) هم نداد، پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) ابلاغ کرد: ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ﴾،[16] اين نصب الهي است و از ناحيه پروردگار عالم آمده است با احدي اين سخن گفته نشده است، جز خود پيغمبر و لذا احدي بر علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) منّتي ندارد؛ اما وقتي ديدند اين حق غصب شد، سقيفه به جاي غدير آمد، جايگاه ولايت به خلافت رسيد، خلفا آمدند جاي اوليا. اين واژه‌ها را دقت بفرماييد! برخي از اين واژه‌ها، واژه‌هايي است که از متن قرآن و از زبان مطهر رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) جاري شده است، خلفاي راشدين چيست؟! آن که رسول گرامي اسلام از جايگاه وحي معرفي مي‌کند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾[17] است.

عترت اصل است که در کلام و بيان رسول مکرّم اسلام در جاي جاي مدينه در زمان‌هاي مختلف، در مکان‌هاي مختلف، خصوصاً در «حجة الوداع» و در صحنه غدير «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي».[18] الآن عترت در دنيا شناخته مي‌شود به نام اسلام يا سنت؟! سنت را درست کردند، ساختند و هر طوري که خواستند عملي کردند و ـ مَعَاذَالله ـ به جاي عترت نشاندند. همين سنتي است که اينها به ننگ ايجاد کردند و أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) قيام کرد و نهضت کرد تا اين سنت را بشکند که در حقيقت بدعت است و إلا سنت رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) در قلب و جان سالار شهيدان حسين(سَلامُ الله عَلَيْه) بود. آيا سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) را کسي غير از حسين(سَلامُ الله عَلَيْه) مي‌تواند به جهانيان اعلام کند که رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن»؟[19] آيا ديگراني که از وحي خبري ندارند، از جايگاه و قلب رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) اطلاعي ندارند، از اين موهبتي که به عنوان رسالت و ولايت به آنها داده شده است، خبري ندارند. وقتي به اين خلفا؛ خليفه اول، خليفه دوم مي‌گويند که شما بر چه اساسي مي‌خواهي در جامعه حکومت و حکم کني؟ مي‌گويد بر اساس قرآن، اگر در قرآن نبود، چه؟ براساس سنت، اگر در سنت پيغمبر نبود، چه؟ مي‌روم مراجعه مي‌کنم، ببينم مردم چه مي‌گويند، بر اساس همان حکومت مي‌کنم. اينکه همان مسئله بشري مي‌شود! اين همه وحي، انبيا، اوليا، کتاب براي همين آمده است که منطق وحي بر جامعه حکومت کند، احکام الهي بر جامعه حکومت کند. بشر را از وحي و حکم خدا برداري، مي‌شود همين بشري که با همين قوانين امروز دارند سر مي‌کنند، واي چه قوانيني است! در همين سوره مبارکه «احزاب» در اوايل سوره خداي عالم مي‌فرمايد که اينها آمدند ظهار را قرار دادند. ظهار چيست؟ اگر يک مردي نسبت به همسرش عصباني مي‌شد، دست مي‌گذاشت و پشت و ظهر همسرش مي‌گفت که «ظهرک کظهر أمي». اين در حقيقت ـ مَعَاذَالله ـ مثلاً طلاق محسوب مي‌شد، اين مانند مادرش مي‌شد و با احدي همين خانم نمي‌توانست ازدواج بکند، يک حکم جاهلي بود. خداي عالم فرمود چه کسي اين حکم را گذاشته؟! اينها بر اساس يک جهل جاهلي اينگونه از احکام را گذاشتند: ﴿مَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ﴾،[20] مي‌رفتند بچه‌هاي اين و آن را مي‌گرفتند، خصوصاً بچه‌هاي يتيم‌هايي که پدرانشان در جنگ شهيد شده بودند، اينها را مي‌گفتند پسران ما هستند. اينها که نمي‌توانند پسر باشد! ﴿مَا جَعَلَ﴾ خدا اينها را قرار نداده، اينها قوانيني است که خودتان ساختيد، اينها آيين‌هاي ناصواب زندگي است، ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلَّه؛[21] از مسير احکام الهي جدا نشويد. در بحث ميراث خداي عالم مي‌فرمايد که دست به احکام ارث نبريد، زيرا آنچه که براي شما خداي عالم مقرر کرده است، براي شما پُرفايده‌تر و نافع‌تر است. شما چه مي‌دانيد که اين دختر يا آن دختر، اين پسر يا آن پسر، بعضي‌ها را از ارث محروم مي‌کنيد و بعضي‌ها را بيشتر مي‌دهيد، اين حرف‌ها چيست؟! اين را خداي عالم براي شما قرار داد، دست نزنيد.[22]

