اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، بارئ الخلائق الأجمعين، باعث الأنبياء و المرسلين، رافع السموات و خافض الأرضين و الصلاة و السلام علي جميع الأنبياء و المرسلين سيّما خاتَمهم و أفضَلهم حَبيب إلهِ العالَمين ابالقاسِم المُصطَفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و عَلي الأصفِياء مِن عِترَته لاسيّما خاتَم الأوصِياء، حُجة بنِ الحَسنِ العَسکري، روحي و ارواحُ العالَمين لهُ الفِداه، بِهم نَتولّي و مِن اعدائهم نَتبرّء الي الله.
شب چهارم ماه عزيز محرّم از سال 1438 هجري قمري است و همواره محرّم يادآور حماسه و قيام جاودان سالار شهيدان حسين بن علي است که با اين نهضت و قيام دين و آيين توحيدي جاودان ماند و از آسيب و آفات و خطرات، خدا به برکت اين خونهاي پاک، آنها را مصون و محفوظ نگاه داشت. ما همواره خود را ناصر دين خدا و ياور نهضت و مکتب سالار شهيدان حسين بن علي ميدانيم. بياناتي که رسول مکرّم اسلام در شأن سالار شهيدان حسين بن علي بيان فرمود فراوان است و اين بيانات هر يک جايگاه و موقعيت ويژهاي دارد؛ اما رساترين و کاملترين بياني که رسول الله(صلوات الله و سلامه عليه) در شأن سالار شهيدان حسين بن علي فرمود اين است که «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛[1] اين بيان که در نهايت ايجاز و اختصار و کوتاهي است، به لحاظ معنايي بسيار والا و ارزشمند است. هيچ بياني به اين ميزان نميتواند جايگاه و موقعيت آسماني و ملکوتي سالار شهيدان حسين بن علي(عليهما السلام) را تبيين نمايد. بله! حسين بن علي رهبري يک قيام و نهضت الهي را داشت، حسين بن علي با خون پاکش اسلام را ايمان را قرآن را و دين را بيمه کرد. حسين بن علي با اين نهضتش مبارزه با ظلم و ستم و ايجاد و بنيان نهادنِ عدالت را براي همگان و هميشه تاريخ استوار ساخت و دهها ويژگي ديگر؛ اما هيچ کدام از اينها نميتواند جاي اين بيان حضرت نبوي را پُر کند که حضرت فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ».
يک توضيح مختصري راجع به اين بيان عرض کنيم به موقعيت و جايگاه سالار شهيدان و نهضت والاي ايشان بيش از پيش آشنا شويم و وارد بحث خودمان که حيات طيبه در مکتب امام حسين(عليه السلام) انديشهاي نو براي زندگي و سعادت بشري است وارد شويم. اين بياني که رسول الله فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»، خيليها به جنبه اول توجه کردند اما به جنبه دوم و بُعد دوم اين سخن، آن توجه و آن معرفت حاصل نشده است و کمتر از آن بُعد سخن گفته شده است. اينکه رسول گرامي اسلام حسين بن علي را از خود ميداند و ميفرمايد: «حُسَيْنٌ مِنِّي»، معنايش تا حدودي روشن است؛ يعني آن جايگاه، آن بارگاه نبوّت و رسالت و ولايت رسول گرامي اسلام اقتضائات ويژه و خاصي دارد که سالار شهيدان از آن جايگاه و بارگاه برخوردار است. شأن رسول الله شأن بيان دين، بيان احکام الهي، بيان سنّتها و سيرتهاي پروردگاري است و حسين بن علي از اين جايگاه برخوردار است و لذا مکتب پيغمبر و آيين و روش و منش پيغمبر را ابي عبدالله(عليه السلام) با بيانش، با سير و سنّتش، با گفتار و رفتارش، با مکاتيب و نوشتههايش و نهايتاً با خون پاکش اينها را ترويج ميکند تبيين ميکند به جهانيان اعلام ميکند و صفحه رساي دين را با بيان خويش در همه عالم ترسيم و تصوير زيباتري ارائه ميکند. اما بخش دوم اين سخن اختصاصي است و آن اين است که «وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»، «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»، راجع به «حُسَيْنٌ مِنِّي» ما شايد شاهد برخي از کلمات و بياناتي از معصومين(سلام الله عليهم اجمعين) و از خود پيغمبر گرامي اسلامي باشيم که حضرت فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»[2] بله! اين سخن درست و حق است، سلمان حياتش را، زندگيش را، زندگي نبوي و از جايگاه دين و ايمان بينان نهاده است که رسول الله فرمود اين سلمان فارسي به