من اين خاطره را عرض کنم؛ سال 65 من در دانشگاه حقوق خدمت استاد دکتر محقق دانش‌پژوه رسيده بودم. از من سؤال کرد چه مي‌خوانيد؟ گفتم دارم حقوق مي‌خوانم. گفت مي‌داني که هفتاد درصد حقوق فرانسه فقه اماميه است و ارث فرانسه دقيقاً همان ارثي است که اماميه و شيعه دارد. آنها مهد قانون و حقوق بودند؛ اما اين فقه، اين کتاب، اين احکام، بشري نيست، فوق تصور است؛ حتي عقل کل رسول گرامي اسلام هم اين آيين را نياورده است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّه﴾;[23] خود پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) اولين مؤمن به ايمان، به اسلام و به قرآن است. پيامبر فقط آورنده وحي است. يک «واو» پيامبر گرامي اسلام در دين، نه اجازه دارد و نه اين کار را کرده است. پيامبر چه مي‌داند چيست؟! پيامبر از نسخه وحي الهي دريافت مي‌کند: ﴿وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليم﴾،[24] او فقط اراده تشريعي خداست. همان خدايي که عالم تکوين را به اين نظم و انضباط زيبا آفريده است، همين نظم عالم تشريع را هم به ما داده است. برادران و خواهران! من هر شب لازم است تکرار کنم که آنچه که از امثال ما در حکومت و جريان‌هاي کشور مي‌بينيد، به حساب دين و نظام الهي و وحي و قرآن و عترت نگذاريد. در طول تاريخ هم همينطور بود. در زمان علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) حضرت را متهم کردند که تو داري کارشکني مي‌کني، تو داري از خط پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) جدا مي‌شوي، تو داري تفرق در جامعه اسلامي ايجاد مي‌کني، به علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه)! که فرمود: «وَ لَيْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ أَحْرَصَ النَّاسِ‏ عَلَي جَمَاعَة»؛ ـ در نهج‌البلاغه اين پيام هست ـ من حريص‌ترين و مشتاق‌ترين انسان‌ها به اُلفت و وحدت امت اسلامي بودم. متهم کنند حضرت را که تو داري کارشکني مي‌کني، ما مي‌خواهيم اسلام را پياده بکنيم و تو نمي‌گذاري! تو داري خلاف سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) عمل مي‌کني! همه دوران‌ها همينطور است. همين حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه)! شما نامه‌هايي که از طرف دربار اموي از عبيدالله و ديگران مي‌آمد، حضرت را متهم کرده بودند که تو داري اختلاف ايجاد مي‌کني. ما داريم مردم را به اسلام دعوت مي‌کنيم، ما مي‌گوييم مردم بيايند نماز بخوانند، حج انجام بدهند، روزه بگيرند، ما داريم مردم را اينطوري دعوت مي‌کنيم؛ تو داري جدا مي‌شوي، تو از دين خارج شدي. هميشه همينطور بود، هست و خواهد بود، ما بايد حواسمان جمع باشد! جريان‌هايي که اصيل‌ هستند و از خاستگاه دين برمي‌خيزند را بايد همگان متوجه باشيم. اين چيزي که امروز به نام سنت است يک انحراف است و همه ما بايد تأکيد کنيم به جهانيان بگوييم، به مسلمان‌ها بگوييم، به اسلاميان و کساني که در جايگاه اسلام هستند، بگوييم آن که پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) فرموده و در منابع آنها اينها وجود دارد، نه اينکه بگوييم حالا در کتاب‌هايشان هست، نه آن که در منابع آنها وجود دارد همين است که فرمود: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» که اگر عترت نباشد، کتاب خدا هم نيست، هر طور بخواهند تفسير مي‌کنند. آقا! قانون همان که ديشب عرض کرديم، به تفسير مفسران برمي‌گردد. شما امروز هم مي‌بينيد که چگونه قوانين تفسير مي‌شود و چگونه در مسيري که اراده قدرت‌هاست، تعريف مي‌شود! هميشه همينطور بوده است. يک نفر بايد باشد که قرآن را به حق بيابد، چرا فرمود که ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ.[25] اين حرف‌هايي که قرآن مي‌زند ـ مَعَاذَالله ـ يعني شعار است؟! فرمود: ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ؛ يعني هم در مسير انزال و ارسال اين وحي، ما همه مراتب را با حق همراه کرديم، احدي در مسير اين انزال کتاب دخالت نکرد، هيچ کسي جز اراده پروردگار عالم و صحنه قلب مطهر پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) که مصون از هر خطا و خطيئه‌اي است: ﴿وَ بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ؛ يعني آن که الآن هست، در صحبت حق است، در مصاحبت حق است و بايد يک موجود حق و انسان حقاني در کنار اين حق قرار بگيرد و اين را تفسير کند. حق کجاست؟ حق کيست؟ «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»،[26] اين سخناني هست که همه ثبت کردند، «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِي‏».[27] اينکه علي با حق است، ترديدي نيست! اينکه حق با علي است اين را چه کسي مي‌فهمد که حق با علي است؛ يعني چه؟! در هر مرحله‌اي قبل از اينکه حق خلق شود، علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) خلق شد. او مظهر ولايت اتم پروردگار عالم است. او اعلاست «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِي‏»؛ خدا را اگر در اسم عالي‌اش بشکافيد، علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) را پيدا مي‌کنيد. «يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَة»،[28] اگر مي‌خواهيد حقيقت حضرت زهرا فاطمه(سَلامُ الله عَلَيْها) را بيابيد، بشکافيد اسم فاطر خدا را، حقيقت اسم فاطر خدا، فاطمه است، اينها را چه کسي مي‌فهمد؟! اينها را فکر مي‌کنند؛ مثلاً يک انسان‌هاي عادي‌ هستند گفتند آقا اين پيام را ببر برسان! اينها راجع به پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) اينطوري فکر مي‌کنند! راجع به علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) هيچ کسی نمي‌تواند اينطور بفهمد. اينها خودشان را که بروز ندادند، اينها خودشان را که نشان ندادند. مگر وجود حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در دنيا شناخته مي‌شود؟! همان‌گونه که حضرت در محراب عبادت قرار مي‌گيرد، براي آسمانيان و کرّوبيان و مقرّبان درگاه الهي، حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) نورافشاني مي‌کند، او از اين جهت زهراست که براي آنها روشنايي مي‌دهد؛ يعني چه؟! براي جبرائيل، عزرائيل، اسرافيل، ميکائيل، حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) وقتي در محراب عبادت قرار مي‌گيرد، روشنايي و فروغ مي‌آورد، اينها چيست؟! برادران خواهران! اينها را باور کنيم فرداي قيامت مشاهده مي‌کنيم، «المعرفة بذر المشاهدة»،[29] ما الان اينها را نمي‌فهميم. بنده و جنابعالي بنده عاجزتر از شما، جاهل‌تر از شما، نمي‌فهمم، نمي‌دانم يعني چه که وقتي حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در محراب عبادت قرار مي‌گيرد آنگونه با خدايش سخن مي‌گويد که تابناکي اين سخن و گفتار جهانيان را روشن مي‌کند، کرّوبيان را روشن مي‌کند؛ يعني چه؟! شما امروز اين را ايمان و معرفت بياوريد، فردا مشاهده مي‌کنيد «المعرفة بذر المشاهدة». اينها را انکار نکنيم، اينها را ترديد نکنيم، اينها از زبان وحي صادر شده است، اينها آنقدر قوي و عظيم است که بزرگان از حکمت و معرفت تلاش و کوشش مي‌کنند و بسياري از اين حقايق را هم واکاوي مي‌کنند؛ اما تا اوج اينگونه از مسايل خيلي راه است. در مقام عمل! در مقام عمل! همانطوري که در مقام علم و معرفت آنها در اوج هستند، در مقام عمل هم اينطوري است؛ عدل علي(سَلامُ الله عَلَيْه) را چه کسي تحمل مي‌کند؟! قدرت علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) در اوج حکومت، آنقدر خضوع، آن قدر تواضع، فروتني، حلم، صبر، 25 سال علي بن ابي‌طالب(عَلَيْهِ السَّلام) در انزواست، دارد نخلستان آنها را آبياري مي‌کند، سقايت مي‌کند و هر وقت هم از حضرت کمک بخواهند کمک مي‌کند. اينها اموري است که سالار شهيدان حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) در اين نهضت دارد به آنها توجه مي‌کند.

اجازه بدهيد در اين پايان عرضم يکي از سنت‌هاي شريفي که رسول گرامي اسلام با همه عظمت آن سنت را در دل جامعه و امت اسلامي قرار داد، با شديدترين، قطعي‌ترين و موثق‌ترين بيان‌ها؛ اما ببينيد که با اين سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) چه کردند! عرض کرديم فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در نزد رسول گرامي اسلام در نهايت تکريم و عظمت بود. عبارت‌هايي در اين رابطه هست که «ثَمَرَةُ فُؤَادِي‏»، «الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّة».[30] وقتي پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) از حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) صحبت مي‌کند و حرف مي‌زند، مي‌گويد او پاره تن و بلکه ثمره وجود من است. من هر وقت مشتاق بهشت مي‌شوم، فاطمه را مي‌بويم.[31] استشمام وجود زهراي مرضيه(سَلامُ الله عَلَيْها) رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) را به ياد بهشت مي‌اندازد. تمام آنچه را که مي‌شد در حق زهراي مرضيه(سَلامُ الله عَلَيْها)، حضرت بيان کرد. وقتي حضرت وارد مجلس رسول گرامي اسلام مي‌شد، پيامبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) «اجلالاً لها»؛ از باب تجليل و تکريم به زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) بر مي‌خاست، او را در آغوش مي‌گرفت و او را جاي خودش مي‌نشاند. چه اسراري در عالم وجود دارد که حضرت بقية‌الله امام زمان(عَلَيْهِ السَّلام) مي‌فرمايد که من به مادرم فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) تأسي مي‌کنم و از او الگو و نمونه مي‌گيرم.[32]