سلمان محمّدي(صلي الله عليه و آله و سلم) بار يافت، ايراني و فارسي و عربي و ترکي و امثال ذلک وقتي خود را در فناي اسلام و قرآن و مکتب پيامبر ميبينند، ديگر همه صيغه و رنگشان را الهي و توحيدي ميبينند. بله! بدون شک سلمان فارسي، صهيب رومي، بلال حبشي و امثال آنها، اينها کساني هستند که خود را در مسير ديانت و رسالت و نبوت رسول خاتم فاني کردند، در فنا و آستان آنها قرار گرفتند، ديگر بلال حبشي و صهيب رومي و ديگر نژادها و طوائف فاني در اين درياي بيکران ايمان شدند و همه رنگشان رنگ الهي شد، ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً﴾؛[3] همه رنگ خدايي شدند، همه رنگ رسول اللهي شدند، همه رنگ علوي و فاطمي و حسيني شدند. اما درجات مختلفي است، مراتب گوناگوني است، سلمان هم از خاندان اهل بيت الهام ميگيرد، ابوذر غفاري هم همچنين و ديگر اصحابي که در اين امتداد هستند و در اين جايگاه هستند، اينها هم مشمول آن بيان «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت» هستند، اما با درجاتي، با مراتبي و نزديکترين و قريبترين درجه قُرب را البته خود اهل بيت عصمت و طهارت نسبت به پيغمبر دارد. اينها تا حدّي قابل فهم است؛ اما وقتي گفته ميشود: «وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» که رسول الله فرمود من از حسين هستم، فهم اين معنا کار آساني نيست. درک و شناخت نسبت به اين معنا که رسول الله اعظم، اين حبيب الهي، اين «سيد الانبياء و المرسلين»، اين صاحب صحيفه آسماني قرآن مجيد، اين صاحب مقام ﴿أَوْ أَدْني﴾،[4] آن کسي که پيامبر در وصف و شأن او فرمود: ﴿وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾؛[5] او بگويد من از حسين هستم، فهم اين معنا نياز به تعمّق فراواني دارد، نشان از جايگاه و موقعيت والاي سالار شهيدان حسين بن علي دارد، نشان از اين معنا دارد که حسين بن علي از شجره نبوت است، او از درخت رسالت و ولايت و نبوت رسول الله است، از همان ريشه است، از همان بنيان است و او از جايگاه رسالت و نبوت و ولايت سخن ميگويد و اگر رسول الله فرمود: «وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛ يعني رسول الله اگر از شجره طوباي ولايت و رسالت سيراب شده است، اين جايگاه هم براي حسين بن علي است. وقتي اين معنا را فهم کرديم که حسين بن علي از جايگاه رسالت و از جايگاه ولايت و نبوت سخن ميگويد و اين مقام را دارد، ديگر راجع به نهضتش سخن نميگوييم. مگر ما راجع به رسول الله و اعمال و رفتار و کردار او بحثي داريم، او عين عصمت است، او عين «عصمة الله اعظم» است، هيچ ترديدي در سنّت و سيره و گفتار و کردار رسول الله نيست، به همين ميزان در همين مستوا و تراز، سالار شهيدان حسين بن علي همه رفتار و کردار و همه نهضتش در اين تراز است. کسي راجع به اين نهضت نميتواند سؤالي کند پرسشي داشته باشد، گرچه اين جايگاه، جايگاه حق و عدل و صدق است و برهان قطعي دارد؛ اما ترديدي در آن نخواهد بود که اين نهضت و اين قيام الهي است، به اذن و اراده پروردگار عالم است. آن زماني که ابي عبدالله(عليه السلام) از مدينه به مکه و از مکه تا کربلا حرکت ميکردند، همه دوستان اصحاب ياران هر کسي که دلداده به اهل بيت بود به حضرت توصيه ميکرد که اين سفر را ترک کنيد! کوفيان اهل وفا نيستند! اين سفر آينده خوشي ندارد! اين سفر سفري است که مرگ و شهادت شما را در اين سفر همراهي خواهد کردو ابي عبدالله(عليه السلام) با علم به اين معنا حرکت ميکرد و واقعاً هم همين طور بود؛ هم خود ابي عبدالله ميدانست و هم ظواهر امر اين بود، ولي وقتي کسي از جايگاه نبوت و رسالت و از بارگاه ولايت الهي و امامت الهي حرکت و شأني دارد، آن کار معصومانه و الهي خواهد بود. هيچ ترديدي در حقانيت و صدق و راستي و درستي اين مکتب و اين نهضت و اين قيام نخواهد بود؛ لذا بالاترين سخني که رسول گرامي اسلام در شأن ابي عبدالله فرمود همين است که فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ».