رسول گرامي اسلام در شأن فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) عبارت‌هايي دارد که به بعضي از آنها اشاره مي‌کنيم و اين عبارت‌ها در کتاب‌هاي اهل تسنن به وضوح آمده، جاي هيچ ترديدي نيست و محققين از اماميه و شيعيان اينها را به منصه ظهور آوردند و در کتاب‌هايشان موجود است. حتي خود حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در خصوص برخي از اين احاديث که از زبان مطهر پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) صادر شده است، از خليفه اول و خليفه دوم اقرار گرفت. رسول گرامي اسلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَي لِرِضَاهَا».[33] مي‌خواهيم عرض کنيم که اينهايي که مي‌گويند ما سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) را داريم پيگيري مي‌کنيم، از راسخ‌ترين سنت‌هاي پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) سنتي است که پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) نسبت به حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) داشت. الآن از اهل تسنن سؤال کنيم اين زهرايي که اين جايگاه را نزد پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) داشت و سنت برخورد پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) در ارتباط با حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) در اوج متانت و وزانت و عظمت بود، الآن زهرا کجاست؟! سنت او چيست؟! رفتار او چيست؟! يادگار او چيست؟! خطبه‌ها و سخنان او کجاست؟! اين گله‌مندي که حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) از غصب خلافت علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه)  کجاست؟! آن درب را که آتش زدند و همه اهل تسنن هم نقل کردند، اينها کجاست؟! شما اهل تسنن هستيد؟! اهل سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) هستيد؟! سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) در باب فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) چه چيزي بوده است؟! آيا مگر اظهار نکرد که نگراني او نگراني پيغمبر و نگراني پيغمبر نگراني خداست؟! «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَي اللَّه‏»؛[34] آن کسي که زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) را اذيت بکند، مرا اذيت کرده است. خدا در قرآن مي‌فرمايد که ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً﴾،[35] اين آيات الهي است! چه کسي مي‌تواند خدا را اذيت بکند؟! کسي هست که خدا را اذيت بکند؟! آن خداي لا يزالي که احدي است و ازلي است و ابدي است و سرمدي و همه قدرت در اختيار اوست، آن خدا را چه کسي مي‌تواند اذيت بکند؟! خدا يعني چه؟ يعني مظهر او، يعني آيت او، يعني عصمت کبراي او، يعني صديقه طاهره(سَلامُ الله عَلَيْها). آزار صديقه طاهره(سَلامُ الله عَلَيْها)، آزار خداست. خدا در مقام فعل نه در مقام ذات، نه در مقام اوصاف ذاتيه، اگر خداي عالم تجلّي کند به صورت انسان درآيد، مي‌شود رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)، مي‌شود علي مرتضي(سَلامُ الله عَلَيْه)، مي‌شود فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها). زهراي مرضيه عصمة‌الله کبريٰ است در مقام فعل، اگر کسي او را بيازارد، خدا را آزرده است؛ اما در مقام فعل و فيض.