راجع به سلمان فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»، اما نفرمود: «و أنا من سلمان»! بله! آنها جلوهها، ظهورات، شئونات پيامبر هستند، آنها در مقام فعل و در مقام شأن، شأن نبوي را و ولايت رسول الله را اظهار ميکنند بيان ميکنند و با سنّت و سيرت و رفتار خود و کردار خود آنچه را که پيامبر گرامي اسلام بنيان نهاد آنها تبيين ميکنند ترويج ميکنند و اين هم به نوبه خود مشمول قاعده «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت» خواهد شد؛ اما هرگز اين سخن که «أنا من سلمان» نيست. همان سخني که رسول الله راجع به علي بن ابيطالب(عليه السلام) فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَار»؛[6] رسول گرامي اسلامي اين سخن را راجع به عمار ياسر هم فرمود، فرمود که «عَمَّارٌ مَعَ الْحَقِّ»؛[7] اما نفرمود: «الحق مع عمار»! در شأن علي بن ابيطالب، هم فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ» و هم الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ». در شأن سلمان فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»، اما در شأن سلمان نفرمود: «و أنا من سلمان»، ولي راجع به ابي عبدالله(عليه السلام) فرمود: «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». وقتي گفت: «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»؛ يعني هر آنچه را که از اين وجود مقدس جاري است از صدق و عدل و رسالت و ولايت الهي سخن ميگويد ولاغير. اين سخن را شنيدند، اين مردمان نابکار و نادرست اين کلام الهي و فوق درک بشري را از زبان مطهّر رسول الله شنيدند، اما چنين فاجعهاي را آفريدند. واي از جهل! و واي از جهالت! و بايد پناه برد به خدا از جهل و جهالت! به نثار ارواح تابناک شهداي کربلا بالاخص سيد الشهداء صلواتي اهداء فرماييد.
مقدمهاي بود براي ورود به بحث خودمان، ما راجع به محرّم و نهضت ارزشمند آن حضرت و کلمات والايي که راجع به شأن آن حضرت بايد بيشتر آشنا بشويم. امروزه بعضيها فکر ميکنند که حسين(عليه السلام) و نهضتش زماني است و مکاني است، نهضت حسين يک جسمي دارد و يک روحي؛ جسم اين نهضت مال حدود 1400 سال قبل است اما روح اين نهضت که نميميرد. در اين سايتها و در اين شبکههاي اجتماعي اين جور سؤال ميکنند که مگر براي يک انساني که مثلاً در 1400 سال پيش فوت کرده باشد مگر مجلس ميگيرند؟ مگر گريه ميکنند؟ و امثال ذلک! اينها را ما حمل ميکنيم بر اينکه جواني است و احياناً نميدانند و آشنا نيستند و ـ إنشاءالله ـ قصد و غرضي ندارند، قطعاً اين گونه است، زيرا سؤال است، پرسش است، ابهام است و بايد پاسخ داد. ميگويند چرا بايد براي امام حسين گريست و مجلس گرفت مال يک انساني که قريب 1400 سال قبل بود؟ بله! مظلوم بود شهيد شد، اما غافلاند از اينکه اين نهضت يک جسمي دارد و يک روحي، «أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَة»؛[8] مگر اينها ميميرند؟ «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ»؛[9] اين عالمان اينها هستند. اينکه علي بن ابيطالب(عليه السلام) ميفرمايد: «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ»، نه يعني انساني که احياناً چند کلاس درس خواندهاند در حوزه يا دانشگاه! اينها که نه! آنکه روح دارد و روحش الهي است و آن قدر اين روح بزرگ است و عظيم است و والاست که رسول الله خود را از او ميداند و او را از خود ميداند. اين انسان که نميميرد، اين انسان که از بين نميرود، «أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ»، اما «وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَة». آنها را روح هستند، آنها با فکر هستند، مگر انديشه ميميرد؟ مگر اخلاق ميميرد؟ مگر عدالت خواهي، آزادي و حرّيت، انسانيت اينها فراتر از ماده و زمان و زمين هستند، اينها آسماني و زميني نيستند، اينها از عالم غيب آمدهاند. انديشهاي که عدالت را، حقانيت را و صدق را ميخواهد بگستراند ولو به جانفشاني و خون ريختن و به اسارت رفتن آن خاندان عصمت و طهارت، اينکه ديگر زمان و زمين ندارد. آن يک پرچم برافراخته است، آن پرچم به احتزاز در آمده است، آن براي انسانيت است، اينکه زمان و زمين ندارد. ما براي مظلوميت انسانيت ميگرييم، حسين که يک شخص نبود، بلکه همه انسانيت بود و انسانيت مورد آسيب واقع شد و اين انسانيت همواره در معرض ديد و نظر است. بايد ديد، بايد شنيد و بايد اين قصه را بيان کرد تا اين نهضت باقي باشد و لذا در جواب اين سؤالها و اين شبهاتي که در شبکههاي اجتماعي هست که ميگويند مثلاً حسين بن علي مال 1400 سال پيش است اگر عزيزترين نفر هم باشد حالا يکسال يا دوسال؛ اما يعني چه که ما براي يک شخص؟ بله! آدم براي اين جوانها و اين افراد که براساس ناآشنايي به مقام امامت، ناآگاهي نسبت به مقام ولايت و رسالت سخن ميگويند ما بايد بگوييم عزيز من! برادر من! فرزند من! آنچه را که شما ميگوييد راجع به افراد عادي است، اما آنهايي که خداي عالَم در شأنشان فرمود: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾؛[10] از هر نقصي، از هر آلودگي و پليدي، از هر جهل و غفلت و سهو و نسياني اينها پاک و منزّه هستند، اينها انسانهاي عادي نيستند، خدا اينها را براي هدايت من و تو ايجاد کرده است، خدا اينها را فرستاده تا من و تو اشتباه نکنيم، من و تو بدفهمي و کجفهمي نداشته باشيم، من و تو به انحراف و تحريف نرويم، من و تو فريب نخوريم، من و تو از زرق و برق اين دنيا و مکاره و فريبها و نيرنگها و خدعههاي اين دنيا در امان بمانيم. اين دنيايي که ﴿وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾؛[11] بحث ما راجع به اين است که حيات طيبه که نجات بخش و سعادت آفرين است، چه ويژگيهايي دارد؟ ما اگر آمديم گفتيم که اين حيات دنيا نميتواند انسان را سعادتمند کند و انسان بايد به يک حيات ديگري و زندگي ديگري حيات پيدا کند و خداي عالم اين حيات را به بشر پيشنهاد ميکند: ﴿اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾؛[12] اين حيات چه ويژگيهايي دارد؟ چه امتيازاتي دارد؟ ما اگر بخواهيم به حيات طيبه آشنا بشويم بايد چکار بکنيم؟ ويژگيهاي حيات طيبه و امتيازات اين حيات است که ميتواند زمينه رشد و سعادت ما را فراهم آورد، ﴿لِلَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْني﴾؛[13] خداي عالم در قرآن ميفرمايد آن دسته از انسانهايي که به دعوت خدا پاسخ مثبت دادند و به درستي اجابت کردند، خداي عالم نيکي را، خير را و حُسن را براي آنها انتخاب کرده است، ﴿لِلَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْني﴾. آن کساني که به وعده خدا، به دعوت خدا پاسخ مثبت دادند، خداي عالم با همه وجود خير را و زندگي شايسته را براي آنها فراهم ميسازد. ما بايد بدانيم اکنون که از حيات دنيا جز غرور، جز نيرنگ و جز فريب نصيب بشر نميشود، رسول گرامي اسلام حضرت محمّد مصطفي(صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است از آن لحظهاي که خداي عالم اين دنيا را آفريد، از اين دنيا رو گردان است. دنيا جايگاهي نيست که انسان در آن جايگاه بخواهد دل ببندد و به آن جايگاه غرّه بشود. خالق دنيا اين دنيا را به درستي معرّفي کرد و فرمود اين دنيا چيزي جز غرور نيست. نفرمود که غرور هم دارد، ﴿وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾؛ دنيا جز نيرنگ و فريب چيزي نيست؛ مالش، مقامش، جاه و جلالش، زرق و برقش، ﴿زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾؛[14] شکوفههايي است که هرگز اين شکوفهها به ميوه مبدّل نميشود. با بيانات متعدّدي پروردگار عالم، اين حيات دنيا را معرّفي فرمود و ما را به شدّت از آن دور داشت. علي بن ابيطالب(عليه السلام) ميفرمايد رسول الله اين دنيا را تحقير کرد، اين دنيا را توهين کرد و به شدّت ما را از توجه به دنيا باز داشت، روزي پيامبر گرامي اسلام تصميم گرفت و اراده کرد که به خانه دخترش فاطمه زهرا(سلام الله عليها) بيايد، وقتي آمد نزديک خانه، ديد درِ خانه يک پرده رنگارنگي را زهراي مرضيه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) آويخته است. حضرت به خانه زهرا نرفت و برگشت. فاطمه زهرا(سلام الله عليها) متوجه شد که پيغمبر ميخواست بيايد وارد منزل بشود و وقتي نگاهش به اين پرده افتاد که اين پرده بالاخره ممکن است زمينهاي را براي محبت و دوستي نسبت به ذخارف دنيا در دل ايجاد کند، اين پرده را ديد و برگشت. با اينکه اينها خاندان عصمت و طهارت هستند، اما نحوه زندگي و حيات آنها بايد براي همگان الگو باشد و بيتعلقي و بيرغبتي نسبت به دنيا بايد در همه سراسروجود آنها نشان داشته بشود و نمايش داده بشود. اعراض از حيات دنيا يکي از بهترين و مهمترين ويژگيهاي حيات طيبه است. اصلاً چرا حيات طيبه؟ اسم حيات طيبه، اين طيبه به چه معناست؟ يعني پاک و پاکيزه. از چه چيزي پاک است؟ از هر آنچه که رنگ تعلق به دنيا بگيرد پاک است. از هر آنچه که جلوه دنيايي داشته باشد پاک است. به شدّت از دنيا رسول گرامي اسلام جامعه را پرهيز ميداد. فرمود يک بياني از پيامبر گرامي اسلام به عرض برسانيم ببينيد که نسبت به دنيا پيغمبر چگونه نگاه ميکند و ما که از امت او هستيم و بايد او را مقتدا و اسوه خود قرار بدهيم بايد چگونه رفتار داشته باشيم؟ به هر حال پيامبر است و اين سخنانش و گفتارش در مسير تبيين حقايق هستي است و لاغير. کمترين تعارفي و مجاملهاي در بيان پيامبر گرامي اسلام نيست. فرمود: «أنتم على بيّنة من ربّكم ما لم تظهر منكم سكرتان سكرة الجهل و سكرة حبّ الدّنيا»؛[15] اين کتاب نهج الفصاحه برادران و خواهران گرامي، از آن کتابهاي فوق العاده ماست، بيانات پيامبر گرامي اسلام است که رشحه رشحه، قطعه قطعه براي ما اين رسول رحمت بيان آورده و کلام آورده و زندگي سعادتمندانه را براي ما بيان ميفرمايد. اين کتاب براي در بين همه خانوادهها باشد، ما که در مجالس همديگر ميرويم مهمان ميشويم سخن ميگويم حرفها فراواني ميزنيم يکي دو تا از اين سخنان پيامبر گرامي اسلام را به عنوان کتاب نهج الفصاحه که الآن خيلي با ترجمه خوب و تحقيق خوب آماده است اين را در مجلس خود بخوانيم. فرمودند: «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا»؛[16] ديگران هم به مهماني ميروند به مجالس يکديگر ميروند سري ميزنند، ولي شما پيروان قرآن و عترت وقتي به خانههاي همديگر ميرويد به مهماني همديگر ميرويد، بايد فرق بکند. مَثَل شما که با مَثَل ديگران يکسان نيست، مَثَل شما مَثَل احياي سنّت پيغمبر است. فرمود وقتي به زيارت همديگر ميرويد فلسفه مهماني رفتن، فلسفه مجلس يکديگر شرکت کردن، احياء و زنده کردن سخنان ما و کلمات نوراني توحيدي باشد، «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا»؛ خصوصاً بيانات رسول گرامي اسلام که جامعه را به تعبير امروزيها اسکن ميکند، قطعه قطعه، رشحه رشحه، مرحله به مرحله، صفحه وجود و زندگي ما را باز ميکند و به ما نشان ميدهد و شأن انساني ما را در آن صحنه يادآور ميشود. اين نهج الفصاحه بايد در همه خانهها باشد و خوانده بشود. ما اگر مفاتيح الجنان ما در خانهها هست و معمولاً آقايان و خانمها ميخوانند، ثواب بيشتر، کمال بيشتر، معرفت بيشتر، عشق و ارادت بيشتر را شما در نهج الفصاحه ببينيد. اين مفاتيح الحيات ثواب دارد، براي بعد از مرگ است، اما در درون حيات نهج الفصاحه و براي زندگي ما که يک زندگي صحيح و شايسته ايجاد ميکند اين نهج الفصاحه است. چقدر بيانات گرانبها و ارزشمند و قابل حفظ کردن و قابل به خاطر سپردن و قابل عمل کردن است! اين کتاب بايد در متن زندگي ما دوانيده بشود و ما با اين کتاب انس داشته باشيم، الفت و ارتباط قلبي و عقلي و عملي و علمي داشته باشيم نهج الفصاحه. اينها به ظاهر از باب فصاحت و بلاغت است، اما در باطن اينها مسير حيات و راه زندگي است.