آيه قرآن است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾؛ آن کساني که خدا و رسولش را اذيت مي‌کنند؛ يعني چه خدا را اذيت مي‌کنند؟ خدايي که همه جهان در يد قدرت اوست با يک اراده‌اي «کن فيکون» مي‌کند و عالم به «طرفة العيني» به نگاه او به عالم ديگر مبدّل مي‌شود، مگر مي‌شود کسي خدا را اذيت کند؟! بله، خدا در مقام فعل يعني دين، خدا در مقام فعل يعني رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)، خدا در مقام فعل يعني ولايت علي بن ابي‌طالب، حسن و حسين(سَلامُ الله عَلَيْهِم)، خدا در مقام عصمت و حجيت يعني فاطمه زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها). اينها مگر تجلّي نيستند؟! اگر ـ مَعَاذَالله ـ کسي همين قرآن را اهانت کند، بسوزاند، کلام خدا را نسوزانده؟! اينها هم کلام تکويني خدايند، اينها سراپا عصمت‌ هستند، صيانت هستند، طهارت‌ هستند: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾.[36] آقايان! شوخي نيست اين حقايق، اين جلوه‌هاي قرآني، اين آيات الهي، مگر احدي مي‌تواند با قرآن مبارزه کند و سخني در عرض قرآن بگويد يا تجلّيات قرآني همواره بوده هست و خواهد بود؟ اين اراده خداست که اينها را در نهايت طهارت و پاکيزگي قرار داده است. حالا يک عده‌ بخواهند اينها را اذيت کنند، خدا را در مقام فعل اذيت کردند. اينکه خدا در قرآن مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ﴾؛ آناني که خدا و رسولش را اذيت مي‌کنند، اين همين است که زهراي مرضيه مورد اذيت و آزار بود. حضرت وقتي بين در و ديوار قرار گرفت، اولين سؤالي که کرد فرمود پسرعمويم علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) کجاست؟ گفتند حضرت را ريسمان به گردن بستند و بردند. با اينکه فرزند حضرت سقط شده بود، بين در و ديوار مانده بود و پهلو شکسته بود؛ اما عده‌اي از زن‌ها همراه کرد فرمود برويم! برويم من حاضر نيستم دست از پسرعمويم و ولايت علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) بر دارم. اين اذيت و آزار نبود؟! اينکه فدک را غصب بکنند اذيت و آزار نبود؟! اينکه با حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) بيايند بحث بکنند، جدل بکنند و بگويند که اين مال پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) بوده، مال تو نبوده، آيا اين است؟! آيا زهراي مرضيه غير از عصمت و طهارت و صداقت چيزي ديگر دارد؟! شما که زندگي زهرا را ديديد با دستاس زندگي خود را دارد تأمين مي‌کند، او که به فدک نياز ندارد؛ اما آن تحفه و هديه آسماني بود که فرمود: ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾[37]. در همان زماني که اين آيات نازل شد، همين افرادي که آمدند و غصب کردند، شاهد بودند که پيغمبر گرامي اسلام(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) بر اساس وحي اين فدک را به زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) داد که به امر خدا فرمود: ﴿وَ آتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾، مگر پيغمبر از خود مي‌خواست بدهد؟! اينها را شما ديديد! حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) مالک بود، اين فدک در اختيار او بود، شما اينگونه برخورد کرديد، با حضرت وارد بحث شديد و حضرت را وادار کرديد که شاهد بياورد! علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) برخواست و شهادت داد! تازه اينها مي‌گويند ما سني هستيم! ما دنبال سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) هستيم. علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) برخاست، او دومين شخصيت که به مثابه جان پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏) است برخاست گفت که اين مال حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) است. در منطق احکام الهي هم هست که اگر يک خانمي يک ادعايي داشت، يک شاهد عادل داشت، مي‌توانند او را قسم بدهند بگويند تو يک قسم ياد بکن، اين شاهد بعلاوه قسم راه را اثبات مي‌کند آن متاع مال اوست. به حضرت زهرا(سَلامُ الله عَلَيْها) حتي اجازه ندادند قسم بخورد. گفتند علي بن ابي‌طالب(سَلامُ الله عَلَيْه) يک شاهد است، يک شاهد ديگر بياور، نداري پا شو برو! فدک را گرفتند، اين شد سنت پيغمبر(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)! همين طوري است آقايان! امروز هم، فردا هم، پس فردا هم، همين‌طوري است، مسئله همين است، به همين راحتي، تازه به عنوان سنت رسول الله(صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم‏)!