رسول الله فرمود: «أنتم على بيّنة من ربّكم ما لم تظهر منكم سكرتان سكرة الجهل و سكرة حبّ الدّنيا»؛ ميخواهيد روي جاده مستقيم هدايت قرار بگيريد؟ ميخواهيد که بر بينه و برهان الهي مشي کنيد و زندگي خودتان را براساس روشني و وضوح بسازيد و بنيان کنيد؟ دو تا مستي را از خود دور کنيد، دو تا جهل را، دو تا حجاب را و دو تا ستار را از خود دور کنيد، آنگاه شما در جاده مستقيم هدايت قرار خواهيد گرفت: «أنتم على بيّنة من ربّكم ما لم تظهر منكم سكرتان»؛ دو مستي انسان را در يک حجابي قرار ميدهد که نتواند در مسير مستقيم و براساس بينه و برهان الهي حرکت کند. خدا عالَم را آفتابي کرد، جهان روشن است، شب آن روشن است و فروغ دارد، چه برسد به روز آن. خداي عالَم ابهام را، ترديد را، شک و دودلي را از جامعه، از حيات و از عالَم برداشته است، همه در مسير صراط مستقيم هستند. اين انسان است که بايد اين دو «سکران» و مستي را از خود دور کند. اولين مستي که دامنگير انسان ميشود و انسان را در حجاب و در عمي و نابينايي و کوري قرار ميدهد سکرت حبّ دنياست، مستي علاقه به دنيا، علاقه به مقام، علاقه به مال؛ مال بايد باشد مقام بايد باشد، کسي در آنها ترديد نميکند؛ اما اين تعلقي که شما ميبينيد عدهاي به مال دارند، به منال و مقام دارند و به اين جايگاه دارند که براي اين حاضرند هر کاري بکنند، اخلاق زير پا ميرود، انسانيت زير پا ميرود، پدر و مادر زير پا ميروند، ببينيد که در صحنه حوادث و وقايع چقدر افراد هستند که براي دستيابي به يک مقدار مال حاضرند از همه چيز بگذرند، از اخلاق که هيچ، از عاطفه و انسانيت که هيچ، از نزديکترين انسانهايي که حق حيات به گردنشان دارند مثل پدر و مادر هم اينها متأسفانه توجه نميکنند. اين حجاب محبّت به دنيا، از انسان عزيزترين افرادش را ميگيرد و انسان نسبت به آنها بيتوجه ميشود. «أنتم على بيّنة من ربّكم ما لم تظهر منكم سكرتان»؛ تا محبت دنيا وجود دارد انسان از حيات طيبه برخوردار نيست. اولين ويژگي حيات طيبه نزاهت از تعلق و علاقمندي نسبت به حيات دنياست. به شدّت ما را برحذر داشتند و آزادي و حرّيت براي انسان را آزادي از دنيا و تعلقات به دنيا ميدانند.
غلام همت آنم که زير چرخ کبود ٭٭٭ ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
چه حرّيتي، چه آزادي خداي عالم به بشر داده؟ که اين دنيا و ذخارفش را با همه عظمتش ميبينيد اما هرگز توجه نميکند! اين علي بن ابيطالب(عليه السلام) است ميفرمايد اگر دنيا و مافيها را به من بدهند و بگويند يک حبهاي را يا يک علفي را از دهن موري به ظلم درآوردم هرگز اين کار را نميکنم! ظلم چقدر بد است؟ ستم به مردم چقدر بد است؟ ستم به جامعه چقدر بد است؟ ستم به جوان چقدر بد است؟ علي بن ابيطالب ميفرمايد اگر همه عالم را پُر از ذخاير طلا و نقره کنند و به من بگويند ما اين را به شما ميدهيم شما اين حبه گندم را دانه را اين علف جويده شده را از اين مور به ظلم درآور، اين کار را نميکنم! چقدر ظلم بد است و چقد عدل خوب است! و خداي عالم ما را براي عدل آفريد، عدل کف انسانيت است، ﴿وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلي أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوي﴾؛[17] چقدر دين خوبي داريم ما! چقدر آيين ارزشمندي داريم! چقدر رهبران آسماني عزيزي داريم! چقدر شخصيتهاي والايي را خداي عالَم انتخاب کرد، اصطفاء کرد برگزيد تا ما انسانها آنها را اسوه و نمونه زندگي خودمان قرار بدهيم و در مسير حيات و زندگي از آنها مدد بگيريم! چه خداي رحيمي است! چه خداي رحماني است! چه خدايي است که بهترين هدايتش را در قالب اين کتاب آسماني و قرآن به ما عطا کرده است! قدر اين خدايمان را بدانيم! در پيشگاه خدايمان شاکر باشيم! از خدايمان سپاسگزار باشيم! با همه وجود در پيشگاه پروردگار عالم سر بر سجده نهيم و بر اين نعمتهاي سنگين و نعمتهاي عظيمش خدا را شاکر باشيم! آيا نهضت ابي عبدالله کم است؟ آيا مکتب ابي عبدالله کوچک است؟ اين را خداي عالَم به ما داد، «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ». اين چهره حقانيت اسلام و دين است که ما بايد از کرسي محرّم، از منبر عاشورا حقانيت را، عدالت را، صدق را به جهانيان بشناسانيم و معرّفي کنيم، جهان تشنه عدالت است، جهان تشنه حق است، اما نميداند که حق کجاست؟ ما اشتباه نکنيم، ما تندروي نکنيم، ما افراط در گفتار و در بيان نداشته باشيم، بر عدل و حقانيت و صداقت استوار بمانيم، اين راه عزيز و والاي سالار شهيدان حسين بن علي را در جهت ارتقاء و شکوفايي حق و عدل در اين روزگار بخواهيم ارائه کنيم. کار عظيمي است برادران و خواهران اين حسينيه را، اين نهضت را، اين عاشورا را مواظب باشيم! کوچههايمان را، خيابانها را، آهنگها و موسيقيهاي ناجور و ناصوابي که گوشها را ميخراشد و دلها به ناصواب به سَمت نادرست هدايت ميکند، از اينها دوري کنيم. آنچه که شايسته انسانيت است، به لحاظ آهنگ، به لحاظ نوا، به لحاظ اشعار، اينها را به جامعهمان به جوانان خود عرضه بداريم، آنها در مسير شکوفايي اين نهضت کمک بکنيم، آنها را به حق ناصر و ياور دين داشته باشيم، بگذاريم دعاي ابي عبدالله نصرت خداي عالم براي جوانهاي ما باشد. اينها را به چيزهاي بيارزش و ضدّ ارزش آشنا نکنيم، اين نهضت عظيم را که امانت الهي است، اينکه همين جوري دست ما نرسيد، اين امانت الهي است، خداي عالم اين نهضت را به دست ما به امانت سپرده است که ما با حضورمان با جدّيتمان با ارادتمان به اين نهضت بتوانيم اين امانت را به جايش برگردانيم. همه آنچه را که در حق سالار شهيدان حسين بن علي بود براي اين مصيبت و براي اين عزاي حضرت دشمنان از يک طرف و دوستان از يک طرف؛ آنها در يک حيات دنيايي و اينها هم در حيات طيبه. اين جدال و جنگ بين حيات دنيا و حيات طيبه بود. شما اگر بخواهيد نهضت ابي عبدالله را به لحاظ حيات و زندگي مورد بررسي و تحقيق قرار دهيد ميبينيد که يک دسته به حيات دنيا غرّه شدند: ﴿وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا﴾؛[18] آنهايي که عشق و علاقه به حيات دنيا آنها را اين گونه سرمست کرد و سکرت حبّ دنيا داشتند و آن عامل دوم «سكرة الجهل» جهالت. عدهاي مثل يزيد و عبيدالله و عمرسعد به دنبال مقام، به دنبال مُلک ري، به دنبال گندم ري بودند! يک عده بدبخت هم که هميشه متأسفانه اينها هستند، اينها پيادهنظام آنها بودند و براي کشتن ابي عبدالله جاهلانه حرکت کردند که رسول الله فرمود انسان بايد از اين دو مستي، از اين دو حجاب، از اين دو غفلت درآيد: «سکرة الجهل و سکرة حبّ الدنيا»؛ اينها محصول نهضت عاشورا و کربلاي ابي عبدالله(عليه السلام) است.
از مصائب سالار شهيدان حسين بن علي نام حضرت علي اکبر به ميان آمد، ما هم يک عرض ارادتي کنيم و توسلي به اين نام و ياد عزيز داشته باشيم. به هر حال موقعيت حضرت علي اکبر(عليه السلام) يک موقعيت استثنايي است وقتي ابي عبدالله(عليه السلام) داشت اين جوانش را روانه جبهه دشمن ميکرد رو کرد به آسمان عرض کرد: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ»؛ خدايا شاهد باشد، «فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»؛[19] خدايا! تو شاهد باش، جواني را به سَمت اينها فرستادم که شبيهترين انسانها به پيغمبر است از نظر ظاهر، از نظر بيان، از نظر خُلق و خَلق. اين علي اکبر(عليه السلام) يک انسان استثنايي بود، او از خانداني بود که جلوههاي ولايت و رسالت و نبوت بر وجود او سايه افکنده بود. وقتي ابي عبدالله(عليه السلام) اين جوان را روانه مقابله با دشمن کرد، هيچ سخني نگفت اما وقتي جوان چند قدم حرکت کرد رو کرد به آسمان، گفت خدايا تو شاهد باش از ديدگاه ابا عبدالله الحسين به جهت اين فراق و جدايي از فرزند اشک پُر شد؛ ما کمترين تعلّقي براي علي اکبر(عليه السلام) در دل نداشت، زيرا اين جاست که بايد فرزند به قربانگاه برد تا دين و آيين الهي بماند. اگر ابراهيم خليل به امر الهي اسماعيل را به مذبح و قربانگاه برد، اکنون هم ابراهيم دين رسول الله يعني سالار شهيدان، اسماعيلش حضرت علي اکبر را به ميدان ميبرد و اين براي آن است که دين بماند، آيين توحيدي بماند، آيات الهي و قرآن مجيد بماند و اين بسيار گرانقدر است. ناگهان صداي استغاثه علي اکبر را ابي عبدالله(عليه السلام) شنيد، اين اسب جوان را به سَمت دشمن ميبرد و هر کسي که از کنار علي اکبر ميگذشت با شمشير و نيزه او را با شمشير و نيزه مجروح ميکرد که وقتي ابي عبدالله(عليه السلام) آمد ديد حضرت را قطعه قطعه کردند، «فَقَطعُوهُ بِالسُّيوف اِرباً اِرباً»؛ با شمشيرها او را قطعه قطعه کردند. اينجا ابي عبدالله آمد و سر فرزندش را روي زانو گرفت، بسيار لحظه سخت و دشواري بود براي ابي عبدالله! زيرا خون همه وجود فرزندش را گرفت و چشمانش را خون گرفت و قدرت ديدن پدر را نداشت. ابي عبدالله(عليه السلام) سر فرزندش علي اکبر را روي زانو نهاد و با دستان مطهّرش خون از ديدگانش جدا کرد و فرزندش را به علي صدا کرد، علي جان! پدرت بالاي سرت آمده است با او سخن گفت، اينجا علي اکبر(عليه السلام) جملهاي دارد و آن اين است که پدرجان اگر من از شما آب خواستم و شما نداشتي و اکنون خجالت ميکشيديد اکنون ميخواهم عرض کنم که «هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللَّه»؛[20] اين جدّ من پيغمبر است با قدحي از آب مرا سيراب کرد، من ديگر تشنه نيستم، «لا ظَمَأ بَعدَهُ»؛ ديگر من تشنه نيستم و به من ميفرمايد به حسينم بگو «العجل»؛ قدحي از آب در دست دارد و ميگويد به پسرم حسين بگو بشتابد! اينجا ابي عبدالله سخن علي اکبر را شنيد، يک جملهاي هم خود ابي عبدالله(عليه السلام) به فرزندش گفت، فرمود: «و لقد السترحت من همّ الدنيا و غمّها فقد بقي ابوک فريدا وحيدا»؛ علي جان رفتي و از همّ و غم دنيا آزاد شدي، اما پدرت را در مقابل اين همه دشمن تنها گذاشتي «و قد بقي فريدا وحيدا»؛ آيا توانست ابي عبدالله اين نعش جوانش را به خيمهها بياورد؟ نه! همه نعشها را خود ابي عبدالله(عليه السلام) به خيمهها ميآورد، اما دو تا نعش را نتوانست بياورد، يا نخواست بياورد، به هر طريقي در خصوص علي اکبر که فرمود: «جوانان بني هاشم بياييد، علي را بر در خيمه رسانيد، خدا داند که من طاقت ندارم» اينجا ديگر حضرت نتوانست علي اکبر را خودش به خيمهها بياورد و جوانان بني هاشم آمدند و علي اکبر را ...
«علي لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون»، «نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظيم الأعظم الاعز الاجل الاکرم يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا رحمن و يا رحيم».
بار پروردگارا! اين قليل توسلات و عزاداري عرض ارادتها از همگان از جمع حاضر برادران و خواهران به أحسن وجه قبول بفرما!
از بانيان و واقفان زحمتکشان و همه کساني که در برپايي و اقامه درست نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) تلاش ميکنند خدايا! از همه آنها به أحسن وجه قبول بفرما!
خدايا! معرفت صحيح، شناخت و آگاهي شايسته و توفيق عزاداري و ارادت و توسل صحيح و شايسته را به جامعه ما، به امت ما، به همه ما، خصوصاً به جوانان عزيز ما عطا بفرما!
خدايا! لغزشها را و اشتباهات را، انحرافها را، تحريفها را، کجرويها را، از ما و جامعه ما و نظام اسلامي ما دور بفرما!
توفيق خدمت و درستي را در مسير احياي دين و نظام اسلامي به همه ما عنايت بفرما!
ارواح مؤمنين و مؤمنات، گذشتگان از اين جمع، ارواح طيبه شهداء و روح عالي امام امت را با ارواح انبيا و اوليايت محشور بفرما!
در دنيا ما را موفق به زيارت قبور اهل بيت و در آخرت موفق به شفاعت آنها بفرما!
خدايا! در برپايي نهضت ابي عبدالله(عليه السلام) ماه، ماه محرّم است و امت اسلامي و جامعه اسلامي در تلاش هستند که نهضت ابي عبدالله به درستي نصرت کنند، نصرت و اعانت و کمک به دينت را توفيق همه ما قرار بده!
خدايا! کشور ما را، نظام ما را، مملکت ما را، مراجع عظام تقليد، مقام معظم رهبري، جوانان ما را، حوزههاي ما، دانشگاههاي ما، همه را در پناه امام زمان هدايت و حمايت بفرما!
قلب مقدس آقايمان مولايمان امام زمانمان را از همه ما راضي و خرسند بفرما!
«بالنبي و آله و عجل اللهم تعالي في فرج مولانا صاحب الزمان»
[1]. کامل الزيارت، ص52.
[2]. عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص64.
[3]. سوره بقره, آيه138.
[4]. سوره نجم, آيه9.
[5]. سوره قلم, آيه4.
[6]. الفصول المختاره، ص135.
[7]. علل الشرائع، ص223.
[8]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، نامه147، ص496.
[9]. نهج البلاغه(للصبحي صالح)، حکمت147.
[10]. سوره احزاب, آيه33.
[11]. سوره حديد, آيه20.
[12]. سوره انفال, آيه24.
[13]. سوره رعد, آيه18.
[14]. سوره طه, آيه131.
[15]. نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلی الله عليه و آله)، ص265.
[16]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص186.
[17]. سوره مائده, آيه8.
[18]. سوره انعام, آيه70.
[19]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص113.
[20]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص45.