اين علامه بزرگوار سيد عبدالحسين شرف الدين ـ که اينها واقعاً شرافت براي دين آورده‌اند ـ عرض کرديم صد مورد از اين اجتهادهاي در مقابل نص را بيان کرده است. يک بحث است در فقه و اصول ديني ما که اگر يک نصي وجود داشت، يک دستور صريحي، حکم بيّن و روشني وجود داشت، در مقابل آن نبايد اجتهاد کرد. اينها آمدند در مقابل نص اجتهاد کردند، آن هم اجتهاد تفسير به رأي، اين هم شده که امروز ما عالم تسنن داريم. قيام أبی‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) براي شکستن اين تفکر و اين انحرافي است که در متن دين افتاق افتاد و شما بايد اين هدف بزرگ را در نهضت أبي‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) دنبال بکنيد. اينکه حالا ما آمديم و نشستيم و عزاداري و گريه و اينها خوب است؛ اما نهضت أبي‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) کار و رسالت ديگري دارد؛ او آمده است تا عترت را به جاي سنت بنشاند نه سنتي که خودشان معتقدند، سنتي که بدعت است، انحراف است، تحريف است و کجروي در فهم و معارف ديني است.

عرض کنيم اين سالار شهيدان حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) است که در اين هنگامه عظيم از خود، همه آنچه را که داشت در طبَق اخلاص نهاد. او و اصحابش، او و يارانش، او و بني‌هاشم، او و فرزندان خردسالش، او و عبدالله بن الحسن، او و قاسم بن الحسن، او و علي اصغر، همه و همه در اين راه آمدند تا جان‌فشاني کنند و به جهانيان اثبات کنند که اين انحراف و تحريف را از دين بايد دور کرد. وجود أبي‌عبدالله(عَلَيْهِ السَّلام) يکي از کارهايي که در اين حماسه خونين انجام داد و مثال‌زدني و ستودني است، اين است که به تک‌تک ياران بعد از اينکه اينها ضربت خوردند و در حال احتضار بودند، به بالين سر آنها مي‌رفت و سر آنها را در روي زانوي خود قرار مي‌داد و با آنها گفتگو مي‌کرد، دستان آنها را در دست خود نگاه مي‌داشت و به آرامش جان از بدن آنها خارج مي‌شد.

يکي از اصحاب و ياران به نام سعيد بن عبدالله در موقع نماز ظهر امام حسين(عَلَيْهِ السَّلام) که اجازه ندادند به امام حسين(سَلامُ الله عَلَيْه) گفتند که شما ـ مَعَاذَالله ـ از دين خارج شديد، نماز نداريد و نماز شما درست نيست، به امام حسين(سَلامُ الله عَلَيْه) مي‌گفتند نماز نداريد شما! شما ـ مَعَاذَالله ـ از دين خارج شديد، نماز بخوانيد، نخوانيد يکسان است، رها کن! اجازه ندادند. خود عمر سعد آمد و امام جماعت شد. بايد خنديد، بايد گريست، بايد چکار کرد؟! عده‌اي از لشکرش هم نماز جماعت را به عمر سعد اقتدا کردند؛ اما اجازه ندادند که اصل نماز، حقيقت نماز، مخّ و مغذاي نماز حسين بن علي(سَلامُ الله عَلَيْه) نماز بخواند. يک عده‌اي گفتند يابن رسول الله! ما آماده‌ايم سينه سپر مي‌کنيم، شما نماز بخوانيد. شما با نمازتان، نماز احيا مي‌شود. يک عده‌اي آمدند گفتند که ما چند هزار کيلومتر راه آمديم تا به شما برسيم، تا به کربلاي شما برسيم، از مکه تا کوفه پيام آوردند، پيام را از کوفه به مکه بردند دو هزار کيلومتر، از مکه دوباره به کوفه آوردند سه هزار کيلومتر، باز برگشتند با امام حسين(سَلامُ الله عَلَيْه)، حدود چهار هزار و اندي کيلومتر آمدند. اين سعيد بن عبدالله عرض کرد يابن رسول الله! من بيش از چهار هزار کيلومتر حرکت کردم تا به شما در اينجا برسم، اجازه بدهيد افتخار اين را داشته باشم که اين تيرها که مي‌آيد من بگيرم و شما نماز را بخوانيد. حضرت اجازه دادند و او اين جانفشاني را کرد. آخرين تيري که آمد، چون تمام وجودش را تير گرفته بود مجبور شد با صورت ايستاد و با صورت اين تير را گرفت، افتاد. حضرت هم نمازشان تمام شد، اين سعيد بن عبدالله در حال احتضار آمد در مقابل حضرت در حالي که چشمانش را خون گرفته بود، حضرت چشمش را پاک کرد، عرض کرد يابن رسول الله! آيا من به وظيفه خودم عمل کردم يا نه؟ فرمود: «نَعَمْ اَنْتَ اَمامِی فِی الْجَنَّهِ»؛[38] تو در بهشت در مقابل ديدگان من هستي. اين اصحاب چکار کردند؟! آفرين! آفرين! درود خدا! الآن هم هستند کساني که در رکاب أبي‌عبدالله(سَلامُ الله عَلَيْه) همچنان جانفشاني کنند. درود و سلام خدا بر اين دسته از اصحاب و ياران!

أبي‌عبدالله کنار همه اين اصحاب و ياران مي‌رفت و با آنها وداع مي‌کرد، خدا حافظي مي‌کرد. از حُر تا غلام سياه تا علي اکبر تا همه و همه، حتي عبدالله بن الحسن فرزند خردسال آقا امام مجتبيٰ(عَلَيْهِ السَّلام) در اين رابطه بر روي دستان عموي بزرگوارش شربت شهادت نوشيد!

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی القَوم الظَّالِمين‏ وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون»

«نَسْئَلُك‏ اللَّهُم‏ وَ نَدْعُوك‏ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَجَلِّ الْأَكْرَم يَا اللَّه‏ ... يَا رَحمن يَا رَحيم»!

«وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»



[1]. الأمالي(للصدوق)، ص4.

[2]. سوره مائده، آيه95.

[3]. سوره مريم، آيه20.

[4]. سوره مريم، آيه17.

[5]. سوره مريم، آيه28.

[6]. سوره مريم، آيه29.

[7]. سوره مريم، آيه29.

[8]. سوره مريم، آيه30.

[9]. سوره بقره، آيه3.

[10]. سوره نمل، آيه3؛ سوره لقمان، آيه4.

[11]. سوره بقره، آيه2.

[12]. المزار الكبير(لإبن المشهدي)، ص501؛ «فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما».

[13]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏44، ص266.

[14]. وقعة الطف، ص107.

[15]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، نامه78.

[16]. سوره مائده, آيه67.

[17]. سوره مائده, آيه55.

[18]. دعائم‌الاسلام، ج1، ص28.

[19]. کامل الزيارت، ص52.

[20]. سوره احزاب، آيه4.

[21]. سوره انعام، آيه57.

[22]. سوره نساء، آيه11؛ ﴿يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ كانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصي‏ بِها أَوْ دَيْنٍ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيما﴾.

[23]. سوره بقره، آيه285.

[24]. سوره نمل، آيه6.

[25]. سوره اسراء، آيه105.

[26]. الفصول المختاره، ص135.

[27]. الأمالي(للطوسي)، ص479.

[28]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏44، ص245.

[29]. الوافي، ج‏4، ص166.

[30]. الأمالي(للصدوق)، ص113.

[31]. الأمالي(للصدوق)، ص461؛ «فَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَي رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَة».

[32]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج‏53، ص180؛ «وَ فِي ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِي أُسْوَةٌ حَسَنَة».

[33]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص46 و47.

[34]. علل الشرائع، ج‏1، ص187.

[35]. سوره احزاب، آيه57.

[36]. سوره احزاب، آيه33.

[37]. سوره اسراء، آيه26.

[38]. اعيان الشيعة، ج1، ص606؛ ابصارالعين، ص‌126.

دیدگاه شما درباره این مطلب
أضف تعليقات

محتوى الويب